متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/5/1
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در محضر مبارك عزيزاني هستيم كه از كانونهاي فرهنگي و هنري مساجد هستند و جمعي از فعالين مساجد. عرض كردم حدود سي، چهل نكته هست فرق بين اجتماع مسجد با باقي اجتماعها، و اگر مسجد خوب اداره شود، حالا… يكي از آسيبهايي كه در تبليغات هست، ما اين را چه بگوييم؟ بگوييم برنامههايي براي اهل مسجد. يا آسيبشناسي در تبليغات. حالا شايد براي راديو و تلويزيون مفيد باشد. يا اصولاً يك پدر گاهي وقتها ميخواهد بچهاش را تربيت كند يا مادرش ميخواهد بچهاش را تربيت كند، او هم بايد بلد باشد چه كند؟ اگر دو شاخه تلفن را به برق بزني و دو شاخه برق را در تلفن بزني، خراب ميكند. گاهي ما تلاش ميكنيم اما كج ميرويم. قرآن بخوانم.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. سورهي غاشيه، ميگويد: «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ» (غاشيه/3)،«تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً» (غاشيه/4) «عامِلَة» يعني عمل كرده است. بيكار نبوده. «ناصبة» يعني خود را به درد سر و تَعَب انداخته است. اما چون راهش درست نبوده،«تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً» جهنم ميرود. درست مثل كسي كه پول سيمان و ميلگرد داده، بنّا و كارگر هم آورده است، ولي چون نقشهاش فني نبوده شهرداري ميآيد بولدوزر مياندازد و خراب ميكند. «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ» عمل كرده، به درد سر انداخته، اما«تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً»
1- تبليغ دين، بر اساس كتاب خدا و پيشوايان ديني
اينكه ما بايد كارهايمان را چك كنيم. اول كه از خودمان چيزي نگوييم. «كتابَ الله و عِترَتي» دوستي ميآيد ميگويد: شما حتماً در تلويزيون بگو كه همهي مردم هرشب فلان سوره را بخوانند. مثلاً همهي مسجدهاي ايران سورهي اعراف را بخوانند. صفحهي فلان را بخوانند. آيهي فلان، چه كسي گفته است؟ مردم آزاد هستند. هركسي هر سورهاي ميخواهد بخواند، بخواند. اين چه… نه اين خوب است. ميگويم: خوب است، سليقهاي است. سليقهاي است. ما سليقهي خودمان را كنار بگذاريم. ببينيد، هركسي آب ميخواهد، اما اگر ديديم كسي آب نميخورد ببينيم قصه چيست؟ لابد يك مگس در آب افتاده است. بنابراين مثالم اين بود، هر تشنهاي آب ميخواهد. اگر ديديم يك كسي آب نميخورد معلوم ميشود يك مگس در اين آب افتاده است. يك قصه برايتان بگويم. شايد هم شنيده باشيد.
حدود 40 سال پيش دكتر بهشتي از آلمان آمد. تقريباً 37، 38 سال پيش. بنده هم اول كارم بود، در كاشان جوانها را جمع كرده بودم، براي جوانها كلاس داشتم. خدمت ايشان آمدم گفتم: شما براي جوانهاي اروپا و آلمان چه ميگفتيد؟ ايشان فرمود: چطور؟ گفتم: من هم جوانهاي كاشان را جمع كردم ميخواهم هركاري شما آلمان كردي من هم كاشان بكنم. يك عده خنديدند كه حالا كاشان كجا، اروپا كجا؟ما فكر كرديم سؤالمان بيخود است چون خيلي خنديدند. ما يك خرده عقب نشستيم، آقاي بهشتي گفت كه: اما خندهي شما بيمورد است. تمام جوانان كرهي زمين نيازهاي طبيعيشان يكي است. آلمان و كاشان ندارد. شرق و غرب ندارد. (خنده حضار) حالا توجه كنيد.
2- دوري از خرافات و سليقههاي شخصي در معرفي دين
ايشان فرمود كه: اگر خواستيد جوانها جذب دين شوند، دو تا كار بكنيد. يكي خرافات را از دين جدا كنيد، يكي مسلمانها را از اسلام جدا كنيد. يعني گاهي وقتها طرف تشنه است. در آب مگس هم نيست، اما اين كسي كه آب را ميدهد آدم قيافهاش را ميبيند بدش ميآيد. يعني عمل ما مسلمانها! گاهي يك كسي در مسجد، آمده نماز بخواند يك حركتي ميكند مردم را متنّفر ميكند. ميدانم چه كسي را ميگويم. در ذهنم هست چه كسي است. ميگفت: تا آخر عمر مسجد نميروم. گفتم: چرا؟ گفت: باباي من مسجد رفت. يك كلاه نمدي سرش بود. يك نفر در مسجد يك نخي را به اندازه مثلاً يك وجب، دو وجب، سر نخ را با آب دهانش تر كرد. به كلاه اين انداخت. آب دهان چون سر نخ بود اين نخ به كلاه نمد چسبيد. پدرم هم خبر نداشت. پدر من احوالپرسي ميكرد اين نخ هم تكان ميخورد مردم به پدر من خنديدند. تا آخر عمرم مسجد نميروم. حالا اين نه دست پيشنماز است. نه دست هيأت امنا است. يك آدم بيتربيتي… اين است قرآن كه ميگويد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّه» (بقره/114) اين حركتش باعث شد كه مسجد… باز ميدانم چه كسي است. در ذهنم ميدانم چه كسي است.
