متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/10/29
«بسم الله الرحمن الرحيم»
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ و صلّ علي علي ابن ابيطالب اميرالمؤمنين
بينندگان عزيز بحث را در غدير خم گوش ميدهند. من در اين مدت که بحث در تلويزيون بوديم، در اين بيست و شش هفت سال، هر سال به غديرخم رسيديم يک چيزي گفتم، ولي باز هم چيز نو خداوند به ذهنم انداخته ميخواهم امشب يک قسمت از آنچه گفتهام بگويم يک چند تا هم نکتههاي نو گيرم آمده بگويم که شايد نشنيده باشيد.
در الغدير ماجراي غديرخم را به اين صورت نوشته که، «بسم الله الرحمن الرحيم»، (اجمع رسول الله) پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم اصحابش را جمع کرد در سال دهم هجري(و أذّن في النّاس بذلک) اعلام کرد که دارم ميروم مکه هر که ميخواهد بيايد بيايد.
بررسي کنيم نکات را. «بسم الله الرحمن الرحيم» نکاتي درباره غدير. 1-(أجمع) جمع کرد پيغمبر، چه خبري بود که پيغمبر اصحابش را جمع کرد، اين کار تازهاي ميخواست بکند، وگرنه حج که ميخواهد برود که لازم به(أجمع) نيست.
1- گزارش آخرين سفر حجّ پيامبر اسلام
دوم(اذّن في النّاس بذلک)، (اذّن) از همان اذان، (اذّن) اعلام کرد که هرکه ميخواهد بيايد بيايد. (أجمع)، (أذّن)، (فقدم المدينه خلق کثير) يک خلق کثيري، جمعيتي آمدند از مدينه که با کاروان پيغمبر بروند، اسم اين حج هم حجة الوداع، يعني حجي که وداع با پيغمبر است، چون دو ماه بعد تقريبا، پيغمبر از دنيا ميرود، حجي است که با پيغمبر وداع ميکنند، حجة البلاغ، حجة الکمال، اسامي زيادي دارد، از وقتي هم که پيغمبر هجرت کرده به مدينه که سال پنجاه و سه هجرت کرد، چهل سالگي به پيغمبري رسيد، سيزده سال مکه بود، شد پنجاه و سه سالگي که هجرت کرد، بعد از هجرتش بعد از ده سال اين اولين حجش است. بعد ميفرمايد که: (فخرج مغتسلا)، غسل کرد، (متدهنا) عطر و روغن زد، (مترجّلاً) پياده رفت، (متجرداً في ثوبين) دو تا لباس پوشيد، يکي مثل لنگ به کمر، يکي به دوش، روز شنبه بود، بيست و پنجم ذي القعده، يعني پانزده روز به عيد قربان تقريبا، رفتند مکه و همه خانم هايش را هم با خودش برد. (و اخرج معه نساءه کلهن) همه زنهايش را هم برد. در جبهه پيغمبر خانمش را ميبرد، خانمهايش را روي قرعه و نوبتي ميبرد، حالا يک مراسمي است که همه خانمها بايد باشند، (و سار معه اهل بيته) اهل بيتش را هم با خودش برد، از همين پيداست که اهل بيت پيغمبر غير از خانم هايش هستند، اگر اهل بيت هم جزء خانم هايش بود نميگفت(نساءه کلهنّ) بعد ميگويد(و اهل بيته)
2- اجتماع حاجيان در سرزمين غدير
خوب، حالا مفصل است که جمعيت چقدر آمدند از نود هزار گفتند، تا صد و بيست و چهار هزار، حالا، در مسير کجا نماز خواند، کجا استراحت کرد، اينها را من حالا نميخوانم، (فلما قضي مناسکه) مناسک حج که تمام شد(وانصرف) دارد بر ميگردد، رسيد به جايي به نام غدير خم نزديک جحفه، آنجا يک چهارراهي بود که يک راهش به مدينه ميرفت، مدينه، مصر، عراق، حالا. بعد آنقدر هوا داغ بود مردم را نگه داشت، فرمود هرکه تند رفته بگوييد برگردد، آيه نازل شد «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» المائده/67، همه اين آيه نکته در آن است.
