متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1387/11/10
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
شبي كه اين بحث پخش ميشود، شب تولد امام باقر (ع) است. كلمهي باقر،«باقر العلوم» يعني شكافنده، مثل نوك هواپيما حالا چون شما پرسنل هواپيمايي هستيد، نوك هواپيما فضا را ميشكافد. نوك قايق را ديديد چطور است؟ كشتيها را ديديد چطوري است؟ اصلاً خود صورت ما سر دماغ ما، شايد اگر صورت ما مثل پيشاني بود راه رفتن يك خرده براي ما سنگين بود. اينهايي كه شيرجه در آب ميروند، با اين فرم شيرجه ميروند. يعني شكافندهي آب، هوا، فضا، «باقر العلوم» يعني از دل علوم حرف درميآورد. ميتواند از هر كلمهاي «باقرالعلوم». مثلاً اگر به ما بگويند: از خاك چه درست ميكني؟ ميگوييم: از خاك خشت! نه! آجر. نه سراميك. سفال، كاشي. ميگويد: ديگر؟ ميگوييم: ديگر هيچ! خشت و آجر و سراميك! اما خدا از خاك چه درست ميكند؟ چند هزار رقم رنگارنگ! همه هم از همين خاك است. ترشِ ترشِ ليمو ترش! شيرين شيرين خرما، ترش و شيرين انار و پرتقال. برگها با انواع قيافهها، شكلها، ما از خاك سه رقم چيز درست ميكنيم. اما خدا از خاك چه درست ميكند؟ ما از حروف چه درست ميكنيم؟ همين حرفهايي كه ميزنيم. از الفبا، همين كلماتي را ميسازيم، كه با هم حرف ميزنيم. خدا از الفبا چه درست كرده است؟ قرآن درست كرده است. حالا بيا درست كن. اين باقر العلوم، هرچه تاريخ ميگذرد، عمق بيشتر معلوم ميشود.
حالا، ما در خدمت شما، يك بحثي داريم يك مقدار امروز در بحر مسئلهي نماز برويم. نماز كه ميخوانيد. من نميخواهم بگويم: نماز بخوانيد يا چقدر ثواب دارد. يك خرده در نماز فرو برويم. در نماز هم نميتوانيم برويم. حالا يك خرده نگاهمان يك كمي عميقتر باشد. نماز عهد خداست. «الصلاة عهد الله» ما اين را باز كنيم يعني چه؟
1- جايگاه ولايت و امامت در قرآن كريم
بسم الله الرحمن الرحيم، نماز، عهد الهي است. «الصلاة عهد الله» گاهي وقتها انسان از كنار يك چيزي رد ميشود. مثلاً غدير خم را شما همه بلد هستيد. اما امسال من در غدير خم به چند چيز نو رسيدم، با آنكه 50 سال است من طلبه هستم. 15 سالم بوده طلبه شدم. 50 سال آخوندي تازه حالا مثلاً يك چيزهاي نويي براي آدم كشف ميشود. عرض كنم كه سه تا «اُنزل» داريم. «ما أُنْزِل» در هيچ جاي قرآن هم اين سه تا «ما أُنْزِل» با هم نيامده است. «ما أُنْزِل» يعني آنچه نازل شده است. «ما أُنْزِل» آنچه نازل شده است. «ما أُنْزِل» آنچه نازل شده است. يكي «ما أُنْزِل» اين قرآن است. اين مراد قرآن است. به چه دليل؟ به دليل اينكه «وَ لَوْ أَنَّهُمْ» «لو» يعني اگر «أَنَّهُمْ» يعني اگر آنها، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا» اقامه، به پا دارند. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ» تورات، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ» (مائده/66) اگر مردم كتاب آسماني تورات و انجيل و «ما انزل» هم قرآن است. اگر تورات، انجيل قرآن را به پا دارند. «أَقامُوا» به پا دارند، «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم» «اكلوا» اكل، اكل يعني ميخورند. «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ» از بالا، از طريق آسمان، «وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم» از زير پا، يعني وضع اقتصاديشان خوب ميشود. به شرطي كه كتاب آسماني را «أَقامُوا» به پا دارند. اگر مردم به جاي قوانين بشري، به سمت مكتب خالق بروند،كتاب آسماني، تورات تحريف نشده، انجيل تحريف نشده، اگر، به پا دارند نه يعني بخوانند، در حدي كه روي كيف عروس بگذاريم. بالاي سر مسافر بگذاريم. «وَ إِنْ يَكاد» (قلم/51) را به بچه آويزان كنيم. آيت الكرسياش را كاشيكاري كنيم. اينها اقامه نيست، استخاره كنيم. «بك يا الله» بگوييم. اينها اقامه نيست، اينها تشريفات است. اقامهي قرآن يعني بخوانيم مكتب ما باشد. با چه كسي ازدواج كنيم؟ آيه چه ميگويد؟مهريه چقدر؟ آيه چه ميگويد؟ برخورد ما با همسر، آيه چه ميگويد؟ روابط بين الملل، آيه چه ميگويد؟ در جبهه آيه چه ميگويد؟ با اسير چه كنيم؟ آيه! با همسايه؟ آيه چه. با بچه؟ يعني هرچه هست مكتب ما باشد. اين را اقامه ميگويند. اگر تورات و انجيل را اقامه كنند، وضع اقتصاديشان خوب ميشود. «لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ» اين آيه چيز است. اجازه بدهيد يك صلواتي بفرستيد من خود آيه را از رو بخوانم. مائده… (صلوات حضار)
خوب، عرض كنم به حضور شما كه بله «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» «وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» « وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ … لَأَكَلُوا» آيهي بعد غدير خم را گذاشته است. گفته: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ» «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» اي رسول، «بَلِّغ» ابلاغ كن، «ما أُنْزِلَ» يعني علي بن ابي طالب، «ما أُنْزِلَ» «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك» (مائده/67) «إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك» آيهي بعد دوباره گفته: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْء» (مائده/68) اي اهل كتاب پوك هستيد، مگر اينكه «حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ» پوك هستيد، پوك هستيد، هيچ جايگاهي نداريد، اي اهل كتاب پوك هستيد. «حَتَّى تُقيمُوا» مگر اقامه كنيد تورات، انجيل و ما اُنزِلَ كه باز در قرآن است. ببينيد اين مهندسي قرآن را خواستم بگويم. در همهي قرآن يك صفحه داريم، سورهي مائده، آيهي 66، 67، 68، سه آيه پشت سر هم «ما أُنْزِلَ» است. اولش ميگويد: «ما أُنْزِلَ» اول قرآن است. «ما أُنْزِلَ» دوم علي بن ابي طالب است. به گفتهي شيعه و سني «ما أُنْزِلَ» سوم هم باز قرآن است. يعني وقتي خدا بخواهد علي را مطرح كند بين دو تا قرآن مطرح ميكند. ما غدير خم را بلد بوديم. شنيده بوديم. هزار بار گفته و شنيده بوديم با كم و زيادش. اما اينكه جايگاه اين كجا است؟ اين خيلي مهم است. يا مثلاً نگاه ميكنيم در قرآن سه تا اولتيماتوم است. اولتيماتوم ميدهد، برخورد ميكند، خدا با پيغمبرش برخورد ميكند. يكي راجع به توحيد، توحيد، وحي، علي بن ابي طالب، راجع به توحيد اولتيماتوم ميدهد. ميگويد: «لَئِنْ أَشْرَكْت» اگر مشرك شوي، از توحيد بيرون بروي، «لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُك» (زمر/65) عمل تو حبط ميشود. يعني تمام عمل تو نابود است. از مرز توحيد بيرون بروي شرك پيدا كني، عمل تو حبط ميشود. راجع به قرآن، ميگويد كه: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيل» (بحارالأنوار/ج2/ص111) اگر بعضي كلمات را به ما نسبت بدهي كه ما نگفتيم، اگر خواسته باشي حرفي به قرآن اضافه كني، شاهرگت را ميزنيم. رگ گردنت را ميزنم. اگر خواسته باشي به قرآن يك كلمه اضافه كني. راجع به علي بن ابي طالب هم ميگويد: اگر علي را معرفي كني، «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَل» اگر غدير خم علي را معرفي نكني، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67) اصلاً رسالت خدا را نرساندي. يعني همهي زحمتهايت پوك! خيلي لطيف است. در كل قرآن سه بار خدا اولتيماتوم ميدهد، يكي راجع به خودش، ميگويد: از من دست برداري سراغ شرك بروي، پوك هستي. دست از قرآن برداري، حرفهاي خودت را به ما نسبت بدهي، پوك هستي. علي بن ابي طالب، را مطرح نكني، زحمات پوك است. اين زيباييهايي است كه گاهي آدم مثلاً ميگويد كه قرآن چه چيزهايي را كنار هم چسبانده است.
