متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1389/6/7 ا
بسم الله الرحمن الرحيم
بعدد ما احاط به علمك! اللهم صل علي محمد و آل محمد! الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز رمضان 89 شب نوزدهم بحث را پاي تلويزيون اينهايي كه هستند، ميبينند. شب نوزدهم شب ضربت خوردن حضرت امير(ع) است. يك سلام به نجف بدهيم. «السلام عليك يا ابالحسن، يا اميرالمؤمنين، يا علي بن ابيطالب، و رحمة الله و بركاته!»
موضوع بحثمان در رمضان امسال، بحث تربيت بود. و يكي از دلايلي كه انسان تربيت ميشود، ايمان به مبدأ و معاد است. چون وقتي انسان ميتواند بگويد: حرام نخور! كه حساب و كتابي باشد. اگر قيامت و حساب و كتابي نباشد، ما به چه دليل به مردم بگوييم: نگاه نكن! ميگويد: ميخواهم نگاه كنم. خوشم ميآيد. ميگوييم: نخور! ميگويد: چرا نخورم؟ دوست دارم. ميگوييم: نرو! چرا نروم؟ به نفع من است. وقتي ميتوانيم به كسي بگوييم از اين خلافها دست بكش، كه يك حساب و كتابي در كار باشد. كسي كه ايمان به معاد دارد، ميشود گفت كه اين كار در روز قيامت براي تو خوب نيست، خدا از اين كار سؤال ميكند. مسئله ايمان به معاد است و لذا اين شبها من فكر ميكنم كه برويم و يك خورده بحث اينكه مسئلهي ايمان به معاد را بگوييم.
1- ياد معاد در هر نماز و دعا
موضوع كلي ما در رمضان 89 تربيت بود و مهمترين عامل تربيت ايمان و ياد قيامت است. خداوند ياد قيامت را در جاي جاي زندگي ما قرار داده است. در هر نمازي ما بايد بگوييم: « مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (فاتحه/4) يعني خدايا مالك روز جزا تو هستي و بايد بياييم و آنجا حساب پس بدهيم. شايد بتوانيم بگوييم، شايد بشود گفت كه هيچ صفحهاي از صفحات قرآن نيست مگر اينكه يك كلمه و به يك نحوي به معاد اشاره شده باشد. شما ميروي وضو بگيري، يك دعايي است كه ترجمهاش اين است: خدايا! روي و صورت من را سفيد كن، روزي كه صورت مجرمين سياه است. ميروي دست راست خود را در وضو بشويي، دعاي آن اين است: خدايا! روز قيامت نامهي عمل من را به دست راستم بده. ميروي مسح پا بكشي، ميگويي: خدايا! در عبور از صراط پاي من نلرزد. ميروي بخوابي، حديث داريم همين طور كه ميخوابيد ميميريد و همينطور كه بيدار ميشويد، زنده ميشويد. بهار ميآيد. ميگويد در قيامت شك نكن! همين طور كه اين درخت خشك سبز شد، شما مردهها هم زنده ميشويد. اين ايمان به معاد در جاي جاي زندگي ما هست.
در شب نوزدهم بينندهها بحث را ميبينيد. هيچ دعايي به اندازهي ياد قيامت تكرار نشده است. «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَب» (دعاي جوشن كبير) «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ» بحث «النَّارِ» است. آتش قيامت است. تازه نميگويد: «لا تُدخلْنا» ميگويد: «خَلِّصْنَا» اگر ميگفت: «لا تُدخلْنا» يعني جهنم نروم. اين كه ميگويد: «خَلِّصْنَا» يعني در جهنم هستم من را از جهنم نجات بده! هوسها جهنم است. شهوتها، لقمهها، اينها… ما داخل جهنم هستيم. خدايا دستمان را بگير و ما را بيرون بياور.
شب سيزده و چهارده و پانزده ماه رمضان يك دعايي به نام «مجير» دارد. آنجا هم حدود شصت هفتاد بار تقريباً ميگويد: «أجرنا من النار يا مجير» «أجرنا» يعني نجاتم بده.