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» گفت، «يَا أَيُّهَا النّبي» نگفت، «يا محمّد» نگفت، «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» وقتي ميگويند که کار، کارِ رسالتي است يعني يک رسالت داري، يعني يک رسالت مهم است که ميگويد «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» در تمام قرآن دو تا «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» بيشتر نيست. يکي مالِ اينجاست. دو «بَلِّغْ» گفت نگفت «أبلغ»، «أبلغ» يعني ابلاغ کن، «بَلِّغْ» هم يعني ابلاغ کن منتهي «بَلِّغْ» اهميتش از «أبلغ» بيشتر است. «ما انزل اليک» يعني قصه آن است که نازل شده، يعني اين دستوري که ميگويم ابلاغ کن، دستور صد در صد از طرف خداست. «أُنزِلَ إِلَيْكَ» نازل شده به تو، يعني تحليل و برداشت و حدس و تخمين نيست. «أُنزِلَ»، «مِن رَّبِّكَ» نگفته «من الله» نگفت «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن الله»، گفت «مِن رَّبِّكَ»، «رَّبِّكَ» يعني چون ميخواهد شما را تربيت کند، اگر رهبر، رهبر لايقي بود مردم تربيت ميشوند اگر رهبري گيج بود، مردم هم رشدي در آنها نيست. «رَّبِّ»، مربي، يعني چون خدا ميخواهد تو را رشد دهد، دين تو را، راه تو را رشد دهد «مِن رَّبِّكَ» گفته، وگرنه ميگفت «بَلِّغْ مَا أُنزِلَ مِن الله»، «مِن رَّبِّكَ» بعد هم گفته «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ» نگفته «وَإِن لَّمْ تبلغ»، در حرفها قانونش اين است: بگو، اگر نگويي، بزن، اگر نزني، بقيهاش را من ميگويم شما بگوييد: بخور، اگر نخوري، بپوش، اگر نپوشي، باز ميگويد «بلغ و ان لم تبلغ»، «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ و ان لم تبلغ» گفته «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ»، فعل يعني عمليات، يعني اين ابلاغ، ابلاغ زباني نيست، يک مراسم تشريفاتي است که بايد همراه با يک سري عمليات باشد. اگر زباني بود ميگفت «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» بعد هم ميگفت «وَإِن لَّمْ تبلغ» بعد هم اولتيماتوم داده.
به ذهنم آمد همين امشب چند لحظه پيش، همين چند لحظه پيش خدا به ذهنم انداخت که خدا کجا اولتيماتوم داده، در قرآن سه چهار تا اولتيماتوم است. 1- اولتيماتوم چه کلمهاي است؟ انگليسي است؟ فرانسه است؟ چي است؟ فرانسهاي است؟ اولتيماتوم فرانسوي است، مثل کلمه کادو، کادو هم که ميگويند فلاني کادو داده اين هم فرانسوي است. خوب، ايرانيها که برمي گردانند اسمش چه ميشود؟ هشدار، حالا تهديد. در قرآن چند تا تهديد دارد. يکي تهديد در مورد توحيد است، يکي تهديد در مورد امامت است، الله اکبر، چه ربطي دارد به اينجا، آقاياني که پاي تلويزيون نشستهايد اين را زيادي گوش دهيد،
3- رابطه توحيد با ولايت
يک نکته لطيفي خدا به ذهنم انداخته براي شما بگويم. قرآن چند جا پيغمبر را تهديد ميکند يک جا راجع به خدا، يک جا راجع به امام، راجع به توحيد ميگويد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ» اگر مشرک شوي «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» الزمر/65 حبط ميشود عملت، اگر مشرک شوي عملت نابود ميشود، تهديد ميکند. راجع به امامت هم تهديد ميکند، تهديد امامت اين است «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر علي را معرفي نکني رسالت هيچي، رسالت خدا را نرساندي يعني کل اعمالت هيچ. از توحيد بگذري پوچ، از امامت بگذري پوچ، الله اکبر. معلوم ميشود توحيد و امامت مرتبط است. حالا يک ذره يک ذره آدم ميفهمد چرا يک حديث داريم(کلمة لا اله الا الله حصني) يک حديث داريم(ولاية علي ابن ابي طالب حصني) معلوم ميشود توحيد و ولايت يکي است، مثل اينکه دکتر ميگويد قرص را بخوري خوب ميشوي آمپول هم بزني خوب ميشوي، معلوم ميشود ترکيبات شيميايي قرص و آمپول يکي هستند منتهي يکي جامد يکي مايع. حديث است(کلمه لا اله الله حصني) حصن يعني قلعه الهي، خداوند فرموده توحيد قلعه الهي است هرکه در اين قلعه باشد بيمه است، بعد ميگويد(ولاية علي ابن ابيطالب حصني فمن دخل حصني) هر دو يکي است، خداوند هم در مورد توحيد ميگويد اگر مشرک شوي، شرک يعني دست از توحيد برداري عملت حبط ميشود، نابود ميشود، اگر امامت را هم نرساني عملت نابود ميشود، خيلي مهم است.
