متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/3/21
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندهها، ايّامي بحث را پاي تلويزيون ميبينند كه در آستانهي انتخابات هست. انتخابات رياست جمهوري. من فكر كردم چه بگويم، گفتم كه يك بحثي بگويم راجع به اصل امانت. چون اين رأي ما هم امانت است، خود ما كليد كشور را ميخواهيم در دست چه كسي بگذاريم. كليد كشور امانت است. بعد حالا رييس جمهوري فردا رييس جمهور ميشود، حالا هركس شد. اين رييس جمهور چه كسي را ميخواهد معاون اول كند؟ چه كسي را ميخواهد وزير تعيين كند؟ چه كسي را استاندار، چه كسي را ميخواهد فرماندار بگذارد؟ وزير كشور ميخواهد چه كسي را استاندار كند؟ تمام اين مسئوليتها به عنوان اينكه روايت داريم امانت است، من راجع به امانت صحبت كنم، هم بحث عمومي است. چه آنهايي كه رأي ميدهند، چه آنهايي كه رأي نميدهند، چه كسي رأي بياورد، چه كسي رأي نياورد، يعني هميشه سر و كار ما با امانت است. در قرآن يك آيهاي داريم، 58 سورهي نساء. آيه را بشنويد. قاري: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» خيلي خوب «إِنَّ اللَّهَ» به درستي كه خدا «َيأْمُرُ» امر ميكند، خداوند امر ميكند، به چه امر ميكند؟ فرمان ميدهد. چه ميگويد؟ ميگويد: «تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» امانت را به اهلش بدهيد. حالا امانت چيست؟ امانت چيست؟من مقداري از اينكه امانت چيست ميگويم.
1- هستي، امانت خداوند در نزد مردم
1- كل هستي امانت است. چون يك آيه داريم كه «جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ» (حديد/7) كل هستي يعني «جَعَلَكُمْ» آيهي قرآن است، يعني شما را قرار داده، «مُسْتَخْلَف» يعني خليفه، يعني شما خليفه هستيد. جانشين هستيد. جانشيني، اگر من جانشين كسي هستم، بايد دستوراتي را كه او به من گفته انجام بدهم. وگرنه جانشين… شما جانشين هستيد. جانشين هستيد، يعني هرچه در اختيار شما است بايد طبق آن كسي كه… آقا من ماشين به شما دادم، مثلاً بروي صلهي رحم. تو ماشين را برميداري سيزده بدر ميروي. من خودكار دادم، بنويسي. اين خودكار را در شكم رفيقت فرو ميكني. يعني آن طوري كه من گفتم. حالا، كل هستي امانت است.
اصلاً اين نگاه، نگاه عجيبي است. آدم بداند اين درخت دارد سبحان الله ميگويد. چرا قطع ميكني؟ اين برگهاي زرد نعمت است. قرآن ميگويد: «فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» (اعلي/5) يعني برگهاي سبز تبديل به برگ زرد شود. برگ زرد هم نعمت است. اگر همين برگهاي زرد پاي درخت كود نشوند و جذب زمين نشوند، شايد كلي بايد پول خرج كرد، براي اين برگهاي زرد و هيچكس در عمرش نگفته: خدا را شكر كه برگ زرد از درخت ميبارد. اصلاً خداوند يك نعمتهايي به ما داده است كه از اول تنفّس تا آخر مرگ به فكرش نيستيم. در عمرتان گفتيد: الحمدلله كه ميغلتم! نه! و حال آنكه امشب خدا نعمت غلتيدن را از شما بگيرد، يعني همينطور هركس از اينطرف خوابيد ديگر تا صبح بخوابد. صبح نصف بدنش خِرِفت است. يعني يك شب نعمت غلتيدن را بگيرد، ديگر همهي مردم فشل هستند. شما تا به حال گفتي: الحمدلله پلك من فنر دارد؟ گاهي ممكن است بگوييم: الحمدلله چشم دارم، ولي نگفتيم: الحمدلله اين چشم من پلك دارد، پلك من هم فنر دارد. براي فنر… ولي در اصفهان كسي است چشمش سالم است، فقط فنر پلكش پاره شده است. هركس را ميخواهد ببيند چنين ميكند. بچهها خوب هستند؟ چه موقع تشريف آورديد؟ باز پايين ميافتد. چايتان را بفرماييد! يعني اگر فنر پلك پاره شود، فشل هستيم. در عمرمان براي برگ زرد الحمدلله نگفتيم. وقتي نگاه ميكنيم ميگوييم كه: «فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» الله اكبر! كل هستي در اختيار ما است و اين امانت است. و اگر ما بدانيم امانت است، آنوقت الگوي مصرف ما هم اينطور نيست كه هرچه دلم بخواهد. هرچه او ميخواهد مصرف ميكنيم. نه هرچه دلم بخواهد. يك مقدار كه الگوي مصرف ما عوض شده چون فكر ميكنيم من مالك هستم، ميگويم: آقا ملك خودم است. به تو چه!براي خودم است. هرطور ميخواهم خرج ميكنم. قرآن گفته: ببين! ملك تو نيست. «جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ» تو خليفهي من هستي. اگر بدانم تو خليفه هستي پس بايد هرطور كه خدا گفت، انجام دهم.
