متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/1/27
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
آغاز سال 88، گفتيم بحثمان را راجع به مسجد و فرق مسجد با ديگر مراكز بيان كنيم. آنچه من يادداشت كردم سي تا فرق بين مسجد با باقي سالنها هست. ده، پانزده مورد را در جلسه قبل گفتم، در اين جلسه هم ده، پانزده مورد ديگر را با يك مطالبي ميگويم.
مسجد براي ورودش بليط نميخواهد. براي خروجش زمان ندارد. يعني هر زماني خواستي بيا. هر زماني خواستي برو. حتي در نماز جماعت شما ميتواني نماز ظهر را بخواني، عصر را بلند شوي و بروي. در نماز ظهر به فتواي بعضي ميتواني هرجا خواستي قصد فرادي كني. مثلاً دو ركعتش را با آقا بخواني، سوم و چهارمش را قصد كني ديگر با جماعت نباشد. نه ورودش بليط ميخواهد، نه خروجش گير دارد. نه براي نشستن افراد جايگاهي معيّن شده است. الآن مجلس شورا ميگويند: صندليهاي جلو براي شوراي نگهبان است. صندلي نميدانم رديف چندم براي چه كسي است. در مسجد هيچ جاي مسجد براي هيچكس نيست. مسجد جايي است كه در چند لحظه مردم هرچه سليقه و اختلاف دارند، كنار ميگذارند. هركسي در هر فكري هست. هركسي در هر خط سياسي هست. انسان ميگويد: الله اكبر! نميگويد: شما ميخواهي نماز بخواني در چه خطي هستي؟ ببخشيد حال شما خوب است. به چه كسي رأي ميدهي؟ الله اكبر! نه، هركس هر رقم سليقه دارد براي چند لحظه سليقهاش را كنار ميگذارد.
1- مسجد، محور همهي پاكيها
تنها جايي است كه همه بايد پاك باشند. اصلاً در مسجد همه محورها پاكي است. كسي كه ميرود نبايد جنب باشد. بايد پاك باشد. لباس پاك، بدن پاك، اگر مسجد نجس شد، بايد فوري بشويند. واجب فوري است. بدن پاك، لباس پاك، مسجد پاك، براي خداي پاك. در دعاي جوشن يكي از اسمهاي خدا اين است كه تو پاك هستي. «يَا أَطْهَرَ الطَّاهِرِين» يعني اي كسي كه از هر پاكي، پاكتر هستي. اصلاً در نماز همهاش از پاكي صحبت ميكنيم. «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله»، «سبحان ربّي العظيم»، «سبحان ربّي الاعلي» يعني خدايا منزّهي. يعني از عيب پاك هستي. از نقص پاك هستي. تو پاك هستي. گير در ما است. بچهام در آب افتاد. «سبحان الله» خدا منّزه است. بايد روي حوض نرده بگذاري بچهات نيافتد. تصادف كردم. «سبحان الله» بايد مراعات تذكرات راهنمايي را ميكردم… مريض شدم. «سبحان الله» خدا منزّه است. بايد مراعات بهداشت را بكني. عروس بد گرفتم. داماد بد گرفتم. «سبحان الله، سبحان الله» خدا منزّه است. بايد وقتي خواستگاري رفتي، غير شكل و جهازيهي عروس، فكر اخلاق و دين خانوادهي عروس هم ميبودي… دامادم بد درآمد. «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» داماد پاركي همين است ديگر. در پارك بستني ميخورد، تو عاشق او شدي. در اين پارك عاشق ميشوي. در آن پارك طلاق ميگيري. داماد پلاستيكي، پلاستيكي است. خانوادهاش چه بود؟ داماد چه ناني خورده بزرگ شده؟ نان حلال خورده يا نان… عقيدهاش چيست؟ رابطهاش با خدا چيست؟ فكر داماد را نخواندي. همينطور كيلويي خوشت آمد. داماد كيلويي گرفتي، حالا همان يك كيلو در كلّه ميخورد. داماد كيلويي، عروس كيلويي، «سبحان الله» خدا منزّه است. رفوزه شدم. «سبحان الله، سبحان الله» بايد درس بخواني. نشستي! مكزيك به بلژيك گل ميزند. بلند شو درست را بخوان. خودت ورزش بكن. اما تماشاي ورزش چه فايدهاي دارد؟ مثل اينكه آدم چهارپايه بگذارد، پولهاي بانك را ببيند. چيزي را كه به تو نميدهند. تماشاي پول كه تو را پولدار نميكند. خودت بلند شو پول پيدا كن. يا ورزش كنيد يا درس بخوانيد. مقام معظم رهبري فرمود: نسل نو سه اصل را رعايت كنند. تحصيل، تهذيب، تفريح، ورزش! ورزش مهم است. اما تماشاي ورزش، شما نگاه كن من كباب ميخورم! شما چه؟ تماشاي ورزش لغو است. حالا يكوقت من خيلي غصه ميخورم وقتي ميبينم ميليونها ساعت جوانهاي ما وقتشان سر تماشاي ورزش ميشود. تماشاي ورزش، مثل تماشاي طلا، مثل تماشاي پولهاي بانك، مثل تماشاي شيريني دكان شيريني فروش، تماشا چيزي به شما نميدهد. فقط عمر شما را ميمكد، و ميبلعد. يك مقداري در وقت صرفهجويي كنيد.
