متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/6/17
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
خدمت برادران و خواهراني هستيم كه در دنياي مديريت كار ميكنند. يعني دو سه ميليون كارمند دولت، مدير اين نيروي انساني و بازوي نيروي انساني نظام هستند. گفتيم: سيصد آيه راجع به مديريت در يك جزوهاي چاپ شده از تفسير نور، چند مورد را براي شما بگويم.
1- ارتقاي گام به گام مديران
به حضور شما عرض كنم يكي كه پستها بايد مرحلهاي باشد. در مديريت، گام به گام، ارتقاء گام به گام. قرآن ميگويد: حضرت ابراهيم را در چند مرحله امتحان كرديم. هر مرحله امتحانش خوب شد يك درجه بالا ميرفت. ولذا حضرت ابراهيم اول عبدالله شد. بنده خدا، بعد شد نبي الله، يك امتحان ديگر خوب درآمد. بعد از نبيالله، رسول الله شد. بعد از رسولالله امتحان سختتر شد، خليلالله شد. بعد امتحان سختتر شد «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) رهبر جهان براي هميشه شد. گام به گام.
حالا يك كسي لياقت دارد، يك مرتبه اين را برميداريم استاندار ميكنيم كه هيچ سابقهي بخشداري و دهداري هم ندارد. اول در حوض شنا كنيد، بعد در استخر، بعد در درياچه، بعد در دريا و بعد در اقيانوس. مثل بازاريها باشيد. بازاريها اول دو ميليون نسيه ميدهند. خوش حساب بودي 5 ميليون. خوش حساب بودي ده ميليون. همينطور به مرور، گام به گام. «فَأَتَمَّهُن» قرآن ميگويد: «فَأَتَمَّهُن» يعني از عهدهي امتحانها تمام درآمد، «فَأَتَمَّهُنَّ قال» (بقره/124) خدا به او فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» وقتي بچه به دنيا آمد اول شير ميخورد. يعني نه هسته دارد، نه پوسته، نه گرم كردن ميخواهد. نه سرد كردن، نه فريزر، بعد از مدتي دندانهايش كه درميآيد ذره ذره. بايد ارتقاء گام به گام باشد.
مسألهي ديگر در مديريت اين است كه ميزان، تلاش و كار است. ارتقا به مقدار تلاش، چقدر كار كرده است؟ البته هركس هم پركار است آدم خوبي نيست. در قرآن يك آيه داريم كه افرادي روزي 16 ساعت كار ميكنند، قطعاً جهنمي هستند. اوه! شانزده ساعت، هجده ساعت كار كرده باز جهنمي است؟ بله، جهنمي است. آيهاش چيست؟ آيهاش سورهي غاشيه است. ميگويد: «عَامِلَةٌ» عمل كرده، «نَّاصِبَةٌ» (غاشيه/3) خودش را هم به دردسر انداخته، «عَامِلَةٌ» يعني اهل عمل بوده، شعار نداده. «نَّاصِبَةٌ» نصب با صاد يعني خودش را به تعب انداخته. يعني سختكوش بوده. اما «تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً» جهنم ميرود. چرا؟ براي اينكه يا اخلاص نبوده، يا اخلاص بوده او را غرور گرفته، يا اخلاص بوده غرور هم نداشته، آخر عمل يك گناهي كرده حبط كرده. يعني كارهاي ما يا اولش خراب است، با ريا. يا اول براي خدا شروع ميكنيم، وسط كار مغرور ميشويم. هيچكس مثل من اين كار را نكرده است. يا اول خداست، وسط كار هم غرور نميگيرد، آخرش يك گناهي ميكنيم حبط ميشود. مثل توپي كه بادش ميكني و بعد يك سوزن در آن ميكني. نشد بازي كنيم. عمل كرده، سختكوش بوده، اما «تَصْلىَ نَارًا حَامِيَة» وارد آتش سوزنده ميشود. به مقدار تلاش آن هم تلاش استاندارد.