گاهي مثلاً نگاه ميكنيم، دو تا تابلو نشان ميدهد. وقتي پهلوي هم ميگذاريم مقايسهاش خيلي قشنگ است. خيلي قشنگ است. حالا ما ميخواهيم راجع به نماز يك مقداري صحبت كنيم.
2- عهد ازلي و فطري خداوند با انسانها
ما در قرآن چند عهد داريم. يكي عهد اعتقادي، كه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم» (اعراف/172) عالم ذرّ، در اينكه عالم ذرّ چيست؟ دو تا نظريه است. نظريهاي هست كه بيشتر روايات همان را ميگويد، كه ما يك دنياي ديگر هم داشتيم. كه خداوند از نسل پدر ما همهي ما را به صورت ذراتي آفريد،از ما پرسيد «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم» من رب شما نيستم؟ «قالُوا بَلى» گفتند چرا. ميگويند: دنياي اَلَست. «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم» عالم ذرّ ميگويند، دنياي الست ميگويند. و به همين خاطر اين فطرتي هم كه ماداريم كه به سمت خدا ميرويم، ميگويند: اين به خاطر همان است.
بعضيها هم ميگويند نه! مراد عالم استعدادها است. حالا خيلي كار نداريم. يك عهدي داريم، آنوقت فرشتهاي است، خدا به فرشته گفت: شاهد باش كه تمام اين بشر، ربوبيت و خداييت من را قبول كردند. بعد آن فرشته به جماد تبديل شد. سنگ حجر الاسود شد. حالا كلمه سنگ هم اضافي است بايد حجر الاسود بگوييم. حاجيها كه مكه ميروند، سنگي است اندازهي بشقاب، به كعبه چسبيده است. شروع طواف از آنجا است. پايانش هم از همانجا است. به آنجا كه ميرسند، ميگويند: «أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا»آن قولي كه داديم خدا خداي من است، هنوز هم سر قولم هستم. «أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا» يعني آن امانت را، من از خدا دست نكشيدم. اين يك عهدي است كه انسان به طور فطري يك گرايش دروني دارد.
3- پيمان بشر با خداوند: دوري از شيطان و بندگي خدا
يكي هم عهد نماز است كه ميگويد: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ» (يس/60) به او گفته: شيطان دشمن تو است. گوش به حرف دشمنت نده. «وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (يس/61)» دستت را در دست من بگذار. بله قربان گوي كسي ديگر نشو. از كسي ديگر اطاعت نكن. آن شبي كه ما متولد شديم حر و آزاد آفريده شديم. كسي بله قربانگو آفريده نشده است. تو خودت، خودت را بله قربانگوي ديگران كردي. اگر حر باشي، يك جرقهي حر در لنگه كفش عراق پيدا شد، يك آدم حر، گفت: ولو اعدام خواهم شد، بگذار اعدام كنند. يك حر ميبيني دنيا را تكان ميدهد. همه را به تحسين وا ميدارد. يك سيد حسن نصر الله پيدا ميشود. يك امام پيدا ميشود. تو بله قربانگوي كس ديگر نباش. حر باش. حالا اگر در دنيا مردم همه حر بودند ديگر چه كسي جرأت ميكرد…
يك عهد اخلاقي هم داريم. حالا نماز هدف خلقت است. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند. هستي براي ما است. خورشيد براي ما ميتابد. ماه براي ما ميتابد. حركت زمين براي ما است. گياهان براي ما است. از كجا ميگويي؟ قرآن ميگويد. قرآن ميگويد: «خَلَقَ لَكُمْ» «لكم» يعني براي تو است. «سَخَّرَ لَكُمُ» يعني براي تو است. «مَتاعاً لَكُمْ» كلمهي «لكم»، «لكم» در قرآن زياد است. اين «لكم، لكم»ها همان است كه شاعر ميگويد: ابرو باد و مه و خورشيد، هستي براي بشر آفريده شده است و بشر براي عبادت.
