متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1389/1/12
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در محضر مبارك هموطنان بندرعباسي هستيم. چند تا بحث را در اين استان ميخواهيم داشتهباشيم و آغاز سال 89 هم بحثها پخش ميشود. و چون هفتههاي اول سال است و بهار است، ميخواهم يك خرده از درخت و گل و بلبل و آب و اينها صحبت كنيم. از طبيعت صحبت كنيم. بنابراين بحث ما درسهايي از قرآن و عترت.
1- طبيعت، كلاس خداشناسي و ياد معاد
بسم الله الرحمن الرحيم. درسهايي از قرآن وطبيعت. اول كه خداوند همين طبيعت را كلاس خداشناسي گذاشته است. دائم گفته نگاه كن. به طبيعت نگاه كن. به زمين، به دريا، به ماه، به خورشيد، به شتر، به ميوه، به برگ، به گياه، به باران، يعني طبيعت راهي براي توحيد است. اين يك مورد. راهي براي معاد است. ميگويد: اگر شك داري كه ما زنده ميشويم يا نه، چطور درختها دوباره زنده ميشود؟ به همان دليل كه درختهاي خشك دوباره در بهار سبز ميشود، به همين دليل هم انسان مرده زنده ميشود. يعني اين طبيعت را فلش زده هم به سمت توحيد، هم به سمت معاد. براي تربيت هم گفته از طبيعت استفاده كن. حالا ما اين شاخهي سوم را ميخواهيم. مقايسه انسان با طبيعت. درخت! موضوع اين است.
نگاهي به انسان و درخت. شايد سي تا نكته من در اين 20 دقيقه بگويم. كسي ميخواهد پاي تلويزيون بنويسد، بنويسد. چه كسي مسئول پاركها و مسئول درختكاري و اينها است؟ سازمان فضاي سبز، يكي ديگر هم هست. به هر حال آنهايي كه مسئول هستند و ميخواهند يك كار فرهنگي بكنند، بسم الله! اين كار فرهنگي است. يك تابلو مجاني ميگوييم. اين را تابلو كنيد در اين بوستانها بزنيم.
2- باورها و عقايد، ريشه گفتار و رفتار انسان
1- اگر درخت بند به ريشه نباشد، خشك ميشود. انسان هم اگر آداب و اخلاق و فرهنگش بند به ريشه نباشد، يعني استدلال و منطقي نباشد، با يك فيلم منحرف ميشود. يعني يك جواني كه عقيدهاش محكم است، هزار تا تلخي هم ببيند بيدين نميشود. اما يك جواني كه عقيدهاش محكم نباشد، ممكن است با يك تلفن، با يك شايعه، با يك تهمت، با يك فيلم، با يك سيدي، دي وي دي، ويدئو، ممكن است همهچيزش به هم بريزد. درخت بيريشه از پا در ميآيد. انسان هم كه فكرش ريشه ندارد. همينطور روي عادت، روي موج مسلمان است. روي موج مسلمان است. اين يك مورد.
2- بعضي درختها هم زمان حياتشان مفيد هستند، برگ ميدهند. ميوه ميدهند. سايه ميدهند. توليد چوب ميكنند. اگر هم ارّه شوند، باز بعد از مرگشان هم مفيد هستند. چوبش در ميشود. پنجره ميشود. پل ميشود. سقف ميشود. نردبام ميشود. كمد ميشود. تخت ميشود. هم زمان حياتشان مفيد هستند، هم بعد از مرگشان. آدمها هم همينطور هستند. آدمها هم بعضي زمان حياتشان مفيد هستند. شاد هستند. مردم را شاد ميكنند. ميخورند. به مردم چيزي ميدهند، بخورند. ميپوشند و برهنهها را ميپوشانند. خوشيشان را به ديگران منتقل ميكنند. حتي بميرند بعد از مرگشان هم ميگويند: اين كتاب را بخوانيد. اين مال را وصيّت ميكند. ثلثش را وقف ميكند. يعني هم زندهاش خير ميرساند هم…
بعضي درختها زندهاش تيغ دارد، مردهاش هم بيخاصيت است. آدمهايي هستند تا زنده هستند نيش ميزنند، زبانشان تيغ دارد. بميرند هم يك لاشهي متعفّن! هيچ خيري، بركتي، يك اولاد صالحي، يك يادگاري، يك سنت حسنهاي، يك آدابي، يك رسومي، يك خدابيامرزي براي خودش باقي نميگذارد.
