متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/8/7
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انتقني بالهدي، والهمني التقوي.
رمضان 84، سوره فلق را خواستيم تفسير کنيم. به مناسبت «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، رفتيم سراغ اعوذها. ديديم خيلي اعوذ توي روايات هست. پناه ميبرم از اين بدي. اين آسيب شناسي و آفت شناسي خطراتي است که انسان را تهدید می کند. با هم بخوانيد سوره فلق را.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
بگو پناه ميبرم به تو از شر آفريدهها. شر ما خلق چيست؟ ديديم شر گاهي از خودمونه، مثل حرص، غضب، اينها ديگر ازکسي نيست. خودم حرص دارم، خودم عصباني هستم، خودم صبر ندارم و حلم ندارم. خودم قساوت قلب دارم. يک خطراتي توي خود انسان است. يک خطراتي از بيرون است. بيرون يا از انسانهاست يا از غير انسانهاست. اين شر ما خلق را چند جلسه صحبت کرديم.
1- خطر تحقير محرومان و ضعيفان
حالا. يکي از شرها اين است که امام سجاد ميفرمايد که: (قل اني اعوذ بک من ان نخذل ملهوفا). يعني مظلومي را حمايت نکنم. نخذل، خذلان. يعني تحقير کنم ملهوف، يک آدم افسردهاي را. حالا يک کسي افسردگي دارد، من هم نمک روي زخمش بپاشم. حالا مثل بنده مثلا موهاي سرش کم کم دارد ميريزد. حالا اين کلاهش را برميدارد ميگويم آفتاب شد. يک متلکي هم من ميگويم. حالا قدش کوتاه است بگوييم شاخه شمشاد هم تشريف آورد. حالا سوادش کم است، ميگوييم بله علامه تشريف آورد. دارد حرف ميزند، يک کلمه از اين آقا بشنويد. حالا مگر اين آقا چه گفته است. ممکنه اين آقا يک حرف حسابي بزند. يعني به خاطر اينکه لباسش کهنه است، پولش کم است، ما هم خورده ميگيريم. جامعه، فقر، مشکلاتي به او فشار آورده، ما هم نمک روي زخمش ميگذاريم. براي خودشيريني. حالا يک کسي که همه دستش انداختند، عوض اينکه ما کتفش را بگيريم، بياريمش بالا، ما هم براي اينکه خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو، حالا که همه ميگويند ما هم يکي ميگوييم. همه تهمت ميزنند ما هم يک تهمت بزنيم. همه فحش ميدهند ما هم يک فحش بدهيم. اين يک خطري است که انسان آبروي مسلماني را همينطور به راحتي بريزد
اگر کسي به شما بگويد من امسال شما را مجاني ميبرم مکه، به يک شرط، وارد مکه و مسجد الحرام که شدي، یک خورده لجن به کعبه بمالي. چه کسی حاضر است، هيچکس حاضر نيست. امام صادق فرموداي کعبه عزيزي. اما آبروي مومن از تو هم عزيزتر است. چطور ما حاضر نيستيم به کعبه لجن بماليم، ولي به راحتي آبروي يک مومني را لجن مال ميکنيم. اين از خطرهاست که متأسفانه توي جلسات ما هست، توي جامعه ما هست.
حالا شغل پدرش ضعيف است. يک چيزي هم ما ميگوييم، حتي، حالا الحمدلله خوب شده، اولها که خيلي بعضي مردم بد دهن بودند. حتي به کارمندهاي شهرداري مثلا تعبير آشغالي ميکردند. آشغالي بيا اين آشغالها را هم بردار. اين کارمندهاي شهرداري حق حيات به گردن ما دارند. اگر اينها شهر را تميز نکنند، ما خفه ميشويم. ما ميميريم. اينها حق حيات به گردن ما دارند. نفتي، نفتي يعني چه؟ به نفت فروش ميگويند نفتي، زغالی، نميدانم، تعبيرات خيلي. . . .
