متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/5/20
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثهاي رمضان نود را يك رنگي به آن داديم، كه يك سري سؤالها را جواب بدهيم، در اين جلسه بيست و هشت دقيقهاي كه من صحبت ميكنم، چند تا بحث راجع به بحث نبوت هست ميخواهم مطرح كنم. شما عزيزان هم يك طوري گوش بدهيد كه بتوانيد تا آخر عمر با اين بحثها اگر كسي شبههاي مطرح كرد جواب بدهيد. چند تا سؤال جدي و جوابهاي جديتر انشاءالله…
سؤال اول: 1- آيا انبيا نوابغ هستند؟ پاسخ: هرگز! به خاطر اينكه آنهايي كه ميگويند: انبيا نوابغ هستند. سلام و صلوات خدا بر امام. راجع به كسروي كه يك آدم منحرفي بود. ميگفت: كسروي چون نتوانست خودش را بالا برود، پيغمبر را پايين كشيد. گفت: پيغمبر هم مثل همين آدمها است.
مثل اينكه شما به كسي ميرسي ميبيني خيلي با كمال است. كمالات او را نداري. ميگويي: ول كن بابا اين هم يك نفر است مثل من! در انبياء چيزهايي است كه در نوابغ نيست. چطور؟ در انبياء صفاتي است از جمله: 1- اخلاص، 2- هدف برتر، 3- عصمت، 4- علم غيب، 5- نيايش و عبادت.
1- تفاوتهاي پيامبران با نوابغ و دانشمندان
نابغه خوب اختراع برق ميكند. يك چيزي را كشف ميكند، يك چيزي را اختراع ميكند ولي اخلاص ندارد. يا براي مدال است، يا براي شهرت است، خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي آدم خوبي باشد، براي خدمت به جامعه است.او هدفش اين نيست كه حالا خدا راضي است يا راضي نيست.
2- نوابغ كارهايي كه ميكنند، اگر هواپيما ساختند، كشتي ساختند، هرچه توليد كردند، كشف كردند هدفشان اين است كه زندگي بهتر باشد. فرق است بين زندگي بهتر و انسان بهتر. الآن تلفن همراه آمده خيليها دارند. اما آيا در تلفن همراه به هم دروغ نميگويند؟ فحش نميدهند؟ آدمها بهتر نشدند، ابزار كار راحت شده است.
يك سؤال ميكنم. الآن كه انواع وسايل حمل و نقل، هواپيما، هليكوپتر، چه و چه… انواع ابزار است و قديم كه هيچي نبود جز الاغ، اگر از شما سؤال كنند دروغ در زمان ما بيشتر است يا زمان قديم؟ نميشود گفت: حالا كه هواپيما آمده ديگر مردم دروغ نميگويند. كلاهبرداري چطور؟ كلك چطور؟ آدمكشي چطور؟ آبروريزي چطور؟ زندگي بهتر فرق ميكند با آدم بهتر، هدف نوابغ زندگي بهتر است، خوبهايشان. حالا آن كسي كه براي مدال و پول و پست كار ميكند كه هيچي! يك آدم هوسباز است. به خاطر هوسش دست به يك كاري ميزند. هدف نوابغ خوب اين است كه مردم زندگي راحتي داشته باشند. زندگي راحت فرق ميكند با آدم بهتر.
3- عصمت، انبيا يك گناه در زندگيشان نيست.
4- علم غيب، انبيا از آينده و گذشته خبر دارند. نوابغ خبر ندارند.
5- انبيا اشك و نماز شب و تهجد و نيايش داشتند. نوابغ اهل اين حرفها نيستند. پس سؤال اول حساب انبيا با نوابغ جداست.
نابغه كمكم نابغه شده، يعني مدرسه رفته، ذره ذره درس خوانده نبوغ پيدا كرده است. انبيا كمكم انبيا نشدند. نوابغ تمرين ميكنند، تجربه ميكنند، انبيا با تمرين و تجربه انبيا نشدند. آنها با تحصيل رشد ميكنند. آنها با تمرين رشد ميكنند. انبيا با تحصيل و تمرين رشد نميكنند. نابغه كه يك كاري را انجام داد، نميگويد بعد از من كس ديگري نميتواند انجام بدهد. ولي پيغمبر كه معجزه ميآورد، ميگويد: اين معجزه را ديديد؟ هيچكس ديگر مثل من نخواهد توانست انجام دهد. تحدي دارند. بنابراين ما نبايد فكر كنيم انبيا هم مثلاً يك آدمهايي بودند نابغه، حساب انبيا و نوابغ خيلي جداست.