3- درختها وقتي كنار هم واقع ميشوند، قشنگتر هستند. يك تك درخت قشنگ نيست. اما درختها وقتي كنار هم قرار گرفتند قشنگ ميشوند. آدمها هم وقتي با هم متحّد شدند، كنار هم قرار گرفتند، قشنگ هستند. آدم تك زيبايياش كم است.
3- دوران جواني، دوران شكوفايي و شكلگيري
4- درخت، تا نهال است ميشود پيوند زد. قابل تغيير است. انسان هم تا جوان است قابل تغيير است. درخت پير قابل پيوند نيست. انسان هم كه سالمند شد، ديگر تغيير پذير نيست. تا جوان هستيم، ميشود در خودمان يك خصلتهايي را زنده كنيم. يك شعر است ميگويد:
در جواني پاك بودن شيوهي پيغمبري است ورنه هر گبري به پيري عابد و زاهد شود
5- ارزش هر درختي مربوط به منافعي است كه دارد. اين درخت چند ميارزد. ارزش درخت به منافعش است. حالا منافعش يا چوبش چوب است. مثل چوب درخت گردو، درخت گردو چوبش قيمتي است. يا توليد چوبش، يا عرض كنم گلش يا برگش مثل سِدر. بعضيها برگش مفيد است، مثل كاهو، كدو. بعضيها گلش مفيد است. بعضيها چوبش مفيد است. بعضيها ميوهاش مفيد است. ارزش درخت بند به منافعش است. ارزش انسان هم بند به منافعش است. اين چه فايدهاي دارد؟ مثلاً بنده نباشم چه ميشود؟ هيچي! در آخوندها هم همينطور هستند. حديث داريم آخوند خوب آخوندي است كه اگر بميرد، شكافي در جامعه ايجاد شود كه ديگر هيچ چيز جايش را پر نكند. «ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ» (كافي/ج1/ص38) حديث است. اگر كسي يك كاري ميكند كه حالا، گاهي مثلاً به من ميگويند: بيا فلانجا منبر برو. ميگويم: حالا من نيايم نميرويد سراغ كسي ديگر؟! ميگويد: چرا. ميگويم: خوب پس پيداست بود و نبود من يكسان است. بگذار من كاري بكنم كه اگر نباشم جايش خالي باشد. هركسي ببيند چه كاري زمين مانده است؟ گاهي بعضي كارها همه تكراري، همه عنايت ميكنند… ارزش هر درختي وابسته به منافعي است كه دارد. اين هم مورد پنجم.
6- درختهايي كه دائماً كنار آب هستند، چوبش شل است. اين جمله براي حضرت امير (ع) است. ميگويد: درختهاي كوير، درختهايي كه آب كم به آنها ميخورد، مثل درخت بادام، درخت بادام كم آب ميخورد چوبش سفت است. اما درختهايي مثل درخت چنار، كنار آب است، اين چوبش شل است. حضرت امير فرمود: آدمهايي كه صبح تا شب سر سفرههاي مرفّه ميخورند، اينها در يك حادثه دينشان را ميبازند.
تنور شكم دم به دم تافتن مصيبت بُود روز نايافتن
درختهايي كه هميشه كنار آب هستند، اينها لوس هستند، چوبشان شُل است. درختهايي كه دير به دير آب ميخورند چوبشان سفت است.
4- افتادگي و تواضع، نشانه رشد و باروري
7- درخت هرچه ميوهاش بيشتر باشد، تواضعش بيشتر است. انسانهاي خوب هم هرچه باسوادتر، با كمالتر باشند تواضعشان بيشتر است. قديم علماي درجه يك امضا كه ميكردند مينوشتند : الاَحقَر! يعني هرچه ملاّتر بود، خودش را كوچكتر احساس ميكرد. خدا رحمت كند يكي از علماي بندر عباس، امضا كه ميكرد ميگفت: العبد العاصي! بعد ميگفت: العباس العباسي. العبد العاصي يعني من كه قابل نيستم. اين درخت هرچه ميوه داشته باشد، تواضعش بيشتر است. انسان هم بايد اينطور باشد، هرچه باسوادتر هستي سلام كن. اگر ديپلم هستي هفتاد تا سلام كن. ليسانس شدي نود تا سلام كن. فوق ليسانس شدي صد و بيست تا سلام كن. دكتر شدي سيصد تا سلام كن.
