متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/4/30
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
يكي از فارغالتحصيلهاي دانشگاه امام صادق، تفسير نور را ديدند و سيصد تا آيه راجع به اصول مديريت درآوردند. اين كتاب چند بار چاپ شد و تغييراتي در آن پيدا شد تا اينكه چند روز قبل، معاون محترم رياست جمهور فرمودند: من اين كتاب را خواندم، اين كتاب خوب است و شما بياييد اين را در تلويزيون هم بگوييد. البته ما چند هزار تا مدير بيشتر نداريم، مگر اينكه مديرهاي آموزش و پرورش را هم حساب كنيم، اساتيد دانشگاه، مديرهاي كارخانه، دولتي و غير دولتي به يك معنا همه مدير هستند، يعني يك زن در خانه مديريت ميكند. مسألهي مديريت مسأله مهمي است.
ببينيد اين دستمال كاغذي، مديريت ميخواهد كه جاي آن كجا باشد. من دستمال كاغذي را درميآورم و جعبهاش را نشان نميدهم. براي اينكه اگر جعبهاش اينجا باشد افرادي ميگويند: قرائتي از اين كارخانه تبليغ كرد. الآن ماه رمضان نيست كه من فيلم را پر ميكنم. اما با اينكه ماه رمضان نيست ليوان آب نميگذارم. براي اينكه اگر ليوان آب باشد يك وقت تلويزيون خواست اين فيلم را رمضان پخش كند، نميتواند پخش كند و اگر پخش كند مردم ميگويند: قرائتي ماه رمضان آب خورد. حالا نميدانند كه اين… اينكه اين دستمال كاغذي در كجا باشد، مديريت ميخواهد. اين دستمال كاغذي است، اين نزديكترين جيب من باشد، كه اگر يك عطسهاي كردم سريعاً دربياورم و لبم را پاك كنم. وگرنه اگر من عطسه كنم دنبال دستمال بگردم، افرادي كه بينندهي بحث من هستند، ناراحت ميشوند. كتاب چيدن مديريت ميخواهد. مهر نماز مديريت ميخواهد. يك آقا ميگفت: مهر من گرد بود، به پيشاني من چسبيد. تا سرم را برداشتم مهر افتاد غلتيد و رفت. من فكري بودم چه خاكي بر سرم بريزم؟ پيشنماز هستم، مهر ندارم، مردم هم پشت سر من هستند. ميگفت: ديگر مهر گرد نگير. مهر چهارگوش باشد كه نچسبد.
مسألهي مديريت يك مسألهاي نيست كه براي مدير كل و اين حرفها باشد، ما چون مديريت نداريم، چهار بار پول گلكشي ميدهيم براي يك خرده سبزي. يك سبزي كه ميخوريم، يكبار ماشين سبزيها را با گل از بيرون شهر ميآورد. وقتي ماشين را وزن ميكنند، گلهايش هم وزن ميشود. اين براي كاميون! يك بار وانت ميرود از ميدان بار سبزي را به مغازه سبزي فروشي ميبرد. باز پول گلهايش را ميگيرد. ما سبزي را با گل از مغازهي سبزي فروشي به خانه ميآوريم. سبزي را پاك ميكنيم گلها را ميريزيم در سطل زباله، باز شهرداري ميآيد برميدارد و ميبرد. يعني حركت گل از صحرا به ميدان بار. از ميدان بار به مغازه سبزيفروشي، از مغازه سبزيفروشي به خانه، از خانه به صحرا، چهار بار پول گلكشي ميدهيم، پس معلوم ميشود سبزي خوردن هم مديريت ميخواهد.
اين مديريت، برنامهريزي، نظارت، كنترل، اين 5 اصطلاح نيست كه شما ميگوييد. اصلاً خداوند مديريت را در ذات هر انساني قرار داده است. خود بچه به پدر و مادر درس مديريت ميدهد. چون يكي از اصول مديريت نظارت است، پدر و مادر بچهاش را كنترل ميكند. بچهاش را تشويق ميكند ميگويد: آفرين! توبيخ است، به بچهاش ميگويد: غلط كردي. چرا اين كار را كردي؟ برنامهريزي است، زنهايي كه دختر دارند از دو سه سالگي جهازيه جمع ميكنند. تا يك سفري، يك سوغاتي چيزي گيرشان آمد ميگويد: دختر دارم. قايم ميكند براي جهازيه. اينها برنامهريزي است. آيندهنگري است. يعني خيلي از اين اصطلاحهايي كه در كتابهاي مديريتي هست، اينها اتوماتيك در ذهنها هست. پيشبينيهاي لازم، حالا منتهي من به عنوان اينكه معلم قرآن هستم، از اين كتابهاي مديريت دانشگاهي چند تا خواندم. اما با نگاه قرآن به عنوان معلم قرآن، چون درسهايي از قرآن است، منتهي عنوانش مديريت است. حالا سيصد تا آيه است در هر جلسه من بتوانم بيست، سي تا از اين آيهها را براي شما بگويم.