بچهاي رفت صف اول ايستاد. يك پيرمردي اين بچه را گرفت چنان عقب انداخت، بچه صف اول نميايستد. برو عقب! اين بچه را گرفت مثل يك بچه گربه عقب انداخت. آخر اين بچه تا آخر عمرش اين خاطره يادش ميرود. اينها، خاطرات تلخ در ذهن ميماند. خاطرات تلخ ميماند. يعني خودمان هم همينطور هستيم. اگر 29 شب سحري بخوريم، به هيچكس نميگوييم: سحري خورديم. اما اگر يك شب سحري نخورده بيدار شويم، فهميدي چه شد؟ ما ديشب سحري نخورديم. ساعتمان زنگ نزند. به سي نفر ميگوييم. نميگوييم: فهميدي چه شد؟ 29 شب خورديم. ولي ميگوييم: فهميدي چه شد؟ يك شب… انسان هميشه نقاط منفي ميماند. و لذا بايد مواظب باشيم اين چيزهاي ريز… يك چيزهايي به مسجد تحميل ميشود. حضرت عباسي، شما ديگر همه خوبان مسجد در تهران هستيد. حضرت عباسي خانه چسبيده به مسجد باشد، خودت ميخري يا نه؟ حضرت عباسي من نميخرم. من كنار مسجد خانه نميخرم. چون، آخر ميخواهم زندگي كنم.
يك كسي دكتر كه مي رفت به دكتر پول ميداد. نسخه را كه ميگرفت پول به دارو ساز داد. داروهايش را هم ميخريد، اما نميخورد. گفتند: چرا نميخوري؟ گفت: خوب جانم را دوست دارم. گفت: چرا رفتي دكتر؟ گفت: دكتر ميخواهد زندگي كند. بايد من بروم به او پول بدهم. گفت: چرا دارويش را خريدي؟ گفت: دارو ساز هم ميخواهد زندگي كند. گفتند: چرا نميخوري؟ گفت: من هم ميخواهم زنده بمانم. اين همه قرص بخورم ميميرم. من ميخواهم زندگي كنم. هركسي كه در محله ميميرد چهار بار مردم آزاري ميشود. يكبار تشييع جنازهاش،يكبار فاتحهاش، يكبار هفتش، يكبار چهلمش، يكبار سالش
صداي بلندگو نبايد بيرون از مسجد برود. مردم آزاري حرام است. به اسم سحرخواني نميتوانيم مردم را از خواب بيدار كنيم. هيچ مرجعي اجازه نميدهد، كه شما قبل از اذان داد بزنيد. اگر اسمش را هم سحرخواني و مناجات گذاشتيد، مناجات حرام خدا را حلال نميكند.
بعضي از جماعتهاي ما، من نميفهمم توجيه نيستيم. يك سؤال ميكنيم. اگر يك مسجدي يك جماعت داشته باشد 4000 نفر. نماز جماعت 4000 نفري بهتر است. يا در يك مسجد چند تا پيشنماز بگذاريم. بعضي از مسجدها، در يك مسجد چند پيشنماز است. يعني هر پيشنمازي در يك شبستان ميرود، يك هزار تا براي خودش برميدارد. يك سؤال از همهي مراجع بكنيد. بسم الله، مراجع عظام! ثواب نماز جماعت 4000 نفري بيشتر است يا چهار تا نماز جماعت 1000 نفري؟ همه ميگويند: 4000 نفري. پس اين امام جماعت و اين مريدها باعث ميشوند مردم را از نماز جماعت چهار هزار نفري منع ميكنند. اينها آسيبهاي خودمان است. آسيبهاي خودمان است. بچه نشسته است. او را بلند ميكنيم يك بزرگ را مينشانيم. تا آخر عمر بچه اين كينه در دلش ميماند. چاي پهلوي آقا ميآوريم. آقا… مردم عادي چاي را با دو تا قند ميخورند، آقا هم با دو تا قند ميخورد. يك مشت قند پهلوي اين ميگذارد. بچه آنطرف نشسته نگاه ميكند، ميگويد: آقا تو در خانه به ما ميگويي: قند نخور. ببين آقا چقدر قند ميخورد؟ حالا آقا دو تا از قندها را ميخورد. ولي بايد فحش 20 تا قند را بشنود. يك پنكه برميدارند در محراب براي پيشنماز. آن عقب نماز هم دائم چنين ميكند. آخر ببينيد اين كارها ضد مسجد است. اگر سرد است براي همه سرد باشد. يك قالي افتاده، روي قالي هم يك قاليچه مياندازند، روي قاليچه هم يك سجاده مياندازند، براي آقا. باقي مردم ممكن است روي موكت باشد.