2- منع از مسجد، بزرگترين ظلم فرهنگي
همه در مسجد به يك سمت، قبله! همه به يك امام اقتدا كنند. احدي حق ندارد مانع رفتن به مسجد شود. تنها جايي كه پليس حق ندارد جلو را بگيرد، حتي مسجد الحرام كه مهمترين مسجدهاي كرهي زمين است، قرآن يك آيه دارد ميگويد: «سَواءٌ» يعني مساوي هستند. «سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْباد» (حج/25)«عاكف» يعني معتكف، كسي كه آنجا مقيم است و «باد» يعني باديه نشين. يعني بياباني و خياباني «سَواءً» مساوي هستند. حتي قرآن گفته اگر كسي مانع از مسجد رفتن شود، «وَ مَنْ أَظْلَمُ» ظالمترين آدمها كسي است كه كسي را از مسجد باز دارد. بعضي از پدر و مادرها خيلي ظالم هستند. بچهاش مسجد ميرود، نميخواهد مسجد بروي. اين پدر و مادر بدترين پدر و مادر هستند. قرآن بخوانم. قرآن ميگويد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ» كيست ظالمتر از كسي كه كسي را از مسجد باز دارد. گاهي وقتها به اسم مسجد ميروند، برنامههاي ديگر دارند. خوب آن حسابش جداست. آن حسابش جداست. به اسم مسجد سوء استفاده كار نداريم. ولي اگر كسي ميخواهد برود نماز بخواند «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّه» (بقره/114) اگر جلسهي فاتحه در مسجد گرفتيم، و كسي بخواهد نماز بخواند ميبيند جلسهي فاتحه است، نميتواند نماز بخواند. اين فاتحه هم گير دارد. و لذا مجالس ترحيم در مساجد بايد يك طوري باشد كه راه براي نماز خوان بسته نشود، يك پردهاي بكشند يك جايي كه اگر كسي عبوري ميآيد برود نماز نخوانده است، ميآيد نماز بخواند ميبيند جلسهي فاتحه است. نميداند چه خاكي بر سرش كند.
خدا رحمت كند آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني را، از علماي درجه يك بود. ايشان وصيت كرد، فاتحهي من را در مسجد نگيريد. يا يكي بگيريد. يا يك طور، يك وصيت كرده بود در وصيتش گفته بود: ميترسم در فاتحهي من يك نفر خواسته باشد نماز بخواند و فاتحهي من مزاحم… عالم رباني بود، يعني از علماي درجه يك، مشهد بود و از علماي عالي ايران بود. ولي ايشان گفت كه…
خوب براي هيچكس هيچ امتيازي نبايد قائل شد، حتي باني. يك كسي اين مسجد را ساخته است. حق دارد مثلاً بگوييم: چون باني مسجد است مثلاً برايش امتياز قائل شويم؟ نه! چون باني مسجد است. چون واقف مسجد است. اَبَدا! الآن اينطور نيست. متأسفانه در هيئتها يك كسي يك گوسفند براي هيئت ميدهد، ميگوييم آقا ايشان باني است. پس قابلمهاش را به او بدهيد پشت ماشينش بگذارد و به فاميلهايش بدهد. باني است، قبل از كشتن گوسفند باني است. همينكه سر گوسفند بريده شد، در ديگ افتاد بين اين باني و باقي مردم فرقي نيست.
من يكبار يك جايي مسجد بودم، يك استكان چاي پهلوي من آوردند. اين چاي را در زير دستي گذاشتند و يك مشت هم قند كنار آن ريختند. به اين آقايي كه چاي آورد گفتم: دست شما درد نكند. من يك سؤال ميكنم. يك استكان چاي را با چند حبّه قند ميخورند؟ گفت: والله آدمها يكي دو تا! گفتم: من هم جزء آدمها هستم. آخر تو كه يك مشت قند كنار استكان ميگذاري، اين بچه نگاه ميكند، ميگويد: اوه، اوه، اوه! اين آقا چقدر قند ميخورد؟ (خنده حضار) اين نميداند كه ما از اين دهتا قند يكي را ميخوريم. فحش است، ده تا ميشنويم ولي يكي را ميخوريم. يا در يك جلسه مينشينيم، يك ديس پرتقال ميآورند جلوي ما ميگذارند. بابا من كه يكي بيشتر نميخورم. چرا اين ديس را جلو ميگذاري. عكس هم برميداري، آنكسي هم كه در آن اتاق نشسته ميگويد: آخوندها همه را خوردند! يك پنكه در محراب آوردند براي كَلّهي آقا! مردم هي چنين ميكنند، مردم هي بال بال ميزنند (با نشان دادن حركت) ولي كلهي آقا يك پنكهي خصوصي دارد. ميگويند: اين چه عدالتي است؟ كه كلهي آقا يك پنكهي خصوصي داشته باشد، ما همه بال بال بزنيم. جلوي اين كارهاي… اينها خيلي زشت است. بچهها روي اينها، بزرگترها هم حساب ميكنند. ميگويد: چه شد؟ يا مثلاً يك قالي انداختند، روي قالي هم يك قاليچه انداختند. روي قاليچه هم يك سجاده انداختند. آقا روي سجادهاي است كه سجاده روي قاليچه است، كه قاليچه روي قالي است. آنوقت آخر مسجد موكت است. اينكه ميآيد نماز بخواند، ميگويد: آقا روي سه تا قالي روي هم ايستاده، روي دو تا قالي روي هم ايستاده است، آنوقت من بايد روي موكت بايستم. اينها چيزهاي ظريفي است. خيلي هم ظريف است.