امام اولش فرمود: دست مراجع را ميبوسم. مرجعيتش گل كرد، اوج گرفت، بالا رفت. گفت: آن دفعه… من اين را از امام شنيدم. فرمود: من آن دفعه گفتم: دست مراجع را ميبوسم. امروز ميگويم: دست بقّالها را هم ميبوسم. يعني حالا كه … بعد شد يك اسوهي واقعي، گفت: به من رهبر نگوييد. من خدمتگزار هستم. گفتند: روح مني خميني، بت شكني خميني! فرمود: اي كاش من يك پاسدار بودم. يعني هرچه بالاتر ميرفت، تواضعش بيشتر ميشد. حالا ما مثلاً دانشجويمان به دبيرستان تشر ميزند. بلند شو نان بگير. خوب من دانشجو هستم، تو راهنمايي. بلند شو من فوق ليسانس هستم و تو ليسانس. نه!
اميرالمؤمنين كسي بود كه روي كرهي زمين، يعني كرهي زمين ديگر خواب نخواهد ديد. فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» (بحار الانوار/ج3/ص224) هرچه سؤال كنيد جواب ميدهم. در عين حال مهمان كه در خانهاش آمد ظرف آورد گفت: من ميخواهم دستت را بشويم. يعني دست مهمانش را ميشست. اما از نظر علمي هم ميگفت: هرچه بپرسيد جواب ميدهم. گيري كه الآن مملكت ما دارد ميگويند: جوانهاي ما بيكار هستند، اين است كه كار هست، ميز ميخواهند. استخدام رسمي ميخواهند. يعني كار مدرنِ آرام، يعني ميخواهند با نان نازك… ما سه رقم آدم داريم. بعضيها ميخواهند كارشان نازك باشد، كار نازك، نان كلُفت. ميخواهند با كار نازك، نان كلُفت! بعضيها كارشان كلُفت است، يعني كار خيلي ميكنند، اما كم خرج ميكنند. آنها را زاهد ميگويند. بعضيها هرچه گيرشان ميآيد، هر مقداري كه كار ميكند همان مقدار ميخورد.
سه رقم آدم داريم. آدمهايي كه كارشان كم است، شكمش زياد، اينها مصيبت است. يعني ميخواهد با كار كم، پول زياد. بعضيها كار زياد ميكنند و كم ميخورند. اينها آدمهاي رشيد هستند. خيلي كار ميكند، اما به ديگران ميدهد. خودش كم ميخورد، به ديگران بريز و بپاش ميكند. وقف ميكند و وصيت ميكند. فاميل، همسايه و مدرسه ميسازد. پل ميسازد. درمانگاه، كتابخانه، خوابگاه، پول خيلي دارد. اما خودش مصرف نميكند. بعضيها هرچه گيرش ميآيد ميخورد و لبش را پاك ميكند. هيچي به هيچي! يعني ده سال پيش هيچي و حالا هم هيچي! اين هم يك آدمهاي متوسطي هستند. سه رقم آدم داريم. آدمهاي مصيبت، دنبال كار ميگردد، ميخواهد مثلاً صبح ساعت 8 برود، دو بعد از ظهر هم برگردد. با سرويس برود، با سرويس بيايد. و لذا يك روز هم كه كار ميخواهد بكند، ميگويد: امروز روز نحسي است. ميگوييم: چه شده؟ ميگويد: كارم سنگين بود!
بعضي از دبيرستانيهاي ما قبلاً اينطور بودند، حالا نميدانم. ميگفت: ارديبهشت مَردم، اُرديجهنم ما! گفتيم: چرا؟ گفت: براي اينكه امتحان دارم. چون ماه ارديبهشت بايد درس بخواند، اسم ارديبهشت را اُرديجهنم ميگذاشت. ارديبهشت مردم، ارديجهنم ما!ميگفت: امروز روز خوشي است. ميگوييم: چه شده؟ ميگويند: صبح كله پاچه خورديم، ظهر كباب برگ! يعني روز خوش را روز شكم ميگويد. خوب ببينيد اينها مصيبت است.