4- عبادت، يعني خدايي شدن انسان
عبادت، يعني انسان خدايي شود. چرا سر كار ميآيي؟ خدا آدم بيكار را دوست ندارد. چرا سر كار ميآيي؟ براي اينكه گرهاي از مشكل مردم باز كنم. خدا اين را دوست دارد. چرا اينكار را قبول كردي؟ اينكار را خدا دوست دارد. چرا اين حرف را زدي؟ اينكار را خدا دوست دارد. آنوقت اين عبادت يعني رنگ الهي داشتن، يعني قصد قربت داشتن. حالا ولو انسان بنشيند سبزي پاك كند. اگر يك كاري را كه ميكند، هدفش خدا باشد ولو نجاري باشد، نانوايي باشد، اگر سادهترين كارها رنگ خدايي داشته باشد عبادت است. و مقدس ترين كارها اگر رنگ خدايي نباشد عبادت نيست. يعني اگر انسان در محراب يك ليتر هم گريه كند، اما رياكار باشد گريههاي در محراب، ارزش ندارد، ولي آن چكشي كه نجار به چوب ميزند ارزش دارد. يعني خدا مترش اين است كه اخلاص داري يا نداري. خيليها ممكن است راست بگويند، اما اينكه راست ميگويد براي خدا راست نميگويد. ميگويد: اگر من دروغ بگويم، اعتبار من از بين ميرود. يك وقت افرادي چك دادند. سعي ميكنند چكشان وصول شود. ميگويد: اگر چك من وصول نشود، اعتبار من از بين ميرود. اين براي خدا نيست، براي حفظ اعتبارش است. يك وقت ميگويد: نه! «المومن عند شروطهم» مومن قول داده است، «أَوْفُوا بِالْعُقُود» (مائده/1) قرآن ميگويد: وفا كنيد. من مومن هستم. جامعهي اسلامي نبايد مردم به هم بياعتماد باشند. مسلمان نبايد چكش برگردد. يعني رنگ ها فرق ميكند. شما يك گوسفند را رو به قبله سر ببري، گوشتش حلال است. پشت به قبله حرام است. رو به قبله نماز درست است، پشت به قبله باطل است. كليد اينطرف قفل ميشود. اين طرف باز ميشود. يعني يك كليد است حركت ميكند. منتهي از اينطرف حركت كني قفل ميشود، از اينطرف حركت كني باز ميشود.
5- قصد قربت و اخلاص، شرط عبادت و بندگي
آن مهم اين است كه انسان جهتگيرياش چه باشد؟ ولذا قرآن ميگويد: «لِيَسْئَلَ الصَّادِقينَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (احزاب/8)
آدمهاي راستگو هم معلوم نيست خوب باشند. گاهي راست ميگويد كه مثلاً… افرادي هستند پاي در مينشينند، نه به خاطر تواضع، كه مردم بگويند چقدر ايشان آدم خوبي است. تواضع دارد. سوار ماشين قراضه ميشود. منتهي در دلش اين است كه با همين ماشين ساده به مردم بگويد: ببينيد، من را ميبينيد با همين ماشين! اين ميخواهد به مردم بگويد: من را ببنيد با همين ماشين! حالا فرق نميكند اين با آن كسي كه سوار ماشين لوكس ميشود بگويد: من را ببينيد چه ماشيني؟ هردو ميخواهند بگويند: من را ببينيد. يكي از ماشين لوكس، يكي از ماشين قراضه! يعني هر دو هدفشان مردم به من توجه كنيد! مردم به من توجه كنيد!