دعاي كميل كه براي حضرت امير است، بخشي از آن براي قيامت است. هر دعايي را باز كني، بخشي از آن براي قيامت است. بيش از هزار آيه در قرآن مربوط به قيامت است. قيامت چيست؟ ما ايمان به قيامت داريم. منتها «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26) در قرآن دو آيه داريم، يك آيه داريم كه «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» (غافر/27) يك آيه داريم: «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ»، «لا يُؤْمِنُ» براي كساني است كه ايمان ندارند، ما مسلمانان ايمان داريم، منتها قيامت را فراموش ميكنيم. «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» بنابراين اگر كسي ايمان به معادش شكوفا شد، ميشود گفت: تو كه قيامت را قبول داري، اين كار را نكن! دنبال اين نرو!
2- قدرت خداوند در نشور مردگان
حالا! مسئلهي ايمان به قيامت! تمام اديان آسماني و تمام اديان الهي مسئلهي ايمان به قيامت را قبول دارند. تنها مربوط به اسلام نيست. يهود و مسيحيت و در هر دين الهي مسئلهي معاد هست. آيا قيامت ممكن است؟ بله! ممكن است. چگونه؟ «كَذلِكَ النُّشُورُ» (فاطر/9) «كَذلِكَ الْخُرُوجُ» (ق/11) چطور دانه زير خاك ميرود، خوشه بيرون ميآيد؟ همان خدايي كه دانه را زير خاك ميكند و خوشه بيرون ميآورد، ما را هم بعد از مردن بيرون ميآورد. «كما تنومون، تموتون» همين طور كه ميخوابيد، ميميريد. و همين طور كه بيدار ميشويد، زنده ميشويد.
كسي استخوان پوسيده را برداشت، فشار داد و آرد كرد. فوتش كرد. گفت: «مَنْ يُحْيِ الْعِظام» استخوان پوسيدهاي كه من با فشار آرد كردم، فوت كردم و پخش شد، ذرات پخش شده، چطور جمع ميشود؟ «قُل» آيهي قرآن است. ميگويد: «قُل» به او بگو! بگو براي ما مثال نزن. «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلا» براي ما با استخوان پوسيدهاي كه فوت ميكند، مثال زده است؟ «وَ نَسِيَ خَلْقَهُ» (يس/78) عربيهايي را كه ميخوانم، قرآن است. خلقت خودش را فراموش كرده است. «قُل» به او بگو! نميخواهد استخوان را پودر كني و فوت كني، همان كسي كه اول درست كرد، دومي را هم درست ميكند. «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه» (روم/27) اتفاقاً دومي آسانتر است. اگر يك كسي يك سنجاق بگيرد و برود پشت ديوار، يك هليكوپتر بدهد، همه ميگوييم: آفرين! يك ربع و نيم ساعت برايش كف ميزنيم. حال اگر اين سازندهي هليكوپتر گفت من اين هلي كوپتر را باز ميكنم، دوباره به هم متصل ميكنم، ميگوييم: نه! نه! نه! نميشود. آن كسي كه از يك سنجاق يك هليكوپتر ساخت، باز كردن و بستن آن برايش مشكلي ندارد.
خدا يك سنجاق گرفته، يك تك سلول، يك اسپرم، يك اسپرم، يك قطرهي مني ميگيرد، يك اسپرم ميگيرد و نه يك قطره، در يك قطره ميليونها اسپرم است، يكي از آن اسپرمها… يعني ما يك مثلاً بيست ميليونُم با كم و زيادش از يك قطره هستيم. يك قطره كه زياد است. يك بيست ميليونُم يك قطره را خدا ميگيرد، يك انسان تحويل ميدهد. يك سنجاق را ميگيرد، يك هليكوپتر ميدهد. حالا ميگويد من اين را ميخواهم در قبر باز كنم و دوباره ذراتش را به هم متصل كنم. آن كسي كه از يك سنجاق يك هليكوپتر ساخت، باز كردن و بستن آن برايش كاري ندارد. «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ» (طارق/5) نگاه كن كه چگونه تو را خلق كردم. «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» (اعراف/29) همين طور كه اول درست كردم، دوم هم درست ميكنم.
