متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1387/11/3
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته»
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث امروز ما يك مسئلهاي است كه ما به عنوان يك مسلمان بايد بدانيم. بحث جديدي هم نيست من يك چيزهايي در تفسير نور هم داشتم كه ديشب مراجعه كردم. يك كتابي هم دستمان رسيد به نام «رسول مهر» كه اين كتاب را هم ديدم و از اين كتاب حدود 30 نكته گيرم آمد كه چرا پيغمبر زنهاي متعدد گرفت؟ ممكن است … بلكه حتماً افراد مغرض و آنهايي كه با اسلام سر جنگ دارند، يكي از دكمههاي فشار را اين قرار ميدهند كه پيغمبر شما چند تا زن گرفت!!! دليل ازدواجهاي متعدد! سي دليل من اينجا يادداشت كردم كه شايد بيشتر باشد. كه ببينيد ازدواجهاي پيغمبر ما ذرهاي روي هوس نبوده است. همهاش از روي دليل و حكمت بوده است.
موضوع بحثمان: دليل ازدواجهاي متعدد پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله)!
1- ازدواجهاي پيامبر پس از رحلت حضرت خديجه
اول اينكه پيغمبر ما چند سال عمر؟ كل عمرش شصت و سه سال بود. تا پنجاه و پنج سالگي، يك همسر داشته است. تا پنجاه و پنج سالگي! بعد از فتح مكه هم كه سال هشتم است، تا آخر عمرش ديگر ازدواج نكرده است. از پنجاه و پنج سالگي تا شصت و يك سالگي چقدر ميشود؟ شش سال. تمام ازدواجهاي پيغمبر در اين شش ساله بوده است. نعوذ بالله اگر پيغمبر به خاطر هوس بود، آدم هوسش قبل از پنجاه و پنج سالگي است. بعد از پنجاه و پنج سالگي ديگر خيلي هوس ندارد. بايد ببينيم قصه چه چيز است؟
1- كسي كه در غار حراء مناجات ميكند و خلوت ميكند، اهل هوس نيست. شما ازدواجهاي پيغمبر را ديديد، اما مناجاتهايش را در غار حراء نديديد.
2- دوست و دشمن حتي اونهايي كه به پيغمبر ايمان نياورند، احدي نگفته است كه پيغمبر نعوذ بالله اهل هوس بوده است. همه ميگفتند امين است. ميگفتند كاهن است، كاهن يعني غيب گو! ميگفتند ساحر است، جادوگر! ميگفتند شاعر است، حتي ميگفتند مجنون است. نسبت ديوانگي ميدادند، اما نسبت هوس بازي نميدادند. اين دو! پس يك: عبادات در غار حراء! دو: حتي دشمنانش لقب هوسباز به او ندادند.
3- تا پنجاه و پنج سالگي يك همسر!
2- ازدواجهاي پيامبر، زمينه حمايت قبايل از پيامبر
4- بعد از فتح مكه ديگر همسري نگرفت! اين پيداست كه… در فتح مكه ديگر همهي بتها را شكستند و اسلام مسلط شد! پيداست آن وقتهايي كه همسر گرفته است، هر همسري را هم از يك قبيلهاي ميگرفت! چند تا قبيلهي قوي بودند، مثلاً رئيس يكي از قبيلهها عمر بود. رئيس يكي از قبيلهها ابوبكر بود. رئيس يكي از قبيلهها ابوسفيان بود. از هر قبيلهي دانه درشتي يك كسي را ميگرفت. آن زمان هم رسم بود. هر كس داماد قبيلهاي ميشد، قبيله از او حمايت ميكرد. ميخواست يك توازن… سياست داخلياش را متوازن كند. اگر از يك قبيله ميگرفت، باقي قبيلهها مسئله دار ميشدند. توازن قواي… يعني سياست داخلياش را در قبيلهها! يك قصه بگويم، شما شنيدهايد. روز عاشورا را ميگويند كه براي امام حسين است، روز تاسوعا را ميگويند كه براي حضرت ابالفضل است. ميدانيد قصهاش چيست؟ روز تاسوعا شمر يك امان نامه آورد و به ابالفضل داد و گفت تو در امان هستي و به اين سمت بيا! ما كاري به تو نداريم! چرا؟ براي اينكه شمر و ابالفضل از طرف مادر با هم خويش و قوم بودند. آنجا خويش و قوم دم خويش و قوم را داشت. پيغمبر ميخواست با همهي قبيلهها فاميل بشود كه از شرشان راحت بشود. يا از شرشان اگر شر دارند، يا اگر شر ندارند، وقتي قبيلهي آن شد، چون… ببينيد آدم…