2- چرا به همهي انسانها وحي نميشود؟
سؤال دو، اين سؤال هم راجع به نبوت است. چرا به ما وحي نميشود؟ ببين گاهي يك راديو ده موج را ميگيرد. ولو كوچولو! گاهي يك راديو اندازه بشكه موج استان هم نميگيرد. وحي به كسي نازل ميشود كه يك صفاي باطن داشته باشد، پاكي داشته باشد. قرآن ميگويد كه «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» (انفال/29) اگر شما تقوا داشته باشيد، يك ديدهايي به شما ميدهم. ديد شما را عميق ميكنم، يعني تيزبين ميشويد. قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اين را شما معنا كنيد. اي كساني كه ايمان آوردهايد، «اتَّقُوا اللَّه» تقوا داشته باشيد، «آمِنُوا» ميگويد اگر تقوا داشته باشيد، ايمان بياوريد آخرش ميگويد: «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورا» (حديد/28) يك نوري به شما ميدهم كه كلاه سر شما نرود.
يعني حتي نوري هم كه خدا به متقين ميدهد، نه نور نبوت، يك ديد، يك ديد هم خدا ميگويد وقتي اين ديد را به تو ميدهم كه پاك باشي. آدم پاك يك ديدي دارد. چون آدمهاي كه پاك نيستند، مثلاً چطور بگويم، دنبال شهوت است، دنبال خوشگلي است، اين اصلاً نميفهمد طرف چطور آدمي است، ميگويد شكلش خوب است. حالا ريشهاش چيست، كار نداريم. حديث داريم دختر زيبا كه ريشهاش خراب باشد، مثل گل زيبايي است كه ريشهاش در پهن باشد. گل خوشگل است، اما ريشهاش در پهن است. ميگويد اگر ميخواهيد يك ديد واقعي به شما بدهم، شرطش اين است كه شما تقوا داشته باشيد. افرادي كه عينك قرمز ميزنند همه چيزي را سرخ ميبينند. با عينك سبز همه چيز سبز است. با عينك پول هرچيزي را به هواي پول پيدا ميكند. نون در آن هست يا نه؟ اصلاً كار ندارد حلال است يا حرام؟ ميگويد: نون در آن هست يا نه؟ براي ما هم چيزي در آن هست يا نه؟ يعني آدمي كه دنبال نفسش است، دنبال پولش است، دنبال هوسش است نميتواند واقع بين باشد. ميگويد: اگر ميخواهيد واقع بين باشيد، نور به شما بدهم بايد تقوا داشته باشيد. انسان حرص دارد، طمع دارد، شهوت دارد، خود بين است، حسود است، عاشق است، عاشق مال است، عاشق فرزند است، عاشق مقام است، خوب اينها جلوي عقل را ميگيرد.
يك بچه در كوچه با بچههاي ديگر دعوايش ميشود. ببين مادر چه ميكند؟ مادر ميآيد دست بچهاش را ميگيرد، زير چادرش ميگذارد. ميگويد: بيا كنار. به بچهي همسايه ميگويد: برو گمشو. اصلاً وارسي نميكند، ببيند حق با بچهي همسايه هست يا بچهي خودش؟ اين چون مادر است، علاقهي به مادري نميگذارد درست فكر كند. من اگر ديدم يك روحاني با يك كت و شلواري با هم چانه ميزنند. فوري به كت و شلواري ميگويم: آقا احترام روحانيت را بگير. اينها لباس پيغمبر پوشيدند، مرگ بر ضد ولايت فقيه!
آقاي قرائتي بيا شايد حق با او باشد. حالا چرا تو نگاهت به هملباسيات خورد، بيخودي دفاع ميكني؟ ما هنوز بعد از هزار و چهارصد سال در بعضي روستاها و شهرها، محله بالا و محله پايين داريم. هيئت حسني و حسيني داريم. ما هنوز در مسجدهايمان مسأله داريم. واقعبين نيستيم.
