متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1389/6/6
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمك!
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در ماه رمضان 89 بحثمان بحث تربيت بود از ابعاد مختلف. يكي از مسائلي كه در معناي تربيت هم گفتم. گفتم: تنظيم روابط، به كسي ميگويند تربيت شده كه رابطهي خودش را با استاد، با پدر و مادر، با همسايه، با خدا، با مردم، تنظيم كند. با همه يك روابط خوب و معقولي داشته باشد. البته تربيت سياسي داريم كه بحث شد. تربيت بدني بحث شد. تربيت خانوادگي بحث شد. الآن تربيت اجتماعي هستيم كه يك جلسه بحث شده است، و اين جلسهي دوم است. انسان با افراد مختلفي رابطه دارد، روابطمان را تنظيم كنيم.
تربيت اجتماعي با تنظيم روابط حسنه با چه كسي؟
اول رابطهي ما با خدا، رابطه با خداوند. رابطهي ما رابطهي عبادت است. خوب حالا ماه رمضان كه ماه عبادت هم هست، عبادت يعني چه؟ يكوقت ميگوييم: عبادت به جز خدمت خلق نيست. اين حرف درست نيست. شاعرش هركس ميخواهد باشد.
1- عبادت، يعني رنگ الهي زدن به كارها
خدمت به خلق يكي از عبادتها است. معناي عبادت يعني آدم كاري كند كه رنگش رنگ الهي باشد. يعني قصد قربت! يعني براي ريا، براي سمعه كه مردم بشنوند، مردم ببينند، پول، اضافهكار، مأموريت، اجبار، رودروايسي، كار نكند، بلكه! يعني كار رنگ خدايي داشته باشد. عبادت يعني كار رنگ خدايي داشته باشد.
و لذا اگر كسي كاسبي بكند، براي اينكه من كار ميكنم. كارگري، كارمند هستم، استاد هستم، قالي ميبافم، بنايي ميكنم، مهندس هستم، استاد دانشگاه هستم، هركس… براي اينكه خدا اين كار را دوست دارد. براي اينكه خرج خودم را دربياورم. خرجي زن و بچهام را دربياورم و نياز به جامعه نداشته باشم. ، بار بر جامعه نباشم. همين كار هم عبادت است.
حديث داريم خانم در خانه هرچيز جابه جا ميكند عبادت است. استكان را اينجا ميگذارد. عدس را پاك ميكند. غذا را ميپزد. خياطي ميكند. درس ياد بچه ميدهد. تمام كارهاي زن در خانه عبادت است. ما ميتوانيم تمام كارهاي ما عبادت باشد. براي چه درس ميخواني؟ خدا درس خواندن را دوست دارد. اگر درس بخوانم، بهتر ميتوانم به جامعه خدمت كنم. همين عبادت ميشود. همين عبادت ميشود. بنابراين هيچكس عقب نميافتد از اينكه حالا چرا من عقب هستم. چرا من جلو هستم؟ همهي افراد ميتوانند يكطور به خدا نزديك شوند. راه باز است. حتي آنهايي كه نميتوانند عبادت كنند، اگر نيتشان عبادت باشد، خدا اجرشان ميدهد.
ماه رمضان يك نفر پول دارد، خانه دارد، امكانات دارد، افرادي را افطاري ميدهد. همسايهاش ميگويد: ما كه نه پول داريم. نه خانهي ما بزرگ است، نه پول داريم. آهي ميكشد! اوه… همين آهي كه ميكشد، ثواب افطاري دادن دارد. حديث داريم. اگر كسي ديد يك نفر كار خيري ميكند، نميتواند انجام بدهد، آهي كه ميكشد به خاطر آن آهش خداوند اجر او را به ايشان هم ميدهد. كربلا ميروي، خوشا به حالت! خدايا قسمت ما هم بكن. تمام شد! يعني خدا هيچكس را محروم نميكند. به شرط اينكه راست باشد. آه بكشد. جبهه ميروي خوشا به حالت! و لذا در دعا داريم خدايا مرا در همهي خيرهاي هستي شريك كن. يعني بنده اينجا هستم. يك كسي در آنطرف دنيا كار خير ميكند. شما ميتواني شريك باشي. چطور؟ راضي باش به كار او. شاد باش به اينكه كار انجام ميدهد. شما شكر كه ميكني نگو: الحمدلله كه من به سلامت رسيدم. بگو: خدايا براي هر سفري كه به سلامت به مقصد رسيده است، الحمدلله! خلاص! چرا ميگويي: الحمدلله من سالم رسيدم؟ بگو: الحمدلله همه سالم رسيدند. هركس سالم رسيده است الحمدلله! نگاه شما نگاه ميلياردي باشد، نه ميليوني! صدقه براي سلامتي من. براي سلامتي همه! انشاءالله من نمرهي بيست بگيرم. چرا من؟ انشاءالله همه درسهايشان خوب باشد.
