متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/7/9
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
عزيزاني كه پاي تلويزيون هستند، موضوع ما مسئلهي بخل و انفاق بود. راجع به انفاق تعبيرات زيادي در قرآن آمده است. واژههاي زيادي آمده من ده مورد را اينجا نوشتم. انفاق، «اَنفَقوا، يُنفَقوا» خيلي آيهي انفاق داريم. 2- زكات، زكات در قرآن و روايات معناي عام است. و لذا مثلاً گفتند: زكات علم نشر علم است. زكات آبرو، زكات مال يعني هركس هرچه دارد، بايد يك مقداري به ديگران كمك كند. كلمهي زكات 32 بار در قرآن آمده است. كلمهي صدقه در قرآن آمده است. انفاق، زكات، صدقه، كلمهي «ايتاء» ايتا با (الف و ت دو نقطه) يعني كمك كردن.كلمهي «اِعطا» با (عين و ط) يعني عطا كردن. در قرآن آمده است. كلمهي «اطعام» در قرآن آمده است. كلمهي قرض الحسنه بارها در قرآن آمده كه يك نوع كمك است. كلمهي تعاون در قرآن آمده است. كمك رساني. كلمهي كفّاره در قرآن آمده است. كسي روزه خورد مثلاً به شصت نفر فقير كفّاره را اطعام بدهد. فلان كار را كرد كفّارهاش اين باشد كه يك مقدار نقدي بدهد يا يك مقدار… كلمهي «هَدي» همان هديه، در قرآن آمده است. انفاق، زكات، صدقه، ايتاء، اعطا، اطعام، قرض، تعاون، كفّاره، هَدي، در هيچ مكتبي اينقدر براي مبارزه با فقر و فقر زدايي و كمك به محرومين اين همه سفارش نشده است.
1- نماز و زكات، همراه يكديگر در قرآن
در ميان واجبات هيچ واجبي مثل زكات خودش را به نماز نچسبانده است. 27 آيهي قرآن «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة»، «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة» «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (1) «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَْرْ» (كوثر/2) «صَلِّ» نماز بخوان، «وَ انحَْرْ» نحر، شتر بكش. گوشتش را به فقرا بده. يعني خلاصه رسيدگي به فقرا خيلي مهم است. بنابراين بحثي را ميخواهم راجع به انفاق بكنم. اول يك قصه در قرآن هست براي شما بگويم. در سورهي توبه آيهي 75 يك ماجرايي را نقل ميكند، براي شما بخوانم.
بسم الله الرحمن الرحيم. ماجرا اين است كه شخصي به نام ثعلبه بود. نزد پيغمبر آمد و فرمود: دعا كن وضع من خوب شود. حضرت فرمود: همينطور كه هست خوب است. گفت: نه من قانع نيستم. ميخواهم وضع من خيلي خوب شود. هرچه حضرت فرمود: صلاح تو نيست گفت: نه من ميخواهم. وضع ايشان خوب شد. طوري كه ديگر نميتوانست مدينه كار بكند. مدينه برايش كوچك بود. بيرون مدينه رفت، مزرعهاي گرفت و كار و دامداري و كشاورزي و وضعش عالي شد. حضرت كسي را فرستاد و فرمود: خوب وضع تو خوب شده زكات بده. گفت: زكات براي چه؟ زكات چيست؟ بعداً هم كه پشيمان شد پيغمبر زكات او را نگرفت. خليفهي اول هم زكاتش را نگرفت، خليفهي دوم هم نگرفت، خليفهي سوم هم نگرفت، در زمان عثمان در حال نكبت مرد.
