متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1389/5/31
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمك!
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
سر سفرهي ماه رمضان و قرآن و موضوع بحثمان در رمضان 89 بحث تربيت است. اهميت و ضرورت تربيت بحث شد. تربيت بدني بحث شد. تربيت سياسي بحث شد. حالا تربيت خانوادگي مانده، تربيت اجتماعي مانده، تربيت عقلاني مانده است، بعد هم موانع تربيت و راههاي تربيت، يك موضوعي است كه همهي پدرها و مادرها، معلمين و اساتيد دانشگاه و طلبهها، همه به آن به يك نحوي نياز داريم. سر سفرهي قرآن نشستيم. در اين جلسه موضوع بحث ما تربيت خانوادگي است. موضوع كلي بحث اين ماه مسئلهي تربيت است، منتهي تربيت خانوادگي. يعني مسئوليت پدر و مادرها، چقدر پدر و مادرها روي تربيت بچهشان حساس هستند؟ براي كفش بچه چقدر پول ميدهند؟ براي كتاب چقدر پول ميدهند؟ براي آموزش انگليسي چقدر خرج بچهشان ميكنند، براي آموزش زندگي چقدر خرج ميكنند؟ به تيپ بچهشان بيشتر ميرسند يا به مخشان؟ سر سفرهي قرآن هستيم. از قرآن بگويم.
1- توجه پيامبران به خانواده در كنار مسئوليت بزرگ رسالت
بسم الله الرحمن الرحيم. توجه به خانواده در كنار يك رسالت بينالمللي است. قرآن بخوانم. «وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا» (مريم/51) پيامبر ما، رسول بود و نبي بود براي همهي مردم. پشت سر رسالت بينالمللي و جهاني، پشت سرش اين جمله است. ميگويد: «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَه» (مريم/55) خانوادهاش را فراموش نميكرد. يعني مسائل مهم شما را از مسائل جزئي باز ندارد. نگو: چون من پيغمبرم «رَسُولاً نَبِيًّا»، «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَه» گاهي مسئولين مملكتي به خاطر كارهاي كلاني كه دارند، بچههايشان از دست ميرود. به بچهاش نميرسد. آدم خوبي هم هست. ولي بچهاش از دستش رفت. دخترش، پسرش، اين «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَه بِالصَّلاة» كنار «رسولاً نَبِيّا» است. خيلي قشنگ است.
قرآن ميفرمايد: «وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا» براي كار بينالمللي، ولي اين كار بينالمللياش باعث نشود به زن و بچهاش نرسد. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَه بِالصَّلاة» در قرآن ميگويد: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاة» (طه/132) امر به معروف، «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» (لقمان/17) «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاة» هم داريم. پيداست بهترين معروف همان نماز است.
نميدانم حالا چه كسي پاي تلويزيون پاي حرفهاي من نشسته است؟ كجاي ايران! چند دفعه دست بچهمان را گرفتيم مسجد برويم؟ نميدانم چه كسي كجا حرف مرا گوش ميدهد. چند دفعه دست بچهمان را گرفتيم برديم با يك عالم ربّاني آشنايش بكنيم. اگر بچههاي ما دستشان در دست يك عالم ربّاني نباشد، در دست چه كسي باشد؟
«قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ» بعد ميگويد: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنين» (احزاب/59) اول به خانمت بگو. «قُل» بگو. «لِأَزْواجِكَ» به همسرت بگو. «بَناتِكَ» به دخترهايت بگو. بعد ميگويد: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنين» يعني انسان بايد اول به زن و بچهاش برسد، بعد به ديگران. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ نارا» (تحريم/6) بچه هايتان را، خودتان را از آتش نجات بدهيد. پرسيد چطور نجات بدهيم؟ فرمود: دستور بده هرچه خدا گفته انجام بدهند. اگر اين كار را كردي، «فَإِنْ أَطَاعُوكَ»(بحارالانوار،ج97،ص74) اگر بچههايت به حرف تو گوش دادند. آخر بعضيها ميگويند: آقا ما گفتيم، بچهمان گوش نداد. خانم ما، دختر ما، پسر ما گوش نداد. عروس ما، داماد ما گوش نداد. امام ميفرمايد: اگر گوش دادند، «فَإِنْ أَطَاعُوكَ» اگر گوش دادند، «قَدْ وَقَيْتَهُم» (بحارالانوار،ج97،ص74) اينها را از دوزخ نجات دادي. «وَ إِنْ عَصَوْكَ» اگر معصيت كردند، گوش ندادند، «فَكُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ»(بحارالانوار،ج97،ص74) تو به وظيفهات عمل كردي. مگر مؤذن كه اذان ميگويد، هركس صدايش را شنيد ميآيد مسجد؟ شما اذانت را بگو، هركس آمد، آمد. هركس نيامد، نيامد. يعني نبايد اجبار كرد.