3- نظافت و پاكيزگي، در انجام امور مذهبي
من بيمارستان قلب رفتم. دكترها خيلي از امام خوششان آمده بود. من فكر كردم حالا چون رهبر انقلاب است و بنيانگذار جمهوري اسلامي است، گفتم: ببخشيد! شما كه اينقدر به امام علاقه داريد، گفتند: امام روز عاشورا داشت با دستمال گريه ميكرد. همينطور كه گريه ميكرد و كتفش تكان ميخورد، نياز به يك دستمال ديگر براي بيني داشت. با اين دستمال اشكش بينياش را تميز نكرد. يك دستمال ديگر درآورد، از زير آن دستمال بينياش را پاك كرد. ميگفت: اين امامي كه دستمال اشكش با دستمال بينياش فرق ميكند، اين معلوم ميشود خيلي مراعات بهداشت، ببينيد پزشكهاي متخصص قلب بودند. ولي از اين حركت خوششان آمده بود.
خدا رحمت كند با شهيد مفتح يك جايي مهماني بوديم. ايشان قاشقي را كه در دهانش كرد در ماست نميزد. يك قاشقي در ماست، قاشق ماست را برميداشت در اين قاشق ميريخت، چنين ميكرد. اين رقمي ميخورد. ما بلد نبوديم، ياد گرفتيم.چون قاشقي كه در دهان رفت و در ماست برگشت، آن كنار دستي ميخواهد قاشق بزند، ميبيند قاشق دهني يعني آب دهان شما با ماست قاطي شد. مشكلش ميشود. داريم سر سفره چيزي را از دهان درنياوريد و اينجا بگذاريد. يعني خرما ميخواهيد بخوريد، خرما را باز كنيد. هستهاش را بگذاريد و بعد بخوريد. قبل از آنكه خرما در دهان برود. هلو در دهان برود، هستهاش را بيرون بياوريد و بعد در دهان بگذاريد. چون در دهان ميكني و بعد از دهانت هستهي دَهَني را ميگذاري در… حديث داريم. آيت الله العظمي بروجردي منزل امام رفت. شايد قصه براي 50 سال پيش است. من از استادم شنيدم. آنروز قم تاكسي نبود، درشكه بود. خانهي امام هم اخرين نقطه بود. يعني بعد از خانهي امام ديگر باغهاي درخت انار بود براي قميها. آخرين خانه، خانهي امام بود. آيت الله العظمي بروجردي با درشكه ديدن ايشان آمد. امام پرتقالي را آوردند. آقاي بروجردي نخورد. امام پرتقال را پوست كردند، باز آقاي بروجردي نخورد. امام پرتقال پوستكنده را برداشتند، گفتند: آقا بفرماييد. ديگر وقتي ديد پرتقال را تا بالا آورده است، آقاي بروجردي پرتقال را گرفت، ميل كردند هستهاش را در دست گذاشتند. در زير دستي نگذاشتند. همينطور دست آقاي بروجردي زير عبا بسته بود، تا ملاقات تمام شد بيرون رفتند، از در خانه كه بيرون رفتند آقاي بروجردي اين هسته را در سطل زباله انداخت. گفت: حديث داريم چيز دهني را در بشقاب نگذاريد. اينها خيلي اثر دارد. اثر تربيتي اينها است. گاهي يك كارهايي به قدري اثر منفي دارد، من ده سال پاسدار داشتم. بنا بود اين گروه مثلاً از كميته بروند، نميدانم از نيروي انتظامي بيايند. جابهجا شوند. يا از سپاه بروند. ميخواستند تيمهايشان جابه جا شوند. ما به سرشيفتمان گفتيم: آقاي سرشيفت، شما چند سال است محافظ ما هستيد، حالا بعد از ده سال ميرويد، بدي، غلطي از ما ديدي حلال كن. گفت: آقاي قرائتي ما كه رفتيم، اما پدرمان را درآوردي. من گفتم: چه كردم؟ گفت: در يكي از شهرها رفتي سخنراني كردي، در ماشين نشستي، آن زمان هم چون ترور بود، دولت به شما بنز ضد گلوله داده بود. در بنز نشستي من هم پشت فرمان بودم، يك كسي يك ليموترش به شما داد. تو هم عقب بنز اين ليموترش را سوراخ كردي چنين كردي… (با نشان حركت) چنين كردي، من هم هي پشت فرمان چنين شدم. (خنده حضار) نه نصفش را به من دادي، نه دست از مكيدن برداشتي. ما زجر كشيديم. گفتم: اِ..اِ…!ده سال چند هزار آيه و حديث از من شنيد امّا ليموترش همه را از بين برد. اين چيزها را نگوييد جزئي است. قرائتي چه چيزي دارد در تلويزيون ميگويد؟ اين چيزها مثل تيغ است. يك تيغ ريز به پاي يك پهلوان ميرود پهلوان از راه ميافتد.
