متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1387/4/20
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث امروز ما راجع به زينت است. به مناسبت كلمهي «زين العابدين» زين يعني زينت. «زين العابدين» يعني زينت بندگان خدا. راجع به زينت حرفهايي هست خدمتتان ميگويم. در كتابهاي روايت ما، يك بابي داريم باب الزّي و التجمل، در اين باب، در اين فصل، روايتهايي است مربوط به زينت و تجمل، يعني اسلام با تجملات و زينت موافق است. منتها با اسرافش مخالف است. اصل زينت لازم است. چون انسان فطرتاً زيبايي را دوست دارد و در انسان همينطور كه حس دانايي و حس مذهبي است، حس زيبايي هم هست. تمام اين هنرها و صنايع ظريف، مولود هنر و زينت است. انسان زينت را دوست دارد. به طور طبيعي انسان زينت را دوست دارد. اسلام گفته زينت لازم است. و از آدمهاي ژوليده، از آدمهاي كثيف، انتقاد شده است. حتي داريم كسي زلفهايش در هم بود. حضرت فرمود: تو كه نميتواني زلف را هدايت كني، چرا زلف ميگذاري؟ يا سرت را تيغ بزن. يا اگر زلف داري هم شانه كن. هم روغن بزن. زلف درهم مثل جنگل كه چه!
1- توجه ويژه پيامبر به آراستگي ظاهر
داريم كه حضرت هر روز وقتي ميخواست از خانه بيرون برود در آينه نگاه ميكرد و يكبار آينه نبود در ظرف آب عمامه خودش را درست ميكرد. و يكبار عطر نداشت روسري خانمش را گرفت، ديد بوي عطر ميدهد نم كرد، و روسري خانمش را به سر و گردنش ماليد. و در تاريكي كه پيغمبر راه ميرفت، ميگفتند: اين پيغمبر است. ميگفتند: از كجا؟ ميگفت: بوي عطر ميداد. يعني وقتي شب در تاريكي افراد همديگر را نميديدند از بوي عطر ميفهميدند كه ايشان پيغمبر است. به هر حال قرآن هم ميفرمايد: «يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد» (اعراف/31) سورهي اعراف است. يعني وقتي به مسجد ميرويد زينت با خودتان ببريد. زن كه سر نماز ميرود هرچه طلا دارد به خودش آويزان كند. انگار در حجلهي داماد ميرود. مردي كه طلا برايش حرام است، وقت نماز، بهترين لباس را به تن كند. و اين خودش يك دعوت به خير است. بچه دخترها به مادرشان ميگويند: عروسي برويم. هيچ بچه دختري نميگويد: مسجد برويم. براي اينكه ميدانند در عروسي همه سوپردولوكس ميشوند. اين بچه ميگويد: آنجا برويم. اگر در نماز مادر خودش را آرايش كند، اين دختر كوچولو كه نگاهش ميكند ميگويد: ماماني برويم نماز بخوانيم. يعني برويم آرايش كنيم. يعني از راه آرايش به سمت نماز كشيده… اين خودش مهم است.
ما 124 هزار پيغمبر داشتيم هيچ كدامشان زشت نبودند. هيچ كدامشان مشكل جسمي نداشتند. بله يك وقت ممكن است، بيماري عارض شود، اما به هر حال، آيهي قرآن است. «خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد»
2- زيباييها در آفرينش آسمان و زمين
قرآن ميفرمايد: من براي اينكه شما لذت ببريد آسمانها را با ستارهها زينت دادم. «و زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا» (فصلت/12) چند جاي قرآن فرموده: من آسمانها را زينت دادم. يعني اگر در آسمان ستاره نباشد، وحشت آور ميشود. من آسمانها را زينت دادم. «وَ زَيَّنَّا» در قرآن مكرر آمده است.
