متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/6/14
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
ماه رمضان قبل از آنكه بيايد، پيغمبر خطبهاي خواند. به مردم گفت: ماه مهمي دارد ميآيد. نفس كشيدن مثل سبحان الله، خوابيدن عبادت. دعا مستجاب، ساعاتش بهترين ساعات، شبهايش بهترين شبها، روزهايش بهترين روزها، مفصّل دربارهي اهميّت ماه رمضان صحبت كرد. حضرت امير در وسط سخنرانياش پرسيد كه يا رسول الله اين ماه رمضاني كه اين قدر خوب است، بهترين كار چيست؟ فرمود: وَرَع و تقوا، كلمهي تقوا را شما شنيدهايد. تقوا اصطلاحات مختلفي دارد. گاهي تقوا ميگويند. گاهي بيمه ميگويند. يعني حفاظت ميشود. يعني مثلاً ميگويند: فلاني بيمهي فلاني است، يعني در حفاظت فلاني است. گاهي حفاظت ميگويند. گاهي پرهيز ميگويند. خودداري، گاهي ميگويند عرض كنم كه پدافند غير عامل، به قول نيروهاي مسلح، و گاهي مصونيّت ميگويند. اينها همه يعني چه كنيم كه بيمه شويم؟ پس بحث ما دربارهي تقوا، بيمه، پدافند غير عامل…
بسم الله الرحمن الرحيم، موضوع: تقوا، حفاظت، مصونيت، بيمه، بيمه شدن، پدافند غير عامل. همه يكي است با يك خرده كم و زياد. عرض كنم كه اين پدافند و بيمه و حفاظت، گاهي در برابر دشمن خارجي است. گاهي در مقابل دشمن داخلي است. و فرق هم اين است.
1- تفاوتهاي دشمن داخلي با دشمن خارجي
ما دو تا دشمن داريم. دشمن دو رقم است. گاهي دشمن خارجي است. گاهي دشمن دروني است. دشمن خارجي جنگش، جنگ با دشمن خارجي را گفتند: جهاد كوچك! جهاد كوچك، جنگ با دشمن داخلي را جهاد اكبر ميگويند. حالا چرا دشمن خارجي را جهاد كوچك ميگويند. دشمن دروني را… دشمن خارجي چند تا شروط دارد.
1- اول دشمن خارجي شناخته شده است. دشمن شناخته شده است. آدم ميداند چه كسي است. شناخته شده است. دشمن دروني شناخته شده نيست. خيليوقتها… ولذا به ما گفتند: «اعداي عدوك» رئيس دشمنها هوا و هوس تو است. هوا و هوس در انسان هست، دشمن آدم هم هست. چه بلاهايي كه به سر آدم نياورده است. دشمن خارجي يك گلوله ميزند، هوا و هوس آدم را معتاد ميكند. شراب خوار ميكند. عاشق يك همسر نا اهلي ميكند. عاشق يك دختر نا اهل يا دختر عاشق يك پسر نا اهلي ميشود. آنوقت به خاطر عشقش ميسوزد و هركس كه دورش است ميسوزاند. عمرش، فكرش، اخلاقش و خلاصه هستياش را به خاطر يك هوس به باد ميدهد. دشمن خارجي شناخته شده است. اين را شناختيم.
2- راه نفوذش معلوم است. بالاخره ما در جنگ فهميديم، صدام يا از جنوب ميآيد يا از غرب. ديگر از شرق كه نميآيد. ولي دشمن داخلي معلوم نيست از كجا وارد ميشود. از دوست است، از همسر است، از پدر است، از مادر است، از معلم است، از كتاب است، از اين فيلم است، از اين سي دي است. از اين خواب است كه ديد. يك خواب ميبيند، زندگي را به هم ميزند. مردي به من گفت: زن من خواب ديده كه من يك زن ديگر گرفتهام. شش ماه زندگي ما به هم خورده است. ميگويم: والله بالله ما يك زن بيشتر نداريم. ميگويد: نه من خواب ديدم. يعني از راه خواب، عرض به حضور شما كه يك چيز الكي را مثلاً … دشمن خارجي راه نفوذش معلوم است از چه راهي است. نحوهي هجومش معلوم است. پس ببينيد هم دشمن شناخته شده است. بگذاريد بنويسم. دشمن شناخته شده، راهش شناخته شده است. ديگر نحوهي هجومش شناخته شده است. بالاخره هوايي است، زميني است. تخريبش مادي است. تخريبش مادي است. يا به جسم است، يا به خانه است.