امام ميفرمود اسلام آمريکايي، اسلام ناب. اسلام آمريکايي اسلامي است که نماز ميخواند روزه ميگيرد، قرآن هم حفظ ميکند، مثل اينهايي که آمدند کربلا، کربلا لشکر يزيد نماز هم ميخواندند، قرآن هم ميخواندند، امام حسين را هم کشتند. نميشود انسان بگويد من خدا پرستم منتهي رهبرم رهبر آسماني نيست.
4- آيا تنها انتخاب آخرين امام به عهده خداست؟
يک چيزي لطيف برايتان بگويم زيادي گوش بدهيد، من اين را از يک جوان يمني ياد گرفتم. يک جوان بود بيست و چهار پنج سالش بود يمني بود، تازه هم درس خوانده بود، ولي مني که الان شصت سالم است، از پانزده سالگي تا حالا طلبهام، چهل و پنج سال است طلبهام، براي من نو بود. خدا گاهي وقتها يک چيزي را به ذهن يک کسي القا ميکند. اين يمني گفت که سني و شيعه همه قبول دارند، شيعهها که همه صد در صد، سنيها هم بسياري از درصد، حالا آمار سنيها را من نميدانم، ولي کثيرشان، جمع کثيري از اهل سنت امام زمان را قبول دارند. کتابهايي هم نوشته شده به نام حضرت مهدي در کتابهاي اهل سنت. حتي وهابيها هم قبول دارند. ما ميگوييم که شما چرا غديرخم را قورتش داديد؟ ميگويند مردم جمع شدند در سقيفه رأي دادند، گفتند علي نه، ديگري، پس از خليفه اول ميگويد ديگري، سپس ديگري، سپس ديگري، بعد علي، ميگوييم باشه. ميگوييم شما حضرت مهدي را قبول داريد ميگويند بله، ميگوييم مگر نميگوييد امامت با رأي دادن است؟ ميگويند چرا، ميگوييم خوب رأي بدهيد حضرت مهدي را مشخص کنيد ميگويند نه حضرت مهدي را بايد خدا تعيين کند. ميگوييم چطور شد اولي را شما تعيين کرديد، آخري را خدا تعيين کند؟ اگر امام را بايد خدا تعيين کند هم اولش را بايد خدا تعيين کند هم آخرش را. شما به امام اول که ميرسيد ميگوييد مردم جمع شدند اجماع شد، مردم رأي دادند انتخابات شد، گفتند کس ديگري، ميگوييم اگر امام اول را رأي بدهند خوب همين طور که اولي را رأي داديد رأي بدهيد يک حضرت مهدي ببافيد، بگوييد اين حضرت مهدي. ميگويند نه اين مهدي کار خداست، ميگوييم چطور آخري کار خداست؟ گاهي وقتها يک کسي يک چيزي ميگويد آدم ميماند.
