متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/5/23
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان نود بحثمان رنگ و بوي سؤال و جواب دارد. در اين جلسه و جلسهي بعد انشاءالله ميخواهيم سؤالهاي خانوادگي را جواب بدهيم. سؤالاتي در مورد مسائل خانوادگي،
دليل ازدواج در قرآن چيست؟ اصولاً اسلام چون دين فطري است، طبيعت انسان نياز به همسر دارد و ديني كه مطابق با فطرت است، بايد ازدواج را اجازه بدهد، مثل اينكه مثلاً انسان فطرتاً نياز به خنده دارد. ما بايد براي خنده سايت داشته باشيم. آموزش و پرورش ميتواند يك سايت خنده درست كند خندههاي حكيمانه و خندههاي حلال، دانشگاه ميتواند يك سايت خنده راه بياندازد. دهها هزار سايت هست. خوب يك سايت هم براي خنده حلال، ما چرا وقتي ميخواهيم بخنديم سر به سر هم ميگذاريم. عوض اينكه با هم بخنديم به هم ميخنديم. زبان همديگر را تقليد ميكنيم. استان همديگر را مسخره ميكنيم. با مسخره كردن ميخنديم. پيداست عرضهي خنديدن حلال را نداريم. انسان طبيعتش خنده ميخواهد.
يكي از مراجع كه مريض شده بود. دكتر گفته بود يك كسي بيايد آقا را بخنداند. و اگر آقا بخندد مشكلش حل ميشود. كما اينكه گريه، گريه هم درمان است. خيلي افراد وقتي گريه ميكنند يك خرده احساس ميكنند، سبك شدند. يعني هم گريه درماني داريم، هم خنده درماني. و قرآن هم هردو را قبول دارد. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/43) خدا هم ميخنداند، هم ميگرياند.
1- ازدواج، نياز طبيعي انسان
دين فطري بايد ازدواج داشته باشد. ازدواج باعث آرامش روح است. «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها» (اعراف/189) ازدواج براي 1- آرامش، قرآن چه ميگويد؟ ميگويد: «لِيَسْكُنَ» سكونت «إِلَيْها» همسر بگير تا همسر برايت آرامش بياورد. ديگر چه؟ باز يك آيهي ديگر ميگويد: «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) «لِيَسْكُنَ»، «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» دو تا آيه داريم.
2- براي حفظ دين، اگر يك اموري از مسير طبيعي حل نشود، از مسير غير طبيعي حل ميشود. افرادي كه سنهاي سيسال به بالا ازدواج ميكنند، نصف دينشان مربوط به ازدواج است. آدمهايي كه، دخترهايي كه چهارده، پانزده سالگي ازدواج ميكنند، پسرهايي كه هفده، هجده سالگي ازدواج ميكنند، دو سوم دينشان راجع به ازدواج است. «مَنْ تَزَوَّجَ»، «مَن» يعني كسي كه «تَزَوَّجَ» كسي كه ازدواج كند «فَقَد» قطعاً «أَحْرَزَ» حفظ كرده، مردهاي عادي «نِصْفَ دِينِهِ» (بحارالانوار/ج100/ص219) «ما مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّه» (بحارالانوار/ج100/ص221) «حَدَاثَةِ سِنِّه» يعني نوجواني، «عصم منّي…. ثُلُثَيْ دِينِه»، يعني اگر دين نود درجه باشد، همسر 45 درجه دين را حفظ ميكند، اگر سي سال به بالا ازدواج كند، اگر پسر بيست ساله ازدواج كند، دختر 14، 15 ساله ازدواج كند، اگر دين نود درجه است، سي سال به بالا باشد، نصف نود ميشود 45 درجه دين را حفظ كرده است. اگر زود ازدواج كند، دختر زود شوهر كند، پسر زود زن بگيرد، از نود تا شصت تا. اگر ميخواهيد بچه تان براي خودتان باشد، به فكر ازدواج آنان باشيد. سربازي نرفته خوب بعد ميرود. سربازي مانع نيست. آخر ليسانسش را نگرفته، خوب بعد ميگيرد. ديگر چه؟
2- ازدواج، راه پيشگيري از گناه
پيشگيري از گناه… وقتي در خانهي يكي از پيغمبرها حضرت لوط ريختند، در زمان حضرت لوط گناهي شايع شده بود، دو نفر قيافهي زيبا آمدند در خانهي حضرت لوط مهمان بودند، فرشته بودند در قيافهي انسان. لاتها فهميدند دو تا مورد اينجا است. آمدند در زدند ياالله موردها را با من تحويل بده. حضرت لوط گفت: بابا من دخترهايم را عقد ميكنم، به شما ميدهم كار به مهمانهاي من نداشته باشيد. قرآن بخوانم. «هؤُلاءِ بَناتي» (هود/78) من دخترهايي دارم. «هُنَّ أَطْهَرُ لَكُم» آن دخترها را عقد كنم به شما بدهم پاكتر است. «وَ لا تُخْزُونِ في ضَيْفي» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. من را جلوي مهمانهايم شرمنده و خوار نكنيد. يعني حضرت لوط براي اينكه جلوي لواط را بگيرد، عقد دخترهايش را مطرح كرد.
