متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/12/4
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در محضر شريف مسؤوليني هستيم كه در آموزش و پرورش مسؤول بچههاي استثنايي هستند. در كشور ما كم نيستند افرادي كه از نظر شنوايي، گويايي، بينايي مشكل دارند حالا چه در آموزش و پرورش و چه در بيرون آموزش و پرورش. من به برنامههاي 32 سال خودم مراجعه كردم يكي دو بار من در اين زمينه بحث كردم كه آخرين آن 5 سال پيش بوده است، سال 85. ولي خوب باز هم حرفهايي داريم كه بزنيم، حرفهاي جديد.
در مسألهي بحث استثنايي چند تا مسأله را بايد در نظر بگيريم، شايد اين لازم باشد يك جزوه شود و يك كتاب شود. و اين تكثير شود و به همه ايران پخش شود.
بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع بحث: افراد استثنايي.
1- نقش بشر در بروز مشكلات و مصيبتها
اول: چرا خداوند اين گونه قرار داد؟ موضوع بحث است. چرا من بايد… حالا غير از استثنايي. اصلاً چرا قرائتي بوعلي سينا نشد. چرا فلاني مرجع تقليد نشد؟ اول اينكه بايد حساب كنيم كه قرآن ميگويد: يك سري از كارها دست خودتان است. اگر روي حوض نرده نگذاشتي و بچه افتاد و غرق شد، وظيفهي شما بوده نرده بگذاري. وظيفهي شما بوده كه كار را به كارشناس بدهي. اگر نزد كسي رفتي كه پزشك نيست، نسخهاش را عمل كردي و مريضيات بدتر شد، تقصير شما بوده كه به اهلش مراجعه نكردي. همه تقصيرها را گردن خدا نيندازيم.
1- بسياري از تلخيها به وسيلهي خود ما است. سيگار ميكشد تنگي سينه ميگيرد. درس نميخواند رفوزه ميشود. مراعات بهداشت را نميكند، مريض ميشود. مراعات رانندگي را نميكند تصادف ميكند. اينكه دائم به ما گفتند: «سبحان الله» يعني منزه است خدا. يعني گير در خودت است. در آخوندها هم همينطور است. نماز را طول ميدهد، مسجدش خلوت شود. منبر را طولش ميدهد، منبرش خلوت است. اين يك مورد.
دوم اينكه، من يك سؤال ميكنم. نظم خوب است يا بينظمي؟ كسي هست روي كرهي زمين بگويد: بينظمي خوب است. خداوند نظام آفريده است.
2- خداوند حكيم نظام آفريد. نظام يعني چه؟ يعني علت و معلول.
2- آفرينش بر اساس نظام علت و معلول
من يك وقت مثل زدم در آن سالها. گفتم: شما سه تا چانه خمير به نانوا ميدهيد، يك چانه، شور است. يك چانهي ديگر تلخ است. يك چانهي ديگر ميدهي شيرين است. اگر خمير شور را به تنور زدم، نان شور ميدهند. نانوا تقصير ندارد. خمير تلخ ميدهي به تنور ميزند، نان تلخ ميدهد. نطفهي مرد مست اين بچه شده است. مراعات بهداشت را نكرده، مراعات اين علت را نكرده به اينجا كشيده شده است. حالا ممكن است مست هم نباشد، يك دقتهايي بايد بكند نكرده است. شما ميگويي چه؟ شما ميگويي خدا اين وسط چه كند؟ شما فوقش ميتواني بگويي: بچه تقصير ندارد. پدر و مادرش غلطي كردند. ميگوييم: درست است. بچه تقصير ندارد، آيا خدا تقصير دارد؟ خدا هم تقصير ندارد. يعني شما توقع داري كه ما هندوانه بكاريم، خدا خربزه به ما بدهد. ما سمت تبريز برويم خدا ما را مشهد بگذارد. پياز بخريم سيب زميني بدهد.
خدا نميتوانست درست كند؟ ميتوانست ولي نظام است. نميتوانيم بگوييم: آقا ما آمپول را فرو ميكنيم، حالا خدا ميبيند در گوشت است، سر آمپول را بگيرد و در رگ بزند. خوب بايد خدا تمام حكمتش را صرف آمپول زنها كند. هركسي سوزن را ميخواهد هرجا فرو كند منتهي بگوييم: خدايا ببين من آمپول را ميزنم تو هرجا جايش است در رگ بزن. من سنگ مياندازم، سنگ را برميدارم ميزنم. منتها تو ميتواني اين سنگ نزديك پيشاني كه ميشود پنبه شود. يا استخوان ايشان در آن لحظهاي كه ميخواهد سنگ بخورد، چُدن شود. يعني خدا بايد نظام را به هم بريزد. ببينيد شما ميگوييد، بچه تقصير ندارد، حق با شماست. من هم يك شعار ديگر ميدهم. همينطور كه شما شعار ميدهيد، بچه تقصير ندارد. بنده ميگويم: خدا هم تقصير ندارد. منتها ميگوييد: چرا خلاف پدر و مادر را بايد بچه جورش را بكشد؟ ميگوييم: همه جا همينطور است. من كه سنگ به سر شما ميزنم خلاف با من است ولي سر شما ميشكند. در همهي دنيا همينطور است. اين هم يك مسأله، منتها خدا جبران ميكند. حالا راههاي جبرانش را ميگويم.