1- خداوند، مدبّر تمام امور هستي
بسم الله الرحمن الرحيم. مدير اصلي و مدبّر اصلي خداست كه قرآن ميگويد: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (يونس/3) يعني تدبير و مديريت كار خداست. در مدير بايد انتخاب احسن شود. قرآن ميگويد… حالا من عناوينش را بنويسم كه اگر كسي پاي تلويزيون خواست بنويسد، بنويسد. بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع: اصولي دربارهي مديريت از قرآن.
1- تدبير؛ قرآن ميفرمايد: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» سورهاي به نام قدر داريم. «كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» (قمر/49) قرآن ميگويد: هر چيزي اندازهگيري دارد. اينطور نيست كه… حديث داريم هيچ سالي بارانش از سال ديگر كمتر نيست. منتهي اگر مردم خراب كردند، خداوند ابر را جاي ديگر ميبرد. باران ميبارد به اندازه هرسال، منتهي اين باران نافع نيست، خشكسالي هست.
انتخاب احسن؛ قرآن ميفرمايد كه: «يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها» (اعراف/145) بهترين حرف را بگوييد. «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/18) حرفها را بهترش را گوش دهيد. «يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَن» (اسراء/53) بهترين حرف را بزنيد.
اگر كسي نمرهي شانزده سراغ دارد، ميخواهيم مثلاً رييس جمهور تعيين كنيم، يا نماينده مجلس، يا شوراي شهر، يا شوراي اسلامي. اگر كسي نمرهي شانزده سراغ دارد، ولي چون دوستش ندارد به نمرهي پانزده رأي ميدهد. خائن به خدا و پيغمبر است. حديث داريم. «من تقدم علي قوم» يعني اگر كسي را جلو بياندازي، «و هو يري فيهم من هو افضل» ميداني كه در جامعه از او بهتر هم هست، نمرهي شانزده هست، منتهي دوستش نداري، همشهري تو نيست. هملباسي تو نيست. اگر كسي به نمرهي شانزده رأي بدهد، با آنكه در جامعه نمرهي هفده باشد، «خان الله» خيانت كرده به خدا، «و رسوله و المؤمنين»
مسألهي ديگر توجه به همه ابعاد است، در صلح حديبيه، پيغمبر اسلام وقتي به مدينه هجرت كرد، جمعيتي را بعد از چند سال آورد مكه عمره انجام بدهد. مكه هنوز دست بتپرستها بود. مشركين آمدند بيرون مكه منطقهي حديبيه گفتند: نميگذاريم بياييد. مكه دست ما است. آنجا نزديك بود درگيري شود، خدا فرمود: نه! صلح بهتر است. پيغمبر صلح كرد، بعد فرمود: اگر شما به مكه حمله ميكرديد، در مكه يك مشت مؤمن هم بودند. منتهي هجرت نكرده بودند. شما همه را به هواي اينكه اينها مردم مكه هستند، ميكشيد، بعد هم تبليغات ميكردند كه مسلمانها خودشان، خودشان را كشتند. حضرت امير فرمود: من كسي را كه بخواهم بكشم نسلش را هم نگاه ميكنم. ممكن است آدم بدي باشد ولي بچههايش خوب باشند. يعني عقبهي كار را هم بايد ديد. گاهي وقتها يك كاري عقبه دارد. يكي چيزي براي مديريت بگويم.
نقل شد كه آيتالله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني كه مرجع بسيار مهمي قبل از آقاي بروجردي بود به يك كسي نمايندگي دارد در منطقهاي كه ايشان نمايندهي من است. بعداً هم گزارشهايي دريافت كرد، ديد اين نمايندهاش خيلي نمايندهي خوبي هم نيست. گفتند: آقا نمايندهات دسته گل آب داده. لايق نيست. گفت: فهميدم. گفتند: خوب فهميدي او را بردار. گفت: ببين اين قبلاً نيم كيلو آبرو داشت. وقتي من حكمش دادم نماينده من شد، نيم كيلويش ده كيلو شد. اما اگر حكمم را پس بگيرم، ده كيلو ميريزد. من ميخواهم يك كاري كنم، يك طوري او را بردارم كه آن نيم كيلوي خودش برايش بماند. اين را ميگويند: مواظب عقبهها باشيد.
