متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/10/15
بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
تفسير سوره علق را داشتيم ميگفتيم، «اقْرَأْ» را تفسير کرديم «بِاسْمِ» را هم تفسير کرديم «رَبِّكَ» را هم يک چيزهايي گفتيم؛ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» العلق/1-2 تفسير اين سوره را داشته باشيم.
علق چند تا معنا شده. 1) چسبنده، ماده چسبنده. حالا يا مراد خلقت حضرت آدم است که از گِل چسبنده آفريده شد يا نطفه مرد است که شبيه زالو به نطفه زن ميچسبد، يا آنکه علق از علاقه است، اشاره به اينکه انسان روح اجتماعي دارد، ولي معمولا علق را به معناي خون غليظ معنا ميکنند. علق، خون غليظ و بسته شده.
خوب، اين آيه در زمان ما نشانه قدرت خداست. يک معجزه علمي است که آن زمان صدر اسلام که نميدانستند که انسان از چي است، اينکه انسان از علق است، اين شبيه زالو بودن و اين تبديل به خون بسته شدن، اين چيزهايي است که، البته حالا با اين مسائل فني و تکنولوژي که پيش آمده ميتوانند مسير همه چيز را تعيين کنند و عکسبرداري کنند، فيلمبرداري کنند، به طرف بگويند، اما آن زمان که اين امکانات نبوده، گفتند اصل شما از يک خون بسته است و اين ميتواند يک معجزه علمي و پيشگويي علمي باشد.
1- طرّاحي خداوند بر روي آب، نه جماد
و هم نشانه قدرت خداوند است، چون همه نقاشها روي جماد نقاشي ميکنند، تمام اينهايي که حکاکي ميکنند، طراحي، سنگبري، سنگتراشي، تمام اينهايي که نقشه ميکشند روي يک چيز سفت نقشه ميکشند، روي آب که نميشود نقشه کشيد، خداوند روي مايعات نقشه کشيده. اين هم چقدر نقشه کشيده که ريز مسائل حساب شده است. يک بچهاي در زايشگاه به دنيا آمده بود قاطي شده بود با بچه های دیگر، اين پدر و مادر خيلي ناراحت بودند، پدرش به من ميگفت، من اينجاي گوشم يک خورده چيز دارد، مثل عدد هفت يک کمي لبِ گوشم مثل هفت گودي است، يک کمي بفهمي نفهمي، به اندازه نصف عدس، ميگفت ديدم بچهام همان گوشِ چپش به اندازه يک سرِ سوزن يک هفتي است، يعني اين رقمي نقاشي شده که مسائل اينقدر حساس و ظريف است. «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» العلق/2 نگو آقا چطور ميشود انسان امي را خدا بهش درس داد، پيغمبر که درس نخوانده بود، چطور خدا گفت «اقْرَأْ»، بخوان، آدمي که درس نخوانده چطور بخواند؟ آن خدايي که از علق انسان ميسازد، از بيسواد باسواد ميسازد.
2- آفرينش انسان توسط خداوند کريم
خوب، «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» العلق/2 بعد چي؟ «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» العلق/3 بخوان و پروردگار تو از همه گراميتر است. «أَكْرَمُ» به قول ما طلبهها افعلِ تفضیل است، مثل عالِم، اعلم، کريم، اکرم، در قرآن يک کريم داريم يک اکرم داريم، آنجايي که کريم است مربوط به آفرينش انسان است ميگويد: «مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» الإنفطار/6، آن وقت «رَبِّكَ الْكَرِيمِ» را معنا ميکند، ميگويد: «الَّذِي» کريمي که «خَلَقَكَ» آفريد تو را «فَسَوَّاكَ» متعادل کرد تو را «فَعَدَلَكَ» الإنفطار/7 «خَلَقَكَ» تو را خلق کرد، «سَوَّاكَ» تو را مساوي قرار داد، يعني تنظيم کرد، يعني استخوان پا را طوري قرار داد که بتواند اين وزن را بکشد. يک سوزن ميتواند يک خط کش رويش بايستد، شما اگر خواسته باشيد اين سنگينتر از خط کش را روي سوزن بگذاري تحمل نميکند، جوري تعادل کرد سلول چشم با سلول استخوان فرق ميکند، تنظيم کرد، «فَعَدَلَكَ» يعني توازن قرار دارد، يعني غرائزي که داد، علاقههايي که هست، اگر انسان فقط شکم پرست شود، بچهاش را هم ميکشد ميخورد، اگر فقط عشق به بچه در او باشد، همه چيز را فداي بچه ميکند، اين يک جوري است که عشق به پول، عشق به سلامتي، عشق به عزت، يعني عشقها وغرائز را متعادل آفريد.