2- عدم پايبندي به نذر و عهد، نشانه نفاق و شرك دروني
قصهي اين را خدا در قرآن سورهي توبه آيه 75 نقل كرده است. ميفرمايد: «وَ مِنْهُمْ» بعضي از مردم «مَنْ عاهَدَ اللَّه» با خدا معاهده ميبندند، قول ميدهد. ميگويد:اي خدا تو چنين كن، من هم قول ميدهم. تعّهد ميكند. ميگويد: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» خدايا اگر از فضلت به من دادي و وضع من خوب شد، «لَنَصَّدَّقَنَّ» حتماً صدقه ميدهم. به فقرا كمك ميكنم. «وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ» شخص صالحي ميشوم. ولي خدا ميگويد: «فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ» (توبه/76) اما همين كه وضعش خوب شد و خدا به او داد «بخَِلُواْ» بخل ميكند. نتيجه چيست؟ كسي كه به خدا قول داد كه انجام بده، انجام ندهد، خدا ميگويد: «فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِم» (توبه/77) خدا در قلبش نفاق ميگذارد. اين منافق ميشود.
سؤال: چگونه انسان منافق ميشود؟ پاسخ: هركس با خدا نذري، عهدي ببندد، هركس به خدا قولي بدهد،و به قولش عمل نكند اين نفاق در قلبش پيدا ميشود. قول داديد انجام بدهيد. نذر كرديد به نذرتان وفا كنيد. خيليها نذر ميكنند، همين كه وضعشان، خرشان از پل رد شد…
حالا اين نذر را اين تعهد را راجع به عروس و دامادها هم خدا يك جاي ديگر گفته است. گفته: عروس و دامادها اول كه بچهدار ميشوند، ميگويند: «لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحا» (اعراف/189) اگر خدا يك بچه ي صالحي بدهد، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» ما شكر خدا را ميكنيم. «فَلَمَّا ءَاتَئهُمَا» وقتي خدا يك بچهي نقلي به آنها داد، «جَعَلَا لَهُ شُرَكاَء» (اعراف/190) ميگويند: خدا كه نبود اين آمپول اينطور شد. اين دكتر اينطور شد. اين ويتامين فلان، با ويتامين فلان شد اين بچه چنين شد. اين به خاطر شير من است كه بچه اينطور شده است. مرد ميگويد: به خاطر لقمهي من است. اصلاً خدا را فراموش ميكند. او ميگويد: من. او ميگويد: من. او ميگويد: دكتر، او ميگويد: ويتامين، او ميگويد: آمپول. خيلي خدا گله ميكند.
چند جاي قرآن خدا از آدمهاي نامرد گله ميكند. ميگويد: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْك» (عنكبوت/65) سوار كشتي ميشود. موج برميدارد «دَعَوُا اللَّه» يا الله! يك تسبيح دست ميگيرد، پشت در كنكور «اللهم صل علي محمد و آل محمد»، «اللهم صل علي محمد و آل محمد»، «اللهم صل علي محمد و آل محمد» چنان با حجاب وارد دانشگاه ميشود و صلوات ميفرستد، «فَلَمّا» داخل دانشگاه شد، او هم فكلش پيدا ميشود، مادر هم خدا را فراموش ميكند. ميگويد: اين مردم چموش هستند بعضيهايشان! گير كه ميكنند خوب ميشوند، خوب كه شدند يادشان ميرود. هم دربارهي بخل، خدايا به من مال بده. خدايا به من بچه بده. خدايا كنكور قبول شوم. بعد خيلي جملهي بعدش خطرناك است. ميفرمايد: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في قُلُوبِهِم» خدا يك نفاقي در قلبشان ميگذارد، «إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَه» (توبه/77) اين نفاق ابدي تا روز قيامت است. بنابراين بايد مواظب باشيم كه اگر عهد بستيم، نذر كرديم عمل كنيم. اين يك مورد. حالا اين قصه براي ثعلبه بود.
قرآن دربارهي انفاق نكاتي دارد. انفاق و بخل، دو تا تابلو ترسيم كنيم. چون آدم وقتي چيزها را كنار هم ميگذارد، بهتر جلوه ميكند.