پيغمبر فرمود: آنچه مرا پير كرد اين آيه بود. «اسْتَقِم»، «اسْتَقِم» خوب استقامت كه پير نميكند. ما آدمهايي داريم كه اصلاً يهودي هستند، ببخشيد تودهاي هستند، سي سال در زمان شاه زندان رفتند. استقامت آدم را پير نميكند. اين مهم است، «كَما أُمِرْت» (شوري/15) يعني استقامت طبق مأموريت. وگرنه يك كسي يك كاري را استقامت ميكند روي لجبازي، ميگويد: گفتم طلاقت ميدهم، طلاقت ميدهم. گفتم: برو خانهي بابايت، ديگر برو و نيا! گفتم ميزنم بايد بزنم. گفتم، گفتم، شايد اين رأي بياورد. خودمان را به آب و آتش ميزنيم كه اين بايد رأي بياورد. بله استقامت ميكني اما طبق مأموريت نيست. «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» (هود/112) «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» يعني آدمهايي هم كه با تو هستند، گاهي آدم خودش استقامت ميكند، همراهانش استقامت نميكنند. آنچه آدم را پير ميكند، يكي «كَما أُمِرْت» است. وگرنه لجبازي است، هر استقامتي ارزش ندارد. استقامت طبق مأموريت الهي، چون خدا گفته استقامت كن. يكي هم «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» يعني با هم استقامت كنيم. وگرنه يكي استقامت كند، بقيه قيچي شوند، سوزني كه فرو ميرود، نخش جدا شده است. چيزي نميدوزد.
ارتقاء به مقدار تلاش، تلاش خالصانه، تلاش «كَما أُمِرْت»، طبق مأموريت. شما اگر پول بانكي را برداري، مثلاً 50 تا خودكار بايد بخري، سي تا خودكار بايد بخري، بروي يك كاميون خودكار بخري. رييس بانك شما را توبيخ ميكند، زندان ميكند. آقا خودكارخريدم! باسمه تعالي غلط كردي. ارزان خريدم. باز هم غلط كردي. چه كسي به تو گفته بود خودكار بخري. شما نماز صبح را يك ركعت اضافه بخوان. به جهنم ميروي.
مسألهي ديگر ترفيع به موقع باشد. گاهيوقتها يك كسي را بالا ميبريم زود است. ظرفيت ندارد. مثل ملاميني كه روي چراغ گاز ميگذاريم جمع ميشود. اين ظرفيت اين را نداشت. چون ظرفيت نداشت به حضور شما عرض كنم كه زود به او لقب داديم. به موقع، قرآن ميفرمايد: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» (يوسف/22) حضرت موسي حالا كه به اينجا رسيد ما او را پيغمبر كرديم.
2- در نظر گرفتن توان فكري و جسمي مدير
مدير بايد انتظارش براساس توانايي باشد. يك آيه است ايرانيها حفظ هستند. يك آيه هم مشابه آن است ايراني ها حفظ نيستند. من گاهي غصهي قرآن را هم ميخورم. بعضي آيات قرآن شانس دارد. بعضي آيات قرآن شانس ندارد. مثلاً آن آيهاي كه شانس دارد الآن نصفش را ميخوانم. همهي شما ميخوانيد. هرجا من ميايستم باقياش را شما بگوييد. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) با هم بگوييد… «إِلاَّ وُسْعَها»… همهي ايرانيها تقريباً اين را حفظ هستند. يعني به مقدار… اين آيه شانس دارد. يك آيه مشابه اين است ولي شانس ندارد. اين آيه اين است. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) دو تا «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً» داريم. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» اين را همه حفظ هستند. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» يعني خدا تكليف ميكند به مقدار توان و وسع، «وسع» يعني توان جسمي. «ما آتاها» يعني توان مالي. چقدر جان داري، چقدر پول داري.
مردم يكي را حفظ هستند، يكي را حفظ نيستند. بعضي از آيات قرآن را همه مردم به آن عمل ميكنند. مثل آيه «كلوا» بخوريد. اين تنها آيهاي است كه همه به آن عمل ميكنند. يك آيه هم هست كه فقط امام خميني و چند نفري به آن عمل كردند. آن آيه اين است. «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) از احدي نميترسد. ما كه ميبينيم خيليها از خيلي چيزها ميترسند. از نانشان، از پستشان ميترسند.