2- ذكر خوبيهاي ديگران، نه بدي ها
امام زين العابدين ميفرمايد: أعوذ، (اللهم اني أعوذ بک)، خدا پناه ميبرم. (ان نخذل ملهوفا). يعني من تحقير کنم يک آدم افسردهاي را. اگر کسي افسرده است، ديدي يک کسي همه دارند تحقيرش ميکنند شما تکريم کن. نقل ميکنند حضرت عيسي و گروهي ميرفتند از کنار سگ مردهاي گذشتند. يکي گفت چقدر زشت است. يکي گفت چقدر لاغر است. يکي گفت چقدر سياه است. يکي گفت چقدر بدبو است. حضرت عيسي ديد هر کسي يک چيز بدي گفت. حضرت عيسي نگاه کرد گفت چه دندانهاي سفيدي دارد. يعني حالا خوبيش را هم بگو. کي گفت شهري بهتره که شما وقتي فحش ميدهي، ميگويي دهاتي. بسياري از رجال علمي ما دهاتی بودهاند، اين دهاتيها از مخ تا کف پا به گردن بنده حجت الاسلام حق دارند. چون مخ من عمامه رويش است، عمامه از پنبه، پنبه مال کشاورز است. توليد کشاورز است. کفش ما چرم است، چرم پوست گاو است، دامداري هم از کشاورز است. يعني من حجة الاسلام که پز ميدهم، از مخ تا پا به روستايي بدهکارم. نان او را ميخورم، متلک به او ميگويم. اين نامردي نيست. پناه ميبرم به تو از نامرديهايي که در عمرم کردهام.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». يکي از شرها همين زبان است که نيش ميزند. ويل لکل همزة، همزة و لمزة يعني طعنه ميزند و نيش ميزند. غيبت مثل گوشت مرده ميماند. چون گوشت زنده را بکنيد جايش پر ميشود، ممکنه جايش پر شود. اما غيبت چون آبروي کسي را ميريزي ديگر جايش پر نميشود. ميگويند غيبت مثل گوشت مرده ميماند چون مرده جان ندارد از خودش دفاع کند. آن کسي هم که غيبت ميکنيد، نيست که از خودش دفاع کند. ديگر چه؟
3- حفظ حرمت و آبروي ديگران در كمك رساني
يکي از خطرها، نياز به همرديف. اين هم مهم است. اللهم انا نعوذ بک من الفقر الي الاکفاء. پناه ميبرم به اينکه به همرديفانم نياز داشته باشم. ببينيد. آدم از همرديفش خجالت ميکشد بگيرد. مثلا ما دو تا طلبه بوديم. همدرس بوديم. توي دانشگاه مثلا توي دبيرستان، توي بازار اينها همرديف بودند. همبازي و همسايه بودند. حالا يکيشان رشد کرده. اين خجالت ميکشد برود پیش دیگری چون اينها ده سال پيش، بيست سال پيش هر دو هيچ چيز نداشتند. دري به تخته خورده، توری انداخته ماهي گرفته، پولدار شده. ولذا اگر خواستيم به همرديفهايمان پول بدهيم، چه زيباست که اين پول را بدهيم به يک مقام بالاتر به او بدهد، که او خوار نشود. چون آدم اگر از باباش پول بگيرد خوار نميشود چون بابا از آدم بالاتر است. ولي برادراز برادر وقتي ميخواهد بگيرد همچين احساس سبکي ميکند. حتي يک جايي من ديدم پناه ميبرم از اينکه پير شوم و نياز داشته باشم، به بچهام بگويم پول بده. چون بچه اگر از باباش پول بگيرد خوار نميشود اما بابا وقتي بخواد از بچهاش پول بگيرد خوار ميشود. آقا زادههايي که وضعتان خوب است، نگذاريد مادرتان بگويد پول به من بده، همينطور برو پول بگذار توي کيسه مادرت. علت اينکه ميگويند سهم امام را بدهيد به مرجع تقليد، چون اگر بنده از مرجع تقليد حقوق بگيرم، شهريه بگيرم خوار نميشوم. اما از يک تاجر که سهم امام ميگيرم خوار ميشوم. چون تاجره مگر چيست؟ اگر من هم ميرفتم کاسبي ميکردم نميشد تاجر شوم. مرجع تقليد حسابش جداست. او جانشين امام زمان است. روي تشک امام زمان نشسته. فقيه عادل است. هوي و هوس ندارد. چون اگر هوي و هوس داشته باشد از مرجعيت ميافتد. اگر عادل نباشد از مرجعيت ميافتد. لازم به اعلاميه هم نيست. يعني همه پستها عزل کردني هستند. مثلا رئيس جمهور، وکيل، وزير، همه را ميشود عزل کرد. مرجع تقليد عزل شدني نيست. خود به خود عزل ميشود. يعني اگر يک مرجع تقليد يک دروغ گفت، نعوذ بالله اگر رهبري يک دروغ گفت، خودش از رهبري ميافتد. يعني لازم نيست مثلا خبرگان جمع شوند و ایشان را عزل کنند. اتوماتيک تاريخ مصرفش تمام ميشود. گفتند پول را بدهيد به کسي که عادل هست يک، هوي و هوس هم ندارد دو، آن وقت پول از او گرفتن آدم احساس شرمندگي نميکند. ولذا گاهي ميپرسند که حاج آقا، اين خمس و سهم امام را نميشود خودمان بدهيم. خوب خودمان که فقيرها را بهتر ميشناسيم. بله فرق ميکند من مرجع تقليدي دارم، بعضي از سالهايي که خمس به من تعلق ميگيرد، سالم هم شب بيست و سوم است، چون حساب کردم ليلة القدر خير من ألف شهر. هر کاري شب قدر ثوابش هزار برابر است. يعني يک افطاري شب بيست و سوم، مساوي است با هزار افطاري شبهاي ديگر. يک درهم به فقير شب بيست و سوم ماه رمضان، مساوي است با هزار درهم. روي اين حديث من هم حساب سالم را شب بيست و سوم قرار دادم که اگر يک وقتي بيش از زندگي طبيعيام دارم و بنا است خمس بدهم، شب بيست و سوم بدهم. اصرار هم دارم همان شب بيست و سوم بدهم. آن مقدار کمي هم که دارم ميدهم، بايد پول تا نخورده باشد. يعني پول نو باشد چون ميخواهم بدهم به حضرت مهدي، سهم امام پول امام زمان است. بعضيها ميگويند خودمان خرج کنيم. ببينم پول امام زمان را چرا شما ميخواهيد فضولي کنيد. شما بياييد خانه ما بگوييد آقاي قرائتي ببخشيد اين پنجره را ببند، اين در را باز کن. ميگويم ببخشيد شما فضولي. اين، خانه من. همين طور که شما اجازه نميدهيد يک غريبه بيايد بگويد پنجره خانهات چه جور باشد، ما هم پول امام زمان را بايد بدهيم به خود آقا. يا به آن کسي که مرجع تقليد است. مرجع تقليد اجباري نيست. هر کس را ميخواهي انتخاب کن، اما بگذار ترمز و گاز دست او باشد. شما پهلوي شوفر تاکسي بشينيد بگوييد آقا ببخشيد يک خورده گازش بدهيد، ترمز کن. بگير به چپ، بگير به راست. ميگويد آقاجان ببخشيدها ميخواهيد پياده شوم شما بنشينيد. يک شوفر تاکسي اگر امرو نهيش کنيد به او برمي خورد. يک تاجرهاي لوسي داريم که، يکيشان به من مراجعه کرد گفتم اصلا من نه خانهات ميآيم، نه افطاريت را ميخورم، نه سهم امامت را ميگيرم. اصلا نميخواهم. اصلا نگاهت نميخواهم بکنم. فکر ميکند حالا، يک زمين خريده گران شده، پول دار شده. خيال ميکند مخش کار ميکند.
