متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1389/10/23
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث امشب ميخواهيم يك خرده آشنا بشويم با سلمان فارسي. يعني هر ايراني بايد بتواند حداقل يك صفحه در مورد سلمان بنويسد. سلمان چه كسي بود؟ جبرئيل بر پيغمبر نازل شد، گفت: محمد! خدا گفت: سلام مرا، يعني سلام خدا را به سلمان برسان. اگر هم بناست آدم در خط مليگرايي برود، يك كساني باشند كه تاريخ را بريدند و جلو رفتند. بالاتر از مرزها و لهجهها! وگرنه مليگرايي كه آدم روي دهش، شهرش، وطنش، محلهاش، كوچهاش، خيابانش، تعصب داشته باشد، اينها خيلي مهم نيست.
1- سلمان به دنبال شناخت حقيقت
خوب عرض كنم كه خود سلمان ميگويد: من قبلاً زرتشتي بودم، بعد كليسا ميرفتم. و راز و نياز و نيايش آنها را ديدم. فكر كردم كه از ايران به دمشق، شام بروم. دنبال يك برتري ميگشت و بالاخره موصل رفت و بعد روم رفت و آنجا علماي مسيحي را هم ديد و ميگفت كه يك استاد داشتم به من گفت: تو دنبال چه ميگردي؟ آن كسي كه دنبالش ميگردي در مكه مبعوث شده است. برو پيدايش كن، گمشدهات را پيدا ميكني. از اين چه ميفهميم؟ آخر ما الآن آدم داريم كه نشسته است، كتاب روي طاقچه است، حال ندارد بلند شود بخواند. حالا من نميگويم: چه كسي بود. چون ميدانم او چه كسي بود. كسي را سراغ دارم، زير لحاف ميرفت. از سقف يك زنجير آويزان كرده بود. دو تا گيره داشت. يك گيره اين طوري، يك گيره اين طوري. آنوقت اين كتاب را به گيره وصل ميكرد، همينطور زير لحاف مطالعه ميكرد. حال نداشت با دستهايش كتاب را نگه دارد. بدون امكانات چقدر عاشق بودند. يك قصه است نصفش را ميدانيد، نصفش را نميدانيد. آن نصفي كه ميدانيد اين است كه حضرت وقتي وارد مدينه شد دويدند افسار شتر را بكشند، ميخواستند بگويند: بيا محلهي ما! او ميگفت: بيا محلهي ما، او ميگفت: بيا محلهي ما، ميخواستند بگويند: افتخار كنند كه پيغمبر روز ورود به مدينه مهمان قبيلهي ما شد. حضرت ديد حالا روز ورود كشمكش است. او ميكشيد و من ميكشيدم. گفت: آقا هيچ كاري نداريم. هرجا شتر خوابيد! يعني چه؟ براي اينكه فتنه را بخواباند، گفت: من بيطرف هستم. هرجا شتر خوابيد. شد؟ كه من از اين استفاده ميكنم كه كساني كه ميخواهند كار فرهنگي بكنند، مثل استاد دانشگاه، طلبه، مدرس، عالم، وقتي ميخواهد با فكر مردم كار بكند بايد اين تنشها را برطرف كند. روز اول پيغمبر آمده مردم را به خدا دعوت كند. حالا اين ميگويد: نخير اين طرفدار آن قبيله است. بگويد: نخير اين طرفدار آن قبيله است. اگر پيغمبر مسألهدار باشد، موفق نيست. بايد آدم بيمسألهاي باشد.
شتر در خانهي كسي به نام ابو ايوب انصاري خوابيد. تا اينجا را شنيديد. از اينجا را ميخواهم بگويم كه نشنيدهايد. يك حديثي اين بعد از پيغمبر شنيد. گفت: اين حديث به پيغمبر در خانهي من نازل شد. شتر در خانهي من خوابيد. پيغمبر وارد خانهي من شد. من خيلي حرف از پيغمبر شنيدم. اين حديث را چه كسي شنيده است؟ گفتند: فلاني و الآن مصر است. از مدينه به مصر رفت، براي شنيدن اين حديث.