يك كسي ميگفت: خدا بيامرزدش. ميگفت: من مسافرت را خيلي دوست دارم. ميگفتند: چطور؟ گفت: براي اينكه خوراكش دوبله، نمازش نصفه و كار هيچي! (خنده حضار)
5- خطر آسيب رسيدن به ريشههاي فكري انسان
8- آسيب اگر به شاخه برسد قابل اصلاح است، اما اگر به ريشه برسد ديگر قابل اصلاح نيست. اين هم يك درس. آسيب به شاخه قابل اصلاح است. شاخه اگر آسيب ببيند آدم ارّه ميكند، درخت جايش پر ميشود. اما اگر به ريشه آسيب برسد. جوانهاي خوبي كه، مردم خوبي كه ايمانشان خوب است، منتهي حالا يك خلافي كرد. يك جايي را نبايد امضا كند، امضا كرد. يكجايي نبايد حرفي را بزند، زد. يكجايي نبايد موضعگيري كند. خوب موضعگيري كرد. ولي حلال زاده است. خوب است، آدم خوبي است. از دستش در رفت. اينها خوب هستند، يعني قابل توبه هستند. اما اگر ريشه، اگر قصه ريشه باشد اين خيلي خطرناك است. آسيب اگر به شاخه برسد، ولذا حديث داريم گاهي خداوند «يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَه» (بحار الانوار/ج29/ص600) خدا آدمهايي را دوست دارد اما عملش بد است. ميگويد: اين آدم خوبي است، ولي عملش بد است.
9- درختها استعدادهاي مختلفي دارند. بعضي درختها ماندگار هستند. بعضيها ماندگار نيستند. بعضيها چوبشان ماندگار است. بعضيها ميوهشان ماندگار است. بعضيها هم مثل سبزي يا بعضي درختها مثلاً فوري بايد خورد. بعضيها مثل انجير، انجير را مثلاً ميشود خشك كرد، تا مثلاً چندين ماه. همينطور كه تفاوتها در ماندگار، ناماندگاري ميوهها هست، انسانها هم اينطور هستند. در بعضي درختها قابل پيوند هستند. ميشود با يك پيوندي مزه و ميوه و شرايطش را عوض كرد. بعضي از انسانها هم انعطاف پذير هستند. بعضي درختها پيوندبردار هستند، مثلاً بعضي چيزها هم به هم پيوند نميخورند.
من يكوقتي با كسي بودم. به او گفتم: ببين آقا اگر ميتواني با فلاني كار بكني، كار بكن. اگر نميتواني، جدا شويد. گفت: خوب جدا شويم، ميگويند: بد نبود. گفتم: بد نيست. مگر هر جدا شدني بد است؟ اسفناج و گلابي، هم اسفناج خاصيت دارد، هم گلابي. اما اينها قابل پيوند نيستند. قابل پيوند نيستند. هر دو يكي يكي خوب هستند. عسل خوب است. خربزه هم خوب است. ولي با هم ميگويند: معروف است حالا ميترسم دروغ هم باشد. حالا امتحان نكنيد يكوقت بگويند: شيخ من را كشت! امتحان نكنيد. معروف است به اينكه عسل و خربزه با هم نميسازد. كارد و پنير! اينها ضد هستند. كارد شكم پنير را پاره ميكند. اما در عين حال هم كارد خوب است، هم پنير! بعضي درختها قابل پيوند هستند. بعضي انسانها قابل انعطاف هستند. بعضي درختها قابل پيوند نيستند. بعضي انسان هستند، زُمُخت هستند. يعني هيچي تكانشان نميدهد. فكر هم ميكنند مقاومت چيز خوبي است. ببينيد يك چيزي بگويم.
قرآن ميگويد: مقاومت در حق خوب است. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) اگر گفتند: «رَبُّنَا اللَّهُ» اگر گفتند: خدا «ثُمَّ اسْتَقامُوا» استقامت كردند، اين استقامت خوب است. به شرطي كه «رَبُّنَا اللَّهُ» بگويي. بعد «ثُمَّ اسْتَقامُوا» استقامت در حق، اما بعضيها يك حرف غلطي دارند، يك فكر غلط دارند. يك توهّم غلط دارند. يك عقيدهي غلط دارند. روي عقيده غلطشان مقاومت ميكنند. اين لجبازي است. فرق بين لجبازي و استقامت چيست؟ لجبازي، مقاومت روي سليقه است. استقامت، مقاومت، روي حق است. مقاومت روي حق خوب است، وگرنه ما تودهاي داشتيم زمان شاه سي سال زندان بود. خوب آن هم در تودهاي بودنش مقاومت كرد. سي سال زندان شاه بود. اما نميشود گفت: ايشان واقعاً مرد تاريخ است. چه چيز است؟ لجباز بوده است. يك حرف بيمنطق داشته است. روي حرف بيمنطقش… مرد اين است كه حرفش يكي باشد. نخير! مرد اين است كه تا اشتباه كرد، بگويد: اشتباه كردم. وقتي اشتباه كردي، برگرد.