عرض كنم كه دشمن خارجي مرزبان دارد. برج هست، مراقبت هست. ديدبان دارد. دشمن خارجي مردم حساس هستند. ميگويند: بله، دشمن حمله كرده، نان ميآورند، آرد ميآورند، نميدانم طلا ميفرستند. دلسوزي ميكنند. كمكهاي مختلف ميكنند. مردم حساس هستند. كمك ميكنند. مردم حساس هستند و امداد ميرسانند. كمك ميكنند. خوب در دشمن خارجي ميشود از تكنولوژي استفاده كرد. اينها و لذا آسان است. ايران هشت سال دشمن خارجي داشت، صدام با حمايت و قدرتهاي دنيا حمله كرد. به هر حال ما هم صدام را شناختيم. راههاي نفوذش را شناختيم. نحوهي هجومش را شناختيم. گاهي هوايي بود، گاهي زميني بود. گاهي آبي بود، گاهي خاكي بود. تخريبهاي آنها را فهميديم. موشك خورد چه چيزي را خراب كرد. عمق فاجعه چقدر است؟ ميشد اندازهگيري كرد. به هر حال اينها…
ولي دشمن دروني ناشناس است. اسلحهاش هم ناشناس است.گاهي با گريه يك كسي را گول ميزنند. يعني مثلاً فرض كنيد كه مادر پهلوي بچهاش گريه ميكند. كه خانم شما چنين كرده، چنين كرده، چنين كرده است. مادر است و گريه ميكند. از راه مادري و گريه اين پسر را نزد عروس ميشوراند. يا عروس گريه ميكند، ناله ميكند، اين عروس با اشكش پسر را عليه مادرش… يعني موشك نيست، اشك است. ولي پير در ميآورد. هم اسلحهاش ناشناخته است كه اشك است يا فحش است. پول است يا… راه نفوذش معلوم نيست. نحوهي هجومش معلوم نيست. دشمن خارجي گاهي است. ولي هوا و هوس دائمي است. تخريبش معنوي است. شناختش سخت است. امكاناتش مشكل است. اگر يك كسي از درون بپوكد مردم حساس مي شوند. مثلاً اگر پيشاني آدم زخم شود، همه ميگويند: چه شده اينجا زخم شده است؟ اما اينكه كسي حسود باشد، ميگويد: سلام عليكم! چه شده شما حسود هستي؟ آقا ببخشيد چه شده شما چنين شدي؟ يعني وقتي انسان از درون ميپوكد، وقتي… حالا… تهاجم فرهنگي خيلي مشكل است. چون دختر عموي من دانشگاه رفته است، من هم بايد دانشگاه بروم. مرتّب پشت كنكور ميماند باز هم ميايستد. خانم! امام فرمود: اگر در يك راهي موفق نشدي مسيرت را عوض كن، ممكن است در راه ديگر وفق شوي. چه اصرار داري كه حالا دختر عموي شما از اين طرف رفته است، شما هم حتماً از اين طرف بروي؟
2- تفاوت شيوههاي مقابله با دشمن داخلي
مگر امامان ما همه يك مسير داشتند؟ امام حسن مجتبي كه بينندهها روز تولدش بحث را ميبينند، مسير امام حسن مجتبي يك مسير بود، مسير امام حسين يك مسير بود. تازه مقام امام حسن از امام حسين بالاتر بود. چون امام حسن امامِ امام حسين هم بود. ولي امام حسين امامِ امام حسن نبود. شيوههايشان فرق ميكند. در برابر امام حسين، كربلا جنگ با اسلحه بود. ولي دربارهي امام حسن جنگ تهاجم فكري بود. در جبهه و آخر امام حسن هم اول جبهه رفت و بنا بود با معاويه جنگ كند. يك مرتبه يك تهاجم، ببين چه كردند؟ اينجا يك ورقه باز كردند، بالاي آن نوشتند: صلحنامه! معاويه اين را طرح داد. گفت: اينجانب معاويه! نه اينجانب معاويه… او نوشت اينجانب معاويه! اينجانب معاويه حاضر به صلح هستم به شرط آنكه هرچه امام حسن بخواهد. يك، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، آخرش هم امضا كرد معاويه. خوب حالا امام حسن اينجا چه كند؟