2- مديريت در آموزش و اشتغال
مسألهي ديگر جامعنگري؛ بعد از نزول آيات جهاد يك عده از منافقين جبهه نرفتند و خداوند اينها را توبيخ كرد. دفعه دوم گفتند همه برويم.آيه فرمود: نه، همه نرويد. يك عده بايد باشيد. اينطور نيست كه گاهي وقتها همه مثلاً توجه ميكنند به، مثل الآن جامعه ما، همه دانشگاه ميروند. بعد يك مرتبه ميبيني چند ميليون ليسانس و فوق ليسانس كار نيست. بعد نگاه ميكنيم دهها هزار مسجد داريم كه عالم و روحاني ندارد. طلبه كم داريم. گاهي وقتها توجه به يك چيزي ميشود در مديريت بايد نگاه كنيم مثلاً جمهوري اسلامي چند تا فقيه ميخواهد. چند تا قصهگو ميخواهد. چند تا هنرمند ميخواهد. بعد چه كسي لياقت دارد با چه سليقهاي ذوقش ميسازد. خيلي اين مديريت مهم است. يك قصه بگويم از آموزش و پرورش.
اگر مدير، مدير خوبي نباشد، برنامه ميگذارد صبح كه بچهها صبحانه خوردند، خواب كردند بچهها را ميدواند. ميدوانند و خطاطي و طراحي و توپ بازي و ساعت يازده هوا كه داغ شد، درس رياضي ميگذارد. سه چهار ساعت مخ خسته است، رياضي، بعد هم تابستان كه شد يك ميليون تجديدي. براي اينكه مدير از مخ آزاد اينها استفاده توپبازي كرد، مخ خسته را سر كلاس رياضي نشاند. اين خيلي مهم است.
من به طلبهها گفتم: هر كدام كه سخنراني ميكنيد، منبري هستيد بايد جلوي عمامهتان قشنگ باشد. چون مردم اينجا را ميبينند. هركس پيشنماز است بايد پشت عمامهاش خوب باشد. چون مردم پشت عمامهاش را ميبينند. هركس آخوند تخت سياهي است، بايد پشت سرش خوب باشد. اين مسألهي خيلي مهمي است ساده نگيريد.
مديريت را از خدا ياد بگيريد. يك شكاف وسط صورت گذاشته به نام لب. مدير خوب كسي است كه از چيز كم بهرهي زياد ببرد. خداوند از چيز كم يك شكاف به نام لب. ببين چقدر بهره گرفته است. با همين لب سينه مادرش را ميمكد. با همين لب حرف ميزند. با همين لب اكسيژن ميگيرد. با همين لب كربن پس ميدهد. با همين لب ميبوسد. با همين لب فوت ميكند. با همين لب سوت ميكشد. حالا اگر به يك مهندس ميدادند، يك لولهكشي ميكرد براي خروجي كربن. از اين طرف يك تأمين اعتبار براي ورود اكسيژن. اين دكمه براي چشيدن، مكيدن، بوسيدن، كلهي ما را پر از دودكش و دكمه ميكردند.
مديريت را از خدا ياد بگيريد. كه چه چيزي كجا لازم است، كجا لازم نيست. چون دست ما از اين طرف خم ميشود خدا اينجا يك خرده پوست اضافه گذاشته كه دست ما از اين طرف خم شود. و هيچ انساني در هيچ كاري نيازي ندارد كه دستش از اين طرف خم شود. ولذا نه استخوانها از اين طرف خم ميشود، نه اينجا پوست زاپاس است. اينجا زاپاس نيست، ولي اينجا زاپاس هست. اين مديريت است. مديريت يعني اينكه حالا كه چشم از پي است، اشكت شور باشد. چون پي بايد در آب و نمك بخوابد. اشك ما اگر شيرين بود، چشم ما كور ميشد. اصلاً ما مدير نيستيم. مدير خداست. اردك بالش چرب است، چون ميخواهد در آب بپرد، بال چرب آب را پس ميزند. اگر بال اردك چرب نبود، آب را پس نميزد، آب در بال فرو ميرفت اردك را پايين ميكشيد. همين كه ما اكسيژن ميگيريم، كربن ميدهيم، درختها كربن ميگيرند اكسيژن ميكنند. اين تعادل است كه اين تنظيم شود. چه زماني؟
3- مديريت زمان در برنامهريزيها
گاهي وقتها كار سعدي است در وقت نحسي. همين ديروز بود يك كسي از من دعوت كرد و گفت آقا مسئولين فرهنگي يك كلاسي دارند، شما بيا صحبت كن. خوب من يك دويست تا آيه نوشتم، در يك كتابي براي متوليان فرهنگي. بعد گفتم: چه ساعتي؟ گفتند: نماز ظهر يا قبل از ظهر. گفتم: نميآيم. گفتند: چرا؟ گفتم: مديريت زمان هم يك مديريتي است. شما از هفت و نيم اين بندگان خدا را سر كلاس مينشاني، تا ساعت دوازده ديگر مخي نميماند. اصلاً آدم بيست دقيقه اول حرف را ميفهمد. بيست دقيقه اول بحث را اينطوري گوش ميدهند كه چون نشاط دارند قيافهاش اينطوري است. بيست دقيقه دوم خسته ميشود، ديگر آن نشاط را ندارد. قيافهاش هم چنين ميشود، بيست دقيقه سوم نه دل ميدهد و نه گوش ميدهد. قيافهاش چنين ميشود. (خنده حضار)
معلم و مدير خوب كسي است كه بداند چه زماني چه حرفي را بزند. زير نمرهي صفر اگر نصيحت كردي، كسي به حرفت گوش نميدهد. وقتي كه معلم نمرهي بيست ميدهد، يعني در چه زماني نصيحت كنيم؟ «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا» (آلعمران/38) در چه زماني زكريا دعا كرد كه مستجاب شد. «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (ذاريات/18) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. سحر استغار كردند.