يكي از راههايي كه الگوي مصرف را اصلاح كنيم اين است كه مردم توجّه داشته باشند، گرچه ملكي دارند اما اختيار ندارند. به شعيب ميگفتند: «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُك أَنْ نَتْرُكَ» قاري: «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُك أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» (هود/87) پيغمبري بود به نام شعيب، پدر زن حضرت موسي، به او گفتند: تو چرا مانع ميشوي؟ «نَفْعَلَ» انجام بدهيم، «في أَمْوالِنا» در مالمان، «ما نَشؤُا» هرچه دلمان بخواهد. چون حضرت شعيب ميگفت: اين رقمي خرج نكن، آنها در ذوقشان ميخورد. ميگفتند: به تو چه! «أَمْوالِنا» اين مال خودمان است، «ما نَشؤُا» هرچه دلمان بخواهد. اينطور نيست كه… ما اگر معتقد باشيم، كه اين اموال امانت است الگوي مصرفمان عوض ميشود. خوب، چه امانت است؟ هستي امانت است.
2- علوم امانت است. آيات زيادي داريم كه اگر حقي را بايد بگويي، كتمان كني راجع به كساني كه حقايق را كتمان ميكني، اين هم خيانت است، قرآن ميگويد: «يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» (بقره/159) بخوانيد. يعني خدا و همهي اهل لعنت، لعنت ميكنند. به چه كسي؟ به كسي كه حق را ميداند و نميگويد. آمدند با شما مشورت ميكنند. اين دختر چه طور دختري براي ازدواج است؟ پسر چطور است؟ شما چون رفيقت است، عيبهايش را نميگويي. ميگويي: چه كار داريم؟ اينجا غيبت واجب است. اگر علمي داري و نگويي، حديث داريم كسي كه مورد مشورت قرار گرفت و حق را نگفت، خدا رأي او را از او ميگيرد. يعني خدا ميگويد: حالا كه به تو عقل دادم، و دين به تو دادم، و امانت داري نكردي، من فكر تو را ميگيرم، جاهاي ديگر اصلاً عقلت نرسد كه چه بكني.