توجه به نسل نو، آنوقت ميدانيد كه اگر بچهتان را خوب تربيت كنيد، در طول تاريخ سرمايهگذاري كرديد؟ ما گاهي وقتها مثلاً ميگوييم: اين پاساژ، اين برج، اين مسكن، اين سكه، اين قالي، اين مزرعه، امروز سرمايهگذاري كنيم، فردا چه ميشود؟ سرمايهگذاري اصلي بچه است. اگر ما بچهمان را خوب تربيت كنيم، هرچه در طول تاريخ نسل در نسل عبادت كنند، ثوابش را به ما هم ميدهند. چون ما مؤسس اين بچه بوديم. اين توجه به تربيت خانوادگي.
گاهي انجمن اوليا و مربيان جمع ميشوند، مدرسه را رنگ ميكنند. البته مدرسه بايد رنگش خوب باشد. تعمير ميكنند، بايد خوب باشد. اما چقدر شهركهايي هست جمعيت انبوهي هم دارد، اما مسجد ندارند. آخر شهرك بيمسجد، شهركي كه در آن اذان گفته نميشود، اين حالا…
2- ايمان، معيار اصلي انتخاب همسر براي فرزندان
قرآن ملاك انتخاب همسر را نه زيبايي ميداند، نه ثروت. ميگويد: اصل ايمان است. البته زيبايي نعمت است. ثروت هم نعمت است. اما قرآن فرمود: «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَة» (بقره/221) «وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِن» (بقره/221) اصل ايمان است. در انتخاب همسر «لَأَمَةٌ مُؤْمِنَة»،«وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِن» آيهي قرآن است. يعني اصل ايمان است. حديث داريم اگر كسي «تَزَوَّجَهَا لِدِينِهَا رَزَقَهُ اللَّهُ الْجَمَالَ وَ الْمَالَ» (كافي،ج5،ص333) اگر كسي دختري، پسري را به خاطر دينش انتخاب كند، به هردو ميرسد. اما اگر كسي دختر و پسري را فقط به خاطر شكلش انتخاب كند، دين كه ندارد، شكلش هم با يك مرضي، با يك سني از او برميآيد. دو شكم ميزايد. آن طراوت اصلياش را، يعني از گردونه خارج ميشود. مال هم همينطور است.
آمد گفت كه من ميخواهم با كسي ازدواج كنم ولي يك خرده احمق است. فرمود: نه! نه، نه نه! بد خلق است. فرمود: نه! در انتخاب همسر هم لازم نيست خيلي زيبا باشد. چون زيباي زيبا كه نادر است. زشت زشت هم نادر است. بدنهي مردم متوسط هستند. بدنهي مردم متوسط هستند، گير نبايد بدهيم.
گاهي دخترها در خانه ميمانند به خاطر اينكه يكي از دندانهايش روي هم افتاده است. خوب حالا دو تا دندانهايش روي هم افتاده باشد. پسر مثلاً ميبيني يك وقتي راه ميرود، يك ميليمتر پايش كج ميشود. حالا مثلاً اين هم شد… از پيغمبر ياد بگيريم. گفتند: بلال نميتواند «اَشهدُ» بگويد. ميگويد: «اَسهَدُ ان لا اله الا الله» فرمود: بلال اينقدر كمال دارد، كه من به سين و شين او گير نميدهم. يك وقت يك دختري كمالي دارد. حالا مثلاً فرض كنيد لهجهاش چطور است. يا محلهشان، يا مالشان، در انتخاب همسر، براي تربيت نسل نو، «اخْتَارُوا لِنُطَفِكُم» (كافي،ج5،ص332) حديث داريم نطفهي شما يك سرمايه است. نطفهي انسان يك سرمايه است. اين اسپرم نيست. اين يك سرمايه است. اين انرژي هستهاي است. ميتواند صدام شود. ميتواند امام خميني شود. مواظب باشيد، مرغ و خروس نيستيد كه براي دفع شهوت كنار هم ميرويد. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» (بقره/223) آيهي قرآن بخوانم. قرآن ميفرمايد كه: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُم» (بقره/223) همسر براي همسر وسيلهي عشق و شهوت و اينها است. بعد ميگويد: مرغ و خروس نيستيد. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» كلمهي «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» در قرآن چسبيده به كلمهي «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُم» خيلي مهم است. مهندسي قرآن! ميگويد: زن و شوهرها با هم آميزش جنسي كنيد. بعد ميگويد كه: مرغ و خروس نيستيد فقط براي شهوت. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» شما بايد ذخيره كني براي خودت. يعني الآن از حلال تأمين شوي كه فردا به زن مردم نگاه نكني. يا امروز با حلال آميزش كني كه يك نسل پاكي تحويل بدهي. سرمايه گذاري است. انتقال نطفه نيست. «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه» (اعراف/58) قرآن ميفرمايد: شهر تميز است كه سبزيهايش خوب ميشود. گل و گياهش قشنگ ميشود.