گاهي وقتها يک کسي يک ماشين خاک ميریزد سرِ کوچه، ميگوييم کي ريخت؟ ميدانيم يک کسي ريخته اين خاک را، اما يک وقتي خاک نيست، آجر است، معلوم ميشود روي اين خاک کار هم شده. گاهي سراميک است و کاشي است، گاهي وقتها يک کسي ميآيد همينطور يک ضربدر ميکشد، ميگوييم خوب، اين خط، يک کسي اين کار را کرده، پس يک آفريدگاري ميخواهد که اين کار را بکند، يک وقت غير از خط، ميبينيم خوش خط هم هست، اين معلوم ميشود غير از اينکه يک کسي اين کار را کرده آن کس هنرمند هم هست، يک کسي غير از اينکه خوش خط است مطالب علمي هم نوشته، يعني هم مطالب علمي است هم با خط زيبا نوشته، معلوم ميشود هم دانشمند است، هم هنرمند است، پس ببينيد اصل خط، خطاط ميخواهد، زيبايياش هنر ميخواهد، محتواي خوبش سواد ميخواهد.
خداوند «خَلَقَكَ» اصل خلقت آفريدگار ميخواهد «سَوَّاكَ» تنظيمش يک هنر ديگر ميخواهد، «عَدَلَكَ» تعادل، وگرنه ميشد انساني خلق شود کلهاش به اندازه يک کدو بزرگ، کلهاش دو کيلو، بدنش نيم کيلو، اصلا توازن خيلي قشنگ است، «عَدَلَكَ»، «سَوَّاكَ»،
3- آموزش انسان توسط خداوند اکرم
آن وقت اين براي جسم انسان است که «خَلَقَكَ»، «سَوَّاكَ»، «عَدَلَكَ»، خدا را گفته کريم، اما برای علم انسان خدا را گفته اکرم، يعني برای مسائل مادي گفته خدا کريم هستم، «رَبِّكَ الْكَرِيمِ» اما برای مسائل معنوي و فرهنگي و علمي گفته خدا «أَكْرَمُ» است. خداوند از صفت کريمياش جسم ما را آفريد، اما از صفت اکرمياش فرهنگ ما را دستور داد، از اين ميفهميم مسائل معنوي بر مسائل مادي مقدم است. آنجا که مربوط به هيکل انسان است ميگويد خداي کريم، آنجايي که مربوط به مخ است ميگويد خداي اکرم.
«اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» العلق/3-4 « الَّذِي عَلَّمَ» خدا « عَلَّمَ»، اينکه ميگويند معلمي شغل انبياست، بله شغل انبيا هست، ميگويد «يُعَلِّمُهُمْ»، «وَيُزَكِّيهِمْ» البقرة/129 اما قبل از انبيا شغل خداست، «الرَّحْمَانُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» الرحمن/1-2، «الرَّحْمَانُ عَلَّمَ» يعني خداي رحمان، «عَلَّمَ» معلم است، اينجا ميگويد: «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» العلق/4 «الَّذِي» يعني خدايي که «عَلَّمَ» آموزش داد، «عَلَّمَ» به چي؟ « بِالْقَلَمِ» پس معلم اصلي خداست. بعد جبرئيل است، بعد پيغمبر است، بعد معلم.