سلمان فارسي دانشجو بود. دانشجو يعني سراغ دانش برود. ما خيلي از جلساتي كه مينشينيم جلسات فاميلي است. تبديل به گفت و شنودهاي علمي كنيم. آقا شما چه كاره هستيد؟ من نخود فروش هستم. خوب نخود از كجاي ايران، توليد نخود در كجاي ايران بيشتر است؟ چند رقم نخود داريم؟ آيا مناطقي كه نخود توليد ميكند، مزههاي نخود هم با هم فرق دارد؟ مثلاً مزهي برنجها فرق ميكند. اصلاً با همان نخود فروشاني كه نشستي، از اطلاعاتش استفاده كن.
يكي از بزرگان از مراجع، من يكوقتي ايشان را ديدم. بعد فهميديم ايشان با يك مارگير آشنا شده گفته: علم مارگيري را به من هم ياد بده. مرجع تقليد بود. ميگفت: من مارگيري هم بلد هستم. آدم پهلوي هركسي نشست بايد استفاده كند. حالا استفادهي يك چيز عادي چه برسد به استفاده چيزهاي معنوي. سلمان فارسي عاشق علم بود. چند تا كشور رفت كه چيزي ياد بگيرد و اين افتخار ايرانيها است.
2- برده شدن سلمان به دست راهزنان
خوب، بالاخره ميگفت كه پيغمبر را پيدا كردم. رفتم و آنجا در راه، راهزنها، دزدها اموال من را گرفتند و من را به عنوان غلام فروختند. سلماني كه دنبال تحصيل مي رود در راه دزدها، آدمرباها او را ميربايند، سلمان را ميدزدند. به عنوان برده او را ميفروشند. ايشان در باغ يك يهودي در مدينه كار ميكرد و به هر حال خدمت پيغمبر رسيد، روي پايش افتاد و پايش را بوسيد. ماجراي خودش را نقل كرد.
چون برده بود، در جنگ بدر و احد، نتوانست بيايد، چون اربابش يهودي بود و اجازه نميداد. اما بعداً كه مسلمان شد و آزاد شد، در جنگ خندق و ساير جنگها شركت ميكرد. در دو جبهه سلمان نبود آن هم به خاطر اينكه نوكر مردم بود و اربابش اجازه نميداد. اين هم خودش يك درسي است كه وقتي آدم اجير است نبايد جا خالي كند. نگويد: گور پدرش يهودي است. بالاخره يا يهودي، يا مسيحي، هرچه هست. تو فعلاً كارگر او هستي. از كار نبايد بدزدي. ولو كارفرمايت مسلمان نباشد. اميرالمؤمنين فرمود كه: پيغمبر يك چيزهايي به من و سلمان داد و خيلي سلمان مقام داشت.
يك روز سلمان نزد پيغمبر نشسته بود. يك عرب آمد سلمان را هُل داد و جاي او نشست. پيغمبر عصباني شد. فرمود: ميداني او چه كسي بود؟ اصلاً كسي را نميشود از سر جايش بلند كرد و جايش نشست. حالا من يك حرفهايي راجع به وقف خواهم داشت كه اينهايي كه نسبت به وقف حلال و حرام كردند، چه حرامخوريهاي چند هزار نفري را انجام دادند. از مرجع تقليد ميپرسند كه آقا ديگ مسي ديگر به درد نميخورد. دور بريزيم و براي هيئت يك ظرف ديگري بخريم. فرمود: مگر نميتوانيد سفيد كنيد؟ خوب سفيد كنيد و از آن استفاده كنيد. چرا دور ميريزيد؟
آقا مال وقف را ميشود بخشيد؟ هرگز! هرگز! نميشود ذرهاي جابهجا كرد. اگر يك شكري براي تاسوعا است، عاشورا حق نداري شربت بدهي. ميگويد: اين شكر براي تاسوعا است. اگر يك چيزي براي ابالفضل است، شما حق نداري خرج امام جواد كني. با اينكه مقام امام جواد بيش از ابالفضل است. امام جواد امام است، ابالفضل امامزاده است. البته ابالفضل هم خيلي مقام دارد. مقامي دارد كه همه به او غبطه ميخورند. در عين حال اگر چيزي، آقا اگر يك كسي يك چيزي را نذر من كرد. من يك طلبه هستم. شما حق نداري بگويي: قرائتي كه كسي نيست. من به مرجع تقليد ميدهم. اگر نذر من كرد شما حق نداري به او بدهي.