چه كسي بايد پيشنماز مسجد باشد. تمام مردم ايران گوش بدهند. خوب گوش بدهيد ميخواهم يك چيز كلي بگويم. اگر ما بتوانيم يك كسي را پيشنماز كنيم كه يك نفر يك صف اضافه شود، كسي ديگر را پيش نماز كنيم، به خاطر اينكه پسر عمهي من است، همشهري من است، هم لباسي من است، دوستش دارم، شاگرد من است، استاد من است. همسايهي من است. فاميل من است. خوب اينها باعث ميشود كه مثلاً من بيايم در كاشان، حالا چون من در كاشان مسجد ندارم، ميگويم. بيايم كاشان بگويم: ايشان بايد پيشنماز باشد. بابا اگر اين را برداري، كس ديگري را بگذاري يك صف اضافه ميشود. ما داشتيم بعضي از مراجع درجه يك حالا اسم نميبرم. مرجع درجه يك كرهي زمين، گفت: بعد از مرگ من پسرم جاي من بايستد. پسرش مرحوم شد، پسر ديگرش مرحوم شد. نوهاش، بالاخره آخرش گفتند: آقاجان اين وصيت را عمل نكنيد. من وصيت ميكنم پشت سر فلاني نماز بخوانيد. خوب مردم دوستش ندارند. وصيت شما غلط است. رييس هيئت من هستم، بعد از من، پسر من رييس هيئت شود، وصيت غلط است. ممكن است پسر شما را مردم قبول نداشته باشند. هركس جمعيت مسجد را بيشتر ميكند بايد او باشد. بالاخره با آنكه آن مرجع بزرگوار، يعني همهي مراجع امروز شاگرد آن مراجع بودند. در عين حال وصيتش را كنار گذاشتند. گفتند: در! اين مسجد فلاني پيش نماز باشد.
ما وقتي در يك مسجد، در يك هيئت در محلهي بالا، در محلهي پايين، در حزب سياسي، در يك روزنامه، در بچه، در مريد، وقتي ما گير اينها هستيم، آنوقت ميتوانيم واقع بين شويم. ما با اين طمعها، حسادتها، هوسها، غفلتها، نميتوانيم واقع را واقع ببينيم. عينك سرخ زديم، همهي شلغمها را لبو ميبينيم. عينك سبز ميزنيم، همهي كاهها را هم علف ميبينيم. قرآن ميگويد: اگر تقوا داشته باشيد، حق را حق ميبينيد. خدا انشاءالله قسمت كند، كربلا برويد. كاظمين برويد زيارت امام جواد، بعد از زيارت امام جواد يك دعا است. ميگويد: خدايا حق را حق ببينم، دنبالش بروم. باطل را باطل ببينم، از آن دوري كنم. من را در فهم حق و باطل گيج نكن. «أَرِنِي الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَهُ وَ الْبَاطِلَ بَاطِلًا فَأَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ مُتَشَابِهاً فَأَتَّبِعَ هَوَاي» (بحارالانوار/ج99/ص21) دنبال كسي ميروم كه دوست دارم. معلوم هم نيست كسي را كه دوست دارم به نفع من باشد. چرا وحي به ما نازل نميشود؟ چون هوسها، جهلها، شهوتها، حسادتها، طمعها، غرائز، تعصبها بر ما حاكم است، اينها نميگذارد صفا داشته باشيم و دلي كه صفا ندارد، به او چيزي الهام نميشود.
3- علم غيب پيامبران و امامان
سؤال دو: آيا انبيا علم غيب دارند؟ در قرآن يكجا ميگويد: علم غيب را هيچكس ندارد جز او. «لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو» (انعام/59) يعني علم غيب مخصوص خداست. آياتي ديگر داريم… بگذار بنويسم. «إِلاَّ هُو» يعني «الا الله»، «إِلاَّ هُو» يعني فقط خدا ميداند. يك آيه هم داريم كه «عالم الغيب»، خدا عالم غيب است. «فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً» (جن/26) احدي را بر علم غيبش آگاه نميكند، «إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ» (جن/27) جز كسي كه از او راضي باشد. «إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُول» اين آيه ميگويد: علم غيب مخصوص خداست. اين آيه ميگويد: علم غيب را خدا داده منتهي به كسي نميدهد، «الا» به اينها نميدهد، به چه كساني ميدهد؟ كسي كه «ارْتَضىَ» يعني از او راضي باشد. از چه كسي راضي است؟ از قبيل رسول…
در اينجا شش تا وجه جمع داريم. يك، اصل علم غيب براي خداست. هركس هم دارد، خدا به او داده است. مثل اينكه ميگويند: اصل سكه براي بانك مركزي است. هركسي هم از هرجايي سكه دارد از بانك مركزي است. اصل نفت مثلاً براي خوزستان است. جايي ديگر هم كه نفت هست همان نفت خوزستان است، لوله كشيدند آوردند اينجا و تصفيه كردند. علم غيب اصلش براي خداست، اگر اين به كسي داده شود… يعني آنهايي هم كه دارند از طرف خدا دارند، از خودشان چيزي ندارند. اين يك مورد.