خدا رحمت كند اموات را! پدرم ميگفت: به هر كس و به هر انساني بگويند: فلاني از تو بهتر است، آدم حسودياش ميشود. به هر كس بگويند فلاني از تو بهتر است، آدم حسودياش ميشود. اما اگر به آدم بگويند: پسرت از تو بهتر است، آدم حسودياش نميشود. چون ميگويد هر چه هم ترقي كند، پسر من است. حالا به هر جا هم برسد، پسر من است. هر چه هم ترقي كند، اين داماد ما است. پيغمبر داماد ما است. رشد كرده است. «يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) فوج فوج مردم مسلمان ميشوند. خوب الحمدلله اين داماد خودمان است. پيغمبر ميخواست خودش را داماد قبيلهها كند، تا اگر شري دارند، از شرشان، و اگر شري ندارند، از حمايتشان! و يك سياست داخلياش را متوازن كند. با همه! و لذا با بعضي از قبيلهها فقط عقد كرد. عروس را هم خانه نياورد. فقط دلش خوش است كه… آخر گاهي وقتها ميگويد آقا شما پهلوي من فقط يك عكس بگير، خانه ما هم نيامدي… فقط ميخواهم پهلوي من عكس بگيري كه من بگويم با فلاني يك عكسي داشتم. پيغمبر بعضي از همسرهايش فقط عقد خالي بود.
اصلاً عروس را نديد. خوب! عرض كنم به حضور شما كه اصلاً اگر نعوذ بالله پيغمبر ازدواجهايش براي غير از حكمت بود، دليلي نداشت، زن از هر كس زودتر قصه را ميفهمد، تمام زنهاي پيغمبر مريد پيغمبر بودند و اگر زن بفهمد كه اين شوهرش دنبال هوي و هوس است، مردش كه نيست هيچ! اصلاً خودش كودتاچي ميشود. اصلاً كودتا ميكند. اما پيغمبر همهي زنهايش مريدش بودند. اينكه زنهاي پيغمبر مريدش بودند، چون ميديدند پيغمبر هوسي ندارد. حتي آن شبي هم كه بيمار بود، در بيمارياش هم، بيمارياش را عدالت ميكرد، ميگفت من امشب بستري هستم، رختخواب من را آنجا ببريد. آن وقتي هم كه بيمار بود، بيمارياش را هم تقسيم ميكرد. نگاههايش را يك جور نگاه ميكرد. اگر يك لحظه به او نگاه ميكرد، يك لحظه هم به او نگاه ميكرد و يك لحظه هم به او نگاه ميكرد. يعني الگوي مساوات. تمام رئيس جمهورهاي كرهي زمين و تمام مصلحان و تمام نميدانم حقوق بشريها، همه جمع شوند، امكان ندارد يك روز مثل پيغمبر زندگي كنند، خوب! ميگويم ها…
3- پايداري پيامبر بر اسلام و ردّ پيشنهاد مشركان مكّه
مشركين مكه پهلوي ابوطالب آمدند، ابوطالب عموي پيغمبر بود. گفتند به اين پسر برادرت بگو دست از اين حرفها بردارد. «قولوا لا اله الا الله، تفلحوا» دست از اين «لا اله الا الله» بردارد و كاري به بتهاي ما نداشته باشد ما خوشگلترين زنان مكه را در اختيارش ميگذاريم. اگر پيغمبر نعوذ بالله اهل هوس بود، بايد سراغ همان زنهاي زيباي مكه ميرفت. گفت: … فكر ميكنم بلد هستيد ديگر! حالا نصفش را من ميگويم، نصفش را شما بگوييد. پيغمبر فرمود: خوشگلترين زنها را ميخواهند به من بدهند؟ اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من… يعني اگر عالم هستي را به من بدهند، من دست از توحيد بر نميدارم. اگر پيغمبراهل هوس بود، به او گفتند: هر زن زيبايي را بخواهي به تو ميدهيم. خوب!
اصلاً يك چيز ديگر! ترتيب زنها دليل بر اين است كه … يك مردي كه دنبال هوس باشد، هر زني ميگيرد، بايد زن چهارم از زن اول يا زيباتر باشد يا جوانتر! پيغمبر ما كه زن اولش خديجه بود. ميگويند كه سنش از خودش 15 سال بيشتر بود. زن دومش هم همسن خودش بود به همراه چهار يتيم. بعد يك زن جوان گرفت، دو مرتبه يك پير گرفت، باز يك پير گرفت، باز يك جوان گرفت، يك متوسط گرفت، اگر كسي اهل هوس باشد، زن بعدي بايد رنگ و آبش از زن قبلي بهتر باشد. كسي نميآيد يك خانهي خشتي بخرد، بعد برود خانهي آجري، دومرتبه بيايد خانهي خشتي! ترتيب زنها هم يك دليل است. كسي كه اهل هوس باشد زن بعدي، بايد يك امتيازاتي داشته باشد. اينهم يك مورد.