خوب، زينب كبري (س) يك دختر خيلي زيبا داشت. خيلي دخترش زيبا و خوشگل بود. معاويه فرستاد و گفت: دخترت را به يزيد بده. سه تا چيز هم، يكي كه من هرچه خواستي به تو ميدهم. يكي علاقهي ما با بنيهاشم كه بني اميه و بني هاشم با هم بد بودند. نمونهاش كربلا. رابطهي ما با بني اميه و بني هاشم هم رابطهي ما خوب ميشود، و يكي ديگر هم اينكه اگر دختر زينب خيلي به خاطر زيبايي خواستگار دارد، يزيد هم خيلي خواستگار دارد. بيا با هم وصلت كنيم. خواستگار كه آمدند مروان هم نمايندهي معاويه بود. زينب كبري فرمود كه: عبدالله شوهر زينب فرمود كه: اختيار با امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) است. رفتند گفتند: آقا! معاويه دختر زينب را براي يزيد خواستگاري كرده است. سه تا شرط گفته است. هرچه بخواهيد مهر كنيد. امام حسين (ع) فرمود: ما بني هاشم دختر فروش نيستيم. كه دخترمان را به يك آدم رذلي بدهيم به خاطر سكه! ما دختر فروش نيستيم. اين يك مورد. 2- اما دعواي بني هاشم و بني اميه هم اصلاً هيچ وقت حل نخواهد شد. چون يكي نگاهش دنيا است، يكي نگاهش آخرت است. اينها اصلاً اين دو پيوند نميشود. بگوييم: ما اسفناج و گلابي را ميخواهيم پيوند بدهيم. اينها اصلاً هيچ وقت پيوند نميشوند. دو تا نگاه است. و اما يزيد هم خيلي خواستگار دارد، سر ما منّت نگذار. بله يزيد هم خواستگار دارد. دختر زينب هم خواستگار دارد. اما خواستگارهاي يزيد، چه كساني هستند. خواستگارهاي دختر زينب چه كساني هستند؟ ببينيد چه كساني هستند؟
3- انواع همسران در قرآن
خوب در قرآن چهار نوع زن و شوهر داريم. يك زن و شوهري كه هردو همفكر هستند در خوبيها. مثل ابراهيم و هاجر، مثل پيغمبر (ص) و خديجه، مثل فاطمهي زهرا (س) و اميرالمؤمنين (ع) هردو همراه هستند.
يك زن و شوهر داريم هردو بدجنس هستند. مثل ابولهب و خانمش. «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) آيهي آخر ميگويد: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب» (مسد/4) «وَ امْرَأَتُهُ» يعني خانم او، هم خود ابولهب بدجنس بود، هم زنش بدجنس بود. پس هردو همفكر هستند در خوبي. اين يك مورد. هر دو همفكر هستند در بدي. اين يك مورد. گاهي مرد خوب است و زن بد است. مثل زن حضرت نوح و زن حضرت لوط. مرد پيغمبر بود. زنش بد بود. گاهي هم مرد بدجنس است و زن خوب است. آن را هم شما بگوييد. آسيه و فرعون. مرد بد بود و زن خوب. همه رقم را داريم. البته اينكه ميگويند: خانواده، خانواده مؤثر است. نه علت تامّه! خانواده بياثر نيست. اثرش هم مهم است.