من يک وقت نشسته بودم سر سفره، بستگانم بودند، به بستگانم گفتم بچه تا دو سال شير مادر بخورد، يک بچه کوچولو بود شايد سه سالش بود گفت که بچه شير مادر بخورد تا وقتي که دندانش درآمد، اگر وقتي دندانش درآمد خدا ميخواهد بگويد ديگر حالا کم کم وقت. . . من هرچه ماندم جواب بچه سه ساله را نتوانستم بدهم، چون من گفتم تا دو سال، او گفت سال نه، تا مادامي که وقتي دندان درآمد، ديگر دندان نميشود که سينه مادر را گاز بگيرد که، اين دندان يعني ديگر ذره ذره بايد غذاهاي. . . . گاهي وقتها يک استدلال روان است، با استدلال روان. اگر مهدي بايد کار خداست، علي هم کار خداست.
5- تعيين امام، کار خداست نه مردم
اصلا امامت را قرآن ميگويد کار مردم نيست. ميگويد «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» الشوري/38 ميگويد «أَمْرُهُمْ» چه کاري دارد به «أَمْرُالله» قرآن گفته «وَأَمْرُهُمْ»، «وَأَمْرُهُمْ شُورَى» يعني کارهايي که مال، «امرهم» به مردم است، يعني کارهاي مردمي مشورتي است، امامت کار مردمي نيست، امامت کار خداست. خدا وقتي حضرت ابراهيم را امام کرد گفت «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» البقرة/124 خدا به ابراهيم گفت «إِنِّي» مني که خدا هستم «جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» تو را براي مردم امام کردم، «قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي» ابراهيم گفت از ذريه و نسل من امام شود، فرمود «لاَ يَنَالُ عَهْدِي» عهد من به ظالم نميرسد. حضرت ابراهيم وقتي از خدا خواست بچه هايش هم امام شوند تمام بچه هايش، فرمود عهد من به ظالم نميرسد. بچههاي تو اگر ظالم باشند به مقام امامت نميرسند. پس امامت عهد است، يعني عهد خداست، عهد خدا مشورتي نيست، امر مردم مشورتي است. مثلا(الصلوة عهد الله) حديث داريم نماز عهد خداست، بيائيم مشورت کنيم، رأي بدهيم نماز صبح زمستان چهار رکعت شود، تابستان چون مردم خوابشان ميبرد. . . بابا در نماز انتخابات نيست چون(الصلوه عهد الله) اگر چيزي عهد خدا بود جايي براي مشورت ندارد. قرآن بخوانم چرا از خودم ميگويم، «ما کان لمؤمن و لا مؤمنه» هيچ مرد با ايمان و زن مؤمني حق ندارد «اذا قضي الله و رسوله امرا» اگر مردم قضاوت کردند، اگرخداوند قضاوت کرد، دستور داد چيزي را، حق ندارند مردم در مقابل رأي خدا رأي بدهد. خداوند وقتي ميگويد علي، ديگر ما نميتوانيم بگوييم والا خدا گفت علي، حالا ببينيم مردم چه ميگويند. بله قانون اين است، حالا ببينيم قوانين بين الملل چه ميگويد. اگر خدا يک دستور داد ديگر ما نبايد چيزهاي بين المللي را حساب کنيم. «و امرهم شوري بينهم»، «امرهم» يعني کار مردم مشورتي است. آقا يک پولي داريم درمانگاه بسازيم يا مدرسه يا جاده؟ مجلس شورا رأي ميدهند که آيا بودجه صرف مدرسه شود يا درمانگاه يا جاده، خوب اين پول خرج کجا شود، مردم مدرسه ميخواهند، درمانگاه ميخواهند، جاده هم ميخواهند، اين کار مردمي است، مشورت کنيم ببينيم نمايندگان بودجه را به چه اختصاص ميدهند. اما «عهدي»، عهد خدا، آدم از اين يک چيزي را هم ميفهمد، الله اکبر، الله اکبر. هي چيزهاي نويي به ذهن آدم ميآيد. يک آيه داريم قرآن ميگويد «اوفوا بعهدي اوفِ بعهدکم» شما به عهد من وفا کنيد من هم به عهد شما. . . «عهدي» چي است؟ امامت عهد خداست، يعني «اوفو بِ» امامت، من هم«اوفِ». . . يعني اگر شما آن امامي که من گفتم دنبالش رفتيد من هم آنطور که شما ميگوييد انجام ميدهم. «اوفوا بعهدي اوف بعهدکم»، «عهدي» چي است؟ «لا ينال عهدي»، «عهدي» چي است؟ امامت است، «انّي جاعلک للنّاس اماما» خدا اولتيماتوم داده، يعني گفته توحيد لغو شود، شرک حبط ميشود، امامت، «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»
حالا. آقاياني که دير پيچ تلويزيون را باز کردند، مسئله چي است؟ «أجمع»، پيغمبر جمع کرد اصحاب را، «أذّن» اعلاميه داد، اذان گفت، همه خانم هايش را آورد، اهل بيتش را آورد، مراسم را که انجام دادند به چهارراه رسيدند به نام غدير خم اين آيه نازل شد، اين پيام دارد، رسول، نه نبي، «بلّغ» نه «أبلغ»، «أنزل» نه از تحليل سياسي شخصي، «من ربک» نه «من الله»، «و ان لم تفعل» نگفته «و ان لم تبلغ»، «فما بلّغت» يعني اگر علي نباشد کل زحمتها هدر ميرود. اگر امام رضا ميفرمايد: امامت قوام اسلام است. قصه جدي است.
