متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/2/3
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
موضوع بحثمان در اين جلسه آسيبهاي جامعه است، بخشي از آسيبهاي جامعه را ميگوييم كه هم به همهي شهروندان و مردم ربط دارد و هم به امر به معروف و نهي از منكر ربط دارد، به خانوادهها به همه چيز ميخورد. بحث تلويزيوني بايد مثل آب جوش باشد. به همهي معدهها بخورد. بحثهايي كه چربي و ترشي و زعفران دارد، يك عده لذت ميبرند و يك عده عطسه ميكنند. بنابراين بايد يك بحث رقيقي باشد. اسمش آسيبهاي اجتماعي. خوب موضوع بحث روشن شود. بسم الله الرحمن الرحيم. آسيبهاي جامعه.
يكي از اين آسيبهاي جامعه گناه علني است. گناه، گناه است. منتهي يك سري چيزها گناه را برجسته ميكند. مثلاً خنده در حال گناه! ببين يك مجرمي را دارند ميزنند. خوب اين حادثهي تلخي است. نبايد اين جرم باشد. نبايد اين كار شود. نبايد شلاق بخورد. يك وقت هم آن كسي را كه شلاق ميزنند ميخندد. اينكه ميخندد، آن طرف بيشتر ميسوزد. ببين يكوقت من از پله پرت ميشوم، خوب حالا آدم پرت ميشود ديگر. يك وقت همه كف ميزنيد. ميخنديد كه من افتادم. درد آن خنده از افتادن بيشتر است. يا اگر يك آخوندي گناه بكند. يك معلم يا يك استاد دانشگاه گناه بكند. يك پدر و مادر روبروي بچهاش گناه بكند. اين ضريب گناه را بالا ميبرد. خدا در قرآن ميفرمايد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِن النِساء» (احزاب/32) شما زن پيغمبر هستيد. اگر زن پيغمبر خلاف كند، «يُضاعَفْ» (احزاب/30) عذابش دو برابر است. چون شما زن پيغمبر هستيد. اگر كارمند دولت بد رفتار كند، آن كسي كه مراجعه ميكند ميگويد: خوب بيا اين هم جمهوري اسلامي! او نميگويد: اين هم اين! ميگويد: اين هم او! يعني اصلاً به كل نظام بدبين ميشود. يك آخوند بد شود ميگويند: اين هم روحانيت ما! اين هم آموزش و پرورش ما. اين شيعهها كه عربستان ميروند اگر يك عملي انجام بدهند كه نبايد انجام بدهند، ان اهل سنت به ريش شيعه ميخندد. اين تحقير اميرالمومنين است. بايد مواظب باشيم كه، حواسمان جمع باشد كه بعضي گناهان… 6 تا چيز يك وقت در يادداشتهايم هست. 6 تا چيز گناه صغيره را كبيره ميكند. حالا هرچه را يادم بيايد ميگويم. ولي در يادداشتهايم چيز است… آنچه گناه را كبيره ميكند. آنچه گناه را بزرگ ميكند.
1- علني شدن گناهان و منكرات
1- علني بودن؛ قرآن ميفرمايد: «في ناديكُمُ الْمُنْكَر» (عنكبوت/29) «نادي» يعني جلسهي علني، «دارالندوه» ندوه همان نادي است. يعني مجلس شورا، يعني قوم لوط، خوب هميشه در طول تاريخ لواط بوده است. اما «في ناديكُمُ الْمُنْكَر» يعني علناً لواط بود. در جلسهي علني اصلاً هيچ حيا نبود. علني بودن گناه است.
2- شخصيت بودن؛ اگر شخصيت گناه كرد. وكيل بود. وزير بود. امام جمعه بود. استاد دانشگاه بود. معلم بود. پدر و مادر بود. زن پيغمبر بود. شخصيت!
3- خنده؛ خنده گناه صغيره را كبيره ميكند.
4- تكرار؛ يك وقت من يك گچ دستم است، ناراحت ميشوم، بر سر مخاطبم ميزنم. خوب كار بدي كردم. اما باز گچ را برميدارم ميزنم. باز هم برميدارم ميزنم. باز هم برميدارم ميزنم. يعني با اين تكرار صغيره، كبيره ميشود.