در يكي از جبههها بچههاي فاطمه زهرا (س) امام حسن و امام حسين بودند. اميرالمؤمنين (ع) فرزندي ديگر داشت. او در جبهه ميترسيد جلو برود. حضرت امير با پشت شمشير، قلافش زد گفت: برو كنار! «أدركك عرق من أمك» (بحارالانوار،ج42،ص98) تو اگر شير زهرا را خورده بودي، شجاع بودي. امام حسين روز عاشورا گفت: عجب! شما به من ميگوييد: با يزيد بيعت كنم؟ ميدانيد من كجا تربيت شدم؟ من در دامن زهرا (س) تربيت شدم. من در دامن زهرا تربيت شدم. كسي كه در دامن زهرا تربيت شد، هرگز با طاغوت بيعت نميكند. نقش خانواده در تربيت.
زن و شوهر بايد مشورت بكنند. حتي در زماني كه مسائل اختلافي پيش آمد، نبايد حالا كه اختلاف است… قرآن ميگويد: حتي زماني هم كه به هيچ عنواني با هم سازگار نيستيد، و لازم است جدا شويد، از خودتان و همهي فاميل، عقلا، همهي مصلحين، آدمهاي اولوالالباب، صاحبان فكر ميگويند: اينها به هم نميخورند. جدا شوند. طوري نيست. خوب جدا شوند. چون در اسلام بنبست وجود ندارد. كه بگوييم: نه حالا كسي ازدواج ميكند، بعد ميبيند به هم نميخورد. فكر دو تا است. خوب حالا بنبست نيست طلاق بگير. منتهي آن وقتي هم كه طلاق ميدهيد، انتقام نكشيد. «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ» (بحارالانوار،ج100،ص346) پولدار هستي پول خوب به خانم بده. فقيري، همان مقداري كه ميتواني به خانم بده. يعني جدايي شما هم بايد جدايي نيكو باشد. انتقام نباشد.
4- توجه مرد به خواستههاي معروف همسر
براي همسرداري قرآن چند تا جمله دارد. حتماً اين خانمها ديگر اين سه كلمه را ياد بگيرند كه به شوهرانشان نشان بدهند.
1- قرآن ميفرمايد: «يَرْضَيْن» (احزاب/51) يعني خانم راضي باشد. ديگر چه؟ «تَقَرَّ أَعْيُنُهُن» (احزاب/51) چشم خانم به جمال شما روشن شود. ديگر چه؟«لا يَحْزَن» (احزاب/51) خانم حزن پيدا نكند. غصّه نخورد. اين «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف» (نسا/19) اين آئين همسرداري است. چطوري همسرداري كنيم؟ همسر راضي باشد. چشمش به جمال شما روشن باشد. غم و غصّه نخورد.
«عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف» زندگي شما عرفي باشد. يعني توقع اضافه از هم نداشته باشيد. امام (رضوان الله تعالي عليه) دختر و پسرها ميآمدند عقد بخوانند، ميگفتند: آقا اول زندگي ما است يك نصيحت كن. فرمود: گير ندهيد. من گفتم: پلو و عدس! تو گفتي: پلو و ماش! من گفتم: خانهي عمه برويم. تو گفتي: خانهي خاله برويم. من گفتم: اين پارچه صورتي باشد، شما گفتي: اين پارچه سبز باشد. من گفتم: ساعت هشت ميآيم. تو ساعت نه آمدي. گير ميدهند. امام فرمود: اگر ميخواهيد زندگي شما شيرين باشد، گير ندهيد.
البته آدم گاهي در خانه يك چيزهايي ميبيند كه نميپسندد. حالا مثلاً خانم برداشته يك چيزي را خريده، شما نميپسندي. حالا يك چيزي خريده، شما نميپسندي. اين بود خريد تو! كور بازار نرود بازار ميگندد! حال آدم گرفته ميشود. حالا مرد يك چيزي آورده است، يك ميوهاي خريده است. هندوانه خريده است. هندوانه را پاره ميكنند، ميبيند هندوانه سفيد است. ميگويد: هندوانه فروش ميگفت: هندوانه به شرط چاقو! گفت: خوب يك هندوانه، هندوانه را آورد گفت، چاقو بكش ببينم! چاقو كشيد ديد، هندوانه اصلاً نرسيده است. گفت: خوب چرا اين سفيد است؟ گفت: ببين اين اول سرخ بود. چاقو در شكمش رفت رنگش پريد. (خنده حضار)
اگر گير ندهيم زندگي شيرين است. بسياري از اختلافات خانوادگي سر يك چيز جزئي است. مادر بچهاش را دعوا ميكند. پدر ميداند نبايد دعوا كند. حالا مادر بيخود دعوا كرد. ولي حالا ديگر شما روبروي بچه به مادر نگو: غلط كردي. نبايد بزني. خوب مادر جلوي بچهاش خوار ميشود. يا پدر دعوا ميكند، بيخود دعوا ميكند. اگر يك چيزي بيخود ديديم، رد شويم. در اين بيخودها گير ميدهيم. آنوقت عوض يك دقيقه بيخود يك جريان بيخود پيش ميآيد. الآن يك جرقه است. منتهي ما اين جرقه را يك جريان ميكنيم. حالا عرض كردم نبايد بخرد، خريد. نبايد دعوا كند، دعوا كرد. نبايد اين حرف را بزند، زد. حالا يك جرقهي خلافي بود. بر فرض جرقهي خلافي بود شماجرقّهها را جريان نكنيد. تمام شود برود.