6- خدمت رساني به مردم، نشانهي انسانهاي مفيد و مؤثر
10- درخت ميوهي رسيده خودش را به مردم عرضه ميكند. گاهي با دست دراز كردن. گاهي هم بدون دست درازي خودش ميوهاش را پايين مياندازد. يعني درخت ميوهاش را عرضه ميكند. ما هم بايد خدماتمان را عرضه كنيم. امام يك روز از يك نفر پرسيد: شما زكاتت را چه ميكني؟ گفت: هيچي! گندمها و خرما و آنهايي كه زكات است ميبرم خانه، فقرا ميآيند به آنها ميدهم. فرمود: كار غلطي است. تو بايد زكات را بدهي. زكات را بايد بروي به فقير بدهي. نه اينكه در خانهات بنشيني فقير بيايد در را بزند، زكات را به او بدهي. تو بايد زكات بدهي. «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» «آتوا» يعني تو بده. تو بايد بدهي.
اينكه ما صبر كنيم. اينهايي كه پدر و مادر دارند، نگذارند پدر و مادرشان بگويد كه: حسن آقا، جواد آقا پول داري يك خرده به من بده. اين كار را نكنيد. نگذاريد. يك حديث ديدم خيلي دلم سوخت. «اعوذ» ها را ميشمردم. ديدم يك، در يكي از جملات امام اين است كه ميگويد: خدايا! خدايا پناه ميبرم از اينكه پير شوم، بيپول شوم، مجبور شوم به پسرم بگويم: پول بده. به دخترم بگويم: پول بده. پناه ميبرم. اين پيداست خيلي غم است. كه امام از اين غم پناه ميبرد. چون پسر و دختر خجالت نميكشد به پدر بگويد: پول بده. اما پدر خجالت ميكشد به بچهاش بگويد: پول بده. تو كه وضعت خوب است. پول در كيف مادرت بگذار و برو. در جيب پدرت بگذار و برو. نگذاريد پدر به شما بگويد. نه هروقت به من زنگ زده است، برايش نان و گوشت فرستادم. بسيار پسر بدي هستي، كه اجازه ميدهي پدرت به شما زنگ بزند، بگويد: عيد است. ديد و بازديد داريم. من پدربزرگ هستم. اتفاقاً هرچه پيرتر است، خرجش سنگينتر است.
چه ديني داريم؟ الله اكبر! دين ما ميخواهي تكان بخوري قانون دارد. امام ميگويد: خدايا! «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَيَّ إِذَا كَبِرْت» (صحيفه/92) خدايا وقتي پير شدم، رزق مرا زياد كن. چون وقتي پير ميشوم، پدربزرگ ميشوم. همه توقع عيدي دارند. توليد كم، جيب خالي، توقع بالا. توقع، همه ميخواهند خانهي پدربزرگ بيايند. و لذا بچههاي خوب بچههايي هستند كه قبل از عيد پدر و مادرشان را تأمين كنند. بالاخره مادر است، بايد عيدي بدهد. مادر ذليل نشود. در دعا هست. پناه ميبرم. «اعوذ بك» از اينكه پير شوم، مجبور شوم به بچهام بگويم: پول بده. درخت ميوهي خودش را ميدهد. و گاهي هم ميوهي خودش را مياندازد. همهي ميوهها اين نيست كه بچيني. اصلاً ميوهاش را مياندازد.
7- پوشش، نشانهي زينت و زيبايي
12- برگها سبب زيبايي هستند. برگ پوشش و زيبايي است. حجاب هم پوشش و زيبايي است. برهنگي زيبايي نيست. برهنگي زيبايي نيست. برهنگي تمدّن نيست. اگر برهنگي تمدّن بود، خوب حيوانهاي برهنهاي هم مثلاً الاغ، اسب، قاطر، برهنگي زيبايي نيست. پوشش زيبايي است. طاووس زيبا است. پوشش زيبا است. اصلاً به اينكه ريش ميگويند، ميدانيد ريش يعني چه؟ ريش يعني زينت. به ريش ميگويند: ريش، ريش در لغت يعني زينت. لباس زينت است. برگ لباس درخت است و به درخت زينت ميدهد. برهنگي زينت نيست. همانطور كه درختهاي بيبرگ قشنگ نيستند.