2- دو رقم علم غيب داريم. علم غيب ويژه، مخصوص خداست. يك علم غيب است كه هيچ كسي نميداند. مثل اينكه در يك ساختمان ميگويند: اين اتاق، اتاق ويژه است. يعني فقط براي مثلاً فلاني است. «و بحق علمك الذي استأثرت به لنفسك» در دعا داريم خدايا به حق علم غيبي كه مخصوص خودت است، به احدي نميدهي. يك سري از علم غيبها مخصوص خداست، يك سري از علم غيبها، ردهي دوم و سوم است. آنها را به اوليائش ميدهد. اين هم يك مورد.
در يك ماجرايي پيغمبر به يكي از زنهايش يك چيزي گفت. گفت: به كسي نگويي. يك مسألهاي را پيغمبر به خانمش گفت، و گفت اين را به كسي نگويي. اين خانم به يك خانم ديگر گفت، آيه نازل شد پيغمبر تو به اين خانم گفتي نگو، اين به كسي ديگر گفت. پيغمبر او را خواست و گفت: مگر به تو نگفتم نگو؟ چرا به فلاني گفتي؟ جا خورد. گفت: از كجا فهميدي؟ «نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ» (تحريم/3) خدا به من وحي كرد كه تو سر مرا فاش كردي، يعني انبيا علم غيب دارند منتهي از طرف خدا دارند.
ببينيد از شما ميپرسند تلفن فلاني را داري؟ هم ميگوييم: دارم و هم ميگوييم: ندارم. ندارم يعني الآن در ذهنم نيست. دارم يعني ميتوانم از 118 بپرسم يا به دفترم مراجعه كنم. روايات داريم ائمهي ما يك ستون نوري دارند، حالا بگو: اينترنت! انبيا ما يك ستون نور دارند با توجه به آن ستون نوري ميتوانند بفهمند. بدون توجه به آن نميدانند. پس آنجايي كه ميگويند: نميدانيم، يعني بدون مراجعه نميدانيم، آنجايي كه ميگويند: ميدانيم يعني با مراجعه ميدانيم. آقا پول ندارم، پول دارم. پول ندارم، يعني الآن ندارم. پول دارم ميتوانم بروم از اين عابر… عابر بانك…. بگيرم بيايم. يعني با مراجعه ميدانند، بدون مراجعه نميدانند.
گاهي هم چراغ روشن ميشود ميبينند. حديث داريم «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ» (كافي/ج1/ص256) گاهي خداوند پرده را كنار ميكند علم غيب داريم. «وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم» گاهي هم خدا پرده مياندازد نميدانيم. يعني دانستنشان در اختيار خودشان نيست. مثل شما گاهي وقتها به ذهنت يك چيزي ميآيد، گاهي هرچه فكر ميكني به ذهنت نميآيد.
حالا پيغمبر علم غيب دارد امامها چطور؟ من از همين كلام امامها را ميفهميم. ميگويد: «عالِمِ الْغَيْب» خدا علم غيب دارد. « «فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً» (جن/26) علم غيبش را به احدي نشان نميدهد. «إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ» مگر كسي كه… بعد گفته: «مِن رَّسُول» ميتوانست بگويد: «الا الانبياء». علم غيب مخصوص انبيا است. به احدي علم غيبش را آگاه نميكند، نگفته جز انبيا. گفته: جز كسي كه دوستش دارم. چه كسي را دوست داري؟ از قبيل پيغمبر! اينكه ميگويد: «ارْتَضىَ مِن رَّسُول» يعني اگر خدا كسي را دوست داشته باشد و در خط اوليا خدا باشد، ميتواند پردههايي كنار برود، يك چيزهايي را بداند. اگر فقط براي انبياء بوده، نه! اما بعضي از علما، بعضي از مراجع تقليد، بعضي از بزرگان ديديم كه يك خبرهايي از غيب دارند. اسمش را نميبرم او را ميشناسيد.