من راجع به «عَلَّمَ» يک چيزي بگويم، علم چه ارزشي دارد؟ اگر به شما بگويند خانمها، آقايان، يک کلمه راجع به علم بگوييد، الان نمايشگاه درست ميکنند، نمايشگاه مثلا چرم، قالي، نميدانم مسائل برقي، مسائل موتورها، هر روزي يک گوشه دنيا يک نمايشگاهي است، بگويند آقا نمايشگاه بهترين کلمه براي علم، بگويند هر کشوري، مثلا صد و چند تا کشور داريم، هر کشوري یک کلمه راجع به علم قاب کند بيايد بزند، همه مردم دنيا ببينند که اين کشور براي علم چي گفته، اگر بيايند در جمهوري اسلامي پهلوي بنده، بگويند آقاي قرائتي تو به عنوان يک آخوندِ طلبه، بهترين کلمه را بگو، من ميگويم «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، علم چيست؟ يک آيه در قرآن داريم ميگويد «مُكَلِّبِينَ» المائدة/4 کلب ميدانيد يعني چه؟ کلب، سگ، مکلّب، يعني سگ آموزش ديده، علم به قدري ارزش دارد که اگر سگ آموزش ببيند شکاری که بگیرد حلال است، سگ ولگرد شکارش حرام است، پس آموزش روي سگ هم اثر ميکند، اين مالِ طبقه پايين که سگ است و نجس است، اما اعلي، اشرف مخلوقات انبياء هستند، آموزش روي انبياء هم اثر ميکند. پيغمبري سوار الاغ بود از قريهاي ميگذشت ديد اين قريه خراب شده مردمش هم مردهاند، گفت خدايا اين قريهاي که خراب شده و مردم مردهاند چگونه زنده ميکني؟ «مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا» البقرة/259 خداوند اين پيغمبري که سوار الاغش بود همين پيغمبر را صد سال مرگش داد، قرآن بخوانم، «فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ»، « مِائَةَ» يعني صد، «مِائَةَ عَامٍ»، صد سال مرگش داد، «ثُمَّ بَعَثَهُ» بعد از صد سال مبعوثش کرد، زندهاش کرد، بعد گفت صد سال پيش، گفتي اين قريه خرابه که مردمش مردهاند چطور زنده ميشود؟ من صد سال پيش تو را و الاغت را مرگ دادم، حالا نگاه کن ميخواهم الاغت را روبروي چشمت زنده کنم. الاغش را روبري چشمش زنده کرد، چي ميخواهم بگويم؟ علم به قدري ارزش دارد که ميارزد يک پيغمبر صد سال بميرد عوضش يک چيزي ياد بگيرد. تمام شد نمايشگاه کلمات. علم روي پست ترين موجود اثر دارد، سگ، روي بهترين موجود اثر دارد، انبياء، از پست ترين تا بهترين، از سگ تا انبياء، علم اين است. به همين خاطر ميگويند هر قدمي که براي تحصيل علم برداري چقدر ثواب دارد. مهم هم نيست چقدر ميفهميم، مهم اين است که تلاش کنيم. ممکن است يک کسي بگويد آقا من نميفهمم شما تلاش کن، هرچي فهميدي. هر قدمي که برداري ثواب دارد، حديث نداريم هر کلمهاي که ياد گرفتي چقدر ثواب است، ممکن است يک کسي تيزهوش باشد در يک ساعت بيست تا کلمه ياد بگيرد، ممکن است يک کسي تيزهوش نباشد در يک ساعت يک کلمه ياد بگيرد، اما ثواب شما همان ثواب تيزهوش است، يعني تيزهوش و غير تيزهوش ثوابهايش يک جور است، چون هر دو یک ساعت زحمت کشيدند، و قرآن ميگويد چون زحمت کشيديد ما اجر را بر اساس کلماتي که ياد گرفتي نميدهيم، اجر را بر اساس تلاش تو ميدهيم.
يک کسي صد تومان دارد، صد تومان نان ميخرد، يک کسي هزار تومان دارد، هزار تومان نان ميخرد، هردو اجرشان يک جور است، چون هر کدام هرچي داشتند نان خريدند. يعني کم نگذاشتند. قرآن ميفرمايد: «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» النجم/39 يعني به مقدار سعيت، سعيت را کردي، خداوند کار را بر اساس عمل نميدهد، نميگويد هرچه عمل کردي، هرچي توليد کردي، بلکه هرچه تلاش کردي. تلاش کن، توليد شد شد، نشد نشد.