13- درختان وسيلهي لطافت هستند. انسان هم بايد وسيلهي لطافت باشد. در جلسات عيد كه ديد و بازديد ميرويم حرفهاي كدورتزا مطرح نكنيم. بله فلاني در يك زماني چه گفت. فلاني چه كرد. از تلخيهايش نگوييد. از شيرينيهايش بگوييد. وقتي كه زن و شوهر با هم ناراحت هستند و ميخواهند از هم جدا شوند، مرد ميگويد: مهري كه دادم مهر من را پس بده. قرآن يك آيه ميگويد. در تلويزيون نميشود ترجمه كرد. ميگويد: مهرت را ميخواهي از خانمت بگيري. «وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْض» (نسا/21) يعني شما شيرينيها را يادت رفت؟ ميخواهد بگويد: خيلي نمك به حرام هستيد. كيفهايتان را كرديد، حالا ميخواهيد پولهايتان را پس بگيريد. خيلي نامرد هستيد. «أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْض»
بله اين مرد را ميبيني؟ يك زماني يك كفش براي من نخريد. اين مرد را ميبيني، خوب بابا اين مرد يك سفر هم تو را برد. اين مرد فلان كار خير را كرد. ولي خوبيها را نميگويند. بديها را ميگويند. حالا مرد ميگويد: هروقت غذا ميپزد شن در آن است. بيا! راست ميگويي؟ هزارها بار غذا پخت، شن در آن نبود. حالا يكبار هم شن در آن است چرا زن را ميكوبي؟ شيرينيهايش را بگوييد. درخت گل و ميوه و برگش كه قشنگ است نشان ميدهد. خاك و كود و كرمخوردگي و اينها در زمين است. ريشههايش در زمين است. آنچه به مردم عرضه ميدهد، يا برگ است. يا گل است. يا ميوه است.
14- درخت آب آلوده ميگيرد، گل ميدهد. آب كثيف پاي درخت ميرود. آب گِل پاي درخت ميرود. اما آن گُل ميدهد. انسان هم بايد اينطور باشد. حرفهاي بد را بشنود، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) افراد نااهل وقتي به اينها خطاب ميكنند، «قالُوا سَلاماً» يا سلام ميكنند يا با مسالمت از كنارش ميگذرند. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72) حضرت آدم دو تا بچه داشت، هابيل و قابيل. يكي گفت: ميكشمت! گفت: تو هم من را بكشي، من به تو دستدرازي نميكنم. برادر بايد با برادر اينطور باشد. « لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني» (مائده/28) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. گفت: اگر دست دراز كني من را بكشي، «ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَك» (مائده/28) من دست دراز نميكنم تو را بكشم. ما اينطور نيستيم. ما اگر كسي گفت: احمق! ميگوييم: من احمقم! ننهات احمق است، بابات احمق است، جد و آبادت احمق است، اوه… بابا يك كلمه گفت. قورتش بده. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ» (آل عمران/134) براي كجاست؟ اصلاً معناي عيد اين است كه برويم خانهي آنهايي كه به ما فحش دادند. اگر خانهي اينهايي كه دوستشان داريم برويم كه هنر نيست. خانهي دوستان مثل رانندگي در سرازيري است. رانندگي در سرازيري كه هنر نيست. هر بشكهاي هم در سرازيري بنز و «بيام و» است. ماشين خوب اين است كه در گردنهها بالا برود. آن كسي را كه دوست نداريم برويم ببينيم. «صِلْ مَنْ قَطَعَك» (بحار الانوار/ج16/ص98) حديث داريم ديدار كن با كسي كه او ديدن تو نيامده است. در سفرش با تو خداحافظي نكرده است. در عروسي دخترش و دامادي پسرش تو را دعوت نكرده است. قورتش بده.
15- هرچه ريشه عميقتر باشد درخت پايدارتر است. درخت روي پاي خودش ايستاده ما هم بايد روي پاي خودمان بايستيم. قرآن يك آيه دارد، ميگويد: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» (فتح/29) درخت روي پاي خودش ايستاده است. آن روزي ما بايد جشن بگيريم كه ديگر گندم از خارج نخريم. هر روزي در هر تكنولوژي، در هر محصول و ميوهاي روي پا ايستاديم، آن روز، روز عيد ما است. «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» آيهي قرآن است. مثل درختي كه روي پاي خودش بايستد.