اصلاً نمازي كه ما ميخوانيم، مرتب ياد مرگ است. شما در نماز سجده ميكنيد. اول كه سرت را بر روي خاك ميگذاري، يعني خدايا از خاكم، بين دو سجده مينشيني، يعني از خاك انسان شدم، همين ذرات خاك، برنج و گندم شد! مواد غذايي زمين برنج و گندم شد! برنج و گندم هم شد نطفه و شديم ما! پس ما از خاكيم. دوباره سجدهي دوم يعني در قبر ميرويم. سر از سجده برميداريم، يعني دوباره از قبر بيرون ميآييم. «مِنْها خَلَقْناكُمْ» از زمين شما را خلق كردم «وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ» (طه/55) يعني در هر دو سجده، ما نگاهي به گذشتهي خودمان ميكنيم. «أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّل» (ق/65) ما عاجز شديم كه دوباره تو را خلق كنيم؟ خوب!
3- توجه به قيامت بر اساس حساب احتمالات
اين براي مومنين! يك فرمول هم براي كساني بگويم كه… ممكن است پاي تلويزيون كساني باشند كه ايمانشان ضعيف باشد، يا خيلي ميخواهند رياضي فكر كنند، براي آنهايي كه ميخواهند رياضي فكر كنند، يك مثال رياضي بزنم. اگر به ما گفتند: يك ميليارد تومان جايزه فلان بانك ميدهد! منتها ممكن است در يك شهر اگر صد هزار نفر هستند، به يكي از اين صدهزار نفر قرعه بيفتد. بالاخره ولو يك صد هزارم، ما يك پولي ولو كم ميگذاريم، ما حسابمان در بانك باشد، يك وقت ميبيني يكي از آن صدهزار مورد ما بوديم. يعني اگر يك درصد ما احتمال بدهيم… چرا؟ ولو احتمالش كم است، اما پولش خيلي است. حالا اگر يك ميليارد، بيست ميليارد تومان شد، اگر يك درصد نه، اگر يك در هزار هم باشد ما پول ميگذاريم يا نه؟ ميگذاريم. ولو احتمالش كم است، اما درآمدش زياد است. هر چه بار جايزه بيشتر باشد… اگر جايزه سنگين باشد، ولو احتمال كم باشد، همه ما اقدام ميكنيم.
صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و صدها آيه و هزاران حديث ميگويد قيامت هست. قيامت هم بيست ميليارد نيست، ميگويد: ابدي است! «خَالِدِينَ فيها» ابدي است. نه يك نعمت، باغ و انگور و نميدانم حورالعين و اينهاست. هر چيزي كه دلت بخواهد و براي هميشه است. ما در مقابل اين همه آيه و حديث اگر يك درصد هم احتمال بدهيم، انصافش اين است كه بياييم و مؤمن بشويم. چون اگر هم ايمان به قيامت نداشته باشيم، از همين زندگي استفاده ميكنيم. هم مؤمن و هم كافر از همين سيب زميني، برنج، هوا، سبزي، باغ، جاده، اتوبان، مترو، نميدانم فلان استفاده ميكنند. يعني مؤمن و كافر زندگيشان فرقي نميكند. منتها مؤمن يك رابطه با خدا دارد، اما همين رابطه را كافر ندارد. ما هم اين كار ميكنيم.