4- ازدواج پيامبر با زنان بيسرپرست و يتيمدار
اصلاً «ام السّلمه» گفت من به درد شما نميخورم، من هم سن شما هستم، پير شدهام. چهار تا يتيم دارم. يكي از زنهاي پيغمبر گفت كه من شوهرم شهيد شده است و پنج تا دختر يتيم دارم. يك چيز ديگر هم به شما بگويم. تا حالا نشنيدهايد. پيغمبر همهي زنهايش از مكهايها بودند. از مدينه در طي ده سال هيچ زني نگرفت. ميدانيد چرا؟ چون زناني كه در مكه اسلام آوردند، هجرت ميكردند، بعد شوهر اينها كه در جبهه شهيد ميشد يا از دنيا ميرفت، سرپناه نداشتند، همهجرت كرده بودند و در مدينه غريب بودند، هم غريب بودند و هم بيوه بودند، هم يتيمدار بودند و بيسرپرست بودند، آنها را ميگرفت، اما زنان مدينه را ميگفت كه اگر اينها شوهرشان هم بميرد، بالاخره عمو و خاله و اينها غريب نيستند. يعني از مدينه پيغمبر زن نگرفت. اين خيلي مهم است. تمام زنهاي پيغمبر از مكه بود. چون مردم مكه ايمان آوردند، از مكه هجرت كردند به مدينه، در مدينه غريب بودند، بيوه هم ميشدند، يتيمدار هم بودند. اصلاً كسي اينها را نميگرفت.
يكي از زنهاي پيغمبر بداخلاقي كرد. پدر زن پيغمبر آمد و گفت تو كه ميداني شكل نداري، من تو را با زور به پيغمبر دادم، تو ديگر بداخلاقي نكن. يعني اينقدر بعضي از اينها مشكل شكلي داشتند كه پدر هم ميگفت كه من تو را با زور دادم. بايد مواظب باشيم كه چقدر دلائل حكيمانه در كار بود. توازن قواي سياسي داخلي، ارتباط با قبيلهها… بعداً مگر پيغمبر اينترنت و ماهواره و تلفن و كامپيوتر و تلويزيون و خطابه داشت؟ از طريق همين زنها مسائل ديني در زنها پخش ميشد. از طريق همين زنها، خانوادههاي اين زنها، به تدريج مسلمان ميشدند. اصلاً ازدواج با زنهاي بيوه، سالمند، يتيمدار هوس است يا شكنجه است؟ اصلاً به مردهاي ما بگوييد آقا يا چهار تا زن بيوهي يتيمدار به تو ميدهيم يا برو زندان! ميگويد: آقا تو را به حضرت عباس زندانيم كن! در خيابان به يك مرد بگويند: آقا! ما تو را ميخواهيم جريمهات كنيم! يك چند تا زن بيوهي يتيمدار به تو ميدهيم، يا بايد زندان بروي! ميگويد: آقا! من مخلص شما هستم، اجازه بده زندان بروم! آخر زندگي با چند زن بيوهي يتيمدار، هوس است؟ آخر حيا نميكنند آنهايي كه عزيزترين فرد هستي را فكر ميكنند كه… ازدواجها حكيمانه بود. ازدواجها حكيمانه بود. اگر هوس بود، چرا مشركين به او گفتند: زن زيبا به تو ميدهيم، قبول نكرد؟ اصلاً بعد از پنجاه و پنج سالگي هوسي براي كسي ميماند؟ آن هم پيغمبري كه در اين چند ساله دهها جنگ دارد! تشكيل حكومت دارد، بنيانگذار حكومت اسلامي هست. عبادت هست. اصلاً ما يك زن داريم، تا دم آفتاب ميخوابيم، پيغمبر چند تا زن داشت، دو سوم زن… دو سوم شب را مناجات داشت. آخرش آيه نازل شد كه «طه» (طه/1) اي پيغمبر «مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى» (طه/2) ما قرآن را نفرستاديم كه اينقدر عبادت كني، برو بگير بخواب! اينقدر به خودت زجر نده! اگر مسئله هوس… اصلاً پيغمبر اكثر عمرش را روزه بود، آدمي كه ميخواهد هوسبازي كند، با شكم گرسنه ميتواند هوسبازي كند؟ اكثر عمرش را روزه بود، آن چند سالي را كه زن گرفت، همهاش در جنگ بود. هيچ موردش به هوس نميخورد. حتي يك روزنهاي كه نعوذ بالله، نعوذ بالله، ازدواجهاي پيغمبر براي تمايل شخصي باشد، يك روزنهاي بنده پيدا نكردم، سي تاهم… ميگويم سي مورد، دروغ نگفته باشم. بيست و نه مورد! بيست و هشت مورد! بيست و هشت نكته من اينجا نوشتم كه حتي يكي از اينها هم كافي است.