اگر خواستيم گناه كم شود بايد ازدواج را آسان كنيم. بايد همه بسيج شويم، اگر ازدواج آسان شود، قوهي قضاييه كارش كمتر ميشود. نيروي انتظامي كارش كمتر ميشود، خود زن آدم را وادار به كار ميكند. وقتي آدم زن و بچه دارد، غيرت كارياش هم بيشتر ميشود. بعد اگر زود ازدواج كنند، دو تا شاخهي نازك قابل پيوند هستند اما وقتي دختر سي سالش شد، پسر هم سي و پنج سالش شد، دو تا شاخهي كلفت، اينها ديگر پيوند مشكل است بخورند، هرچه نازكتر باشد زودتر پيوند ميخورند.
وظيفهي مردم نسبت به ازدواج چيست؟
3- اهتمام جامعه اسلامي به ازدواج جوانان
1- دلسوزي؛ «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (كافي/ج2/ص164) يعني آدمهايي كه دخترهايشان را شوهر دادند، فكر كنند خيلي خوب حالا دخترهايمان سر و سامان گرفتند و پسرهايمان هم ازدواج كردند، برويم سراغ بچههاي فاميل، بچههاي همسايه. حالا شما سه تا بچههايت بيرون رفتند، اگر چهار تا داشتي چه ميكردي؟ شما دو تا دختر را بيرون كردي، اگر سه تا دختر داشتي چه ميكردي؟ شما فرض كن يكي از اين دخترهاي مردم هم دختر خودت است. براي ازدواج حساس شويم. واسطه شويم، «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَة» (بحارالانوار/ج2/ص24) حديث داريم بهترين دلاليها دلالي ازدواج است. اقدام كنيم. تازه ميگويد شهوت نوكر و آقا سرش نميشود. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ» (نور/32) «عباد» عبد، عبد يعني برده، يعني برده هست، در جنگ اسير شده، برده شده اما شهوتش جايي نرفته، حتي براي شهوت بردهها هم بايد… يعني مردم آزاد بايد فكري براي شهوت اسرا… بالاخره اسير جنگي شهوتش را ميخواهد چه كند؟ «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُم» عباد يعني برده، «اِما» يعني كنيز. صلواتي بفرستيد… (صلوات حضار)
گاهي ميگويند چرا در اسلام بردهداري هست؟ هرچه من ميپرسم، هرچه عقلتان هست جواب بدهيد. فرض كنيد اصلاً دين هم نداريد، خداي نكرده! يعني ما به عنوان انسان حرف بزنيم، نه به عنوان يك مسلمان. بسم الله الرحمن الرحيم. در دنيا زماني بوده كه جنگ نباشد؟ بگوييد… نه… ببينيد… هميشه جنگ هست. هميشه جنگ هست. در جنگ هميشه يكي غالب است يكي مغلوب. با مغلوبين، با مغلوب چه كنيم؟ مغلوب را چه كنيم؟
1- از دم بكشيم. 2- از دم آزاد كنيم. 3- همه را در اردوگاهها چادر بزنيم آنجا زندگي كنند. 4- تقسيم، تربيت، كمكم آزاد… هرچه شما رأي داديد همان را عمل ميكنيم. اگر ما در جبهه پيروز شديم، ما غالب شديم آنها مغلوب، اينهايي كه شكست خوردند بگيريم. هركس مغلوب شد، از دم گردنش را بزن. درست است؟ خيلي سنگدلي است. بگوييم: هركس اسير شما شد از دم آزادش كن. ميرود شمشيرش را تيز ميكند و برميگردد. بگوييم اينها را در اردوگاه كنيم، خوب يعني چه؟ يعني دشمن من آمده مرا در جبهه بكشد. حالا مغلوب شده، آنوقت او را در اردوگاه كنيم، من بيرون اردوگاه كار كنم. پول به دولت بدهم، دولت خرج آنها را… يعني من غالب خرج مغلوب را بدهم. يعني من كار بكنم براي كسي كه در اردوگاه بيكار است. اين هم درست نيست.