2- همسر و فرزند، امانت خدا در نزد انسان
3- فرزند امانت است. ميتوانيم دخترمان را به هر پسري بدهيم؟ ميتوانيم هر عروسي را خوشمان آمد براي پسرمان بگيريم؟ ميتوانيم هر معلّمي را سر كلاس بگيريم؟ بچهات را به چه كسي ميسپاري؟ آخر اين مدرسه چنين است، چنان است. راهش نزديك است. خوب، راهش نزديك است. ولي فقط راه نزديك يك اصل است. معلّمش چطور است؟ استادش چطور است؟ شرايطش چطور است؟ ما داشتيم افرادي كه… دختر شوهر ميخواهد. باشد حالا ليسانست را بگير. من نامه دارم از دختري كه نفرين به پدر و مادرش ميكند. نامهاش دست خود من آمده است. خدا پدر و مادرم را ذليل كند. خدا چه كند، چه كند. گفتم: چرا؟ گفت: براي اينكه من خواستگارهاي خوبي در پيش دانشگاهي داشتم، در سالهاي اول دانشگاه خواستگارهاي خوبي داشتم. پدرم گفت: باشد ليسانس بگيري. ليسانس گرفتم گفت: باشد فوق ليسانس بگيري. حالا فوق ليسانس شدم، ديگر خواستگار نميآيد. پدر و مادر حق دارد كه اگر بچهاش ميخواهد ازدواج كند، مانع شود؟ بچّه امانت است. تشنهاش است بايد به او آب داد. تشنهات است؟ باشد انشاءالله بعد از ليسانس به تو آب ميدهم. خوب ببين حرف مسخره است. اولاد امانت است. بخوانيد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»
4- همسر امانت است. حديث داريم. اين حديثها را من ديشب ديدم. «إِنَّ النِّسَاءَ عِنْدَ الرِّجَالِ لَا يَمْلِكْنَ لِأَنْفُسِهِنَّ ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً وَ إِنَّهُنَّ أَمَانَةُ اللَّهِ» (مستدرك/ج14/ص251) همسر امانت است. لقمهي حرام خانه ميبري؟ به خانمت نان حرام ميدهي؟ خيانت به امانت است. خوب خانم كه چارهاي ندارد. خودش كه نميتواند كار بكند، شوهرش يك چيزي آورده است. تو اگر براي خانمت لقمهي حرام ميآوري فكر نكن زنداري تو خوب است. لقمهي حرام ميدهي. و زنها اگر به شوهرشان فشار بياورند، كه بايد از اين درآمد داشته باشي، شغلت را عوض كن، پستت را عوض كن و شوهرشان را وادار كنند، آن هم كمك در جرم است. همسر امانت است. به دليل اين حديث.
3- حكومت و مسئوليت، امانت الهي
5- حكومت امانت است. حالا شب انتخابات بحث را گوش ميدهند، حكومت امانت است. به چه دليل؟ ببينيد. «أَنَّ هَذِهِ الْإِمَارَةَ أَمَانَة» (مستدرك/ج17/ص355) حديث داريم. «اِمارة» با الف. امارت از امير است، ميگويند: فلاني امير است. امارت يعني امير شدن، حاكم شدن، «أَنَّ هَذِهِ الْإِمَارَةَ أَمَانَة» اين را ميخواهي وكيل مجلس شود؟ در خبرگان است؟ در رييس جمهور است؟ شوراي شهر است؟ هر پستي ميخواهي به اين بدهي امانت است. مواظب باش به چه كسي رأي ميدهي. به اهلش! «وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ تِلْكَ الْأُمُورِ رَئِيساً مِنْ أَهْلِ الْأَمَانَة» (مستدرك/ج13/ص156) اميرالمؤمنين به استاندار ميگويد: هرجا مسئول ميگذاري، مسئول بايد امين باشد. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ» (نهج البلاغه/ص366) پست لقمهي چربي نيست كه بگويي:الحمدلله لقمهي چربي است. «وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَة» (نهج البلاغه/ص366) اين پستها امانت است. امروز ميدهند، فردا ميگيرند.