4- نقش قلم در اصلاح و فساد جامعه
«الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» العلق/4 قلم چي است؟ بسياري از فسادهاي جامعه به خاطر قلمهاي مسموم است، بسياري از اصلاحات هم بخاطر قلمهاي خوب است. قلم امام اگر بود ميگويد: (مداد العلماء افضل من دماء الشهداء) قلم علما از خون شهيد مهمتر است. اگر قلم، قلم امام بود، قلم امام فرهنگ ساز است، شهيد ساز است. گاهي اعلاميههاي امام جامعه را راه ميانداخت. خدا به قلم قسم خورده، «ن وَالْقَلَمِ» القلم/1، « وَالْقَلَمِ» يعني قسم به قلم، يک چيزي ميخواهم بگويم عنايت کنيد، لطيف است. خداوند زماني به قلم قسم خورده، در منطقهاي که اصلا باسوادي وجود نداشت، يعني در زمان جاهليت، خدا به قلم قسم خورده، به کتاب قسم خورده، «وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ» الطور/2. قسم به قلم و قسم به کتاب در زمان جاهليت. خيلي مهم است، اين مثل اين ميماند که مثلا امام جمعه يک منطقه برنج خيز در خطبههاي نمازجمعه عليه برنج حرف بزند، اصلا مردم کودتا ميکنند، اينجا مرکز برنج است تو در خطبه هايت بر ضرر برنج حرف ميزني؟ خيلي مهم است يک کسي بيايد در محله قمه زنها بگويد قمه زدن درست نيست. در منطقهاي که باسواد نيست خداوند به قلم قسم ميخورد، به کتاب قسم ميخورد، بعد هم ميگويد «وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» القلم/1، قسم به قلم و آن چه مينوشتند، نميگويد(وما سطر) نميگويد به نوشتههاي گذشته، چون قبلش چيزي نبوده، « يَسْطُرُونَ» فعل مضارع مال آينده، يعني قسم به قلم و چيزهايي که در تاريخ آينده نوشته خواهد شد، يعني آن علم آينده مهم است نه علم گذشته، علم گذشته چيزي ندارد. تاريخ را دو دوره کردند، قبل از قلم، بعد از قلم. از تاريخ قبل از قلم چيزي در دست نيست. «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» القلم/1. (سطر) هم گفته، نگفته(وما يکتبون)، سطر با کتابت فرق ميکند. سطر به نوشتههاي منظم ميگويند، به نوشتههاي هدفدار ميگويند. يکتبون، يعني بنويس، حالا چه هدف دارد چه نداري، چه منظم هست چه درب و داغون است، قاطي است، « وَمَا يَسْطُرُونَ» قسم به قلم و نوشتههاي منظم. يعني نوشتن هدفدار منظم مهم است.
5- اختراعات و ابتکارات، براساس الهام الهي
«الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» العلق/4-5 خداوند چيزي به انسان ياد داد که نميدانست، بسياري از جرقههايي که به ذهن مخترعين و مبتکرين ميرسد الهام الهي است، يعني خداوند به ذهنش جرقه ميزند، اين هم ميرود دنبالش. يعني مخترعين اگر اختراع کردند، اختراعشان را از خودشان ندانند، اصل جرقه اولش از خداست. هزارها سيب از درخت افتاد، کسي به فکر جاذبه زمين نيفتاد، کي بوده در تاريخ که نبيند ميوه از درخت افتاد. فقط آن بنده خدا يک روز ديد سيب از درخت افتاد جرقه شد رفت، يعني خدا به اين الهام کرد که چرا سيب وقتي از درخت جدا شد بالا نرفت، چرا آمد پايين، پس معلوم ميشود زمين جاذبه دارد. هر مخترعي و هر مکتشفي اين جرقهاش، مهم است.
خدا رحمت کند مرحوم مطهري را، از من پرسيد از کجا به فکر تخته سياه افتادي؟ قبل از تو که آخوند منبر ميرفت، تو چطور شد رفتي پاي تخته. گفتم يک جرقه، گفت چي؟ گفتم حدود بيست سالم بود آمدم در محلهمان کاشان بروم، در گذر يک مشت بچه ده دوازده ساله بودند، تا من را ديدند گفتند سلام، سلام، سلام، سلام، بعد هم ديدم يکي دو بار سلام ميکنند، سلام، سلام، اين سلامهاي پي در پي اينها را جواب داديم و رفتيم، گفتم چرا بچهها سلام کردند، ايستادم ديدم به کس ديگري سلام نميکنند فقط به من سلام کردند، فهميدم اينها چون آخوند ديدند سلام کردند، گفتم خوب آقاي قرائتي اگر روز قيامت بگويند، بچهها بگويند ما بخاطر اينکه اين لباس دين پوشيده بود بخاطر لباس دين به او سلام کرديم، تو از دين براي بچهها چه کردي؟ ديدم من چيزي ندارم بگويم، بچهها بخاطر دين به من سلام کردند ولي من از دين چيزي ياد بچهها ندادم، برگشتم، گفتم بچهها حاضريد جمع شويد برايتان قصه بگويم؟ به هم نگاه کردند، گفتم جمع شويد قصه بگويم برايتان، نميدانستم، خودم هم نميدانم آنها هم نميدانند، ولي چون سلام کردند ميخواستم. . . . يکيشان هفده هيجده ساله بود، گفتم اگر شما فردا شب، شب اول ماه رمضان است، اگر شما فردا شب اين بچهها را بياوري در مسجد من يک قصه ده دقيقهاي برايشان ميگويم، خواهش ميکنم شما اينها را بياور. ما از اين بزرگتر قول گرفتيم رفتيم در مسجد محلهمان، روي زيلوهاي پر از خاک يخ کرده نشستيم، شب اول ماه رمضان، حدود چهل و پنج دقيقه نشستم، احدي نيامد، گفتم خدايا اين بي کسي مرا قبول کن، يک نفر هم نيامد، بلند شوم بروم جوان آمد گفت حاج آقا آمدي؟ گفتم آقا تو به من قول دادي بچهها را بياوري من يک ساعت است تقريبا نشستم يک نفر هم نيامد، گفت يک خورده ديگر بنشين بلکه بروم بياورم، رفت و هفت تا بچه برداشت آورد، براي بچهها يک قصهاي گفتيم، گفتيم ببين پنج دقيقه ده دقيقه يک قصه، پنج دقيقه ده دقيقه يک قصه و اين خوب است، الان هم حرف هرچه کم باشد بهتر است، الان دنيا رسيده به آبياري قطرهاي، من الان ظهرها در دانشگاه تهران نماز که ميخوانم ميگويم تفسير قطرهاي، يک تفسير ميگويم سه دقيقه، دو دقيقه، پنج دقيقه، از دو دقيقه تا پنج دقيقه، اين کلمات قطرهاي در ذهنها ميماند، سخنرانيهاي طولاني ميپرد، اما کلمات قطرهاي مثل کلمات قصار ميماند، تفسير قطرهاي، يک قصه اي قطرهاي گفتيم، گفتم اگر خوب بود فردا شب هم بيائيد گفتند باشه ميآييم، گفتم هرکدام هم يک بچه بياوريد، هفت تا شدند چهارده تا، بيست تا، مسجد پر از بچه از ده يازده ساله، بعد ديدم دو سه تا جوان ميآيند جوانها عارشان ميشود پهلوي دوازده سالهها بنشينند، چون آنها بيست سالشان بود اينها ده يازده سال، خجالت ميکشيدند ميرفتند کنار مينشستند، به بچهها گفتم شما برويد، بچهها را بيرون کردم خودم از اين طرف مسجد رفتم آن طرف مسجد پهلوي سه تا جوانها، گفتم شما سه تا جوان هستيد يک خورده عارتان ميشود، من يک خورده خودم را ميکشم بالا، يک خورده علمي حرف ميزنم، همانجا پهلوي بچهها يک خورده علمي حرف زدم، گفتند اين خوب است، گفتم اگر شما جوانها را بياوريد ما جلسه را دو تا ميکنيم، يک ربع براي کوچولوها، يک ربع براي جوانها. جلسه يک ربع بچهها پر ميشد ميرفتند يک ربع جوانها ميآمدند، آخر ماه رمضان هم يک مقاله نوشتند تشکر، پولي هم به ما دادند، پول را نگرفتيم. گفتم ببين پول نميخواهم شما اگر ثبت نام کنيد من از قم ميآيم کاشان، فقط بيست تا شويد که به آن بيارزد، ثبت نام کردند بيست نفر، چهارسال ما رفتيم کاشان و يک قران هم کسي به ما نداد، حتي يک وقتي با جورابهايم تخته را پاک ميکردم. يعني يک تخته پاک کن نداشتيم. حالا به يک کسي ميگويي اذان بگو ميگويد يک آمپلي فاير، ميگوييم مطالعه، ميگويد يک دور کتاب، ميگوييم آقا تحقيق، ميگويد دو تا کامپيوتر، از خودمان جوهر نداريم هي از بيرون کامپيوتر اضافه ميکنيم. يک چيزي بايد تو باشد، آن چيزي که تو باشد نيست، آن وقت ضعف بيرونمان را با کامپيوتر جبران ميکنيم، آخرش هم ميبيني وزارت بازرگاني با چند هزار کامپيوتر، آخرش هم کشتي آهن در دريا گم ميشود ولي ميدان بار يک مشت بقال، تا حالا يک گوني سيب زميني ميدان بار گم نشده. يعني يک گوني سيب زميني در ميدان بار گم نميشود اما کشتي آهن در دريا گم ميشود. يک چيز ديگر لازم است. آن جوهر بايد باشد.