معاويه جمعيتش بيشتر است. بعضي از سربازان امام حسن هم پول با پول خريده شدند. مزدور شدند. يعني پول گرفتند سمت معاويه رفتند. حالا وسط جنگ معاويه يك صلحنامه در ميآورد، ميگويد: امام حسن من معاويه هستم، دلم ميسوزد كه دماغ مردم خون شود. نميخواهم خونريزي شود. هرچه ميخواهي قبول است.
3- شيوه مقابله امام حسن (عليه السلام) با معاويه
حالا اگر شما در جبهه بودي چه ميكردي. اگر امام حسن اين صلحنامه را امضاء نميكرد، اين صلحي كه تحميل شد، حتماً آن جمعيت كثير معاويه، جمعيت قليل امام حسن را ميكشتند. تاريخ هم ميگفت: حق با معاويه است. حق با معاويه است. حسن جان! قربانت بروم. تو كه سرباز نداشتي، تو كه پايت بريده شده بود، چون تروريستهاي معاويه آمدند ران امام را تا استخوان بريدند. يعني ضربه زدند گوشت بريده شد. در عين حال امام با پاي بريده خودش را به جبهه رساند. تو كه سربازهايت يكي فرار كرد. يكي از سربازهايت با پول خودش را فروخت. خودت پا نداشتي، جمعيت تو كم بود. او كه گفت: بيا، او كه خيلي دلش ميسوخت. او كه ورقهي سفيد داد. چك بيامضاء، چك سفيد امضاء داد. آخر ديگر چرا لجبازي كردي؟ امام حسن اينجا چه كرد؟ ديد اين يك تهاجم فرهنگي است. گفت: باشد قبول است؟ گفتند: قبول است.
گفت: مردم شاهد باشيد. خودش گفت: هرچه بنويسي قبول است. بسم الله! بسم الله! بسم الله! به شرط اينكه پسرت يزيد را وليعهد نكني. پسرت را وليعهد نكني، چون ميدانست معاويه بالا برويد و پايين بياييد، تصميم دارد پسرش وليعهد شود. يك چيزي نوشت كه معاويه ورقه را پاره كند. ورقه را كه پاره كرد مردم ميفهمند دروغ بود. يعني مردم را بيمه كرد كه بداند اين، اين است. چك سفيد ميدهد و بعد يك قِران آن را نميدهد. به شرط اينكه حجربن عدي را نكشيد. چون دستور قتل حجر بن عدي از شيعيان اميرالمومنين را داد. معاويه گفته بود: شيعيان علي را از بيت المال محروم كنيد. گفت: به شرط اينكه شيعيان علي را از بيت المال محروم نكنيد. دستور داده بود به اميرالمؤمنين ناسزا بگويند. فرمود: به شرط اينكه خطيبهاي نماز جمعه به علي بن ابي طالب ناسزا نگويند. هركاري معاويه تصميم گرفته بود و بخشنامه كرده بود، امام حسن ضد آن را اينجا نوشت. گفت: بسم الله! معاويه ديد عجب غلطي كرد. گفت: باشد، جمعيت تمام شد و مسجد كوفه رفتند و معاويه بالاي منبر رفت. گفت: اين ورقهاي است كه من دادم. يك ارزش ندارد. ورقه را روي منبر پاره كرد. اين به او نگاه كرد، اين را بيمه ميگويند. اين را تقوا ميگويند. اين را مصونيّت، اين را پدافند غير عامل ميگويند. يعني وقتي يك هجومي ميآورد كه بگويد: من خوبم، امام حسن بايد همچنان كار انجام بدهد كه بگويد: نخير اين اين كه ميگويد نيست. يعني امام حسن مردم را بيمه كرد. به مردم فكر داد. فرهنگ داد. نقش امام حسن اگر نگوييم بيشتر از امام حسين است، كمتر نيست. لذا امام حسين كه كربلا ميرفت، در راه پرسيد وضع چطور است؟ يك نفر گفت: حسين جان دل مردم با شماست. يعني با اهل بيت است. يعني مردم از نظر فكري بيمه هستند، ميدانند حق با بني اميّه نيست. اما بالاخره شمشيرشان با بنياميه است. شمشيرشان با بني اميّه است.يعني چه؟ دلشان با شما است يعني چه؟يعني امام حسن با آن صلحنامه و با آن موادي كه نوشت، كه معاويه عصباني شد ورقه را پاره كرد، اين كاري كه امام حسن كرد، امام حسن (ع) به مردم فهماند كه بني اميه چه كسي است؟ پس فكر مردم را ساخت. منتهي هنوز مردم ميفهمند اما جگر ندارند. آخر ببينيد شاه كه اول آمده بود، مردم ميگفتند: شاه خوب است. چون شاه با لباس احرام مكه رفته بود. قرآن چاپ كرده بود. روز عاشورا روضه خواني ميكرد. خانمش با چادر مشكي روز عاشورا روضه امام حسين ميرفت. شاه خوب است ديگر از خدا چه ميخواهيد؟ شد؟ اما يك ذره يك ذره افراد، انقلابيّون، شكنجهها، زندانها، يك ذرّه يك ذرّه، يك بيست سالي كشيد مردم فهميدند نه! شاه آن كسي كه ميگفت: نيست.
4- مرزباني عالمان دين از معارف ديني
ولذا اگر ما به علما و دانشمندان، مرزبان بگوييم، كلمهي قشنگي را گفتهايم. يعني دو تا مرز داريم. مرز خاكي، مرز فكري، آن هم مرز فكري است. يعني وقتي مردم ميروند كج فكر كنند، فوري… اگر هم يك عالمي مرز فكري مردم را حفظ نكند، توبيخ شده است. حديث داريم اگر كسي بدعتي را ببيند… يعني يك چيزي را دارند به دين وصل ميكنند كه جزء دين نيست. «فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَه» (بحار الانوار/ج48/ص252) بر عالم واجب است نعره بكشد. نه تلفني، «يُظْهِرَ عِلْمَه» بايد اظهار كند. به مردم بگويد: اين راه غلط است. اگر اظهار كرد، اظهار كرد. اگر اظهار نكرد، آنوقت چه توبيخهاي تندي نثار آن عالم درحديث شده است. مرزبان! اين حفاظت جامعه… حالا اين يك حفاظت است. اين حفاظت در برابر دشمن ابزاري دارد. ابزار حفاظت، ابزار دشمن خارجي چيست؟ اين دشمن خارجي ابزارش چيست؟
1- اسلحه، 2- اختفا، يعني چيزها را پنهان مي كنيم كه انبار مهمات كجاست؟ مخفي ميكنيم. نيروها را، فريب،
5- فريب دشمن در جبهه جنگ
در جبهه فريب جايز است. حضرت به آشپز فرمود كه: چند ديگ بار گذاشتي؟ گفت: آقا يك ديگ. فرمود: برو ده تا ديگ بار بگذار. گفت: آقا يك ديگ بس است. ديگهاي بزرگ جمعيت سرباز يك ديگ بس است. فرمود: ده تا ديگ بار بگذار، در فاصلههاي مختلف. يكي آبگوشت باشد، نه تا هم آبجوش باشد. زيرش را روشن كن. گفت: آخر نه تا ديگ آبجوش ميخواهيم چه كنيم؟ حضرت فرمود: ديدبان دشمن در تاريكي ما را دارد ميبيند. اگر يك ديگ بار بگذاريم خواهند گفت: جمعيت مسلمانها كم است. وقتي بفهمند جمعيت ما كم است، جرأت ميكنند به ما حمله ميكنند. تو ديگ بار بگذار، او كه نميداند در آن آب است يا آب گوشت. او ميگويد: اوه! چه جمعيتي دارند! جرأت نميكند بيايد.