ما يكبار سوار هواپيما بوديم. همه را پياده كردند. گفتيم: چه خبر است؟ مواد منفجره است؟ تروريست در هواپيما است؟ گفتند: نه! يك سوسك يا يك موش داخل رفته است. گفتم: اين همه مسافر و بار را خالي ميكنيد به خاطر يك سوسك، به خاطر يك موش؟ گفتند: بله! خوب شما نميدانيد موش چه ميكند؟ گاهي موش يك سيم را ميجود، رابطهي خلبان با فرودگاه قطع ميشود. همهي محاسبات به هم ميريزد. گاهي يك موش بد اخلاقي ميآيد سيم اخلاص را ميجود، رابطهي ما با خدا قطع ميشود. يك عمري فكر كرديم كارهايمان درست است، معلوم نبوده كه در روح ما يك موشي بوده كه آن موش سيم را جويده است. يعني ما رابطهمان با خدا قطع شده است. اين كارها براي خدا نبوده، براي نفس بوده است. مسائل خيلي ريز است.
يكبار پيغمبر سر نمازش راه رفت. تا آنجا كه من بلد هستم. چون پاي تلويزيون گاهي هم علما مينشينند. بعضي از مراجع هم به من زنگ ميزنند كه آقاي قرائتي اين كلمهاي كه گفتي مثلاً اينطور بود، اينطور بود. ديگر حالا از اين به بعد خيلي بايد حواسمان را جمع كنيم كه… تا انجا كه من بلد هستم، يكبار پيغمبر سر نماز راه رفت. آن هم اين بود. داشت نماز ميخواند. «مالِكِ يَوْمِ الدِّين، إِيَّاكَ نَعْبُدُ» از اول حمد شروع كرد، به «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» رسيد. وسط نمازش، نگاهش به ديوار خورد. ديد به ديوار جاي آب دهان است. يك كسي به ديوار آب دهان انداخته است، جاي آب دهان به ديوار مانده است. پيغمبر ديگر بعد از «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» چيزي نگفت. يك شاخه خرما كنارش بود، برداشت همينطور كه رويش را از قبله برنگرداند، همينطور كه رويش به قبله بود، يك خرده جلو آمد، شاخه را به ديوار ماليد، جاي آب دهان پاك شد. بعد برگشت سر جايش گفت: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين» يعني چه؟ پيغمبر شخص اول هستي، دارد با خداي هستي گفتو گو ميكند، اما مسأله نظافت… در مسجد نبايد چيزي باشد كه مردم، با نگاه او متنّفر شوند. بوي پا، بوي عرق، حالا…
از هر پولي حق استفاده نداريد. در قران يك آيه داريم «ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» (توبه/17) مشركين حق ندارند پول بدهند. پول هركس را… هيئت سراغ دارم كه نذر ميكند، خدايا اگر ترياكم را توانستم به تهران برسانم دو ميليون براي ابالفضل بدهم. اصلاً پول رد كردن ترياك را نذر ميكند براي ابالفضل! اصلاً من نميدانم. من بايد يك دعا بكنم. خدايا عبادتهاي ما را ببخش. گناهانمان پيشكش ما. يعني گاهي وقتها عبادتهاي ما از گناهمان بيشتر گناه دارد. همينطور طبل ميزند. بابا اين وقت شب مردم خواب هستند! عزاداري يك زماني دارد. بگويند: آقا مثلاً از ساعت بعد از اذان مغرب تا يك ساعت و نيم. آخر يك بعد از نصف شب طبل ميزني، مردم خواب نيستند؟ بلندگوي مسجد نبايد بيرون مسجد باشد. فقط يك جا حق داد زدن داريم آن هم اذان است. غير از اذان كسي حق داد زدن ندارد.اين هم به شرطي كه خوش صدا باشد. بدصدا حق اذان ندارد. مؤذن بايد خوش صدا باشد. براي هيچكس هيچ امتيازي نيست، حتي واقف. از هر پولي استفاده نكنيد.