تمام برنامهها هم اين است که ما ولايت فقيه نداشته باشيم. چون کشورهايي که همينطور يک نمازي ميخوانند، قرآني ميخوانند، روزهاي ميگيرند، آمريکا بر همه اينها مسلط شده، آمريکا سالها حکومت ميکرد، از وقتي مردم دستشان را گذاشتند در دست امام، ديگر آمريکا حريف نشد. ميگويند يک کاري بکنيم اينها دست در دست امام نباشد. حالا تزِ اسلام منهاي روحانيت باشد، ما دين ميخواهيم کار به آخوند نداريم. بله، اگر آخوند کج است کمرش را ميزنيم ولي ولايت فقيه که کج نيست، ما مسئله ولايت فقيه را بايد سفت بگيريم، چون قوام ما با اين است، امام رضا فرمود امامت قوام شماست. قرآن ميگويد اگر علي نباشد زحمات بقيه هم هيچ ميشود، «فما بلّغت رسالته» قرآن هيچي، روايات هيچي، همهاش هيچي؟ بله علي نباشد همه هيچي. برق اگر نباشد تمام لامپهايي هم که وصل کرديد نور در آن نيست. بعد ميگويد «والله يعصمک من الناس» اين که ميگويد «يعصم» از معصوم است، اينکه ميگويند فلاني معصوم است يعني محفوظ است، خدا محفوظ ميکند تو را از مردم، معلوم ميشود پيغمبر يک دغدغهاي داشت. هيچ کجا پيغمبر طفره نميرفت، در بيان معرفي حضرت علي پيغمبر طفره رفت، چون اگر طفره نميرفت اين لحن لحني است که طفره ميرود. اگر پيغمبر طفره نميرفت که نميگويد «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» اولتيماتوم براي کسي است که هي طفره ميرود، پيغمبر طفره ميرفت. چرا طفره ميرفت؟ از يک عده ميترسيد، «والله يعصمک من الناس». بعد چه گفت: (من کنت مولاه فهذا علي مولاه) بعد هم گفت(هذا) بعد هم دست علي را بلند کرد. گفت اين، دستش را هم خوب بلند کرد، يک جوري دستش را بلند کرد که زيرِ بغل حضرت علي پيدا بود، يعني همچين نکرد، همچين کرد.