يك بازاري يك حرف بدي ميزد. ميگفت: در بازار هم كلاهبرداري جايز است. گفتيم: چرا؟گفت: اسلام ميگويد: در ميدان جنگ كلاهبرداري جايز است. فريب! بازار هم ميدان جنگ است. نَبُري تو را ميبُرند. (خنده حضار) نخوري تو را ميخورند. چون بازار هم ميدان جنگ است، پس كلاهبرداري در بازار درست است. خوب اين غلط است. فكر، حرف غلطي است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/10) با هم برادر هستند. «مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم» (بحار الانوار/ج73/ص363) اگر كسي در بازار يا در اداره يا هرجا به يك مسلمان كلك بزند، مسلمان نيست. حالا كلك به اين است كه شما چاي را در يك چيني بريزيد، كه آدم فكر كند رنگش خوب است. مغازه را يك رنگي بزني، كه آدم فكر كند اين جنس خوب است. حتي حضرت ديد يك كسي جنسش را در سايه آورده فروخته است. گفته: تو اگر جنست را در آفتاب بياوري، مردم مي فهمند جنس تو خوب نيست. سايه ميگويي كه… حالا…
فريب! پراكندگي مراكز حساس و پرجمعيت، اين هم هست. كه انسان جمعيتهايش را چند جا ميگويد كه اگر يكوقت يك موشك افتاد، اين پراكندگي يكي از اصول است، هم نظامي است، هم اصول اقتصادي است. حضرت فرمود: سرمايهتان را يكجا خرج نكنيد. يعني هرچه پول داري سكه نخر. فردا نرخش كم ميشود، سكّه سكته ميشود. (خنده حضار) هرچه پول داري كشاورزي نكن. بارندگي نميشود فلج ميشوي. هرچه پول داري قالي نخر. يك دزد به تو بخورد، يك آتش سوزي، پاساژ قالي هوا ميرود، پوچ ميشوي. حديث داريم هر تاجري پولش را در چند راه مصرف كند. يعني پول داري همه را در جيبت نگذار، يك خردهاش را در اين جيب بگذار. يك خرده را در اين جيب بگذار. يك خرده را خانه بگذار. در چند جا بگذاريد، كه اگر يكجايي آسيب خورد، مثل هواپيماي دو موتوره، مثل دو تا كليه، يك كليه كه ايستاد آن كليه كار بكند. يك چشم مژه داخلش رفت، با آن چشم ببيني. يعني همان كاري كه خدا كرده است. خدا خيلي چيزها را جابه جا كرده است. خدا خيلي حفاظت كرده است. اصلاً حفاظت خدا را دقت كردي چيست؟ اصلاً آب دهان حفاظت دهان است. و الا دائماً حلق ما هر دو تا كلمه بايد آب بخوريم. خود چشم با اشك شور حفاظت ميشود. چون چشم از چربي است، چربي اگر با آب نمك قاطي نباشد، خود ابرو يك حفاظت است. ابروي مشكي كه نور كه ميآيد، فشار به اين چربي نيايد. اين ابروي مشكي براي اين است كه حفظ كند. خود گودي چشم حفاظت است كه اگر چنين زدند، چشم شما آسيب نبيند. خود خطوط پيشاني حفاظت است كه عرق كه ميآيد از اين طرف بيايد. هيچكس وقتي كار ميكند عرقش از اين طرف نميآيد. عرقش از اين طرف جاري ميشود. اينها همه حفاظت است. حفاظتهاي طبيعي، پناهگاه در مقابل دشمن، خندق، حفظ مواد سوختي، يك مقدار بنزين پنهان كنيم. حفظ مواد غذايي، ذخيرهي غذايي اينها همه در مقابل دشمن… يعني وقتي صدام حمله ميكند، اين كارها هست. اختفا، فريب، اسلحه، مراكز… چند ايستگاه راديو داشته باشيم كه اگر موشك يك ايستگاه راديويي را زد، ايستگاه ديگر بتواند اطلاع رساني كند. پراكندگي امكانات، حالا اين براي در برابر دشمن. در مقابل حوادث طبيعي.