بنده در تلويزيون صحبت ميكنم ميليوني گوش ميدهند. يك طلبه در يك روستا پاي تلويزيون نشسته ميگويد: خوشا به حال قرائتي! ما در يك مسجد ميرويم براي دويست نفر، سيصد نفر، پانصد نفر كمتر و بيشتر صحبت ميكنيم. ولي قرائتي در تلويزيون براي ميليون نفر حرف ميزند. خوب، ما كه دستمان به جايي بند نيست. خدايا اين شيخ را حفظ كن، ما را هم حفظ كن. همينكه دعا به من ميكني اگر كار من عبادت باشد، شما هم شريك هستي. من نماز جمعه ميروم، امام جمعه نيستم. ولي ميگويم: خدايا حرف حق بر زبانش جاري كن. از هر خطري حفظش كن. اصلاً وقتي يك كسي مسئول شد، حتي مسئولين مملكتي بايد براي بدهايشان هم دعا كرد.
من يكبار سوار هواپيماي توپولف شدم. هواپيماي توپولف حالا خلبانش ايراني شده است. اولها خلبانش روسي خوب روسها كمونيست هستند. من براي كمونيستها هم آيتالكرسي ميخواندم. ميگفتند: بابا اين كمونيست است. گفتم: ببين اگر اين پايين بيافتد. من هم پايين ميافتم. يك كسي كه مسئول شد. يعني يك راننده پشت فرمان نشسته است. اين كسي كه فعلاً پشت فرمان نشسته است، اين اگر نقطهي ضعف هم دارد، اين را فعلاً دعا كنيم سالم برسد. بعد حالا راننده را عوض ميكنيم. ولي فعلاً پشت فرمان است. تا پشت فرمان است، سر به سرش نگذار. موعظهاش بكنيد. سر به سرش نگذاريد. چون به هم بريزد، همه به هم ميريزد. از اول نگذاريد پشت فرمان بنشيند. ولي حالا كه پشت فرمان نشسته است كمكش كنيد، دفعهي دوم هم چشمتان را باز كنيد، ديگر ايشان پشت فرمان ننشيند. رابطهي با خدا رابطهي عبادت است. پس عبادت چيست؟ عبادت هركاري بود كه رنگ خدا داشته باشد.
2- عدالت و احسان در رابطهي با مردم
رابطهي انسان با مردم، با مردم رابطه چيست؟ رابطهي عدالت. خوب، «إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُر» آيهاش را بنويسم كه درسهايي از قرآن ما به هم نخورد. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) يعني من انسان و جن را نيافريدم مگر براي عبادت. عبادت، يعني رنگ الهي پيدا كند. آيهي عدالت اين است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90) «بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» رابطهي ما با مردم عدل و احسان است. عدل خالي هم كافي نيست. چون اگر عدالت باشد، محبت نباشد باز زندگي شيرين نيست. مثل نان و گوشت است. نان و گوشت كافي نيست. يك طباخ هم بايد يك طوري آبگوشت را بپزد كه خوشمزه هم بشود.