اينكه آدم ميگويد: كاري نبود. اينكه چيزي نيست. كوچك شمردن گناه است. خوب الحمدلله 5 مورد را يادم است. كوچك شمردن! مثلاً من يك هزار تومان از شما طلب دارم. ميگويم: آقا بده! برو بابا با اين هزار تومانت. چيزي نيست.به تو خواهم داد! اينكه ميگويد: چيزي نيست، آدم بيشتر دلش ميسوزد. بگو: حالا ندارم. بگو: ببخش! يعني كوچك ميشمري. ميگويي: يك تومان تو را خوردم، كاري نيست. چيزي نيست. يك سنگ يك مثقالي پرت ميكنم. ميگويي: آخ! اين چيزي نبود. يك مثقال بود. اين بيشتر دل آدم را ميسوزاند. يك كيلو بزني عذرخواهي كني، تو را ميبخشند. يك مثقال بزني بگويي: چيزي نيست. بگوييد: نميبخشند. پس ببينيد اين چيزها آنچه گناه كوچك را گناه بزرگ ميكند. و لذا گناههاي مايهدار! يعني گناههاي مادر.
2- دروغگويي، مادر گناهان ديگر
گناههايي كه سرچشمهي ساير گناهان است. برخي گناهها، گناهزا است. ميگويند: پول، پول ميآورد. فقر، فقر ميآورد. گناه، گناه ميآورد. يعني اين گناه مايهي باقي گناهها است. مثل اينكه ميگويند: دروغ! اين برادرهاي يوسف حالا چون با فيلم يوسف آشنا هستيد، يك چيزي داشتيم، ميگفتند: قتلهاي زنجيرهاي، اين دروغهاي زنجيرهاي مدام از اول يك دروغ گفتند. گفتند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَب» (يوسف/12) يوسف را با ما بفرست برويم بازي كنيم. اين بازي اصلاً طرحش دروغ بود. اينها نيتشان بازي نبود. دنبال كه رفتند بعد گفتند: گرگ او را خورد. يك دروغ ديگر. بعد گفتند: «إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِق» (يوسف/17) ما مشغول مسابقه بوديم. اين هم يك دروغ ديگر. «وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا» (يوسف/17) يوسف را پيش كفشها و اثاثيه گذاشتيم، گفتيم: بنشين ما برويم مسابقه بدهيم. اصلاً مرتب دروغ، دروغ ميآورد. يعني دروغهاي زنجيرهاي! سيگار يك گناه مادر است. چون بعد از سيگار ترياك است. بعد از ترياك هروئين است. دروغ گناه مادر است.
3- كوتاهي در كيفر مجرمان و خلافكاران
گاهي يك افسر رحمش ميآيد ميگويد: حالا به او گواهينامه را بده ديگر! نخير اين گناه مادر است. تو اگر رانندگياش خوب نيست، گواهينامه به او بدهي به خاطر اينكه التماس كرد، رشوه داد، دلت سوخت، فاميل، همسايه در رودروايسي بود، اين با اين رانندگي ناقص برميدارد يك ماشين را چپه ميكند. آنوقت شما هم در قتل آنها شريك هستي. اين افسر كه يك گواهينامه داد، اين گناه مادر است. به خاطر اين سبب ميشود كه… اينها يك سري چيزها است كه گناه علني است. آيه هم اينها را داريم. مثلاً گناه علني، اگر كسي طلبهاي هست ميخواهد پاي تلويزيون بنويسد، گناه علني نه «في ناديكُمُ الْمُنْكَر» يعني منكر در نادي. نادي يعني مجلس!آيهي قرآن است. شخصيت آيهاش اين است. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ» شما زن پيغمبر هستيد. حساب شما با باقيها… «يغفر للجاهل سبعين ذنبا» (سعد السعود/88) حديث داريم از جاهل هفتاد گناه را ميبخشد از يك عالم يك گناه را نميبخشند. تو عالم هستي. خنده حديثش اين است.
قرآن ميگويد: يك سري گناهان را استغفار كن ميبخشيم. يك سري گناهان را ميگويد: اگر پيغمبر در حق تو دعا كند، ميبخشمت. ديگر خودت كم هستي. بايد با استغفار پيغمبر ببخشمت. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول» (نساء/64) يك سري گناه را ميگويد: پيغمبر معطل نشو! تو هم كه پيغمبر هستي، هفتاد بار در حق اين دعا كني او را نميبخشم. اوه! اوه! اوه! اوه! مگر چه كرده است؟ ميگويد: اين مسلمانها را دست ميانداخت. مسلمانها را دست ميانداخت. ميخواستند جلسهشان خوشمزه شود، طنز درست ميكردند. لهجه او را درميآوردند. اين استان لهجهي آن استان، اين استان لهجهي اين استان، اس ام اس، طنز، اين يعني فكاهي ميگفتند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهين» (مطففين/31) در قرآن داريم « وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ»،« فَكِهين» فكاهي ميگفتند. خنده!