3- رعايت عدالت در اداره امور مسجد
من در يك شهر، مركز استان رفتم نماز جمعه بخوانم. ببخشيد رفتم قبل از خطبههاي نماز جمعه صحبت كنم، رفتم آن بالا ديدم هرچه قالي است زير پاي مردها است، هرچه موكت است زير پاي زنها است. گفتم: آقايان! اگر ميخواهيد من صحبت كنم محبت كنيد همهي شما بلند شويد. بلند شدند. گفتم: يك ده تا از اين قاليها را له آن سمت بدهيد. ايستادم تا قاليها آنطرف رفت. گفتم: عدالت اجتماعي اين است. سخنراني هم بيسخنراني. خداحافظ! مشكل ما اين است كه الآن مسجدها را مثل ارث پدر تقسيم ميكنيم. دو سوم براي مردها، و يك سوم براي زنها! ارث نصفي به زنها ميرسد. دو سوم براي مردها است. تازه آن نصفي هم كه به زنها ميرسد، زنها يك وقت چيزي در دلتان نگوييد. نصف نيست شما دو برابر ميبريد. چون اسلام گفته: از سي تومان، بيست تومانش را به مردها بده، ده تومان به خانمها. بعد به خانمها گفته: اين ده تومان را پنهان كن. هيچ خرجي روي دوشت نيست. برو پسانداز كن. بعد ميگويد: خانم بيا با اين مرد ازدواج كن. خانم ميآيد با مرد ازدواج ميكند از اين 20 تومان مرد ده تومان ميكشد، ده تومان پنهاني دارد. گرفتي چه شد؟ سي تومان داريم. 10 تومانش را به خانمها ميدهيم. 20 تومانش را به آقايان ميدهيم. به خانمي كه ده تومان ميدهيم، ميگوييم: هيچ خرجي روي دوشت نيست. برو پسانداز كن. ميگويد: پول چه كنم؟ ميگوييم: با اين مرد ازدواج كن، از اين بيست تومان بگير. ازدواج ميكند ده تومان از بيست تومان ميگيرد، ده تومان هم پنهاني دارد. يا گاهي خانم ميگويد كه: چرا يك كسي ما را بكشد بايد 50 تا شتر بده. ولي اگر مردها را بكشد بايد 100 تا شتر؟ مگر خون مرد از زن رنگينتر است؟ ميگوييم: خانم! مرد را كه كشتند، دو تا كيسههاي شما را پر از پول ميكنند. صد تا شتر. ولي تو را بكشند يك كيسههاي شوهرت پولدار ميشود. به نفع تو است. (خنده حضار) گرفتيد چه شد؟ يكبار ديگر ميگويم. يكبار ديگر تكرار ميكنم. مرد را بكشند 100 تا شتر ديهاش است. زن را بكشند، 50 تا شتر. زن ميگويد: مگر ما چطور هستيم كه 50 تا؟ ميگويم: خانم به نفع تو است. چرا؟ براي اينكه مرد را كه كشتند 100 تا شتر همهي كيسههاي شما با پول صد تا شتر پر ميشود. اما اگر زن را بكشند يك كيسههاي شوهر پر از پول ميشود. به نفع زنها است.
ازدواج موقت به نفع زنها است. طلاق به اختيار مرد باشد به نفع زنها است. وگرنه زن زود عصباني ميشود. اصلاً اگر طلاق دست زنها باشد اصلاً هيچ ازدواجي روي كرهي زمين نيست. (خنده حضار) چون به مختصر چيز عصباني ميشود. زن بايد اينطور باشد. اين كمالش است. حساسيت زن ارزش او است. منتهي با اين ارزش ما نميتوانيم. يك چيزي است كه… حالا بله الآن 14،15 تا امضاء ميگيرند در عقدنامهها كه اختيار را زن داشته باشد. به هر حال يك مقداري… مثلاً در بعضي مسجدها اينطوري است. حالا مسجدهاي تهران من نرفتم. يك چندتايي كه رفتم، مردها طبقهي پايين هستند، زنها طبقهي بالا افتادند. درد زانو در زنها بيش از مردها هست. حاملگي در زنها هست كه در مردها نيست. گاهي زن ها مشكلاتي دارندكه مردها ندارند. خوب مرد قلدرتر از زن است، به طور طبيعي. خوب حالا يك وقتي يك زن قلدر هم پيدا شد. اما طبيعتاً توان بدني مرد از زن بيشتر است. آن كسي كه توان بدنياش بيشتر است، ميگويند: پايين. آن كسي كه توانش كمتر است ميگويند: برو طبقهي بالا. اينها يك حركاتي است كه… خود زنها، يك زن نشسته يك دختر خانم ميآيد. اول متلك ميگويد. اينها كجا بودند؟! شب احيا ميآيند. اينها مسلمانهاي ماه رمضانياند. چرا متلك ميگويي؟ اصلاً مسلمان ماه رمضان…
حديث داريم دو برادر در مسجد رفتند. يك مسجدي بود، يكي تازه وارد شد. وقتي برگشتند خدا تازه وارد را بخشيد، مسجدي را كيفر داد. براي اينكه مسجدي وقتي وارد شد، غرور او را گرفت. ما اهل مسجد هستيم. او وقتي ميخواست وارد شود خجالت ميكشيد. خدايا من هيچوقت مسجد نميآيم. حالا امشب آمدم. او شرمنده بود، او مغرور بود. خدا شرمندگي او را پذيرفت و او را بخشيد. به خاطر غرور آن كارش گير پيدا كرد. كسي مغرور نشود.