احسان يعني ميگويند: وقتي چيزي را ميكشي به مردم ميدهي يك خرده چرب تر بكش. وگرنه خرجي اين خانم واجب است. بسم الله! خانم بفرما اين پول. خرجي خانم را ميدهي اما اين محبت و احسان در آن نيت فرق ميكند تا پول را دو دستي به خانم بدهي. يك معلم سر كلاس ميآيد. بيا ببينم. ما بچه كه بوديم معلم ما مشقهاي ما را ميگرفت، چنان پاره ميكرد كه گاهي ورقه پاره ميشد. بله ميبيند برخوردها فرق ميكند. شما چاي را اگر در يك ظرف غير از ليوان و استكان بريزي، خيليها نميخورند. ميگوييم: چاي است. ميگويي: چاي است. ولي ظرفش خوب نيست. شما چاي را در آفتابه بريز. يك نفر نميخورد. (خنده حضار) عدل خالي هم، عدل همراه با محبت. احسان يعني محبت. به مردم پول كه ميدهند، آنجايي كه پول به روحاني ميدهند، در پاكت ميگذارند. ميداني چرا؟ ميگويند: روحاني نان و گوشت كه نفروخت. اين براي ما حديث خواند. حالا ميخواهيم پولش را بدهيم در پاكت ميگذاريم. هديه كه ميدهند كادو پيچي ميكنند. چرا؟ براي اينكه نميخواهند بگويند: حقت است. ميخواهند بگويند: اين محبت است. قرآن كه ميخرند نميگويند: قيمت قرآن چند است؟ ميگويند: هديهاش چند است. سبزي را ميگويند: كيلويي چند؟ ولي قرآن را ميگويند: آقا سلامعليكم قرآن كيليويي چند؟ قرآن كيلويي نيست. قرآن را ميگوييم: هديهاش چند است؟ اسم بچه حسن است. ولي شما ميگويي: حسن! بگو: حسن جان! حسن آقا! حديث داريم اسم مردم را با ادب ببريد. خدا نه، خداوند، خداوند تبارك و تعالي! خداوند عزّوجل، اميرالمؤمنين علي (ع)! علي گفت. خوب مگر علي پسرعمهات است. علي گفت. اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود. رابطهي مردم، عدالت و احسان.
3- تبعيت و پيروي در رابطهي با رهبري
رابطهي مردم با رهبر، رابطهي تبعيّت است. فتوا است گوش بدهيد. آقا رازش را نميفهمم. مگر شما پيش دكتر كه ميروي راز قرص را ميفهمي؟ دكتر ميگويد: اين قرص چهار ساعت، اين كپسول شش ساعت، آن دارو هشت ساعت، بگو: آقاي دكتر من نميخورم. چون نميفهمم ميگويد: نميفهمي برو بمير. دكتر ده سال، پانزده سال درس خوانده است. هرچه گفت گوش ميدهي. خود مراجع ما به حرف دكتر گوش ميدهند. همهي مراجع ما تقليد ميكنند. يعني وقتي مريض ميشوند هرچه دكتر گفت گوش ميدهند. همينطور كه مرجع ما به حرف دكتر گوش ميدهد، دكتر هم بايد به حرف مرجع گوش بدهد.
ما نميفهميم! مگر چقدر درس خواندي كه ميخواهي همه چيز را بفهمي؟ ما چه چيزي بلد هستيم كه حالا اين را بلد نيستيم. با صد تا كتاب و دويست تا كتاب، حالا گفتند مهندس نميدانم دكتر فوق ليسانس، آيتالله، ولي هيچ كدام از اينها مايه ندارد. مايهاش كم است. قرآن ميگويد: همهي شما سوادتان يك اندكي بيش نيست. قرآن ميگويد: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (اسرا/85) يعني همهي شما علمتان جز قليل، جز كم، سوادي نداريد. بگو: آقا برگ انار باريك است؟ چون نميفهمم انارش را نميخورم. ميگويد: خوب انار نخور. برگ انگورهم پهن است. دليلش را نميدانم. انگور هم نميخورم. خوب نخور. ما وقتي ديديم يك كسي فقيه عادل بيهوس است بدون اجبار مرجع را تعيين ميكنيم و كارهاي ما بايد تبعيّت باشد. شما چهار تا آجر ميخواهي روي هم بگذاري تا پروانهي ساختمان، شهرداري ندهد، اجازهي ساختمان نداري. اعمال ما از خشت و آجر كه ارزشش بيشتر است. شما در خشت و آجر پروانه ميخواهي، بايد تبعيّت كنيم. منتهي در انتخاب مرجع ميگويد: هرچه ميخواهي دقت كن. اعلم چه كسي است؟ برو ببين اعلم چه كسي است؟ با سوادترين، با تقوا ترين، هرچه ميخواهي ترين ترين برو دقتت را بكن. اما وقتي دقت كردي، ديگر چشم!