اين را براي آدمهاي بيدين ميگويم. يعني اگر گذرمان به يك آدم بيدين رسيد، اين طور بگوييم. با آدم بيدين اين طور حرف بزنيم. بگوييم يا قيامت هست، يا قيامت نيست. يا هست، يا نيست. اگر قيامت نبود، آدم مذهبي چقدر ضرر كرده است؟ اين خانم پنجاه شصت كيلو است، يك نيم كيلو حجاب اضافه هم برداشته است. اين آقا هم در بيست و چهار ساعت يك ربع يا بيست دقيقه نماز خوانده است، ماه رمضان هم سي روز ناهاري كه ميخواسته ساعت يك و دو بخورد، شش و هفت خورده است، يعني در سال چند روز ناهارش را عقب انداخته است، پول يك موتور گازي و موتور هندا و امثال اينها را مكه رفته است، يك نيم كيلو حجابش اضافه بوده است، يك ده دقيقه و بيست دقيقه هم نماز خوانده است. اگر قيامت نبود، ضرر ما بيش از اين است؟ اما اگر قيامت بود، كه به هزار و يك دليل هست، آن كسي كه دست خالي است، چه خاكي بر سرش خواهد كرد؟ گرفتيد چه گفتم؟
4- رعايت احتياط، حكم عقل و فطرت
ما از استان شما اراك، ميخواهيم تهران برويم. پنجاه اتوبوس ميآيد، ميخواهيم سوار شويم و برويم. بيست و پنج اتوبوس يك چيزهايي برميدارند، جكي و زاپاسي و قرص آكسار آسپرين و زنجير و يك چيزهايي را احتياطاً بر ميدارند. بيست و پنج اتوبوس برميدارند و بيست و پنج اتوبوس ميگويند ول كن بابا! برو بابا! بالاخره تا تهران ميرويم، يا نيازي به جك و زاپاس هست، يا نيست. اگر نبود، آن رانندهاي كه يك جك و زاپاس برداشته است، چقدر ضرر كرده است؟ با هم بگوييد! هيچي! اما اگر نياز به جك و زاپاس شد، آن رانندهاي كه دست خالي است، چه خاكي بر سرش خواهد كرد؟ هر كس عاقل است… اصلاً تمام دنيا ارتش دارند. چون اگر جنگ هم نشد، ضرري نكردهاند. اما اگر جنگ شد، مگر كشور بيارتش ميشود دفاع كند؟ ماشين آتش نشاني را همهي دنيا دارند، اگر آتش نگرفت و جايي نسوخت كه هيچ! اما اگر سوخت، بدون ماشين آتش نشاني، چه خاكي بر سرمان خواهيم كرد؟ هر كس يك درصد عقل دارد، بايد ايمان به معاد داشته باشد. منتها ياد معاد مهم است. ياد معاد مهم است. در قيامت چه خبر است!
چون شب نوزدهم بينندهها بحث را پاي تلويزيون گوش ميدهند، يك دو سطر از مناجات حضرت امير(ع) در مسجد كوفه را ميخوانيم. مناجات هم آيات قرآن است. ميفرمايد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَان» خدايا! ما از تو امان ميخواهيم. چه روزي؟ روزي كه نه بچه به درد ميخورد و نه مال! روزي كه نه رفيق به درد ميخورد نه معذرتخواهي بدرد ميخورد الي آخر. برويم به سراغ بحث ديگر!
5- عدل الهي، دليل لزوم معاد
دليل معاد چيست؟ خدا عادل است. مردم دو دسته هستند، قرآن ميفرمايد: «فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِن» (تغابن/2) بابا به چه دليل قيامت هست؟ ميگوييم چون 1- مردم خوب و بد دارند. 2- در دنيا كيفر و پاداش كامل نيست. 3- خداوند عادل است. نتيجه: پس بايد دنياي ديگري باشد. اين دليل معاد است. كدام يك از اينها را شك داريد؟ مردم خوب و بد دارند. شك داريد؟ بعضيها دزد هستند و بعضيها امين هستند. بعضيها راستگو هستند و بعضيها دروغگو هستند. مردم دو دسته هستند و در اين شكي نداريم. در دنيا هم كيفر و پاداش نيست. چون ميبينيم كه بعضي از بدها تمام عمرشان را خوش هستند. خدا هم عادل است. حالا كه خدا عادل است، اين هم دليلش قطعي است و اين جا وارد بحث عدل نميشويم. اگر مردم دو دسته هستند، اينجا هم كيفر و پاداش نيست، خدا هم عادل است، پس بايد يك جاي ديگري باشد.