مشورت ميخواهيم بكنيم. از همهي مردم مشورت كنيم. اين «شاوِرهُم»، «هُم» كه براي شما چهار نفر نيست. «هُم» براي همه است. از همهي مردم مشورت كنيد. امام رضا از بردهي سياه پوستش مشورت كرد. گفت: آقا من برده هستم. گفت: اشكال دارد تو يك چيزي بگويي، كه ما متوجه نشويم. اگر ميخواهيد مسجد شلوغ شود عدالت كامل. چاي ميخواهيد بدهيد؟ چاي را ميآورد از اينجا شروع ميكند. آقا جان آن كنار در هم چاي نخورده است. از همان كنار شروع كن. چرا از روي كتف مردم چاي رد ميكني كه اول چاي را به آقا بدهيد. درست نيست. آقا مرادم روحاني نيست. چه آقا چه يعني… وقتي ميگويم: آقا يعني همه.
4- پذيرش نوجوانان و جوانان در مساجد
مقام معظم رهبري ميفرمود: در مشهد مسجد داشتند. يك جواني با يك لباسهاي رنگارنگي آمده بود صف اول نشسته بود. يكي از اين پيرمردهاي مشهد آمد ديد يك جواني سوپردولوكس آمده در صف اول نشسته و به جوان گفت: شما خجالت نميكشي با يك پيراهن رنگارنگ صف اول آمدهاي؟ برو عقب! مقام معظم رهبري ميگفت: آن زمان من ديدم اين جوان عقب رفت. گفتم: آقا، پدر! چه كسي گفته كه هركس ميخواهد صف اول باشد بايد پيراهنش چه رنگ باشد. شما چرا او را بلند كرديد؟ آقا جان بيا جلو. بيا جلو!ميگفت: او را جلو آورديم.
يك بچه مسجد آمد، كفشهايش نو بود دزديدند. سراغ دارم. الآن آنها هم ميدانند چه كسي هستند؟ پيشنماز گفت: آقاجان گريه نكن، در ماشين نشستند. بيرون رفتند. پيشنماز يك جفت كفش خريد پاي بچه كرد. گفت: خانه برو. گريه ندارد. يك سري كارها است ريز است. خيلي ريز است. ولي مثل دندانههاي سوئيچ ماشين، دندانهها ريز است. اما يك خرده كم و زياد شود قفل باز نميشود. يعني يك وقت ميبيني يك ماشين قفل كرده به خاطر اينكه دندانه…حركتهاي ريز.
احتمالاً اين را از من شنيده باشيد. 4 سال ايدئولوژي گفتم براي جوانها، شاگردهاي ما رفتند ديدن يك آقايي و برگشتند و گفتند: آقا او است. گفتيم: خوب حالا شما چه ديديد؟ من چهار سال است براي شما مفت، چهار سال مجّاني مجّاني براي شما كلاسداري كردم. شما يك ملاقات يك ربعي با ايشان داشتيد. من هم قبول دارم آقاي خوبي است. اما شما در اين ملاقات يك ربعي چه ديديد؟ آقا را هم ميشناسيد. جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي شيخ يحيي انصاري دارابي، از مدرسين قم است. گفتند: ما خانهي ايشان رفتيم. ايشان ديده پشت در آفتاب است. به ما چيزي نگفت. رفت بيرون و برگشت. بعد فهميديم ديده آفتاب به كفش ما ميتابد رفته يك گوني تر كرده است، روي كفش ما انداخته است، كه آفتاب به كفش نتابد. من چهارسال ايدئولوژي گفتم، ايشان هم يك گوني تر كرد. گوني تر او ايدئولوژي ما را برداشت رفت. اينها يك چيزهاي ريزي است كه… اگر خادم… يك پسري نامه نوشته بود تا آخر عمرم مسجد نميروم. براي اينكه لباس شيك پوشيدم مسجد رفتم، خادم مسجد گفت: امشب قرطي شدهاي؟ مگر اينجا عروسي عمهات است؟ (خنده حضار) ميگفت: چنان حال ما را گرفت، گفتيم: خوب برگشتيم. يك سري چيزها كه نه واجب است، نه مستحب است.