آقا ما كه ماليات به جمهوري اسلامي ميدهيم. ديگر چرا خمس و زكات بدهيم؟ شما آخوندها چند بار از ما پول ميگيريد؟ ببينم پولي كه به دولت ميدهي براي فقرا ميدهي يا براي خودت؟ پول ميدهي كه پشت خانهي تو را آسفالت كنند. به فقرا ربطي ندارد. پول ميدهي كه يك پارك برايت درست كند. اگر خانهات آتش گرفت، آتش نشاني باشد. پول ميدهي كه ميخوابي پليس در خانهي تو پست بدهد. جادهها امن باشد. مرز را نگه دارند. اين پول را به دولت ميدهي كه مرز را براي جان تو حفظ كند. پشت ديوار را براي تو آسفالت كند. پليس براي جان تو بگذارد. درمانگاه، بيمارستان باشد براي جان تو. پول براي خودت ميدهي. اما خمس و زكات پول نميدهم كه جان من حفظ شود. پول ميدهم كه فقرا سير شوند.
ماليات پولي است كه به دولت ميدهيم براي مخارج خودمان. منتهي يك مخارج در خانه خرج ميكنيم. يك مخارج بيرون خانه. در خانه باغچه، بيرون خانه پارك! در خانه كپسول آتشنشاني، بيرون خانه ماشين آتشنشاني، در خانه كمكهاي اوليه دارو و درمان، بيرون درمانگاه. در خانه نميدانم قفل، بيرون خانه پليس. حالا… تبعيّت كنيم.
هرچه گفته گوش بدهيد. در ارتش ميگويد: دستت را اينجا بگذار. بگو: آقا! من ميخواهم بالاتر بگذارم. در گوشت ميزند. آمپول را ميگويد در رگ عقبتر بزني… ميگويد: 021 را تهران بگيري. شما بگو: حالا يك خرده يك عدد بيشتر 031! خوب تهران گوشي را برنميدارد. همان كُدي كه گفتند. همانطور كه گفتند. سيو چهار متري را به گنج برسي. سيو پنج متري را بكني به گنج نميرسي. فرمولها همه دقيق است. اين سيب زميني پيداست چند درصدش آب است. چند درصدش نشاسته است. فرمولهايش عوض شود ديگر سيب زميني نيست. آن كسي كه هستي را آفريده است، خالق هستي گفته: اگر ميخواهي به من نزديك شوي، كُدش اين است. كُدش اين است. راهش اين است.
4- مراقبت از وسوسههاي شياطين انس و جنّ
رابطهي ما با شيطان، رابطهي ما با شيطان، عداوت، بالاخره شيطان وسوسه ميكند. هركس ميخواهد ببيند شيطان هست يا نه، تصميم بگيرد دو ركعت نماز بخواند، حواسش پرت نشود. اگر كسي توانست دو ركعت نماز بخواند كه حواسش پرت نشود، معلوم ميشود شيطان نيست. انسان دست خودش كه نيست. دائم اين طرف و آن طرف را هل ميدهد. با كساني كه ما را از خدا دور ميكنند. شيطان وجودي است كه ما را از خدا دور ميكند. حالا ابزار دارد. حزب دارد. اينكه ميگويم: حزب دارد آيهي قرآن است. قرآن ميگويد: شيطان حزب دارد. «حِزْبُ الشَّيْطانِ» (مجادله/19) در قرآن هست. «أَوْلِياءَ الشَّيْطان» (نسا/76) در قرآن هست. «إِخْوانَ الشَّياطين» (اسرا/27) برادر شيطان، در قرآن هست. «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُه» (اعراف/27) قبيله دارد. حزب دارد. يار دارد.
اصلاً گاهي وقتها ديگر خود انسان كم كم شيطان ميشود. بايد مواظب باشيم اصلاً فكر كه ميكند، چه در مغزش هست؟ بسم الله! يك نگاهي كن. شعرهايي كه حفظ هستي چه شعرهايي است؟ شعري است كه شما را رشد ميدهد. يا شعري است كه شما را تخدير ميكند. رفيقهاي شما چه رفيقهايي هستند؟ رفيقهايي كه به شما نور ميدهد، يا رفيقهايي كه شما را به گناه وادار ميكند. آرزوهايت چه آرزوهايي است؟ آرزويت اين است كه يك خدمتي بكني، يا آرزويت اين است كه يك رفاهي داشته باشي ولو از كشور فرار كني.
