متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/6/9
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث را در رمضان 88 بينندهها پاي تلويزيون ميبينند. ايام هم ايامي است كه رحلت حضرت خديجه است. بحث ما بحث رقابت و رفاقت است. موضوع بحث رقابت و رفاقت است. متأسفانه در دنيا وقتي دو نفر رقيب ميشوند، حالا در بازي فوتبال، واليبال، كشتي، در مسئلهي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي، مثلاً دو تا جاري، دو تا خانم هستند زن دو تا برادر شدند، يا چهار تا خواهر، چهار تا برادر. رقابتها خيلي اثر منفي دارد. تقابل هست، ولي تقابلهايشان همراه با چند چيز است. رقابتها و تقابلها، دو رقم تقابل داريم.
1- سوءظن، درگيري و كارشكني در رقابتهاي منفي
تقابلهاي منفي؛ مثلاً نسبت به هم بدبين هستند. سوءظن دارند. نسبت به هم كارشكني ميكنند. توطئه ميكنند. گاهي درگير ميشوند. گاهي به هم ناسزا ميگويند. گاهي پشت سر هم غيبت ميكنند. اين تقابلهاي منفي است. اما در بهشت قرآن ميگويد: «إِخْواناً» همه با هم برادر هستند. «عَلى سُرُرٍ» روي تختهاي بهشت نشستند. «مُتَقابِلين» (حجر/47) راست هم، تقابل. آنجا تقابل است. اينجا هم تقابل است. منتهي تقابلهاي اينجا همراه با فتنه و فساد، تقابلهاي آنجا همراه با اخوّت. «إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلين» مومن وقتي با هم تقابل دارد، رقابت دارد، بايد برادرياش را از دست ندهد. حالا من هم كانديدا شدم، شما هم كانديدا شدي. شما رأي آوردي و من رأي نياوردم. با هم رفيق هستيم. مينشينيم بازي ميكنيم. حالا يكي برنده ميشود، يكي باخته است. ديگر او پارتي بازي كرد. به هم حرفهاي زشت نزنند. در دنيا به هم فحش ميدهند. قرآن ميگويد: در بهشت با اينكه تقابل است، عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيما» (واقعه/25) حرف لغو نميشنوند. «تاثيم» از اثم، اثم با (الف و ث) يعني گناه. حرف گناه آلود، حرف لغو نميزنند.
جالب اين است كه قرآن ميگويد: حتي اگر كسي، كسي را كشت. يك كسي مثلاً رفت گنجشك بزند تيرش خورد يك نفر را كشت. يك قتلي واقع شد. با اينكه طرف قاتل است، برادرت را كشته يا پسرت را كشته است، اما باز هم برادر است. باز هم برادر است. آيه را ببينيد. راننده رفته ترمز بگيرد، ترمز نگرفته زده بچهي من را كشته است. قاتل بچهي من است. ميگويد: از او ديه بگير. اما باز هم برادرياش حفظ است. «فَمَنْ» يعني كسي كه «عُفِيَ» عفو شود. «فَمَنْ عُفِي مِنْ أَخيهِ» از برادرش، «فَمَنْ عُفِي مِنْ أَخيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ» (بقره/178) اين آيهي قرآن است. راننده زده كسي را كشته است. رفته آهو بزند به يك كسي خورده است. تير او كمانه كرده است. بچهي من را كشت؟ در عين حال ميگويد: اگر خواستي عفو كني، يا مثلاً عمداً، حالا يك وقت عمداً كسي را كشت در عين حال اگر كسي حالا من اينجا الآن شك كردم كه اين آيه براي عمد است يا خطايي، در عين حال قتل واقع شده است. قتلي واقع شده بايد خونبها بگيرد. ميگويد: اگر گفتيم: نه من تو را نميكشم پول آن را بده. چون يا بايد قاتل را كشت، يا بايد صد تا شتر، يا هزار مثقال طلا گرفت. حالا اگر از اين هزار مثقال من بخشيدم، گفتم: تو را نميكشم. فقط پول بده. ميگويد: پول ميدهي، درست بده. طفره نرو. مال مردم را بده. حالا او به تو لطف كرده تو را نميكشد لااقل حالا كه بنا است پول بدهي درست پول بده. ببينيد چه كلماتي در اين آيه هست. «عُفِي» يعني عفو شود. «أخيه» يعني برادرت. «بِالْمَعْرُوفِ» يعني كار عرفي، «احسان» در آيهي بُكُش بُكُش،اين را اگر پاي تلويزيون دانشجوي رشتهي حقوق نشسته است يا اساتيد دكتراي حقوق هستند به اين آيه دقّت كنند. در دنيا در كتابهاي حقوقي نوشته مادّهي فلان