تكرار، «يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ» (واقعه/46) قرآن داريم. اصرار ميكردند. «الْحِنْثِ الْعَظيمِ» يعني اصرار ميكردند.
كوچك شمردن، استصغار ذنب! كه ميگويد: اينكه چيزي نيست. اينكه چيزي نيست. سرچشمهي گناهان ديگر شدن. كه اين مثلاً لقمهي حرام. لقمهي حرام يك گناه است ولي نتيجهاش اين است كه ميرود امام حسين را هم ميكشد. امام حسين روز عاشورا گفت، هرچه حرف ميزنم در گوش شما نميرود. معلوم ميشود در شكم شما لقمهي حرام پر شده است. يعني لقمهي حرام يك گناه است اما اين گناه تا امام حسين را كشتن بيخ دارد. اين يك مسأله. گناه علني!
4- رواج شايعات و ايجاد رعب و وحشت در مردم
حالا نقش روزنامهها، افشاگريها متأسفانه… مسألهي دوم شايعه. از گناهان اجتماعي ما شايعه است. ناوگان تا خليج فارس آمده است. فردا برنج چنين ميشود. آهن چنين ميشود. ميل گرد چنان ميشود. دشمن چنين كرده است. «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَة» (نازعات/6) «رَجَفَ» يعني ميلرزاند. «وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ» (احزاب/60) يعني يك چيزي در جامعه پخش ميكند كه دلها را ميلرزاند. دلها را ميلرزاند. قرآن ميگويد: اينها را بايد يك برخورد انقلابي كرد. «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَة» (احزاب/60) منافقين، بيماردلان و آنهايي كه با شايعه جامعه را ولوله ميدهند، ميگويد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ» اگر از، كار غلطشان دست برندارند «لَنُغْرِيَنَّك» تو را بر آنها ميشورانيم. تار و مارشان ميكنيم. بعد ميگويد: اينها «أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا» (احزاب/61) بايد اينها هرجا هستند گرفتار شوند. بايد كشته شوند. بعد هم ميگويد: «سُنَّةَ اللَّه» (احزاب/62) نه در دين اسلام، در همهي اديان، كساني كه امنيت عمومي را به هم ميزنند بايد برخورد انقلابي شود. اصلاً يك حديث برايتان بگويم. هم حديث است و هم مسأله! اگر كسي اسلحهاش را كشيد. چاقواش را كشيد. اسلحه، كلتش را كشيد اما نزد. همينكه اسلحهاش را بكشد، ولو نزند و تيراندازي نكند، همينكه ارعاب ميكند مفسد فيالارض است. يكي از كيفرهاي مفسد فيالارض كشتنش است. اعدام او است. آقا من كه نكشتم. بله نكشتي، اما امنيت عمومي را برهم زدي. امنيت عمومي را برهم زدي.
شايعه! قرآن ميگويد: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) فلان راديو گفته. راديو فلان گفته است. تلويزيون فلان گفته است. شايعه است. اصلاً خيلي از فيلمها را مونتاژ ميكنند. مثلاً بنده به خانوادهي شهيد رسيدم دست اينجا گذاشتم. گفتم: خدا اجرت بدهد. خدا صبرت بدهد. اين را قيچي ميكنند. خانوادهي شهيد را برميدارند، يك عكس بسيار بد جلوي من ميگذارند كه آنوقت من در مقابل اين عكس چنين ميكنم. كاري ندارد، آن را قيچي ميكني به هم ميچسباني. بسياري از فيلمها امروز ديگر قابل سند نيست. چون خيلي قشنگ ميتوانند به هم… بنده خم ميشوم جنازهي پدرم را ببوسم، جنازهي پدر را برميدارند، عكس ناجور ميگذارند كه من دارم آن عكس ناجور را ميبوسم. يعني به هيچ عكسي نميشود اطمينان كرد. چون اينها آسيبهاي اجتماعي است. كاري ندارد. الآن با كامپيوتر همه كاري ميشود كرد. بنده خدايي در استخر است، يك خانمي هم جاي ديگري در استخر است. اين آبها را روي هم مياندازند، اين را ببين دارد با خانم شنا ميكند! حالا بيا درستش كن. بنابراين به هيچ چيزي، يعني هرچه تكنولوژي پيش ميرود بايد حواسمان بيشتر… آبروي مردم خيلي مهم است. نميشود آقا عكسش را ديدم. اصلاً بعضيها پول ميگيرند و مأموريتشان هم همين حرفها است.