يك شعار غلطي در ايران است، بايد اين شعار را برداشت. ميگويند: فكر سالم در بدن سالم است. خيلي از آدمها بيمار هستند، از نظر چشم، گوش، دست، پا، يك مشكلاتي هم دارند. اما فكرشان هم خيلي عالي است. ما آدم داريم، پا ندارد ولي راههايي را طي كرده است. آدم هم داريم پا دارد ولي هيچ راهي را طي نكرده است. گاهي آدم ميبيند در برف با يك پا نماز جمعه ميرود. اين آقا دو تا پا دارد ماه به ماه نماز جمعه نميرود.
يكي از ياران امام حسين ازدي بود، ايشان يك پا داشت از كوفه فرار كرد، خودش را به كربلا رساند، با يك پا به نفع امام حسين جنگيد. و آدمهايي با دو پا هيچ غلطي نكردند در همان روز كربلا. بنابراين نقص عضو دليل بر نقص انسانيت نيست. ما اين افراد ناقص الخلقه را كه ميبينيم فكر نكنيد اينها پست هستند، نعوذ بالله! خيليهايشان شريف هستند، اينها نزد خدا آبرو دارند.
3- محبت به معلولان و ياري رساندن به آنان
چند روز پيش معاون محترم آموزش و پرورش كه مربوط به اين شاخهي استثناييها است، در ستاد نماز تشريف آورده بود يك قصهاي گفت، من تحت تأثير قرار گرفتم. گفت: يك خير مدرسهسازي، حالا اسم خيرين مدرسه ساز را آورديم، خيرين مدرسهساز دستتان درد نكند، زحماتتان ذخيرهي قيامت باشد. اما بعضيجاها مدرسه كم كم دارد بينياز ميشود. ما مواردي داريم مسجد ندارند. حالا كه شما خير مدرسه ساز شديد، يك مسجد هم اگر داريد بسازيد. منتها منطقهاي كه، اگر خواستيد مسجد بسازيد ما هم يك كمكهايي به شما ميكنيم. كمك پولي نه، خاك برداري، تخريب، نقشه، نظارت، ستاد نماز يك كمكهايي ميكند. بيمهاش را مثلاً ما ميگوييم: نگيرند، آب و برقش را ما چانه ميزنيم. يك مسجد، پانصد متري، دويست متري، سيصد متري، من اين را تكرار كنم. قمصر كاشان ديگ بار ميگذارند گلاب ميگيرند، گلاب كه تمام شد عرق بيدمشك ميگيرند. عرق بيدمشك كه تمام شد عرق نعنا ميگيرند. ديگشان را از بين نميبرند. حالا كه شما يك ستاد خيرين درست كرديد، هركجا كه مشكل مدرسه حل شد ديگتان را به هم نزنيد. از اين ديگ عرق نعنا بگيريد. ما دهها هزار مسجد كم داريم جاهايي كه جمعيت هم بالاي هفت هزار تا و هشت هزار تا است.
خير مدرسهسازي كه مدرسه ساخته بود و در اختيار بچههاي استثنايي گذاشته بود، يك روز وارد دفتر مدير شد، گفت: آمدم در دفتر بنشينم، اول كسي كه ميآيد مهمانش كنم براي كربلا. گفتم: خبري شده؟ گفت: حالا ديگر من… نشستيم ببينيم چه كسي در دفتر رئيس را باز ميكند. يك مدتي كه نشستيم يك خانمي در را باز كرد، خودش هم گفت: خوب همين. به خانم گفتند: اين آقا صاحب مدرسه است. يعني باني مدرسه است آمده شما را مجاني كربلا ببرد. مهمانت كند كه خودت كربلا بروي. اين خانم منقلب شد. كلافه شد. گفت: من ديروز يكي از اين بچههاي… حالا ديروز يعني چند وقت قبل، حالا يا ديروز يا روز قبلش يا روزهاي قبلش. يكي از اين بچهها نيازي داشت. آخه بعضي از اين بچههاي استثنايي بندگان خدا آب دهانشان را هم نميتوانند نگه دارند. اشكشان، آب دهانشان، خيلي نياز به محبت دارند. ميگفت: يكي از اين بچهها كه نياز به محبت داشت، من معلم نشستم اين را تميزش كردم. اين بچه يك نگاهي كرد و گفت: انشاءالله كربلا بروي. و آن دعا مستجاب شد. اين اتصالات است. ارتباطات خيلي قوي. بنابراين يكوقت اگر كسي يك كسي را ميبيند ضعف دارد فكر نكند از… شايد دعاي اين مستجاب شود.