3- بخل و انفاق، كفران و شكر عملي
انفاق تشكر عملي است. تشكر عملي است. بخل كفران عملي است. از كجا اين حرف را مي گويي؟ حضرت سليمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» (نمل/40) اين نعمتها از فضل خداست. «أَ أَشْكُر» آيا من شاكر هستم؟ «ُأَمْ أَكْفُر» يا كفران مي كنم؟اگر نعمت به جاي خودش مصرف شود تشكر است. تشكر اين نيست كه آدم با زبان بگويد:الحمدلله! گرچه تشكر الحمدلله با زباني هم تشكر است. اما بهترين تشكر اين است كه هر چيزي در جاي خودش مصرف شود. اگر يك جواني، جوانياش را صرف يك كاري ميكند كه فايدهاي ندارد، حتي در رشتهي دانشگاهي، حتي در حوزهي علميهي قم، يك بحثي را مطرح ميكند كه مورد نياز جامعه نيست. مورد نياز خودش هم نيست. اين دارد عمرش را تلف ميكند و اين كفران است. يكبار ديگر من اين را بگويم چون مكرّر گفتم ولي آخر هميشه كه همهي مردم پاي تلويزيون نيستند. آن كسي هم كه پاي تلويزيون هست، با يكبار يادش ميرود. بعضي از چيزها را دائم بايد تكرار كرد. هرچه را كه در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و كتابخانهها و منبرها، هرچه كه گفته ميشود و هرچه كه شنيده ميشود بايد چهار شرط داشته باشد. وگرنه گوينده و شنونده و نويسنده جواب قيامت را آماده كنند. 1- يا بايد واجب باشد. يا بايد مستحب باشد. يا بايد مشكل فردي را حل كند. يا مشكل جامعه را حل كند. اگر اين بحثي كه ميكنيد، اين پژوهشي كه ميكنيد، نه مشكل فرد را حل بكند، نه مشكل جامعه را، نه واجب است نه مستحب. مورد نياز جامعه نيست. خوب مثلاً اين تحقيقش براي چيست؟ جوان ميآيد ميپرسد: در قطب شمالي شش ماه شب است شش ماه روز. نماز چطور است؟ مي گويم: مادرت رفته يا پدرت! ميگويد: هيچ كدام. ميگويم: خودت بليط پرواز داري؟ ميگويد: نه! ميگويم: آخر چرا وقتت را صرف ميكني يك چيزي را سؤال ميكني كه هيچ… آقا اين حديث از امام صادق است يا امام باقر؟ چه فرقي ميكند. مسجدالحرام چند متر است؟ به تو چه؟ واجب است بدانيم؟ نه! مستحب است بدانيم مسجد الحرام چند متر است؟ نه! الآن شما در مسجدالحرام گير كردهاي؟ در متراژش ماندي؟ ميخواهي بخري ببيني چند متر است؟ نه! الآن مشكل جامعهي ما متر مسجدالحرام است؟ نه! چرا يك چيزي را وقت صرف ميكني كه متأسفانه متأسفانه متأسفانه خيلي از علوم ما اينطور است. شكر عملي انفاق است، بخل كفران عملي است.
2- در هيچ يك از واجبات پيغمبر مأمور نمي شود از مردم تشكر كند. مثلاً در هيچ جاي قرآن و روايات ما نديديم كه خدا به پيغمبر بگويد: از مردم تشكر كن، نماز خواندند. از مردم تشكر كن مكه رفتند. از مردم تشكر كن جبهه بودند. فقط به پول كه ميرسد، ميگويد: آنهايي كه زكات ميدهند «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» از مردم تشكر كن. تنها واجبي كه پيغمبر مأمور ميشود از مردم تشكر كند، پول است. زكات است. اصلاً متر دين پول دادن است.
4- پرداخت خمس و زكات، نشانه ايمان واقعي
فقط نماز خواندن و مناجات نماز شب نيست. افرادي جزء اصحاب پيغمبر هستند، جبهه رفتند در جنگ بدر پيروز شدند، غنيمت هم گرفتند. قرآن ميگويد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم» (انفال/41) بدانيد كساني كه پيغمبر يا اصحاب پيغمبر هستيد و پيش مرگ هستيد و جبهه رفتيد و بدنتان سوراخ سوراخ شده است. خمس بدهيد. بعد ميگويد: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُون» اگر ايمان داريد، به چه كسي ميگويد: اگر ايمان داريد؟ به كسي كه از اصحاب پيغمبر است. پيداست ميشود آدم از اصحاب پيغمبر باشد، رزمنده هم باشد، در جبهه هم باشد، نزد پيغمبر هم برود، بدنش هم خوني شود، اما به پول كه رسيد مشتش بسته باشد. قرآن ميگويد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه» (انفال/41) كساني كه غنايم جنگي گرفتند بايد خمس بدهند، بعد ميگويد: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُون» خيلي آيه مهم است. به كسي ميگويد: اگر ايمان داري، كه از همهي پلّهها بالا رفته است. مسلمان هست. اصحاب پيغمبر هست. مي شود آدم اصحاب پيغمبر هم باشد، مؤمن هم باشد. در جبهه هم باشد. اما در ايمانش لنگ بزند.