دو تا از مهرههاي درشت خوب، فاضل، دانشمند، آيتالله، ملا داشتند در كوچه قم مي رفتند. زمان شاه هم بگير بگير بود. آخوندها را ميگرفتند. يكي به يكي گفت كه: ما بياييم از آخوندي بيرون برويم. حالا كه فعلاً شاه روي ما حساس است، عمامه را برداريم، كت و شلواري شويم. همينطور دوتايي صحبت ميكردند و هيچ كس هم در كوچه نبود. دو تايي! رفتند و رفتند كوچهي چندم، كوچهي چندم، در خانهي يكي از علما رسيدند. گفتند: حالا كه ما آمديم از اين كوچه برويم، برويم خدمت فلاني هم سلامي بكنيم. ميگفت: تا نشستيم، آن آيت الله العظمي، به اين دو تا فاضل گفت، بعضيها وقتي ديدند كه شاه عمامهها را برميدارد و يك خرده در فشار هستند، در كوچه كه با هم راه ميروند، ميگويند: بياييد عمامهمان را برداريم. ميگفت: ما به هم نگاه كرديم برق از ذهنمان…. از كجا فهميد!؟ اگر خدا از كسي «ارْتَضىَ» يعني از او راضي باشد، از قبيل رسول، از قبيل امام، يعني كساني كه در خط اولياء خدا هستند، گاهي يك چيزهايي به ذهنشان ميآيد. كلي نيست اما جرقهاي هست. جريان نيست، جرقه هست. خوب اين هم يك سؤال…
4- ميزان استفاده پيامبران از علم غيب
سؤال سوم، اينها اگر علم غيب دارند حق استفاده هم دارند؟ نه! مگر پليس كه باطوم دارد و كلت دارد حق استفاده دارد؟ اگر يك پليس دارد ميرود با كسي دعوايش شد، حق دارد كلت بكشد؟ كلت داري، اما هرجا رييس شهرباني، رييس انتظامي ميگويد: بزن، بايد بزني. مگر هركس باطوم دارد حق دارد هرجا ميخواهد بزند؟ مسلسل داريم ولي حق نداريم استفاده كنيم. رييس بانك پول دارد، حق دارد هروقت پول بخواهد در گاوصندوق را باز كند، بردارد؟ كليد گاوصندوق دست رييس بانك است، اما حق… مگر به ماشينهاي اداره ننوشتند استفاده اختصاصي ممنوع! يعني ماشين داري، اما اگر خانمت مريض شد تاكسي تلفني. استفادهي اختصاصي ممنوع!
امامان ما علم غيب دارند، اما حق ندارند استفادهي اختصاصي كنند. چرا؟ چون اگر امامان ما استفادهي اختصاصي ميكردند ديگر براي ما امام نبودند. يعني هر خطري پيش ميآمد، امام ميفهميد. از علم غيب خبر داشت كه فردا يك چنين خطري است. فرار ميكرد، در ميرفت. بعد ميگفت: آقاي قرائتي، برو جلوي گلوله! ميگويم: چرا خودت نرفتي؟ تا فهميدي گلوله است فرار كردي، آنوقت من جلوي گلوله بروم؟ بايد امامان ما مشكلات ما را داشته باشند، علم غيب دارند، معجزه هم دارند، مگر امام حسين نميتوانست روز عاشورا نفرين كند؟ اي خدا اين يزيديها را خاكستر كن! يك نفرين كند. نفرين نميكند. مگر امام حسين نميتوانست معجزه كند، از زمين كربلا آب بيرون بياورد؟ چرا علي اصغرش تشنه…؟ بنا نيست كه امام حسين تشنگي خودش را با معجزه حل كند، دشمن خودش را با نفرين نابود كند، بعد بگويد: شما تشنگي بكشيد، جبهه برويد، ميگويند: خوب حسين جان قربانت بروم. چطور خودت فرار كردي؟ امامان ما با اينكه معجزه و علم غيب دارند، نبايد استفاده كنند، بايد همهي مشكلات را بچشند، تا براي ما الگوي عملي باشند. اگر آنها از علم غيب و معجزه و دعاي مستجاب استفاده كنند، ديگر براي ما الگوي عملي نيستند.