فقط اينجا يك سؤال هست. ميگوييم چرا خدا در دنيا جزا نميدهد؟ خداي عادل در همين دنيا حساب را تسويه كند. معاملهي نقدي كند، چرا حوالهي نسيه ميدهد؟ اين هفت جواب دارد. يك وقتي من اينها را گفتهام. يكي از اين هفت مورد اين است: من اگر سيلي بر سر يك مظلوم بزنم، در دنيا جزاي من را بدهد. بسم الله! با دست فلج به خانه ميروم. تمام بستگان غصه ميخورند. در صورتي كه بستگان من گناهي نكردهاند. اگر خدا در دنيا به من جزا بدهد، ناراحتي من به ديگران هم سرايت ميكند. يك جايي بايد خدا حال من را بگيرد كه كسي به كسي نباشد. يعني ناراحتي من به ديگران سرايت نكند. دوم: دنيا تنگ است. صدام را ميخواهي در دنيا جزايش را بدهي؟ فوقش يك تير در مغزش ميزني! صدام براي يكي از جوانهاي ماست. نه! صدتا صدام فداي يكي از جوانهاي ما! صدام اين همه آدم كشته است، يك گلوله؟ به پيغمبر جزا بده! چه چيزي به او ميدهيم؟ عسل به او ميدهيم. قالي ابريشم و هواپيماي شخصي گير يك يهودي هم ميآيد. در دنيا نه براي پيغمبر جزا هست، نه براي صدام كيفري هست. دنيا تنگ است. اصلاً بعضي مواقع انسان نيست كه جزايي دريافت كند. شهيد رفته است در راه خدا شهيد شده است. اصلاً نيست كه در دنيا به او جزا بدهيم. در دنيا جزا نيست. مردم دو دسته هستند. در دنيا جزا نيست. خدا هم كه عادل است بايد حساب ديگري باشد. اين يك دليل!
6- حكمت الهي، مبناي آفرينش دوباره
يك دليل ديگر براي معاد هست و آن دليل اين است كه خدا حكيم است. پس دليل معاد! يكي عدل الهي، ديگري حكت الهي! براي حكمت هم من از زمان طاغوت، از چهل سال پيش تقريباً يك تصويري داشتم، تصوريم اين بود، ميگويم اين زمين! اين هم ريشهي درختها و بوتهها! ريشهي درختها مواد غذايي را از زمين جذب ميكند و به ساقه ميدهد، به گل ميدهد، گل ميوه ميشود، گندم و برنج و ميوهجات ميشود، اين خوراك پدر و مادر ميشود و نطفه ميشود، اين نطفه در رحم مادر، رشد ميكند، علقه و مضقه و كم كم تا يك روح دميده ميشود و به دنيا ميآيد. به دنيا كه ميآيد، حرف زدن ياد ميگيرد، راه رفتن ياد ميگيرد، كودكستان ميرود، راهنمايي ميرود، دانشگاه ميرود تا يك انسان كامل ميشود. اين انسان كامل همان طفل بود. طفل همان نطفه بود. نطفه همان ميوه بود. ميوه همان مواد غذايي خاك بود. انسان كامل موهايش سفيد ميشود. چشمانش عينكي ميشود. صورتش چين ميخورد. كمرش خم ميشود. پاهايش عصايي ميشود. حافظهاش كم ميشود. يك ذره يك ذره مرتب آب ميرود، آب ميرود، آب ميرود، آب ميرود، تا اين كه پير ميشود و كم كم ميميرد. جنازه را خاك ميكنند، جنازه وقتي خاك شد، جنازه در كفن خاك ميشود، بعد از مدتي استخوانها ميپوسد، بعد هم تراكتور ميآيد، اين را زير و رو ميكند و با همه زمين يك طور ميشود. چه شد؟ دوباره خاك شديم. ميشود گفت نعوذ بالله خدا حكيم نيست!!! چرا؟ براي اينكه از خاك آدم درست كرد، دوباره آدم را خاك كرد. خدايا اگر ميخواستي خاك درست كني، مگر از همان اول خاك نبوديم؟ كوزهگر حاضر است كوزهاي را كه ساخته است، بشكند؟ كوزهگر مست، كوزهاي را كه ساخته است نميشكند، آن وقت خدا انسانش را ميشكند؟ يعني از خاك آدم درست كند و دوباره آدم را خاك كند؟