بعضي از شما جوهر داشته باشيد با اينکه آموزشياريد ماهي سي تومان حقوقتان است، اگر جوهر داشته باشيد ميتوانيد مطالعه کنيد علاوه بر کلاسهاي نهضت آموزي اصلا خودتان يک چهره چراغ فرهنگي درمنطقه بشويد، چراغ فرهنگي بشويد. به طوري که همه دخترها و زنها دور شما را بگيرند، برايشان هرچي مطالعه ميکني بگو براي مردم، بعد جبران ميشود، خدا جبار است، جبران ميکند.
«عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» العلق/4، الهامات از خداست، بايد خدا يک چيزي به ذهن آدم بياندازد. اينقدر آدم هست در کتابخانه نشسته دورتا دورش کتاب است، هيچ الهامي به او نميشود، و اينقدر آدم هست هيچ کتابي نخوانده يک مرتبه يک الهامي به ذهنش ميشود، به ذهنش ميافتد يک الهامي. ولذا در دعا داريم ميگوييم: (والهمني الخير) خدايا خير را به من الهام کن، (الهمني الخير). «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» العلق/4، قلم فاسد، قلم رشددهنده.
6- مطالعه کتاب خدا در اولويّت است
خوب؛ هم خَلق انسان، هم خُلق انسان از اوست. «خَلَقَ الْإِنسَانَ» العلق/2 مال خَلقش، خُلق انسان، مال آگاهي هايش. چون خدا خالق است، «خَلَقَ الْإِنسَانَ» و چون خدا »رَبّ» است، «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» العلق/3، و چون خدا اکرم است، پس ما کتاب او را بخوانيم چرا کتابهاي ديگر بخوانيم؟ «بِاِسْمِ اللَّهِ» ببين درباره قرآن ميگويد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» العلق/1، اول که خدا «رَبِّكَ» تو را تربيت کرد، بعد ميگويد: «الَّذِي خَلَقَ»، «خَلَقَ الْإِنسَانَ» العلق/2، خلقت کرد، بعد هم ميگويد: « وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» خدا اکرم هست، «وَرَبُّكَ» هست، « الْأَكْرَمُ» هست، «خَلَقَ الْإِنسَانَ» هم هست، چون هم تو را آفريد هم تو را تربيت کرد هم اکرم است، پس اگر اينطور است ما کتاب ديگران را نخوانيم، آقا اين چه کتابي است ميخواني؟ والّا حالا يک کتاب هم ميخوانيم، کتاب خالقت را بخوان. قبل از هر کتابي بايد آدم تفسير مطالعه کند. چون من مخلوقم و او خالق است، مخلوق، قبل از همه کتاب خالق را بايد بخواند. با کمال تأسف هم در حوزه، هم در دانشگاه، قرآن محور نيست، تفسير هست ولي درس جنبي يا گوشه. اينطور نيست که به طلبه ميگويند چه ميخواني بگويد تفسيرو لمعه، تفسير و درس خارج، به دانشجو بگويند چه ميخواني.
7- توجه ويژه به قرائت قرآن و تفسير قرآن
مسئله قرآن محوريت ندارد، در کنار است. الان در جامعه ما قرآن را کي ميخوانيم؟ ميگوييم جلسه شروع نشده، خيلي خوب به قاري ميگوييم قرآن را شروع کند مردم ميآيند، يعني قرآن طبل است تا مردم جمع شوند. قرآن طبلمان است، قسم به قرآن بخوريم، (بک يا الله) بگوييم، استخاره کنيم، کاشي کاري کنيم، يعني استفاده از قرآن استفادههاي دکوري است.
«اقْرَأْ»، قرآن بخوان، چرا؟ «رَبِّكَ»، خالق تو است، «خَلَقَ الْإِنسَانَ»، «رَبِّكَ»، «رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»، هم اکرم است، هم «خَلَقَكَ»، «خَلَقَ الْإِنسَانَ» و هم. . . بايد يک نهضتي راه بيفتد، نهضت قرآن آموزي و نهضت تفسير قرآن. امسال در مشهد سيصد تا مسجدهاي استان خراسان رضوي سيصد تا از امام جماعتها در سيصد تا مسجد تفسير گفتند. اصلا ما بايد منبرهايمان تفسير باشد، من چي بروم روي منبر بگويم؟ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، مردم اين آيه را بخوانيد، اين آيه را معنا کنيد. بخوانيد، معنا کنيد. هر کلمه قرآن نکته دارد. من براي اينکه قرآن را يک خورده مزهاش را امشب به شما بچشانم يک نکته بگويم. من ساده ترين آيات قرآن را برايتان ميگويم ببنيد چقدر چيزي تويش در ميآيد.