4- پاكان و پرهيزگاران، متوليان امور مسجد
هركسي حق توليت ندارد، قرآن ميگويد. ميگويد: «إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون» (انفال/34) اوليا يعني توليت، توليت مسجد الحرام را كسي حق ندارد داشته باشد، «إِلاَّ الْمُتَّقُون»! كسي حق دارد خادمالحرمين باشد كه افراد با تقوا باشند. نميگويد: «الا المتقي» ميگويد: «الْمُتَّقُون» يعني جمع است. يعني بايد مراكز مقدس توسط افراد مقدس، ببينيد ما داريم كه اگر امام از دنيا رفت، بر امام، امام نماز بخواند. جنازهي امام را امام بايد نماز بخواند. اگر امام از دنيا رفت، امام بايد امام را غسل بدهد. آيت الله العظمي گلپايگاني از قم آمدند، بر بدن امام خميني نماز خواندند. يعني مرجع را بايد مرجع به مرجع نماز بخواند. اينها يك حساب و كتابي دارد. جاي مقدّس بايد توليتش را هم افراد مقدس باشند. پول ابالفضل كه نميشود پول ترياك باشد. البته حالا يكوقت فكر نكنيد، يكبار يك چنين آدمي پيدا شده است. وگرنه اينهايي كه عزاداري ميكنند بدنهشان خوب است، منتهي اين يكي هم نبايد باشد. عرض كردم ببينيد همهي مسافرها خوب هستند، يك موش در هواپيما رفته بود. ولي همان يك موش هم نبايد برود. يك وقت خداي نكرده، آخر بعضي متأسفانه من يك حرفي كه در تلويزيون ميزنم فردا دست مياندازند. ميگويند: تو در هيئت ابالفضل هستي؟ نذر كردي، ترياك بردي؟ يعني گاهي وقتها يك چيزي را از من ميگيرند، هي چماق ميزنند… خيلي وقتهايي كه من در تلويزيون بحث ميكنم آنجايي كه به نفع زن است، زن به مردش ميگويد: نگاه كن ببين قرائتي چه ميگويد؟ آنجايي كه به نفع مرد است، ميگويد: ببين قرائتي چه ميگويد؟ يعني گاهي از حرف من پتك درست ميكنند در كَلّهي همديگر ميزنند. بابا يك نفر چنين شده بود. منتهي ميگوييم آن يكي هم نبايد باشد. ابالفضل مقدس است. مسجد مقدس است. «إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون» خوب عمامهي من كه سفيد است، يك لك سياه هم باشد، براي همهي شما خاطره ميشود. يك لك سياه است، ولي ميگويند: آقاي قرائتي ببين يك لك سياه شد. چيزي كه سفيد است نبايد يك لك سياه هم باشد.
خوب، آدمهاي ترسو حق ندارند توليت مسجد را داشته باشند. بايد شجاع باشند. چطور؟ قرآن بخوانم.«إِنَّما» يعني فقط «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ» فقط كساني حق دارند متوّلي مسجد و مسئول آباد كردن مسجد باشند كه «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ ِ الْآخِرِ» (توبه/18) خودش ايمان داشته باشد، «آتَى الزَّكاة» اهل خمس و زكات باشد، بعد ميگويد «وَ لَمْ يَخْش» از كسي نترسد. ببينيد اگر هيئت امناي مسجد شجاع بودند، پيشنمازش عالم بود، مسجدش تميز بود، اين مسجد، مسجد زنده است. اگر هيئت امناي آن ترسو بودند. پيشنمازش پير بود يا بيسواد بود. خادمش بد اخلاق بود. مسجدش كثيف بود، آنوقت چطور من هرچه هم بگويم: «حي علي الصلاة» «حي» بشتاب! ميگويد: كجا بشتابم؟ براي من جاذبه ندارد.
خوب، در مسجد بايدها و نبايدهايي داريم. بايدها، نبايدها!