آدم يك بررسي بكند. به خصوص ماه رمضان، شب قدر هم لازم نيست دائم دعا بخوانيم. يك ساعت فكر كنيم. يك كاغذ جلويت بگذار. بسم الله الرحمن الرحيم. محسن قرائتي 1-آيا در عمرت دو ركعت نماز با توجه خواندهاي؟ آيا آنچه خدا به تو داد، هشتاد درصدش براي تو، بيست درصدش براي فقرا. خمست را دادهاي؟ پارسال تا به حال خانهي يك يتيم رفتهاي؟ هر روز روي تلويزيون دست ميكشي گرد به تلويزيون ننشيند، آيا دست به قرآن كشيدهاي؟ يك آيه فهميدهاي؟ يك دختر را جهازيه دادهاي؟ يك مشكلي را حل كردهاي؟ يك سلام براي خدا كردهاي؟ اين سلامهايي كه كردي قبول نيست. اين رييست بود. اين معلمت بود. او دبيرت بود. او همسايه بود. نه يك كارگر افغاني دارد ميرود، نميداني چه كسي است ميگويي: سلام عليكم! يك سلام براي خدا بكن. بنشينيم وارسي كنيم ببينيم ما چه چيزي داريم؟ يكوقت ممكن است عمر ما تمام شود ببينيم هيچ چيزي نداريم.
امام كاظم (ع) فرمود: علامت مؤمن اين است كه شب به شب از خودش سؤال كند. از صبح كه بلند شدم چه كردم؟ چاشتي، ظهري، عصري چه؟ چه حرفي زدم؟ اين كلمه چه نگاهي كردم؟ چه عملي كردم؟ وحديث داريم اگر كسي خودش را محاسبه كند قيامت خدا از او حساب نميكشد. ميگويد: اين در دنيا خودش از خودش حساب كشيد. من ديگر حساب نميكشم. علامت مؤمن اين است كه شب به شب ببيند چه كرده است. بازاريها سال به سال ميبينند چه كردند. با شيطان عداوت!
با اهل لغو، آدمهاي چرت و پرت گو، دائم اسام اس ميفرستند. جُك، طنز، همينطور تا يك جُكي يك جايي پيدا شد، همه به هم انگار وحي خداست. انگار يك پيام الهي است. يك چرندي ميشنوند، ميگويند. يك چيزي ميبافند. يك چيزي ميبافند. يك دعايي است من سي سال است در تلويزيون ميخوانم. ميگويم: «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي» (صحيفه سجاديه،ص98) يعني خدايا نطق مرا به حق جاري كن. يك چرند گويي گفت: آقاي قرائتي كه ميگويد: «الهمني التقوي» اين اسم نوههايش را ميبرد. يكي از نوههايش هدي است. يكي از نوههايش الهام است. آخر خوش انصاف اين دعا براي امام سجاد است. براي سخنران است. يك چيزهايي درست ميكنند. البته حالا كمترين متلك را به من ميگويند. بيچاره بعضيها كه اصلاً صبح از خواب بلند ميشود تا شب سيرقم برايش ميبافند. حالا ديگر نتوانستند چيزي براي ما ببافند. برد، خورد، نه حالا نه برديم، نه خورديم. همينطور ميگويند. قرآن ميگويد: رابطهي شما با اين چرنديات كرامت باشد. «مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72) يعني با كرامت رد شويد. تحت تأثير قرار نگيريد.
5- كرامت، در رابطهي با افراد جاهل
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) با افراد جاهل، جاهل يعني بي سواد. جاهل يعني كارهايش روي عقل نيست. ممكن است سواد هم داشته باشد. ولي كارهايش روي عقل نيست. اين مسئلهي مهمي است. گاهي وقتها آدم دين هم دارد ولي كارهايش روي عقل نيست. قرآن ميگويد: «يا أَيُّهَا…» ترجمهاش را ميفهميد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اي كساني كه ايمان آوردهايد. به «آمنوا» ميگويد: «آمنوا» يعني شما ايمان داريد. بعد ميگويد: اين كار را كنيد. اين كار را كنيد. اين كار را كنيد. آخر آيه ميگويد: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» (آل عمران/118) اگر عاقل هستيد. به چه كسي ميگويد: اگر عاقل هستيد؟ به «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، به آمنوها ميگويد اگر عقل داريد.