پس اول شكر عملي، دوم: پيغمبر مأمور به تشكر است. تنها واجبي كه پيامبر مأمور به تشكر است. تشكر از مردم است. بخل چه؟ بخل ثعلبه، زكات ثعلبه را نپذيرفت.
3- در هيچ واجبي خدا مشرك نميگويد جز راجع به زكات. «وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6) «الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ» اِ…! ما فكر كرديم مشرك بتپرستها هستند. ميگويد: نه! مؤمن نماز شب خوان اگر زكات ندهد مشرك است. «وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ» خيلي مهم است. اين تعبير، براي هيچ واجبي چنين تعبيري نيامده است.
انفاق ميماند، بخل ميپرد. «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد» (نحل/96) قرآن ميگويد: تو كه بخل ميكني نميدهي هرچه نزد تو است «يَنفَد» ميپرد. همه چيزها ميپرد. «َما عِنْدَ اللَّهِ باق» (نحل/96) نزديكترين فرد به انسان اولاد آدم است. كه انسان خيلي اولادش را دوست دارد. بيشترين علاقه را انسان به اولادش دارد. در عين حال اولاد ميپرد. الآن به اولادها بگوييد، به خود ما بگوييد: آقا جد هفتم شما كجاست؟ ميگوييم: جد هفتم؟ اسمش چيست؟ سالگردش… برو پي كارت! بيكاري! يعني بچهها و نوههاي ما چند سال ديگر قبر ما را هم نميدانند چيست؟ همينطور كه شما نسل چهارم، پنجم، ششم را نميدانيد چه كسي است. اما آنچه كه نزد خداست مانده است. هرچه نزد شما است ميپرد. هرچه نزد خداست ميماند. اين هم فرق بين بخل و انفاق است.
5- ترك انفاق از ترس فقر، وسوسه شيطاني
خوب حديث داريم فقيري كه پهلوي شما ميآيد، اين آمده كه بار شما را به قيامت ببرد. هرچه ميتواني به او بده كه بارت را ببرد. اگر يك باري روي دوشت است يك كسي گفت: كمك كن، از خدا ميخواهي. خداوند ميبخشد. فضل ميكند. خدا وعدهي فضل داده است. «والله يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلا» (بقره/268) دربارهي انفاق خدا ميگويد: «يَعِدُكُمْ» يعني خدا وعدهي فضل و بخشش «يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً» قرآن ميگويد: «يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلا» اما بخل چه؟ بخل قرآن ميگويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر» (بقره/268) اين شيطان است كه وعده ميدهد ميگويد: اگر بدهي خودت چه خواهي داشت؟ پيري داري. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاء» شيطان ميگويد… آدمهايي كه دور آدم ميگويند: خرج نكن، اينها هم حلقومشان حلقوم شيطاني است. فكرشان فكر شيطاني است. هركس كه مانع شد. يك كسي ميخواهد يك كار خير بكند.