دولت يك وظيفهاي دارد، تسهيلات، امكانات، دنيا براي اينها خيلي كار كرده است. يك پزشك متخصص چشم از همشهريهاي ما به نظرم فوق تخصص هم باشد. آمد نزد من يك كارتن نوار آورد. گفتم: نوارها چيه؟ گفت: من چون تحصيل كرده آمريكا بودم، حالا كه سالهاست در ايران هستم، از آمريكا به من گفتند: اگر در ايران نابينايي ميخواهد كتاب انجيل مسيحيها را مطالعه كند، و چشم ندارد، اين نوار انجيل است. ما نوار تفسير براي نابيناهايمان داريم؟ مقصر من هستم. تو بايد يك نوار تفسيري براي نابيناها داشته باشي. آن كسي كه نميتواند از چشمش استفاده كند، با گوشش يك دور تفسير بشنود. از آن طرف دنيا براي نابيناي ما نوار تفسير كتاب انجيل مسيحيها را ميفرستند. ما خودمان در ايران يك كارهايي بايد بكنيم، دولت چه كارهايي ميتواند بكند. مجلس چه كارهايي ميتواند بكند؟ البته يك قوانيني تصويب شده، مقدار عملش را نميدانم.
مردم هم بايد اين تلخيها را با محبت جبران كنند، نه با ترحم. بين محبت و ترحم فرق است. ترحم طرف تحقير ميشود. حديث داريم اگر خواستي به كسي پول بدهي، به او نگو اين زكات است. خودت در دلت نيت زكات بكن اما به او نگو زكات است، بگو چشم روشني، هديه. با اسم ديگر بگو كه او احساس نكند كه عجب فقير است، پس دارم به او زكات ميدهم.
ما داشتيم، يكي از علما كاهوها و سبزيهاي زرد را ميرفت آخر شب ميخريد. ميگفت: براي مرغ كه خوب است. حالا مرغ هم نداشت، منتهي به بقال ميگفت: براي مرغ خوب است. نميگفت: من مرغ دارم. چانه هم نميزد هرچه پول ميخواست به او ميداد. ميگفتند: چرا؟ ميگفت: اين فقير است. من اگر پولش بدهم غصه ميخورد. ميآيم اين برگهاي زرد را ميخرم ميگويم براي مرغ خوب است. ما بايد تلخيها را با محبت جبران كنيم.
4- خطر، در كمين همه انسانها
احتمال بدهيم فردا هم خودمان… قرآن چند تا آيه دارد ميگويد: «أَ أَمِنْتُم» (ملك/16) خاطرت جمع است كه خودت خراب نميكني؟ از كجا ما فردا مثل اين نشديم؟ هركسي در اين كارها خودش را جاي او بگذارد. حالا اگر اين بچهي من بود چه ميشد. اگر خود من بودم چه ميشدم؟ هيچكس خودش را در امان نداند. خطر براي همه هست. «أَ أَمِنْتُم» در قرآن چند آيه داريم «أَ أَمِنْتُم» يعني فكر نكن هميشه اينطوري است، هر لحظه ممكن است مسأله چيز ديگر شود.
معلولين چه ميتوانند بكنند؟ من اينجا حدود 23 نكته نوشتيم كه مربوط به اين عزيزان استثنايي است. يكي اينكه هركس مشكلي دارد اگر صبر كند خدا ميگويد: خودم بر او صلوات ميفرستم. ببينيد يك مهماني كه وارد ميشود اگر دانه درشت بود رئيس جمهور فرودگاه ميرود. اگر آن دانه درشتها نبود، معاون اول ميرود، اگر نه نميدانم نماينده مجلس ميرود تا همينطور سلسله مراتب دارد. افرادي كه در سختي، خوب هستند، خدا ميگويد: خودم به آنها صلوات ميفرستم. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» (بقره/155) آنهايي كه در خوف و جوع «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات» آنهايي كه نقصي در بدنشان، در مالشان، آنهايي كه در تلخي خوب هستند، خدا ميگويد: «أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِم» (بقره/157) «صلوات من رب» يعني خود خدا به اينها درود ميفرستد. اما اينهايي كه آدم خوبي هستند، همه چيزشان سالم و مرفه هستند منتها خمس ميدهند، زكات ميدهند، ميگويد: ببين اين مثل او نيست. اين در رفاه آدم خوبي است. خدا ميگويد: حالا كه وضعش خوب است، زكاتش را بگير، «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة» (توبه/103) منتها «صلوات من رب» نيست. «وَ صَلِّ عَلَيْهِم» (توبه/103) تو به آنها صلوات بفرست. پس دو تا صلوات داريم. گروهي كه خود خدا به آنها صلوات ميفرستد، گروهي كه به پيغمبر ميگويد: تو بر آنها صلوات بفرست. «وَ صَلِّ عَلَيْهِم» براي مرفهيني است كه خوب هستند، «صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِم» براي كساني است كه در سختيها خوب هستند. دريافت صلوات دائمي از خداوند، اين يك مورد.