6- توصيههاي اسلام براي مصون سازي جامعه
خود لباس «سَرابيلَ تَقيكُمُ» (نحل/81) قرآن ميگويد: لباسها شما را حفظ ميكند. اصلاً حجاب دختر را حفظ ميكند. پوشش دختر را حفظ ميكند. شما روي ماشينهاي قيمتي چادر ميكشي. هيچ وقت روي كاميون چادر نميكشي. باز اگر كاميون بار اساسي داشته باشد، باز روي آن را هم چادر ميكشي. ولي كسي روي آهن چادر نميكشد. حجاب حفاظت است.
اميرالمومنين فرمود: خانههايتان را چوبي نسازيد. براي اينكه اگر خانههايتان چوبي باشد،دشمن آتش ميزند. خانههايتان از گچ و سنگ باشد. نه از چوب! حديث داريم.
دفن مرده يك حفاظت است. اگر نگويند: مرده را دفن كن، تعفّن آن حفاظت است. درختكاري يك حفاظت است. اسلام اجازه نميدهد كسي درختي را ببرد، ساختمان كند، مگر اينكه يك جاي ديگر يك درخت بكارد. يعني هميشه بايد منطقه، فضاي سبز به مقدار لازم داشته باشد. خود گلبولها در بدن كه اگر ميكروبي وارد شد، حفاظت است. شما روي حوض نرده ميگذاري، روي پشت بام نرده ميگذاري، جادههايي كه دره دارد نرده ميگذاري. خداوند قلب را نرده گذاشته است. پشت اين دندههاي سينه گذاشته است. دندههاي سينه يك نرده است براي اينكه اگر يك مشتي خورد، قلب… حفاظتهاي طبيعي.
يوسف در فيلمش ديديد. گفت: گندم را حفظ كنيد. براي حفاظت در مقابل خشكسالي… اينها همه چيست؟ پدافند غير عامل است. به قول قواي مسلح، حفاظت است. مصونيت دادن است. ميخواهيم جامعه را بيمه كنيم. الآن كه بارندگي ميشود، گندم ذخيره كنيد، براي هفت سال بعد كه خشكي ميشود.