«أَ فَحَسِبْتُم» آيا شما اين گونه حساب ميكنيد؟ «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثا» (مؤمنون/115) فكر ميكنيد ما شما را عبث آفريديم؟ يعني ميخواستيم از خاك جوان درست كنيم دوباره مغز اين جوان را تبديل به خاك كنيم؟ اگر قيامت نباشد، ما با مردن خاك بشويم، خدايا از همان اول كه ما خاك بوديم. بايد يك حساب و كتابي باشد. اين رشتهي كمال بايد هم چنان توسعه پيدا كند. منتها شما ميگوييد ذرات پخش شده چگونه جمع ميشود؟ چطورش هم براي ما آسان است. شما در يك مشك دوغ ميريزيد، در اين مشك دوغ ميريزيد، مشك را ميزنيد، چربيهايي كه در همهي ماست پخش است، وقتي كه مشك را زديد، ذرات پخش شدهي چربي كه پخش بود، همه يك جا جمع ميشود. چطور شما مشك را ميزنيد، چربيها همه يك جايي جمع ميشود؟ خداوند ميگويد: من زمين را ميزنم. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزال/1) شما مشك را ميزني، خدا زمين را ميزند. پس ذرات خاك پخش شده، جمع شدنش محال نيست. خود جنابعالي و بنده از ذرات خاك پخش شده هستيم. بنده از چه چيزي هستم؟ از سيب زميني فلان منطقه، برنج فلان منطقه، كاهوي فلان منطقه، غذاهاي مختلف دنيا، حتي ممكن است سيب از يك كشور بيايد، برنج و گندم از يك جا بيايد، ما الان هم از يك تك سلوليم، همان تك سلول و نطفه از ذرات خاك پخش شده است. آن ذرات خاك پخش شده شد ميوه و نطفه و ما! يعني الان هم ما از ذرات خاك پخش شده هستيم. آقا چرا وحشت داريد؟ مگر شما شير را نديديد كه ميدوشند؟ گاو علف ميخورد، شير ميدهد. مگر خداوند در شكم گاو، شير را از شكم علف بيرون نميكشد؟ همان خدايي كه شير را از شكم علف بيرون ميكشد، ما را هم هر كجا كه هستيم، بيرون ميكشد. مگر اين پارچههاي نفتي را نديديد. خيلي از شما خودتان پارچههايتان نفتي است. بشر توانست نخ را از شكم نفت بيرون بكشد، چه اشكالي دارد؟
7- ايمان به معاد، مانع بروز انحرافات اخلاقي
حالا معاد چه خبر است، ايمان به معاد وسيلهي تربيت است، چون بحث ماه رمضان ما تربيت است، كسي كه ايمان به معاد دارد… اول اينكه ايمان به معاد جلوي انحراف را ميگيرد. وقتي ميخواهند او را به يك راه كجي دعوت كنند، فكر ميكند و ميگويد: خدا راضي نيست! لذت دارد، پول هم دارد، پست هم دارد، اما به قيمت گناه؟ اين درآمد است كه من ترياك بفروشم و جوانهاي مردم را نابود كنم براي اينكه سودش خوب است؟
«إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26) ميگويد كسي كه قيامت را فراموش كرد، منحرف ميشود. «يَضِلُّونَ» چرا منحرف شد؟ «يَضِلُّونَ» همان «الضَّالِّين» در نماز است. «يَضِلُّونَ» منحرف ميشود، چرا «يَضِلُّونَ»؟ «بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» آدم قيامت را فراموش كند، منحرف ميشود.
عامل مراقبت است. روز قيامت افرادي نامهي عملشان در دست راستشان است، ميگويد: «هاؤُمُ» (حاقه/19) بدويد و بياييد. «اقْرَؤُا» بخوانيد، قرائت كنيد. «كِتابِيَهْ» عربيهايي را كه ميخوانم قرآن است. بدويد و بياييد نامهي عمل من را بخوانيد، «إِنىِّ ظَنَنتُ أَنىِّ مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ» (حاقه/20) من ميدانستم قيامت هست. از اول مراقب حسابم بودم. به كمفروشها ميگويد: چرا كلاهبرداري كرديد. چرا كمفروشي و گرانفروشي كرديد؟ «أَ لَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4و5) قيامت را قبول نداريد؟ نميداني كمفروشي كردي، حق الناس است و بايد در قيامت جواب بدهي؟ ميگوييم: كاري بكن! ميگويد: حال نماز ندارم. ميگوييم: معلوم ميشود كه ايمان به خدايت ضعيف است. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّه» بداني قيامت هست. «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» (كهف/110) پس بايد بلند شوي و يك كاري انجام دهي. اگر بداني قيامت هست، بلند ميشوي و نماز ميخواني.
