متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/2/22
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در محضر مبارك برادراني هستيم كه در قوهي قضاييه هستند. يك مسألهاي هست به نام اربعين. من سه تا عدد را نميفهمم. در يك كلمه بسمه تعالي نميدانم. شوخي هم نداريم. نمي دانم عدد هفت چيست. سورهي حمد هفت تا آيه دارد، طواف هفت تا است، سعي صفا و مروه هفت تا است. سنگ زدن به شيطان هفت تا است. آسمان هفت تا، نميدانم در اين هفت چه رازي هست؟
2- چهل، آن را هم نميدانم. آن را هم نميدانم. آنقدر چهل هست، حدود هفتاد و هفت كتاب به اسم اربعين نوشته شده است. هفتاد و هفت كتاب به اسم اربعين آمده است. روايتي داريم كه هركس چهل حديث را حفظ كند روز قيامت فقيه مشهور ميشود. اربعين چيست؟ سفارشي كه براي زيارت امام حسين روز اربعين شده است. از هر طرف چهل تا خانهي همسايه هست، به چهل مؤمن دعا كن. اگر چهل روز گوشت گيرتان نيامد بخوريد، قرض كنيد و گوشت بخوريد. يعني بيش از چهل روز نگذاريد مثلاً بين شما و گوشت فاصله بيفتد. اين چهل چيه؟ نميدانم. حضرت موسي سي شبانه روز رفت عبادت كند، گفتند: «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر» (اعراف/142) چهل چيه؟ نميدانم…
يكي هم عدد هفتاد. هفتاد هم نميدانم. يك رازي در اينها است كه نميدانم چيست؟
حالا من ميخواهم چهل نكته راجع به قوهي قضاييه بگويم. پاي سخن قران ميرويم. چون من معلم قرآن هستم. معلم قرآن هم بهتر است كه از قرآن بگويد. حالا انشاءالله بتوانم در 25 دقيقه چهل تا نكته بگويم.
1- قضاوت، شغل نيست، مسئوليت است
بسم الله الرحمن الرحيم. موضوع: چهل آيه و نكته دربارهي قضاوت، بعضيها مربوط به قاضي است. بعضيها مربوط به مردم است، اصلاً خود قضاوت مثل مرجعيت است، شغل نيست. گرچه به ما گفتند از بيت المال قاضي را اداره كنيد، ولي شغل نيست. مثل مرجعيت، نميشود گفت: شما شغلت چيه؟ بگويد من مرجع تقليد هستم. مقام است، مسئوليت است و شغل نيست.
يك آيه در قرآن داريم، كه با اين لحن هم هيچ آيهي ديگري در قرآن نيست. ميگويد: به خدا قسم دين ندارند، آنهايي كه وقتي تو پيغمبر قضاوت ميكنيد در دلشان نق نق ميكنند. يعني رضايت به داوري و حكميت تو، به حكميت و داوري تو راضي نيستند. ميگويد: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُون» (نساء/65) اين آيه قصه هم دارد. دو نفر سر آبياري دعوا كردند، نزد حضرت رفتند، حضرت فرمود: حق با اين است. طرف گفت: خوب بله! خويش و قومت است، به خاطر خويش و قومي پارتي بازي كردي. پيغمبر خيلي نارحت شد. آيه نازل شد به خدا قسم آن كسي كه به پيغمبر گفت: عدالت نداري، پارتي بازي كردي، دين ندارد «لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/65) مردم بايد بعد از آنكه كه يك قاضي عادل قضاوت كرد، تسليم باشند، نق نزنند. حكم قاضي كه هميشه به نفع ما نيست. اين يك آيه. آيهي دوم…
گاهي وقتها پيغمبر به نفع منافقين حكم ميداد. منافق، بله منافق است ولي اينجا حق با اوست. آخه ما فكر ميكنيم كسي كه منافق است، هيچ وقت حق با او نيست. نه ممكن است منافق باشد، امروز در اين كلمه حق گفت. ولذا قرآن ميگويد كه: «وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَق» (نور/49) اگر اين منافقين «له»اش را گفتي، «يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ» (نور/49) اذعان ميكنند هان اين پيغمبر خوبي است. برويم نزد آقا ببينيم آقا چه ميگويد. قربون جمهوري اسلامي بروم! اما اگر عليهشان بود، ميگويند: حالا ببينيم قوانين بينالملل چه ميگويد؟ حالا آخوندها هرچه ميخواهند بگويند، بگويند. قوانين بين الملل چه ميگويد. «وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَق» اينكه ميگويد: «لَهُمُ الْحَق» پيداست گاهي قضاوتهاي پيغمبر طوري بوده كه مسلمانها هم…
حتي گاهي وقتها يك مسلمان راجع به يك يهودي يك غلطي كرد. يك قاليچهاي را دزديده بود، تا ديد لو ميرود اين قاليچه را در خانهي يك يهودي انداخت. خدا به پيغمبر گفت: دزد مسلمان است. يك وقت سر تو كلاه نگذارند. قضاوت خيلي دقيق است.