4- برنامه اسلام براي آزادي بردگان
طرح اسلام اين است كه ميگويد افرادي كه شكست خوردند و اسير شدند، در خانهها پخشش كنيد. پخش كنيد، تقسيم كنيد هركس در يك خانه برود. مثلاً من هفت نفر هستم، بشوم هشت نفر. او سه نفر است چهار نفر بشود. تقسيم كنيم، بعد از تقسيم اينها تربيت شود. يعني زندگي مسلمانها را ببينند و بعد به مرور هم آزاد شوند. روزه خوردي يك برده آزاد كن. فلان كار را كردي يك برده آزاد كن. از زكات برده آزاد كن. تقسيم، تربيت، آزاد كردن كم كم، بهترين راه همين راه آخر است. اسلام همين را ميگويد.
در عين حال خيلي قشنگ است. اسلام ميگويد: بالاترين شخصيت مملكت پيغمبر است. ميگويد: پيغمبر تو نفر اول كرهي زمين هستي. برو با بردهها گفتگو كن. «يا أَيُّهَا النَّبِي… قل للذين» آيهاش از ذهنم پريد. ترجمهاش اين است. برو با اينهايي كه اسير شدند اين رقمي گفتگو كن. يعني شخص اول مأمور ميشود كه… احترامشان را هم بگيرد. اميرالمؤمنين بازار رفت، دو تا پيراهن خريد، يك دو درهم، يك سه درهم. سه درهمي را به بردهاش داد. قنبر، غلام! گفت: آقا تو اميرالمؤمنين هستي، من غلام تو هستم. فرمود: تو جواني! من بايد جوانها را درك كنم. دلشان ميخواهد لباسشان شيك باشد. اين گرانتر است، شيكتر است. تو هم جوان هستي، جوان ميخواهد شيك بپوشد اين را تو بپوش. يعني احساسات يك جوان را درك كنيد.
آنجايي كه دست به حرام نميزنند جوان را آزاد بگذاريد. گناه كه نيست حالا دلش ميخواهد اينطور باشد. خوب باشد. به گناه كه رسيد، آنجا نهي از منكر كنيم. اما تا آنجا كه گناه نيست، در تنگنا قرار ندهيد. تازه به جوان، به برده ميتوانيم غلوم بگوييم؟ نه! بايد فتي بگوييد. «فتي» يعني جوانمرد! كنيز را هم بايد «فتات» بگويي. يعني جوانمرد يعني اسمش را هم خوب ببر. كار را هم تقسيم كنيد. فاطمهي زهرا(س) يك كنيز به نام «فضه» داشت. در خانه ميگفت يك روز تو كار كن، من استراحت. يك روز من استراحت ميكنم… يك روز تو كار كن من استراحت، يك روز من كار كنم، تو استراحت. يعني كار مساوي…
امام رضا(ع) با بردههايش غذا ميخورد. يعني هيچ تحقيري نباشد. حق نداريد برده را بزنيد. حق نداريد تحقيرش كنيد. اگر برده گفت آقا يك قرارداد امضا كن من بيرون بروم كار كنم، پولم را به تو ميدهم آزادم كن. نرخ من چند است؟ مثلاً يك برده فلان مبلغ ميارزد. يك قراردادي با هم بنويسيم من بيرون كار ميكنم، اين پول را به تو ميدهم آزاد شوم. ميگويد: باشد. قرارداد امضا كن. يعني اگر خواست خودش را آزاد كند، قرارداد را امضا كن. راهي براي آزاد شدنش هست. مسلمانها هر خلافي كردند، بسياري از خلافهايي كه ميكنند جريمه نقدياش اين است كه يك برده بخرند آزاد كنند. اگر هم پول ندارند جريمهي بدني دارد. دو ماه روزه بگيرند. هم جريمهي نقدي داريم، پول بده برده بخر آزاد كن. هم جريمهي اجتماعي هم داريم.