6- بيعت مردم، بيانگر معناي سياسي ولايت
بعد هم ميگويند مولا يعني دوست، ميگوييم مگر دوستي بيعت ميخواهد؟ مردم آمدند بيعت کردند. بابا شما سوهان هم دوست داري، گز هم دوست داري، پلو هم دوست داري، پول هم دوست داري، پست هم دوست داري، مگر هر کسي هر کسي را دوست دارد بايد بيعت کند؟ اينکه بيعت کردند پيداست مسئله سياسي بود، مسائل سياسي و حکومتي بيعتي ميخواهد، علاقه. . . مگر شما با هر کسي رفيق هستي با او بيعت ميکني؟ از همه گذشته هرکه هم من را دوست دارد علي را دوست داشته باشد لازم است لبِ چهارراه باشد؟ سه روز جمعيت آنجا معطل شدند، به قدري هوا داغ بود که لباسهايشان را کندند زير پايشان انداختند کف پايشان ميسوخت. بعضيها لباسهايشان را سر کشيدند، سرشان ميسوخت، کلهها هم تراشيده بود، آخر عيد قربان همه حاجيها کله هايشان را ميتراشند. کله بي مو، خورشيد مکه، شن داغ، سه روز معطل، فرمود به جلوييها بگوييد برگردند، عقبيها برسند، بعد علي ابن ابيطالب کي شد؟ اينها را چرا گذاشتند بعدا، اگر قبل از مکه در اعمال حج، علي را معرفي ميکرد چه ميشد؟ لطيف است، حالا اينها را اسمش را ميگذارند روانشناسي تبليغات، در دنيا پنج تا کشور دکتراي تبليغات ميدهد. ببين روانشناسي تبليغات را، حضرت رسول گذاشت يک جايي که کوچه پس کوچه و خانه و خيمهاي نباشد، يعني همه بيابان باشد که همه مکشوف باشد. همه ببينند، يک. هيچ کجا پيغمبر از اولي که پيغمبر شد تا وقتي از دنيا رفت، هيچ کجا پيغمبر جمعيت يک دستي را جز غديرخم پيدا نميکرد، آخر در مکه هر کدام يکي طواف ميکند يکي خواب است، يکي در خيمه است، يک جا که همه مردم يک دست باشند، همه بعد از اعمال حج باشند، بعد هم پيغمبر فرمود دو سه روز ديگر نيستم، آخر وقتي آدم به بچهاش ميگويد دو روز ديگر بابايت را نميبيني، بچه نسبت به ملاقات حساس ميشود، پيغمبر مردم را حساس کرد، بعد هم از سه طرف، ببخشيد، از چهار طرف اين طور کرد، فرمود که «ألا تسمعون» صدا ميآيد؟ گفتند بله، اينجوري کرد «ألا تسعمون»، بله، «ألا تسمعون» استماع ميکنيد؟ صدا ميآيد؟ از چهار طرف اقرار گرفت. هيچ سخنراني پيغمبر از چهار طرف اقرار نگرفت. ما گفتيم مگر چه قضيهاي است قصه، بعد فهميديم وقتي حق حضرت علي غصب شد، فاطمه زهرا شبها در خانهها را ميزد ميگفت شما در غديرخم نبوديد؟ ميگفتند آن دورها بوديم صدا نميآيد، وقتي گفت صدا نميآمد من فهميدم چرا پيغمبر از چهار طرف اقرار گرفت، يعني ميديد که زهرا درِ خانه را بزند و اينها بگويند ما صدا را نشنيديم وگرنه پيغمبر خيلي سخنراني کرد، بعد هم پيغمبر نميگويد «قال» ميگويد «خطب» ميدانيد فرق بين «قال» و «خطب» چه است؟ «قال» تک جمله است، يک حديث است، «خطب» سخنراني است، سخنراني چند صفحه است به کتابهاي معمولي، يعني سخنرانياش دو کلمهاي نبوده، در سخنرانياش تمام مسائل اعتقادي بوده، آدم بين مسائل اعتقادي نميگويد که «بسم الله الرحمن الرحيم» بنده حضرت ابراهيم را دوست دارم، بنده خدا را دو ست دارم، بنده قرآن را دوست دارم، بعد يک مرتبه بگويد بنده نخودچي کشمش را دوست دارم، اِه، آخر بايد تناسب داشته باشد، در سخنراني مسائل نبوت و توحيد و معاد بود، قاطي مسائل توحيد و نبوت بايد يک چيزي بيايد که هم وزن آنها باشد.