اما نبايدها: 1- سگ نبايد در مسجد برود. ميگويند: يكي از بزرگان خواب ديد كه فردا در مسجد ميروي، اول موجودي كه ميآيد به او احترام بگذاريد. ايشان هم صبح زود در مسجد رفت و منتظر بود كه چه كسي ميآيد. ديد يك سگ آمد. برداشت با چوب او را بيرون كرد. شب دوم خواب ديد، مگر به تو نگفتيم احترام كن. احترام كن. باز فردا، روز بعد رفت ديد سگ آمد. سه بار رفت ديد، گفت: اگر هزار بار هم خواب ببينم، خواب حرام خدا را حلال چه… نميكنم. به ما گفتند: به آدم شرابخوار دختر ندهيد. به آدم تاركالصلاة دختر ندهيد. والله من خواب ديدم كه حضرت زهرا گفته: دخترت را به اين بده. دو هزار بار هم خواب ببيني اين خواب حجت نيست. ما نميتوانيم خواب را برداريم در مقابل قرآن و اهل بيت. وقتي يك چيزي متن قرآن است، يك چيزي متن روايات معتبر اهل بيت است، دو ميليون هم خواب ببيني، ميگفت: اگر صد بار هم خواب ببينم با چوب سگ را بيرون ميكنم. من كه نميتوانم خواب را در مقابل، من خواب ديدم اين آدم خوبي است. بابا اين آدم رباخوار است. اين آدم كمفروش است. اين اختلاس ميكند. اين رشوه ميگيرد. نه من خواب ديدم كه… خانم بدنش پيداست. سينهاش پيداست. نميدانم دستهايش، زانوهايش، بعد ميگويد كه: يك سيدي را خواب ديدم، اين خود ابالفضل بود. خوب ابالفضل بيكار بود در خواب تو بيايد. تو خودت نميداني اين كار تو گناه است؟ وقتي آدم ميفهمد اين كارش گناه است، صد تا سيد بزرگوار هم بيايند اين سيدهاي بزرگواري كه به خوابها ميآيند، به خصوص به خواب زنها، اين سيدهاي بزرگواري كه به خواب ميآيند اينها بزرگوار نيستند. اگر هم بزرگوار هستند، اين سند براي اين كار شما نميشود. سگ نبايد بيايد. كودكي كه نميتواند ادرارش را نگه دارد، نيايد. اما اگر كودك قابل تكليف است بيايد. آب دهان را كه گفتيم.
در مسجد به مجرم شلّاق نزنيد. ميخواهيد شلّاق بزنيد. چرا؟ براي اينكه مسجد محل رحمت است. محل رحمت نبايد محل قهر خدا باشد. گاهي هم ممكن است اين مجرم خودش را تر كند، گاهي ممكن است افرادي دلشان بسوزد، بگويند: اين چه قانوني است؟ چرا مثلاً حالا اين را ميزند؟ حالا يك غلطي كرده، او را ببخشند. گناه از كوچك است خطا از بزرگ. حالا او را ببخشند. چرا شلاق ميزنند؟ يعني گاهي ممكن است افرد… اصلاً بعضي ممكن است براي نماز نيايند، براي تماشا بيايند. ببينيد مسجد را بايد حفظ كرد. گاهي اين اجراي حدها مزاحم مسجد است.
5- اخلاص در ساخت و اداره مسجد
بايد حتماً مخلص باشد كسي كه مسجد ميسازد. ميگويند: بهلول به هارونالرشيد گفت: مسجد ميسازي؟ گفت: بله!گفت: براي چه كسي؟ گفت: براي خدا. گفت: خيلي خوب خداحافظ! رفت و به يك سنگتراش گفت: سه كلمه براي من روي اين سنگ بنويس. گفت: چه؟ گفت: يكي باني بنويس. يكي مسجد بنويس. يكي هم بهلول. باني مسجد بهلول! اين سه كلمه را بنويس. يك پولي به سنگ تراش داد، تق تق تق، تق تق تق، تق تق تق، اين سنگ را تراشيد و شبانه اين سنگ را برداشت زير عبا و رفت يك نردبان گذاشت و اين باني مسجد بهلول را روي سر در مسجد نصب كرد. فردا كارگرها آمدند، ديدند نوشته «باني مسجد بهلول» به هارون الرشيد خبر دادند. هارون، بهلول را خواست. گفت: چه حقي داشتي اين را نصب كردي؟ گفت: من ديروز آمدم پرسيدم، گفتم: براي چه كسي ميسازي؟ گفتي: براي خدا! خوب خدا كه ميداند براي خدا ميسازي. بگذار اين به اسم من باشد. يعني با اين… اين يكي از راههاي امر به معروف از راه طنز است. يعني از راه طنز ما ميتوانيم به افراد بگوييم: اين كار تو درست نيست. راه تو درست نيست. از راه طنز! اينجا از راه طنز بهلول به هارون الرشيد فرمود: كه نيت تو خدا نيست. تو اگر براي خدا است به اسم من باشد. بايد اخلاص باشد. معناي اخلاص هم اين است كه مردم بفهمند يا نفهمند در تو اثر نگذارد. چه مردم بفهمند، چه مردم نفهمند.