5- پيامبران و معصومين، از جنس بشر
يك سؤال ديگر، چرا پيغمبرها از جنس بشر هستند؟ در قرآن آمده كه ميگفتند: بابا اين هم كه غذا ميخورد. «يَأْكُلُ» چيز ميخورد. «وَ يَمْشي فِي الْأَسْواق» (فرقان/7) در بازارها راه ميرود. اصلاً خوبياش اين است كه بشر است. حالا رحلت حضرت خديجه هم هست، ما يك فاطمهي زهرا در زنها ميخواستيم. در 14 معصوم يك زن لازم بود. اگر همهي معصومين مرد بودند، ما حضرت زهرا را نداشتيم. ما حضرت خديجه را نداشتيم، ما حضرت زينب را نداشتيم، براي شادي روح حضرت خديجه هم يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار) چون حضرت خديجه هم در ماه رمضان از دنيا رفت. پيغمبر خيلي خديجه را دوست داشت. گاهي يك گوسفند ميكشت، گوشتش را به رفيقهاي خديجه ميداد. زنهايي كه با خديجه رفيق بودند، ياد خديجه، يادش را گرامي داشت. اينقدر ستايش خديجه را ميكرد، كه يك روز عايشه گفت: يا رسول الله! آخر من كه از او بهتر هستم. فرمود: چه ميگويي؟ هيچكس خديجه نميشود. تا سن 52 سالگي فقط يك زن داشت. صد تا زن ميآمدند كار خديجه را نميكردند با اينكه سن خديجه را ميگويند: 15 سال بيشتر از پيغمبر بوده است. خديجه هرچه مال داشت در راه خدا داد، و البته ضرر هم نكرد، مادر فاطمه شد. اگر مثلاً فاطمه نبود، زنها ميداني چه ميگفتند؟ ميگفتند: قربانش بروم اين 14 معصوم همه مرد بودند. خبر از ما نداشتند. هي گفتند: بچهداري، خانهداري، حجاب، اگر يكي از اينها زن بودند، مشكلات ما را درك ميكردند، اينقدر كار ما را مشكل نميكردند. تا ميگويند: بچهداري، بسم الله! حسين و حسن تربيت كرد. زينب و كلثوم تربيت كرد. ميگويند: خانهداري، ببين خانه را. ميگويند: شوهرداري، ببين رضاي شوهرش را، براي اينكه الگوي عملي باشد در 14 معصوم، بايد يك زن باشد، وگرنه حضرت زهرا مستقل كه نبود. فاطمهي زهرا(س) تا پدرش بود، تابع پدرش بود. بعد از پدرش هم تابع شوهرش بود. مستقل نبود، يا پيرو پدر، يا پيرو شوهر… اما در چهارده تا بايد يك زن باشد، تا الگوي عملي باشد. اگر امامان ما با معجزه و علم غيب مشكل خودشان را حل مي كردند براي ما الگوي عملي نبودند.
سؤال: آيا پيغمبرها موفق بودند؟ باسمه تعالي، بله. شما ببينيد روي كرهي زمين طرفدار مكتب انبيا چند نفر هستند؟ طرفدار مكتبهاي بشري چند نفر؟ اين ايسمهايي كه درست شده، نميدانم «اگزي» و «كمونيست» و «سوسياليسم» و چه و چه و چه… ببينيد ايسمها چند تا مكتب دارد و چقدر پايدار هستند، و چقدر ماندگار هستند، چقدر محبوب هستند، مقايسه كنيد بين مكتبهاي بشري و مكتب انبيا. انبيا موفق بودند.