يك وقتي يك كسي جلوي من را گرفت و گفت: سوار ماشين شو، ميخواهم تو را جايي ببرم. گفتم: كجا؟ گفت: سوار شو! گفتم: بگو. گفت: من تجريش رفتم يك گلفروشي گل بخرم. حالا نميدانم كجاي تجريش بوده است. تجريش هم بزرگ است. يك ميدان و يك فلكه نيست. گفتم: اين گل چند؟ يك گل خيلي قشنگ بود، يك قيمت سنگيني گفت، من يك سوت كشيدم. اوه……! گفت: چرا سوت ميكشي؟ گفتم: خيلي گران است. گفت: همين آقاي قرائتي كه در تلويزيون است، چهل تا از همين گلها را براي باغچهي خانهاش خريده است. (خنده حضار) حالا اين آمده بود خانهي ما، ديده بود… گفت: بيا برويم. گفتم: مثلاً حالا برويم چه ميكني؟گفت: روبروي تو ميزنم فك او را ميشكنم. (خنده حضار) گفتم: اي بابا! گفت: همانجا هم چِك جراحياش را ميدهم. گفتم: والله ولش كن! در عين حال من يك چيزيام شد. حالا گفتيم يك فتنهاي به پا كنيم، استخاره كردم بد آمد. (خنده حضار) حالا اگر شما باشي ميگويي: والله به حضرت عباس گلفروش گفت: از خودم خريده است. چنان هم ميگويي كه، ميگوييم: بابا گلفروش گفت: خودم به او فروختم. بنابراين تقليد صدا ميكنند. آدم فكر ميكند مثلاً فلاني است. بعد ميبيند اصلاً تقليد بود. گفت: والله من نبودم. جلوي ماشين خانم را ميگيرند، ميگويند: خانم! چرا يكطرفه ميروي؟ ميگويد: به شما ربطي ندارد. من خانم فلاني هستم! زنگ ميزند ميپرسد. ميگويد: خانم من خانه است. اصلاً او را بگيريد. اگر خانم من است او را بگيريد. حالا پليس تا شب به چند نفر ميگويد: خانم فلاني خلاف ميكرد. اينها از لباسشان سوء استفاده ميكنند. حالا بگو: والله به حضرت عباس اينطور نيست. خلاصه اينكه بار را… هيچ چيز در بين مردم ارزانتر از آبروي مردم نيست. خيلي راحت. بعد هم يكي را ميبينند ضرب در ميليون ميكنند. اين شهردارچيها، اين آخوندها، اين نميدانم ادارهايها، بله حالا در اداره رشوه هست، اما ميشود گفت: همهي سه ميليون كارمند دولت رشوه ميگيرند. صدتا، دويستتا، هزار تا، ده هزار تا، صد هزار تا، حتي يك ميليون رشوه بگيرند، ميشود گفت: سه ميليون نفر رشوه ميگيرند؟ اينها شايعه… قرآن آيه ميگويد: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» اگر يك فاسقي خبر آورد، تحقيق كنيد. حتي عادل را هم تحقيق كنيد. اين آيه براي يك زمان است. در زمان ما احتياطاً عادل هم اگر خبر آورد…
دو تا عادل وارد خانهي من شدند. دو تا شهادت دادند كه فلاني يك خانه خريده فلان منطقه چند، ديدم هردو عادل هستند. گفتم: بفرماييد بنشينيد. زنگ آن طرف را گرفتم. گفتم: آقا اخيراً شما خانه خريدي؟ گفت: نخير! اصلاً من روي كرهي زمين يك وجب زمين ندارم. گفتم: اصلاً هيچ چيز نداري؟ گفت: نه! گفتم: ببينيد! يعني گاهي عادل هم عادل است ولي شيطان از يك طريق عادل را تحريك ميكند. بنابراين «إِنْ جاءَكُمْ» اگر فاسق خبري آورد تحقيق كنيد. چون فاسق است. عادل هم خبر آورد احتياطاً باز هم تحقيق كنيد. چون ممكن است يك فاسقي به اين عادل گفته باشد.