يكي از بزرگان، يك كتابهاي خوبي هم نوشته است. دانشمند مهمي است. كتابهاي خوبي هم نوشته، ميگفت: رفتم عيادت دوستم، يك جعبه گزي، چيزي هم زير عبايم بردم. دور تخت بيمارستان شلوغ بود. ما اين را هم در اين كمد گذاشتيم. وقتي بيرون آمديم، گفتيم: ببين ما دو تا جعبه گز داديم. ولي در شلوغي بيمار نفهميد كه جعبه گز كار ما است. فهميدم اخلاص نيست. ميخواستم او بفهمد. هركاري را كه دلت ميخواهد مردم بفهمند و اگر نفهمند غصه ميخوري، اين معنايش اين است كه براي خدا نبوده است. حالا نگاه كنيد چند تا… سلام عليكم، سلام ميكنيم، طرف يا نميفهمد يا حواسش جاي ديگر است جواب نميدهد. بيخود به اين سلام كردم. متكبّر! دستم بشكند به اين سلام كنم. آقا تو براي خدا سلام كردي، ثوابت را داري. حالا او نفهميد، فهميد، عمدي بود، سهوي بود، جواب بدهد يا جواب ندهد، تو اجر خودت را داري. شما براي خدا كار كن، اجرت را داري. مردم بفهمند، نفهمند. قرآن به افراد دزد، ظالم ميگويد. ولي به افرادي كه ظلم فرهنگي ميكنند، ميگويند: اظلم! ظلم فرهنگي در كشور ما كم نشد. بسياري از كتابهاي دانشگاههاي ما ترجمههاي افكار غربي است. افكار غربي كه بعضيهايش هم به رسوايي كشيده شده است. يعني رد شده است. حالا گاهي يك فكري است غربي است ولي پايش به جايي بند است. گاهي يك فكري غربي است كه نه غرب هم اين فكر را رد رده است، ولي ما هنوز مثلاً ترجمهاش را داريم بلغور ميكنيم. ظلم فرهنگي! من روي منبر يك چيزي بگويم كه مردم استفاده نكنند. گوشت كيلويي چند هزار تومان بخورند. عمر طلاييشان در خدمت بنده، من يك چيزي بگويم كه به درد مردم نخورد. چيزي بنويسم كه به درد مردم نخورد. چيزي بگويم. برادران طلبه، و دانشجو و منبريها! به عنوان يك شاگرد خودتان برادر كوچك خودتان، من تقاضا ميكنم. آنچه از دهانتان بيرون ميآيد، دهان مبارك! و آنچه مينويسيد، 4 شرط داشته باشد، وگرنه روز قيامت همهي شما گير هستيد.
6- معيار و ملاك در انتخاب كارهاي فرهنگي و مذهبي
1- يا بايد آنچه بچههاي ما ميخوانند و مينويسند واجب باشد. يا مستحب باشد. يا مشكل فردي را حل كند. يا مشكل جامعه را حل كند. بسياري از چيزهايي كه ما ميگوييم و ميخوانيم نه واجب است. نه مستحب است. نه نياز فرد است. من سخنراني ميكردم در دانشگاه، يك دانشجو پرسيد آقا نماز در قطب شمالي كه 6 ماه شب است، 6 ماه روز چطوري است؟ گفتم: مادرت رفته يا پدرت؟ گفت: هيچ كدام! گفتم: شما فردا صبح بليط پرواز داري؟ گفت: نه! گفتم: واجب است بداني؟ يعني الان بر ما واجب است كه قطب شمالي را بدانيم. گفت: نه! گفتم: مستحب است؟ گفت: نه! بسياري از سؤالهاي ديني ما احمقانه است. اين حديث از امام صادق است يا از امام باقر؟ چه فرقي ميكند. مثل اينكه بگوييم: آقا نماز جمعه آمدي با كدام شير وضو گرفتي؟ آب آن يكي است. اين حديث را سلمان نقل كرد، يا ابوذر؟ آخر اين هم سؤال است؟ حالا يا سلمان نقل كرد يا ابوذر. شما هرگز انگوري كه ميخوري، ميگويي: اين آبش آب قنات است يا آب رودخانه؟ در جعبهاي كه گذاشتند جعبهي پلاستيكي است يا جعبهي چوبي؟ جعبههاي 20 كيلويي است يا جعبههاي ده كيلو؟ چه ميپرسي؟ ابيذر نقل كرد يا سلمان؟ از امام صادق است يا از امام باقر؟
در يك پژوهشكدهاي رفتم. گفت: من هزار اسم براي حضرت مهدي پيدا كردم. گفتم: خدا از سر تقصيرات تو بگذرد. حضرت مهدي يك اسم دارد به نام مهدي، حالا بقية الله بگو، ده تا اسم ديگر… مگر پيدا كردن هزار تا اسم واجب است؟ گفت نه واجب نيست. گفتم: مگر مستحب است؟ گفت: نه! مستحب هم نيست. گفتم: مگر نياز فرد است؟ گفت: نه! گفتم: مگر نياز جامعه است؟ بگو: حضرت مهدي وظيفهاش چه است. زمان ظهورش چه ميشود؟ ما چه كنيم كه آقا از ما راضي باشد؟ وظايف ما در زمان غيبت چيست؟ آخر اسم پيدا كردي؟ نام دوم «قل هو الله» چيست؟ نميخواهم بدانم. در مذهبيهاي ما سؤالهايي هست بيخردانه! در مذهبيهاي ما، در مساجد ما، به اسم دين سؤال طرح ميكند. ما بد برنامهريزي كرديم. يعني از خودمان ضعف نشان داديم.