قرآن ميگويد كه اطلاعات قاضي بايد جامع باشد. پس چه گفتم؟ 1- شغلتان شغل نيست. رسالت است. مثل مرجعيت، قضاوت مثل مرجعيت است. از بيت المال بايد تأمين شويد. اما شغل نيست. به كسي گفتند: شغل شما چيست؟ گفت: پيشنمازي! گفت: خوب پس شغل من هم معلوم شد. گفت: شغل شما چيست؟ گفت: من هم پس نمازي! اگر پيش شغل است پس، پس هم شغل است. پيشنمازي شغل نيست ولذا پيش نماز بايد يا مدرس باشد، يا قاضي باشد، يا واعظ باشد، يا نويسنده باشد. چون اگر پيش شغل باشد پس هم شغل است. پس لازم نيست دولت ايجاد اشتغال كند. همه مردم مسجد بروند. قضاوت هم شغل نيست، مسئوليت است.
2- قضاوت، كار خدا و پيامبران است
قرآن مي فرمايد، قضاوت كار خداست. «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِل» (حج/17) خدا فيصله ميدهد. «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِل» آيهي قرآن است. كار نبوت است. «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ» تو جانشين خدا هستي، «فَاحْكُم» (ص/26) بايد حكومت كني، داوري كني. شغل خداست «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِل». شغل پيغمبر است، «يا داوُدُ». هم وزن مرجعيت است. منتهي قرآن وقتي ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» (حج/17) ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيد» (حج/17) خدا كه فيصله ميدهد همه چيز را هم ميداند. منتهي ما همه چيز را نميدانيم. ميداني فرق بين ما و خدا چيست؟ خدا «لَهُ الْحُكْم»، «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»، «لَهُ الْمُلْك»، «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»، يعني حكومت دست خداست. ما«لَهُ الْمُلْك» هستيم. ولي «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» نيستيم. حكومت دست ما است. قاضي دادستان، امام جمعه، ولي پياز را كيلويي يك قران نميتواند ارزان كند. يعني خدا«لَهُ الْمُلْك»، «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»… ما «لَهُ الْمُلْك»، ولي «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» نيستيم. مردم بايد كمك كنند تا عدالت پياده شود. صرف قانون و بخشنامه حل نميشود.
قاضي بايد قاطعيت و جرأت داشته باشد. «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ» (نور/2) متن قرآن است. ميگويد: حكم خدا را كه ميخواهيد اجرا كنيد غصهتان نشود. متن قرآن است. در اجراي حد غصه نخوريد. از متلك و كاريكاتور نترسيد! قرآن ميفرمايد: «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم» (مائده/54) مسخرهات ميكنند، بكنند. امروز صبح صدا و سيما رفتيم، يك صحنهاي آوردند از خود من يك كاريكاتور درست كرده بودند. يعني حرفها را برميدارند قيچي ميكنند، به هم ميچسبانند و يك چيزي درميآورند. اصلاً يك گروهي اين كاره هستند. قرآن در سورهي مطففين ميگويد: مؤمنين آماده باشيد چهار تا متلك بشنويد. شوخي هم نداريم. «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطففين/29) اجرموها به آمنوها «يضحكون» يعني چه؟ به شما ميخندند. «وَ إِذَا مَرُّواْ بهِِمْ يَتَغَامَزُونَ» (مطففين/30) از كنارتان رد ميشوند غمزه ميآيند، چشمك ميزنند. بزنند! اُمل است، مرتجع است، «وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمُ» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. وقتي نزد تيپ و باند و حزب خودشان برميگردند، «انقَلَبُواْ» برميگردند، «فَكِهِينَ» (مطففين/31) فكاهي ميگويند. «وَ إِذَا رَأَوْهُمْ» از دور ميگويند: «قَالُواْ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ» (مطففين/32) اين گمراه است. مي گويد: چهار تا متلك را آماده باشيد، منتهي متلك گو، آدم حسابي نيست. «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا» امتحان هوش! من عربي ميخوانم شما فارسي را معنا كنيد. اجرموها به آمنوها «يضحكون» بگوييد… من فن كلاسداريام اين است كه حرفهايم را ابتر ميزنم.