يك كسي قرآن را غلط ميخواند به او ميخندند. يك كسي يك حركتي ميكند ناشي است، بلد نيست، بلند به او ميگويند. تذكر بلند به او ميدهيم. بايد در گوش او تذكر بدهيم. وقتي ميگويد: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ» (بحار الانوار/ ج 71/ ص268) پيغمبر فرمود: مؤمن آينهي مؤمن است، يعني چه؟ يعني آينه بيسر و صدا عيب را ميگويد. تو هم تنگ گوشش بگو، آقاجان نماز اينطوري است. اين آسيبهاي تبليغي است كه البته خيلي جاها نيست، بعضيجاها هم هست.
مسئلهي ديگر كه هست، حالا ما بايد بنويسيم، معمولاً مينويسيم كه حالا اينجا هم يك چيزي بنويسيم كه ولو نصف بحثمان تمام شد. موضوع آسيبشناسي مراكز ديني. در جلسهي قبل مسئلهي اخلاص، مسئلهي بصيرت نداشتن، گفتگوي بدون مطالعه، زياد طولاني صحبت كردن، بيسند حرف زدن، چند چيز گفتم، در اين جلسه هم چند چيز ميگويم.
5- دوري از شبهه افكني و پاسخ به شبهات ديني
يكي ايجاد شبهه به صورت مستقيم و غير مستقيم. مثلاً يك شبههاي مياندازند، بعد پاسخش را ميگويند: شب ديگر. خيلي خطرناك است.
يك كسي روي منبر ميخواست راجع به كسي صحبت كند. بد نيست از شهيد دستغيب بگويم. خدا رحمتش كند. آيت الله شهيد دستغيب، به من ميگفت كه: من وارد مسجد شدم، آن آقايي كه حالا مداح بود يا واعظ نميدانم، آن كسي كه بلندگو دستش بود، شايد هم غير اينها بوده است. شايد هم يك كس ديگري بلندگو دستش بوده است. يك كسي بلندگو دستش بود. حالا يادم نيست چه كسي بود. آيت الله دستغيب ميگفت: وارد مسجد شدم كسي كه بلندگو دستش بود، ميخواست از ما تجليل كند. گفت: آيت الله دستغيب صاحب گناهان كبيره هم تشريف آوردند. (خنده حضار) ببينيد چطور خراب ميكند؟ بعد ايشان با تن صدايش كه آشنا هستيد. ميگفت: برادر من! عزيز من!من يك كتاب نوشتم گناهان كبيره، يك كتاب هم نوشتم قلب سليم. تو اگر مريض نيستي بگو: آيت الله دستغيب صاحب قلب سليم آمد.
در يك مركز ديني، حالا باز، يك كسي ميخواست از كسي تعريف كند. گفت: آقا ايشان بسيار آدم خوبي است، و اما اين هم كه ميگويند: پدر بزرگش بهايي بوده من تحقيق كردم دروغ بوده است. گفتند: اِ…! پدر بزرگش بهايي است؟ اصلاً خراب شد. ولو گفت: من تحقيق كردم دروغ بوده است، ولي همهي ذهنها را خراب كرد. گاهي وقتها يك چيزي را شبهه مياندازيم، آنوقت ميگويند: يك ديوانهاي كه سوزن در چاه مياندازد چهل تا عاقل نميتوانند در بياورند، من نميدانم چرا يك چنين مثلي زدند؟ چرا ديوانه؟ اصلاً گاهي عاقلها يك سوزن در چاه مياندازند چهل تا عاقل ديگر نميتوانند در بياورند. اين چرا، من نميدانم چرا ديوانه گفتند؟ ما الآن در مملكت ما آدمهايي هستند عاقل هستند، حتي بعضيهايشان سياسي هستند اما يك مصاحبه ميكنند، يك فتنه راه مياندازند. ما داشتيم كسي كه بسيجي بوده، ميدانيد كه جناحهاي مختلف سياسي در همهجا هست. گفت: اگر من جبهه رفتم شهيد شدم، آن جناحي كه مخالف خط من است راضي نيستم تشييع جنازه بيايد. بسيجي است در راه خدا هم رفته و شهيد شده، اما وصيتش غلط است. با اين وصيت غلط فتنه را تشديد ميكند. در همان شهر بسيجي سراغ دارم. ببين اين بسيجي چقدر خوب است. گفت: اگر من شهيد شدم تقاضا ميكنم دو جناح سياسي زير تابوت من باشند. يعني چه؟ يعني من ميخواهم با جنازهام، ميخواهم جنازهام عامل وحدت باشد. شهادتم ميخواهم… كسي وصيت ميكند از شهادتش تفرقه به وجود بيايد. كسي وصيت ميكند از شهادتش…
گاهي وقتها يك كسي را تجليل ميكنيم. كسي مرده و چهار تا پسر دارد. از يك پسرش زيادي تجليل ميكنيم. خوب باقي برادرها هم ايستادند. يا مثلاً پدر بنده از دنيا رفته، من هستم با اخويها كنار در ايستادم. آقا بالا منبر، چون من مشهور هستم مرتّب از من ميگويد. خوب چرا برادرها را تحريك ميكني؟ در تلويزيون بودم پرسيد: شما چند فرزند داريد؟ گفتم: سه تا! گفت: كدام بچه را بيشتر دوست داري؟ گفتم: سؤالت غلط است. سؤالت، اصلاً سؤالت غلط است. تو ميخواهي چه كني؟ ميخواهي حسادت بچههاي مرا تحريك كني؟ مثل اينكه آدم بگويد: كدام انگشتهايت را دوست داري؟آدم همهي انگشتهايش را دوست دارد. حالا بر فرض آدم يك بچهاش را بيشتر دوست دارد. اين سؤال شما غلط است و جواب من هم غلط است اگر جواب بدهم. اصلاً بعضي از سؤالها را نبايد جواب داد. ما داريم آدمهايي را كه با طراحي سؤال ميكنند.