يك پدربزرگي در يكي از استانها خود پدربزرگ ميگفت. يك نامه آورد گفت: ببين نوهي من چه نوشته است؟ نوشته بودند «خيّّر» شخص خَيِّري فلان درمانگاه را ساخت. آنوقت نوهاش نوشته بود: پدربزرگ خري، «خَيِّر» را كرده بود… خري! ميگفت: ببين نوهي من اين را نوشته است. آن همسر و آن بچه و آن عمو و آن دايي و آن برادر و خواهر، تمام كساني كه مانع مي شوند كه انسان كار خير بكند، اينها هم شيطان هستند. ميخواهي طلبه شوي؟ برو دكتر شو. مهندس شو. دكتر و مهندس روي چشم، اما ما طلبه نميخواهيم؟ خجالت نيست ما پهلوي چين خجالت بكشيم كه چين سيصد نفر را تربيت كرده فارسي حرف ميزنند و ما يك طلبهي ايراني نداريم كه چيني حرف بزند. روز قيامت پهلوي چين چه خاكي بر سرمان كنيم؟ او براي هفتاد ميليون ما سيصد نفر تربيت كرده است. ما براي يك ميليارد و چند صد ميليون آنها دو نفر تربيت نكرديم. ما صدها هزار طلبه ميخواهيم. نه بابا آخوندي گرسنگي است. اگر بنا است گرسنگي بخوري هرجا باشي گرسنگي ميخوري. اگر هم بنا است وضعت خوب باشد… شما چه كار داري به… حضرت به آن شخص گفت: اگر بچههايت از اولياي خدا هستند، خدا اولياي خودش را گرسنه نميگذارد. اگر هم از دشمنان خدا است، براي چه براي دشمن خدا تلاش ميكني؟
6- دعوت از جوانان براي تحصيل در حوزههاي علميه
كساني كه هوششان خوب است استعدادشان بالا است، بيايند طلبه شوند. ما الآن خيلي طلبه كم داريم. قاضي كم داريم. امام جمعه كم داريم. در روستاهايمان روحاني كم داريم. در شهرهايمان روحاني كم داريم. تازه اگر ايران اضافه شود، ما چند تا طلبه داريم كه به زبان روماني حرف بزند؟ چند تا طلبه داريم به زبان انگليسي حرف بزند؟ يك جمعي هستند ولي مگر… ما الآن هزار تا اسلام شناس داشته باشيم، اگر آمريكا ويزا بدهد، مسلمانهاي آمريكا جذب ميكنند. هزار تا! اينكه ميگويم حرف نميزنم. من هم مسجدهاي آمريكا را ميدانم، هم خودم آمريكا رفتم. هزار تا حجةالاسلامي كه بتوانند انگليسي حرف بزنند، اسلام شناس باشند، هزار تا از آنها باشد مسلمانهاي قليل آمريكا را جذب ميكنند. اينها را ميبلعند. نه ميمكند، ميبلعند. يك چيزي در تلفن من شنيدم گريه كردم. يعني خيلي سوختم. كه گفت: يك روحاني براي ما بفرست ولو لال، هرچه عطش بيشتر شود قدر آب بيشتر معلوم ميشود. هرچه فساد در جامعه بيشتر شود، قدر آخوند بيشتر معلوم ميشود. اينطور كه روزگار آخوند… اين فيلم مارمولك كه داده شد من يك تكهاش را ديدم گفتم: عيبي ندارد. در سمينار حج، روحانيون حج سر ما ريختند. كه آقا تو چرا گفتي: اين فيلم مارمولك… گفتم: چه اشكالي داشت؟ گفت: آخر يك كسي در خيابان به يك نفر گفت: مارمولك! گفتم: مثلاً اگر كسي بگويد: مارمولك حالا مارمولك كه حيوان كوچولو است. يك نهنگ هم يك آخوند را خورد، حضرت يونس را پس داد. (خنده حضار) آخوند خوردني نيست. نژاد ما نژاد خوردني نيست.در دريا يك نهنگ، مارمولك كه كوچولو است. يك نهنگ هم يك آخوند را خورد پس داد. بني اميه يك آخوند را زير سم اسب كرد تازه گنبدش طلا شد. امام حسين! رضاشاه با همهي قلدرياش نشد. بله ممكن است حالا چهار تا نميدانم يك آهنگي، چهار تا فكلي، نميدانم فرض كنيد كه يك جايي، يك خانهاي، يك شرابي باشد، يك خانهاي سگ نگه دارد، اين مفاسد هست. اما يك مرتبه يك آيت الله العظمي بهجت از دنيا ميرود، چند صد هزار نفر جمعيت تشييع جنازهاش، آنوقت دهها هزار جوان اشك ميريزند. اِ… بله! حالا آيت الله العظمي بهجت خوشگل بود. آهنگ داشت. سور داده بود. حزب داشت. پُزي داشت. مردم در دلشان معتقد به كمال هستند. مردم خوبي را دوست دارند. ولو خودشان خوب… ولو خودشان خوب نباشند. ولو خودشان خوب نباشند خوب را دوست دارند. اين فطرت بشر است. علاوه بر اينكه مردم ما خوب هستند. مردم ما خوب هستند. حتي اگر افرادي در جامعه بد هستند، و يا عدهاي بد هستند همان بدها هم خوب را دوست دارند. بدها، خوب را دوست دارند.