خدمت آيت الله العظمي گلپايگاني بوديم. آقاي فلسفي هم بود. من وارد شدم. يك مرتبه آقاي فلسفي گفت: آقاي گلپايگاني اين شيخ قرائتي حرفهايش را ناقص ميزند و اين كمال است. من خودم هم نميدانستم كمال است. گفت: اگر حرف زدي و او نشست خسته ميشود. سعديا مرد نكونام نميرد هرگز *** مرده آن است… بابا خسته ميشود. بگو: سعديا مرد نكونام… اين وسط هم يك نفس ميكشي، هم مشاركتي درس را اداره ميكني. اما اگر همهي حرفها را زدي هم خودت خسته ميشوي، او هم سي دقيقه، دقيقهي اولش را چنين گوش ميدهد، دل ميدهد. دقيقهي دومش قيافه چنين ميشود، دقيقهي سوم چنين ميشود. براي اينكه مخاطبت را شاداب نگه داري، حرفهايتان را ناقص بزنيد.
اجرموها به آمنوها «يضحكون»… ميخنديدند. «يَتَغَامَزُونَ» غمزه ميآمدند. «فَكِهِينَ» فكاهي ميگويند. «لَضَالُّونَ» نسبت ضلالت و انحراف ميدهند. ولي نترس! آدمي كه متلك ميگويد سرش به تنش نميارزد.
3- خطر قضاوت به ناحق
ببين قله هرچه بلندتر باشد، درهاش هم به همان مقدار گودياش بيشتر است. هرچه قله بلند شود، درهاش خطرناك تر است. هرچه مقام شما در قوهي قضاييه بالاتر باشد، خطرتان هم بيشتر است. در هيچ جاي قرآن سه تا لقب به كسي نداده كه خلاف حكم خدا حكم كند. «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون» (مائده/45)، «فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون» (مائده/44) «فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (آل عمران/82) اوه اوه… به رگبار ميبندد كسي كه حكم خدا را ناديده بگيرد. خطرناك است، چون قلهي مهمي است، كسي كه جاي پيغمبر نشست، اينكه ميگويند: گناه صغيره و كبيره است، براي عموم است. افرادي هستند، اصلاً گناه صغيره ندارند، چون صغيرهي آنها ويتامين كبيره دارد. بنده اگر در محراب نماز سيگار بكشم، اين فرق ميكند با جواني كه در خيابان سيگار ميكشد. براي او اگر گناه صغيره باشد، براي آخوند در محراب گناه كبيره است. هرچه مقام بزرگتر باشد، صغيرههايش هم… قرآن بخوانم «يا نِساءَ النَّبِيِّ» زنهاي پيغمبر! حساب شما با باقي افراد فرق ميكند. شما كج برويد، «يُضاعَف» (احزاب/30) گناه! زن پيغمبر دوبله است.
بايد به خدا پناه برد. وقتي به يوسف گفتند: اين را عوض او بگير. يكي از ما را عوض برادرمان بنيامين بگير. گفت: « قالَ مَعاذَ اللَّهِ» (يوسف/79) بايد به خدا پناه ببرم كه حق و ناحق كنم. بايد به خدا پناه برد. خدا آخر قرآن به پيغمبرش ميگويد: «قُلْ أَعُوذُ» تو هم بايد «اعوذُ» بگويي. تو هم اعوذُ بگو. هيچكس نميتواند به علم خودش، به سابقهي خودش تكيه كند. ممكن است سابقه خوب باشد، علم هم خوب باشد، اما در يك لحظه مثل راننده پايه يك، سي سال هم هست تصادف نكرده، در يك لحظه خوابش ميبرد جلوي زن و بچهاش ماشين را چپ ميكند. ما داشتيم آدمهاي مهمي را كه در يك لحظه سقوط كردند. بنابراين بايد به خدا پناه برد. به هيچ سوابق و تجربه و علم و يار و كامپيوتر و به اينها تكيه نكنيد.