اوامر و نواهي خدا امانت است. تمام دستورات امانت است. كه ما با امانت چه كرديم، يعني با دستورهاي خدا چه كرديم؟ اين چشم امانت است. گفتند: اين را ببين. آن را ببين. به جا مصرف كردم. زبان امانت است. اين را بگو: «قُولُوا»، «لا تَقُولوا» اين را نگو. من با اين امانت چه كردم؟ معده امانت است. «كُلُوا» كجا چه بخوريم. «لا تَأكُلُوا» چه چيزي نخوريم. با ارزاق چه كردم؟
4- دين، امانت خداوند در نزد مؤمنان
6- دين خدا امانت است. چه كسي را براي پيشنماز مسجد تعيين ميكند؟ چون فاميل تو است؟ چون دلت برايش سوخته است؟ چون پدر در پدرش اينجا پيشنماز بوده است؟ واقعاً بايد اين مسجد را به ايشان داد، امانت است. الآن به مسجدهاي ما خيانت ميشود. يعني يك مسجدي است، جاي حساس پر جمعيّت، دادند به كسي كه اهلش نيست. اهلش نيست نه يعني آدم بدي است. ممكن است از اولياي خدا باشد، ولي اگر ولي خدا هم هست هنر ادارهي مسجد را ندارد. ما نميخواهيم بگوييم: چه كسي بهشتي است چه كسي جهنّمي؟ ولي ميخواهيم بگوييم: اين جمعيّت و اين منطقه و اين مسجد، نبايد پيشنمازش ايشان باشد. يك مسجد با عظمت را دادند به يك خادم بد اخلاق! اين امانت است؟
يكي از علماي اصفهان حمّام رفت. صاحب حمّام به يك دلاّكي كه كيسه ميكشد، گفت: برو آقا آمده كيسهاش را بكش. وقتي كيسه ميكشيد، آمد گفت: حضرت آقا اين دلاّكي كه دارد كمر شما را كيسه ميكشد، نماز شبش ترك نميشود. آقا هم گفت: من براي نماز شب حمّام نيامدم. براي كيسه آمدم اين هم نميتواند كيسه بكشد. نماز شب خوان نميخواهيم. ميخواهم اين كيسه بكشد. اين هنر كيسه كشيدن ندارد. شما اگر برنج و روغن خريدي، يك آشپز نماز شب خوان ميآوري. يا آشپزي كه بتواند خوب بپزد. آخر چطور برنج و روغنت را به هر آشپزي نميدهي. لباس قيمتي داشته باشي، به هر خياّطي ميدهي قيچي در آن بياندازد؟ اين كه چون فاميل است، من به او حكم بدهم. چون دوست من است از ما توقّع دارد. اگر اينها باشد آنوقت حكومت اسلامي تبديل ميشود به جمهوري رودروايسي اسلامي! و اين نبايد باشد.
7- اموال مردم امانت است. يكبار اميرالمؤمنين بيت المال را تقسيم ميكرد يك پيرمرد فقير آمد گفت: آقا اين همه پول داري تقسيم ميكني، يك چيز هم به ما بده. حضرت امير فرمود: «لَيْسَ لِي وَ لَا لَك» (نهج البلاغه/ص353) اموال نه براي من است، نه براي تو. نه از دسترنج خودم است، پيدا كردم. اينجا حديثش را نوشتم. يك صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
بله، فرمود كه: نه دسترنج من است، نه ارث پدر من است. امانت است. بايد به اهلش بدهم. بعد به مردم گفت: اي مردم! اين پول حق شماست بين شما تقسيم ميكنم. اما اگر دوست داشتيد به اين پيرمرد هم، شما خودتان از ملك خودتان به اين پيرمرد… به پيرمرد گفت: بنشين، به مردم گفت: به اين كمك كنيد. من نميتوانيم از اين پول بدهم. اين پول را بايد تقسيم كنم، منتهي هركس سهمش را برداشت ميتواند يك چيزي را هم به تو بدهد. خوب ديگر چه؟
8- مرده امانت است. اوه! مرده بله. حديث داريم غسّال اگر دارد مرده را ميشويد، در بدن مرده يك صحنهاي را ديد، حق ندارد بگويد كه اين مرده مثلاً چنين و چنان بود. بالاخره مرده شوي بدن را لخت ميكند، بدن يك جايي لك داشته باشد، زخم باشد، خوب اين معلوم ميشود چاقو كش بوده. همهي بدنش سوراخ سوراخ بود، جاي بخيّه بود. اين معلوم مي شود جوانياش چاقوكشي ميكرده است. حديث داريم مرده در اختيار مرده شوي امانت است. حديث است. اين حديثها براي خودم هم نو بود.