بده ميروم يك جايي سخنراني ميكنم، يك چادر ميدهند ميگويند: به خانم بدهيد. من ميگويم: خوب حالا خانم دو تا چادر دارد. اين را به يك زن مستضعفي بدهيد. حرام است!
كسي در مشهد وقف كرده كه تولد امام حسين هر رقم ميوه روي زمين است، بخريد و پولدار ترين آدمهاي مشهد را دعوت كنيد، انواع ميوهها را بخورند. چه؟ پولدارترين آدمهاي مشهد از همه رقم ميوهها بخورند. به امام مينويسند كه آقا يك چنين نذري است. فرمود: طبق نيت واقف عمل كنيد. بگذاريد مردم اعتماد كنند. نگويد: بابا! حالا ما اين زمين را وقف ميكنيم معلوم نيست فردا چه كسي برد و خورد؟ چه با او كردند و چه شد؟ اگر چيزي نذر مفاتيح است، شما حق نداريد قرآن بخريد. با اينكه قرآن كلام خداست. كلام خدا باشد. اين براي مفاتيح است. بچهي من است و حقش را دارم. نخير! براي بچهات را شما حق نداري بخوري. از مراجع بپرسيد. اگر پدر بيپول شد ميتواند قلك بچهاش را بردارد خرج كند و بگويد: بعداً جايش ميگذارم؟ بپرسيد.
3- دفاع پيامبر از سلمان
سلمان نشسته بود. يك كسي آمد او را هل داد و جايش نشست. پيغمبر حسابي با او برخورد كرد و فرمود: چرا چنين كردي؟ بعد پيغمبر فرمود: هركس سلمان را اذيت كند، مرا اذيت كرده است. خيلي مقام است كه يك ايراني به اينجا برسد.
خدا شهيد مطهري را رحمت كند. اينهايي كه يك خرده رگ مليگريشان تحريك شده و هي ايران ايران ميكنند، اين كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران را بخوانند. كه اسلام چه خدماتي به ايرانيها كرد. در مقابل. ايرانيها هم چه خدماتي به اسلام كردند؟ يعني هردو به گردن هم حق دارند.
يك بار چند تا ايراني را گرفتند، نزد خليفه بردند. گفت: خيلي خوب، ايرانيها را نگه داريد، اين كساني كه نميتوانند طواف كنند بايد كولشان كرد ايرانيها اينها را كول كنند. يعني حمالي كنند. به قدري اميرالمؤمنين ناراحت شد. فرمود ايراني شريف است. البته حالا نميخواهم بگويم: شغل حمالي شريف نيست. به هر حال آن هم يك كاري است ولي آن كار را به عنوان تحقير به ايرانيها دادند. كه حضرت امير جلوي تحقيرش را گرفت.
4- بشارت پيامبر دربارهي سلمان
يك حديث داريم كه پيغمبر فرمود: بهشت به چهار نفر از امت من عاشق است. بهشت عاشق چهار نفر است. گفتند: خوب بپرسيم اين چهار نفر چه كساني هستند؟ به ابيبكر خليفهي اول گفتند برو بپرس. گفت: حالا اگر بپرسم بگويد: تو نيستي، آنوقت نزد فاميل خيط ميشوم. به خليفهي دوم گفتند: برو بپرس آن چهار نفر چه كساني هستند؟ گفت: حالا اگر گفت: تو يكي نيستي، آنوقت من چه كار كنم؟ بالاخره به علي گفتند: علي تو برو بپرس اين چهار نفر چه كساني هستند كه بهشت عاشق اينهاست. گفت: ميروم ميپرسم. گفت: يا رسول الله! شما كه ميگويي بهشت عاشق چهار نفر است. ميخواهي بگويي: اين چهار نفر چه كساني هستند؟ گفت: اولي خودت! اولي خودت هستي. بعد گفت: سلمان، ابوذر، مقداد! حالا اينجا هم يك درس بگيرم. به بعضي از امام جمعهها مي گوييم: باران نميآيد نماز باران بخوان. ميگويد: آخر ميترسم نماز باران بخوانم، باران نيايد. خوب يكبار ديگر بخوان. مثل اينكه به تبر زن بگوييم: آقا تبر بزن چوب را بشكن. ميگويد: ميترسم تبر بزنم چوب نشكند. خوب نشكست يكي ديگر بزن. ميترسم شيشه بخرم درش باز نشود. خوب به يك نفر ديگر ميدهي باز كند. برو گل بزن. ميترسم بروم در آن كشور بازي كنم گل نزنم. خوب گل نزدي، يكبار ديگر بازي كن. هيچ فوتباليستي اين حرف را نميزند كه ميترسم بروم در فوتبال بازي كنم، گل نزنم. چرا؟ آقا نماز ميخوانم، تازه اگر نماز خوانديم ديديم باران نيامد، معلوم ميشود يك عيبي داريم. گريه ميكنيم. تضرّع ميكنيم. عذرخواهي ميكنيم. بعد هم نماز باران را گفتند: بچهها را هم ببريد، زنها را هم ببريد. زير آسمان باشد. بچهها را از مادرها جدا كنيد. كه بچهها بدون مادر جيغ بزنند. يعني يك شرايط عاطفي را هم به وجود بياوريد.