ميفهمد غلط است، ميگويد: هيس! به تو چه؟ نانت آجر ميشود. هيچي نگو. حديث بخوانم. اميرالمؤمنين فرمود: امر به معروف و نهي از منكر نه روزي شما را كم ميكند، نه عمرتان را كوتاه ميكند. نترسيد حرف حق را بزنيد. اگر ميدانيد خيانتي ميشود بگوييد، اميرالمؤمنين ما شيعهي علي هستيم. انشاءالله! فرمود: امر به معروف و نهي از منكر، خيلي كلمهي قشنگي است. امر به معروف و نهي از منكر نه رزق را قطع ميكند و نه مرگ را نزديك ميكند. نمونه بهلول! بهلول در ايران يك سخنراني در مسجد گوهرشاد كرد عليه رضاشاه. كه رضاشاه مسجد گوهرشاد را به توپ بست. خدا ميداند چه جمعيتي در مسجد گوهرشاد مشهد كشته شدند. رضاشاه ميخواست بيحجابي كند، بهلول در مقابل رضاشاه ايستاد. بالاخره تا صد سال شايد هم بيش از صد سال بهلول عمر كرد. حالا ايشان ميگويد 135…، حالا بگو سن بالايي شايد هم 135 سال باشد. من نقض نميكنم. در پيري ديده ميشود. هم ضد شاه بود و سي سال در افغانستان زندان بود. يعني در مقابل رضاشاه ايستاد و بالاترين عمر را هم كرد. خيلي از آقايان براي اينكه ديدند وضع رضاشاه بد است، به نجف هجرت كردند. به كربلا و به اين طرف و آن طرف كه در ايران نباشند، گير رضاشاه باشند براي حجاب زنشان. و شصت هفتاد سال زودتر از بهلول از دنيا رفتند. روزيتان قطع نميشود.
3- دقتهاي لازم در گزينش مديران
مسألهي ديگر اين است كه افراد را بايد انتخاب كرد. گرچه همه انتخابها خوب درنميآيد. خيلي وقتها مديران سعي ميكنند، گزينش، دقت، سؤال، جواب، مدرك، نميدانم مصاحبهي حضوري، غيابي، تحقيق محلي، همه كارها را ميكنند. باز هم ميگويند: آدم كه علم غيب ندارد. شما بالاتر از موسي كه نيستي. حضرت موسي را قرآن ميگويد: «وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلا» (اعراف/155) حضرت موسي 70 نفر را گلچين كرد، براي اينكه با هم كوه طور بروند، مناجات كنند و كتاب تورات را بگيرند و بيايند. 70 نفر چپ شدند.
ما نميتوانيم به انتخابات اطمينان داشته باشيم. بالاخره انسانها روي هوسها، روي تمايلاتشان رأي ميدهند. منتهي ما چارهاي نداريم. اين انتخابات از درد… مثل قرعه، مثلاً يك ماشين صورت تراشي داريم، يك ماشين اصلاح داريم، دو نفر هم متقاضي هستند. حالا ميگوييم: قرعه بكش. اين قرعه راه حق نيست، راه حل است. براي اينكه ما را از بن بست بيرون بياورد. ولي گاهي وقتها همين ماشين اصلاح صورت به پيرزني ميافتد كه اصلاً ريش ندارد. يعني واقعاً در اين قرعهها گاهي وقتها يك چيزي، يك موتور ممكن است دست يك آيتالله بيافتد. قرعه راه حق نيست. قرعه راه حل است.
4- انتخابات، راه حل است، نه راه حق
انتخابات بايد بكنيم. ولي معناي انتخابات اين نيست كه هرجا انتخابات بود حتماً واقع هم همين است. اصلاً اگر انتخابات درست بود هيچكس همسرش را طلاق نميداد. اين همسر را انتخاب كردي، كلي بستني خوردند. به هم اسام اس دادند، سينما رفتند، در كوچه ايستادند همديگر را ديدند. در دبيرستان، در پارك، اوه… ماهها اينها گپ زدند حالا انتخاب كردند. بعد از مدتي طلاق گرفتند.