8- جايگاه بزرگان و پيران در صيانت از خانواده
16- درخت در پاييز هم مفيد است. ما معمولاً سبزي را نعمت ميگوييم. خدا به برگ زرد هم نعمت ميگويد. «وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى» (اعلي/4) يعني سرسبزي را بيرون آورد، «فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى» (اعلي/5) يعني اين را برگ زرد كرديم. هم سبز كرديم، هر زرد كرديم. زردي هم نعمت است. بهترين كود زمين براي درخت برگ زردش است. اينطور نيست كه اين پيرها خاصيت ندارند. بابا اين الاّف است. از كجا؟ اصلاً خيلي وقتها يك بركاتي كه نازل ميشود بر نسل، به خاطر پدر است. «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا» (كهف/82) به خاطر پدر صالح است كه خدا به بچههايش خير ميرساند. نميدانيد پدر بزرگ چه خاصيتي دارد.
وقتي خدا به فرشتهها گفت: برويد قوم لوط را زير و رو كنيد، آمدند ديدند در اين منطقه كه ميخواهند زير و رو كنند، حضرت لوط است. گفتند: خدايا، يك آدم حسابي اينجا است. «إِنَّ فيها لُوطا» (عنكبوت/32) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. حضرت لوط اينجاست. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ» (عنكبوت/32) ما ميدانيم لوط آنجاست. به او ميگوييم: برود. وقتي رفت شهر را زير و رو كنيد. يعني خود فرشتهها هم فهميدند، جايي كه يك پيرمرد مؤمني است، با بودن پيرمرد مؤمن عذاب از كل منطقه برداشته ميشود. پيرها را شما كم نگيريد. گاهي وقتها مثلاً ميخواهند سفر بروند. ميگويند: پدر بزرگ و مادربزرگ را چه كنيم؟ مثلاً ميگويند: ميرويم، نگوييم: ميرويم سفر، يواشكي جيم شويم. در سفر ميروند به آنها بد ميگذرد.
يكي از آقايان به نظرم حاج مهدي آقا طباطبايي بود، به نظرم ايشان بود. گفت: يك مادري به بچهاش گفت: پسر جان تو ماشين داري من را بيمارستان ببر. گفت: من كار دارم. پول را بگير، تاكسي تلفني! ميگفت: پول به مادرش داد سوار شد، دنبال كارش برود. در كوچه به كسي زد. هيچي! تصادف و مجبور شد اين پسر را بيمارستان برد. ميگفت: يك چند ساعتي در بيمارستان الاّف شدم، وقتي برميگشتم ديدم مادرم خودش با تاكسي آمده بيمارستان، دارد برميگردد. گفتم: اين جزاي كسي است كه به مادرش بگويد: پول را بگير، من تو را نميبرم. كسي كه مادرش را نبرد بايد بچهي زخمي مردم را ببرد، وقتش هم تلف شود. از خدمت به مادرش محروم شود. به مادرت خدمت ميكردي، مادرت دوستت داشت. اما اين بچه كه تصادف كردي دوستت ندارد. هم پولت رفت، هم وقتت رفت. هم محبتت رفت.
زرنگي نكنيد. فكر نكنيد اگر اين نباشد، زندگيتان خوش است. نباشد خدا يك تلخي ديگري در زندگي شما ميگذارد. گاهي به خاطر اينكه يك آب جوش در دهان اين پيرزن گذاشتي، نفسش زندگي تو را آباد ميكند. همينكه ميگويند: انشاء الله خير ببيني، خير ميبيني. از دعاهايي كه مستجاب است، دعاي پدر در حق پسر، و دختر و دعاي پسر و دختر در حق پدر.
17- درخت هرچه از نور خورشيد انرژي ميگيرد، وقتي خشك شد، آتشش زدي، تمام انرژيهايي كه در خودش ذخيره كرده است، در صورت حرارت پس ميدهد. انسان هم هرچه تا آخر عمرش جمع كرده است، همهي ذخيرههايش را به جامعه تحويل بدهد. اين درختي كه ما ميسوزانيم اين حرارتش از كجاست؟ ميگويند: اين حرارتي كه اين آتشي كه از درخت ميسوزد، اين انرژيهايي است كه در طول عمرش از خورشيد گرفته است. يعني يك عمر ذخيره ميكند، ولي با خودش نميبرد. اين ذخيره را تحويل جامعه ميدهد ميرود. ما لخت آمديم، لخت ميرويم. منتهي با يك كفن. باقياش را يك دردي دوا كنيم. مشكل زياد است. آدمهايي هستند ميتوانند هزار تا جوان را داماد كنند. هزار تا دختر را عروس كنند. آدمهايي هستند خيلي ميتوانند، امّا ميگذارند ميروند، و چيزي براي خودشان نميگذارند. از درخت كمتر نباشيم. آنچه انرژي از خورشيد گرفت يكجا تحويل ميدهد.