حضرت امير ميگويد: وقتي ميروي زكات بگيري، خانهي كسي نخواب. چون خانهي هركسي بخوابي، فردا به هركس بگويي: زكات بده! ميگويد: ديشب خانهي فلاني خوابيده پُرَش كرده است. كوكش كرده است. «فَانْزِلْ بِمَائِهِم» (نهج البلاغه/نامه 25) ميگويد: كنار چشمهي آب برو. به قول امروزيها مسافرخانه، هتل، كه صبح به هركس گفتي: زكات!
5- افسردگي و بينشاطي در كارها
يكي از مشكلات، عوامل، اين افسردگي و بينشاطي است. اخمو است. انگار ميخواهند يك ساعت ديگر اعدامش كنند. نميشود با دو كيلو عسل او را خورد. نشاط! مومن كسي هست كه غصهاش در دلش باشد و به لبهايش لبخند باشد. «حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ وَ بِشْرُهُ فِي وَجْهِه» (بحار الانوار/ج 75/ ص73) حزنش در قلب است. صورتش بشّاش است. نشاط! به ما گفتند: بيرون ميرويد، عمامهتان، لباستان را درست كنيد. حتي يكبار حضرت ميخواست بيرون برود، عطر نداشت به خانمش گفت: روسري شما بوي عطر ندارد؟ گفت: چرا. روسري خانمش را گرفت. نم كرد، اين روسري خانمش را به سر و صورتش ماليد كه بوي عطر به پيغمبر، از آن پارچه به اين منتقل شود. اين نشاط يك مسألهي مهمي است.
شما كار خودتان را كم نگيريد. شهرداري همينكه اين پاركها را درست ميكند. حالا پاركها سبزياش يك نشاط است، دخترهايي هم كه در آن ميروند براي يك عده ديگر نشاط است. آن را بايد توبه كنيد. (خنده حضار) من اين نشاط حلالش را ميگويم. وگرنه نگوييد: ما عامل نشاط هستيم. نه نشاطهايي كه… (خنده حضار) نشاطهاي مجاز! هر آهنگي را گوش ميدهد ميگوييم: بابا! حرام است. ميگويد: ارشاد اجازه داده است. آخر يكي از حلال و حرامها فعلاً وزارت ارشاد شده است. (خنده حضار) كار ندارد كه مرجع تقليد چه ميگويد. حالا او هم ممكن است دروغ بگويد، از كجا؟ تازه اگر وزارت ارشاد اجازه داد، تو اگر با اين آهنگ تحريك ميشوي براي تو حرام است. ولو ارشاد بدهد. اصلاً آيت الله العظمي گفت: اين غنا نيست اما تو گوش بدهي، در روح تو اثر دارد.خودت مواظب خودت باش. يعني اين… گاهي وقتها آدم ميداند با فلاني رفيق بشود به گناه ميافتد. اگر اين منشياش شود به گناه ميافتد. اگر اين رانندهاش شود تصادف ميكند. نبايد بگويي: آقا اين پايهي يك دارد. چه پايه يك، چه پايه دو، ميدانم اگر سوار ماشين اين شوم، اين يك دستهگلي آب ميدهد. با اين رفيق شوم اين من را به فساد ميكشاند. اين يك فيلم را به من نشان ميدهد، يك شعري براي من ميخواند، يك القايي در ذهن من ميكند، راههاي القا هم زياد است.