پيداست مخ نميكشد. ما بايد دستمان را در دست خدا بگذاريم. اگر عقل ما ميكشيد كه پشيمان نميشديم. اگر انتخابات ما درست بود كه كسي همسرش را طلاق نميداد. منتهي چاره چيست؟ يك كسي در چاه افتاد، گفتند: صبر كن بروم طناب بياورم. گفت: مثلاً حالا صبر نكنم، چه كنم؟ (خنده حضار) ما الآن در اين دنيايي هستيم كه بايد به خاطر دموكراسي انتخابات كنيم اما معنايش اين نيست كه حالا واقعاً اين كه انتخاب شد، حضرت عباسي بهتر باشد. بيني و بين الله بهتر از من كسي نيست در تلويزيون بيايد؟ خدا ميداند ممكن است صدها آدم باشند. اينطور نيست كه حالا اگر من 32 سال است در تلويزيون هستم، بهترين طلبهي ايران هستم. نخير! دري به تخته ميخورد، يكبار يك چيزي مثلاً بستني يك كسي، جوجهكباب يك كسي، جگر يك كسي، كلهپاچهاي يك كسي، خياطي يك كسي، آرايش يك كسي، يك زميني يك خيابان از كنار اين زمين رد ميشود اين زمين گران ميشود. حالا اين زمين واقعاً تو بركت دارد! نخير، خيابان رد شد، زمين ما گران شد. به حمال گفتند: چطور شد دانشگاه آمدي؟ گفت: حالا بار به من خورد. (خنده حضار) وگرنه اينطور نيست كه حالا فكر كنيد تدبيري باشد. به يك نفر ديگر گفتند: بيا روضه برويم. گفت: شام خوردم. اينطور نيست كه حالا هركس روضه ميآيد براي امام حسين بيايد، يا هركس دانشگاه ميرود دانشجو باشد. يا هركس در تلويزيون است بهترين باشد. يا هركس رييس است بهترين آدمها باشد. آقايان رييسها باورشان نشود كه بهترين هستند. گاهي وقتها يك آدمهاي عادي يك چيزي ميگويند كه اصلاً به ذهن ما نميآيد. هنرمندها همينطور هستند، فيلمسازان هم همينطور هستند. بهترينها نيستيم. ولي با مشورت ميتوانيم خودمان را به بهترينها برسانيم.
5- قدرت، امانت و سرعت در مديريت
مسألهي ديگر اينكه يك پست را كه ميخواهيد واگذار كنيد سه شرط دارد. قدرت، سرعت، امانت. چه پستي را به چه كسي بدهيم؟ چه كسي بر عملش قدرت دارد؟ قرآن ميفرمايد: امانات را به اهلش بدهيد. اين پستها امانت است. بچهي من امانت است سر كلاس ميآيد. الآن شما كه پاي تلويزيون نشستيد، بحث مرا گوش ميدهيد، عمر شما امانت است. من اگر از عمر شما استفادهي خوب نكنم به امانت خيانت كردم. يعني به عمر شما خيانت كردم. وقت شما را گرفتم، چيزي ياد شما ندادم. و گاهي وقتها براي گرفتن پول اين خيانتها ميشود. مثلاً ميرود خارج يك مذاكره كند. ميتواند اين مذاكره را جمع كند. ميگويد: دور دوم مذاكرات چهل روز ديگر، يك سفر ديگر. براي اينكه دو سه هزار دلار ديگر اضافه بگيرد. ميتواند جمعش كند، ولي جمع نميكند هي كشش ميدهد. اينها مهم است كه انسان گاهي وقتها يك چيزي را كشش ميدهد. لفتش ميدهد. ما در ادارهها خيليوقتها يك چيزي را لفت ميدهيم.