2- گاهي وقتها همين سختي كار قرآن را ميكند. قرآن ميگويد: «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر» (حجر/9) يعني قرآن ذكر است. نماز ذكر است. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/14) گاهي وقتها افراد استثنايي ذكر ميشوند، يعني مردم را ياد خدا مياندازند. ما داشتيم آدمي كه انواع مشكلات را داشت دائم ميگفت: الحمدلله، گفتند: آقا تو چشم نداري، دست نداري، پا نداري. ديگر براي چه الحمدلله ميگويي؟ گفت: هركس به من نگاه ميكند ياد خدا ميافتد. پس من شدم ذكر، من شدم نور، تاريكيها را روشن ميكنم. غفلت زدايي ميكنم. عامل شكر هستم، عامل ذكر هستم.
3- گاهي وقتها اين تلخيها، وجدانها را تحريك ميكند. زلزله ميآيد، سيل ميآيد، حوادث تلخ پيش ميآيد همه به جنب و جوش ميافتند. اين تحريك بيداري وجدان در جامعه، مسألهاي است. بيداري وجدان.
5- بهرهگيري از امكانات در عين مشكلات
4- گاهي از اين تلخيها هم ميشود استفاده كرد. از قديم يك مثلي ميزدند. ميگفتند: ليموترش دستت رسيد، دور نيانداز بگو ترش است. از همان ليموترش ليمونات درست كن. صنايع دستي درست ميكنند همين افراد استثنايي كه وقتي در نمايشگاه نشان ميدهند ميگوييم: بارك الله! چه هنري! ما داشتيم كه خانم پزشك است، دكتر است و مثلاً پا هم نداشته است. بدون پا پزشك شده است. ما چقدر حافظ قرآن داريم كه نابينا است و حافظ قرآن است. اين مسألهاي كه ميشود از ليموترش، ليمونات درست كرد. ما بايد ببينيم چه كسي به درد چه كاري ميخورد.
يك وقتي زمان امام دولت براي اينكه به حوزه علميه قم ضربه بزند، طلبهها را گفتند: سربازي بگيريد. ريختند طلبهها را به اسم سربازي ببرند. بنده هم يك قد بلندي داشتم و سرباز بودم و ترسيدم. كاشانيها شجاع هستند! ما در يك خانهاي ازدواج هم نكرده بوديم، خانهي يكي از رفقا رفتيم از خانه بيرون… يك رفيق داشتيم او قدش كوتاه بود. به او گفتم: تو در خيابان برو، تو را نميگيرند. قدت كوتاه است. گفت: من هم ميگيرند ميگويند: بيا عدس پاك كن. سرباز كوتاه براي عدس پاك كردن كه خوب است. بنابراين از ليموترش ميشود ليمونات درست كرد. الآن ما داريم كه خرده كاغذها را كارخانهي مقوا ميدهند. خرده شيشهها را دور نميريزند از همان خرده شيشهها ميدهند كارخانه شيشه. خرده آهنها را ذوب آهن ميدهند. خرده نانهاي كپك زده را ميدهند گاوداريها شير توليد ميشود، يعني اگر كسي مديريت داشته باشد، خود زنها بلد هستند از پوست پرتقال مربا درست ميكنند. زنهاي بيعرضه هم داريم كه برنج رشت را شفته ميكنند. (خنده حضار) بنابراين اگر كسي زرنگ باشه از همين افراد استثنايي هم ميتواند در صنايع دستي استفاده كنند با دادن امكانات، ما اگر خواسته باشيم ميتوانيم استفاده كنيم.
چين بودم ديدم پيرمردهاي بازنشسته لب چهارراه روي چهارپايه مينشينند سوت ميكشند از اينها كار پليسي ياد گرفتند. يك كسي ميخواهد پارك كند سوت ميكشد ميگويد: اينجا پارك نكن. حال ندارد بلند شود. نود سالش است. ولي از همان نود ساله روي چهار پايه مينشيند لب چهار راه مانع ترافيك ميشود.