يكي از كارهايي كه بايد قاضي بكند، به قول امروزيها تفهيم اتهام است. در قرآن آيات زيادي داريم به مجرمين ميگويند: ميداني چرا؟ «بِما نَسيتُم» (سجده/14) به خاطر اينكه اين كار را كردي. «بِما عَمِلُوا» (نور/64) «ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَه» (غافر/12) بايد به طرف بگوييد به چه دليل تو را كيفر ميكنيم، چون وقتي طرف دليل را نفهمد نق ميزند. نق ميزند. وقتي مردم فهميدند، قرآن بخوانم. قرآن ميگويد: موسي هي گير ميداد به خضر، چرا اين بچه را كشتي، چرا كشتي را سوراخ كردي؟ چرا، چرا؟ هي گير ميداد. آخرش خضز ميگويد: ميداني چرا؟ «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» (كهف/68) چون اطلاع نداري جيغ ميزني. «أَمَّا السَّفِينَة» (كهف/79) دليلش اين بود كه من كشتي را سوراخ كردم. «وَ أَمَّا الجِْدَار» (كهف/82) بنايي كردم، دليلش اين بود. غلام را كشتم، دليلش اين بود. يعني اگر مردم توجيه شوند، آرامش پيدا ميكنند. قوهي قضاييه خيلي ميتواند از تلويزيون استفاده كند. من نميدانم، من خيلي اطلاع ندارم، ولي تا به حال خوب استفاده نكرده است. حالا يا آنها راهش ندادند، يا شما نرفتيد، يا هردو! وگرنه صحنههايي هستند كه بايد ميان پرده هستند، نه طولاني شود كه حالا بيست دقيقه، نيم ساعت، يك لحظههايي خيلي قشنگ، شيرينيهايي قوه قضاييه دارد كه قشنگ است. شما ميدانيد و به يك آدم صد تا شتر است هر جفت عضوي هم صد تا. دو تا دست صد تا، يك دست پنجاه تا، دو تا پا را قطع كنند صد تا، يك پا… دو تا چشم، دو تا ابرو، به لب كه ميرسد ميگويد: لب بالا چهل تا، لب پايين شصت تا، ميگويند: آقا همهي اعضاي جفت صد تا، يكي پنجاه تا… چرا لب فرق ميكند؟ لب بالا چهل تا، لب پايين شصت تا؟ حضرت ميفرمايد: لب بالا را ببري دندانهايت پيدا ميشود. لب پايين را ببري هم دندانهايت پيدا ميشود و هم آب پايين ميريزد. ميگويد: هان فهميدم!
ميرويم صحبت كنيم خانمها ميگويند: چرا زن را كسي بكشد پنجاه شتر، مرد را كسي بكشد صد تا شتر؟ ميگويم: خانم به نفعت است. چون اگر كسي من را بكشد، پول صد تا شتر در كيسهي خانم ميريزد. زن من را بكشند يك كيسهي من پر ميشود. (خنده حضار) به نفع تو است! ميگويد: آقا چرا يك كسي كه مُرد به مردها بيست تومان ميدهند و به زنها ده تومان؟ آخر اين انصاف است، عدالت است؟ ميگوييم: ببين دختر خانم! بيست تومان به پسر ميدهند، ده تومان به دختر ميدهند. درست است! دختر خانم تو كه دختري برو با اين پسر ازدواج كن. شد؟ اين بيست توماني كه پسر دارد در جيب من ميآيد. آب است، گاز است، برق است، تلفن است، مسافرت است، اين بيست تومان، ده تومان از اينجا ميگيري و ده تومان يواشكي داري. (خنده حضار) تمام شد و رفت…
ما زيباييهايي اسلام را نه در دانشگاه گفتيم كه بچههايمان مسلمان شوند. نه در دبيرستان و نه براي مردم. اسلام همه زيبايي است. عرضه نداشتيم زيباييها را براي مردم نقل كنيم. مقصر هم من هستم و امثال ما. خيلي زيباييهايي هست. تفهيم اتهام…
4- بررسي دقيق دلايل شاكي و متهم
اگر دليلهاي آبكي بود رد كنيد. خدا به ابليس ميگويد: چرا سجده نكردي؟ «أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ» (ص/75) گفتم: سجده كن چرا سجده نكردي. ميگويد: «خَلَقْتَنىِ مِن نَّار» (ص/76) خوب اين دليل آبكي است. «خَلَقْتَنىِ مِن نَّار» خوب باشد. چرا بت پرستي؟ «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) دليل آبكي است. بابايت اينطور بوده… قرآن ميگويد: «أَنْتُمْ وَ آباؤُكُم» (اعراف/71) هم خودت نفهميدي و هم بابايت نفهميد. مگر اگر پدرت خطا رفت، كلمهي ميراث فرهنگي يك كلمهي مبهمي است. گاهي وقتها ميراث فرهنگي را بايد نابود كرد. ننگ ما است كه نياكان ما اينطور بودند. گاهي هم بايد به آن افتخار كرد. صرف اينكه «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» اگر باباي ما يك كار غلطي كرد ما هم بايد انجام بدهيم؟
از دنياي حقوق من يك چيزي ميپرسم اينجا قوهي قضاييه بگويد. شما جواب بدهيد. چهار تا تجاوز ما داريم. تجاوز به مال، تجاوز به جان، تجاوز به ناموس، تجاوز به آبرو، كداميك از اينها تجاوزش بيشتر است؟ با هم بگوييد… آبرو… چون چاقوكشي چند تا ميشود. زنا چند تا ميشود. سرقت چند تا ميشود. تجاوز به آبرو، هنوز دنياي حقوق شرق و دنياي حقوق غرب براي غيبت قانون ندارد. يعني الآن روي كرهي زمين يك دادگاه نيست كه من آنجا بروم و بگويم ايشان غيبت مرا كرده است. يعني بيشترين تجاوز، تجاوز به آبرو است و هنوز دكتراي حقوق شرق و غرب براي تجاوز به آبرو هنوز قانون وضع نكردند. خواب هستند. اما حقوق بشر، اسلام خيلي قشنگ است. ميگويد: هركس ميخواهد نماز جمعه برود از شب جمعه پياز نخورد. چرا؟ براي اينكه ممكن است بوي پياز شب جمعهي اين تا فردا ظهر در دهانت باشد و بغل دستيات… خيلي قشنگ است. مردم اينها را نميدانند. مثلاً ما فكر ميكنيم مرد آن كسي است كه زنش از او بترسد. خوب اين گرگ است، مرد نيست. بهترين حيوانها گرگ است چون از او ميترسند. اينكه نيست.