چرا همهي مردم ايمان نياوردند؟ خدا نميخواهد، ما آيات زيادي داريم كه «لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ» (نحل/9) اگر خدا بخواهد همه را با زور هدايت ميكند. ارزش اين است كه ما چراغ را روشن كنيم، هركس ميخواهد قبول كند، هركس نميخواهد قبول نميكند. ايمان اضطراري و ايمان جبري كه ارزشي ندارد. انبيا حق و هدايت را ميگويند. «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (عنكبوت/18) قرآن ميگويد: تو فقط مسئول تبليغ هستي. مسئول چيز ديگر كه نيستي. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
يك چيزي بگويم براي خودم نو است. نو نو نو است. هنوز جايي نگفتم. به ذهنم در ماشين كه ميآمدم يك چيزي آمد. ببينيد در قرآن راجع به پيغمبر دو تا «الا» دارد. ميگويد: «وَ ما أَرْسَلْناك» پيغمبر تو را نفرستادم «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَة» (انبيا/107) تو چيزي نيستي جز رحمت. «رَحْمَةً لِلْعالَمين» فقط رحمت هستي. آيهاي ديگري دارد «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ». پيغمبر تو بر گردنت چيزي نيست جز بلاغ، يك جا ميگويد: هيچي نيستي جز رحمت، يكجا ميگويد: هيچ وظيفهاي نداري، جز بلاغ! معلوم ميشود بلاغ رحمت است. بلاغ رحمت است. تبليغ رحمت الهي است. به شرطي كه تبليغ از مبلغي باشد كه خودش هم عمل كند. تبليغ همراه با هنر، تبليغ همراه با سليقه، تبليغ همراه با مخاطب، گاهي وقتها انسان يك چيزي به يك كسي ميگويد كه اين طرفشان نيست. اگر تبليغ با اصولي كه بايد باشد، خوب خود تبليغ روانشناسي ميخواهد. 1- چه بگوييم؟ 2- چقدر حرف بزنيم؟ 3- چگونه بگوييم؟ 4- چه زماني بگوييم؟ 5- چه مكاني بگوييم؟ اگر تبليغ روي اصول باشد تبليغ رحمت است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَة»،«وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ». بلاغ و رحمت.
6- موفقيت پيامبران در انجام رسالت الهي
آيا انبياء موفق بودند؟ بله موفق بودند. پس چرا همهي مردم ايمان نياوردند؟ بنا نيست مردم به اجبار ايمان بياورند، «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه/22) تو سيطره نداري، حق نداري مردم را به زور به ايمان دعوت كني. «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» (بقره/256) تو جبّار نيستي. نميتواني مردم را به اجبار دعوت كني. تو وكيل مردم نيستي. «لست عليهم… بوكيل…» تعبيرها اين است. پيغمبر وكيل مردم نيستي. حق اجبار نداري. جبار نيستي. «مسيطر» سيطره و سلطنت نداري. «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» تو ابلاغ كن. گوش دادند يا ندادند، تو بگو: «حي علي الصلاة» آمدند، آمدند، نيامدند هيچي!
حالا از كجا بفهميم كه انبيا موفق بودند؟ ببين از كجا بفهميم كه اين مهندس ميتواند معماري كند؟ همين كه اين سالن را ساخت، كافي است كه مهندس خوبي است. همين كه لباسي را دوخت پيداست خياط خوبي است. همين كه گروهي را تربيت كرد، پيداست مربي خوبي است. يك خياط را شما چطور ميگويي خياط خوبي است؟ چند دست لباس خوب بدوزد كافي است. پيغمبر چند نفر را تربيت كرد؟ چند تا سلمان، چند تا بلال، چند تا ابيذر، چند تا اميرالمؤمنين، چند نفر را بسازند اينها دليل بر اين است كه اينها موفق هستند. حالا افراد ديگر نيامدند، لازم نيست خياط براي همه لباس بدوزد كه بگوييم: خياط است. پنج دست، ده دست، صد دست لباس بدوزد كافي است. بالاخره پيغمبر آمد از سفيد و سياه يك حكومت راه انداخت، اخوت اسلامي، عدالت، آزادي، صداقت، اخلاص، عزت، افرادي كه از شهادت استقبال كردند.
عدهاي گوش ندادند، معلوم است. شما توپ را در دريا بياندازي آب در آن نميرود. تقصير دريا است، يا توپ درش بسته است؟ نگو: آقا اگر اين دريا است چطور آب در توپ من نرفت؟ خوب در توپ بسته است. آقا اگر خورشيد نور دارد، چرا از خشت عبور نكرد، گير در خورشيد نيست. گير در خشت است. اگر شيشه باشد، بلور باشد، نور از آن عبور ميكند. اگر نور خورشيد در خشت فرو نرفت، گير در خورشيد است يا گير در خشت؟ در خشت است. اگر آب در توپ نرفت، گير در آب است يا گير در توپ است؟ توپ درش بسته است. اين «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْي» (بقره/18) اين در گوشش بسته است. در چشمش بسته است. در قلبش بسته است. معنايش اين نيست كه وقتي ميگوييم: انبيا موفق هستند، بگوييم همهي مردم ايمان بياورند. قرآن ميگويد: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونبِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها» (اعراف/179) دل دارد، نميفهمد. چشم دارد، نميبيند. گوش دارد نميشنود. خوب ميگويند وقت تمام شده است. ولي حرفهايم ماند.