حضرت نوح، وقتي خدا به او گفت: تمام زمين را آب ميگيرد و همهي كفار غرق ميشوند، يك كشتي ساخت از هر حيواني يك نر و ماده در آن كشتي كرد. كه نسل حيوانها را حفظ كند. اينها پدافند غير عامل است. اينها حفاظت است. اينها نمونههاي حفاظت است. حيوانها، خود فرار حيوان حفاظت است. حيوانها و فرار. شاخ آنها حفاظت است. گاهي پوستاندازي حفاظت است. همينكه مورچه در تابستان يك چيزي رادر لانه ميبرد براي زمستان، اين حفاظت است. همين كه زنبور عسل نميگذارد هر زنبوري روي هرجايي نشسته وارد كندو شود، اگر روي گل بد بو نشسته، راهش نميدهد. اين پليس است. اگر زنبوري روي گل بدبو نشسته باشد، خواسته باشد در كندو برود، جلويش را ميگيرند. اين هستي خيلي قشنگ است. منتهي همينطور از كنار آن رد ميشويم. اينها همه حفاظت مادي است. حالا ميخواهيم بگوييم: پس ببينيد صلح امام حسن حفاظت بود. ميگويند: اگر ليموترش گيرت آمد دور نيانداز بگو: ترش است. اگر عُرضه داري از اين ليموترش ليمونات درست كن. آدم عاقل كسي است كه تهديدها را تبديل به فرصت كند. تهديدها را تبديل به فرصت كند. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
7- شيوه برخورد امام سجاد (عليه السلام) در دربار يزيد
خوب، يك آخوند درباري در شام رفت به نفع يزيد سخنراني كرد. امام سجاد هم اسير، او را در مسجد آوردهاند. اين آخوند درباري مزدور روي منبر رفت، از طاغوت و از خليفه و از يزيد ستايش كرد. حالا بايد مردم مسجد را حفاظت كرد. چه كنيم؟ امام سجاد گفت: از اين چوب بالا بروم؟ نگفت: منبر بروم. گفت: از اين چوبها بالا بروم. چون منبري كه حرف حق بالاي آن نزني، اين منبر نيست. چيست؟چوب است. وقتي خودش نشست، فرمود: «فَلَمَّا صَعِدَ الْمِنْبَرَ» (مستدرك/ج1/ص250) حالا منبر شد. يعني منبر وقتي منبر است كه آدم حسابي روي آن حرف حسابي بزند. اگر نا اهلي رفت چوب است. اگر اهلي هم حرف درست نزد، چوب است. بعد يك سخنراني كرد، يزيد ديد عجب دارند مردم روشن ميشوند! در مقابل آن سخنرانيهاي مسموم دارد مردم را افشاگري ميكند. روشنگري ميكند. يزيد به مؤذن گفت: اذان بگو. تا گفت: الله اكبر! فوري از همين الله اكبر، امام سجاد استفاده كرد. گفت: بله من هم الله اكبر ميگويم. «اَشهَدُ اَنَّ لا اِلهَ الاّ الله» گفت: من هم «اَشهَدُ اَنَّ لا اِلهَ الاّ الله» ميگويم. تا گفت: «اَشهَدُ اَنَّ محمداً رسول الله» (صلوات حضار) گفت: مردم! اين محمد رسول الله جدّ من است يا جدّ يزيد؟
ببينيد، آخوند درباري را آورد، مردم را خواب كند. امام سجّاد، آن تك فرهنگي را پاتك زد. آن تهاجم فرهنگي را تبديل به يك سخنراني خودش كرد. در سخنراني به مؤذن گفتند: با اذان حرفهاي امام را قطع كن. امام از كلمات اذان باز براي سالم سازي براي آن تهاجم فرهنگي آن آخوند مزدور… اينها… ما بايد جامعهمان را چه كنيم؟چه كنيم؟ بچهي ما الآن آسيب دارد. راههايي كه بچههايمان را بيمه كنيم چيست؟ راههايي كه خودمان را بيمه كنيم، دخترانمان، پسرانمان، نسلمان، نوههايمان، كشورمان، ما چه كنيم مردم مقاوم باشند؟ اگر ساختمان مقاوم باشد، مردم مقاوم نباشند، ولو يك موشك بيافتد، ولو ساختمان خراب نشود، ولي چون خود مردم ترسو هستند و مقاوم نيستند، مردم فرار ميكنند. اما اگر ساختمان مقاوم نباشد، مردم خودشان دانه دانه مقاوم باشند، خودشان يكجايي ميروند خودشان را پنهان ميكنند. مقاوم سازي شهرها… من تعجب ميكنم، ما در مدارس براي مقاوم سازي بودجهي سنگيني دولت گذاشت. مدارسي كه آسيب پذيراست، گفتند: مقاوم سازي. كار بسيار خوبي است. خوب، خوب، خوب. يكبار ديگر ميگويم:خوب، خوب، خوب! اما مدرسه نبايد نماز خانه داشته باشد. ايمان بچهها نبايد مقاوم سازي شود. حالا كلاس فيزيك و شيمياش مقاوم سازي شد، ولي خودش چون رابطه با خدا ندارد، با يك فيلم، با يك گناه، با يك تلفن، با يك نامه بچه متلاشي ميشود. اگر قرار است كلاس بچه مقاوم سازي شود، بايد دين بچهها هم مقاوم سازي شود.