از تبصرهي فلان بايد اعدام شود. بايد اعدام شود. بايد جريمه، بايد، بايد، بايد، بايد! قانونها همه خشك است. يا ميگويد: بايد يا بايد نميگويد. اما اينجا كه بايد ميگويد، ميگويد: عفو، برادر، معروف، احسان. يعني در آيهي بُكُش، بُكُش هم كلمات عاطفي به كار گرفته شده است. فرق اسلام با قانونهاي ديگر اين است. قانونهاي ديگر خشك است. قانونهاي اسلام همراه با عاطفه است. مثل پولي كه آدم براي خمس ميدهد. پول خمس را در پاكت ميگذارند به مرجع تقليد ميدهند، دست آقا را هم ميبوسند. اما پولي كه در بازار به نجّار و بقّال ميدهي پول جنس ميدهي. يعني آن پول يك قداستي دارد كه در پاكت ميگذارند. و لذا كسي نميگويد: قرآن را خريدم. اسمش را ميگذارند هديه! چون قرآن دفتر كه نيست، كلام خداست. هديهي قرآن چند است؟ نميگويند قيمت قرآن چند است؟ يعني دين اسلام هنرش اين است كه قانونش با عاطفهاش به هم چِفت شده است.
2- سبقت و سرعت در كارهاي نيك
خوب اگر سبقت هست، سبقت در خيرات است. قرآن ميگويد: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» سبقت بگيريد، منتهي در خيرات. آخر گاهي وقتها آدم ميگويد كه: چند ميدهي دو كيلو آبغوره را، سه ليتر آبغوره را با يك نفس بخورم؟ مسابقه ميگذارند در سر كشيدن آبغوره. خوب اينها خل بازي است. يك جا ديدم مسابقه گذاشته كه هركس يك ساندويچ 16 كيلويي را 15 دقيقه خورد يك ماشين بگيرد. من ديدم اينها چقدر، هيچ كجاي اين به عقل نميخورد. آخر آدم 16 كيلو غذا بخورد؟ مگر گاو است؟ بعد هم 15 دقيقه! يعني نجويده فرو بدهد. يعني با عقل نميسازد. با بهداشت نميسازد. با طب نميسازد. با وجدان نميسازد. با شرف نميسازد. مسابقات احمقانه! بعضيها هم شركت ميكنند.
يعني انسان اينقدر پست باشد كه نفهمد كه معدهاش چقدر چيز ميخواهد. نفهمد كه اين 16 كيلو را نميشود يك ربع خورد. يعني تو خودت حالا مثلاً سوار اين ماشين بشوي چه ميگويند؟ ميگويند: اين شكمو برنده شد! هيچ وقت نميگويند: در اثر يك كار مفيدي صاحب ماشين شد. ميگويند: در اثر پرخوري! آخر اين براي انسان عزّت است؟ ما ورزشهايي داريم هيچ مبناي علمي و عقلي ندارد. ببخشيد! يك چيزي بگويم؟ درسهايي داريم كه خواندنش غلط است. يك چيزهايي در كتاب ها مينويسند و بچههاي ما ميخوانند و نمره ميگيرند. كه يك ميليونم، يك ميلياردم، به درد زندگي اينها… يك ميلياردم… من الآن حوزهي علميه بودم، 500، 600 تا طلبه جمع شده بودند، گفتم: شما در حوزهها حق نداريد هر درسي را بخوانيد. «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع» (بحار الانوار/ج2/ص63) پيغمبر اين دعا را هرروز ميخواند. پناه ميبرم از اطلاعاتي كه هيچ فايدهاي ندارد. به نظر شما اين كه راه مي رود چند كيلو است؟بايد 100 كيلو باشد. نه بابا 80 كيلو بيشتر نيست. 120 كيلو هم بيشتر است. بابا اين دارد ميرود چه كار به كيلوي او داري؟ حالا هرچند كيلو ميخواهد باشد. آخر تو دقيقههاي عمرت را صرف اين ميكني كه او چند كيلو است؟ اينقدر در جدولهاي روزنامه مطلب نيست. خيلي از حرفها چيزي درونش نيست. خيلي بحثها، اگر سبقت است «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» قرآن بخوانم. ميگويد: سبقت را در كارهاي خير بگذاريد. اميرالمؤمنين در دعاي كميل ميگويد: «في ميادين السابقين»، «ميادين»، يعني ميدان «سابق» سبقت. يعني خدايا به من توفيق بده در ميدان سبقت بروم. يعني در سلام سبقت ميگيريد. افرادي بودند آرزو داشتند كه يك مرتبه به پيغمبر زودتر سلام كنند، تا پيغمبر اينها را ميديد قبلاً سلام ميكرد. سبقت در سلام، سبقت در خدمت، در خانه را ميزنند. بچهها سبقت ميگيرند در را باز كنند. پدر است برو باز كن. من ديروز باز كردم امروز تو برو باز كن. اي بابا! پدرت پشت در است. نه من ديروز رفتم امروز نوبت اين است.