حضرت سليمان گفت: چه كسي ميتواند تخت بالقيس را براي من بياورد؟ آيهاش اين است «يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ» (نمل/38) بلقيس داشت ميآمد. حضرت سليمان گفت: قبل از آنكه بلقيس، خانم تاجدار، پادشاه يك منطقهاي بود، داشت خدمت سليمان ميآمد. گفت: قبل از آنكه بلقيس حركت كرده بيايد، قبل از آنكه بيايد تخت او را بياوريد. يك كسي گفت: من، «وَ إِنىِّ عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ أَمِينٌ» (نمل/39) «قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِك» يك نفر گفت: تا نشستهاي ميآورم. بعد گفت: «وَ إِنىِّ عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ» يعني قدرت دارم، «أَمِينٌ» امانتدار هم هستم. سرعت هم دارم. تا نشستهاي! يك كسي گفت: قبل از آنكه چشمت را به هم بزني من ميآورم.«لَقَوِىٌّ»،«أَمِينٌ»، «قَبْلَ أَن تَقُومَ» يا «قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» (نمل/40) يعني پست را به كسي داد كه هم بتواند، «قويٌ» هم امين باشد. هم قوي باشد و هم كار را سريع انجام بدهد.
گاهي وقتها ساختمانهايي، پروژههايي را در مملكت نگاه ميكنيم، مثلاً يك فرودگاه يا يك بيمارستان را ميبينيم مشابهاش را… من مالزي رفتم. سفير ما من را به فرودگاه برد. فرودگاهش به قدري بزرگ است كه ما را با قطار برد. يعني از اين طرف فرودگاه تا آن طرف فرودگاه با قطار رفتيم. گفت: آقاي قرائتي اين را چند سال ساختند؟ من با مقايسه با ساختمانهاي ايران، گفتم: سي سال! گفت: سه سال ساختند. گاهي وقتها ما سريع نيستيم. يا قوي نيستيم. يا ميخواهيم اين قرارداد را با كسي ببنديم كه بعداً از او در انتخابات پول بگيريم. مثلاً ميگوييم: آقا شما بيا اين پروژه را عمل كن، درامد سنگين هم دارد. منتهي اگر فردا من يك جايي تو را كار داشتم بايد ستاد انتخاباتي من باشي. يعني شير را در پستان تقسيم ميكنند. شير را در پستان تقسيم ميكنند! قرآن ميگويد: اگر خواستيد پست بدهيد، آيه قرآن اين است. «قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك» (نمل/39) تا نشستهاي تخت بلقيس را ميآورم. «وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ» يك نفر هم گفت: «قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك».
يكي از كارهاي مديريت اين است كه ايجاد رقابت كند. اينجا حضرت سليمان ايجاد رقابت كرد. گفت: «أَيُّكُم» (نمل/38) كداميك زودتر؟ يك نفر گفت: تا نشستهاي. يك نفر گفت: تا چشمت را بر هم بزني. سپردن پستها، سرعت، لياقت، امانت.
6- نقش محبوبيت در موفقيت مديران
مسألهي ديگر خوشنامي؛ مدير اگر محبوب باشد خيلي در كار اثر دارد. كه مردم او را دوست داشته باشند. حتي حديث داريم پيشنماز را اگر مردم دوست نداشته باشند، نمازشان از نظر فقهي صحيح است اما قبول نيست. بايد مردم به كسي كه اقتداء ميكنند دوستش داشته باشند. و بايد اجازه بدهيم مردم انتخاب كنند. گاهي وقتها يك آخوند را در مسجد ميبريم نصب ميكنيم، و حال آنكه مردم اين آخوند را اصلاً نميشناسند. ميگويند: امور مساجد آورده الله اكبر! خوب بابا اين آقا را ببريد يك منبر برود. اگر خوب بود يك دهه، اگر يك دهه خوب بود يك ماه رمضان، مردم يك دهه با اين خو كنند، اگر پسنديدند نامه بنويسند كه اين آقا، آقاي خوبي است. ممكن است آقا،آقاي خوبي باشد و به اينها نخورد. آخر نژاد آقا فرق ميكند. ممكن است يك آقا بسيار آقاي خوبي است ولي به درد اينجا نميخورد. تناسب! بلقيس خانم تاجدار بود. حضرت سليمان ميخواست به اين نامه بفرستد به هدهد تاجدار داد. به كلاغ نداد. به غاز نداد.