7- مقايسهي مكاتب بشري با مكاتب الهي
خدايا اينهايي كه دنبال مكاتب بشري رفتند باختند. بشر، بشر است. روي هوسش حرف ميزند. و لذا تمام پروفسورهاي كرهي زمين در چاپ هجدهم كتابشان تجديد نظر ميكنند، سليقهشان عوض ميشود. قرآن هزار و چهار صد سال است يك واو و نقطهاش عوض نشده است. قوانين بشر، خود مؤلف عوض ميكند. بد نيست اين را هم بگويم براي طلبههايي كه تازه دست به قلم شدند. من اولين كتابي كه چاپ كردم، وقتي چاپ شد در كارتن كردم، بعداً كه خواندم ديدم سليقهام عوض شده است. فوري دكان كتابفروشي رفتم، تمام كتابها را يكجا خريدم، آمدم در خانه تشت و سطل گذاشتم، آب كردم، همهي كتابهايم را در آب ريختم خمير كردم در چاه ريختم. بشر سهشنبه يك چيزي را چاپ ميكند، چهارشنبه ميگويد چه؟ اشتباه كردم. حقوق بشر، قوانين بشري، همينطور است. 25 مرتبه قانون اساسي آمريكا عوض شده است. ما كشور روي كرهي زمين داريم 119 مرتبه قانون اساسياش عوض شده است. عقب چه كسي برويم؟ كه صبح يكطور ميگويد خيابان دو طرفه است. عصر ميگويد: يك طرفه است. عقب قوانين بشري نبايد برويم. بايد عقب قانون كسي برويم كه ما را خلق كرده است. آن كسي كه خلق كرده ميداند چه خلق كرده از همه مهربانتر است، قانونش هم توسط معصوم فرستاده است. هم خالق من است، هم عالم به من است، هم سعادت من را ميداند، هم خطرهاي آينده را ميداند، هم بازتاب كار را ميداند. گاهي وقتها يك دكتر نسخه ميدهد ميگويد: دو روز ديگر بيا ببينم زندهاي يا مرده! يعني خود دكتر هم كه نسخه ميدهد ميگويد: دو روز ديگر برگرد ببينم شرايط چطوري است؟ پزشك است، كلي زحمت كشيده، در عين حال نميداند در آينده بازتاب اين قرص و آمپول چه ميشود؟ چرا ما دستمان را در دست كسي بگذاريم كه نميداند، نميتواند، بعضي نميدانند، بعضي نميتوانند، بعضي هم ميدانند، و هم ميتوانند اما دوستمان ندارند. اول منافع خودش را در نظر ميگيرد. يك عمري آمريكا حقوق بشر گفت. الآن اين طاغوتها دارند مردم را ميكشند، آمريكا خفه شده است. اين حقوق بشر است؟ يك سگ آمريكايي را سنگ بزني، حقوق بشر نعره ميكشد. صد تا صد تا مسلمانها را بكشند آمريكا هيچ كاري نميكند. اين حقوق بشر است؟ ما دستمان را در دست چه كسي بگذاريم؟ از همهي مكاتب بشري بايد جدا شويم، دستمان را در دست معصومي بگذاريم كه قانون خدا را ميگويد و اين است نبوت…
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- تفاوت پيامبران با دانشمندان در چيست؟
1) معجزه و علم غيب
2) عصمت از گناه و خطا
3) هر دو مورد
2- بر اساس آيهي 29 سورهي انفال، راه دريافت بصيرت الهي چيست؟
1) تفكر و تعقّل
2) تقوا و پارسايي
3) تعهد و پايداري
3- بر اساس قرآن، خداوند به چه كساني علم غيب ميدهد؟
1) كساني كه رضاي الهي را كسب كردهاند.
2) كساني كه اهل عبادت بودهاند.
3) فقط پيامبران و رسولان
4- چرا پيامبران و امامان، مجاز به استفاده شخصي از معجزه و علم غيب نيستند؟
1) براي آنكه از فيض شهادت محروم نشوند.
2) براي آنكه الگوي عملي براي مردم باشند.
3) براي آنكه ديگران سوء استفاده نكنند.
5- همسران پيامبر، به جايگاه كدام زن غبطه ميخوردند؟
1) حضرت خديجه
2) حضرت زهرا
3) ام سلمه