9- مزد كارگر امانت است. چرا مزد كارگر را نميدهيد؟ اصلاً من نسيه كردم، آن مقداري كه شما پهلوي من پول داري امانت است. حديث داريم اگر بدهكار دارد بدهد. اما نميدهد. هرشبي كه ميخوابد پاي او گناه دزد را مينويسند. خيلي حديث داغي است. بابا طلب دارد خوب به او بده. نه حالا باشد يك دست…
5- نماز، از بزرگترين امانتهاي الهي
10- نماز امانت است. وقتي صداي اذان بلند ميشد رنگ امام ميپريد. ميگفتند: آقا رنگ شما پريد. فرمود: وقتي آمد كه «إِنَّا» عرض كنم به حضور شما كه «عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (بحار الانوار/ج5/ص309) ما امانت را بر آسمانها و زمينها عرضه كرديم. زير بار نرفتند. انسان زير بار رفت. فرمود: نماز امانت خداست. بعضيها چطور نماز ميخوانند. آقا من يك ظرفي را به شما عاريه بدهم. امانت است، مهماني داري، ظرف را بردار. اين قالي را ببر. مهماني داري در خانهات پهن كن. اما اگر شما امانت را پهلوي من بگذاري، امانت را آمدي در خانهي من پهن كردي، امانت را تحقير كردي، اين درست است؟ نماز امانت است. چطور نماز ميخواني؟ بعضيها به قدري بد نماز ميخوانند، امام صادق فرمود: افرادي به قدري زشت نماز ميخوانند كه آنطور كه با خدا حرف ميزنند، با همسايهشان حرف بزنند، همسايه جوابشان را نميدهد. مثلاً بايد بگويد: سُبحان الله، سُبحان الله، سُبحان الله، سُبحان الله، ميگويد: سُب، سُب، سُب… شما به پليس بگو: پليس، پليس، پليس، پليس، (خنده حضار) اگر جواب تو را داد. حديث داريم. حديث داريم كه بعضيها به قدري زشت نماز ميخوانند. با يك لباسي نماز ميخوانند، در خانه را ميزنند، فوري لباس ميپوشد پشت در ميآيد: سلام عليكم بفرماييد! ببينم چطور شد براي در خانه، لباست را عوض كردي، با خدا آنطور حرف ميزدي؟ نماز امانت است. خوب نماز بخوانيد. درست نماز بخوانيد. اينها حديث است.
6- جلسات و مجالس، امانت مردم نزد يكديگر
11- «الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَة» (بحار الانوار/ج72/ص465) من قبلاً اين حديثها را شنيده بودم. اين جمله را، فكر نميكردم حديث است. بعد ديدم حديث است. آقا نشستيم دو نفري حرف ميزنيم، شما چرا ضبط ميگذاري. ضبطهاي كوچك آمده، آدم دارد با يك كسي حرف ميزند، حالا يا شوخي يا جدّي، اين نوار ميكند. ممكن است من بخواهم اين حرف را به ايشان بزنم،«الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَة»، «إذا حدثك إنسان و التفت إليه فهو أمانة» (شرح نهج البلاغه/ج18/ص177) در كوچه به شما رسيده حرفي ميزند بعد جدا ميشود. همين حرف امانت است. شما حق نداري بگويي فلاني به من چه گفت؟ عكسها امانت است. از آلبوم عكس كش ميروند، تكثير ميكنند پخش ميكنند. ما خيلي خيانتهاي ناخودآگاه كرديم. آخر گاهي وقتها انسان ناخودآگاه يك عملي را انجام ميدهد. آن خيلي مهم است. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
خدا آيت الله مدني شهيد محراب را رحمت كند. يك روز سر درس آمد، خيلي منقلب و كلافه و در يك حال غير عادي. به طلبهها گفت: ديشب يك گناهي را كشف كردم كه تا به حال توّجه نداشتم اين گناه است. ديشب كشف كردم. آخر گناه معلوم است. ما ميدانيم گناهانمان چيست. دروغ است، غيبت است، دزدي است. چه و چه است. آخر اين چه گناهي است كه آيت الله مدني ميگويد: من انجام دادم. بعد هم ميگويد: نميدانستم.مثل اينكه آدم پايش را روي قرآن ميگذارد، نميداند مثلاً اين ورق قرآن است. گفتند: آقا مي شود بفرماييد: چه گناهي بوده كه شما ديشب كشف كردي؟ گفت: نشستم حساب كردم اسمش اسد الله بود. آيت الله مدني شهيد محراب، اسمش اسد الله بود. گفت: نشستم حساب كردم كتابهاي مخلوق را بادقت خواندم. كتابهاي مخلوق، كتابهاي حوزه، لمعه بوده، رسائل، مكاسب، كفايه، خارج، اين درسهاي حوزه را با دقّت خواندم، تدريس كردم، مباحثه هم كردم. هم با دقّت خواندم، هم با دقّت مطالعه كردم، هم با دقّت مباحثه كردم، هم با دقّت تدريس كردم. مثلاً… اما خدا، خالق من يك كتاب به نام قرآن دارد. قرآن را نه با دقّت مطالعه كردم. نه با دقّت مباحثه كردم. نه با دقّت تحصيل كردم. نه با دقّت تدريس كردم. نا خودآگاه به كتاب مخلوق عنايت كردم، نا خود آگاه به كتاب خالق بيتوجّهي كردم.