پيداست ممكن است كسي دين داشته باشد ولي عقل نداشته باشد. مسلمان است. اما مخ كار نميكند. دين دارد نميفهمد چه كند. مثلاً وقتي ميخواهد براي امام حسين يك كاري بكند، برميدارد يك كاري ميكند كه آخر تو براي امام حسين بايد پولت را خرج اين كار كني. نميتوانستي براي آشنايي با امام حسين يك كتاب براي امام حسين چاپ كنيد. در همهي دبيرستانها بفرستيد. بچهها بخوانند با امام حسين آشنا شوند. يك مسابقه برقرار كني. فرهنگ امام حسين، فرهنگ عاشورا را بالا ببري. مثلاً رفتي خرج اين كردي؟
گاهي وقتها پول زكات، پول خمس بيجا خرج ميشود. مثلاً پول زكات را برميدارند غسّالخانه ميسازند. ميگوييم: بابا در اين روستا پارسال تا به حال چند نفر مردند؟ ميگويند: سه نفر! ميگوييم: براي سه تا پيرمرد و پيرزن كه مرد يك غسّالخانه ميسازيد. آنوقت در اين روستا نود تا بچه در مدرسه جاي نماز ندارند. آخر كدام عاقل نود تا نسل نو كه ميخواهد نماز بخواند هرروز جاي ندارد. آنوقت سه تا پيرزن مردند، براي آن سه تا پيرزن سالن ميسازند. براي آن سه تا بچه سالن نميسازند. عقل هم خوب چيزي است. ما گاهي وقتها پولهايي خرج ميكنيم كه خرج لغو است. مسجد كتابخانه ندارد، منار كاشي ميكند. به جاي اينكه مخ بچهها را نوراني كنيم، منار را كاشي ميكنيم. رابطهي ما با كارهاي لغو، پولهاي لغو، فكرهاي لغو، حرفهاي لغو…
رابطهي ما با كفار و منافقين، شدت، غلظت! قرآن ميگويد: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» (فتح/29) «اشداء» يعني آنها نميخواهند سر به تن ما باشد. ما همهي دنيا را امتحان كرديم. تا ميگويند: قوانين بينالملل، من كه واقعاً از اين بينالملل متنفّر هستم. چون هشت سال رگبار بستند. از زمين و آسمان ما را بمباران كردند. اين بينالملل يك ابرو تكان نداده است. ولي ما هركاري بخواهيم بكنيم قوانين بينالملل، قوانين بينالملل، ما تسليم هستيم. آنها خم به ابرو نميآورند. اين همه اسرائيل مصوبات بينالملل را لغو ميكند. باكي هم ندارد. ولي ما وقتي ميگوييم: آقا اين كار را نكنيد. ميگويد: والله اين قوانين بينالمللي است. حتي مثلاً در يك كار جزيي مثلاً ميگوييم: به جاي اين، اين كار را كنيد. ميگويند: نه، اين از نظر بينالمللي اينطور نيست. ما چه كار به بينالملل داريم؟ هرچه حق است قبول ميكنيم. ولو بينالملل نپذيرد. هرچه باطل است قبول نميكنيم. ولو بينالملل بپذيرد. ملاك ما حق و باطل است.