سه نفر در جبهه شركت نكردند، پيغمبر دستور داد هيچكس با اين سه نفر حرف نزند. مدينه براي اينها تنگ شد. هيچكس با اينها حرف نميزند. حتي زن و بچهشان! دستور اعتصاب دادند هيچ كس با اينها حرف نزند. اين نه مالي است نه بدني. فشار اجتماعي است. در محاصره… اينها گفتند: حالا كه پيغمبر ما را بايكوت كرده، ما را از گردونهي جامعه طرد كرده، بيا ما خودمان هم با هم حرف نزنيم. بعد خودشان را به يك پايه بستند، تا آيه نازل شد كه خيلي خوب اين سه نفر ديگر بسشان است. برويد طناب را باز كنيد اينها را آزاد كنيد، جامعه هم با اينها حرف بزند. آيه نازل شد «وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا» (توبه/118) «ثلاثه» يعني سه تا. آن سه نفري كه «خُلِّفُوا» تخلف كردند، در جبهه نيامدند، و همهي شما عليه آنها اعتصاب كرديد، حرف نزديد. الآن ديگر توبهشان پذيرفته شد، مثل باقيها زندگي كنند.
ما 28 رقم كيفر داريم. انشاءالله يكبار خواهم گفت. شايد در همين ماه رمضان امسال گفتم. انواع كيفرهاي سياسي، كيفرهاي اجتماعي، اسلام ميخواهد جامعه يك جامعهي پاكي باشد. فقط هم كتك نميزند، يك جواني را نزد اميرالمؤمنين آوردند كه ايشان مثلاً يك خلافي ميكند. حضرت روي دستش زد. بعد يك پولش داد و گفت: برو داماد شو. يعني هم روي دستش زد، و هم پولش داد گفت برو داماد شو. يعني مهر و قهر با هم است.
5- ملاكهاي انتخاب همسر
در انتخاب همسر خود دختر مهم است، يا در انتخاب همسر ملاك چيست؟ به عنوان معلم قرآن ميگويد اولين ملاك دين است. «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَة» (بقره/221) مؤمنه يعني ايمان دارد يا نه؟ عقيده دارد يا نه؟ بعد از ايمان اخلاق است. ممكن است مؤمن باشد، اخلاقش! بعد اصالت خانوادگي است. بعد از نظر فكري به هم بخورند. گاهي ممكن است ايمان دارد ولي مخش نميكشد. قرآن يك آيه دارد ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» يعني اي كساني كه ايمان داريد، چنين باشيد، چنين باشيد، چنين باشيد، چنين باشيد، بعد مي گويد: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» (آل عمران/118) اگر عاقل هستيد.پيداست «آمنوا» هست، ولي عاقل… بگوييد… نيست. فكرش با هم نميخورد. در انتخاب همسر اصولي كه بايد رعايت شود، ايمان، اخلاق، خانواده، فكر به هم بخورد. هم كُفو باشد. كُفو را اسلام كُفو مالي قرار نداده. كه قاليهاي خانهي ما يكطور باشد، ماشين ما مثل هم باشد. لهجهي ما مثل هم باشد. حالا يكي لهجهاش يكطور ديگر است. يكي يك طور ديگر است. قد ما به هم نميخورد. پيراهن نيست كه به يك سايز بخورد. حالا ممكن است يك سانت كوتاهتر