الآن هم همينطور است. ميگوييم: جلسه پر نشد. مردم نيامدند. خوب به قاري ميگوييم: قرآن بخواند تا مردم جمع شوند. يعني قرآن را به عنوان مكتب نگاه نكنيم، به عنوان تنبك، بزن تا مردم جمع شوند. تحقير، تحقيرهاي ناخواسته، ولذا ما به هم ميگوييم: نمازِ را خواندي؟ نمازِ! شما بگو: كجا ميروي؟ ميروم جلسهي قرائتيِ… اگر من بشنوم كه ميگويي: جلسهي قرائتيه، ميگويم: ببين، بگو: قرائتي، قرائتيه يعني چه؟ نمازِ! بلند شو نمازِ را بخوان. بعضيها ميگويند: ما كه نماز خوانديم راحت شديم. يعني چه؟ يعني گير افتاده بوديم. اصلاً تعبيرها، تعبيرهايي است كه قرآن ميگويد كه: اگر نماز سنگين است معلوم ميشود خشوع نداريد.
اميرالمؤمنين ميگويد: براي امانتداري مسئولين مملكتي بازرس بفرست. ما سه رقم جاسوس داريم. يك بازرس عمومي، كه همهي مردم اگر ديدند يك جايي خلاف ميشود، بايد خبر بدهند. آقا ترياك وارد شد، فلاني به فلاني چه، يك اطلاعاتي… خدا شهيد رجايي را رحمت كند. ميگفت: آن زمان ميگفت: سي و شش ميليوني، هركس خيانتي ديد، بايد به اهلش اطلاع بدهد. اين يك حكومت است كه حضرت امير ميگويد. ميگويد: «بَلَغَنِي أَنَّك» (شرح نهج البلاغه/ج1/163) «بَلَغَنِي» يعني گزارش مردمي، يك گزارش ويژه داريم، كه ميگويد: «وَ ابْعَثِ الْعُيُون» (شرح نهج البلاغه/ج17/ص68) افرادي را پول بده بروند بازرسي كنند،كه امانتها سر جايش است يا خيانت ميشود. يك بازرس ويژه كه ميگويد: «عَيْنِي بِالْمَغْرِب» (نهج البلاغه/ص406) عيون داريم، «عيني» داريم. «عيني» يعني بازرس ويژه، بازرس بفرست ببينيم مسئولين درست عمل ميكنند يا درست عمل نميكنند.