ما در اسلام بازنشستگي نداريم. از كار افتادگي داريم. اينكه الآن دولت ما بازنشسته ميكند، اين چون يك قراردادي بستند، گفته: آقا من استخدام ميشوم ماهي مبلغي از حقوق من بردار، در فلان سن بيست سال كه شد بازنشست ميشوم. به خاطر قرار داد ميگوييم: خوب برو بنشين پولت را ميدهيم. ولي در اسلام بازنشستگي نداريم، از كار افتادگي داريم. بين اينها فرق است. افرادي كه مشكلي دارند بايد تدبير كرد كه اين مشكلات را چطوري ميشود حل كرد، چه كارهايي دست اينها است.
افرادي كه مشكل جسمي دارند غصه نخورند. بچه يتيمها غصه نخورند. مگر رجايي يتيم نبود؟ رئيس جمهور شد! خود امام مگر يتيم نبود؟ امام شد. مقام معظم رهبري خوب دست راستشان مشكل دارد در نوشتن، با دست چپشان مينويسند. اصلاً يك كتابي است يتيمهايي كه به مقام درجه يك دنيا رسيدند. معناي نداشتن پدر، نداشتن مادر، نداشتن پول، اگر كسي جوهر داشته باشد از همان جوهر استفاده ميكند. يعني استعداد.
6- مقايسه مسئوليتها و تكليفهاي فردي و اجتماعي
مسألهي ديگر مثلاً فرض كنيد يك كسي زبان ندارد. يك كتابي هست گناهان زبان. من يكوقت هم تقريباً ده، دوازده سال پيش در تلويزيون گفتم. سي رقم گناه با زبان ميكنيم. فحش و غيبت و تهمت و سوءظن و نميدانم سخن چيني و شهادت به ناحق و سوگند نابجا و سي تا گناه زبان ميكند. انكه زبان ندارد از سي گناه مصون است. در عوض ثوابها را هم نميتواند بكند، ذكر نميتواند بگويد، نماز… البته چون نيت دارد انجام بدهد، با نيتش ثوابها را دريافت ميكند، به خاطر نداشتنش از آفاتش هم مصون است. خوب اينها را هم حساب كن.
شما نگو آقا در تهران همه چيز هست، در روستاي ما چيزي نيست. هركس تهران زندگي كند، هر هشتاد سالي كه در تهران هست ده سالش را سوار ماشين است. من نشستم حساب كردم هر انساني كه در تهران است ميانگين سه ساعت در ماشين است. حالا بعضي بيشتر از سه ساعت هستند و بعضي كمتر. سه ساعت يك هشتم 24 ساعت است. يك هشتم يعني چه؟ يعني هشتاد سال يك هشتم آن ميشود ده سال. هركس هشتاد سال تهران زندگي كند، ده سال در ماشين است. شما ده سال عمرت در ماشين حرام شد. هواي كثيف خوردي، ده سال هم سوار ماشين بودي. آن آقا در تفرش و نميدانم آشتيان و نميدانم روستاي مراغه و جهرم هم هواي خوب ميخورد و هم ده سال براي خودش است. گاهي وقتها يك مشكلات و اينها را با هم حساب كنيد.
نميدانم اين مثل را از من شنيدهايد يا نه؟ يك وقت يك شيري به گربه گفت: خاك بر سرت! گفت: چرا؟ گفت: من برگ زرد ميخورم شير هستم. تو جوجه كباب خانهي حاجيها ميخوري گربه! لاغر مثل هروئينيها! گربه به زبان درآمد، گفت: گرچه من جوجه كباب ميخورم، ولي گاهي به من ميگويند: پيش، هرچه خوردم آب ميشود. تو اگر برگ زرد ميخوري ديگر پيش هم كسي به تو نميگويد. گاهي يك چيزي را خدا ميگيرد و جاي آن يك چيزي ديگر ميدهد. «و اهل الجود والجبروت» جبروت يعني جبران ميكند. من خودم نميتوانم بگريانم. ولي ميتوانم بخندانم. يك كسي به عكس است ميتواند بگرياند. حتي مثل خوشمزه هم ميگويد كسي نميخندد. بنابراين اين كدهايش فرق ميكند. اگر يكوقتي كسي يك مشكلي داشت، حالا استعداد، همسرش، نميدانم چه، بچهاش، دامادش، عروسش، در همهي خانهها اين مشكلات هست. وظيفهي ماسبكتر است.