7- اطاعت از اولي الامر، هم رديف اطاعت از پيامبر
قرآن وقتي ميگويد «أطيعوا الله» بقيهاش را هم شما بخوانيد «و أطيعوا الرسول و اولي الامر» وقتي ميگويد «أولي الامر»، اولي الامري که کنار الله و رسول است، بايد کارش هم شبيه خدا و رسول باشد، نميشود گفت «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول»(و اطيعوا صدام حسين)، اِه، آدم نميگويد عسل بخور، بعد يک مرتبه بگويد پِهِن بخور، پِهِن را که کسي کنار عسل نميگذارد، صدام حسين را که کسي پهلوي. . . . وقتي ميگويد «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولي الامر»، «أولي الامر»ي که کنار خدا و رسول است بايد کارش هم فتوکپي کار پيغمبر و رسول باشد. پيغمبر فرمود «تنزّل الملائکه» شب قدر ملائکه ميآيند کجا ميروند؟ گفت ميروند پهلوي پيغمبر گفت بعد از من کجا ميروند؟ گفت نميدانم گفت ميروند خانه علي ابن ابيطالب، بايد يک کسي باشد که لياقت داشته باشد که فرشتههاي آسمان شب قدر، «تنزّل» بر او نازل شوند. تبريک گفتند، آخر بعضيها ميگويند(من کنت مولاه) يعني هرکس من را دوست دارد علي را هم دوست داشته باشد، ما حرفمان اين است که دوستي بيعت نميخواهد، دوستي سه روز معطلي نميخواهد، دوستي اقرار از چهار طرف که(ألا تسمعون) نميخواهد، دوستي تبريک نميخواهد، دوستي تهديد نميخواهد، در همين خطبه پيغمبر تهديد کرد، فرمود هرکه علي را رها کند کذا و کذا، اوه چه تهديدهاي تندي، من تهديدهايش را ديگر نميگويم.
حالا ميشود اين بحث تاريخي را رها کنيم، حالا هزار و چهارصد سال پيش هرکه بوده بوده ديگر، مگر ميشود رها کرد؟ ما يک ذره يک هزارم عدالت علي، يک هزارم عدالت علي ابن ابيطالب در کشورمان باشد قصه حل ميشود، يک هزارمش، نه عدل علي، يک هزارمش باشد خيلي حل ميشود. چه پولهايي کجا ورم کرده است. هر جا دست ميزني بي عدالتي است. علي ابن ابيطالب که پوست و گوشت علي را نميخواهيم، فکر علي، مکتب علي، تربيت علي، مشي علي، شجاعت علي، اخلاص علي، توکل علي، شمشير علي، سوز علي، شور علي، ما ميگوييم علي يعني به عنوان يک مکتب، مکتب علي ابن ابيطالب. شير ميآورند ميگويند نصفش را بدهيد به ابن ملجم، الله اکبر، کي به قاتلش شير ميدهد؟ در نماز گفت انگشترم را بگير، حتي نگفت بنشين نمازم تمام شود، يعني کمک به فقرا در نماز است نه بعد از نماز. هزار رکعت نماز خواندن و خسته نشدن، در عمرش پشت به جبهه نکردن، هزار باب علم که از هر بابي هزار باب باز ميشود، فرمود من به آسمانها آشناتر از زمين هستم، يک همچين علمي، يک همچين، (من کنت مولاه)، خيلي ما محروم شديم. هزار و چهار صد سال از عدل علي محروم شديم حالا يک کسي که دم از عدل ميزند مردم به عشق نسيمي از عدل شايد بويي از عدل، اميرالمؤمنين مجرم را آوردهاند شلاقش بزنند يکي از اصحابش سه تا بيشتر ميزند فرمود چرا بيشتر زدي؟ بده من شلاق را، شلاق را گرفت، قنبر را خواباند، حالا قنبر بود يا کس ديگر، سه تا شلاق به او زد، چه کسي الان حاضر است که مثلا بگوييم آقا حالا ايشان بابا يک قاضي بوده يک سه تا شلاق اضافي زده، اين حرفها نيست، ما جرأت نداريم يک قاضي را بخوابانيم دو تا شلاق که اضافه زده به خودش بزنيم. البته من قاضي سراغ دارم که خودش خوابيد گفت من دو تا شلاق اضافه زدم به من بزن. يک همچين قاضياي من الان در جمهوري اسلامي الحمدلله سراغ دارم ولي نادر است. حالا ببينيد ايشان ميدانيد خدمت کرده سوابقي دارد، ايشان نميدانم چنين است، چنان است، بابا همه خصوصياتش خوب، ولي اينجا خلاف کرد. حضرت امير نگفت ببين چه سوابقي دارد، فرمود بخواب سه تا شلاق به او زد. اين عدل اينطور که آدم نميتواند هضم کند.