خدا آيت الله مشكيني را رحمت كند. ميگفت: ما چند تا طلبه در يك اتاق بوديم، ميگفت: هميشه من ظرفها را ميشستم. بايد ميگفتم: بالاخره يك طلبه است، من با امام زمان حساب كردم. آن هم اتاقي ما فكر ميكرد كه من نميفهمم… ميگفت: اين شيخ ساده است. نميفهمد هر روز ظرفها را ميشويد. من ظرفها را ميشستم با خدا معامله ميكردم. خدا به آيت الله مشكيني چيزهايي داد كه به آن هم اتاقياش نداد. بابا دكان نانوايي ميروي، نانوايي خلوت است. همسايهي شما هم يك پيرزني است. يك نان بگير بگو: خانم نانوايي خلوت بود يك نان هم براي تو گرفتم. مگر من نوكر او هستم. چشمش كور! بچههايش آمريكا هستند.
3- خدمت به مردم، بدون توقع و چشم داشت
يك ليوان آب دست مردم بده خدا جبران ميكند. چقدر آيه در قرآن داريم جبران ميكند. ميگويد: تكان بخور، جبران ميكنم. ميگويد: اگر در جلسه نشستي، يك كسي كه وارد شد، يك تكان بخور، بفرما اينجا! بعد ميگويد: اگر يك خرده به او جا دادي، تو در مكان جا به او دادي. من تو را همهجا، جا ميدهم. «إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِس» (مجادله/11) «تَفَسَّحُوا» يعني جا بده. «تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِس» در مجالس شما جا بده، بعد ميگويد: «يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم» يعني خدا به شما جا ميدهد. نميگويد: «يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم في المجالس» نميگويد: تو در مجلس جا بده، خدا هم در مجلس جا ميدهد. ميگويد: تو در مكان جا بده، من تو را همهجا، جا ميدهم. گوش داديد چه ميگويم؟ شما يك خرده در مكان رحم داشته باش، من در بسياري از جاهايي هم كه نيازي به مكان نيست، اصلاً در فكرت جا باز ميكنم. يعني فكرت، تو مكان را باز كن، من فكرت را باز ميكنم. روزيات را باز ميكنم. عزتت را باز ميكنم. عزّت گسترده، روزي گسترده، نميگويد: «تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِس»، «يَفْسَحِ اللَّهُ في المجالس» ميگويد: تو مكان جا بده، من هميشه…
اگر سرعت است، ميگويد: «سارِعُوا» (آل عمران/133) يك سؤال ميكنم. در اسلام مسابقه هست؟بله! مسابقه در قرآن هست. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» (واقعه/10) «أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/11) سبقت، مسابقه هست. بله! «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» سرعت هست؟ بله! «سارِعُوا» اصلاً دين ما همراه با سرعت است. مِن و مِن كردن، بعضيها اينقدر شل هستند كه صبح قلقلكش ميدهي، غروب ميخندد. اصلاً اينها آدمهاي شل است. قرآن ميگويد: شتاب، «حيِّ عَلَي الصَلاة»، «حيَّ» يعني بشتاب. «حيَّ علي الفلاح» بشتاب. «عجلّوا بالصلاة» ميگويد: نماز جمعه كه ميروي، نرو بدو. نماز جمعه «فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّه» (جمعه/9) يعني بدو. نميگويد: برو. تحصيل بدو. كتابخانه بدو. سر كلاس بدو. آن كسي كه صف اول نشسته است، ثوابش بيشتر است. براي اينكه آن كسي كه صف اول آمده پيداست زودتر آمده است. در كارهاي كمال تند سبقت بگيريد. ازدواج عجله كن. نه حالا دير نميشود. حالا يك خواستگار براي دخترمان آمده است. حالا صبر كنيم شايد يك كس ديگر هم آمد. همينطور دختر را نگه ميدارد دائم يك خواستگار ميآيد مِن و مِن ميكند. آنوقت حديث داريم. اگر دختر و پسر رسيدند، و پدر و مادر امكان دارد اينها را پسر را داماد كند، دختر را عروس كند، اگر امكانش هست و مِن و مِن كند، هر گناهي كه اين دختر و پسر بكنند گردن پدر و مادر مِن و مِني هم هست. چرا مِن و مِن ميكني؟ حج است؟ خوب برو. حالا دير نميشود. بعداً پير ميشويم حج ميرويم. عجله كن. ما متأسفانه خيلي وقتها مِن و مِن ميكنيم. يك قصّه هست، نميدانم يكي دو سال پيش گفتم. اين را گفتم. يكبار گفتم. حالا اجازه بدهيد تكرار كنم.