رسيدگي به محرومين! اهل بيت(ع) كه غذايشان را به يتيم و اسير دادند، گفتند: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه» (انسان/9) «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا» (انسان/10) ما چون از قيامت ميترسيم، افطاريمان را به فقرا داديم. ايمان به معاد!
به اميرالمؤمنين(ع) گفتند! شب نوزدهم بحث را گوش ميدهيد. گفتند: يك دروغ بگو، بيست و پنج سال حكومتت جلو ميافتد. بگو: هر چه كه در قرآن است، عمل ميكنم. گفت: خوب اين را قبول ميكنم و هر چه كه در قرآن است، عمل ميكنم. هر چه كه پيغمبر گفت عمل ميكنم، گفت: خوب هر چه كه پيغمبر گفت عمل ميكنم. گفتند: بگو هر چه كه شيخين هم گفتند عمل ميكنم. گفت: نه،«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن» (بحارالانوار،ج2،ص99) شيخين اگر حرفهايشان طبق قرآن بود، عمل ميكنم. اما اگر طبق قرآن نبود، سواد من بيش از شيخين است. گفتند به عثمان ميدهيم. گفت: بدهيد. حكومت را بعد از خليفهي دوم به عثمان دادند. حضرت علي گفت: يك دروغ نميگويم. فرمود: كرهي زمين را به من بدهند كه يك خلاف كنم، پوست جو را از دهان مورچه بگيرم، نميگيرم. پوست جو، چه كسي شهيد شد. چه كسي را ضربه زدند. فرمود: پوست جو را از دهان مورچه بگيرم، نميگيرم. يك گناه هم نميكنم. ايمان به معاد دارم.
شب نوزدهم است. پنج، شش دقيقه پاي مداح عزيز بنشينيم. خدايا به آبروي اميرالمؤمنين يقين ما را به معاد تا ابد روز به روز قويتر، ايمان ما را قويتر بفرما. (روضهخواني توسط مداح)
خدايا به آبروي اميرالمؤمنين(ع) و به مظلوميتش، كلمهي مظلوم براي حضرت علي كم است. اول مظلوم، به آبروي اميرالمؤمنين قسمت ميدهيم هرچه شب قدر براي خوبان مقدّر ميكني، همه را براي همهي ما مقدّر بفرما. بينندههاي تلويزيون هركس به شما ظلم كرده است، ببخشيد. غيبتي، فحشي، تهمتي، اگر قلبتان را پاك كنيد، كينهي كسي در دلتان نباشد، قلب پاك را خدا به آن نظر ميكند. اما اگر در قلب كينه باشد، نه! تصميم بگيريد بينندهها شب نوزدهم بحث را گوش ميدهيد. هركس بالاخره حالا يك كسي فحش داده است. داده كه داده! غيبت كرده، گفته كه گفته. اگر هر كسي به شما ظلم كرده است، او را ببخشيد. راه اينكه خدا ما را ببخشد اين است كه ما هم مردم را ببخشيم. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/22) خدايا قلب ما را قلب موّحد، قلبي كه حبّ دنيا در آن نيست، قلبي كه شرك در آن نيست. تكبر و حرص و حسد در آن نيست، كينه در آن نيست. قلب ما را قلب سليم، قلبي كه لايق دريافتهاي همهي نعمتهاي تو باشد قرار بده. روح انبيا و اوصيا و شهدا، پدران و مادران، امام، مراجع، هركس در وجود ما، انقلاب و اسلام و تشيّع ما سهمي دارد، در تعليم و تربيت ما سهمي داشته، نيستش ارواحشان را از ما راضي و ما را پاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»