يك كسي به بدهكار گفت: آخر چرا طلب ما را نميدهي؟ گفت: به صد دليل! اوه… صد دليل داري كه طلب ما را نميدهي؟ بله! گفت: خوب يك موردش را بگو! گفت: دليل اول اينكه ندارم! گفت: خوب همين يك مورد بس است. اصلاً همين يك مورد بس است. من بيست و هشت دليل اينجا نوشتهام كه يك موردش بس است.
5- تأكيد قرآن بر دوري پيامبر از پيروي هوا و هوس
قرآن ميگويد كه اصلاً هوس در پيغمبر نيست. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) يعني پيغمبر روي هوي و هوس حرف نميزند. حالا نگوييد كه زبانش از روي هوي و هوس نيست. ولي ممكن است دستش از روي هوي و هوس باشد. نه وقتي ميگويد پيغمبر هوس ندارد، يعني هيچ هوسي نبايد داشته باشد. مثل اينكه ميگوييم آقا: لاستيك جلو پنچر نميشود، خوب فايدهاي ندارد، ممكن است لاستيك عقب پنچر شود. بايد گفت كه اصل لاستيكها پنچر شدني نيست تا آدم اطمينان پيدا كند. چون قرآن ميگويد: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) يعني حجت خدا بايد سوزن درزش نرود. يعني بايد حجت باشد كه هيچ بهانهاي براي هيچ كس نباشد. لب پيغمبر بر هوس تكان نميخورد. حالا اگر لب تكان نخورد، اما اگر دست با هوس، غيظش گرفت و بر سر كسي زد، عصباني شد و از روي هوي و هوسش زد! خوب فرقي نميكند، باز هم به درد پيغمبري نميخورد. چه فرقي ميكند؟ چه لبش از روي هوس باشد، چه مشتش! يك جايي پايش را گذاشت كه نبايد بگذارد. يك جايي رفت كه نبايد ميرفت. خوب باز هم ميگوييم كه پايش از روي هوي و هوس در اين جلسه رفت. اين جلسهاي كه شركت كرد، از روي هوي و هوس بود. وقتي ميگويد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) ما ميفهميم. در پيغمبر هوسي وجود ندارد چون اگر هوس باشد، ديگر فرقي نميكند. آخر مثل اينكه ميگويند كه يكبار… نميدانم اين را گفتهام يا نه؟ حالا اگر گفتهام، دوبار بگويم. يك كسي يك ريشي داشت، خيلي ريشش غيرطبيعي بود. نگاهش كردم و گفتم بيا! آخر اينهمه ريش را ميخواهي چكار كني؟ پيرمرد يك حساب ديگري دارد، آخر تو جوان هستي و بيست و سه سالت است، يك وجب و نيم ريش!!! گفت: حاج آقا اشكال دارد؟ گفتم: به نظر من حرام است. گفت: مجتهد هستي؟ گفتم: نه مجتهد نيستم، اما مراجع تقليد در رسالهشان نوشتهاند، لباس شهرت حرام است. لباس شهرت يعني اين پنبه گناهي كرده است؟ اگر ميگويد لباس شهرت حرام است، ريش شهرت هم حرام است. بند كفش شهرت هم حرام است. هر خانمي، هر آقايي، هر حركتي بكند كه در جامعه با بقيه فرق بكند، خوب اين حرام است. وقتي ميگويد لباس شهرت حرام است… پنبه كه گناهي ندارد، ميخواهد بگويد خودنمايي! برتريطلبي! چشمك با عمل! آخر لازم نيست كه آدم با چشمهايش چشمك بزند، وقتي من يك قيافهاي به خودم گرفتم يعني… ساعت مچي ميبندد، منتها دستش را هم چنين و چنان ميكند. خوب اين ميخواهد ساعتش را نشان بدهد. يعني هر كاري بكنيم كه خودنمايي كنيم، اين خودنمايي حرام است. منتها خودنمايي… گاهي وقتها اسم چيزي را ميگويند، ولي باقياش را خودمان ميفهميم.