يكبار امام ديد يك كسي لباس كثيف پوشيده، يك ماهي گنديده دستش است دارد ميرود. فرمود: دور انداز. «اغضف» دور انداز. گفت: چرا؟ گفت: آخر تو شيعه هستي. ما اينجا مخالف داريم. آنوقت ميگويند: شيعهها چه زندگي نكبتي دارند. اگر شهرداريهاي جمهوري اسلامي شهر را زينت كنند، بچهي ما وقتي ميرود كشور خارج، برنميگردد… شهر خودمان از اينجا بهتر است. ما خودمان را بايد مسئلهي زينت را، هم زينت شهر، زينت پيادهرو، زينت خانه، زينت… منتهي عرض كردم حالا زينت به چه است، مقدار زينت چقدر است و با چه بودجهاي، آن حسابش جدا است. حالا بعداً انشالله صحبت خواهيم كرد.
شخصي به امام صادق گفت: كه لباسهاي خوبي پوشيدي. فرمود كه: « مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّه» (اعراف/32) آيهي قرآن است. چه كسي گفته زينت خدا حرام است؟ چه كسي حرام كرده است؟ خوب لباس خوب پوشيدم كه پوشيدم.
يكبار كسي به پيغمبر گفت: خيلي… تو هم ديگر آره!گفت: بله من هم ديگر آره! ما گاهي وقتها يك سري چيزهايي را … من يادم هست كه گاهي افراط و تفريطهاي بيخودي ميشود. مثلاً خيلي از ما صندلي را حرام ميدانيم. به خصوص ما آخوندها ميگوييم: نه! خانهي علما نبايد صندلي باشد. همه روي زانو مينشينند. همه دردپا ميكنند. بعد همه در پيري خودشان روي صندلي مينشينند. به چه دليل حالا اين صندلي كه… يا مثلاً ساعت اگر مچ دست باشد، ميگوييم: نه در شأن شما نيست. ساعت آخوند بايد مثل سطل چاه بيايد پايين، بيايد بيرون. مثلاً اگر آخوند ساعتش چنين باشد عادل است. اما اگر ساعت آخوند چنين باشد، به دلمان نميچسبد پشت سرش نماز بخوانيم.
اول انقلاب هرچه مستراح فرنگي بود، ميشكستند ميگفتند: طاغوتي است. حالا يكي يكي دردپا ميكنند، دكتر ميگويد: از توالت فرنگي استفاده كنيد. مثلاً كه چه؟ يك سري چيزهايي كه، ما كه به شما گفتند: هرچه كار بكنيد مبنا داشته باشيد. يا «كتاب الله» يا «اهل بيت» يا روايت باشد. يا قرآن. چيزهايي كه سليقهاي است، همينطور ميشود. اين يخچال 24 است. يخچال، 5 تا حكم به خاطر سليقهها پيدا كرد. اول يخچال اسراف بود. يادم است… من ميشناسم كسي را كه وقتي ميگفتند: يخچال، گفت: كتاب در آن بگذارم. فكر ميكرد قفسهي كتاب است. يخچال يك چيز لغو و اسرافي بود. ولخرجي بود و حرام بود. يك مدتي گذشت يخچال جز تجملات شد. ميگفتند: فلاني يخچال دارد. تجملات شد مكروه شد. بعد جز مكروهات شد. بعد جز مباهات شد. بعد جز مستحبات شد. الآن يخچال جز… اين چه ديني است؟ كجاي اين دين است؟ يك يخچال بيچاره 5 تا حكم پيدا ميكند. اين پيداست دين نيست سليقه است. واجب، واجب است. حرام، حرام است. «حلال محمد حرام الي يوم القيامة» (بصائرالدرجات/ص148) (صلوات حضار)
3- بيان شيرين در ارائه معارف دين