روز عيد غدير خيلي روز مهمي است و ضمنا به شما بگويم امام زمان هم که ظهور کند، سه مرتبه در قرآن آمده است، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» التوبة/33، الفتح/28، الصف/9 اين تکرار شده، سه بار اين جملهاي که خواندم سه بار آمده، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» يعني اسلام کره زمين را خواهد گرفت. آن اسلامي که کره زمين را بگيرد اسلام غديرخم است، به چه دليل؟ براي اينکه در غديرخم ميگويد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا» المائدة/3 يعني از دين غديرخم من راضي هستم، آنوقت راجع به آينده تاريخ هم ميگويد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» النور/55 خدا وعده داده به مؤمنين «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ»، «وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ»، «دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى»، «الْيَوْمَ رَضِيتُ» آن ديني که ارتضا حاکم خواهد شد. در غديرخم ميگويد «رَضِيتُ لَكُمْ» در امام زمان ميگويد «ارتضي» پيداست که «ارتضي» و «رَضِيتُ» ريشهاش يکي است، پيداست آن مکتبي که، آن عدلي که ميتواند همه دنيا را عاشق کند و زير پرچم خودش جمع کند آن «رَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ» است.
خدايا تو را به حق آبروي اميرالمؤمنين ظهور حضرت مهدي را، عيدي ما را، عيدي غدير ما را، ظهور حضرت مهدي قرار بده. (الهي آمين) ما را از بهترين شيعيان اميرالمؤمنين و از بهترين ياران حضرت مهدي قرار بده. (الهي آمين) خدايا آنهايي را که به زهرا گفتند دور بوديم نشنيديم، ما را از آنها قرار نده که روز قيامت بگويند نميدانستيم ربا حرام است، والا ميگفتند يک جوري مصالحه کرديم با يک قندي فلان، نميدانستيم که دروغ حرام است، نميدانستيم اين فکلش بيرون باشد حرام است، نميدانستيم کم فروشي حرام است، نميدانستي اختلاس و رشوه حرام است، نميدانستي اين کلمه حرفي که ميزني حرام است، ما هم ممکن است اين خطرها پيش بيايد که روز قيامت به ما بگويند ما بگوييم حالا گوشمان. . . قرآن ميگويد روز قيامت فرشتههاي جهنم ميگويند آيا «أو لم يأتکم رسلکم بالبينات» انبيا هرکدامشان به شما نگفتند، ميگويند شنيديم گوشمان بدهکار نبود، اصلا نميدانستيم يک ميليون داريم دويست هزار تومانش سهم امام و خمس است، اين يک باغ انگور دو تا جعبهاش براي فقرا نبود؟ شنينيدم خمس است. نشنيدي حج واجب است؟ پول يک موتور هندا ميرفتي مکه، دهها ميليون دادي براي قبر پدرت، دهها ميليون دادي براي سرويس ماشينت، آنوقت يکي دو ميليون خرج مکه نکردي؟ خيلي گير هستند آنها، آنها يي که به فاطمه گفتند ما نشنيديم مواظب باشند ما جزء آنها نباشيم که بگوييم احکام خدا را نشنيديم. خدايا گوش شنوا، قلب عاشق، دل عارف، زبان ناطق به ذکر خدا، عمر با برکت، علم مفيد، مرحمت بفرما. (الهي آمين) کشور ما، رهبر ما، دولت ما، امت ما، نسل و ناموس ما، مرز و انقلاب و آبروي ما، هرچه که به ما دادهاي در پناه اميرالمؤمنين حفظ بفرما. (الهي آمين)
والسلام عليکم و رحمه الله