نيروي مسلح چقدر ميخواهيم، الآن به خاطر اينكه مديريتها كامل نيست، گاهي وقتها چقدر آدم الاّف است. و نيروي زياد هم جلوي كار را ميگيرد. مثل پيرمرد و پيرزني كه چاق باشند پي دارد. آدمي كه پي دارد توان كار ندارد. قران ميگويد: اگر ميخواهيد مكه برويد با شتري مكه برويد كه پيهايش آب شده باشد. «وَ عَلى كُلِّ ضامِر» (حج/27) آيه قرآن است. ضامر يعني حيواني كه پيهايش آب شده نه حيوان لاغر. بعضي ترجمهها نوشتند حيوان لاغر است. لاغري خوب نيست. اگر چاق هست يا لاغر، آنچه مهم است پي نداشته باشد.
الآن ادارههاي ما پي دارد. اين چه كسي است؟ مسئول عطسه. او كيست؟ مسئول سرفه. اين آقا چه كسي است؟ هماهنگي بين عطسه و سرفه. چهارمي كيست؟ روابط عمومي بين عطسه و سرفه. يعني نصف، حالا نصف نگويم. بسياري از جمعيت ادارهها اگر بيرون بروند طوري نميشود. مجلههاي مملكت هم همينطور است. بسياري از مجلهها اگر حذف شود، اصلش طوري نميشود. خيلي حرفها را ما نزنيم طوري نميشود. چقدر در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش حرفهايي را بچههاي ما، نسل ما ياد ميگيرند كه دانستن آن نه واجب است، نه مستحب است، نه مشكل فرد را حل ميكند و نه جامعه را. اصلاً خاك باغچه را بايد عوض كرد. مسألهي تحول، مقام معظم رهبري به وزير آموزش و پرورش گفته بود، تغيير كافي نيست، در آموزش و پرورش بايد تحول پيدا شود. بايد تحول پيدا شود. بايد اندازهگيري كنيم كه عربي كه در دبيرستان ميگذاريم ميخواهيم چه كنيم؟ ميخواهيم اين دبيرستاني وقتي با عربي آشنا شد، قرآن بفهمد. ولي ما در كتاب عربيمان آورديم، «العصفور طار» گنجشگ پريد. «عصفور» در عربي يعني گنجشك، «طار» يعني پريد. بله دبيرستاني ما عربي ميخواند، نمرهي بيست هم ميگيرد، ولي ديپلم كه گرفت نميتواند قرآن بخواند. چون يا جهالت بود يا خيانت كه موادي در كتاب آورديم كه سر از قرآن و دين در نياورد.
مسألهي مديريت در همه چيز، تفريح ما، تفريحهاي ارزان و تفريحهاي پر خرج. در ورزش براي اينكه بگوييم ما از دنيا عقب نيفتيم، دختر يازده ساله را آن طرف دنيا ميفرستيم توپ بازي كند. خوب همينجا توپ بازي كن. آن پولي كه خرج او ميكند، جهازيه دختر را بخر، آينده اش تأمين شود. هر دختري خوب بازي كرد، برنده شد 20 ميليون به حسابش بريزيد. شما 20 ميليون خرج ميكنيد آن طرف دنيا برود، هم خودش گرسنه و هم پدر و مادرش گرسنه.
4- مديريت دخل و خرج زندگي
گل سر قبر فلاني ميريزيم. ختمهايي كه ميشود اين گلي كه ميريزيد، يك مشكلي را حل كنيد. بسياري از چيزهايي كه جهاز ميدهيم، به خاطر اينكه مديريت ما غلط است، چهازيه خوب است، پسر هم تالار گرفت، اما هردو دنبال يك اتاق مستأجري ميگردند كه اگر اين پولهاي اشرافي و تشريفاتي را روي هم بگذارند، يك خانه بخرند، رهن كنند، از اول زندگي عروس و داماد خوشبخت ميشوند. حالا من آرزو دارم. يك دختر كه بيشتر ندارم. اين آرزو دارد، آرزو دارد، هي آرزو دارد چند صد هزار تومان پول آرايش، چند صد هزار تومان پول پيراهن، چند صد هزار تومان پول گل، چند صد هزار تومان ميليونها پول تالار، چه و چه و چه… يكوقت ميبيني حساب ميكنيم عجب! پول رهن خانه را ما الك دلك بازي كرديم. از اول زندگي عروس و داماد هر شش ماهي، يك سالي بايد اثاثكشي كنند.