يك آقايي ميگفت: دود روزه را باطل نميكند. رفت خانهي مريدش ديد اين قليان ميكشد، چاي هم ميخورد. گفت: آقا! مگر روزه نيستي؟ گفت: چرا! من مقلد شما هستم، گفت: من مرجع تقليد تو هستم، ميگويم: دود روزه را باطل نميكند، تو هم قليان ميكشي و هم چاي ميخوري! گفت: هر مرجعي حاليش است كه قليان بي چايي نميشود. اين خنديد و گفت: پس ما برويم و در فتوايمان تجديد نظر كنيم. بگوييم دود خالي… كلمهي خالي!
مثلاً قرآن ميگويد: «إِنَّ السَّمْعَ» گوش! «وَ الْبَصَر» بصر يعني چشم! «وَ الْفُؤاد» قلب! « إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» بعد ميگويد: «كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) همهي اينها در روز قيامت سؤال ميشود. به گوش ميگويند: چه شنيدي؟ به چشم ميگويند: چه ديدي؟ به دل ميگويند: چه فكر كردي؟ خوب اين «كُلُّ أُولئِكَ» اينجا چه خاصيتي دارد؟ خوب بود كه قرآن اينطور ميگفت: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» چشم و گوش و دل، مورد سؤال است. ميگويد چشم و گوش و دل، بعد ميگويد: «كُلُّ أُولئِكَ» اين «كُلُّ أُولئِكَ» ميخواهد بگويد كه اين سه تايي را كه گفتم، از باب نمونه گفتم، وگرنه از پا هم سؤال ميكنم: كجا رفتي؟ از شكم هم سؤال ميكنم: چه چيزي خوردي؟ اگر فقط چشم و گوش و دل بود، بايد ميگفت: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» از چشم و گوش و دل ميپرسند. ميگويد: چشم و دل و گوش، بعد ميگويد: «كُلُّ أُولئِكَ» از همهشان! اين كلمهي «كُلُّ أُولئِكَ» ميخواهد بگويد اين سه تا از باب نمونه بود. وقتي ميگويند لباس شهرت، اين از باب نمونه است. يعني هر عملي، اصلاً كسي عارُق بزند. عطسه كند. اگر كسي مثلاً در مسجد همه دستهايشان را چنين كردند، يك كسي دستهايش را چنين كند! همه ميگويند: الهي آمين! اين بگويد: الهي آمين! (با لحن خاص) اين مثلاً يك جوري آمين ميگويد كه باقي آمينها فرق كند. هر حركتي كه آدم بكند، كه با بقيه فرق بكند، اين هم شبيه لباس شهرت است. وگرنه اگر بگوييم لباس شهرت حرام است، خوب مگر اين پنبه گناهي كرده است؟ پشم و لباس كه گناهي نكرده است!
6- اتمام حجت خداوند بر مردم با دوري پيامبر از هوا و هوس
وقتي قرآن ميگويد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) لب پيغمبر از روي هوس تكان نميخورد، خوب پس بگوييم: بله! لبش از روي هوس تكان نميخورد، اما پايش از روي هوس جايي ميرفت! نعوذ بالله! دستش از روي هوس به كسي سيلي ميزد! نعوذ بالله! ميخواهد بگويد: در هوس بسته است. اگر هوس يك روزنهي باز باشد، حجت خدا بالغ نيست! «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) يعني حجت خدا بايد جوري باشد كه براي هيچ كس جاي شكي نماند… به پيغمبر ميگويد: ميداني چرا تو امي هستي؟ امي يعني درس نخوانده است، اگر تو يك سطر مينوشتي: «وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِك» اگر با دست راستت يك سطر مينوشتي، شك ميكردند! «إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون» (عنكبوت/48) يعني به شك ميافتادند. من يك كسي را گفتم قرآن بياورد كه يك كلمه خواندن و نوشتن بلد نباشد تا بدانند اين معجزه است. اگر يك ساعت معلم ديده بود، حتي آنهايي كه نميتوانند پيغمبر ما را ببينند، الله اكبر! اسلام چقدر دشمن دارد!
گفتند، بله پيغمبر يك سفري به شام رفت، در راه يك ملاقاتي كرد، در آن ملاقات همه چيز را ياد گرفت. ما ميگوييم: آقا باز هم پيغمبر است. اگر كسي بتواند با يك ملاقات اين همه چيز ياد بگيرد، باز هم معجزه است. باز هم معجزه است.