5- حفظ عفاف و دوري از خودنمايي در جامعه
خوب، عرض كنم به حضور شما كه خانم هم بايد عفت داشته باشد، هم بايد با سواد باشد. عفت داشته باشد. قرآن ميگويد كه: «قَرْنَ في بُيُوتِكُن» (احزاب/33) «قَرْنَ» يعني قرار بگيريد. «قَرْنَ في بُيُوتِكُن» يعني از خانه بيرون نياييد. اما اگر ميخواهيد بيرون بياييد «وَ لا تَبَرَّجْن» (احزاب/33) اگر خواستيد بيرون بياييد برج نشويد. آخر برج ساختمانهايي است كه به آدم چشمك ميزند. «وَ لا تَبَرَّجْن» «تَبَرُّج» از برج است. يعني خودنمايي نكنيد. در خانه بنشينيد. لازم شد بيرون بياييد، بياييد. اما خودنمايي نكنيد كه همهي مردم شما را نگاه كنند. از نظر تحصيلات ميگويد. «وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى في بُيُوتِكُن» (احزاب/34) يعني آن چيزهايي كه تلاوت ميشود، آيات آسماني كه ميآيد. آيات را ياد كنيد. يعني درستان را بخوانيد. از خانه كه بيرون ميآييد برج نشويد. تا نياز نيست لازم نيست بيرون بياييد. «قَرْنَ» قرار بگيريد. «وَ لا تَبَرَّجْن» خواستيد بيرون بياييد، برج نشويد. «وَ اذْكُرْن» از مطالب علمي عقب نمانيد. اين برنامهي اسلام است. هرچه هم ميگويم از قرآن ميگويم.
ديگر روانشناسان شرقي چه گفتند و غربي چه گفتند. ما را خدا آفريده است. ببين آدم يك بخاري كه ميخرد، يك كولر، كامپيوتر، پلوپز، زودپز يك چيزي كه ميخريد بايد آن مهندسي كه اين را ساخته قانونش را بدهد. شما حاضر هستي يك كامپيوتر بخري، بعد بگويي: حضرت حجتالاسلام آقاي قرائتي دستورالعمل كامپيوتر من چيست؟ نميدانم چيست. حتي يك بخاري بخريد. چگونه روشن كنيم؟ كولر! به من چه. قرائتي چه كاره است كه دستور بدهد. شما ميگويي: هميشه بايد كسي دستور بدهد كه اين را ساخته است. آن كسي كه كامپيوتر را ساخته است، پلوپز را، كولر، يخچال و تلويزيون را ساخته است، آن كسي كه ساخته است ميداند چه ساخته است. بايد دستورش را هم او بدهد. ما در همهي محصولات ميگوييم:سازنده قانونش را بدهد. به خودمان كه ميرسيم ميگوييم: روانشناسان غرب، روانشناسان شرق، مگر روانشناسان مرا ساختند؟ البته بد نيست آدم ببيند اينها چه ميگويند. ولي براي اينكه يكوقت نگويند: ايشان وارد نيست، مثل گذرنامه است. گذرنامه بد نيست براي اينكه آدم از مرز بخواهد بيرون برود، گذرنامه ميخواهد. اما گذرنامه سرمايهي شما نيست. آقا ببخشيد سرمايهي شما چيست؟ سرمايهي من دو چيز است. يكي شناسنامه، يكي گذرنامه! گذرنامه لازم است. شناسنامه هم لازم است. اما اينها سرمايه نيست. مثل دستگيره! آدم وقتي ميخواهد يك قابلمهي داغ را بلند كند، دستگيره لازم است، اما دستگيره سرمايه نيست. يك عروس نميتواند به شوهرش بگويد: ميداني چه دارم؟ من دستگيره دارم. دستگيره براي عروس لازم است اما جزء سرمايه نيست. اينهايي كه فوق ليسانس هستند و دكتر هستند و پايان نامه مينويسند، اين اول كارشان است. اگر كسي فكر كند كه اين پايان نامه آخر تحصيلاتش است، اين اشتباه كرده است. آدمي كه پايان نامه مينويسد ميخواهد خودش را به دنياي علم مطرح كند كه بنده توانستم يك بحث علمي را پژوهش كنم و به يك تحقيقي برسم. خوب دستت درد نكند. اين تحقيق پايان نامه اول كار است. آخر كار نيست. مثل آدمي كه دندانهايش بيرون ميآيد. دندانهايش كه بيرون آمد نبايد بگويد: توجه توجه! خوب چه چيزي ميخوري؟ آدمي كه دندانهايش درآمد اول خوردنش است. نه آخر خوردنش. به يك پژوهش قانع نشويم. به يك تحقيق، به يك پايان نامه نويسي. مراجع تقليد ما كارشان از هفتاد سالگي شروع ميشود. در ادارههاي ما پنجاه سالگي بازنشست ميشوند. هفتاد سالگي شروع ميشود.