من يادم هست حالا اسم نميبرم كدام شهرها بود. يك چيزي روي منبر گفتم خنديدند. يك نفر از پايين منبر گفت: خجالت نميكشي! روي منبر امام حسين مردم را ميخنداني؟ گفتم: مگر من بايد حتماً بگريانم؟ ما روز عاشورا عزاداري ميكنيم. ايام ديگر هم به مناسبتها عزاداري ميكنيم. اما حالا چه كسي گفته من هروقت روي منبر نشستم حتماً بايد مردم را بگريانم. معناي منبر گريه نيست. معناي منبر روشنگري است. روشنگري گاهي با خنده است گاهي هم با گريه. « وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/43) منبر كه از خدا بالاتر نيست. خداوند هم «أَضْحَكَ» هم ميخنداند. هم «أَبْكى» بله منبر و مسجد شأنش بايد حفظ شود. يعني اشكال ندارد در هر جلسهاي من دو سه بار بخندانم. به شرطي كه لقب حجت الاسلام من تبديل به دلقك نشود. يعني نگويند: ايشان دلقك است. بگويد: ايشان حجتالاسلام است. طلبه است. حديث ميخواند. نگاهم كردند ياد درسهايي از قرآن بيافتند. بگويند: ايشان قرآن و حديث ميخواند. منتها گاهي هم مردم را ميخنداند. گاهي مردم را ميخندانم كه قرآن و حديثم جا بيافتد. نه يعني دلقك هستم. اينكه ما يك سري چيزها را… گاهي يك جواني را ميبينيم اين مثلاً يك لباس.. خوشتيپ است. يك كلمهي زشتي به او ميگوييم. مثلاً ميگوييم: چرا اين كلمه را گفتي؟ آخر ببين چه قيافهاي دارد؟! ببينم بيا. كجاي اين قيافه حرام است؟ خدا گفته: حرام چيست، حلال چيست؟ خانم موي سرش پيدا نباشد. خوب… لباسش تحريك كننده نباشد. خوب… ديگر بيش از اين نداريم. آخر ايشان لباسش چنين است.
4- ملاك قرآني براي نوع لباس و زينت بانوان
در قرآن راجع به لباس خانمها يك آيهاي داريم، ميفرمايد كه:… بحث ما بحث زينت است. مقداري كه ممنوع است، مقدارش اين است كه ميگويد: «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَض» ميگويد: طوري حركت نكنيد كه طمع كند. به خانمها ميگويد. كسي دربارهي شما طمع كند، كه در قلبش مرض است. يعني آنهايي كه ريگي در كفششان است، آنهايي كه بيمار دل هستند، بيمار دلها، چشم هرزهها عقب شما راه نيفتند. «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَض» (احزاب/32) تازه اين را به چه كسي ميگويد؟ به زن پيغمبر. معلوم ميشود آدمهايي كه هرزه هستند دست از زن پيغمبر هم برنميدارند. اينطور نيست كه حالا ايشان چون نميدانم زيارت عاشورا ميخواند. اين دختر حاج آقا است. يا دختر استاد دانشگاه است، كسي كاري با او ندارد. نه دختر آيت الله، دختر استاد دانشگاه، هركس باشد اگر رنگ و آبش خوب باشد، چشمهايي را دنبال خودش ميكشاند. بعد هم نميگويد: به گناه بكشد، ميگويد: طمع، ببينيد در آيه يك خرده دقت كنيد. پس ملاك لباس زن، قيافهي پسر و دختر، ملاك اين است طوري حركت نكنيم كه آنكسي كه در قلبش مرض است، دنبال بيفتد. طمع نه عمل، طمع، حتي طمع! حتي طمع گرچه به عملي نرسد. لازم نيست كه كار به گناه كشيده شود. همينطور كه دل هوا ميكند، ميگويد: ممنوع! 2- قرآن گفته: «الذي» نه «الذين» فرق «الذي» و «الذين» را كه ميدانيد، «الذي» يعني كسي كه، «الذين» يعني كساني كه، نميگويد: «فيطمع الذين» نميگويد: يك گروه در قلبشان مرض است، دنبالت ميافتند. ميگويد: لازم نيست گروه باشد حتي اگر يك نفر هم،… آخر گاهي وقتها يك كسي لخت ميشود سينه بزند، مردم هم همه عزادار هستند. اما يك نفر نگاه به سينهي اين ميكند مثلاً همينطور يك نگاهي ديگر به اين ميكند. ميگويد: حتي اگر يكي هم هست، نبايد لخت شوي سينه بزني. آقا مردم حزب اللهي هستند. مردم حزب اللهي هستند اما در مردم حزب اللهي يك نفر هست كه اين بازوي تو را ميبيند تحريك ميشود. نگفته: «يطمع الذين» گفته: «فَيَطْمَعَ الَّذي» «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَض» خوب حالا…