باشد، يك سانت بلندتر باشد. سنشان بايد به هم بخورد. اما حالا لازم نيست حتماً سنشان مو به مو… حالا يا شش ماه او بزرگتر است، يا يكسال اين بزرگتر است. اينها گير نيست. دندانش مثل اينكه دو تا به هم ميخورد. مثل اينكه راه كهميرود دو ميليمتر… اين حرفها را ول كن. ايمان، اخلاق، خانواده، كُفو البته شكل هم كه معلوم است. بايد ببينيش او را بپسندي. لازم نيست زيبا باشد و زيباترين دختر يا پسر باشد. ممكن است دو نفر هستند خوشگل درجه يك هم نيستند، معمولي هستند، اما وقتي نگاه به هم ميكنند، همديگر را دوست دارند. اصل دوستي است. اينقدر دختر و پسر خوشگل داريم با هم بد هستند. و اينقدر آدمهاي معمولي داريم زندگيشان شيرين است. آنچه مهم است، ايمان، اخلاق، خانواده، تفكر، شكل هم كه بايد مورد قبول باشد. پدر حق ندارد به دخترش تحميل كند تو بايد حتماً زن اين شوي. آياتش را هم اينجا نوشتم. ديگر حالا آياتش را نميخوانم كه به باقياش برسيم.
6- وعده خداوند به روزي همسران
مشكل مالي را چه كنيم؟ قناعت، حالا چه كسي گفت ما از ساعت اول چنين باشيم. خانه ندارد، اين مردهايي كه در خيابان راه ميروند، در كوچه و بازار و روستا راه ميروند، كدامهايشان ساعت اول يك خانهي شخصي داشتند؟ اين آقايي كه به دامادش ميگويد: خانهي شخصي داري؟ ميگوييم: آقا ببخشيد خودتان آن ساعتي كه خواستگاري رفتيد خانهي شخصي داشتيد؟ گير ندهيم. «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نور/32) رزق با خداست. «علي الله رزقها»
گاهي وقتها خود داماد تا زن نگيرد خانهدار نميشود. خانمش قدمدار است. گاهي ازدواج ميكند، باز هم خانهدار نميشوند. بچهاش قدمدار است. وقتي بچهدار ميشوند، همينطور كه بچه وقتي متولد ميشود در سينهي مادرش شير ميآورد، وقتي متولد ميشود زندگي… شما يك نفر را پيدا كنيد نشان من بدهيد واقعاً در هفتاد ميليون دنبال اين آدم ميگردم، كه بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم، من زمان ازدواج وضعم بهتر بود. بعد از زن و بچه وضعم بد شد. تا آنجايي كه ما چشممان آدم ديده اينها بعد از ازدواج وضعشان بهتر شده است.
كسي نزد حضرت آمد گفت كه: وضعم بد است. گفت: ازدواج كردي؟ گفت: نه. گفت: برو ازدواج كن. گفت: من ميگويم: ندارم بخورم، يك چيزي ميگويند، ميگويند: مورچه تو سوراخ نميرود، موش… چه گفتم؟ مورچه! موش در سوراخ نميرود، جارو به دمش ميبندند. من ميگويم ندارم بخورم، حالا شما ميگويي: برو زن هم بگير! لابد يك مشت هم بچه درست كنيم يك خيابان گدا. حضرت فرمود: آن كسي كه تو را خلق كرده، دستور او اين است كه اگر جواني وضع مالياش بد است، ازدواج كند.