7- جبران كاستيهاي دنيا در قيامت
مهمتر از همه اينكه در قيامت، در قيامت جبران ميشود. حديث داريم دستي كه بالا ميرود دعا ميكند، خدا گفته دست بالا بيايد من خجالت ميكشم محروم برگردانم. منتها ممكن است اين را كه ميخواهد صلاحش نباشد، اگر صلاحش نباشد مشابه آن را به او ميدهم. مثلاً ميگويد: ماشين، اين ماشين را بخرم. ميگويد: نه، اين صلاح تو نيست. ميگويد: اصلاً ماشين صلاح تو نيست. صلاح تو نيست پسر داشته باشي، بايد همه بچههايت دختر باشند. صلاحت نيست دختر داشته باشي، بايد همه بچههايت پسر باشند. چرا خودت را به آب و آتش ميزني. قرآن ميگويد: «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» (شوري/49) به هركس بخواهيم دختر ميدهيم، به هركس بخواهيم پسر، به رضاي خدا راضي باش. خدا جبران ميكند، يكوقت ميبيني از اين دختر خير ميبيني، يك وقت ميبيني از اين پسر خير ميبيني. گاهي وقتها ميبيني، از يك چيزي ميگذري به يك چيز ديگر ميرسي.
يك دختري بود نصف صورتش گير داشت. خواستگار گيرش نيامد تا بالاخره يك نفر پيدا شد اين را بگيرد. از بس كه منتظر خواستگار بودند پدر و مادر دختر يك آرايشگر آوردند گفتند: هرچه ميتواني چاله و چولهها را بتونه كن كه ما ميترسيم اين داماد برود ديگر كسي نيايد. عروس نشست و هرچه اين آرايشگاهي بلد بود انجام داد. گفت: ببين من ديگر بيش از اين بلد نيستم. با خداست، ممكن است داماد باز هم نپسندد. گفت: والله يكبار نگاه كرده و پسنديده است و با هم صحبت هم كرديم. گفت: ديگر با خداست. تا گفت: با خداست، اين عروس گريهاش گرفت. بلند شد و در اتاق رفت. در را بست. سجادهاش را باز كرد و دستش را به خاك كربلا ماليد، گفت: يا حسين و به صورتش ماليد. هركاري ميخواهي بكني، بكن. آمد كنار داماد نشست. داماد تا نگاهش كرد فكر كرد خوشگلترين زنهاي عالم است. اينها تقريباً هشتاد سال با هم زندگي كردند. به قدري قربان هم ميرفتند. گاهي وقتها اين زن كه بيرون ميرفت اين پيرمرد ميدويد زنش را از زير قرآن رد ميكرد، ميگفت: ميترسم بيرون برود و او را چشم بزنند. اصلاً يك طوري شده بود.
خدا خدايي ميكند. همين گلي كه بو ميكنيم لذت ميبريم، كنارش تيغ هم هست. گوشت بياستخوان نيست. فكر نكنيم آنهايي كه مثلاً مشكل ندارند چشمشان، گوششان، عضوشان سالم است آنها مشكلي ندارند، آنها هم مشكلات ديگري دارند.
جبران خدا، حديث داريم بعضي دعاهايي كه مستجاب نميشود خدا روز قيامت به طرف ميگويد: شما در دنيا دعا كردي، و صلاحت نبودم به تو بدهم ولي براي قيامت تو الآن ذخيره كردم اين را بگير. انسان ميگويد: اي كاش هيچ كدام از دعاهايم مستجاب نشده بود. من اينجا نيازم بيشتر از دنيا است. اين هم يك مسأله.
گاهي وقتها نقصي است اما در عوض موهبتي هم هست. نقص هست ولي موهبتي هم هست. داروين در دو رشته نقص داشت. پدرش او را فرستاد دنبال پزشكي شكست خورد. دنبال آخوندي كه آخوند مسيحيها شود، كشيش شود شكست خورد، دارويني كه فكر ميكنيد نابغه است در دو رشته شكست خورده است. گاهي وقتها يك دختر، يك پسر در كنكور قبول نميشود، اما اگر نجار شود، نجار درجه يك ميشود. خياط شود خياط درجه يك ميشود. يعني هي نقصها را نبينيد. نگوييد: ديشب سحري نخوردم. بگو: 29 شب را هم خوردم. يعني در قضاوت فقط نقاط ضعف را… نگوييد: چرا سر استكان خالي است. خوب بگوييد بيشترش پر است. ما نقص را ميبينيم. ميگويند: فهميدي چه شد؟ ما ديشب سحري نخوريدم. يكي نيست بگويد: فهميدي چه شد؟ ما ديشب سحري خورديم. خوب اگر دو شب سحري نخوردي، 25 شبش را خوردي. يعني بايد مواظب باشيم اينكه داد… گاهي وقتها يك دختري شكلش خيلي خواستگار پسند نيست، اما ده، دوازده سال عمرش اضافه بر آن دختر خوشگل است. او خوشگل است خواستگار دارد، ولي عمرش به 64 سال بيشتر نميشود. اين شكلش يك خرده ضعيفتر است اما عمرش هفتاد و پنج سال، نود سال زندگي ميكند. يا مثلاً او خوشگل است، ولي اعصابش ضعيف است. او شكلش ضعيف است، اعصابش… اصلاً سرش را روي سنگ ميگذارد، جلوي آفتاب ميخوابد. آدم هم هست اگر تيك تيك ساعت را بشنود خوابش نميبرد. شما همه را روي هم حساب كن.