ملاك زينت چيست؟ اسلام زينت را اجازه ميدهد، تحريك را اجازه نميدهد. اصولاً غرائز همه مثل گاز ميماند. گاز اگر از شيلنگ وارد چراغ گاز شود، هم حرارت است. فرض كنيد اين كپسول گاز است. اگر اين كپسول گاز از شيلنگ خودش در چراغ گاز برود. هم حرارت است. هم نور است. اما اگر اين شيلنگ پاره شود، انفجار است.غرائز اگر از مسير خودش هدايت شود، كمال است. اگر اين غرائز از مسير خودش نباشد، انفجار است. اسلام هيچ غريزهاي را سركوب نميكند. ولذا يك آيه داريم ميگويد: همهي شما بسيج شويد، براي شهوت بردهها. نگوييد: اين برده اسير جنگي بوده است. برده اسير جنگي است. الآن هم در خانهي شما نوكر شما است اما شهوت دارد. كلفت هم شهوت دارد. ما فكر ميكنيم كه حالا اين نوكر است، طوري نيست حالا بعضي خانهها كه مثلاً حالا يا باغبان دارند يا مثلاً سرايدار دارند يا راننده دارند. يا پيرمردي، جواني، خريدي، خدمتي، مسئول خريد است. مسئول رانندگي است. مسئول نميدانم نظافت است. فكر ميكند مثلاً خانم خانه اين چيزي نيست. بابا شهوتش كه … شهوت آقا و برده ندارد. ميگويد: تمام شما، بسيج شويد امت اسلامي براي شهوت بردهها. نه شهوت آزادهها. حتي شهوت… چرا گفته شهوت بردهها؟ براي اينكه آدم به فكر شهوت جوانها هست. شهوت بردهها، يعني آدم به فكر ازدواج پسرش هست، اما به فكر ازدواج شاگردش ممكن است نباشد. و لذا قرآن ميفرمايد: «وَ أَنْكِحُوا» يعني به نكاح در بياوريد. «أَنْكِحُوا» به چه كسي ميگويد؟ به امت اسلامي، «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى» «الْأَيامى» «اي» يعني بيهمسرها. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحين» «وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» (نور/32) الله اكبر! الله اكبر! آدم از اين دين لذت ميبرد. همهي امت اسلامي بسيج شويد، كساني را كه همسر ندارند همسرشان بدهيد، چون اينها عبد شما هستند. يعني نوكر شما هستند. «اماء» كنيز شما هستند. يعني حتي براي شهوت كنيز و برده غافل نباشيد. «أَنْكِحُوا» اين را هم به همهي امت امر كرده است. همهي امت اسلامي به فكر شهوت بردهها هم باشيد. خيلي مسئله مهم است. بسيج عمومي امت، براي… چون چيزي كه غريزه، غريزه است. جلوي غريزه را نميشود گرفت. سر كلاس بچه خندهاش گرفته است. حالا اگر يك معلم خواسته باشد جلوي غريزه را بگيرد. بخند! اين بچه چنين ميكند…. (حاج آقا با بيان حركت نشان ميدهد) نميشود جلوي غريزه را گرفت. جلوي غريزه را نميشود گرفت. چيزي كه غريزه است نميشود جلويش را گرفت. درس هم جلوي غريزه را نميگيرد. عبادت هم جلوي غريزه را نميگيرد. عمامه هم جلوي غريزه را نميگيرد. استاد دانشگاهي جلوي غريزه را نميگيرد. هيچ… آن كه غريزه هست، اين مثل مار… مار كه زنده است بايد كشتش. حالا شما اينطرفش را خاك بريزي از اينطرف درميآيد. از اينطرف خاك بريزي از آنطرف درميآيد. بابا زنده است. مار زنده را با سرپوش نميشود جلويش را گرفت. انسان زيبايي را دوست دارد. انسان زيبايي را دوست دارد.