ميگفت: آمدند خانهي امام صادق ديدم رنگ امام پريده گفتم: آقا مشكلي داري؟ گفت: به خانمم گفتم: پشت بام نرود. مكرر گفتم. ولي وارد خانه شدم، اين خانم باز بچه را بغل كرده بود و داشت پشت بام ميرفت. چون مكرر گفتم اين كار را نكن، تا من را ديد ترسيد و بچه از دستش افتاد و مرد. بعد امام صادق فرمود: از مرگ بچه ناراحت نيستم. از اين ناراحت هستم چرا زنم را ترساندم. ببينيد… ترساندن هنر نيست.
مثلاً دكتراي حقوق اصلاً حقوقي براي اعضا هم هست. امام سجاد(ع) ميگويد: حق دست، حق چشم، حق پا، يعني براي عضو عضو اعضا حق تعيين كردند. اصلاً دنياي حقوق خواب است. مسائلي كه در اينجا هست اين است كه
5- تسليم بودن در برابر حكم قاضي
1- مردم بايد تسليم باشند. اگر قاضي عادل چيزي گفت، تشليم باشند كه گفتم. 2- اينكه حق ندارند به غير قاضي اسلامي مراجعه كنند. قرآن ميفرمايد: «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ» (نساء/60) عدهاي «يُريدُونَ» بعضي گناهها، گناهش گناه است. بعضي گناهها نيتش هم گناه است. يك چيز لطيفي ميخواهم بگويم. اين هم الآن به ذهنم آمد. همين الان كه دارم حرف ميزنم به ذهنم آمد. ميگويد: «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا» خدا انتقاد ميكند كه اينها اراده دارند به دادگاه غير اسلامي مراجعه كنند. «يُريدُونَ»… مثل اينكه مثلاً ميفرمايد كه: «وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ» (حج/25) كسي اراده كند به مكه ضرر بزند. «وَ مَنْ يُرِدْ»، «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا» (نور/19) دوست دارد آبروي مردم را بريزد. ولو آبرو را هم نريزد. آبرو را نريزد اما خوشش ميآيد كه يك مسلماني آّبرويش ريخته شود. كاريكاتور، جفنگ، جكي، طنزي برايش درست كنند. يك سري… يكبار تكرار ميكنم، آقايوني كه گوش ميدهند. و خواهرها… البته من هروقت ميگويم: آقايون، مرادم هم آقايان است و هم خواهرها! گاهي يك خانمي مينويسد آقاي قرائتي چرا ميگويي: آقايان؟ خوب بگو: خواهرها! بابا من وقتي ميگويم: آقا، يعني هم آقا و هم خانم. مثل يك شهرباني. نيروي انتظامي ميگويد: عابرين محترم از پياده رو عبور كنيد. اين حالا زنها آمدند وسط خيابان گفتند: عابرين گفته، عابرات كه نگفته. ما عابرات هستيم. بابا وقتي ميگويد: عابرين، يعني هم عابرين، هم عابرات. اينجا ديگر… مثل «يا ايها الناس» يعني هم زن و هم مرد!