مثل اينكه مثلاً من را ببرند روز عاشورا روضه بخوانم. اصلاً روضه را خراب ميكنم. من هرچه روضه بخوانم مردم ميخندند. من فاتحهي پدرم منبر رفتم، هفت بار مردم را خنداندم. آخرش نامه زدند بابا فوت پدرت است. گفتم: نژاد من نژاد گريه نيست. نميتوانم! ناراحت هم هستم. چون به گريه خيلي اعتقاد دارم. گاهي وقتها اين آدم خوبي است، مثلاً ممكن است قاضي خوبي باشد ولي براي حج كم ميآورد. حاجيها از او راضي نيستند. ميگويند: بابا ايشان استاد حوزه و دانشگاه است. بابا استاد هرجا ميخواهي باش. به درد آخوندي كاروان نميخورد. ايشان استاد كفايه است. بابا استاد كفايه درس خارج ميدهد. اما پيشنماز خوبي نيست. ما گاهي وقتها همينطور يك كسي را ميآوريم، يك كسي گوشش درد ميكرد گفت: برو بكش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد ميكرد، كشيدم. آخر دندان را ميشود كشيد، گوش را كه نميشود كشيد. هركسي به درد يكجايي ميخورد. در مديريت خوشنامي مهم است. «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» (شرح/4)
در مديريت گاهي وقتها آدم بايد خودش را پيشنهاد كند. برو بگو: آقا اين كار از من برميآيد. نگو: زشت است. اگر لياقت يك كاري را داري، اعلام كن. وقتي اعلام كردي روز قيامت نميگويند: تو كه لايق بودي. ميتوانستي، بايد خودت را معرفي كني. حضرت يوسف خودش، خودش را كانديدا كرد. گفت: «اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْض» (يوسف/55) به عزيز مصر گفت: من مسئول غله شوم. «اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْض» كه من ميتوانم. «إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ» (يوسف/55) من ميتوانم گندمها را حفظ كنم. علم هم دارم كه چطور جيرهبندي كنم.
مدير از صنف خودشان باشد. رييس خلبانها، خلبان باشد. رييس… مثل الآن رييس شوفرهاي تاكسي طوري باشد كه خودش هم تاكسيراني كرده باشد. سنخيت داشته باشد. «رَسُولاً مِنْهُم» (بقره/129) از خودشان، «أَخُوهُمْ صالِحٌ» (شعرا/142) «أَخُوهُمْ هُود» (شعرا/124)
7- مردمي بودن مديران، لازمه موفقيت
مدير خوب كسي است كه سه شرط داشته باشد. از مردم باشد، در مردم باشد، با مردم باشد. از مردم «رَسُولاً مِنْهُم». در مردم «رسولا فيهم» با مردم «وَ الَّذينَ مَعَهُ». «منهم»، «فيهم»، «معه» سه تا در قرآن هست. يعني مدير بايد از مردم، در مردم، با مردم باشد. غذا ميخواهد بخورد بيايد همانجا كه پرسنل غذا ميخورند با هم غذا بخورند. حالا يكوقت مهمان دارد، شرايط خاصي است. وسط غذا خوردنش ميخواهد دو تا تلفن كند، طوري نيست. اما برنامهاش اين باشد كه لااقل گاهي با پرسنل غذا بخورد. خوب ديگر چه؟
گاهي مديرهاي ارشد را از مديرهاي ميانهاي انتخاب كنيم.