6- خطر انحراف مسجد از وظايف اساسي
آيت الله خزعلي ميگفت: زمان شاه در آبادان منبر ميرفتيم. خوب مرحوم مفتح بود. مرحوم آيت الله سعيدي بود. يك مشت از اين علماي انقلابي زمان شاه آبادان و اهواز مركز كارشان بود. ميگفت: حرفهايمان را براي شب عاشورا گذاشته بوديم. حرفهايي كه عليه شاه بود. ايشان ميگفت: در پلههاي منبر كه ميرفتم منبر بروم، يك نفر آمد در گوش خودش زد. گفتم: چه شده است؟ گفت: مگر شب عاشورا نيست؟ گفتم: خوب چرا. گفت: همين پشت ديوار دارند عرق ميخورند. تا گفتند عرق ميخورند، پايين آمدم. گفتم: برويم ببينيم چه كسي عرق ميخورد. تا دستش را گرفتم برويم فرار كرد. معلوم شد به اين پول داده بودند كه بيايد من را تحريك كند موضوع سخنراني از يادم برود. بعضي سؤالها تحريك كننده است. يك سؤال تحريك كننده از قرآن بگويم.
موسي نزد فرعون آمد. فرعون را دعوت به خداپرستي كند. فرعون گفت: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» (طه/51) نياكان ما كجا هستند؟ خوب پدر فرعون در جهنم است ديگر، كجا است؟ فرعون پرسيد: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» نياكان ما كجا است؟ اگر موسي جواب ميداد، فرعون به مردم ميگفت: مردم ببينيد ميگويد: پدر سوخته! يعني پدر من دارد ميسوزد. ببين دارد تحريك ميكند. ببين دارد نياكان من… موسي فوري گفت: «قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي في كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى» (طه/52) ما چه كار داريم به پدر تو؟ من ميگويم: تو خدا نيستي. تو از ترس پشه در پشهبند ميروي. حالا ادعاي خدايي ميكني؟ ببينيد سؤال، سؤال تحريكي بود. گفت: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» ميخواست بگويد: نياكان ما كجا است. سؤال ميكند. اصلاً بعضي سؤالها را صاف بگو: نه! خيلي از سؤالهايي كه ميكنند…
در مسجد بودم يك جوان آمد گفت: حاج آقا، ببخشيد! در قطب شمالي و قطب جنوبي كه شش ماه شب است و شش ماه روز، نماز چطوري ميشود؟ گفتم: پدر شما رفته يا مادر شما؟ گفت: هيچكدام! گفتم: هروقت بليط پرواز گرفتي، به من زنگ بزن به تو ميگويم چطور نماز بخوان. آخر اين چيزي است كه مورد نياز نيست. اين، ببينيد آخر اين سؤال… بين دو نماز استخاره، همين امشب در مسجد يك جواني گفت: استخاره بگو. گفتم: بعد از نماز. براي اينكه بين نماز يك نفر كه ميگويد: استخاره كن، اين آقا تقاضاي شخصي دارد. گناه مردم چيست كه بايد دويست نفر بنشينند ولو استخاره شما يك دقيقه طول بكشد. 200 دقيقه وقت مردم فداي فرد ميشود. خوب اين تجاوز به حريم عمر مردم است. عمر مردم را بايد استفاده كرد. چرا خدا به همهي زمانها قسم خورده است؟ «وَ الْفَجْر» (فجر/1) قسم به طلوع فجر. بعد از فجر «وَ الصُّبْح» قسم به صبح، چاشت كه ميشود، «وَ الضُّحى» (ضحي/1) قسم به چاشت. «وَ النَّهار» قسم به روز. «وَ الْعَصْر» (عصر/1) قسم به عصر. «وَ اللَّيْل» قسم به شب. به سحر هم سه بار قسم خورده است. به تمام قطعات در قرآن قسم خورده است. يعني زمان مهم است. مگر ما ميتوانيم 200 دقيقه وقت مردم را بگيريم براي اينكه يك نفر استخاره ميخواهد؟ آقا يك سؤال شرعي دارم. بعد از نماز!يك بازنگري كنيم، «كِتابَ الله وَ اَهلَ بَيتي» را بگيريم، در تمام توضيح المسائل صد تا دويست تا مسائل مورد نياز، همانها را بگوييد. مسائل اگري را نگوييد. اقوال را نقل نكنيم. گاهي وقتها يك سؤال را ميگوييم: اين چنين گفته است. نظر فلان آيت الله چيست؟ نظر فلان آيت الله، اينقدر دائم نقل اقوال ميكنيم كه طرف گيج ميشود.