5- توجه به شرايط زماني و مكاني در زينتهاي ظاهري
يكي به حضرت رسيد گفت: آقا شما لباسهايت شيك است. اما اميرالمومنين لباسهايش به اين شيكي نبود. فرمود: «وَيْحَك» واي به حال تو! «إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ فِي زَمَنِ ضِيق» (مستدرك /ج3 /ص240) حضرت اميردر زماني بود كه مردم در فقر بودند. «فاذا اتسع الزمان» وقتي وضع بهتر شد، «فابرار الزمان اولي به» زينت براي مومن است. آن زمان زمانش با اين زمان فرق ميكرد. گاهي وقتها شرايط زماني فرق ميكند.
خوب، زينتها در ديد افرادي كه فقط عقلشان به چشمشان است، همينطور لذت ميبرند، از اين گل و از اين بلبل و به به و چه چه و از دم طاووس گرفته تا…. زينتها در چشم افراد سطحي، فقط لذت لحظهاي است. اما در نزد اولياي خدا ميگويد: زينتها كلاس رشد است. «أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها» (ق/6) ما آسمانها را زينت داديم، شما دقت كنيد، از اين زينتها درس خداشناسي بگيريد. يعني وقت يك گل زيبا ميبيني بنشين بگو: الله اكبر! رنگش از كجا بود. اين قرمز از كجاي خاك پيدا شد؟ اين گل چند رنگ است؟ اين رنگها در خاك نبود. آبي هم كه به اين زمين دادند آب اين همه رنگ نداشت. خاك بيرنگ، آب بيرنگ، اين همه رنگ و وارنگ چطور؟ قرآن ميگويد: زينتها كلاس درس است. «أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا» از زينتها استفادهي عبرتي بگيريد. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُم» (كهف/7) زينتها باعث امتحان است. به يك كسي زيبايي ميدهند ببيند زشتها را مسخره ميكند يا نه؟ تو ديگر حرف نزن. خوب چه اشكالي دارد؟ حالا يك خرده مثلاً شكلش ضعيف است، تو بايد سر به سر او بگذاري؟ حالا مثلاً آقا ليسانس گرفته يا فوق ليسانس، ميگويد: هيچ نگوييد ببينيم پروفسور چه ميگويد؟ حالا صد تا كتاب خوانده است، به او متلك ميگويد. يك ماشين قشنگ خريده، ميبيند يك ماشين قراضه… بكش كنار! اوه.. اوه..! حالا اين ماشين هم معلوم نيست چند تا قسط دارد. از كدام بانك گرفته است. يك ماشين قرضي و قسطي گرفته، حالا متلك ميپراند به آنها كه ماشينشان…. قرآن ميگويد: ما يك چيز قشنگي به تو داديم، براي اينكه امتحانت كنيم. حالا زنت خوشگل است، بايد آرايش كنيد در خيابان برويد دلها را بسوزاني؟ با داماد راه ميروي. خوب خوشگل است براي خودت. در خانه! چرا نشانش ميدهي؟ مثلاً ميخواهي چه كني؟ قرآن ميگويد: هركسي يك چيزي زينت دارد، اين امتحان است. خدا ميخواهد ببيند آيا زن تو خوشگل است، دامادت خوشگل است، پسرت خوشگل است، اين را ميبري بچرخاني؟ آدم يك چيز زيبايي دارد كه…
6- رعايت حال محرومان در استفاده از زينت