خدايا ما ميترسيم روز قيامت بگوييم: «يا لَيْتَني كُنْتُ تُراباً» (نبا/40) كاش درخت كه هيچي، درخت نبات است. كاش خاك بوديم. بعضي افراد ممكن است از خاك هم پستتر باشند. خاك يك دانه ميگيرد و يك خوشه ميدهد، آدمهايي هستند سي تا لقمه ميخورند، يك اللهاكبر نميگويند. خاك يك دانه ميگيرد، يك خوشه ميدهد. آدمهايي هستند از همه نعمتها استفاده ميكنند، پهلوي خدا سري خم نميكنند. آنوقت ميگويد: «يا لَيْتَني كُنْتُ تُراباً» آيهاي كه خواندم آيهي قرآن بود. اي كاش خاك بودم. خاك سنگيني ما را حمل ميكند. ما حرفهاي سنگين را تحمل نميكنيم. خاك مردههاي ما را در خودش دفن ميكند. ما عيبهاي مردم را در خودمان نگه نميداريم.
خدايا هستي را براي ما آفريدي، نكند ما از خاك و آب و اينها كمتر باشيم. عيد نوروز 89 مبارك. اين اولين بحث در سال 1389 كه تحمل كرديد. حالا اين هم لطف خداست كه شما سي سال مينشينيد و خسته نميشويد. اين هم قضا و قدر است. وگرنه آدم بايد به طور طبيعي 5 سال، 6 سال، اين هم از بركت قرآن است. من سوادي ندارم. اين به خاطر اينكه درسهايي از قرآن و كلمات اهل بيت است، نه حرف من تمام شد، الآن هم اگر سكته كنم مردم ايران بدانيد، اگر الآن سكته كنم تا 20 سال ديگر حرف ضبط شدهي پخش نشده داريم. چون من ديدم اين خانمها سبزي را براي يك ماه ديگر در فريزر نگه ميدارند. گفتم: چطور خانمها سبزي را براي آينده نگه دارند. من بحث توليد نكنم. يك دور تفسير گفتم، از اول قرآن تا آخر قرآن. حدود 500 ساعت! اين را هم براي بعد از مرگ ذخيره كردم. اين از قرآن است. اگر هر كتابي را ميخواستم مطالعه كنم و بگويم حرفم تمام شده بود. ولي قرآن صبح نگاه ميكني، يك چيز. عصر نگاه ميكني يك چيز ديگر. اين بركت قرآن است.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را روز قيامت شرمندهي خودت و اوليائت و شرمندهي نعمتهايي كه مصرف كرديم و خاصيتي نداشته قرار نده. روز قيامت نگويند علف هرزهها را به گاوداري دادند، شير شد. ولي آدمهاي هرزه جز فساد و فتنه هيچ خاصيتي نداشتند. آدمهاي هرزه از علف هرزه بدتر هستند. علف هرزه را گاو ميخورد شير ميدهد، آدمهاي هرزه فقط فتنه و فساد، هيچ خاصيتي ندارند.قيامت را روز شرمندگي ما قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در قرآن، آمدن بهار و سبز شدن درختان، نشانهي چيست؟
1) تولّد نوزادان از مادران
2 ) زنده شدن انسانها پس از مرگ
3) ورود نيكوكاران به باغهاي بهشتي
2- كدام ويژگي درخت، درسي براي دوران جواني است؟
1) درخت تا نهال است، قابل تغيير است
2) ارزش هر درخت به منافع آن است
3) درختهاي كنار جوي آب، سستتر هستند
3- چه چيزي موجب زيبايي درخت ميشود؟
1) برگ درخت كه آن را ميپوشاند
2) ريشهي درخت كه آن را آبياري ميكند
3) تنهي درخت كه آن را برپا ميدارد
4- از چه كساني انتظار تواضع و فروتني بيشتري ميرود؟
1) دانشآموزان
2) كارگران
3) دانشمندان
5- قرآن در آيه 5 سورهي اعلي، به چه امري اشاره ميكند؟
1) سرسبزي درختان
2) زرد شدن برگ درختان
3) سوزاندن چوب درختان