شما در ماه رمضان شب قدر پول جمع ميكنيد كه ايزوگام كنيد، آسفالت كنيد. پايههاي مسجد را، توسعه مسجد را، فيزيك مسجد را خوب ميكني، آنوقت نبايد برنامههاي مسجد خوب باشد؟ حالا مسجد سوپردولوكس، چه كسي در آن ميآيد؟ چه چيز ميگويد؟ براي چه كسي؟ چه اثري دارد؟ آيا اين مسجد جوانها را بيمه ميكند؟ ما يك مقدار در مقاوم سازيها بايد ببينيم چه چيزي افراد را مقاوم ميكند، فكر را مقاوم ميكند. كه يعني هر وسوسهاي ميخواهد در آن بيايد، اين وسوسه را پس ميزند.
بينندهها بحث را روز تولد امام حسن مجتبي ميبينند. اين روز را تبريك ميگويم. امام حسن خيلي عزيز بود. خيلي عزيز بود. يكبار امام حسن روي دوش پيغمبر بود، يك نفر گفت: حسن، كوچولو بود روي دوش پيغمبر بود. گفت: حسن، ميداني پايت را كجا گذاشتي؟ روي دوش پيغمبر سوار شدي. افتخار كن! پيغمبر فرمود: چرا او افتخار كند كه پايش را روي دوش من گذاشته است؟ من افتخار ميكنم كه او پايش را روي دوش من گذاشته است. چند بار اموالش را در راه خدا داد. يك كسي به امام حسن نگاه ميكرد. گفت: چقدر نگاه ميكني؟ گفت: خيلي اسب شما قشنگ است. گفت: بگير براي تو! كريم است. شب تولد امام حسن، اميرالمؤمنين هم كنار زهرا نبود، جبهه بود. براي اينهايي كه بچهدار شدند و شوهرانشان جبهه بودند. خدايا عيدي تولد امام حسن را اين قرار بده فكر ما، قلب ما، دين ما، اخلاق ما، درون ما، باطن ما، ايمان ما را از هر رقم خطر حفاظت، مصونيت مرحمت بفرما. مسئولين ما را در كنار سد سازي، مقاوم سازي، در كنار كارهاي عمراني، توفيق مقاوم سازي روحي هم به آنها مرحمت بفرما. ساختمان مقاوم است اما اگر يك خرده رشوهاش بدهي يك مرتبه شل ميشود، ميگيرد. ساختمان با آرپيچي هم سوراخ نميشود. اما خودش با يك اسكناس نرم سوراخ ميشود. يك چك تراول نرم دل اين را سوراخ ميكند. ساختمانش بتون آرمه است، اما دلش با يك كاغذ يعني مقاوم سازي فيزيكي هست، مقاوم سازي روحي همه جا نيست.
خدايا، آنچه كه شب قدر براي خوبان تاريخ مقّدر ميكني، براي همه ما مقّدر بفرما. من دو سه جلسه مي خواهم راجع به مقاوم سازي روحي صحبت كنم. تا ببينيم چه ميشود. حالا اين جلسهي اولش بود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»