يك كسي نزد من آمد، گفت: من قرآن را از اين طرفي حفظ هستم. گفتم: يعني چه؟ گفت: مثلاً همه از اين طرف ميخوانند، من از اين طرف ميخوانم. «والضالين» «نستعين» «مستقيم» از اين طرفي ميخوانم. چند جاي قرآن را باز كردم ديدم از اين طرفي ميخواند. ديدم چقدر جان كنده كه قرآن را، اصلاً خود قرآن سخت است. روخوانياش سخت است. حفظش سخت در سخت است، حفظ چپكياش! گفتم: يك عمري وقتت را صرف اين كردي كه چه؟ اين ميخواهد بگويد: من تنها فردي روي كرهي زمين هستم كه قرآن را چه، ميخواهد مشهور شود. اين مريض است. گفت: حالا به من جايزه ميدهي؟ گفتم: به نظر من تو بايد ديوانه خانه بروي. تو اصلاً خل هستي. عمرت را آتش زدي، نزد خدا رو سياهي، چه كسي به تو گفته است با قرآن اين كار را بكني؟ بعضي كارها عَلَم ميشود، مثلاً يك دقيقه و نيم ايشان بدون نفس قرآن خواند. حالا يك كسي نفس دارد بخواند. حالا اين آقا هم دارد، شاهرگهايش باد كرده دارد ميتركد، خوب بابا نفس بكش. (خنده حضار) نه! من ميخواهم بگويند: ركورد را من شكستم. ببين اينها هوس است. هوس در قاري هست. هوس در آخوند هست. در تاجر هست. در حزب اللهيها هست. در طاغوتيها هست. هوس ول كن نيست. هركسي يك نحوي… ولذا قرآن ميگويد: من خيلي به اين كار ندارم كه تو راست ميگويي، من ميخواهم ببينم اين راستي كه ميگويي هدفت «لِيَسْئَلَ الصَّادِقينَ عَنْ صِدْقِهِمْ» يعني از صادقها هم ميپرسند چرا راست گفتي؟ چرا راست گفتي؟
حالا، عبادت چيست؟ عبادت اين است كه آدم كارهايش رنگ خدايي داشته بشد. سعدي هم كه ميگويد: عبادت به جز خدمت خلق نيست، از حرفهايي است كه قابل رد است. اينطور نيست. خدمت به خلق يكي از عبادات است. به جز خدمت خلق نيست. نه خير! اين ديگر حالا اينطور نيست. گاهي وقتها شاعر ما از يك چيزي غيظش ميگيرد، احساساتش روي شعرش، احساساتش بر عقلش، حالا…
عرض كنم به حضور شما كه هدف آفرينش هستي براي بشر است. بشر براي اين است كه خدايي شود. خدايي يعني قصد قربت.
6- نماز، عبادت همگاني و فراگير
نماز يك عبادت همگاني است. همهي عبادات همگاني نيستند. حج، پولدارها ميروند. عمره پولدارها ميروند. روزه سالمها روزه ميگيرند. جهاد آدمهاي سالم جبهه ميروند. آدمي كه دست ندارد. پا ندارد، دست ندارد، چشم ندارد، جبهه بر او واجب نيست. خمس، و زكات هركس پول دارد خمس و زكات ميدهد. تمام واجبات اگري است. نماز اگر، مگر ندارد. واجب همگاني، باقي واجبات زمان خاصي دارد. در يك زمانهايي واجب است، اما نماز شبانه روزي است. تعطيل بردار نيست. حتي زنها وقتي كه در ماه چند روز نبايد نماز بخوانند، به ما گفتند: بنشينند سر سجاده مثلاً سي بار بگويند سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر! يعني آن خط رابطهشان قيچي نشود. حالا، عبادت محوري است. نماز مثل سوزن است. همهي عبادات مثل نخ است. اگر سوزن فرو رفت، نخ هم ميرود. سوزن ايستاد نخ هم ميايستد. اگر نماز قبول شد، باقي كارها قبول ميشود. مثل پليس راه به شما ميگويد: گواهينامهي رانندگي! (صدا چند لحظه قطع ميشود و دوباره تكراردو جملهي آخر) اگر سوزن فرو رفت، نخ هم ميرود. سوزن ايستاد نخ هم ميايستد. پليس راه جلوي شما را ميگيرد ميگويد: گواهي نامهي رانندگي! شما سي رقم گواهينامه داري، بگو: آقا من خلبان هستم، ميگويد: در آسمانها ميتواني بروي،روي زمين نميتواني بروي. گواهينامهي رانندگي! آقا من فقيه هستم. مجتهد هستم. خبرگان هستم. گواهينامهي رانندگي! پزشك هستم. سفير، وكيل، وزير، ميگويد: آقا هركس هستي باش. بنده پليس هستم، گواهينامهي رانندگي ميخواهم. قيامت نماز را ميپرسند.