4- خاطرهاي از حضرت آيت الله حكيم
در ميان علما و مراجع، مرجعي كه حدود 60 تا شهيد داد چه كسي بود؟ آيت الله حكيم! آيت الله العظمي حكيم، 60 تا شهيد داد. يعني برادرهايش، پسرهايش، نوههايش، اصلاً فاميلشان را نابود كرد. فقط يكي دو تا از اين حكيمهاي ديگر ماندند. پدر بزرگ اينها، يعني پدر اينها را من جواني ديده بودم. آيت الله العظمي سيد محسن حكيم. حكيم بزرگ! ايشان دردرسش گفت. گفت: من با يك تاجر بغدادي رفيق بوديم. او هم بسيار تاجر مؤمن و با تقوايي بود. با هم قرار داد بستيم كه هركدام زودتر مرديم، به خواب بياييم خبرهاي قيامت را به همديگر بگوييم. ميگفت: اين دوست ما مرحوم شد، و بيش از يكسال من هرشب صلوات، قرآن براي او خواندم بلكه به خواب من بيايد، بالاخره اين رفيق مرا كجا بردند. چه به سرش آمد؟ شب اول قبر چيست؟ روايات و آيات را شنيدم. ولي حالا يك كسي هم ديده باشد…
ميگفت: بعد از يكسال و نيم آمد و گفتم: برادر قرارمان بود كه بعد از مرگ فوري به خواب هم بياييم. يكسال و نيم است. گفت: آخر شما نميداني من گير كردم. گفت: كجا گير كردي؟ گفت: وقت مردن به من گفتند: تو مسلمان نيستي. يا يهودي بمير يا مسيحي! اِ…! من مسلمان هستم. شيعه هستم. من نماز شب را، من مستحبات را هم انجام ميدهم. گفتند: نه! امسال واجب الحج شدي، نرفتي. مِن و مِن كردي. حديث داريم كسي واجب الحج شود مكه نرود، مرگ به سراغ او بيايد، ميگويند: تو نبايد به دين اسلام بميري. ميگفت: من دست و پايم را گم كردم. نعره كشيدم. ديدم اهل بيت هم حاضر شدند، لحظهي مرگ هي گفتم: يا علي، يا حسين، يا امام حسن، يا موسي بن جعفر، يا امام رضا، آخرش ديدم نه ميگويند: تو واجب الحج شدي نرفتي. من ديگر لحظهي آخر گفتم: يا فاطمه! من سيد نيستم؟ نسل تو هستم. درست است من يك عمري مسلمان بودم حالا بي دين بميرم؟ ميگفت: فاطمهي زهرا به حضرت مهدي اشاره كرد و گفت: خوب حالا فعلاً ايشان را بايگاني نگه داريد، به امام زمان گفت: شما امسال مكه ميروي به نيابت ايشان برو. ميگفت: مرا بايگاني نگه داشتند متوقّف، بعد حضرت مهدي امسال مكه كه رفت به نيابت من رفت. من از حج مديون آزاد شدم. بعد گفتند: آقا حج شما را انجام داد. نيابت از شما كرد. و شما مثلاً مسلمان… اين روايت هست. كه هركس حج… منتهي ميگفت: ميگفت من هم وضعم خوب نبود، منتهي يكبار امسال وضعم طوري شد كه ميتوانستم مكه بروم. گفتم: باشد سال ديگر.