به من گفتند: آقاي قرائتي شما در رفيقهايت افراد مختلفي هستند. گفتم: آقا من هيچ خطي سرم نميشود. عدالت، فسق! خطكش من توضيحالمسائل مراجع است. چه كسي عادل است، چه كسي فاسق است؟ من روي عدالت… حالا راستي روي چشم من، چپي است روي چشم من! اينكار گناه است. از هركس باشد گناه است. اينكار خوب بود، از هركس باشد خوب است. من كه دينم را نميآيم سر خط… اين خطها تمام ميشود ميرود. ولي من هستم، قيامت هم هست. خودتان را با يك كدخدا، با يك رييسي، با يك شوراي شهري، با رييس جمهوري، با اينها معامله نكنيد. با هيچكس معامله نكنيد. حق، باطل، با بينالملل معامله نكنيد. حالا اگر يكوقت قوانين بينالملل گفتند: مثلاً شراب حلال است. آقا در سفرههاي ديپلماتهاي بينالملل شراب بود. حالا ما بايد بگوييم: نه اينطور نيست. ما خيلي جاها وزارت امور خارجهمان، كار به بينالملل ندارد. ميگويد: آقا رسم ما اين است. حق، باطل، عدالت فسق. اين كار گناه بود. هر خطي هستي در هر لباسي هستي، گناه بود. اين كار بسيار كار خوبي بود. هركس هستي، كار تو كار خوبي بود. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِِ»، «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم»(توبه/73)
6- احسان در رابطهي با والدين و خانواده
رابطه با والدين، احسان. رابطه با همسر، با فرزند، هدايت. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ نارا»(تحريم/6) اي كساني كه ايمان آوردهايد خودتان، بچههايتان، همسرتان را از خطر حفظ كنيد. پدرها و مادرها براي تربيت كار شما خيلي سخت شده است. سكنجبين كه ميپزند. ميچشند. اگر ديدند ترشياش زياد است، شكرش را زياد ميكنند. مولوي هم ميگويد. «چونكه سركه، سركگي افزون كند» اگر ديديد ترشي سكنجبين زياد است، شما بايد شكرش بزنيد. الآن ماهواره و اينترنت و سيدي و ديويدي و اينقدر وسايل انحراف كننده هست، كه مسئوليت پدر و مادرها، مسئوليت آموزش و پرورش، مسئوليت طلبهها بيشتر شده است.
ما بايد يك راههاي جديدي را كشف كنيم. حالا ما كه ديگر پا به سن گذاشتيم. ولي طلبههاي جديد، طلبههاي نو، بايد يك فكر نويي بكنند. نميشود… حتي اس ام اس و اين خندههايي كه ميكنند، ما ميتوانيم راه خندهي حلال درست كنيم. به لطف خدا بعد از انقلاب و جمهوري اسلامي، يك چيزي در دنيا در كشورهاي ديگر نبود. اين الآن رسم شده است. حتي در اروپا و آمريكا هست. مثلاً نوشتند گوشت حلال! كلمهي حلال در فرهنگ آمريكا هم آمد. ما ميتوانيم آقا خندهي حلال، حالا اين را بايد يك كسي تصميم بگيرد. دانشگاه ميتواند اين كار را بكند. آموزش و پرورش ميتواند اين كار را بكند. كارهاي فرهنگي الآن شهرداري يك بودجهاي دارند، ميگويند: پول فرهنگي. آقا طنز حلال! يعني چه؟ يعني 5 سطر باشد.هم بخنديم و هم يك حكمت در آن باشد.
اگر ما يك سايت خنده داشته باشيم، يك جواني كه خسته است، ميآيد خندهاش را ميكند يك ده دقيقه ميخندد حال ميآيد، سراغ كارش ميرود. خندههاي حلال! ما الآن كه ميخواهيم بخنديم او لري حرف ميزند. او تركي، او كاشاني، او يزدي، او شيرازي، او اصفهاني، يعني استان به استان همديگر را مسخره ميكنيم تا بخنديم. پيداست عرضهي خنديدن حلال نداريم.
رابطه با طبيعت، تسخير و قدرت. بايد طبيعت را تسخير كنيم.
7- وحدت، در رابطهي با ديگر مذاهب
رابطه با مسلمانها، وحدت. ما شيعهها، با سنيها، خوب اختلافاتي داريم اما مثل انگشتهاي دست! پنج انگشت هستيم اما در مقابل دشمن مشترك، اين پنج تا جمع ميشوند، جمع ميشوند، جمع ميشوند. تا در سينهي دشمن مشترك بخورند. ما اگر چنين كنيم كه انگشتهاي خودمان ميشكند. حالا اگر اين بگويد: جعفري هستم. شافعي هستم. مالكي هستم. حنفي هستم. هرچه ميخواهي باش. فعلاً در مقابل دشمن مشترك حتي با مسيحيها و يهوديها. قرآن ميگويد: با يهوديها و مسيحيها شريك شويد در مقابل آنهايي كه اصل خدا را قبول ندارند.