من اين خاطرات را بنويسم چون بعضي پاي تلويزيون مي نويسند. بسم الله الرحمن الرحيم. آشنايي با سلمان:
1- خداوند به او سلام ميرساند.
2- برده و كارگر يهودي بود، اما خيانت نكرد.
3- در تمام جنگها جز بدر و احد شركت نمود.
4- حديث داريم از چهار نفري است كه بهشت عاشق اوست.
5- طرح خندق به پيشنهاد سلمان
سلمان آدم قدرتمندي بود. طراح بود. در جنگ خندق، طرح خندق از سلمان بود. برنامهريز بود، طراح بود. و سرش هم دعوا بود. مثل ابراهيم. سر ابراهيم هم دعوا بود. يهوديها ميگفتند: ابراهيم براي ما است. مسيحيها ميگفتند: ابراهيم براي ما است. يك آدم خوب را همه ميخواهند به هيئت خودشان بكشند. بگويند: اين جزؤ ما است. قرآن آمد، فرمود: «ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا» (آلعمران/67) ابراهيم نه يهودي است و نه نصراني! ابراهيم خودش مستقل است. خوب، سلمان را مهاجرين ميگفتند: از ما است. مهاجرين يعني مردم مكهاي كه به مدينه هجرت كردند. آنها ميگفتند: از ما است. انصار مردم مدينه ميگفتند: سلمان از ما است. آنها هم ميگفتند: از ما است. خوب ما بايد به جايي برسيم كه همه سر ما دعوا كنند. يك آدم خوب را سرش دعوا ميكنند.
يك روز حضرت فرمود كه اگر علم در ثريا باشد، سلمان ميرود پيدايش ميكند. يعني اينقدر عاشق است. يك آيه نازل شد. آخر افرادي ميآمدند در گوش پيغمبر پچ پچ ميكردند. تنگ گوشي! او ميرفت، او ميرفت، او ميرفت. پيغمبر خسته شد. خلقش هم خلق عظيمي بود. آيه نازل شد، هركس ميخواهد در گوشي صحبت كند، يك پولي به فقر بدهد. تا ديدند پولي شد و بليطي شد، فرار كردند. گفتند: غرض عرض سلامي بود.
يكبار يك افرادي دور من ريختند استخاره كنند. من چند تا استخاره كردم خسته شدم. گفتم: آقا هركس آمد استخاره كند، يك مبلغ به كميتهي امداد بدهد و بيايد. ديدم نه اصلاً استخاره نميخواستند. آخوند مفت بود ميآمدند استخاره كنند. (خنده حضار) بعضيها هستند طناب مفت پيدا كنند، خودشان را خفه ميكنند. ميگفت: شراب مفت را قاضي هم ميخورد!!! خوب مفت است ديگر.