حتي حديث داريم كه فقيرها هم ميخواهند وضعشان خوب بشود، خود فقيرها هم كمك كنند به يك فقير ديگر. فقير اگر به فقيري كمك كند، وضعش خوب ميشود. ما نميدانيم در اين عالم يك خبرهايي هست. يك جاهايي مثل ماشين ميماند، راننده استارت ماشين را ميزند اگزوزش دود ميكند. ما ميگوييم: آخر اين اينجا را چنين كرد، چرا عقبش دود ميدهد. خوب مكانيك ميفهمد كه رابطهي اينها چيست؟ اسلام گفته ميخواهي وضعت خوب شود ازدواج كن. البته باقياش را نميگويم از ترس زنها! خوب من هم ميترسم ديگر. زن گرفت وضعش خوب نشد، گفت: برو يكي ديگر بگير. (خنده حضار)
دختر خانهي پدرش است، وقتي عقد كرد خانهي پدرش ميآيد. ببخشيد خانهي پدرش است ميآيد خانهي شوهرش! جاي دختر عوض ميشود. روزياش قطع نميشود. اصلاً كساني كه ازدواج نميكنند از ترس خرجي ميداني چه ميگويند؟ ميگويند: اگر يكي باشم، خدا قدرت دارد خرج مرا بدهد. دو تا كه شدم نان از كجا بياورم؟ يعني قدرت خدا ته ميكشد. اين در دلش اين است. خدايا يكي باشم زور داري، دو تا باشم زور نداري. ولذا اين را ميگويند: سؤظن به خدا. كسي كه ازدواج نكند از ترس خرجي، «فقد ظن بالله ظن السوء…» يعني سوء ظن به خدا بردارد. يعني بگويد: اگر يكي باشم خدا قادر است. دو تا باشم خدا قدرت ندارد.
7- مراسم خواستگاري در قرآن
مراسم بله برون! در مراسم بله برون، حضرت موسي آمد خانهي شعيب. شعيب گفت: من ميخواهم يك دخترم را به تو بدهم. زشت نيست آدم به پسر بگويد: دخترم را ميخواهم به تو بدهم؟ اگر داماد مثل موسي پيدا شد، دخترتان را مفت بدهيد. مفت! موسي يك جواني بود، انقلابي، تحت تعقيب، هنوز هم به پيغمبري نرسيده بود. منتهي فرعون او را شناخته بود، يك جلسهي شوراي نظامي تشكيل داد، بگيريد هركجا اعدامش كنيد. خود موسي چون يك آدم انقلابي بود، سياسي هم بود. يك عامل نفوذي در دربار فرعون داشت. آن عامل نفوذي دويد آمد گفت كه «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَة ِيَسْعى» (قصص/20) بدو آمد گفت «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُون» (قصص/20) يك شوراي نظامي تشكيل دادند «لِيَقْتُلُوك» تو را بكشند. «فَاخْرُج» فرار كن. خوب موسي منطقهي مدين آمد، كار نداريم.
بالاخره وارد خانهي شعيب شد. شعيب گفت: يكي از دخترهايم را ميخواهم به تو بدهم. اگر داماد مثل موسي بود، پدر عروس پيشنهاد ازدواج كند طوري نيست. خود عروس خوب نيست پيشنهاد كند. چون اگر خود عروس بگويد من دوست دارم زن تو شوم، پسر بگويد نه اين شكست ميخورد. پسر به دختر بگويد ميخواهم تو را بگيرم، جواب نه بشنود، پسرها پررو هستد، شكست نميخورند. دخترها نازك هستند. دختر بگويد من را بگير، كسي به او بگويد تو را نميخواهم. اين اذيت ميشود. اما پسر نه، پسر يك خرده قلدرتر است. اينطور نيست كه حالا دو جا… البته حالا بعضي از پسرها هم مثل دخترها شدند. ميگويد اعصاب من خرد شد. پنج جا رفتم، هي او ميگويد: من ميخواهم درس بخوانم، ميخواهم درس بخوانم. گفتم: خوب چيزي نيست. چند جا رفتي ميگويند: نميدهيم. گفت: بيست جا! گفتم: خوب برو تا پنجاهم! من خودم پنجاه مورد خواستگاري رفتم كسي زن من نشد. (خنده حضار) پنجاه و يكمي قبول كرد. حالا نميدانم پشيمان شده يا نشده. چه اشكالي دارد؟ حالا يك كسي ميگويد نه، نه كه نه! جاي ديگر. مشكلي ندارد. انسان نبايد به چهار نفر كه گفتند نه، عصباني شود. اگر داماد مثل موسي بود پيشنهاد از طرف پدر دختر مانعي ندارد.