قرآن ميگويد كه… قرآن بخوانم. روز قيامت افرادي مجرم به افراد مؤمن ميگويند:عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم» (حديد/13) «انْظُرُونا» نگاه كنيد. نظر كنيد به ما «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم» ما از نور شما اقتباس كنيم. رويتان را برگردانيد ما از شما استفاده كنيم. «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» (حديد/13) ميگويند: برگرديد از دنيا نور بياوريد. اينجا به همديگر نور قرض نميدهيم. هركاري ميكنيد بايد از دنيا بكنيد. ميگويند: «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُم» (حديد/14) ما در يك دبيرستان و دانشگاه و مزرعه و كارخانه و بازار و پاساژ و مزرعه و شهر نبوديم. ما با هم بوديم. ميگويد: بله با هم بوديم، من يك كاري كه واجب بود زود انجام دادم، تو مِن و مِن ميكردي. «وَ تَرَبَّصْتُمْ» (حديد/14) تربّص يعني مِن و مِن! خدا يك ميليون به تو داده، دويست تومان خمسش است، خوب بده. مِن و مِن ميكند. دخترت بزرگ شده خواستگار ميآيد خوب او را رد كن. مِن و مِن ميكند. بابا خوب حج برو. مِن و مِن ميكند. نميتواند تصميم بگيرد. يك نماز ميخواهد بخواند، هي ميگويد: خوب باشد نمازم را ميخوانم. هي باشد ميخوانم. بابا 5 دقيقه تمامش كن برود. سرعت!
5- وحدت هدف و برنامه پيامبران در طول تاريخ
انبياء با اينكه متعدّد بودند هيچ درگيري بينشان نبود. پيغمبران قبلي ميگفتند: بعداً پيغمبر ميآيد. «يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد» (صف/6) (صلوات حضار) حضرت عيسي گفت: بعد از من پيغمبري ميآيد اسمش احمد است. پيغمبر ما هم كه آمد گفت: من تورات و انجيل را قبول دارم. «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ» (آل عمران/3) يعني پيغمبر بعد او را تأييد ميكند. پيغمبر قبل هم او را تأييد… ما به هم طعنه ميزنيم. ما ميگوييم: او قبول نيست. او ميگويد: او قبول نيست. بايد به هم طعنه نزنيم. همديگر را تأييد كنيم. «فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْض» (اسرا/55) قرآن ميگويد: درجهي انبياء يكطور نيست. انبياء همه در يك درجه نيستند. اما در عين حال «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه» (بقره/285) با اينكه درجهشان فرق ميكند، اما هيچ درگيري و تضاّدي در آنها نيست.
شما در نماز هر روز 5 بار ميگويي: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» درود بر بندگان صالح خدا! نميگويي«السلام علينا و علي تركها» «السلام علينا و علي همداني ها و بندرعباسيها» «السلام علينا و علي اندونزي و مالزي» «السلام علي شرقي يا غربي» «السلام علي زنها يا مردها» فكر از شرق و غرب و جنس و زن و مرد و بچه و بزرگ… به تاريخ سلام ميكني. تازه نميگويي: السلام علينا و علي عباد الله الصالحيني كه زنده هستند. و علي عباد الله الصالحين چه زنده، چه مرده. چه آشنا چه غير آشنا.
يعني روده كه تنگ است، هستهي انار در آن گير ميكند. روحي هم كه كوچك است، درگير ميشود. روح بزرگ هيچ وقت با كسي درگير نميشود. افرادي كه به هم ميپرند پيداست كوچك هستند. لاستيك دوچرخه كه در موج تاب برميدارد پيداست لاستيك دوچرخه است. لاستيك تراكتور رد ميشود و موج هم برنميدارد. هركسي يك طور است. ولي درگيري چيست؟ متأسفانه ما داريم كه يك رقابتهاي منفي است. اين براي او ميزند. او براي اين ميزند. اين براي او ميگويد. او براي او ميگويد. هيئتهاي عزاداري، گاهي درگير ميشوند. همه ميگويند: يا حسين، اين به او راه نميدهد. او به اين راه نميدهد. اين كوچه را بند ميآورد. او كوچه را بند ميآورد. گاهي به جاي بدي هم ميرسد. رقابتهاي منفي!