واقعاً خدا بعضي از اين قديميهاي ما را رحمت كند. يعني خدا همه آنها را بيامرزد. ولي حالا بعضيهايشان چقدر عاقل بودند. كاشان ما يك خانههايي داريم، به نام خانههاي تاريخي. از همهي دنيا هم براي بازديد ميآيند. اين خانههاي تاريخي بيرونش كاهگل است. داخلش خيلي زيباست. بيروني و اندروني دارد و نميدانم براي قسمتهاي تابستان، زمستان، چون هواي تابستان هم داغ است، اما بيرونش كاهگل است. پشت بامش با خانهي فقرا يكسان است. اينها درس است. يعني اگر هم وضعت خوب است كه ميخواهي خانهي سلطنتي درست كني، دل مردم را نسوزان. بيرون خانه يك تختگاه دارد كه اگر يك پير زني، پيرمردي، خسته شد بتواند بنشيند. يعني ببينيد براي پيرها يك جايي درست ميكنند، دل را نميبرند. در خانه حرمسرا بوده است. اما بيرون خانه دلبر نبوده است. برج نبود. وقتي فقرا هم پشت بام ميرفتند، زن فقير و زن تاجر، پشت بامهايشان يك شكل بود. يعني يك اصولي را بايد مراعات كرد. ما متأسفانه بعضيهايمان ظرفيت نداريم. يك موتور خريده، سر موتور را بلند ميكند. خوب درست برو. يعني بعضيها بد مستي ميكنيم. حالا تازه در بانك حساب باز كرده، حالا سبزي هم ميخرد چك ميكشد. حالا هي چك صادر ميكند. تازه حساب باز كرده. اينها كه تازه به جايي رسيدند، ظرفيت ندارند. و به همين خاطر اسلام گفته: اگر يك چيزي ميخواهي ظرفيتش را بخواه. اول ظرفيت بخواه بعد خودش. آدمهاي بيظرفيت باسواد شوند دردسر است. پولدار شوند دردسر است. چون قيفش كم است. نفتش كه زياد ميشود فساد است. بگو: خدا قيف را بزرگ كن. چون اگر قيف تنگ باشد نفت زياد باشد اسباب دردسر است. فلذا قرآن ميگويد: «قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» (طه/114) » «زِدْني» يعني خودم بزرگ شوم. «رَبِّ زِدْني عِلْماً» «زِدْني» يعني خودم بزرگ شوم. وگرنه ميگفت: «رب زد علمي» نگفته: خدايا علم مرا زياد كن. ميگويد: «زدني» خودم بزرگ شوم. يعني روح بزرگ شود. روح كه بزرگ شد علم زياد هم فساد نيست. اما اگر روح تنگ بود،… من ديپلمه هستم بروم سراغ كار؟ بيا! ديپلمه يعني چه؟ شصت تا كتاب خواندي. شصت تا كتاب خبري نيست. خجالت بكش! ديپلم الآن ديگر مثل پيراهن تومبون است. من پيراهن دارم. تومبون دارم. خوب داري كه داري! حالا كه ديپلم گرفته ديگر حال ندارد كار بكند. شما به دختر تحصيل كردهي ديپلم ميگويي: برود قالي ببافد؟ ببخشيد! خيلي معذرت ميخواهم.حالا مثلاً چه شده شما ديپلم داري هنر دستي هم داشته باشي؟ گاهي وقتها ظرفيت نيست يك ديپلم ديگر كار نميكند. من ديپلم هستم بروم كنار پدرم نجاري كنم؟ نخير برو رئيس جمهور اتريش باش. ظرفيت نيست.