مديريت خرج، مديريت دخل، مديريت برخورد، حتي براي توبيخ ما مديريت داريم. حديث داريم ملامت تو بايد كنترل شود. چقدر يك آدمي كه كجكاري كرده حق داري ملامتش كني؟ كافي است به او بگويي كه: بد كردي. اگر گفتي: بد كردي، بد كردي، حديث داريم اگر در ملامت فتيله را بالا بكشي، زياد او را ملامت كني، اين اصلاح نميشود لجباز ميشود. خيلي كارها يكي عيبي ندارد، دو تا گير دارد. مديريت در تشويق، مديريت در تنبيه، مديريت در جايزه. اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر كسي را تشويق ميكني، بيش از اندازه تشويقش كني، تملّق است، تشويق نيست. «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَق» (نهجالبلاغه/ص535) يعني اگر يك كسي را بيش از اندازه تشويقش كردي، ديگر تشويق نيست، تملّق است. در مديريت خيلي حرف هست.
به حضور جنابعالي عرض كنم اگر افراد مناسب در جاي مناسب گذاشته شوند خوب است. افراد مناسب، در جاي مناسب. اين را مديريت ميگويند. مدير ميتواند خيلي كار بكند.
يك كسي يك تابلو بالاي سرش نوشته بود، خيلي كلمهي قشنگي بود. من اين را به مسئولين مملكتي به بعضيهايشان گفتم. مثلاً گفتم اين كار ميشود؟ گفت: والله نميشود. گفتم: ببينيد. يك تاجر يك تابلو بالاي سرش بود، نوشته بود: هر كاري را بخواهي بكني، راهش را پيدا ميكني. هركاري را نخواهيد بكنيد، بهانهاش را پيدا ميكنيد. اگر يك كاري را كارمندهاي دولت بخواهند بكنند، ميگويند: منع قانوني ندارد. اگر نخواهند بكنند ميگويند: الزام قانوني ندارد. مثل اين دزدها كه سيخ دارند همهي قفلها را باز ميكنند. سرش را كج ميكند، اين را باز ميكند. يك خرده اين طرف را… بعضي از كارمندهاي دولت مثل اينهايي كه قفل ميكشند، با يك سيخ همه قفلي را ميكشد. ميخواهند انجام بدهند ميگويند: منع قانوني ندارد. پس انجام بدهيم. نميخواهند انجام بدهند، چه ميگويند؟ الزام قانوني نداريم.
ما يك كسي را پيدا كرديم كه حالا الحمدلله حذف شد، ميگفت: من پول آموزش و پرورش را نميتوانم خرج نماز كنم. قانوناً اجازه نميدهم. گفتيم: آقا، خرج تحصيل و تربيت، گفت: بله تربيت، نماز كه جزء تربيت نيست. ببين تو كه مسلمان هستي. قرآن ميگويد: اصل تربيت در نماز است. اگر بچههاي ما نمازخوان شوند، اتوماتيك تربيت ميشوند. مثل آدمي كه برود لباس بشويد، دستهاي خودش هم پاك ميشود. عرق بدنش هم درميآيد. غذايش هم هضم ميشود. ايام فراغتش هم پر ميشود. اگر براي مملكت خطر پيش آمد بچههاي كجا جبهه ميروند؟ بالاي 95 درصد از بچههايي كه جبهه رفتند از مسجد رفتند. از جاي ديگر بچه جبهه نميرود براي كشور دفاع كند. خلاصه نزد معاون اول در آن زمان رفتيم. آورديم تعليم و تربيت و نماز… گفتيم: حالا راحت شدي؟ تو مريض هستي. مسئول مملكتي هستي ولي مريض هستي. يعني ميگويي: پول خرج تعليم شود، خرج تربيت شود ولي خرج نماز قانوناً نيست. حالا كه آورديم يك پولي هم دولت داد، به اين مسئول داديم. اين مسئول دوباره اين پول را برد و خرج موسيقي كرد. نميخواست نماز اقامه شود. اگر كسي نخواسته باشد، اين منابع مالي، انگيزهها بايد انگيزه يك حالا اين را انشاءالله بايد بگوييم. چه چيزهايي انگيزه را بالا ميبرد؟ بالاي 115 نكته راجع به بالا بردن انگيزه جمعآوري شده از قرآن و روايات، يا تجربه.