خوب تربيت خانوادگي، مرد خادم زنش است. حتي پيغمبر اولوالعزم مثل موسي. يك آتشي را ديد. زمستان بود داشتند با خانمش سفر شبانه ميرفتند. گفت: هوا سرد است. شما اينجا بمانيد من بروم آتش بياورم. رفت كه آنجا آتش بياورد، به او وحي شد. «لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُون» (نمل/7) يعني من پيغمبر اولوالعزم حضرت موسي بايد خادم خانمم باشم. وسيلهي گرمكن بياورم. بروم آتش بياورم. «لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُون» مرد بايد خادم خانمش باشد. اميدوارم كه خانم من الآن پاي تلويزيون نباشد. چون اگر خانم من باشد، خواهد گفت: پس چرا خودت كارهاي خانه را نميكني؟ البته من هم گاهي يك كاري ميكنم. ماهي يك استكان ميشويم!
6- حفظ اعتدال در محبت به فرزندان
محبت به طفل، يك نفر نزد پيغمبر آمد و گفت: من هيچ وقت بچههايم را نبوسيدم. پيغمبر فرمود: عجب سنگدلي هستي. خيلي آدم بي خودي هستي. بچهات را نبوسيدي؟ يكي هم يكي از بچههايش را بوسيد آن يكي را نبوسيد. حضرت فرمود: چرا او را بوسيدي و او را نبوسيدي؟ بچه ميفهمد. بچه ميفهمد. وقتي هم ميفهمد عكسالعمل نشان ميدهد. محبت بايد كرد ولي محبت افراطي نباشد. يك حديث داريم حضرت فرمود: واي به پدران و مادران آخرالزمان براي تربيت بچههايشان. بد تربيت ميكنند. يك كسي گفت: آقا اينها كافر هستند. فرمود: نه كافر نيستند. مسلمان هستند. اما بچههايشان را لوس بار ميآورند. هم بايد محبت كرد. هم بايد محبت را اندازهگيري كرد. اگر محبت نبيند عقدهاي ميشود. اگر محبت زياد باشد، لوس ميشود. ما نبايد لوس باشيم.
گروهي داشتند با امام صادق (ع) ميرفتند. بند كفش امام پاره شد. اصحاب گفتند: آقا كفش مرا پا كنيد. فرمود: بند كفش من پاره شده است. بند كفش من پاره شده انوقت شما پابرهنه شويد؟ خوب من خودم پابرهنه ميروم. يعني نبايد لوس باشم.
در يك ماجراي اردويي خواستند آبگوشتي درست كنند، يك نفر گفت: من گوسفند را ميكشم. يك نفر گفت: من طبّاخي ميكنم. هركسي… يك نفر گفت: من ظرفها را ميشويم. پيغمبر فرمود: پس من هم هيزم جمع ميكنم. گفتند: اِ… خواهش ميكنيم. خواهش ميكنم. بياييد اينطرف! فرمود: ببينيد اگر ميخواهيد من از اين آبگوشت بخورم بايد هيزم جمع كنم. اينهايي كه لوس هستند. سفره پهن ميشود ميآيد ميخورد. وقت كار جيم ميشود. وقت كار جيم ميشود. اينها آدم بدي هستند. اينها تجاوز به حقوق است.