ما درس كفايه يك بزرگواري ميرفتيم، پاي درس كفايه يك اشكال كردم. استاد ما گفت: اشكال به ناقل است. يا منقول به، يا منقول له، يا منقول فيه، يا منقول عليه. گفتم: آقا اصلاً اشكالم يادم رفت. (خنده حضار) گاهي وقتها يك طوري ميپيچانيم طرف بيشتر گيج ميشود. بنابراين شبهه القا نكنيم. اگر شبهه القا كرديم جوابش را قويتر بگوييم. در همان جلسه بگوييم. اين هم يك مسئلهي ديگر. مردم را بين اقوال گيج نكنيم. مردم را بين احتمالات گيج نكنيم. گاهي يك كسي به يك دليل قوي است. سيّارش كنيم. مثلاً يك كسي خوب قصه ميگويد. قصههاي قرآن، خوب قصه ميگويد. بگوييم: آقا شما كه قصه ميگويي، شنبه اين مسجد، يكشنبه آن مسجد، اين را تاب بدهيد. اگر يك كسي خوب تفسير ميگويد، نوارش را به ما بده چون الآن همه شبكهها تفسير ميخواهند. سيماي قرآن، راديو معارف، راديو قرآن، ما الآن دنبال مفسّر ميگرديم. رييس دانشگاه پهلوي من آمد، رييس بسيج كل كشور، گفت: 140 دانشگاه در خدمت شما است. 140 مفسّر به ما بده. گفتم: والله من الآن شناسايي ندارم. اگر كسي خوب ميتواند تفسير بگويد كه بتواند 5 دقيقه يك تفسير روان بگويد، شرط تفسيرش هم اين باشد. 1- عوام بفهمند. خدا خيرش بدهد امام جمعه ي شيراز، آيت الله حائري بود. ميگفت: آخوند بايد مثل مادر باشد. گفتيم: يعني چه؟ گفت: مادر همهي غذاها را ميخورد اما آنچه به بچهاش ميدهد شير است. ما بايد همهي تفسيرها و اقوالها و احتمالات را بخوانيم. خودمان بايد بدانيم چه خبر است. اما آنچه به مردم ميدهيم بايد شير باشد. بيهسته و بيپوسته. براي مردم نگوييم: «يُمكِن، لعلّ، يحتمل» ممكن است، ممكن است، ممكن است. مردم را گيج نكنيم. مادر غذاهاي مختلف ميخورد اما آنچه كه به بچهاش ميدهد شير است. خيلي مَثل خوبي است.
7- دوري از وابستگيهاي جناحي و سياسي مسجد
در جناحهاي سياسي سعي كنيد مسجدها رنگي نشود. ما يك ولايت فقيه داريم، روي چشم ما است. مراجع روي چشم ما است. ديگر حالا امروز اين مسجد كانون است. اين بخواهد وكيل شود. او بخواهد وكيل شود. او بخواهد وزير شود. او بخواهد رييس جمهور شود. يك كسي از من پرسيد قرائتي در چه خطي هستي؟ گفتم: قطار روي خط خودش ميرود. اين ماشين كوچولوها هستند كه هرچه پولش ميدهي در هر كوچهاي ميخواهي ميبري. ماشينهاي كوچولو را يك پول بدهي، يك صد هزار تومان به مسجد بدهد. ميشود مسير مسجد را به سمت كشاند. اينطور نبايد باشد. مسجد بايد فقط رنگ خدا داشته باشد. از مراجع، از مرجعيت، و رهبري نظام جايز است، ديگر هركسي به هر مناسبتي كليگويي طوري نيست. اما نبايد مسجد بازوي فرد خاصي شود.