به فرعون گفتند: امسال زني پسر ميزايد حكومت تو را زير و رو ميكند. گفت: خيلي خوب، هر زني پسر زاييد پسرها را بكشيد. شروع كردند به كشتن نوزادهاي پسر. مادر موسي پسر زاييد، متحير شد. خدا به قلب او انداخت، شيرش بده و در جعبه و در دريا… شيرش داد و در جعبه و در دريا، فرعون نشسته بود دريا را ميديد. جعبه را ديد، گفت: برويد جعبه را ببينيد چيست؟ جعبه را آوردند، ديد پسر است گفت: او را بكشيد. فوري خانمش گفت: ما كه بچهدار نميشويم. اين عوض بچهي ما. اين را آب آورده است. معلوم نيست مادرش چه كسي است؟ بعد قرآن ميگويد كه: «عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (قصص/9) «ينفعنا» يعني به درد ما بخورد. خوب اين بچه چه كسي است؟ اين بچه نه گزينش شده، نه ديپلم دارد، نه ليسانس دارد، يعني از بدنهي امت گاهي وقتها يك كسي را انسان ميگويد: «يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» همين بچهي ما باشد. كار به او ميسپاريم اگر خوب بود انجام ميدهد.
خدا رحمت كند دكتر بهشتي اين خصلت را داشت. يك طلبه ميگفت: من شانزده ساله بودم دكتر بهشتي به من گفت: تو قاضي فلان شهر باش. گفتم: بابا من شانزده ساله هستم. گفت: يكي دو تا قضاوت كن، معلوم ميشود بلدي يا بلد نيستي. اگر بلد بودي ادامه بده. اگر بلد نبودي جبران ميكنيم.
8- مشورت و نظرخواهي از زيرمجموعه
اينطور نيست كه حالا از ديگران كار نيايد. خيلي وقتها ما با افراد عادي صحبت ميكنيم حرفهايي در ذهن، و «وَ شاوِرْهُم» (آلعمران/159) «هُم» به مردم ميخورد. نه به خواص بخورد. البته خواص چون اطلاعات ديگر دارند، يك ترجيحي دارند. اما «هُم» هم «هُم» است «وَ شاوِرْهُم». گاهي وقتها جامعهي مدرسين از طلبهها نظر بخواهند. ممكن است يك طلبهاي عادي يك نظري بدهد كه آن آقايي كه خيلي هم ملاّ تر است به ذهنش نيايد. امام رضا با برده سياه مشورت كرد. گفت: آقا با من مشورت ميكني؟ گفت: اشكال دارد. يك چيزي خدا در ذهن تو بياورد، كه در ذهن من نشود.
آموزش تدريجي كاركنان، همهي سوادها از قبل نيست. يك خرده كه كار كردند آموزش ضمن خدمت كار خوبي است و الآن دولت هم انجام ميدهد. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَك» (فرقان/32) قرآن ميگويد: من ذره ذره و به تدريج به شما اطلاعات ميدهم كه دلت آرام شود. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَك» اگر كسي دو، سه سال معلمي كرد، مشكلات كلاس را ديد و بعد آمد دوره ديد، بعد ميفهمد چه كند.
قرآن ميگويد: بعضيها در مديريت بخل ميكنند. «أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيراً» (نساء/53) ميگويد: بعضي از مردم پست بگيرند ذرهاي به كسي نميدهند. مثلاً 50 تا حواله حج به او بده، همه را به حزب خودش ميدهد. يك گوسفند ميكشد، امكان ندارد به كسي بدهد كه غريبه باشد. اين براي برادر خانم و اين براي شوهر خواهر من و اين… يك نيم كيلويي را به غريبه نميدهد.
همين كه مدير شد تمام مهرههايي كه دور خودش ميچيند از كساني هستند كه با يك نحوي به آن رابطه دارند. «أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ» قرآن ميگويد: بعضي يهوديها حكومت را اگر بگيرند، «فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيراً» «نقير» همان چيزهاي ريزي است كه منقار، منقار و نقير. با نوك مثلاً يك پرنده با نوك چه برميدارد؟ يعني به اندازهاي كه يك كبوتر يك چيزي را به نوك بگيرد، به اندازهي چيزي كه به نوك كبوتر است به ديگران واگذار نميكند. بايد به مردم اعتماد كرد.