آقا ايشان آدم خيري است. نماز هم ميخواند. ما يك جلسهاي رفتيم، افراد ثروتمندي را جمع كرده بودند، به من گفتند: بيا براي اينها سخنراني كن، به شرطي كه راجع به خمس و زكات نگويي. گفتم: پيش پدرشان، من حجت الاسلام هستم، نه حجت المسلمين،من نميخواهيم مسلمانها از من ناراضي باشند. من به اينها ميگويم: شما كه خير هستي، صدها ميليون بعضي هم ميلياردها مدرسه ساختيد، اگر خمس ندهيد، مدرسه ساختنتان هم قبول نيست. اين حرفي كه مي زنم آموزش و پرورش هم راضي نيست. آموزش و پرورش به من گفت. به خيرين بيا صحبت كن، بگو: چقدر آدمهاي خوبي هستيد، مدرسه ميسازيد. اما يكوقت نگوييد: خمس بدهي. من آنچه كه واجب است بايد بگويم. افرادي در نهضت سوادآموزي آمدند، براي نهضت سواد آموزي پول بدهند، گفتم: نه! شما كه ميخواهيد پول بدهيد، برو به آموزش و پرورش بدهيد. ما با كسي رودروايسي نداريم. اگر رودروايسي داشته باشيم، دين نداريم.
7- اولويت دادن به نماز در برنامهريزيهاي نظام اسلامي
رفتم ياسوج متوجه شدم كه يك چهارم نفت ايران از ياسوج است. بعد پرسيدم آموزش و پرورش ياسوج، بعد سي سال ميخواهند نماز بخوانند بچهها سالن ندارند. در عمرم من با وزير نفت صحبت نكرده بودم. ما زنگ زديم تلفني آقاي وزير نفت! يك چهارم نفت ايران براي ياسوج است. نفت ياسوج را ميفروشي، آنطرف ايران سالن ورزش ميسازي؟ سالن ورزش بعد از آن است كه اينها شكمشان سير باشد. يعني نفت براي اينها است. نماز اينها را درست كن، بعد كه اينها نمازشان سالم درست شد، برو سالن آن را هم بساز. نميشود كه كسي پيراهن و شلوار ندارد شما شال و گردن، گردنش ميكني. نان ندارد گفت كه: نانش ندارد اشكنه، بادش دماغ را ميشكند. ما گاهي وقتها ادا درميآوريم. گفت: خوب كسي به من تذكر نداده است. خوب الحمدلله وزير هم بنا شد كه يك160 تا سالن استانداري هم 40 تا يك 200 تا سالن فعلاً بسازند، سي سال از انقلاب ميرود، نسل نو ما ميخواهد نماز بخواند جا ندارد. اين هم در برف ياسوج زير پايش هم نفت است. نفت زير پايش را ميفروشند جاي ديگر خرج ميكند. اگر بنا باشد ما اين طور حرف بزنيم كه به هيچ كس بر نخورد. گفت كه، يك كسي حمام رفت، قديم عكس شير روي سينهشان ميكشيدند، وقتي ميخواستند، جوهر ميزدند و بعد با تيغ ميزنند كه اين جوهر فرو برود و… شعرش را مثنوي ظاهراً گفته است. گفته: كجايش را درست ميكني، كلهاش را، گفته: كله نميخواهد. بعد گفته: پايش را، گفته: بابا اين شيري كه تو ميخواهي من روي بدنت دربياورم، كه نه شكم دارد نه كله، نه پا يك چنين شيري را خدا خلق نكرده است. شعرش هم هست. ما يك مقداري جمهوريمان را نگذاريم جمهوري رو دروايسي اسلامي بشود. البته خيرين، خيليهايشان خمس و زكات ميدهند. منتهي بعضي خيرين هستند يك مقداري عرض كنم به حضور شما ميگويد: آقا من مدرسه ميسازم. اما خمس نميدهم. بايد به او گفت، كه مدرسه بسازي خمس ندهي، قبول نيست. مثل كسي كه دستش خون است. ميگويم: آقا يك باندي بياور من بپيچم. بگويد: آقا من باند نميآورم لحاف كرسي ميآورم. ميگويم: نميخواهم. من گاهي وقتها يك پارچه نازك را ميپذيرم، يك لحاف كرسي را، آقا يك پول خرد به من بده يك تلفن كنم. آقا من پول خرد ندارم اما چك تراول