بنده تقاضا ميكنم از جوانهايي كه البته استقبال خوبي اخيراً شده است. ما يك مدرسه در قم داريم، مخصوص ليسانسها و فوق ليسانسها و دكترا كه بعد از آنكه دانشگاهشان تمام شده است تازه آمدند طلبه شوند. ولي اين كار كم است. وقتي هم طلبه ميشويد به قصد بازوي امام زمان طلبه شويد. نه به قصد اينكه حالا قاضي ميشوم، يا امام جمعه ميشوم. اين حرفها را ول كنيد. من ميخواهم با اسلام آشنا شوم بلندگوي پيغمبر شوم. من ميخواهم همينطور كه ابالفضل بازوي امام حسين شد، من ميخواهم بازوي حضرت مهدي شوم. به قصد يار امام زمان بياييد. افرادي هم كه تك و تايي از طلبگي ميروند البته گاهي كه ميروند كه خوب طوري نيست بروند. اما افرادي كه اعراض ميكنند يك چيزي هم برايتان بگويم. اين جملهاي كه ميگويم از خودم نيست. از آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) است. زمان شاه نخست وزيري بند به شاه بود. اوقاف و نخست وزيري از شاخههاي شاه بود. يك پولي قم آوردند آخوندها را بخرند، آخوند درباري كنند. و يك سه تا طلبه مثل اينكه در اين حوزه و اين جمعيت گول خوردند. يك پولي گرفتند و خلاصه… آيت الله العظمي گلپايگاني وقتي شنيد خيلي متحول شد و يك روز سر درس آمد گريه كرد و بعد يك جمله گفت. بعد هم درس را شروع كرد. فرمود: هر طلبهاي كه لباسش را برداشت و پشت به طلبگي كرد، نگويد: من رفتم. نگويد: رفتم. بگويد: لايق نبودم حضرت مهدي مرا بيرون انداخت. بنابراين اگر كسي ميتواند طلبه شود، طلبه شود. ما اسلام شناس به زبانهاي دنيا ميخواهيم. ما در تبليغ خيلي ضعيف هستيم.
آيت الله العظمي مكارم ميگفت: تاجري بيمار ميشود، وضع مالي بچههايش خوب است او را بيمارستان فلان جاي دنيا بيرون از ايران ميبرند. بيمارستان مهم خصوصي، اتاق خصوصي، تخت خصوصي، اين بيمار پيرمرد از خواب بيدار ميشود، ميبيند بالاي سرش نوشته كه اگر از خواب پريديد تلفن بزنيد. ميگفت: خوب ما زنگ زديم، بيمار زنگ زد گفت:حالت! گفتم: نه حالم عيبي ندارد. فقط از خواب پريدم. مشكلي ندارم. گفت: حال داري با تو حرف بزنيم؟ نميدانم چه ميخواهد بگويد؟ گفتم: حرف بزن. گفت: چقدر؟ نميدانم چه ميخواهد بگويد، گفتم: 5 دقيقه! در اين 5 دقيقه يك جك گفت، يك شعر خواند، دو دقيقه هم از مسيحيت تبليغ كرد. گفت: دنياي مسيحيت را ببينيد. براي بيماري كه پيرمرد باشد. از ايران برود و دو بعد از نصف شب از خواب بپرد، 5 دقيقه وقت داشته باشد، براي آن 5 دقيقه هم مسيحيت برنامه دارد. ولي ما براي يك ميليارد چين چقدر اسلام شناس داريم؟ قرآن ما به حدود 50 زبان ترجمه شده است. انجيل به حدود دو هزار زبان ترجمه شده است. بنابراين نگاه نكنيد، هر چه ميتوانيد هركس استعداد دارد، ما الآن از نظر دكتر الحمدلله وافر. يك وقتي دكترهاي ما زمان شاه از هند و پاكستان بودند. الآن به لطف خدا دكتر تأمين است. مهندس تأمين است. الآن مشكل ما مشكل آخوندي است. طلبه كم داريم. عرض كردم وقتي هم ميگويم: طلبه، نگاه به قرائتي نكن. من طلبهي ضعيفي هستم. طلبه يعني بتواند مثل بلبل به زبانهاي دنيا قرآن تفسير كند. مرادم از طلبه آن است. يا بتواند مشكل مملكت را حل كند. يا بتواند مشكل جهان اسلام را حل كند. يا بتواند مشكل جهان كفر را حل كند. بعد آنوقت يكي كه خوب درميآيد، يعني يك شجاع درميآيد مثل سيد حسن نصر الله، دنيا را گيج ميكند. دنيا را گيج ميكند.