كسي آمد نزد عالمي استخاره كند براي تجارتي، استخاره كرد عالم گفت بد است. رفت و گوش به حرف عالم و استخاره نداد. تجارت كرد، سود هم پيدا كرد. گفت: آقا من ديگر به تو و استخارههاي تو ايمان ندارم. گفت: چرا؟ گفت: گفتي بد است. ولي ما رفتيم خوب بود و خيلي هم سود كرديم. آقا فرمود: در اين مسافرت نماز صبح شما قضا نشد؟ گفت: چرا يك روز. گفت: بس است. سود فقط اين نيست كه تو درآمد داشته باشي. رابطهات با خدا قيچي شد. به ما گفتند: اگر خواستگاري آمد شرابخوار است به او دختر نده. تارك الصلاة است به او دختر نده. بگو: آقا خانه دارد، ماشين دارد، خوشگل است. خوب بله آنوقت نسلي كه داماد عرق خور است نسلش چه ميشود؟ چه چيز را با چه چيز معامله كردي؟ حالا داماد خوشگل است خانه و ماشين دارد، اما اگر معتاد است، اگر عرق خور است، اگر تارك الصلاة است، اگر فكرش انحراف دارد، خوب شما ميدانيد چه چيز را داديد و چه چيز را گرفتيد.
اجر كارشان هم بيشتر است، بنده چشم دارم، پنج دقيقه وضو ميگيرم. آن بندهي خدا چشم ندارد، نيم ساعت وضو ميگيرد. چون يواش يواش بايد برود و يواش يواش بايد بيايد. ولي اجر من و او يك طور نيست. من پنج دقيقه و او نيم ساعت، او شش برابر من اجر دارد. اين هم يك مسأله است.
8- دنيا زودگذر است، به فكر آخرت باشيم
حديثي داريم خدا ميگويد كه بندهي من اگر راضي باشي به مقدرات من، و صبر كني بر سختيها و شكر كني، من چنين و چنان ميكنم. يك امتحان است و همه بايد امتحان شويم. گاهي وقتها آدم اسرار را نمي داند. موسي و خضر سوار كشتي شدند، خضر كشتي را سوراخ كرد. موسي داد زد كه بابا كشتي را سوراخ ميكني غرق ميشويم. ولي خضر گفت: دليل كشتي سوراخ كردن من اين بود. بعضي افراد سالم سالم هستند، سوپر دولوكس، خوش و بش، اما معلول فكري است. خدا را قبول ندارد، پيغمبر را قبول ندارد، مرجعيت را قبول ندارد، اصلاً نماز را قبول ندارد، دين را قبول ندارد. اين بيمار است. در دعا داريم: «ربنا لا تجعل مصيبتنا في ديننا» مصيبت اين است كه آدم دينش معلول باشد. خيليها سوپر دولوكس هستند و دينشان معلول است. الآن آموزش و پرورش ما اگر ديپلمهايش وارد دانشگاه شوند، اما ديپلم تارك الصلاة، اين آموزش و پرورش نزد خدا رو سفيد است يا رو سياه. آقا من بچه را گرفتم از دم ديپلمهها وارد دانشگاه ميشوند. خيلي خوب درسشان خوب است، تيزهوشان هستند، شما استثنايي هستيد، اما تيزهوشي كه از خدا جدا شود اين معلول فكري است، اين معلول اعتقادي است. از آنها غافلت نكنيم.
به هر حال اين راه وسيلهي آزمايش است ولي ما بايد اينها را با محبت جبران كنيم. دولت يك كاري كند، ما يك كاري كنيم، و پيش بيني هم كنيم ممكن است فردا براي ما هم باشد. قرآن ميگويد: كسي را تحقير نكن. ممكن است آن كسي كه تحقيرش ميكني از تو بهتر باشد.