يكي از قبيلهها يك شتري را ذبح كرد و آبگوشتي راه انداخت، قابلمه قابلمه در خانهي مردم ميداد، يك قابلمه را هم در خانهي يك نفر داد. گفت: من خودم رييس قبيله هستم. تو قابلمهي آبگوشت آوردي؟ لگد زد قابلمه را هوا انداخت. به يارانش گفت: به كوري چشم اينها دو تا شتر بكشيد. او گفت: حالا كه اينطور است پس ما سه تا شتر ميكشيم. او گفت: پس ما چهار تا ميكشيم. اينقدر رقابتهاي منفي در گرفت، تا به صد تا شتر رسيدند. حضرت امير فرمود: احدي از اين گوشتها نخورد. اصلاً آبگوشتي كه براساس چشم و هم چشمي است اين آبگوشت خوردن ندارد. گفتند: گوشت است. گفت: بريزيد شغالها بخورند. رقابت سر چه؟
6- ايجاد رقابت ميان كاركنان، يكي از اصول مديريت
خوب،عرض كنم كه در مديريت ميگويند: رقابت خوب است. ميگويند: مدير خوب كسي است كه بين كارمندهايش ايجاد رقابت كند. حضرت سليمان ميخواست تخت بلقيس را بياورد. به يارانش گفت: «أَيُّكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها» (نمل/38) چه كسي ميتواند تخت بلقيس را از فلان منطقه بردار اينجا بياورد؟ يكي از طرفدارهايش گفت: تا نشستهاي ميآورم. «قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِك» (نمل/39) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. يكي گفت: تا چشمت را به هم بزني ميآورم. در يك چشم به هم زدن، الآن موبايلي كه آمده است، با يك چشم بر هم زدن شما با آن طرف دنيا حرف ميزني. حالا ممكن است تكميل شود عكسش هم ببيني. همينطور كه زنگ ميزني عكسش را هم ببيني. حالا ميتواني يك كاري بكني در يك لحظه خودش اينجا بيايد؟ قرآن ميگويد: كساني علمي داشتند «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب» (نمل/40) يك كسي يك علمي داشت گفت: «أَنَا آتيك» من تختش را ميآورم. نه صدايش را، نه عكسش را، خودش را ميآورم. «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» (نمل/40) ايجاد رقابت كرد. ايجاد رقابت در مديريت مهم است.
اميرالمومنين در دعاي كميل ميگويد: «و اجعلني من أحسن عبيدك» ميخواهم بهترين باشم. پس ما در اسلام رقابت داريم، منتهي رقابت در تحصيل، رقابت در عبادت، رقابت در خدمت، رقابت در كمال، ما رقابتهايمان در ماشين، در مبل، در نميدانم او دو رقم غذا داد پس ما افطاريمان سه رقم باشد. او صد تا سكه بود، ما چه چيزمان از او كمتر است. پس ما دويست تا سكه! او تالارش دويست متر بود ما تالار سيصد متري براي عروسي بگيريم. او گل چندي آورد ما گل چندي ببريم. ما رقابتهايمان در مسائل گل و بلبل و صندلي و ميز و جمادات است. رقابت هست ولي رقابت در كمالات نيست. چه كسي بيشتر ادب دارد. چه كسي بيشتر سواد دارد؟ چه كسي بيشتر تقوا دارد؟ چه كسي بيشتر دلسوز است؟ چه كسي بيشتر خدمت ميكند؟
7- برخورد پيامبر با توقع نابجاي برخي از همسران
پيغمبر زنهاي مختلفي داشت. بعضي زنها در جنگ خيبر بودند. يك غنائمي دست پيغمبر رسيد. خانمها بعضيهايشان آمدند گفتند: يا رسول الله! خوب الحمدلله پيروز شدي، به غنائم هم رسيدي. پس يك خرده حالا ديگر براي ما يك طلايي يك چيزي بخر. گفت: بله من دستم به طلا رسيده مثلاً ولي رهبر نبايد از غنائم براي خانم خودش رفاهيّات درست كند. آيهي قرآن است. ميگويد: «يا أَيُّهَا النَّبِي» ترجمهاش را بلد هستيد. يعني اي نبي! «قُلْ لِأَزْواجِكَ» به خانمهايت بگو. «إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها» اگر شما ميخواهيد حالا كه در جنگ اسام پيروز شديم امكانات رفاهي شما را زياد كنم، «فَتَعالَيْنَ» تشريف بياوريد، «أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً» (احزاب/28) طلاقتان