مراسم بله برون، قرآن ميگويد: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْك» (قصص/27) من نميخواهم به تو سخت بگذرد، هرجايي آسان است. ميگويند: بهترين مهمان كسي است كه بگويد آقا هرچه آسان است پذيرايي كن. به صاحبخانه نگو من چه ميخواهم. بگو: چه چيزي برايت آسان است؟ گاهي كباب دارد، بگويي: نان و ماست، ماست ندارد. به او بگو: آقا چه چيزي در خانه است؟ حديث داريم اگر مهمان خودش آمد، هرچه در خانه است برايش بياور. از خانه بيرون نرو. اما اگر دعوتش كردي، بايد برايش مايه بگذاري. اگر مهمان را دعوت كردي، به او بياعتنايي كردي، حق دارد غيبت تو را بكند. از جاهايي كه غيبت جايز است، البته همان، فقط بگويد بد پذيرايي كرد.
ما خانهي يك امام جمعهاي رفتيم، تا ساعت يازده شب هيچ چيز نياوردند بخوريم. يك ماژيك پيدا كردم، با يك نردبان. از پلهها بالا رفتم، به ديوار خانهي امام جمعه نوشتم كه برنامهي پذيرايي منزل امام جمعه: 1- صبحش مثل صبح قيامت است. (خنده حضار) 2- ظهرش مثل ظهر عاشورا است. 3- شبش مثل شام غريبان است. مدتها اين بود. گفت: قرائتي آبروي ما ريخت، گفتم: آقا ساعت يازده شب، من پنج ساعت است اينجا نشستم، من آدم هستم. (خنده حضار)
يك جاي ديگر پذيرايي رفتيم، با دعوت رسمي، حالا بيست ساعت در ماشين بودم رفتم خانهي آقا. يك سوپ آورد جلوي ما گذاشت. ما فكر كرديم سوپ قبل از غذاست، سر كشيديم آمدند سيني را بردند. گفتيم: آقا غذا همين بود؟ گفت: بله! گفتم: خوب ميگفتي با نان ميخورديم. (خنده حضار) ما فكر كرديم قبل از غذاست. گفت: نه ما انقلاب كرديم كه زهد اسلامي را پيدا كنيم. گفتم: زهد يعني خودت نخور. نه اينكه به مهمانت نده. (خنده حضار) اين بخل اسلامي بود.
ببينيم داماد چطوري برايش آسان است. موسي در مراسم بله برون گفت: من دخترم را به تو ميدهم، هرطور برايت آسان است. هرطور برايت آسان است. بعد هم تعهد ميكنم. گفت: «سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ» (قصص/27) خواهي ديد كه من آدم صالحي هستم. شعيب پيغمبر بود به دامادش گفت: خواهي ديد كه من آدم صالحي هستم. آدم صالح آدمي است كه در بله برون به داماد گير ندهد. پس شما فهميديد چرا سر نماز ميگوييم: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» يعني السلام علينا و علي هر پدر زني كه در بله برون گير ندهد! چون گفت: «سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ» من صالح هستم. صالح چه كسي است؟ كسي گير ندهد! خوب بينندهها بحث را ماه رمضان خواهند ديد و ميبينند. يك دعاد ميكنم يك آمين بگوييد.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد براي همهي بيهمسرها همسر خوب مقدر كن. گرههاي كوري كه در زندگيها افتاده، گرهها را با دست قدرتت باز كن. آداب و رسوم غلطي كه رسم ما اين است، خوب بيخود رسمت است، يك پيرمرد مرده ميگويند: صبر كنيم تا سالش شود. حالا، ممكن است سر سالش كه شد، يك پير ديگر مُرد. (خنده حضار) من چه خاكي بر سرم كنم؟ هيچ مانعي ندارد انسان يك كسي كه مرد بعد از يك هفته، دو هفته، حالا فوقش تا چهله، تا سال، داداش من از آلمان بيايد. بناييام تمام شود. كه چه؟ يك آداب و رسوم غلطي است و اين باعث ميشود كه دختر و پسر زجر ميكشند. خدايا همهي آداب و رسومي كه ريشهي عقلي ندارد، ريشهي قرآني ندارد، اينها را از جامعهي ما برطرف كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»