در اتاق مدير آمد، شاگرد ميخواست بگويد: چرا من را رفوزه كردي؟ به جاي اينكه بگويد: به چه مُجوّزي من را رفوزه كردي؟ گفت: به چه مَجوزي من را رفوزه كردي؟ گفت: به همين مَجوز! كه تو مُجوز را هم مَجوز ميگويي! اگر كسي در يك ملاقات توانست يك قرآني بياورد كه هرچه علم پيش ميرود اسرارش بيشتر ميشود. حالا ميگويد: تو بيسواد بودي، خواندن و نوشتن «إِذاً لاَرْتابَ» اگر يك جاي پيغمبر، يك حركتش، يك قدمش، يك دستش، يك غذايش، يك تصميمش، با هوس بود، كل پيغمبر اگر… شما يك چرخ ماشينت پنچر ميشود اعتمادت از ماشين سلب ميشود. ديگر حالا آقاي راننده نميتواند بگويد: آقا ببخشيد! اين چرخ جلو بود. بعضيها شوخي ميكنند در شوخي آبروي همديگر را ميريزند. ميگويد: آقا جان تو كه ما را خراب كردي! ميگويد: بابا! شوخي كردم! حالا يا شوخي بود يا جدي! آبروي من را… مثل اينكه من يك طلا بردارم، در چشم شما بزنم. بگويي: كور شدم. بگويم: خوب طلا بود. حالا يا طلا بود، يا سيخ بود، ما كور شديم. نميشود گفت: چون شوخي كردم، به اسم شوخي… حديث داريم «اتقّوا ]يَدَعَ[ الْكَذِبَ جِدَّهُ وَ هَزْلَه» (بحارالأنوار/ج69/ص262) از دروغ پرهيز كنيد. چه دروغ جدي، به اسم شوخي نميشود حرفها را زد. به جوان گفتم: حلقهي طلا بر من حرام است. گفت: كجاي قرآن نوشته است؟ گفتم: هيچ جا! نماز ميخواني يا نه؟ گفت: بله! گفتم: دو ركعت را كجاي قرآن نوشته است؟ فقط در قرآن گفته: «أَقيمُوا الصَّلاة» «يُقيمُونَ الصَّلاة» نماز را اقامه كنيد. اما نگفته: دو ركعت! سه ركعت! اگر ميخواهي فقط قرآن باشد، طواف را هم «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيق» (حج/29) گفته است. نگفته است هفت بار! در قرآن آيه داريم «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/7) هرچه پيغمبر گفت گوش بدهيد. خود نمازش را قرآن گفته و پيغمبر هم گفته: دو ركعت بخوان. قرآن هم ميگويد: به حرف پيغمبر گوش بدهيد. «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر/7) هرچه گفت: نه! نه، هرچه گفت: بله! بله.
به يك جوان ديگر گفتم: اين حلقهي طلا حرام است. گفت: نامزدي است. گفتم: خوب اگر بگويي: نامزدي حلال خدا حرام ميشود؟ يك مثل زدم احتمالاً مثل را شنيده باشيد. گفتم: يك كسي جگر روي منقل گرفت، بو ميداد. يك مرتبه ديد گربهها جمع شدند. يك مرتبه گفت: بلال است، بلال! فكر كرد مثلاً اگر به جگر… (خنده حضار) مثلاً اگر به جگر بگويد: بلال! گربهها ميروند. شما اگر به جگر هم بلال گفتي، گربهها نميروند. اينطور نيست كه اگر گفتي: شوخي كردم، ديگر گناه نباشد. شما با شوخي هم آبروي كسي را بريزي، گناه كردي. با اشاره آبروي كسي را بريزي، گناه كردي.
يكي از اصحاب پيغمبر، رفت يك خبري از جبهه بياورد، منتهي در جبهه كه رفت، در جبههي مخالف يك آشنا درآمد. گفت: چه شده؟ چنين اشاره كرد. حرف هم نزد. فقط اشاره كرد كه… فوري قرآن و پيغمبر همه با او برخورد كردند. گفت: آقا من چيزي نگفتم! بله چيزي نگفتي. ولي همين اشاره حركت را لو داد. گاهي وقتها بايد چراغها خاموش باشد. يك كسي يك چراغ را روشن كند لو داده است. شما اگر از بانك پول گرفتي در جيب اينجا گذاشتي، اگر جيب بر زد، تاوان داري. اما اگر جيب بغلت گذاشتي، و درش را هم سوزن زدي، يا جيب بغل گذاشتي زيپش را هم كشيدي، اگر آنجا را دزد زد تاوان ندارد. چون در حفاظت پول اينجا كوتاهي كردي. به شما موتور ميدهند، بروي كارت را انجام دهي. ميروي برميگردي، ميگويي: حاج آقا! موتور را دزديدند. ميگويم: كجا گذاشتي؟ ميگويد: پشت خانه!پشت خانه گذاشته باشي تو ضامن هستي. اما اگر موتور را در خانه بردي، از داخل خانه دزديدند ضامن نيستي. اينها كدهايش فرق ميكند. كدهايش فرق ميكند.