انفاق مالش را ميدهد، شهيدها كل جانشان را دادند. مقام شهيد معلوم ميشود. خدا وعده داده است. «فَهُوَ يُخْلِفُه» (سبا/39) خدا قول داده است. كه جانشين «فَهُوَ يُخْلِفُه» يعني جايش را پر ميكند. ولي شيطان وعده ميدهد و «وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُم» (ابراهيم/22) شيطان… روز قيامت خيلي گفتگو است. يكي از گفتگوها بين آدم شيطان است. آدمها به شيطان ميگويند: اي خدا تو را لعنت كند! ميگويد: چرا به من فحش ميدهي؟ «فَلا تَلُومُوني» (ابراهيم/22) مرا ملامت نكنيد. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «فَلا تَلُومُوني» مرا ملامت نكنيد. مرا سرزنش نكنيد، «وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم» خودت را سرزنش كن. من كاري نكردم. «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُم» من كيش كيش كردم. «فَاسْتَجَبْتُمْ» تو آمدي! خوب نبايد بيايي. من تو را هل ندادم. من به تو چشمك زدم. من مثل باغبان هستم. باغبان كه درخت را خشك نميكند. درخت خودش خشك ميشود، باغبان هم ميآيد ارّه ميكند. تو خودت ريگي در كفشت بود، من هم آمدم. خوب قرآن ميگويد: دنيا كوچك است. قرآن به دنيا سه تا لقب داده است.
القاب دنيا: ميگويد: «مَتاعُ الدُّنْيا قَليل» (نسا/77) دنيا كم است. «زهره» دنيا غنچه است. «عَرَض» دنيا عَرَض است، عارضي است. عرض يعني عارضي يعني ميپرد. مثل عطر است. دنيا ميپرد. ماندني نيست. دنيا غنچه است. يعني براي هيچكس گل نميشود. دنيا كم است. اينها القاب دنيا است. اين القاب دنيا است. القاب دنيا،به دنيا گفته: قليل، اما به حكمت گفته: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا» (بقره/269) حكمت خير كثير است. اگر ندهي در دنيا مي سوزد.
7- ماجراي باغ سوخته در قرآن كريم
باغي بود در سورهي نون و القلم آمده است. صاحب باغ از اين ميوهها به فقرا ميداد. مُرد، بچههايش گفتند: ما نميدهيم. حيف است اين سرمايه را تقسيم كنيم. مگر خودمان بيل به كمرمان خورده است. گفتند: آخر پدر ميداده فقراچشم دارند به اين باغ، به اين ميوهها،گفتند: پدر براي خودش ميداد. الآن ما وارث هستيم، پدر مرده است. ارث به ما رسيده است. يكي از اين برادرها گفت: بدهيم، همه گفتند: ندهيم. بالاخره اين يكي در اقليّت قرار گرفت و گفتند: چه كنيم؟ گفتند: بخوابيد سحر برويم باغ، ميوهها را جعبه كنيم انبار كنيم، تا آفتاب ميزند خلاص! تصميم گرفتند به كسي ندهند. خوابيدند، سحركه رفتند، ديدند «فَأَصْبَحَتْ كاَلصَّرِيمِ» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «فَأَصْبَحَتْ كاَلصَّرِيمِ» (قلم/20) «فَتَنَادَوْاْ مُصْبِحِينَ» (قلم/21) رفتند ديدند باغشان سوخته است. گفتند: راه را گم كرديم. گفتند: نه راه نيست. باغ پدر است. نيّت كرديد ندهيد، خدا نداد. اينكه ميگويند: نيّت گناه، گناه نيست. نيّت گناه در قيامت گناه نيست. اما نيّت گناه در دنيا سيلي دارد. اينها نيّت كردند در دنيا ندهند، خدا در همين دنيا باغشان را سوزاند.
«وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِيهِ وَقَعَ فِيهَا» (بحار الانوار/ج72/ص321) هركس براي كسي چاه بكند، خودش در آن ميافتد. آن كسي كه با يك سخن چيني زندگي يك عروس و داماد را آتش ميزند، يك كسي زندگي دخترش را آتش خواهد زد. فكر نكن كه حالا شيرين زباني و سخن چيني كردي حرف اين را به او گفتي، حرف او را به اين گفتي، يك فتنه درست كردي. اين فتنهاي كه آتش كردي، يك كسي فتنه اي درست كرد كه نسلت را آتش خواهد زد. دنيا حساب و كتاب دارد. يك ليوان آب خنك دست تشنه دادي، نسلت از فلان جا در فلان تشنگي از تشنگي جانش حفظ ميشود. حضرت موسي و خضر دو تا پيغمبر وارد روستايي شدند. گرسنه بودند. نان خواستند احدي به اينها نان نداد. ديوار خرابهاي بود. خضر گفت: بيا بنايي كنيم. موسي گفت: آخر چرا بنايي كنيم؟ اينها يك تكه نان به ما ندادند. حالا عملگي مفت بدون مأموريت، اضافهكار و حقوق، تأمين اعتبار، بعداً خود خضر ديوار را ساخت، گفت: ببينيد زير اين ديوار گنجي بوده، اگر اين را ما نميساختيم گنج لو مي رفت مردم برميداشتند. اين را بايد بسازيم تا بچهها بزرگ شوند، اين يتيمها بزرگ شوند، وصيت نامهي پدر را بخوانند، در وصيت نامه نوشته كجا گنج است. بروند بردارند. بعد ميگويد: علت اينكه من پيغمبر خضر، و تو پيغمبر موسي، مأمور به بنايي مفت هستيم براي اين است كه يك پدر خوبي مرده است، خدا ميخواهد به خاطر خوبي پدر اموال پدر به نسل برسد. دست بيگانه نرسد. يعني خوبي پدر رزق نسل را زياد مي كند. نگو: به من چه؟ مگر كلفت او هستم؟ مگر من نوكر او هستم؟ يك كار خيري دستت آمد بكن. خير برسان، خير ميبيني. اگر هم خير نبيني نسلت خير خواهد ديد. اينطوري است. ميگويند: وقت تمام شد. خيلي از حرفهايم ماند. حالا ماند كه ماند. مردم چه گناهي كردند؟
خدايا به آبروي محمد و اميرالمومنين و به آبروي خديجه كه همهي اموالش را داد و پيغمبر كه جانش را داد. اميرالمومنين كه هرچه داشت وقف كرد. به آبروي خوبان تاريخ بخل را از ما دور ما را اهل انفاق، اهل خمس و زكات، اهل كمك به ديگران «قربة الي الله» قرار بده. من يك جلسه مي خواهم صحبت كنم، دربارهي اينكه چه پولي، چه كسي، كجا، به چه كسي بده. چون نه هر پولي ارزش دارد. نه هر كسي لياقت انفاق دارد. نه بايد به هر فقيري پول داد. نه هر چيزي را ميشود داد. 1- چه چيزي بدهيم؟ 2- چه زماني؟ به چه كسي؟ در چه راهي؟ با چه نيّتي؟ خصوصيات انفاق را يك جلسه ميخواهم صحبت كنم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»