گاهي چيزهايي كه ما تحقير ميكنيم در دنياي ما تحقير است، در واقع تحقير نيست. ميگويند: يكي از اولياي خدا يك كرم ريزي را ديد، اندازه يك سر سوزن، خيلي خيلي ريز بود. ريز ريز ريز… مثل دانه خشخاش، يك خرده نگاه به اين كرم كرد و گفت: خدايا آخر اين به چه درد ميخورد. اصلاً براي چه اين را آفريدي؟ جواب آمد كه دفعهي اولت است اين سؤال را ميكني. اين كرم تا به حال ده بار از من پرسيده خدايا تو را براي چه آفريدم؟ ما نميدانيم، همه چيز را كه بلد نيستيم. آخر ما چه بلد هستيم؟ تمام پروفسورها و تمام دانشمندان كره زمين اندكي بيشتر سواد ندارند. آيهي قرآن است. ميگويد: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء/85) يعني همهي باسوادها قليلي بيشتر نيست، ما نميدانيم چيه؟ در اسرار هستي نميدانيم قصه چيست؟ گاهي وقت ها مردان خدا يك چيزي را ميدانند كه ما نميدانيم. مثنوي يك شعري مي گويد. كسي زير درخت خوابيده بود خُرخُر ميكرد، خواب سنگين، دهانش هم باز بود، يك مارمولك كوچك درون حلقش رفت. اين مرد كه رسيد يك عصا دستش بود، عصا دستش بود، عصا را به اين زد. گفت: چرا ميزني. گفت: خفه شو! بلند شو بدو. بلندش كرد و يك مشت از اين قيصيها و زردآلوهاي ترشيده را گفت: بايد بخوري. گفت: بابا، زد و گفت: بايد بخوري. دو سه تا قيصي ترشيده خورد و گفت: بايد بدوي. خلاصه 1- از خواب بيدارش كرد. 2- با عصا و قيصي ترشيده، 3- او را دواند، حالش به هم خورد و آنچه خورده بود برگرداند. بعد يك مارمولك در آن بود. گفت: اگر اين كار را نميكردم، اين زهر مارمولك تو را كشته بود.
گاهي وقتها زير پاي ما را داغ ميكنند كه بدويم. مثل مادري كه بچهاش را حمام ميبرد آب داغ رويش ميريزد، كف صابون هم تو چشم ميرود، بچه هم جيغ ميزند، اما مادر ميداند و بچه نميداند. بچه فكر ميكند مادر اذيتش ميكند. ما نميدانيم. شايد همين استعداد من، شايد بنده اگر مطهري بودم يا يك آيت الله العظمي بودم خيلي جاها سخنراني نميكردم. ميگفتم: در شأن من نيست. گاهي وقتها آدم مثلاً اگر پروفسور باشد با بچهها حرف نميزند. هركسي بايد يك سليقهاي داشته باشد در يك جايگاهي باشد كه همه مشكلات حل شود. خدا حكيم است. نظام بايد اداره شود. يكي عاشق نانوايي است، يكي عاشق نجاري است، يكي شاعر است، يكي خطاط است. هيچكس، هيچ كسي را تحقير نكنند. چون نميدانيم قصهي قيامت چه ميشود. به سلمان گفتند: ريش تو بهتر است، يا دم سگ؟ ميخواستند تحقيرش كنند. گفت: هركدام از پل صراط گذشت. حديث داريم «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» (نهجالبلاغه/ص555) چه كسي معلول است و چه كسي نيست بگذاريد روز قيامت. معلولاني كه به بهشت بروند، به خاطر اينكه با يك پا نماز خواندند، دو پاهايي كه اصلاً نماز نخواندند. افرادي كه استعدادشان كم بود ولي مطالعه كردند و تيزهوشاني كه مطالعه نكردند. افرادي كه نصف شيشه آب ليمو به جبهه دادند، افرادي كه ميلياردر بودند و قدمي براي جبهه برنداشتند. دير يا زود همه ميرويم حديث است: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ» چه كسي غني است و چه كسي فقير است، «بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» صبر كنيد آنجا معلوم ميشود معلول چه كسي است؟
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در فرهنگ قرآن، منشأ اصلي مشكلات بشر چيست؟
1) نابساماني در نظام طبيعت و آفرينش
2) رفتار نادرست بشر
3) كيفر و عذاب الهي در دنيا
2- خداوند بر چه كساني درود ويژه ميفرستد؟
1) اهل صبر در سختيها
2) اهل انفاق و صدقه
3) اهل عبادت و نيايش
3- لطف خداوند به معلولان جسمي چگونه است؟
1) آمرزش گناهان در قيامت
2) جبران كاستيهاي دنيا در قيامت
3) جسم سالم در قيامت
4- در فرهنگ قرآن، نقص عضو نشانه چيست؟
1) بلاي الهي
2) آزمايش الهي
3) كيفر الهي
5- راه درست برخورد با پديده ناقص الخلقهها چيست؟
1) در اختيار گذاردن امكانات لازم و متناسب
2) شناخت استعدادها و ظرفيتها
3) دادن امكانات و بهرهگيري از استعدادها