امام رضا با بردهي سياهش مشورت ميكرد. گفت: آقا، تو امام رضا هستي. فرمود: حالا اشكالي دارد خدا يك چيزي را به ذهن تو بياندازد كه به ذهن من نياندازد. تواضع كنيم. خدا در قرآن ميگويد: «وَ اخْفِضْ جَناحَك لِمَنِ اتَّبَعَك» (شعراء/215) پيغمبر بال تواضعت را باز كن. تحصيل كردههاي ما بايد تواضع كنند. ظرفيتشان اينقدر باشد كه با چهار تا كتاب، عرض كنم به حضور شما… ما همه همينطور هستيم. همه همينطور هستيم. حالا… خوب… يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
راجع به امام رضا ميفرمايد كه: «كَانَ جُلُوسُ الرِّضَا ع فِي الصَّيْفِ عَلَى حَصِير» امام رضا تابستانها روي حصير مينشست و زمستانها روي غير حصير. بعد ميفرمايد كه: «حَتَّى إِذَا بَرَزَ لِلنَّاسِ» وقتي در مردم ميآمد، «تَزَيَّنَ لَهُمْ» (وسائلالشيعة /ج5 /ص53) خودش را آرايش ميكرد. اين زيبايي خيلي مهم است. وقتي در مردم ميآمد خودش را آرايش ميكرد. مردم هم خيلي از زيبايي خوششان ميآيد. از آدمهاي تميز لذت ميبرند. لذت ميبرند. حالا…
من يكبار بيمارستان قلب رفتم كاري داشتم. چند متخصص قلب بودند. من را ديدند سلام عليك كردند. ديدم از امام تعريف ميكنند. گفتيم: حالا اينها پزشك قلب هستند، مثلاً… گفتم: از چه چيز امام خوشت آمده است؟ خوب امام فقيه بود. فيلسوف بود. عارف بود. عابد بود. انقلابي بود. مرجع بود. رهبر بود. گفتند: والله اين القابي كه تو ميگويي براي خودت! ما به عنوان نظافت و بهداشت امام را خيلي لذت برديم. بعد ديدم امام يك كاري كرده، اين در ذهنشان مانده است. من يك وقت ديگر هم اين را گفتم. يكجايي گفتم. ضبط تلويزيون بوده يا جاي ديگر يادم نيست. روز عاشورا بود. مرحوم كوثري روضه ميخواند. امام هم دستمالي دستش بود گريه ميكرد. روضه شدت پيدا كرد، بدن امام تكان خورد. كتفها ميلرزيد و گريه ميكرد. همينطور كه گريهاش بالا گرفت، از بيني امام آب ترشح شد. امام يك دستمال ديگر درآورد مثلاً با يك دستمال ديگر زير آن اشك، با آن دستمال ديگر پاك كرد. ميگفت: اين امام دستمال اشكش با دستمال بينياش جدا است. ميگفت: مثلاً ما از اين خوشمان آمد. نظافت همينطور است. بعضي فقيرها فكر ميكنند اگر كثيفتر باشند مردم بيشتر پول ميگيرند. بگو: آقا برو خودت را تميز كن به تو پول ميدهم. برو خودت را تميز كن پول به تو ميدهم. بعضيها روي خاك مينشينند ميگويند: آقا روي خاك ننشين. حالا ديگر نميخواهي تكبر كني. خاكي باش! خاكي يعني روي خاك بنشين.