هركس بحث را گوش ميدهند عنايت كند. بعضي گناهها يعني تقريباى همهي گناهها انجامش فسق است. جرم است. چند تا گناه داريم لازم نيست انجام بدهيد، در دلت هم نيت كني، آن نيت قلبي هم جرم است. يكي اينكه آدم دوست داشته باشد آبروي كسي بريزد. پيش خودش كاري نكرده اما در دلش خوشش ميآيد. «يُحِبُّونَ أَنْ تَشيع» دوست دارد لغزشها لو برود. همين كه «ييُحِبُّونَ… لَهُمْ عَذاب» اينجا ميگويد: «يُريدُونَ» اگر كسي درگيري دارد، دوست دارد به جاي دادگاه اسلام، به دادگاه غير اسلام مراجعه كند. همين كه دوست دارد جرم است. «وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه» (نساء/60)
6- عفو و بخشش، به جاي مراجعه به دادگاهها
مردم، قوه قضاييه را براي مرحلهي پنجم بگذارند. پنج مرحله قبل از قوهي قضاييه هست كه اينقدر به دادگاهها مراجعه نكنند. 1- اول عفو، حالا تا يك سيلي زد… نه من بايد… ببينيد قرآن ميگويد: مگر نميخواهي تو را ببخشم؟ ميخواهي تو را ببخشم. لازم نيست جمكران بروي. عمره و كربلا بروي. تو ببخش و من هم تو را ميبخشم. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/22) همديگر را ببخشيد. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم» (نور/22) مگر نميخواهي من تو را ببخشم، خوب ببخش. گير ندهيد. حالا يك فحش داده، داده كه داده. پس جاي «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ» (آلعمران/134) كجاست؟ زود شكايت نكنيد. فحش داد؟ پيغمبر چه كرد؟ مگر شما امت پيغمبر نيستي؟ به پيغمبر چه چيزهايي ميگفتند. شاعر، كاهن، ساحر، نميدونم مجنون! «يُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) يك كسي يادش ميدهد.
برادران و خواهران مشكلاتتان را به قوهي قضاييه مراجعه نكنيد. خودتان عفو كنيد. نتيجه، تو عفو كني، خدا هم عفو ميكند. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» امر است. بعد ميگويد: «أَ لا تُحِبُّونَ» مگر نميخواهي من تو را ببخشم. اگر ميخواهي خدا تو را ببخشد تو هم ببخش. اين يك مورد.
مرحلهي دوم، خودتان تصميم بگيريد. يك كسي يك زن پير داشت، يك زن جوان گرفت. تصميم گرفت زن جوان را نگه دارد و پير را طلاق بدهد. پير گفت: ببين تو بيشتر ميخواهي با زن جوان باشي، باش اما من را هم طلاق نده. گفت: خيلي خوب، پس حقت را ميبخشي؟ گفت: حقم را ميبخشم. حالا نميخواهم بگويم اين كار، كار خوبي است يا بدي است؟ ولي بالاخره دل را نميشود كاري كرد. دل جوان را بيشتر از پير دوست دارد. بالا بروي، پايين بروي، صد تا لحاف هم روي سرت بكشي، همين است كه هست. آدم جوان را بيشتر دوست دارد. منتهي معنايش اين نيست كه حالا زن قبلي شكايت كند. ميگويد: زندگيتان را به هم نپاشيد. ميفرمايد: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً» (نساء/128) اگر يك خانمي از شوهرش نگران بود كه اين شوهر چنين و چنان شود، «فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما» خودشان بنشينند حل كنند. بعد ميگويد: «وَ الصُّلْحُ خَيْر» پس به قوهي قضاييه مراجعه نكنيد.
مسألهي ديگر برويد به فاميل رجوع كنيد. قرآن دستور داده ميگويد: اگر بين زن و شوهر نگران هستيد، «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها» (نساء/35) يك داور از فاميل مرد، يك داور از فاميل زن بيايند قصه را حل كنند. به دادگاه مراجعه نكنيم. يكي هم مردم، ميگويد: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا» (حجرات/9) اگر دو گروه با هم درگير شدند، مردم به پا خيزند و آشتي بدهند. پس ببينيد خودت عفو كن. خودتان با شوهر صلح كنيد. فاميل اقدام كند. مردم اقدام كنند. قوهي قضاييه باشد بعد. گره كور را به قوه قضاييه بدهيد. اينقدر پرونده را متورم نكنيد.