7- خيانت در امانت، برابر با بيديني
حديث داريم ايمان ندارد كسي كه امانت را خيانت كند. «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (بحار الانوار/ج69/ص198) اگر كسي به امانت خيانت كند، حتي حديث داريم به ركوع و سجد نگاه نكنيد. ممكن است كسي ركوعش خوب باشد، نمازهاي خيلي آبدار بخواند، اما يك بزغاله به اين بدهيم تقسيم كن، كبابيهايش را در يخچال براي خودش ميگذارد. يعني 60 سال دو ليتر گريه ميكند، سينه هم ميزند چنان سينه ميزند، ولي سر ديگ هيئت كه ميرود گوشتهايش را براي خودش برميدارد. قمه ميزند ولي گوشت را براي خودش برميدارد. حديث داريم به ركوع و سجود نگاه نكنيد. سينه زدن كه هيچ! به واجبات هم نگاه نكنيد. ممكن است افراد همهي واجبات را انجام ميدهند ولي در امانت امين نيستند. حديث داريم «أَهْلَ الْأَرْضِ» مردم زمين، «لَمَرْحُومُونَ» خدا به آنها رحم ميكند، «مَا تَحَابُّوا» به شرطي كه همديگر را دوست داشته باشند، «وَ أَدَّوُا الْأَمَانَة» (بحار الانوار/ج72/ص117) بچههاي ما پاك هستند. يك دختر بچهاي را من سراغ دارم كوچولو است. سر امتحان رفيقش يك چيزي به او ياد داد. او هم نوشت. بعد ورقهي امتحان را كه به استاد داد، آمد گفت: خانم معلّم، يك نمره به من كم بده. سؤال شماره 5 را اين بغل دستي به من گفت و من گناه كردم. ببين چقدر پاك است؟ گفت: يك نمره به من كم بده. من نمرهي 18 بگيرم، حلال بهتر از اين است كه نمرهي 20 حرام بگيرم. دلم سوخت به او گواهينامه دادم. خيانت كردي. خوب اين اگر رانندهي كامل نشده شما گواهينامه به او بدهي فردا ماشين برميدارد يك عدّه را ميكشد. تو هم شريك در كشتن آنها هستي. اين بوق ماشين امانت است. بوق ميزند آمبولانس يا آتش نشاني كنار برو. لج ميكند، ميايستد. خوب اگر براي آتشنشاني تو كنار نميروي، اگر آن خانهاي كه بايد يك قالي بسوزد، سه تا قالي بسوزد، تو در اينكه دير آتش نشاني به آن سوختگي رسيد، محل سوخت آن مقداري كه دير رسيد، تو هم بيمسئوليت نيستي. برو كنار! جان من امانت است. آقاي پزشك تشخيص نميدهي، بگو: بسمه تعالي بلد نيستم. خوب حالا شما اين نسخه را ببر. عمل كن، دو روز ديگر بيا ببينم زندهاي يا مرده؟ خوب بگو: بلد نيستم. جان من امانت است. بگو: مرض تو را تشخيص ندادم.
خوب حديث داريم كه در دادن امانت عجله كنيد. امانت هم درست بدهيد.
آ شيخ عباس قمي، صاحب مفاتيح يك كتابي را از يك كسي امانت گرفته بود، بعد موفّق نشده بود بدهد. از دنيا رفت، به خواب پسرش آمد كه در كتابخانه ميروي. آن كتاب با آن نشاني براي فلاني است. امانت است سريع برو به او بده. پسرش ميگفت: از خواب بلند شدم، رفتم كتابخانه آن كتاب را برداشتم با دو رفتم بدهم، لب در افتادم. يا كتاب افتاد. كتاب افتاد و زخمي شد، فوتش كردم و پاك كردم و رفتم به او دادم. ديدم فردا شب به خواب من آمد. شب بعد آن، تو خواستي امانت را به مردم بدهي، لب در افتاد، كتاب زخمي شد، برو بگو: اين پول را بگير. به مقداري كه به كتاب ضربه خورده است، با پول من را حلال كن. به او بگو ممكن است پول نگرفته حلال كند. اگر خيانت كرديم تا نو هستيم برويم جبران كنيم.
من بچه بودم. تابستان بعضي از دهات از جمله نياسر كاشان ميرفتم. درختهايي كه ميوه داشت ميخوردم و فرار ميكردم. البته چون مسئله بلد بودم، ميگفتم: هنوز 15 ساله نشدم. خيلي ميوهي دزدي خورديم و فرار كرديم. طلبه شديم، 15، 16 سالگي ديدم نوشته كساني كه مال مردم را خوردهاند بايد صاحبش را راضي كنند، گرچه در كودكي باشد. ما گفتيم: در بچّگي، يك سري گناه بخشيده است. اما مال مردم بچّه ندارد. سه ساله هم بودي يك چيزي را كش رفتي، 93 ساله شدي بايد بروي بدهي. پول برداشتيم نياسر رفتيم. گفتم: آقا بيا. من از اين درخت خوردم فرار كردم. اين پول را بگير و حلال كن. اكثراً نگرفتند. حلال كردند. يكي دو تا هم پول گرفتند، حلال كردند. چون اين لقمهي حرام اثر ميگذارد. ببين يك موش، يك سگ مرده كه در استخر است، هرچه هم آب در آن ميريزي بوي سگ مرده همهي آب را بد بو ميكند. لقمهي حرام زندگي آدم را عوض ميكند. فكر آدم حرام ميشود. عقل آدم حرام ميشود. لقمهي حرام بخوريم جاي آن… مواظب باشيم امانتها… به چه كسي ميخواهي رأي بدهي؟ ميخواهي كليد مملكت را به چه كسي بدهي؟ فردا حالا هركس رييس جمهور شد، آن پستها را ميخواهد به چه كسي بدهد؟ با من است، دوستم دارد، دوستم ندارد.