به يك نفر گفتند: برويم روضه. گفت: شام خوردم. (خنده حضار) اين معلوم شد روضه هم كه ميرود براي شام ميرود. گفتند: برويم روضه گفت: من شام خوردم. حالا كسي كه عاشق علم است…
خدا آيتالله العظمي نجفي مرعشي را رحمت كند. ميگفت: ميخواستم يك كتاب بخرم پول نداشتم. ديدم اين كتاب حيف است از دستم ميرود. به كتاب فروش گفتم: ميشود اين را روي طاقچه بگذاري، براي من. من برايت پول ميآورم. فقط تا من ميآيم اين را به كسي نفروش. ميگفت: در خيابان پريدم، قبايم را كندم. كنار خيابان قبايم را مثل شقهي گوشت نگه داشتم، گفتم: حراج است حراج! حراج، حراج! ميگفت: قبايم را فروختم و آمدم اين كتاب را خريدم. هيچ اشكالي ندارد آدم ساعت مچي نداشته باشد. ماشين نداشته باشد. مخش خالي باشد غصه ميخورد. آدمهايي هستند همه چيز دارند، در مخشان چيزي نيست. آدمهايي هم هستند زندگيشان ساده است. حديث داريم پهلوي باسواد روي خاك بنشيني، شرف دارد كه نزد جاهل روي قالي بنشيني. علم خيلي ارزش دارد. منتهي نه هر علمي، علم مفيد! فرمود: اگر علم در ثريا باشد سلمان به او دسترسي پيدا ميكند.
سلمان يك روز گفت: اگر من آنچه را كه ميدانم به شما اطلاع بدهم، شما ميگوييد: سلمان ديوانه است. يا يك كسي را ميفرستيد من را بكشد. يعني تحمل مرا نداريد.
امام صادق فرمود: در اسلام بعد از ائمه مردي فقيهتر از سلمان آفريده نشده است! خيلي است. ايرانيها كيف كنند. زنها اگر زاييدند اسم بچهشان را، بعد از اهلبيت سلمان بگذارند. اول اهلبيت. در همهي خانهها مهدي باشد. در همهي خانهها زهرا و فاطمه باشد. اين را چند بار ديگر هم گفتم هي نگوييد: خواهرم فاطمه دارد، داداشم هم زهرا دارد. خوب خواهرت تلويزيون دارد و داداشت هم جارو برقي دارد. پس تو ديگر نميخواهي. من نميدانم چرا سر تلفن و موبايل و تلويزيون نميگوييم: خواهرم دارد ما نميخواهيم. تا ميگوييم: مهدي ميگويد: آخر در فايل ما سه تا مهدي است. صد تا مهدي باشد. اينها بعداً اثر ميگذارد. ما وقتي در لغتنامه دهخدا ميشماريم مثلاً فرض كنيد هفتصد تا عليآباد هست. بعد مثلاً حسن آباد، بعد حسين آباد، اين پيداست كشور ما كشور ولايي است. اصلاً وقتي امام حركت كرد، بعضي در آفريقا و هندوستان و كشورهاي مستضعف اسم بچههايشان را روحالله ميگذاشتند. خيلي از اسمگذاريها بار سياسي دارد. خيلي بار سياسي دارد. همين مُهر كربلا اين مهر كربلا بار سياسي دارد. چون آنها گفتند: بدن امام حسين را زير سم اسب كنيد كه خبري از حسين و كربلا نباشد. اسلام دستور داد، خاك كربلا را مُهر كنيد، كه هميشه اين خاك كربلا در جيبهايتان باشد. يعني آنها ميخواستند كربلا محو شود، اسلام دستور داد كه كربلا محو نشود. اين چيزها مهم است.
6- روزهداري و عبادت سلمان
يكبار پيغمبر فرمود: چه كسي است كه در طول سال روزه بگيرد و هرشب را هم عبادت كند. سلمان گفت: من! مردم گفتند: آقا دروغ ميگويد. ما ديديم اين روزها ميخورد. اين مي گويد: من هرروز روزه هستم دروغ ميگويد. گفت: آقا بيا به تو بگويم معنايش چيست؟ قرآن ميگويد: هركس يك كار خوب بكند، ضرب در ده ميكنيم. من هر ماه سه روز روزه ميگيرم. سه ضرب در ده، سي. البته روزه مستحبي. در ماه رمضان كسي روزه مستحبي نميگيرد بگويد: ضرب در ده. آخر حساب و كتاب هم يك چيزي است.