7- حقوق مردم، محور بزرگترين آيه قرآن
مردم نبايد حق را كتمان كنند. «وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ» (آلعمران/71) مردم براي احقاق حق كمك كنند. قرآن بزرگترين آيهاش آيهي حقوقي است. در قرآن يك آيه داريم سيزده چهارده سطر است و براي حقوق است. بعد ميگويند: اگر كسي براي احقاق حقش به تو رجوع كرد كمكش كن. «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» (بقره/282) اگر گفتند: بيا شهادت بده، نگو: حوصلهام نميرسد. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُب» (بقره/282) گفتند: آقا ما سواد نداريم، بيا اين پرونده را بنويس. ناز نكن! يعني نويسنده از قلمش استفاده كند. شاهد از شهادتش استفاده كند. همهي مردم براي احقاق حق همديگر را كمك كنند. محكمكاري كنيد. اينكه ميگويند: كاغذ بازي، كاغذ بازي يك جايي بد است. يك جاهايي هم خدا گفته: كاغذ بازي كنيد. آيه داريم كاغذ بازي كنيد كه محكمكاري شود. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيرا» (بقره/282) در تنظيم اسناد تجاري يك قاشق چايخوري بود يا يك كشتي آهن بود. همه را ريز بايد فاكتور داشته باشد. «صَغيراً أَوْ كَبيرا» خيلي خوب…
و اما پرهيزها… آدم بايد از دوازده چيز پرهيز داشته باشد. دوازده تا علم من است. من يكي دو شب نشستم اين را تنظيم كردم. 1- تحت تأثير قرار نگيريم. وقتي ليوان در خُرجين گندم برادر يوسف پيدا شد، آمدند يك رحم عاطفي… «إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبيراً» (يوسف/78) اين بابايي دارد، پير است. «فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَه» (يوسف/78) ما به جاي او… هرچه التماس كردند يوسف تحت تأثير قرار نگرفت. فقر و غنا، آقا اين پولدار است. ولش كن بدبختو… به تو چه؟ يك ژيان رد ميشود ميگويند: مستضعف است، بگذار برود از چراغ قرمز. يك بنز گران قيمت را ميگويد: بگير بگير پدر سوخته را طاغوتي است! (خنده حضار) قرآن ميگويد: به تو چه كه ژيان است يا بنز! «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً» (نساء/135) قرآن ميگويد. «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً» به زبان ما… «َ إِنْ يَكُنْ بنزاً أَوْ ژيانا…»، «فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما» تو مسئول هستي، هركس از چراغ قرمز رد شد… به تو چه بنز است يا ژيان؟
يكي از انبيا در محراب نشسته بود. يك كسي آمد گفت: آقا يك داداش دارم، نود و نه تا ميش دارد و من يكي دارم. ميگويد: آن يكي هم به من بده. فوري به پيغمبر گفت كه بيخود ميگويد. فرمود: چرا چنين حرفي زدي؟ شايد با آنكه نود و نه تا دارد، باز هم حرفش… شما بگوييد… نه دير گفتيد… پيغمبري در محراب بود، نزد او آمدند گفتند: ما دو نفر درگير هستيم. دو برادر هستيم. يك برادر نود و نه تا ميش دارد، اين متن قرآن است. يك نفر هم يكي. به يكي ميگويد: من كه نود و نه تا دارم آن يكي هم به من بده. فوري پيغمبر گفت: بيخود ميگويد. «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِك» (ص/24) اين ظلم ميكند به تو، بيخود ميگويد. خدا گوش پيغمبر را گرفت ماليد. كه تو چه حقي داشتي بگويي بيخود ميگويد؟ بايد صبر كنيم او هم حرفش را بزند، ممكن است اينكه يك ميش دارد باطل بگويد، او كه نود و نه تا ميش دارد، حق بگويد. تو چرا… صرف اينكه نود و نه تا ميش دارد، اوه… برج است بزنيد خراب كنيد. ممكن است اين برج حقش باشد، اين كارتن مقوا كه در آن خوابيده حقش نباشد. خيلي كار مشكل است. خدا گوش پيغمبر را ماليد، آخرش «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» (ص/24) به گريه افتاد كه خدايا مرا ببخش. زود قضاوت كردم. گاهي وقتها ميگوييم: عجب بدني دارد. اين تاب شلاق دارد، بزن! ما نبايد از مرز دور شويم. از مرز نبايد دور شويم. بايد مواظب باشيم كه دقيق باشيم.
بايد شلاق به قرائتي بزنيد، خوب بزنيد، اما قرائتي را ميبرند در دكان پدرش ميزنند. كجا آيه و حديث داريم كه در دكان پدرش ببريد؟ پدر من چه گناهي كرده است؟ خوب شلاقم بزن، اما ميبرندش محلهي خودش در دكان پدرش! اين را كجاي اسلام گفته است؟ وقتي هم شلاق ميزنند ميگويند: هِن… اين هِن… كجاي اسلام است؟ بعد هم زير لب ميخندي. خندهاش كجاي اسلام است؟ خيلي مشكل است. خيلي مشكل است. حقِ حق بايد جدا شود.
من از حرم امام رضا بيرون آمدم، در طلايي را بوسيدم. آمدم در صحن حال نداشتم درهاي چوبي را ببوسم. ايستادم. آيت الله مرواريد خدا رحمتش كند. گفتم: آقا من درهاي طلايي را بوسيدم چوبي را حال نداشتم. اين معلوم ميشود امامت من ناب نيست. امامت من با طلا قاطي است. الآن هم همينطور است مثلاً ميگوييم: به شاه قبّه طلا حضرت رضا… مثلاً اگر قبّهاش طلا نبود، ايوان نجف عجب صفايي دارد. به خاطر طلايش! اينكه انسان حق را حق ببيند خيلي مشكل است.