اصلاً حديث داريم كسي كه لباس خانهاش با لباس بيرونش يكي باشد، اين اسراف كرده است. آدم براي بيرونش بايد يك لباس بهتري داشته باشد. امام رضا وقتي «بَرَزَ لِلنَّاسِ» در مردم ميآمد، «تَزَيَّنَ لَهُمْ» خوب…
7- زينت امور معنوي، برتر از زينتهاي ظاهري
حالا اينها زينت مادي است. زينت معنوي چند چيز برايتان بگويم. زينت معنوي، اينها زينتهاي ظاهري است. زينت معنوي، خشوع، نماز زيبا، نمازي است كه با خشوع باشد. نه نمازي كه سجادههايش گل و بلبل و نميدانم محراب و كاشي و …. ما گاهي وقتها خرج محراب و سجاده ميكنيم اما سر نماز حواس پرت است. خشوع در نماز، زينت علم، زينت آخرت علم و تقوا است. زينت قرآن صوت خوب است. زينت شاه عدالت است. زينت ايمان ورع است. زينت دل ايمان است. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم» (كافي/ج1/ص426) زينت نيكي به مردم اين است كه منت سرشان نگذاري. اينها زينتهاي معنوي است. زينت سفره سبزي است. امام در سفرهاي كه سبزي نبود حاضر نميشد. زينت مجالس گفتن كمالات علي بن ابي طالب است. خوب اينها زينتهاي معنوي است. زينت حكومت قواي مسلح است. «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَيْنُ الْوُلَاة» (مستدرك/ج13/ص162) زينت يك كشور اين است كه قواي مسلحش قوي باشد. زينت بلاها صبر است. زينت كلام فصاحت است. اينها زينتهايي است كه زينت معنوي است كه اشاره كردم. چون وقت دقيقهي آخرش است و داريم كه عطر بزنيد. اگر هرروز نتوانستيد، يك در ميان بزنيد. اگر يك در ميان هم پول عطر نداريد. جمعه بزنيد. و علي اي حال عطر زدن از اخلاق انبيا است. روايتي داريم كه پيغمبر آن مقداري كه پول عطر ميداد، بيش از آن مقداري است كه پول لباس ميداد.
8- خطر زينتهاي شيطاني در زندگي انسان
منتها زينتهاي شيطاني هم هست. گاهي شيطان يك چيزي را زينت نشان ميدهد. يعني يك كار غلطي است، آدم فكر ميكند كارش درست است. «وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُم» (حجرات/7) «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا» (بقره/212) دنيا را شيطان براي آدم زيبا جلوه ميدهد كه انسان دست از آخرت بردارد. «زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ» (انعام/137) بچهي خودش را ميكشت پهلوي خودش هم قشنگ بود. مثلاً بچهي خودش را سقط ميكند، كورتاژ ميكند، پهلوي خودش هم ميگويد كه آدم به تربيتش نميرسد. ما چه دليل داريم؟ هنوز ثابت نشده كه كساني كه اولادشان كمتر است، تربيت بچهشان بهتر است. آدم هست يك بچه دارد جانور است. آدم هم هست هفت بچه دارد هفت تا گل است. ما هيچ آماري نداريم كه آدم بچهي خودش را سقط كند، جلوي بچهدار شدنش را بگيرد، به هواي اينكه اگر آدم بچه داشته باشد، به بچههايش نميرسد. اگر ميخواهي برسي ده تا بچه هم داشته باشي تربيت ميكني. بيتفاوت باشي يك بچه هم داشته باشي، خراب درميآيد. گاهي هم كارهاي غلط پهلوي آدم زيبا جلوه داده ميشود. بحث زينت زياد بود وقت من تمام شد.
خدايا! دل ما را با ايمان زينت ببخش. از زيباكاريهاي شيطان و وسوسههايي كه يك چيزي را پهلوي آدم شيرين ميكند، كه آدم گرفتار شود. ترياكيها كه ترياك ميكشند، برايشان شيرين است. بعد مبتلا ميشوند. خيلي از گناهها شيرين است. اين فيلم شيرين است آدم ببيند. اين cd شيرين است آدم ببيند. اين عكسها شيرين است آدم ببيند. با اين آدم… شيرين است با اين رفيق شود. شيرينيها و زيباييهايي است كه بعد انسان در دام ميافتد. خدايا از آن دامها، ما را حفظ بفرما. بحث زينت تمام شد، به امام زين العابدين ميگويند: زَين العابدين. يعني زينت بندگي خدا بود. كلماتش، مناجاتش، حكمتش، صبرش، سخنرانياش در مسجد شام، پيامهايي كه از سوي حضرت زينب به مردم ميداد. نشد كه زيباييهاي امام زين العابدين را بگوييم. با اينكه به مناسبت تولد ميخواستيم از امام زين العابدين بگوييم. اما متأسفانه در مقدمات مانديم و از آقا غافل شديم.
خدايا، روز به روز معرفت ما را به راه خودت، به خودت و اوليا خودت بيشتر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»