5- انتخاب مدير بر اساس لياقت و صلاحيت
در مديريت بايد انتخاب براساس لياقت باشد. نه براساس تعداد و نيرو و تشكيلات. يك گيري كه بچههاي يعقوب داشتند، گفتند: «وَ نَحْنُ عُصْبَة» (يوسف/8) چرا پدر ما يوسف را بيشتر دوست دارد؟ بنيامين را بيشتر دوست دارد؟ «وَ نَحْنُ عُصْبَة» عصبه يعني به هم وصل هستيم، يعني تشكيلاتي هستيم. او كه كج كار ميكند. خيليها به بعضيها كه ميخواهند انتقاد كنند ميگويند: آدم خوبي است، موفق هم هست، اما تشكيلاتي نيست. يك چيز درست كردند، گردن تمام كتابها را ميزنند. كارشناسان، چه كساني اسمشان كارشناس است؟ ميگويند: بله مطهري كتابهايش خوب است. اما درسي نيست. بهشتي و باهنر هم كتابهايش خوب است، اما درسي نيست. تمام كتابهاي مطهري و دكتر بهشتي را با شمشير ميزنند، خودشان يك كتابي مينويسند كه بچهها از آنها متنفّر هستند. چه كنيم؟ زنها وقتي ميخواهند بچههايشان را از شير بگيرند، به سينهشان فلفل ميمالند. تا بچه ميرود بخورد، كمكم از سينه جدا ميشود. ما يك ديني معرفي ميكنيم فلفل مالي! وقتي فلفلمالي كرديم…
ما يكوقتي در يك مسجدي رفتيم، يك بنده خدايي بچه دو، سه سالهاش را آورده بود. اين بچه در صفها راه ميرفت. بعد از نماز يك آدم محترمي گفت: چرا بچهات را مسجد ميآوري؟ بچه نبايد مسجد بيايد. اسلام گفته سگ در مسجد نيايد. ديوانه در مسجد نيايد، بچه هم در مسجد نيايد، وسايل الشيعه، جلد فلان، صفحه فلان. من هم پشت سرش نشسته بودم، چون بلند بلند اين پدر بچه را خراب كرد، بلند شدم يك نعره در مسجد كشيدم. گفتم: آقايان بسم الله الرحمن الرحيم. بچه بايد در مسجد بيايد. آن حديثي كه ميگويد: بچه نيايد، بچه را كنار سگ و ديوانه گذاشته است. سگ نجس است، بچه كه نجس نيست. ديوانه نميتواند خودش را نگه دارد. همين كه بچه ميتواند ادرارش را بگويد طوري نيست. پيغمبر ما سر نماز زنها، بچههايشان را ميآوردند. يكبار پيغمبر نمازش را زود خواند. گفتند: يا رسول الله! زود نماز خواندي؟ فرمود: جيغ بچه را نديدي؟ من نماز را زود خواندم كه مادر زودتر به بچه متصل شود. يعني معلوم ميشود بچهها را ميآوردند، مادرها به پيغمبر اقتدا ميكردند، بچههايشان را هم ميآوردند. اصلاً پيغمبر ما سجده كه رفت، بچههاي كوچولو روي كمرش رفتند، بازي كردند. پيغمبر سجده را طول داد. گفتند: يا رسول الله! سجدهات طول كشيد. فرمود: كمرم ميدان ورزش بود. خواستم بازي بچهها به هم نخورد.
6- حضور نسل نو در مساجد
پيغمبر اسلام(ص) (صلوات حضار) روي منبر بود، امام حسن و امام حسن كوچولو بودند. راه ميرفتند و گاهي هم زمين ميخوردند. يعني هنوز نميتوانستند درست راه بروند. هي پيلي پيلي ميخوردند. وارد شدند پيغمبر از بالاي مسجد، از بالاي منبر آمد لب در بچهها را بغل كرد، برد روي منبر روي زانويش نشاند، نصيحت كرد. بايد بچه منبر برود، پايين بيايد، اصلاً از سر و كول نمازخوانها بالا برود. اين مسجدهايي كه بچه در آن نيست يك مشت آدم آهني هستند. نسل منقرض، ما بايد نسل نو بياوريم. قرآن ميگويد: بچه زينت است. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ» (كهف/46) مال و اولاد زينت است. بعد ميگويد: مسجد ميروي زينت ببر. «خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد» (اعراف/31) مال زينت است، مسجد ميروي زينت ببر. يعني چه؟ يعني پول در جيبت بگذار به يك فقير بده. بچه زينت است. بعد ميگويي: مسجد ميروي زينت ببر. يعني دست بچه را بگير، بچه مسجد نيايد يعني چه؟ اين مديريت يك چيزي نيست كه بشود با صد جلسه تمامش كرد. خود مديريت مسجد، صدها ساعت حرف دارد. وقتي ميگويند: رو به آتش نماز نخوان، يعني چه؟ يعني مهندسي كه ساختمان را ميسازد بايد چراغ گاز را، بخاري گازي را رو به قبله نگذارد. اگر مثلاً بنده رو به قبله نشستم، چراغ گازي اينجا نباشد، اين طرف باشد. عمل كنيم. وقتي ميگويند: پيغمبر فرمود: فاطمه جان، اين پرده جلوي من گل دارد، بردار. يعني چه؟ يعني گل جلوي پيشنماز و نمازخوان نبايد باشد. محراب كاشيكاري ممنوع! پس چرا ساختند؟ باسمه تعالي بيخود ساختند. محراب نبايد كاشيكاري باشد. دليل شما؟ نهجالبلاغه! فرمان پيغمبر، ميفرمايد اين پرده گل دارد. مديريت محراب.