6- دوري از گناه، به اميد رحمت الهي
بابا خدا اينقدر رحيم است كه با اين گناهها ما را جهنم نميبرد! يعني چه؟ يعني بيا گناه بكنيم. يعني از راه رحمت، بله خدا رحيم است. اما هيچ ربطي به شما ندارد. بانك هم خيلي پول دارد ولي اينقدر از آن را به شما نميدهند. مثل اينكه بگويي: آقا در بانك خيلي پول است بيا برويم نسيه كنيم. چي چي! مگر ميشود به هواي اينكه در بانك پول است نسيه كرد؟ خدا ارحم الراحمين است اما هيچ ربطي به تو ندارد. اقيانوس اطلس خيلي آب دارد، اما توپ در ان بياندازي يك قطره از اين آبها در توپ نميرود. گير در اقيانوس نيست. گير در توپ است. اينطور نيست كه اگر خدا ارحم الراحمين است از دَم تا دُم! «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً» (سجده/18) قرآن ميگويد: مومن و فاسق يكسان هستند؟ مومنها كه بهشت ميروند. خدا هم كه ارحم الراحمين است. فاسقها را هم بهشت ميفرستد. يعني هيچي، هيچي به هيچي! يعني هيچي به هيچي! حكمت خدا چه ميشود؟ اينها كه ميگويم هركدام يك جريان دارد. مثلاً يك جوان به من رسيده است. گفته: دوستاني دارم، ميگويد: حالا در جواني اينقدر خُلقَت را تنگ نكن. برو صفا كن، خدا ارحم الراحمين است. اينقدر رحم خدا هست كه تو يكي را ببخشد. اين را هل داد و به يك مسيري كه… آمد به من گفت. گفتم: بله به او بگو:پول هم در بانك، خدا ارحم الراحمين است اما اينطور هم نيست. خدا رحيم است ولي حكمت هم دارد. خدا هم رحيم است، هم حكيم. ببين! من ميتوانم يقهام را پاره كنم؟ بله، قدرت دارم يقهام را پاره كنم. اما نميكنم. اين كار حكيمانه نيست. خدا ميتواند بدون كشاورزي هم ميوه بدهد. خدا ميتواند بدون اينكه شما درس بخواني شاگرد اول شوي، اما حكمت خدا اين است كه از راه كشاورزي ميوه بشود و از راه مطالعه و تحقيق شما دانشمند شوي. از راه عبادت خدا رحم خدا را… «رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنين» (اعراف/56) قرآن ميگويد: خدا خيلي رحم دارد، اما… بانك خيلي پول دارد. اما به چه آدمهايي ميدهد؟ به يك آدمهاي معتبري وام ميدهد. به هر كس و ناكسي كه وام نميدهد. گاهي وقتها بچههاي ما خيلي ساده هستند، گول ميخورند. البته بزرگهاي ما هم گاهي خيلي ساده هستند. همه با هم گول ميخوريم.
يك بچه ميخواست در خانهاي را بزند، قدش نميرسيد. پشت در خانه گريه ميكرد. دوست ما ميگفت: چه شده است؟ گفت: ميخواهم در را بزنم، دستم نميرسد. گفت: خوب گريه ندارد. من برايت ميزنم. گفت: نه آخر ميخواهم خودم بزنم. ما ديديم اين بچه گريه ميكند، او را بغل كرديم گفتيم: تو بزن. بغلش كرديم. زنگ در خانه را كه زد، او را زمين گذاشتيم، گفت: حالا بيا با هم فرار كنيم. (خنده حضار) يعني اين… يعني ميخواست زنگ را بزند و فرار كند. حالا بچه و بزرگ ما، زن و مرد ما گاهي هم در يك قالبهايي… مثلاً قالب آبروداري! چقدر زنها گناه ميكنند، به خاطر اسراف در خانه. سه تا چاي ميخورد به اندازهي 5 نفر چاي دم ميكند. 7 نفر مهمان دارد به اندازهي 12 نفر ميپزد. يك لامپ كافي است. همهي لامپها را روشن ميكند. ميرود وضو بگيرد، به جاي اينكه با يك ليوان آب وضو بگيرد، مثلاً ده ليتر آب ميريزد كه وضو بگيرد. اين گناهاني كه ميكند، ميگوييم: آقا چرا گناه ميكني؟ ميگويد: آبرو داريم، حالا بلكه غذا كم آمد. به اسم آبروداري اسراف، به اسم… در شأن جمهوري اسلامي نيست. دائم ميگويند: شأن جمهوري اسلامي نيست، هر وزارتخانهاي يك سالن آمفي تئاتر درست ميكند. ببينيم در هر خانهاي يك تابوت است؟ در هر شهري يك تابوت است، دو ساعت آخر در آن ميخوابيم. در يك شهر دو تا سالن بس است. سه تا سالن بس است. الآن در بعضي خيابانهاي تهران من الآن در ذهنم هست. همين خيابان دكتر فاطمي، يازده سالن دارد. چه سالنهايي! در همه هم باد ميرود. يكبار يك مراسمي وزارت كشور دارد. جهاد سازندگي دارد. نميدانم بيمه دارد. نهضت دارد. سازمان آب دارد. نميدانم… يكوقتي يك مراسمي هست، آخر براي نيم كيلو آرد كه نانوايي باز نميكنند. ما هركدام نيم كيلو آرد داريم، هر كدام يك نانوايي هم باز كرديم. يك سالن، اسراف است. آقا در شأن جمهوري اسلامي نيست. اين شأن از كجا آمد؟ ما روايتهايي ميخوانيم كه كلمهي شأن را… يكي از گناهان بزرگ، يعني همين… از آسيبهاي جامعه اين افسردگي و بينشاطي است.