تربيت خانوادگي را بايد از خود خانه بايد شروع كنيم. چطور بچه را تربيت كنيم؟ هستند آدمهايي كه وقتي ميخواهند به مرجعشان خمس بدهند، بچههايشان را ميبرند. به بچههايشان ميگويند: بچهها! اين آقا آيتالله العظمي مرجع تقليد من است. با زور هم مرجع دين نيست. خودم انتخاب كردم. خودم هم تحقيق كردم، گفتند: فقيهِ عادلِ بيهوس. ايشان را تشخيص دادم. الآن هم سال گذشته مثلاً مبلغي دارم ميخواهم بيست درصدش را خمس بدهم. شما ببينيد من خمسم را به آقا ميدهم. شما هم اگر من مردم خمستان را بدهيد. تربيت خانوادگي! بيا با هم زيارت برويم، منتهي يك زيارتي نخوانيم كه اين بچه وحشت كند. زيارت كوچك.
7- رعايت حال كودكان توسط پيامبر
يكبار پيغمبر سر نماز، نمازش را سريع خواند. گفتند: يا رسول الله خيلي تند خواندي؟ فرمود: در نماز جماعت شنيدم يك بچهي شيرخوار جيغ ميزند و مادرش سر نماز است. من زود نمازم را خواندم كه بچه زيادي جيغ نزند. يكبار پيغمبر ما سجدهاش را زيادي طول داد. گفتند: يا رسول الله! چرا سجده را طول دادي؟ فرمود: كمرم ميدان ورزش بود. بچههاي كوچولو روي كمر من بازي ميكردند، ميخواستم بازي بچهها به هم نخورد. مثلاً حالا كدام روانشناس حاضر است كمرش ميدان ورزش باشد؟ شما بگوييد… كدام روانشناس، آنهايي كه روانشناسي كودك مينويسند و ميخوانند، چه كسي حاضر است كه كمرش ميدان…
بچه را به پيغمبر دادند، مثلاً در گوشش اذان بگويد يا اسم رويش بگذارد. يك مرتبه بچه ادرار كرد. تا بچه ادرار كرد، مادر گفت: اوه…! فرمود: چه شده؟ گفت: آخر لباس پيغمبر ادراري شد. گفت: خوب بشود. ميشويم. تو چه حقي داشتي داد بزني؟ حالا كدام روانشناس بچه بغلش است كه بچّه بشاشه (خنده حضار) و اين روانشناس صدايش در نيايد. عرض كردم من تحقير نميكنم. روانشناسي بايد اصطلاحات را خواند. كتابها را هم بايد خواند. من خودم راجع به مديريت در قرآن كار كردم، كتابهاي مديريت دانشگاه را هم گرفتم خواندم. چند تا كتاب مديريت را خواندم. منتهي از قرآن آياتي درآوردم كه وقتي به دكتراي مديريت گفتم، گفتند: ميشود يك كلاس بگذاريد؟ گفتم: بله! نشستند صف اول. همه دكتراي مديريت. آنهايي كه كتابهايشان در دانشگاههاي كشور تدريس ميشود. من صد تا اصل از اصول مديريت در قرآن گفتم. گفتند: والله بالله اينها در كتابهاي مديريت نيست. اصلاً اينها نيست. من غصه ميخورم از اينكه «آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم»
احسان به پدر و مادر، هركس ميخواهد باشد ولو كافر. اما اطاعت از پدر و مادر به شرطي كه به راه انحرافي نكشد. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (بقره/83) نميگويد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ المؤمِنَين» «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» چه مؤمن چه كافر! «بَرّاً أَوْ فَاجِراً» (كافي،ج2،ص636) يعني محبت بايد به پدر و مادر كرد، ولو پدر و مادر نااهل باشند. اما اطاعت چه؟ نه! اطاعت نكن. اگر دارند تو را منحرف ميكنند، اطاعت نكن. «وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشرِكَ» (عنكبوت/8) يا «عَلى أَنْ تُشْرِك» (لقمان/15) دو تا آيه داريم. «لِتُشرِكَ» يا «عَلى أَنْ تُشْرِك» «فَلا تُطِعْهُما» (لقمان/15) اطاعت نكن. يعني پدر و مادر خواستند تو را كج كنند، كج نشو. اما به آنها محبت بكن. محبت بله، اطاعت گاهي بله، گاهي نخير!