دارم. گاهي وقتها چك به درد نميخورد، پول خرد به درد ميخورد. آقا من يك چوب ميخواهم خلال، چوب خلال ندارم ولي دسته بيل دارم. نميخواهم براي خودت! گاهي وقتها پول كم قبول است، پول خرد قبول است، چك قبول نيست. پارچهي نازك براي خون قبول است لحاف كرسي قبول نيست. گاهي وقتها كسي دو ميليون بده بهشت ميرود، كسي ممكن است صدها ميليون بده بهشت هم نرود. براي اينكه ارتش ميگويد: دستت را اينجا بگذار، بگو: آقا اجازه بده من خودم دو تا دستم را بالا ميگذارم. اين فكر، فكر شيطاني است. وقتي خدا به شيطان گفت: عبادت كن، به آدم سجده كن. گفت: ببين!اين سجده را از من بردار، تا دلت بخواهد سجده ميكنم. ولي به آدم سجده نميكنم. گفت: خوش آمدي! آنچه من ميخواهم، ارتش ميگويد: دستت را بگذار اينجا، خدا ميگويد: به آدم سجده كن. شيطان گفت: اين سجدهي آدم را از من بردار در عوض سي برابر… افرادي هستند ميگويند: آقا من مكه نميروم اما سالي ده تا دختر را جهاز ميدهم. بسمه تعالي قيامت گير هستي. من نماز نمي خوانم اما نمرههايم بيست است. شاگرد اول نميدانم المپياد شدم. مثلاً وزنهبردار كجا شدم، قهرمان كجا شدم. نميدانم در روستايمان، جاده كشيدم، برق كشيدم، آب كشيدم، ميگويم: همهي كارهاي خيرت خوب است. اما كليد اين خير نماز است. «ان قُبل» گواهي نامهي رانندگي داشتي، روي چشم! گواهينامهي رانندگي نداشته باشي صد رقم گواهي نامه داشته باشي پليس تو را نگه ميدارد. چون ما عبد هستيم، عبد يعني آنچه كه خدا ميگويد. نه آنكه خودم ميخواهم. نمازهايي كه ما ميخوانيم خيلي وقتها خدايي نيست. ميگويم: به دلم نچسبيد. ميگوييم: بابا خدا ميگويد: پاك است. اين خواهر يا برادر وسواسي ميگويد: نه! بله حالا خدا ميگويد: پاك است، اما به دل من نميچسبد. يعني خدايا بيخود ميگويي. تو بگو: پاك است. من ميگويم: نجس است. اين خودش را در مقابل خدا مطرح ميكند. ميگويد: تو بگو: پاك است اما من به دلم نميچسبد. خدا ميگويد: «وَ لْيَعْفُوا» (نور/22) او را ببخش. من! قيامت ميخواهم يقهاش را بگيرم. بابا ولش كن. نخير! من از سر او نميگذرم.انشاالله بچههايش، انشاالله شوهرش، انشاالله همسرش، انشاالله، خانم چه مشكلي داري؟ ببخشش! من او را نميبخشم. خدا ميگويد: ببخش، ميگويد: نه! خدا ميگويد: پاك شد، ميگويد: نه! خدا ميگويد: خمس بده، ميگويد: نه! هركسي هم به يك نحوي گرفتار است. پژوهشكدههايي داريم، اوه! صدها هزار پايان نامه، چقدر هم تحقيق ميكنند. اما ثمرهي اين تحقيق چيست؟ يك نسخه در وزارت علوم است، پايان نامههاي فوق ليسانس و دكترا، يك نسخهاش نزد خود كسي است كه تحقيق كرده است. هيچ كس از اين پايان نامهها استفاده نميكند. شايد ما چند قطار پايان نامه داشته باشيم كه به اندازهي يك آلاسكا، يك بستني، بستني دل يك بچه را خوش ميكند. هيچ فقط يك تحقيق است. تحقيق بيخاصيت. پول بيخاصيت، عبادت بيخاصيت. اميرالمومنين ميگويد: شيطان 6000 سال عبادت داشت. بعد حضرت ميفرمايد: نميدانيم اين 6000 سال، سال دنيا است يا سالهاي آخرتي؟ چون سالهاي آخرتي يك روزش به اندازهي 1000 سال است. «وَ إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّون» (حج/47) يك روزش هزار سال دنيا است. حضرت امير در نهج البلاغه ميفرمايد: 6000 سال عبادت داشت، اما آنجايي كه خدا گفت مقاومت كرد. در برابر خدا مقاومت نكنيم. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102) آنوقت حالا نماز من حرفهايي ميخواهم بزنم، اشاره كردند…