از امام ياد بگيريم. امام من را نميشناخت. انقلاب شد روز اول انقلاب ما رفتيم تلويزيون، روزهاي اول انقلاب. امام چند تا برنامه از من ديد، يك مرتبه خودمان در جبهه بوديم، ديديم كه حكم ما را راديو و تلويزيون خواند كه قرائتي نمايندهي امام شد و امام… اعتماد ميكند. گاهي وقتها ما اعتماد نميكنيم. و اين اعتماد كردن مهم است. بايد ما اعتماد كنيم. امام باقر(ع) فرمود: افرادي هستند كه اگر به قدرت برسند به مقدار نخ هستهي خرما به ما اهل بيت قدرت نميدهند. چنان مهرهچيني ميكنند كه تا ردههاي آخر از خودشان باشد.
برخورد با متخلف بعد از ابلاغ دستور اين هم از اصول است. به مدير دستور ميدهد، اما بعد از آنكه دستور رسيد، حكم به گوشش رسيد، ميگويد: «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ» (بقره/120) خدا به پيغمبرش اولتيماتوم ميدهد. ميگويد: ببين به تو گفتم. اما بعد از آنكه راه حق روشن شد، خواسته باشي طفره بروي، خدا چند جا به پيغمبر اولتيماتوم ميدهد. يك جا ميگويد: خيلي عزيزي! اما اگر از مرز توحيد بيرون بروي قيچي ميشوي.«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَن» (زمر/65) از مرز وحي بيرون بروي، يك آيه به قرآن اضافه كني رگ گردنت را قيچي ميكنم. از مرز ولايت بيرون بروي، علي را در غدير خم معرفي كن. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَل» (مائده/67) كوتاه بيايي، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» رسالت خدا را… يعني 23 سال هيچي! حكم را بگير ولي بعد اگر كسي كوتاهي ميكند برخورد شود.
خدايا حالا آدم ميفهمد كه چرا همهي دعاها مستحب است جز يك دعا كه واجب است. ما يك دعاي واجب داريم. و آن «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/6) است. يعني هر لحظه انسان، اين را تشويق كند يا نكند، چقدر تشويق كند؟ با پول تشويق كند يا با معنويت كتاب؟ زمان تشويق دوشنبه باشد يا سهشنبه، صبح باشد يا عصر، خصوصي باشد يا جمعي، پشت دوربين باشد يا بيرون دوربين، اوه! يعني ما لحظه به لحظه نياز داريم براي ريز كارهايمان و درشت كارهايمان بايد خدا به ما كمك كند. خدايا در همهي كارها از الآن تا ابد، در فكر كردن، در گفتن، در نوشتن، موضعگيري، رفاقت، قهر، صلح، در تمام حركات و افكار و نيات ما همهي ما را براي هميشه به راه مستقيم، راه رضاي خودت هدايت بفرما. هرچه تا حالا سليقهاي عمل كرديم، هوسي عمل كرديم، تعصبي عمل كرديم، لهجهاي عمل كرديم، جنسي، اين زنِ، اين مردِ، اين تركه، اين لره، اين فارسه، اين آخونده، هر رقم چيزي در كار ما بوده كه ما را از حق دور كرده و گذشته، گذشتهي خلاف ما را ببخش و بيامرز. كمتر از آني ما را به خودمان واگذار نكن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بالاترين مقام حضرت ابراهيم در قرآن چيست؟
1) نبوت
2) رسالت
3) امامت
2- آيه 112 سوره هود بر چه امري تأكيد دارد؟
1) استقامت پيامبر در راه خدا
2) استقامت مؤمنان در راه خدا
3) هر دو مورد
3- بر اساس قرآن، ميزان تكليف افراد به چه چيز بستگي دارد؟
1) توان جسمي
2) توان مالي
3) توان جسمي و مالي
4- حضرت سليمان براي آوردن تخت بلقيس از كدام اصل مديريتي استفاده كرد؟
1) اصل رقابت
2) اصل مشورت
3) اصل سنخيّت
5- آيه 129 سورهي بقره به كدام ويژگي پيامبر اشاره دارد؟
1) بنده خدا بودن
2) از مردم بودن
3) تارك دنيا بودن