ميدهم. مهريهتان را هم ميدهم. به سلامت. اگر زن من شديد، براي اينكه به نواي مادي برسيد معذرت ميخواهم. اما «وَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» اگر هدفتان مكتب خدا و رسول خدا است. «وَ الدَّارَ الاَْخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا» (احزاب/29) خدا براي خودتان اجر… يعني نبايد من تحت تأثير تقاضاي اطرافيان قرار گيرم. رشد درآمد دارم، اما رشد درآمد نبايدتوقع زياد كند. پشت سد خيلي آب است، اما معنايش اين نيست كه همهي آبها رد شود. افرادي ممكن است امروز استاندار شوند، سيصد تا ماشين در اختيارش باشد. حالا با اين ماشينها خانمش را اين طرف و آن طرف ببرد؟ ممكن است يك عالمي را يك روز صد ميليون، دويست ميليون، سهم امام و خمس بدهند، حالا معنايش اين است كه اين را به بچههايش بدهد؟ اين توقع نبايد باشد. در برابر تقاضاي نابجا با صراحت ميگويم: نه! منتهي همراه با مهرباني. خديجه كه بحث را بينندهها در شب رحلتش گوش ميدهيد، يا روز رحلت، خديجه از آنهايي بود كه خواستگارهاي زيادي داشت. ولي گفت: من خودم را با پول نميفروشم. كمال در اين است. چقدر جوانها هستند با كمال هستند، ولي خوب دستشان خالي است. جيبشان خالي است. دخترها، چه دخترهاي با كمالي در خانه هستند. ولي پسر وقتي ميخواهد ازدواج كند ميگويد: بله ولي خوب درآمد كه ندارد. فردا هم بميرد كه پدرش ارثي براي ما نميگذارد. يعني دختر را نميخواهد، ارث پدرزنش را ميخواهد. ميخواهد دختر كسي را بگيرد كه فردا اگر پدر زن مرد، يك چيزي هم به اين برسد. فكر دخترهاي با كمالي مثل خديجه نيست. خديجه فكرش اين بود كه هرچه مال داشت، وقف اسلام كرد. به پيغمبر گفت: تمام اموال من براي تو، فقط وقتي ميميرم عبايت را به من بده براي كفنم باشد. خيلي پيغمبر ياد خديجه ميكرد. يك روز عايشه گفت: چه خبر است؟ خدا از او بهترش را به تو داد. يعني خودم! پيغمبر فرمود: عايشه، آن زماني كه او ايمان آورد تو كجا بودي؟ اول زني كه به پيغمبر ايمان آورد، اول زني كه با پيغمبر نماز خواند، اول زني كه در مكه اظهار ايمان كرد، اول زني كه از دشمنان رسول خدا دفاع كرد. اول زني كه تمام اموالش را وقف كرد. آنوقتي كه زنهاي پيغمبر چشم به غنائم داشتند براي آرايش، براي طلا و نقره چشم داشتند، و پيغمبر را تحت فشار قرار دادند كه پيغمبر مجبور شد گفت: اگر طلا ميخواهيد، برويد. من جنگ نكردم، دين نياوردم كه در سايهي دين جنگ كنم، پيروز شوم، جوانهاي مردم شهيد شوند، غنائم را بگيرم و به خانمها بدهم. اگر يك چنين آرزويي داريد، آرزو را به گور ببريد. خديجه هرچه داشت داد.
خوب حرفمان تمام شد. بسم الله الرحمن الرحيم، در اسلام رقابت هست. ولي رقابت در كمالات. رقابتهاي منفي بد بيني و توطئه و درگيري و ناسزا و فحش دارد. تقابلهاي دنيا، اما قرآن ميگويد: اينها در بهشت تقابل دارند. يعني در مقابل هم هستند. اما «عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلين»، «إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلين» (حجر/47)ما بايد اگر هم رقابت داريم، در رقابتهايمان گناه و توطئه و ناسزا و سوءظن نباشد. رقابت در كارهاي خير، با اخلاق اسلامي.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را پاسدار خونها و خدمات خديجهها و پيغمبرها و اميرالمؤمنينها قرار بده. ما را پاسدار خون شهدا و مراجع و علما و نياكان و زحماتشان قرار بده. دختران ما را خديجه گونه كه گول دنيا را نخورند، خدايا تو را به حق محمد و آل محمد همهي بركات رمضان را نصيب همهي ما بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»