7- تحقير و نيش زبان، از آسيبهاي اجتماعي
زخم زبان؛ قرآن ميفرمايد: «وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيرا» (آل عمران/186) «لَتَسْمَعُنَّ» ميشنويد، «أَذىً كَثيرا» زخم زبان! قرآن به پيغمبرش ميگويد: تو هفتاد بار هم استغفار كني من اينها را نميبخشم. خودشان كه استغفار كنند كه هيچ! تو هم استغفار كني حتي هفتاد بار… ميگوييم: چرا؟ ميگويد: اينها نيش ميزنند. زخم زبان ميزنند. روز فتح مكه حضرت فرمود: همهي مردم مكه را ببخشيد. فقط فرمود: سه نفر را اعدام كنيد. گفتند: اين سه تا چه كردند؟ گفت: اينها نيش ميزدند. هجو ميكردند. هجو ميكردند. به قول امروزيها كاريكاتور ميكشيدند. هجو، يعني تحقير ميكردند. نظير اين سلمان رشدي كه پيغمبر اسلام را هجو كرد. زخم زبان!
يكي از مشكلات اجتماعي، آسيبها، در بعضيها صفا نيست. يك رگههاي نفاق هست. منافق فقط منافقين مشهور نيستند. خيلي از ما مويرگهاي نفاق در زندگيمان هست.
امام كاظم در خانه رفت. امام رضا (ع) بچه بود عقب پدرش بود. امام رضا هم در خانه رفت. گفت: آقا! گفت: بله! گفت: اين يكي از ياران ما بود. از شيعيان بود. شما در خانه رفتي به او گفتي: بفرما! همينطور سرت را پايين انداختي رفتي؟ به اين نگفتي: بفرما! اين شيعه بود. امام كاظم فرمود: الآن آمادگي پذيرايي… چه… ندارم. و كسي كه قلباً آمادگي پذيرايي ندارد به زبان بگويد: بفرماييد! اين هم نفاق است. يعني زبانش با دلش… آ… مشتاق ديدار! راستش را بگو. تو مشتاق ديدار من بودي؟ (خنده حضار) حضرت عباسي مشتاق ديدار من بودي؟ يك كاري گير كرده آمده ميگويد: خوب بفرماييد، اول كه آمده بودم تو را ببينم. آره تو بميري. (خنده حضار) من هم زود باور كردم. 20 سال است پايت را اينجا نگذاشتهاي.
يك شب خوابيده بودم، ساعت يك و نيم بعد از نصف شب يكي زنگ زد. خدايا چه كسي است؟ آقا تبريك عرض ميكنم. گفتم: چه شده؟ آخر عيد است؟ گفتم بابا الآن ارديبهشت است. يكماه از فروردين… صبح ديدي آمد يك كاري داشت. ديديم عجب! پس تبريك ارديبهشتش براي…
جايي ما را دعوت كردند جلوي ما گوسفند كشتند، بعد يك تقاضا كردند، گفتم: من انجام نميدهم. بعد نامه فرستادن كه پول گوسفند را بده. (خنده حضار) چقدر آدم رنگ و وارنگ ميبيند. نفاق و اينكه انسان… وقتمان تمام شد؟ خيلي خوب تمام شد كه هيچ! به قول آقايان چه بهتر. ميگفت كه رضاشاه رفت از پادگان بازديد كند كنار آشپزخانه سرباز ادب داد. گفت: غذا چيست؟ گفت: قربان آبگوشت است. رفت در قابلمه را بلند كرد، ديد پلو است. گفت: پسر! اينكه پلو است. گفت: قربان چه بهتر. حالا وقت تمام شد به قول آقايان چه بهتر!
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»