8- ايجاد امكانات لازم براي اقامه نماز در همه اماكن عمومي
برادرها و خواهرها وضع نماز در مملكت ما، در شأن جمهوري اسلامي دارد ميشود. ولي هنوز نشده است. هنوز نشده است. پاويون ما كه شخصيتها ميروند نمازخانهاش دو متر در دو متر است. يعني 5 نفر نميتوانند در آن نماز بخواند. پاويون يعني رجال سياسي در آنجا ميروند. سالن فرودگاه ما، نمازخانههايش كوچولو، كوچولو، كوچولو، يا تنگ، به خصوص وقتهايي كه حج و اينها ميآيند بروند، اينقدر شكايت براي وضع نماز شده است، جادههاي ما كمي خوب شده است ولي باز مشكل دارد. مدارس ما داغان است. عرض كردم ياسوج، بسياري از استانهاي ديگر، يك همتي بكنيم، دينمان را نسبت به نماز انجام نداديم. افرادي براي نماز سختي كشيدند، براي نماز سيلي خوردند، خدا رحمت كند همهي جانبازها و اسرا و شهدا و آزادگان را، مرحوم ابوترابي در اجلاس نماز بلند شد، گفت: يك خاطره براي شما بگويم. زماني كه ما اسير بوديم، صدام دستور داد 17 نفر سران دانه درشتها و اسيرها را بگيريد، با شكنجه اينها را بكشيد. خوب يك نفر را آوردند، دو نفر را آوردند، چنان در سر و اين طرف و آنطرف چشمش زدند كه چشمش روي موزاييكها افتاد. يعني مثل كله پاچهاي كه چنين ميكني مغزش ميريزد، خود ابوترابي را ميخ گذاشتند، گفتند: همهي هفده تا را با شكنجه امشب نابود كنيد. هركدام را يك شكنجهاي رفتند. ما در خون خودمان افتاديم. حال اينكه آخ بگوييم نداشتيم. به هر حال يك سفيدي ديديم فكر كرديم سپيدهي صبح است. همان در خون خودمان دو ركعت نماز خوانديم. بعد فهميديم اين سپيدي سپيدهي صبح نبوده است، يعني يك سفيدي ديگر بوده است. بعد سپيده كه زد، يكبار ديگر هم نماز خوانديم. ميگفت: آن روزي كه در خون خودمان غلتيديم، دو تا نماز خوانديم. ما شب يلدا، شبهاي 16 ساعتي، تازه نماز صبح قضا ميشود. دو دقيقه نماز نميخوانيم، ولي دو ساعت و نيم تخم كدو ميشكنيم. دو ساعت و نيم تخمهي كدو ميشكنيم.ولي دو دقيقه با خدا حرف نميزنيم. البته تك و تا اينطور هستند. ولي تك و تا هم نبايد… در كشور حضرت مهدي نبايد يك تارك الصلاة باشد. در كشور امام زمان يك بيسواد نبايد باشد.
خدايا آنچه غفلت كرديم، گذشتهي ما را ببخش، توفيق جبران مرحمت بفرما. صلوات بفرستيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- كدام امام، به شكافندهي علوم، شهرت يافت؟
1) امام علي(عليهالسلام)
2 ) امام باقر(عليهالسلام)
3) امام صادق(عليهالسلام)
2- مراد از «ما أُنْزِل»، در آيه 67 سورهي مائده چيست؟
1) قرآن كريم
2) تورات و انجيل
3) ولايت امام علي(عليهالسلام)
3- در سورهي يس چه امري به عنوان عهد الهي با بشر مطرح شده است؟
1) دوري از اطاعت شيطان
2) عبادت و اطاعات از خدا
3) هر دو مورد
4- در ميان عبادات، كدام يك همگاني و فراگير است؟
1) نماز
2) روزه
3) حج
5- چه كسي پس از سالها عبادت، به خاطر يك نافرماني، از درگاه الهي رانده شد؟
1) شيطان
2) حضرت آدم
3) حضرت يونس