7- هماهنگي احكام دين با فطرت بشري
قرآن ميگويد: دين فطري است. «فطرت الله» فطري ميداني يعني چه؟ يعني همهي دلها به سمتش جذب ميشوند. مثل بچه! همه بچهي كوچولو را دوست دارند. سياهپوست، سفيد پوست، در اين رژيم، در آن رژيم، در هر رژيمي، در هر سني، در هر كشوري آدم بچهاش را دوست دارد. علاقهي بچه فطري است. قرآن ميگويد: دين مثل علاقه به بچه است. فطري است. هركس از دين بدش آمده است، يا همان ليموترش پاسدار من است. يك عملي از من ديده است. يا رفته آب بخورد، معده آب ميخواهد. يك مگس در آن افتاده است. مي گويد: ديگر نميخواهم. يعني دين فطري است. تشنگي فطري است. اما چون در دين خرافات آمده است، مثل اينكه در آب مگس ميافتد، آدم انكار اصل دين را ميكند، انكار اصل آب را ميكند. گاهي وقتها هم لِفتش ميدهيم. يك چيزي را كه يك دقيقه ميخواهيم بگوييم، آقا پدر شما چطور مرد؟ ابوي بنده تب كرد. لرز كرد، مُرد! دو ثانيه! سه ساعت مينشيند مرگ پدرش را ميگويد. او را اين دكتر بردم، اين آمپول را زد. او آمد و او آمد و … بابا وقت و با گوشت كيلويي چند هزار تومان بخورم، مرگ پدر تو را گوش بدهم؟
در فيلم ها! گاهي فيلم از قدم زدن است. دوربين را زير پا مي برد. ميگويم: قدم زدن مردم مگر فرق ميكند. همهي مردم اينطور قدم مي زنند. اين دوربين را زير پا ميبرد كه مثلاً بگويد: دو ثانيه بيشتر توليد كردم، دو تا سي هزارتومان بگيرد. آدم ميفهمد وگرنه حالا…
تاريخ زندگي شيخ مفيد! سه تا خواهر داشت. حالا يا سه تا يا دو تا. پدر شيخ مفيد نجار بود يا نانوا؟ خوب به چه درد ما ميخورد؟ چه باعث شد؟ امام خميني چند تا برادر دارد؟ چند تا خواهر دارد؟ شماره شناسنامهي امام خميني چند است؟ ميخواهي چه كني؟ سؤالهايي است كه نه واجب است نه مستحب! نه نياز فرد، نه نياز جامعه! هرچه كه عمرتان را صرف كنيد كه نه واجب است. نه مستحب است. نه نياز فرد، نه نياز جامعه، سوزاندن عمر، تلف كردن عمر و اسراف عمر از گناهان بزرگي است. در مسجدها بايد برنامهها كم، شيرين، خلاصه، لازم ندارد حرف روي حرف بزنم. حديث داريم پيغمبر ما هفتهاي يكبار حرف ميزد. 4 روز حرف نزن، اما آن يك روز كه حرف مي زني، 5 دقيقه حرف حسابي بزن. اميدوارم كه در برنامهها تجديدي كنيم. اگر ما مسجدهايمان درست شود، چون دين ما خيلي غني است. هيچكس تا الآن حرف نويي نگفته كه در دين وجود نداشته باشد. من خواهش ميكنم اين را ديگر بعد از سي سال تلويزيون، حق دارم يك چنين سؤالي از شما بكنم. بنده معلم سي سالهي شما هستم. تقاضا ميكنم، همهي اساتيد دانشگاه، همهي شما به هم فكرهايتان را فشار دهيد، همهي روشنفكرها يك قانوني از شرق يا غرب بياوريد، كه بهتر از آن قانون در قرآن و روايات نباشد. يك قانون پيدا كنيد كه نباشد. من هم به اين قرآن قسم ميخورم كه آن را ميگويم. ميگويم: آقا يك كسي يك تلفن كرد يك قانوني آورد كه اين قانون، قانون خوبي است ولي در اسلام نيست. مسيحيها چيزي ندارند. يهوديها چيزي ندارند. چيزي ندارند بهاييها كه ديگر مسخره هستند. اصلاً مسخره، اصلاً يك چيز استعماري است. حالا اديان آسماني ما از همه جلوتر هستيم. ما از قوانين بينالملل از همه جلوتر هستيم. كسي چيزي ندارد كه جذب شود. منتهي خوب آدمهايي كه سواد ندارند، عرض كنم به حضور شما كه نميداند معدن طلاي خودش كجا است، با يك حلقهي طلا گول ميخورد. چون از معدن خودش خبر ندارد. خدايا! روز به روز ما را با معارف اسلام آشناتر بفرما. سال جديد را براي ما سال نور و بركت و خير، سال وحدت و مصونيت و قدرت و پيشرفتهاي همه جانبه قرار بده. قلب آقا امام زمان را از ما راضي بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»