يك نفر را ميگفتند: خيلي آدم خوبي است. او را ديدند، ديدند كه دو تا انار دزديد. گفتند: اِ… چه آدم خوبي است. دكان ميوه فروشي دو تا انار برداشت و رفت و پولش را هم نداد و نكشيد. بعد رفت دكان نانوايي هم دو تا نان برداشت. پنهان كرد. اِ… اين دزد است. بعد جلوتر رفت و به يك فقير داد. گفتند: چه كار كردي؟ گفت: مؤمن زرنگ است. دو تا انار دزديدم دو تا گناه، دو تا نان دزديدم دو تا گناه، دو تا و دو تا، چهار تا. به فقير دادم. چهار ضرب در ده ميشود چهل. چهار تا گناه از آن كم ميشود، سي و شش تا براي من ميماند. گفت: بله! رياضي تو خوب است. مخت خراب است.
كسي داماد شد و بعد از سه ماه ديد زنش زاييد. پهلوي پدر زنش آمد. گفت: آقا دختر تو زاييده! گفت: پس ميخواستي نزايد. گفت: آخر سه ماهه زاييده. گفت: چند وقته بايد بزايد؟ گفت: نه ماهه، گفت: بنشين برايت بگويم. هرچه ميگويم جواب بده. چند ماه است تو شوهر دختر من شدي؟ گفت: سه ماه. گفت: خوب بنويس سه ماه. چند ماه است كه او زن تو شده است؟ چند ماه است تو شوهر او شدي؟ چند ماه است او زن تو شده است؟ گفت: چند ماه است با هم زن و شوهر هستيد؟ گفت: سه ماه! گفت: سه سه تا؟ نه تا! (خنده حضار) گفت: رياضي تو خوب است. اما سوء ظن ما هم سر جايش است. بعضيها… مال حلال، اين كه ميگويد: «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبات» (بقره/267) قرآن ميگويد: «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُم» (بقره/267)
يك كسي نذر كرد كه اگر مواد مخدرش به وطن رسيد، روز عاشورا خرج بده. اي بابا! جوانهاي مردم را ميكشد بعد به سينهزنهاي امام حسين پلو ميدهد. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» (مائده/27) عبادت آدم با تقوا قبول است. نه عبادتي كه با مواد مخدر جوانها را نابود ميكند، بعد هم يك خرجي براي امام حسين ميدهد. كلاه برداري ميكند. احتكار، اختلاس، هزار رقم حرام خوري ميكند، بعد هم چك ميكشد و پول ميدهد. قرآن ميگويد: اين پولها را نگيريد. البته قرآن راجع به مشركين ميگويد. «ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» (توبه/17) اين پولها را اگر آدم بداند نبايد بگيرد.
گفت: خوب شما هرشب ميخوابي، چرا ميگويي: شبها هرشب احيا ميگيرم؟ گفت: آقا قانون داريم كه اگر كسي وقت خواب وضو گيرد بخوابد، تا صبح هم كه بخوابد ثواب عبادت دارد. يعني اين كه ميگويند: مؤمن «كَيِّس» است، معنايش همين است.
چه كسي است كه هرشب ختم قرآن كند؟ سلمان گفت: من! گفتند: آخر تو چه وقت ختم قرآن ميكني؟ گفت: داريم هركس وقت خواب سه تا «قل هو الله» بخواند، انگار يك ختم قرآن كرده است.
7- سخن پيامبر دربارهي حضرت علي(عليهالسلام)
يك روز پيغمبر به علي گفت: يا علي! تو هم مثل «قل هو الله» هستي. چطور؟ گفت: هركس يك «قل هو الله» بخواند يك سوم قرآن را خوانده است. دو تا، دو سوم، سه تا همهي قرآن. هركس تو را با زبانش دوست داشته باشد، يك سوم ايمان دارد. هركس با زبان و دلش باشد، دو سوم. هركس با زبان و قلب و عمل… با زبان علي را دوست داشته باشي، يك سوم دين داري. با زبان و قلب، دو سوم. با زبان و قلب و عمل… عمل مهم است. مثلث بايد باشد.