8- خطر حبّ و بغض، در قضاوت
پرهيز از عجله، پرهيز از… گاهي حب آدم را هُل ميدهد. قرآن ميگويد: محبتها شما را هُل ندهد. «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْن» (نساء/135) ضرر خودت را، والدينت هم بود، هُلت نده. بعضي وقتها هم كينه، «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ» (مائده/2) نه علاقه شما را از عدالت كج كند، نه بغض شما را كج كند.
قبل از تحقيق، «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ» (نمل/27) هدهد آمد گفت: آقا، چنين و چنان است. به حضرت سليمان گزارش داد. گفت: «سَنَنْظُرُ» من بايد دقت كنم. «أَ صَدَقْتَ» راست ميگويي؟ «أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/27) راست ميگويي يا دروغ ميگويي؟
گاهي گريه ميكنند. ميگويد: گول گريه را نخوري. «أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ» (يوسف/16) برادرهاي يوسف، يوسف را در چاه انداختند و گريه كردند. گريهي قلابي هم داريم. قسم قلابي هم داريم. با قسم هم گول نخوريد. «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» (مجادله/16) استدلال قلابي هم داريم. قرآن ميگويد: پيغمبر بعضيها به قدري خوب حرف ميزنند كه تو پيغمبر را هم تحت تأثير قرار ميگيري. «يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ» (بقره/204) حرف كه ميزنند تو هم ميگويي: اوه… «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ» (بقره/204) از آن پدر سوختهها است. يعني گول سخنراني را نخور. گول گريه را نخور. گول سوگند را نخور. تحت تأثير عاطفه نبايد قرار بگيريد. گزارشات غلط به تو ميدهند. «وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُور» (توبه/48) قبرستان بقيع را خراب كردند، در ايران راهپيمايي شد. رضاشاه عكس گرفت و خارج فرستاد كه مردم ايران در خيابان ريختند كه ما احمدشاه نميخواهيم، رضاشاه ميخواهيم. اِ… ما احمدشاه نميخواهيم، رضا شاه ميخواهيم! «وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُور»…
بسيار خوب، سرعت در قضاوت هم خوب است. آيهي سرعت در قضاوت چيست؟ خدا وقتي راجع به قضاوت خودش ميگويد، ميگويد: «وَ هُوَ سَريعُ الْحِسابِ» (رعد/41) جاي ديگر ميگويد: «أَسْرَعُ الْحاسِبينَ» (انعام/62) اين پيداست كه سرعت هم يك ارزش است. كه وقتي خدا را خواست معرفي كند، مسألهي طول ندادن باشد. خيليها هم توقع دارند آقا ما توقع نداشتيم. نداشته باش! قرآن ميگويد: من تابع توقع شما نيستم. «لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ» (نساء/123) من كار ندارم كه تو چه انتظاري داري. حق اين است. ولو بر خلاف ميل شما باشد.
قضاوت شغل نيست. مثل مرجعيت مقام است. كار خدايي است،«إِنَّ اللَّهَ يَفْصِل». كار نبوت است،«يا داوُدُ». كار بسيار مهم است. اميرالمؤمنين فرمود: اصلاً به حكومت ذرهاي علاقه ندارم مگر اينكه بتوانم به نفع مظلوم احقاق حقي بكنم. اگر جمهوري اسلامي احقاق حق كرد، جمهوري اسلامي ميارزد. وگرنه وكيل و وزير و رييس جمهور و تمام دنگ و فنگها براي اين است كه از مظلوم حمايت شود. اميرالمؤمنين فرمود: حكومت براي من از عطسهي بزغاله كمتر است مگر اينكه احقاق حق كنم. كار بسيار مقدس است. خطر هم جلوي راه هست.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد دست همهي ما را براي هميشه بگير. كمتر از آني ما را به خودمان واگذار نكن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
سؤالات مسابقه
1- قرآن كريم، درباره كساني كه تسليم قضاوت و داوري پيامبر نيستند، چه تعبيري دارد؟
1) منافق
2) بيايمان
3) فاسق
2- قرآن كريم، حق داوري و قضاوت ميان مردم را به چه كسي نسبت ميدهد؟
1) خداوند
2) پيامبران
3) خدا و پيامبران
3- براساس آيه دوم سوره نور، شيوه رفتار با مجرمان بايد چگونه باشد؟
1) رحمت و شفقت
2) قاطعيت در اجراي عدالت
3) خشونت و سختگيري
4- قرآن كريم، كساني را كه به غير حكم خدا، داوري ميكنند، چه مينامد؟
1) ظالم و كافر
2) كافر و فاسق
3) ظالم،كافر، فاسق
5- آيه 128 سوره نساء، در مورد اخلاقيات خانوادگي، چه راهي را پيشنهاد ميكند؟
1) رجوع به قاضي
2) صلح و آشتي
3) قهر و دوري