فرش مسجد، جعبه مهر مسجد، مفاتيحهاي مسجد، آخوند مسجد، قيافه آخوند، حمد و سوره آخوند، مكبّر مسجد، مؤذن مسجد، موقوفات مسجد، هيئت امناي مسجد، مديريت مسجد. كارخانه يك مديريت ديگر دارد. بازار يك مديريت ديگر دارد. اصلاً شكم مديريت دارد. هواپيماي مسافربري دو تا خلبان دارد. حق ندارند دوتايي يك غذا بخورند. يكي اگر كتلت خورد بايد آن يكي نان و پنير بخورد. براي اينكه اگرگوشت فاسد باشد، يك مرتبه گوشت فاسد هردو بخورند، هردو حالشان به هم بخورد، هواپيما پايين ميافتد. يعني بايد اگر او گوشت ميخورد اين حاضري بخورد كه اگر يكي حالش به هم خورد، ديگري سالم باشد.
شكم مديريت دارد. به خاطر عدم مديريت شكم است كه اينقدر مريض شديم. اگر بفهميم چه چيزي بخوريم، چه چيزي نخوريم، خوب ميشويم. بعضيها بلند ميشوند ميگويند: امروز سردم شده است. چاي دارچين ميخورند. بعد ميگويد: گرمم شد. كاهو ميخورد. بعد ميگويد: سردم شد. حلوا ميخورد. باز ميگويد: گرمم شد، خيار ميخورد. باز ميگويد: سردم شد. زنجبيل ميخورد. بابا نخور. نخور خوب ميشوي. اصلاً ما شكممان مديريت ميخواهد. شهوت ما مديريت ميخواهد. «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ» (مؤمنون/5و6) مديريت اين است كه گاهي وقتها استخوانها را براي گوسفندها ميريزيم، علفها را براي سگها مياندازيم. يك افرادي يك جايي به يك مسئوليتي ميروند كه اصلاً… يك كسي را دوست داريم. هرچه پول و پست ميخواهد به او ميدهيم. تمام مملكت را دست كسي ميدهيم كه اين را دوست دارم. به اين ايمان دارم. حالا كاري نداريم اين باسوادترين است. با تقواترين است. من كاري ندارم. من اين را قبول دارم. اينها همه ضد اسلام است.
7- تعاون و مشاركت در اداره مساجد
بعضي از مسجدهاي ما پيشنمازهايش پير هستند ولي آدمهاي عالم، محترم و سابقهدار هستند. اينها بايد چه كنند؟ همان طرح قرآني، قرآن ميفرمايد: وقتي به موسي گفتيم: نزد فرعون برو. گفت: دوتايي برويم. با هارون با هم باشيم. «وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري» (طه/32) او را شريكش كن. مديريت شريكي. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/34) او بيانش از من روانتر است. اين پيرمرد آدم محترمي است، پيشنماز باشد. اما همين پيرمرد يا پسرش طلبه است، يا دامادش طلبه است يا برادرخانمش طلبه است، يا شاگرد طلبهي جوان دارد. يك طلبهي جوان با اين پيرمرد باشند، نماز را پيرمرد بخواند. ارتباط با نسل نو، دانشجو، شاگرد اول، ارتباطاتش را اين جوان برقرار كند. اين مسجد را شريكي اداره كنيم. طوري ميشود؟ اصلاً مسائل پولي را ما دخالت نكنيم. خيلي عزيزتر هستيم. يك آدم اميني پيدا كن بگو: آقا صندوق را تو باز كن. حالا بنده هم در محراب بيايم و پولها را بشمارم. مگر من آمدم كه پول بشمارم. بگذريم. من كه يك صدم از حرفهايم را هم نزدم. اشاره ميكنند وقت تمام شد.