قرآن در آيهاي كه ميگويد: صلوات بفرستيد ميگويد كه: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ» (احزاب/56) بعد ميگويد: «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا»، «صَلُّوا» يعني با زبان، «سَلِّمُوا» يعني در عمل. گاهي ممكن است عكس امام خميني هم بالاي سرش است. اما گوش به حرف آقا نميدهد.
خيلي وقتها ميخواستند سلمان را تحقير كنند. هرجا مينشست يك متلكي به او ميگفتند. كه مثلاً حالا اين ايراني است. اين را دست بياندازيم. تحقيرش كنيم. يك روز به او گفتند: سلمان ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ فرمود: هركدام از پل صراط رد شوند. او هم پاتك ميزد. چون روايت داريم نگوييد چه كسي فقير است و چه كسي غني. «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه» (بحارالانوار/ج69/ص53) چه كسي غني است و چه كسي فقير، ببينيد چه كسي از پل صراط ميگذرد؟ خيلي غنيها آنجا گير هستند، خيلي فقيرها آنجا رد ميشوند. حديث است. «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه».
8- افتخار سلمان به مسلمان بودن
يكبار چند نفر نشسته بودند، هر كدام ميگفت: من پسرم چه كسي است. مادرم چه كسي است. دائم به فاميل خودشان پز ميدادند. به سلمان گفتند: حالا تو بگو: چه كسي هستم. گفت: من ميگويم چه كسي هستم! من يك آدمي بودم كه گمراه بودم خدا هدايتم كرده است. حديث داريم. «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ إِنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دِينُه» (بحارالانوار/ج22/ص381) ميخواهيد ببينيد چه كسي است؟ دينش را حساب كن. من پسر چه كسي هستم، دختر چه كسي هستم. چقدر دين داري؟ «حَسَبَ الرَّجُلِ دِينُهُ وَ مُرُوَّتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُه» (بحارالانوار/ج22/ص381) اصل انسان عقل انسان است. چقدر عقل داري؟ چقدر وفادار هستي؟ چقدر مكتبي هستي؟ حالا هركس ميخواهي باش.
ما داشتيم آدمهايي را كه شغلشان پايين بوده، شرفشان اوه…! و آدمهايي داريم كه خيلي پولدار بودند، شرفشان… افرادي كه شغلشان ضعيف است.
دو نفر بودند با دوششان قالي حمل و نقل ميكردند. يكي آمد گفت: احمد آقا بيا. اين قالي را آنجا ببر. گفت: آقا اين قالي را به دوستم بده. گفت: چرا؟ گفت: من صبح تا حالا چند تا قالي حمل كردم پول گير من آمده است. اما كسي به اين نميگويد: بيا قالي ببر. حالا من اينجا ميايستم. تو كه به من گفتي بيا قالي ببر، به ايشان بده، يك خرده هم اضافه بده كه اين به من برسد. «و ارزقني…» در دعاي شعبان داريم خدايا! يك حالتي به من بده كه بخواهم آن عقب ماندهها هم به من برسند. يك كاري كنيم ديگران به ما برسند. ماشين خوب آن نيست كه گازش بدهد، برود. ماشين خوب آن است كه اگر يك ماشين قراضه هم در جاده است، بوكسلش كند. خودت رفتي مهم نيست. پسر خوب كسي نيست كه در المپياد نفر اول شود. پسر خوب آن است كه حالا كه تيزهوش است و نمرهاش خوب است، پسر عموها و پسر خالهها يا اگر دختر خوبي است، دختر خالهها و دختر عمهها و دختر عموها را جمع كند و آن ضعف علميشان را حل كند. تو خودت تيز هوش هستي نمرهات خوب است. خيلي خوب! چه خيري براي ديگران داشتي؟
حديث داريم امام صادق فرمود: سلمان «أَدْرَكَ سَلْمَانُ الْعِلْمَ الْأَوَّلَ وَ الْعِلْمَ الْآخِر» (بحارالانوار/ج22/ص373) الله اكبر! علوم اولي و آخري را سلمان گرفته است. حالا چطور به اينجا رسيده است!!