پس با اديان وحدت، با دشمنان غلظت، با خدا عبادت، با فقرا رحمت، با خانواده و بچهها هدايت. اين تنظيم روابط اين را ميشود…
البته فكر ميخواهد. بايد تنظيم كنيم. اگر تنظيم نكنيم يكوقت ميبيني دانشگاه ما هم كج رفت. چطور؟ مثلاً ميبينيم فرض كنيد كه 250 هزار ليسانس و فوق ليسانس حسابداري، ولي ما مملكتمان اينقدر حسابدار نياز ندارد. حوزهي ما هم يكوقت ممكن است ما 500 طلبهي قصهگو بخواهيم كه براي بچهها قصه بگويد. ولي مثلاً ميبينيم كه عجب! توليدات ما در حوزه به درد جامعه نميخورد. توليدات ما در دانشگاه به درد جامعه نميخورد.
اينكه آدم بفهمد تنظيم كند. الآن جمعيت چقدر است. چند تا سيزده ساله، چند تا چهارده ساله، نيازهاي اينها چيست؟ بر اساس نيازها برنامهريزي كند. بعضي معناي تربيت را اينطور گفتند. گفتند: تربيت يعني آدم بتواند استعدادها و امكانات خودش را با هم تنظيم كند. افراط و تفريط نباشد. بعضي اينقدر بازي ميكنند كه در درس رفوزه ميشوند. بعضي اينقدر درس ميخوانند كه بيمار ميشوند. مثل زني كه ميزايد. يكي ميزايد سر بچهاش 5 كيلو است. بدنش يك كيلو، ميميرد. يكي ديگر ميزايد بچهاش 4 كيلو است، سرش دو مثقال است. اينها توازن در اعضاء نيست. به اميد روزي كه تنظيم كنيم. شما اين همه شماره تلفن داري. نبايد شماره تلفن يك اسلامشناس در جيبت باشد. يك كسي يك شبههاي كرد، الو سلام عليكم! من يك دانشجو هستم. جوان دبيرستاني هستم. يك سؤالي شد. لطفاً در تلفن جوابش را به من بده. شما شماره تلفن يك اسلامشناس نبايد در جيبت باشد، در مقابل اين همه شبهه؟ نبايد با يك عالمي رابطه داشته باشي؟ همهي رفيقهاي ما يا فوتباليست هستند. يا واليباليست هستند. يا جُكگو هستند. يا طنزگو هستند. يا همشاگردي هستند. شما يك رفيق اسلامشناس نبايد داشته باشي. با يك شبهه ممكن است شما را بيدين كنند. اگر يك شماره تلفن داشته باشي، فوري در تلفن جوابش را ميگيري، به او ميگويي. دين خودت را حفظ ميكني. تنظيم روابط با اسلامشناس.
خدايا خودت ما را تنظيم كن. ما كه نميتوانيم خودمان را تنظيم كنيم. يكي به فكرش ميرسد، يكي به شكمش ميرسد. يكي به بازويش ميرسد. عكس گرفته چنين كرده فقط بازوهايش را نشان ميدهد. خوب مخت چه؟ كار به مخ من نداشته باش. يكي پايش را هوا ميكند، ميگويد: ببين پاي من تا دو متر و نيم آمد. ميگوييم: خيلي خوب، بچههاي محله را كمك كردي؟ ميگويد: نه من چه كار به بچههاي محله دارم؟ در كوچهي ما شانزده نفر هستند، در امتحانات رد شدند. سيو دو نفر هم تجديد هستند. اما ببين پاي من كجا رفت! (خنده حضار) خيلي خوب، تنظيم كنيم. همهي كارهايمان را تنظيم كنيم. ورزشمان را، تحصيلمان را، اخلاقمان را، عبادتمان را تنظيم كنيم. اين شبكه كانال اين سريال را ميبينيم. شبكهي دوم، شبكهي سوم، ماه رمضان هرشب تلويزيون ميبينند. سريال به سريال! آقا ماه رمضان دارد تمام ميشود. مسجد رفتي؟ يك آيه قرآن را فهميدي؟ شب قدر ميشود. دو ساعت الغوث الغوث يك آيه تفسير نميشود. يعني دعا، قرآن را بيرون ميگذارد. در عبادتها هم همينطور است. چنان عزاداري ميكنيم، كه سينهي ما سياه ميشود، بعد ميبيني به يك فقير كمك نميكنيم. اخلاق يعني تنظيم، تنظيم طبق فرمولي كه خدا گفته است.
خدايا ما را در راه مستقيم و معتدل قرار بده. نابرابريهاي ما، ناميزانيهاي ما را تنظيم بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»