ما دو تا گران فروش داريم. يك گران فروش را پيغمبر فرمود: آفرين! يك گران فروش را فرمود: غلط كردي! ماجرا چيست؟ ببينيد چطور كلاهش فرق ميكند. يعني فهم اين، اين است. حضرت به يك نفر پول داد گفت: برو يك گوسفند بخر! اين هم رفت آنجا كه گوسفند ميفروشند، يك گوسفند خريد، وقتي برميگشت يك كسي گفت: آقا اين گوسفندت را به من بفروش! حالا مثلاً اين خريده بود صد هزار تومان، گفت: 200 هزار تومان! گفت: خريدم! من حال ندارم تا محل فروش گوسفندها بروم. دو برابر پول داد، اين هم دو مرتبه برگشت يك گوسفند خريد، دو مرتبه صد هزار تومان، پول گوسفند را با صد هزار تومان برد. امام صادق فرمود: چه كردي؟ فرمود: آقا! شانس است. خريدم 100 تومان! در راه يك كسي حوصلهاش نميرسيد،گوسفند را دو برابر از ما خريد. ما برگشتيم يك گوسفند خريديم، 100 هزار تومان هم آورديم. امام فرمود: بارك الله! بارك الله همان است كه ما به هم ميگوييم: باريك الله! «بارك الله» يعني خدا بركت بدهد. «بارك» از بركت است. بركت هم يعني خير كثير. يعني چه درآمد خوبي، الحمدلله! «بارك الله» خوب اينجا امام صادق به كسي كه دوبله فروخته فرمود: «بارك الله» يكبار امام صادق به يك كسي پول داد گفت: برو تجارت كن. پول از من، كار از تو، هرچه گيرت آمد نصف، نصف! مضاربه! ايشان هم مثلاً فرض كنيد دو تا كاميون نخود خريد، وقتي ميخواست برود منطقه اي بفروشد فهميد در منطقه نخود نيست، تصميم گرفت حالا كه منطقهاي نخود نيست، قيمت نخود را دو برابر كند. با همكارها و اينها هم قرار گذاشتند نرخ را بالا ببرند، نرخ را بالا مثلاً سود دوبله، دو برابر برد. امام صادق فرمود: سود را برگردان. فرمود: من اين سود را نميخواهم. چطور گوسفند دو برابر بارك الله، نخود دو برابر نبارك الله؟ گوسفند طبيعي بود. يك كسي در راه عاشق شد، خواست دو برابر بخرد. ولي نخودها را شما گاوبندي كردي. با باقي نخود فروشها دست به يكي كردي، نرخ را با توطئه بالا بردي. يك وقت جنس با توطئه بالا مي رود، يعني چهار نفر كارگر جنس را ميخرند. انبار ميكنند. يك قراردادي ميبندند. مثلاً تمام توليدهاي اين كارخانه را يك كسي ميخرد. ميرود با مدير عامل كارخانه قرارداد ميبندد، هرچه پتو و فرش است يكجا ميخرد. چون كلان ميخرد ارزان ميخرد. بعد ذره ذره ميفروشد، گران ميفروشد. اين رقم معامله گير ميدهد. چون با يك قراردادي با مدير عامل، با انبار، با احتكار، اگر دو برابر طبيعي بود حلال است. اگر يك كسي طبيعي چاق شد سالم است. اگر يك كسي را آمپول زدند چاق كردند، يك مرض است. فرق ميكند. طبيعي باشد يا… رنگ سياه طبيعي، طوري نيست. اما يك كسي ذغال برداشت در صورت كسي ماليد، اين حسابش فرق ميكند.
توجه به مساوات، بين چند همسر متفاوت بالاترين سختي است. بحثمان اين بود. چرا پيغمبر زنان متعدد گرفت؟ هوس بود؟ «نعوذ بالله» آدمي كه اهل هوس است، جوانياش را در غار عبادت نميكند. آدمي كه در هوس است، دو سوم شب را عبادت نميكند. آدمي كه اهل هوس است، اكثر روزها روزه نيست. آدمي كه اهل هوس است، هر زن بعدي بايد از زن قبلياش يك قدم جوانتر و بهتر باشد. آدمي كه اهل هوس است، بعد از 55 سالگي ازدواج نميكند. در ايام جنگ ازدواج نميكند. آدمي كه اهل هوس است، پيشنهاد مشركين كه ميگويند: زن خوشگل به تو ميدهيم، قبول ميكند. آدمي كه اهل هوس است، «نعوذ بالله» بايد از مدينه هم كه اين همه مريد دارد بگيرد. از مهاجرين ميگرفت كه غريب باشند و بيوه و آواره! زندگي با زنان سالمند بيوهي يتيمدار، آنوقت تربيت يتيم، خودش يك كاري است. پيغمبر با اين ازدواجها جمعي از بچههاي يتيم را تربيت كرد و به جامعه ياد داد كه شما اين زنهاي بيسرپرست را سرپرستي كنيد.