لياقت مهم است يا سابقه؟ يك كسي خيلي سال است سر كار است. اما يك جوان تازهكار است، ولي اين تازهكار لياقتش بيشتر از قديمي است. ما سابقه را بگيريم يا لياقت را؟ قرآن ميگويد: لياقت. خدا به فرشتهها گفت: به آدم سجده كنيد. و حال آنكه فرشتهها قبل از آدم خلق شده بودند. فرشتهها قبل از آدم، سابقهي فرشتهها بيشتر بود. اما لياقتش، ولذا ابليس گفت كه نژاد مهمتر است يا لياقت؟ شيطان سجده نكرد. گفتند: چرا سجده نكردي؟ گفت: نژاد من از آتش است. نژاد او از خاك است. آتش برتر از خاك است من به او سجده نميكنم. نژاد مهم نيست، لهجه مهم نيست. سابقه مهم است ولي كم مهم است. قد و قواره مهم نيست. بلال سياهپوست بود، سين را هم نميتوانست بگويد. (شين) به جاي «اشهد ان لا اله الا الله» ميگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: يا رسول الله، اين هم برده است. هم سياه است و هم نميتواند اشهد را بگويد. فرمود: كمالاتي دارد كه به خاطر آن كمالاتش بايد مؤذن و سخنگوي اسلام اين باشد. گاهي وقتها ما آدمها را كيلويي حساب ميكنيم. مثلاً چه كسي خوش تيپ است. گاهي هم مثلاً يك نفر ضعيف است، ميگوييم: اين مثلاً به درد چيز ميخورد. گاهي وقتها اينطور نيست كه…
در سمينار ائمهي جمعه، يك امام جمعه خواب بود. به او گفتند: بيدار شو. گفت: من كه خواب هستم از شما بيدارها بهتر ميفهمم. (خنده حضار) حالا گاهي وقتها يك كسي نشستهاش از ايستادهاش، شتر بخوابد باز هم از گوسفندي كه ايستاده باشد قدش بلندتر است. ممكن است كسي فوق ليسانس نباشد، ديپلم و فوق ديپلم است ولي دائماً طرح جديد ميدهد. مدرك براي ما بت نشود. لياقت اصل است. البته مدرك و علم مهم است. سابقه مهم است. اما لياقت از سابقه و علم مهمتر است. ملاكها را حساب كنيم قرآن چه ميگويد؟
به اميد روزي كه اين پرسنل و كارمندهاي حكومت اسلامي همه يك دورهي كامل با قرآن و اسلام آشنا شوند. البته دير شده. اين طرحها بايد سال اول انقلاب داده ميشد. خيلي از عزل و نصبها بيخود بود. روي خط سياسي بود. روي باندبازي بود. يك حزب كه حاكم ميشد حزب قبلي را درو ميكرد. مثل اينكه كل اينها فاسق هستند و خودشان عادل هستند. ما خيلي ضربه ديديم به خاطر اينكه مديريت ما اسلامي نبود. يك جايي ما با هم نزاع كرديم. قرآن ميگويد: «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) ما با هم نزاع كرديم. قرآن فرمود: «وَ لا تَنازَعُوا» نزاع نكنيد. وقتي ميگويد: نزاع نكنيد، ما نزاع كرديم. چوبش را هم خورديم. حديث داريم واي به حال كسي كه عيب كسي را نگه دارد براي روز حساس آبروريزي كند. بنده قرائتي عيب دارم، بسيار خوب. شما تلفن را دستت بگير بگو: آقاي قرائتي چنين عيبي داري. پسرم، دخترم، خانمم، پاسدارم، شريكم، همسايهام، بستگانم، عيب مرا در تلفن به من بگو. اينكه عيب من را نگه ميداري يك روز حساس آبروريزي كني، حديث داريم واي به حال كسي كه عيب كسي را نگه ميدارد كه روز حساس آبروريزي كند. چقدر اين آدم روز قيامت رو سياه است؟ چه حديثهايي براي اينها داريم؟ برگرديم دوباره از خدا عذرخواهي كنيم. موبه مو به گفتههاي قرآن و اهل بيت عنايت كنيم. بعد ميبينيم چقدر زندگي ما شيرين ميشود.
خدايا هرچه خراب كردهايم ببخش. توبيخ كرديم، تندش كرديم. تشكر كرديم، او را بالا برديم. بعد از امام زمان نفر دوم اين است. چه كسي گفت؟ چه كسي گفت؟ يك كسي را كه دوستش داريم، تا آسمان هفتم او را بالا ميبريم. يك كسي را كه بدمان ميآيد، تا قعر زمين او را فرو ميكنيم. بايد لجنمالش كنيم. اينطور نيست. اينها اسلامي نيست. خوردن، خوابيدن، تشكر، توبيخ، تحصيل، تفريح، همه مديريت ميخواهد. خرج كردن، درآمد، رابطه، قطع رابطه همه اينها قدم به قدمش مو به مو دستور دارد و اين دستورها را مديريت زندگي ميگويند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس آيهي 3 سورهي يونس، تدبير امور عالم به دست كيست؟
1) خداوند
2) فرشتگان
3) خدا و فرشتگان
2- آيه 18 سورهي زمر بر چه امري تأكيد ميكند؟
1) گفتن بهترين سخن
2) پيروي از بهترين سخن
3) انتخاب بهترين سخن
3- از نظر قرآن، بهترين زمان براي استغفار كدام است؟
1) پس از نماز صبح
2) پس از نماز جمعه
3) هنگام سحر
4- از آيهي 31 سورهي اعراف، چه امري برداشت ميشود؟
1) زينت كردن مساجد
2) همراه بردن فرزندان به مسجد
3) دوري از زينت مساجد
5- آيهي 46 سورهي انفال از چه امري نهي ميكند؟
1) دروغ و تهمت
2) نزاع و درگيري
3) انزوا و گوشهگيري