حديث داريم اميرالمؤمنين فرمود: سلمان مثل لقمان است. لقمان لبهايش كلفت بود. يك متلكي گفتند: لبهايت كلفت است. فرمود: لبهايم كلفت است ولي حرفهاي لطيفي از آن درميآيد. لب كلفت است ولي حرفهاي ظريفي درميآيد. تو لبت نازك است اما حرفهاي كلفتي از آن درميآيد. نگاه نكنيد كه لب كلفت است يا ظريف ببينيد چه كلمهاي از آن درميآيد؟
امام باقر فرمود: نگوييد: سلمان فارسي! بگوييد: سلمان محمدي. (صلوات حضار) يك ايراني به جايي برسد كه ايراني ميگويد: سلمان فارسي است. آنها ميگويند: سلمان محمدي است.
9- سلمان، از اهل بيت پيامبر
«سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت» (بحارالانوار/ج10/ص121) روايات متعدد داريم. فرمود: سلمان از ما است. انسان به كجا كشيده ميشود. ما بايد افتخار كنيم كه ايراني هستيم. و افتخار كنيم كه مكتب ما مكتب وحياني است. افتخار كنيم كه عاشق اهلبيت هستيم. همه چيز داريم. يعني همهي بهترينها را داريم.
يك آدم خوب اگر يكجايي باشد خدا رزقش را اضافه ميكند. روايت داريم كه اميرالمؤمنين فرمود: خدا به بركت افرادي رزق باقيها را هم ميدهد. گفتند: آن افراد چه كساني هستند؟ گفت: سلمان، ابوذر، عمار،…عجب! يعني گاهي به خاطر يك آدم خوب خدا باقيها را هم… در قرآن هم هست كه گاهي به خاطر يك آدم خوب دفع بلا ميشود. خدا به فرشتهها گفت: برويد شهر لوط را زير و رو كنيد براي اينكه آدمهاي بدي هستند. فرشتهها آمدند شهر را زير و رو كنند ديدند حضرت لوط هم آنجاست. خوب مردم بد هستند، حضرت لوط پيغمبر است. گفتند: آخر يك آدم خوب آنجاست. يعني چه؟ يعني اگر يك جا يك آدم خوب باشد، آنجا را به بركت آن آدم خوب خدا حفظ مي كند. داريم به بركت عليبن مهزيار خداوند اهواز را حفظ ميكند. به بركت موسيبن جعفر چه بركاتي خدا ميدهد. «إِنَّ فيها لُوطاً» (عنكبوت/32) اين عربيهايي كه ميخوانم آيهي قرآن است. «إِنَّ فيها لُوطاً» لوط آنجاست. يك آدم خوب آنجا است. يك پيغمبر، خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فيها» (عنكبوت/32) ما ميدانيم يك پيغمبر آنجا است. به او ميگوييم: برود. وقتي رفت، شهر را زير و رو ميكنيم.
يك كسي گفت: هواپيما به اين بزرگي را چطور ميدزدند؟ گفت: وقتي پايين است بزرگ است، نميشود دزديد. ميگذارند در هوا برود، كوچك كه شد آنجا ميدزدند. (خنده حضار) با بودن پيغمبر چطور شهر زير و رو شود؟ ميدانيم. منتهي ميگوييم برود، وقتي رفت زير و رو كنيد.
خدايا انواع صلوات و سلام خودت را به كساني كه اين مكتب اسلام را فرا گرفتند و به ما رساندند، انواع اجرهايت را بر آنها سرازير بفرما. و امروز اسلام دست ما رسيده است. به ما توفيق بده درست اسلام را بشناسيم. و درست عمل كنيم و به نسل آينده اسلام را تحويل بدهيم. نكند فردا به ما بگويند: شما بيعرضه بوديد، نسل در نسل نمازخوان بودند، وقتي تو پدر شدي به نماز بچهات نرسيدي. اين حجاب را نسل در نسل آوردند وقتي تو مادر شدي، دخترت بد حجاب شد. نسل در نسل همه حلالخور بودند، به تو كه رسيد لقمهي حرام را شروع كردي. به ما ميگويند: آدمهاي بيعرضه بوديد. انقلاب را آورديم، در دست تو اين چنين شد. خدايا ما را نسبت به خون شهدا و زحمات ديگران خائن و غافل قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»