تحليلهاي ذوقي نكنيم. اين هم يك مسئله كه دنيايي حرف دارد. غلو و اغراق، گاهي يك كسي را زياد بالا ميبريم. گاهي يك كسي را زياد پايين ميآوريم. حديث در نهج البلاغه داريم، «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَق» (نهج البلاغه/535) يعني اگر يك كسي نيم كيلو ميارزد شما دو كيلو ستايش كردي، «ملق» يعني تملّق، اگر نيم كيلو خوبي دارد، يك سير گفتي حسادت است. يعني خوبيهايش را تحمّل نميكني. نيم كيلو ميبيني يك سيرش را ميگويي. به اندازه. ستايش و تحليلها و غلو، دامن زدن به اختلافات نگوييم. اصلاً بگوييم: نميدانم! از من نپرسيد. آقا سؤال است. ميداني اين سؤال بو دارد. بگو: آقا اين سؤال را از كس ديگري بپرس. باشد فردا. طفره برو. نقل قصههايي كه باور كردنش سنگين است. يك چيزهايي ميگوييم بايد تحليل بكنيم. هركس يك قطره اشك بريزد، «وجب له الجنة» قطعاً بهشت ميرود. يك جوان نشسته ميگويد: اوه اوه اوه اوه!اين يك آدم يك عمري گناه كرده يك قطره اشك بريزد، بهشت ميرود. حديث درست است منتهي با يك بياني بايد… مثل اينكه بگوييم: آقايان هركس سوييچ به من بدهد ميروم ماشينش را جا به جا ميكنم. به شرط اينكه ماشين اشكالي نداشته باشد… اگر ماشين سالم بود با يك سوييچ راه ميافتد. اما اگر سوييچ را در بشكه بياندازي خوب راه نميرود. اگر يك كسي همهي كارهايش درست بود، با يك قطره اشك پرواز ميكند. اما اگر يك كسي صد تا خلافكاري دارد، مال دولت را خورده، مال ملت را خورده، آبروي همه را ريخته اين با يك قطره اشك به جايي نميرود، مثل يك پارچه خيس، پارچه خيس با يك گوگرد روشن نميشود. اينكه ميگويند: يك قطره اشك چشم آدم را پرواز ميدهد، مثل اين است كه ميگويند: يك سوييچ ماشين را راه مياندازد. شرطش اين است كه باقي ماشين درست باشد. يك خرده بعضي كلمات را، خيلي حديثها مثل شكر است. در حلق طرف بريزي خفه ميشود. بايد آب و آب ليمو قاطي آن كرد.
اجمالاً پيشنهاد من اين است كه بايد امور مساجد و كانونهاي مساجد و بسيج مساجد و هيأت امنا يك دورههايي گذاشته شود، اين دورهها حالا از طريق سي دي، از طريق يك برنامهاي باشد كه همه توجيه شوند. و گرنه ما الآن امكاناتي كه داريم بهترين مردم را داريم و بهترين مراكز را داريم. در مديريت اگر خوب مديريت كنيم، قرآن يك آيه داريم ميگويد: همه چيزي داري. مديريت شما ضعيف است. آيهاش اين است. «سَخَّرَ لَكُمُ الاَرض» زمين «سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْس» (ابراهيم/33) خورشيد، «سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهيم/32) رودخانهها، «سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْر» (جاثيه/12) دريا، همه را ميگويد: «سَخَّر» يك آيه داريم 5 تا «سَخَّر» در آن است. «سَخَّر»،«سَخَّر»،«سَخَّر»،«سَخَّر» يعني ابر و باد و مه و خورشيد و فلك همه دست توست… آخرش گفته: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّار» (ابراهيم/34) گير در توست، آب و خاك هست، مديريت تو خوب نيست. حالا ما دين داريم، عقل داريم، منطق داريم، استدلال داريم. اين مديريتها اگر خوب شود، انشاءالله مسجدهاي ما رونق بيشتري پيدا خواهد كرد.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، دلهاي ما را با نور قرآن و كلمات اهل بيت، و پيروي از اهل بيت پيغمبر منّور بفرما. ضعفهاي ما را برطرف بفرما. رهبر ما، دولت ما، امت ما، ناموس ما، نسل ما، جوانهاي ما حفظ بفرما. از چيزهايي كه در مسجد مفيد است اين است كه دعاها را فارسي بگويد. وقتي ميگويم: خدايا به همهي بيهمسران همسر خوب، به همهي بيمسكنها، مسكن خوب، به همه بيكارها كار خوب، مردم ميفهمند حال ميآيند. وقتي ميگويي: «اللهم اغننا بحلالك عن حرامك» نميفهمد. ميگويد: الهي آمين، ولي نميداند چه ميگويد. من پاي سخنراني يك كسي بودم دعا ميكرد. گفت: خدايا انوار قدسيه را با فطرتهاي باطنيهي ما تطبيق بفرما. گفتم: خدايا نميفهمم چه ميگويد. ولي الهي آمين. (خنده حضار) يك چيزي بگوييد مردم بفهمند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»