7- ترك ازدواج پيامبر پس از فتح مكه و تثبيت اسلام
خوب پس ازدواج براي چه بود؟ اگر براي هوس نبود، براي چه بود؟1- توازن سياست داخلي، 2- اسلام آوردن قبايل 3- حمايت قبايل، از بنياميه دختر ابوسفيان را گرفت. از بني عُدي يا عَدي دختر عمر را گرفت. از بني تميم عايشه دختر ابوبكر را گرفت. بعد از فتح مكه ديگر زن نگرفت. چون ديگر حكومتش تثبيت شده بود. ديگر نياز نداشت كه با ازدواج با قبيلهها حمايت شود. يعني اسلام به قدري رشد كرده بود، مثل درخت! درخت وقتي روي پاي خودش ايستاد، ديگر لازم نيست زير شاخهاش چوب بگذارند. ولذا بعد از فتح مكه اسلام روي پاي خودش ايستاد. «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» (فتح/29) چون روي پاي خودش ايستاد ديگر لازم نبود با ازدواج با قبيلهها، نظر ها را جلب كند. بعضي هم فقط عقد كردند، هيچ همخوابي صورت نگرفت. اصلاً اگر هوس بود چرا از همه بچهدار نشد؟ پيغمبر با عايشه كه ازدواج كرد، عايشه خيلي كوچك بود. آدم پنجاه و چند ساله با يك بچه دختر، كجاي اين به هوس ميخورد. جز اينكه ميخواست با قبيلهي اينها روزنهي فاميلي پيدا كند و نظرشان را جلب كند. از همه گذشته در آن زمان چند همسرداري عيبي هم نداشت. الآن در حجاز، بسياري از مردم، چند تا زن دارند. اين در ايران است كه چند همسرداري كفر است و شرك است و خيانت و جنايت! ولي در آن زمان، اصلاً گاهي زن اول خواستگاري زن دوم ميرفت. حالا يك چيزي براي ما عيب است، معنايش اين نيست كه… مثلاً براي ما 13 نحس است. اما كجا 13 نحس است؟ حضرت امير روز 13 رجب به دنيا آمد. اگر يك چيزي نزد ما بد است، ما بايد بگوييم: نه! بد است و هيچ كس هم نبايد دور اين بد برود. بسيار خوب! اين دلايلي بود كه راجع به ازدواجهاي پيغمبر بود. ما بايد بدانيم اسلام دشمن دارد، چه دشمناني! پيغمبر ما، قرآن ما، اميرالمومنين ما، امام صادق ما، حضرت مهدي ما، چه دشمنهاي كمر بستهاي و چه بودجههايي براي شكستن! بايد هر تهمتي به اسلام ميزنند، بتوانيم استدلالي و علمي جواب دهيم.
خدايا روز به روز ايمان مارا به خودت و قرآنت و پيغمبرت و اهل بيتت، روز به روز ايمان ما را بيشتر بفرما. جوانهاي ما را نسبت به همهي شبهات و توطئهها و انحرافات حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- اولين ازدواج پيامبر، پس از حضرت خديجه، در چند سالگي بوده است؟
1) چهل و پنج سالگي
2 ) پنجاه و پنج سالگي
3) پنجاه سالگي
2- ويژگي بارز همسران بعدي پيامبر چه بود؟
1) زنان بيسرپرست
2) زنان يتيمدار
3) هر دو مورد
3- قرآن در آيه 3 سورهي نجم، چه چيزي را از پيامبر نفي ميكند؟
1) هوا و هوس
2) كذب و دروغ
3) خيانت در امانت
4- بر اساس آيه 36 سورهي اسراء، در قيامت كدام اعضاء مورد سؤال قرار ميگيرند؟
1) چشم و گوش
2) قلب و عقل
3) همه اعضاء و جوارح
5- آيه 48 سورهي عنكبوت بر كدام ويژگي پيامبر تأكيد ميكند؟
1) عابد بودن
2) زاهد بودن
3) امّي بودن