8- ده نکته در يک آيه ساده قرآني
در قرآن چه کلمهاي سادهتر از همه است؟ اين کلمه است: «بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»، ما در قرآن کلمهاي از اين آسانتر نداريم. ده تا نکته من روبروي شما الان در فاصله يکي دو دقيقه از اين کلمه ميکشم بيرون، بعد ببينيد چقدر ما نفرين شده هستيم که کي به ما گفته انشاءالله خيرِ قرآن را نبينيد و لذا دست به هر مطالعه ای ميزنيم اما تفسير کمرنگ است در جامعه ما. بگويم؟ کسي عاشق باشد پاي تلويزيون الان مينويسد. دو تا کلمه ده تا نکته، ياالله، ياالله، بگو، بگو، پسر نوار را بياور دکمهاش را بزن ظبط کن. از «وَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» ده تا نکته؟ بله ده تا نکته درمي آورم، کي است که بنويسد، کي است که حفظ کند. بعد آنوقت غصه بخوريم و پيشنهاد کنيم، به پيشنمازهايمان بگوييم آقا به جاي هر سخنراني يک آيه برايمان تفسير کن. 1- بِ يعني چه؟ اين بِ يعني احسان با دست خودت باشد. به قول ما طلبهها باء الصاق، يعني پدر و مادر را به کهريزک و به سالمندان نفرست. با دست خودت ببر، برنج و روغن درِ خانهشان نفرست، اگر درِ خانهاش پول بفرستي اين «بِالْوَالِدَيْنِ» نيست(وَ اِلَي الوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا) است، (الي) يعني به سوي، نگفته(اِلَي وَالِدَيْنِ) گفته «بِالْوَالِدَيْنِ» يعني خودت قاشق غذا را دهان بابا و ننه پیر بگذار. يعني احسان با دست خودت باشد. 2- والدين، چرا گفته والدين، نگفته(بالابوين)، اَب يعني پدر، اَبوین يعني پدر و مادر، اما والدين با ابوين فرق ميکند، اَب شامل پدر زن هم ميشود، به پدرزن هم ميگويند اَب، به معلم هم ميگويند اَب، به عمو هم ميگويند اَب، کلمه اَب به پدر ميگويند به عمو ميگويند به پدرزن ميگويند به معلم هم ميگويند، اما والدين را به هيچ کس جز پدر و مادر نميگويند، اين گفته «بِالْوَالِدَيْنِ» يعني والدين حساسيت دارد وگرنه ميگفت(بالابويه). 3- احسان، نه انفاق. نگفته «بِالْوَالِدَيْنِ»(انفاقا)، اگر ميگفت انفاق يعني پول بده، گاهي پدر و مادر پول نميخواهند، وضع ماليشان خوب است، محبت ميخواهند. 4- هر نوع احسان، چرا؟ اگر ميگفت «وَبِالْوَالِدَيْنِ»(الاحسان)، (الاحسان) يعني احسان خاص، مثل اينکه بگوييم(الرجل) يعني آن مرد خاص، اما ميگوييم رجل يعني مرد، هرکه ميخواهد باشد، نگفته «وَبِالْوَالِدَيْنِ»(الاحسان) گفته(احساناً) که شامل همه رقم ميشود، هرنوع احسان باشد، احسان بدون الف و لام است، چون بدون الف و لام است شامل همه ميشود. 5- زمان ندارد، ببين واجبات ديگر زمان دارد، مثلا نماز زمان دارد، قرآن ميگويد که: «وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا» مريم/31، « مَا دُمْتُ حَيًّا»، مادامي که «حَيًّا» حيات دارند، نماز تا زندهاي، روزه زمان دارد ميگويد: «أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ» البقرة/187 تا شب، روزه تا شب، شب بايد افطار کرد، حج زمان دارد، «أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ» البقرة/203، «فِي أَيَّامٍ»، زکات ميگويد «يَوْمَ حَصَادِهِ» الأنعام/141 آن روزي که درو ميکني، چيزهاي ديگر خيليها، «إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ» الإسراء/78 بعضي عبادتها زمان دارد، اما نگفته «بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» تا سي سالگي، تا چهل سالگي، نگفته تا زندهاي، بعد از مرگ هم ميتوانيم احسان کنيم؟ بله، چطور؟ قالي را وقف ميکنم از خانهام يک قالي ميبرم در مسجد، ميگويم اين قالي وقف مسجد، ثواب اين وقف مالِ پدرم، بعد هم من خودم ميميرم، بابايم مُرده، خودم هم مُردم، اما من با اينکه مُردم چون چيزي را وقف کردم، ثواب اين به پدر و مادرم ميرسد. زمان ندارد. 6- تکرار شده، «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» چهار بار در قرآن آمده(البقرة/83، النساء/36، الأنعام/151، الإسراء/23)، اين تکرار يعني اهميت دارد. 7- کلمه «قَضَى» آمده، نگفته(قال الله) «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»، نگفته قَالَ، اَمَرَ، حَکَمَ، گفته «وَقَضَى رَبُّكَ» الإسراء/23، «قَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» الإسراء/23، اين «قَضَى» فرق ميکند، «قَضَى» براي قضاوت است، قضاوت دستوري است که ديگر برنمي گردد، حرف ممکن است برگردد، دستور ممکن است جايش عوض شود، دستورها عوض شود، اگر ميگفت(قال الله)، (امر الله)، خدا امر کرده، ميگويد «قَضَى»، قضاوت يعني اين قانون قابل برگشت نيست، «قَضَى» يعني قابل برگشت نيست، يعني دستوري است که قابل برگشت نيست، بعد هم نميگويد «قَضَى»(الله)، « رَبُّكَ» اين «رَبّ» يعني مربّي تو است، يعني آن کسي که مربي تو است قضاوت کرده، يعني اگر ميخواهي خودت رشد کني، راه رشد احسان به والدين است، يعني احسان به والدين گامي است براي رشد خودت، تو که خم شدي دست بابايت را بوسيدي، هم احسان به بابا است هم تواضع خودت شکوفا ميشود، ادب خودت شکوفا ميشود. 8- احسان گامي براي رشد است، چون گفته «رَبُّكَ»، « رَبّ» يعني مربّي، رشد. 9- کنار توحيد است، احسان به والدين در کنار توحيد است. ميگويد خداوند قضاوت کرده که «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» الإسراء/23 فقط بنده خدا باشيد، يکتاپرست، بعد از يکتاپرستي گفته احسان. يعني احسان به پدرو مادر کنار توحيد است. ببينيد شما ساده ترين کلمات قرآن را وقتي ميخواهي پاي تفسيرش بنشيني، چند دقيقه کشيد اين تفسير را گفتيم؟ چهار دقيقه، پنج دقيقه، اگر در هر مسجدي، در هر دانشگاهي، بين دو نماز يک آيه تفسير شود دو تا سه تا نکته در آن گفته شود، دانشجوي ما وقتي فارغ التحصيل ميشود چمران و رجايي از آن درميايد، مسجديهاي ما بسيج شوند، الان مسجدهاي ما، هشتاد سال است ميگويد(الهي آمين) ميگوييم آمين يعني چه، ميگويد نميدانم يعني چه. هشتاد سال ميگويد(آمين) آخرش هم نميفهمد(آمين) يعني چه. تحصيلکرده ميگويد «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» الحمد/7 ميگوييم «الْمَغْضُوبِ» يعني چه ميگويد نميدانم «الضَّالِّينَ» يعني چه، نميدانم يعني چه. همينطور ميگويد. خيلي آبکي است. يک مقداري، «اقْرَأْ» قرآن بخوان، منتهي با تفسير، اين تفسيرش هم با تأني باشد. با اينکه پيغمبر ميدانست امام حسين ميرود زير سمِ اسب و فاطمه زهرا سيلي ميخورد نگفت خدايا(ان قوم اتخذوا اهل بيتي مظلوما) گفت(قرآن مهجورا)
خدايا، روز به روز بر ايمان ما، بر عقل و علم ما، بر اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا. ما را نسبت به خودت، معرفت ما را نسبت به خودت روز به روز بيشتر بفرما. کشور، رهبر، دولت، امت، نسل، ناموس، مرز، انقلاب، آبرو، هرچه که به ما دادهاي در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما.
والسلام عليکم و رحمه الله
یک دیدگاه
مهدی
سلام ممنون از سایت مفید و جالبتون .
استفاده کردیم.
ومن الله التوفیق.