رفتند به امام گفتند: بعضي افراد شخص شما را دوست ندارند. فرمود: دوست نداشته باشند. مگر دوستي من جزء اصول دين است. تا مادامي كه دست به اسلحه نبردند، و امنيّت جامعه را به هم نزدند، سليقههاي هركسي براي خودش محترم است. شما نبايد بگويي چون امام را دوست ندارد، پس او را اذيت كنيم. با زور كه نميشود گفت: كسي را دوست داشته باش. حالا، بنابراين بايد مسئله مهم باشد. يك مثلي در ايران ميزنند. نصفش را من ميگويم. نصفش را شما بگوييد. ميگويند: آدم خوش حساب…. اين را من با كم و زيادش هزار بار شنيدم. ديدم حديث داريم، حديث داريم كه «وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَكُ النَّاسَ فِي أَمْوَالِهِم» (بحار الانوار/ج47/ص384) تو اگر آدم اميني باشي، شريك مال مردم هستي. آدم خوش حساب، اين عين حديث است. امانت هم نسبت به همه باشد. اين آدم بدي است، چه بدي؟ اگر به هر بيديني هم چك دادي، روز چك بايد عمل كني.
8- اداء امانت، نسبت به همه مردم
وفاي به… پدر و مادرت چه خوب و چه بد بايد احترام كني. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» نميگويد: «و بِالوالِدَينِ مُؤمِنَين» «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» وفاي به عهد،و احترام به پدر و مادر و رّد امانت، خدا از يهوديها تعريف ميكند. ميگويد: بعضي از يهوديها را قنطار بدهي پس ميدهند. بعضي يهوديها را يك قران بدهي پس نميدهند. يعني حتي اگر يهودي امين بود خدا در قرآن از او تعريف كرده است.
شب انتخابات است… اول اين كه همه شركت كنيد. در مسائل سياسي بايد شريك شد. به چه دليل؟ پيغمبر در غدير خم گفت: بايد جمعيت زياد شود. گفتند: آقا جوانها رفتند. فرمود: بگو: برگردند. آقا هوا داغ است. فرمود: برگردند! پيرمردها عقب هستند، گفت: صبر ميكنيم تا برسند. مدت طولاني در غدير خم ماند، كه تندروها برگردند، پيرها برسند، تا آمار جمعيت در غدير خم… ما بايد در انتخابات آمارمان بالا باشد. به هركس ميخواهيد رأي بدهيد، هركسي انتخاب كرديد، بكنيد. اما بايد آمار رأي دهندگان زياد باشد. پس آمار زياد باشد به دليل اينكه پيغمبر اسلام، زير هواي داغ اينقدر داغ بود كه كف پايشان ميسوخت. لباسهايشان را كفش كردند. بعد ديدند مخشان داغ ميشود، بعضيها لباسشان را روي سر ميكشيدند، بعضيها زير پا. يعني در غدير خم مردم سوختند كه آمار بالا برود. آمار بايد، آمار رأي دهندگان خوب باشد، و ما هم بايد قصد قربت كنيم، به هركس بهتر است رأي بدهيم.
خدايا اين كشور را خودت همه چيزش را حفظ كن. رهبرش را، دولتش را، رييس جمهورش را، وكيلش را، وزيرش را، امتش را، جوانهايش را، نسلش را، ناموسش را، مرزش را، انقلابش را، عزّتش را، هرچه كه به ما دادهاي در پناه حضرت مهدي حفظ بفرما. اگر در امانتي خيانت شده است، تا يادتان هست جبران كنيد. كه بعداً ديگر مشكل ميشود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»