8- مسئوليت پدر در تغذيهي فرزندان از مال حلال
تغذيهي حلال! اگر پدر و مادر در خانه لقمهي حرام ميآورند، اين امور تربيتي چه كند؟ آخوند روي منبر چه كند؟ خود شما چه ميكني؟ اگر در يك هواپيما قير بريزند. هواپيما را بايد بنزين مخصوص بريزند. در شكمش قير ميريزند. بعد شما دائم هواپيما را رنگ ميكني، خلبانش را درست ميكني. نميپرد. بابا قير در آن است كه نميپرد. اگر در شكم غذاي حرام رفت، ديگر هيچ روانشناس و آيتاللهي كاري دستشان نيست. امام حسين (ع) فرمود: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام» (بحارالانوار،ج45،ص8) روز عاشورا فرمود: من سه بار حرف زدم، هيچ كدام گوش نميدهيد. شكم شما از حرام پر شده است. پدر و مادرهايي هم كه بچهشان را دوست دارند، لقمهي حرام به بچهشان ندهند. تربيت خانوادگي! «أَيُّها أَزْكى طَعاماً» (كهف/19) اصحاب كهف كه از خواب بيدار شدند، اصحاب كهف كه از خواب بيدار شدند، گفتند: گرسنهمان است. برويد غذا بياوريد منتهي «أَزْكى طَعاماً» يك غذاي زكي و يك غذاي حلالي بياوريد.
بچهها را در خانه تربيت كنيد. قرآن يك آيه دارد ميگويد: حتي بچههايي كه به تكليف نرسيدند، سه بار در بزنند. صبح، ظهر، شب! نگويند: اتاق پدر و مادر است. در را باز كنند. ممكن است پدر و مادر در يك حالتي باشند كه شما حق نداري در را باز كني. در بزن! اگر گفتند: بيا بيا! در زدن را ياد بدهيم.
بچهها را بدون دعوت مهماني نبريد. يكجايي ماه رمضان افطاري است. شما را دعوت كردند. همهي بچهها را ميبريم. اين گربهها هرجا ميروند، بچههايشان را هم ميبرند. ما كه انسان هستيم. اگر از بچه دعوت كردند، بچه را هم ببر. اما اگر بچه را دعوت نكردند، به خصوص حالا كه صندليها معلوم است و خانه ها تنگ است. غذا را هم از بيرون ميآورند. با اين شرايط فعلي اگر دعوت شديد، بچههايتان را نبريد.
فيض كاشاني ميگويد: اگر كسي بچهاش را مهماني برد و صاحبخانه ناراحت شد، چون غذا كم ميآيد، آن لقمهاي كه بچه ميخورد حرام است. چرا بچه لقمهي حرام خورد؟ هم بچهها را دعوت كنيد و هم اگر كسي دعوت نكرد، بچه را نبريم.
بچه را به نماز دعوت كنيم. حتي حديث داريم پول كه به فقير ميدهي، اين را قبلاض هم گفتم. خودت به فقير نده. به بچهات بده بگو: تو به فقير بده. يعني اين كمك به فقير را به نسل بعد هم منتقل كن. با بچهها مشورت كنيد. ابراهيم صد ساله با بچهي سيزده ساله مشورت ميكند. ميگويد: من مأمور شدم تو را ذبح كنم. «فَانْظُرْ» نظر بده «ما ذا تَرى» (صافات/102) رأي تو چيست؟ با بچه مشورت كنيم. به بچه محبت كنيم. اما بچه لوس نباشد. روز جمعه بچهات را حمام ببر. بگو: امروز جمعه است، غسل جمعه! غسل جمعه را زير دوش به او ياد بده. اين غسل را بلد شود. بعد كه بزرگ ميشود، غسل واجب هست، ميگويي: اين هم مثل همان است.
خدا پدرم را رحمت كند. بچه بودم گفتم: ميخواهم چراغاني بروم. گفت: بيا اين را ببين. گفتم: خوب ديدم. اين يك لامپ است. گفت: آنجا هم هزار تا مثل اين است. گفتم: خيلي خوب. شما هم بچهات را ببر غسل جمعه را به او ياد بده. بگو: غسل جمعه را ياد گرفتي. غسلهاي واجب هم كه بعداً بزرگ ميشوي، مثل اين است. يا شب قدر ماه رمضان. شب قدر او را حمام ببر. غسل مستحبي با غسل واجب فقط نيّتهايش فرق ميكند. آموزش خانوادگي تربيت خانوادگي.
خدايا هرچه در تربيت بچههايمان كوتاهي كرديم، كوتاهيهاي گذشتهي ما را ببخش و بيامرز. از اين به بعد به ما توفيق بده ما نسبت به اين بچههايي كه امانت دست ما هستند، نسبت به اين امانتهاي پاك ما را خائن قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»