4- مال و ثروت را از خدا بدانيم
آخه گير اين است که بعضيها پولدار ميشوند. فکر ميکنند پولها مال مخشان است. از جمله قارون. به قارون گفتند پولدارشدي خرج کن. گفت خودم پولدار شدم. گفتند خدا بهت داده. گفت خدا؟ مخ خودم. من فوق ليسانس اقتصاد هستم. من مديريت بازرگاني خواندهام. قارون هي ميزد به مخش. ميگفت. «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» القصص/78. يعني يک علمي توي مخ من است، قرآن ميگويد از تو زرنگتر بود. زمين خريد شهرداري آمد گفت فضاي سبز است، نابود شد. تو هم زمين خريدي يونجه بکاري، يک اتوبان از بغلش رد شد. زمين يونجهات را، گران شد. زمين يونجهات گران شد، نگو مخ من است. همين خيابان اگر از آن طرف ميرفت، زمين او گران ميشد. تو فلج ميشدي. اين چيزهايي که تصادفا، اينها را از مخت نگير. هزارها طلبه است از من سوادش بيشتر است. تقوايش بيشتر است. سابقه زندان دارد که من ندارم. سابقه نميدانم تبعيد دارد که من ندارم. حالا يک دري به تخته خورد دوربين فيلمت را نشان داد حالا فکر نکن تو مثلا کسي هستي. نخير. ببخشيد گنجشک روي منار هم بنشيند گنجشک است طاووس توي چاه هم برود طاووس است. ما گاهي وقتها سايه ديوار ميخوابيم فکر ميکنيم مال خودمان است. به هر حال، سهم امام را باید به مرجع داد، بعضيها ميگويند که آقا من خودم تشخيص ميدهم کي فقير است. بله طوري نيست. اگر شما واقعا يک موردي را سراغ داريد که ممکن است مرجع تقليد خبراز آن مورد نداشته باشد شما برو سهم امامت را بده بگو آقا اين مثلا يک ميليون سهم امام است، ولي من در فاميلمان، در همسايمان کسي هست شرايطش اينطوري است. اگر شما اجازه ميدهيد بخشي از اين پول را من ميدهم به او. آقاي مرجع هم به شما اجازه ميدهد. حتما اجازه ميدهد. اجازه ميدهد بخشي از آن پول را، بعد هم وقتي پول ميدهي نرو بگو من دادم که خجالت بکشد. بگو اين پول مال حضرت مهدي است. مرجع تقليد داده. چون او پول از يک پيرمرد عادل بي هوس بگيرد، خوار نميشود اما از شما بگيرد که با هم گردو بازي ميکرديد. . . حالا دري به تخته خورده تو پولدار شدي، او از تو پول گرفتن سختش است. نحوه پول دادن هم مهم هست. مثلا در زکات حديث داريم که اگر به طرف بگوييد پول زکات است، خجالت ميکشد، خيس عرق ميشود، کلمه زکات را نگو. نگو زکات است. به اسم ديگري به او بده. خودت نيت زکات بکن اما نگو. پناه ميبرم از يک خطر، آن که به همرديفهايم نياز داشته باشم.
5- حفظ عزت و كرامت نفس
البته روايتي هم داريم که وقتی ميروید مسافرت، سفارش شده که دنبال تاجرها مسافرت نرويد. حديث داريم. چون دنبال تاجر که مسافرت بروي، حتي اگر سهم خودت را هم بدهي ميگويند فلاني به فلاني بند شده. دنگي باشد. يعني اگر ميخواهيد برويد يک جايي بگوييد هر کسي دنگ خودش را بدهد، چون يک گروهي رفتند مکه و برگشتند و در سفر مکه، امام به يک کسي گفت تو خيلي توي اين سفر مومنين را خوار کردي. ذليل کردي. گفت آقا چه کردم؟ گفت هرچند فرسخي يک گوسفند ميکشتي کباب ميکردي، ميدادي ميخوردند. گفت خوب مگر بد کردم من گوسفند کشتم کباب کردم دادم به همسفرهايم؟ گفت بله بد کردي. چون آنها نداشتند مثل تو خرج کنند. گوسفند اول طوري نيست اما هي مرتب خرج آنها را ميدادي. آنها ديگر احساس حقارت ميکردند. چون همسفر بوديد. همسفر سر سفره همسفر بنشيند تو ميشدي آقا آنها ميشدند ذليل. حديث داريم با کسي مسافرت نکن که خود حضرت امام نقل کرده بود، بنيانگذار جمهوري اسلامي، گفت ما سفر مکهمان با يک مشت آدمهاي تاجر همسفر شديم. ولي من چون عزت نفس داشتم نميخواستم سر سفره تاجر بنشينم مجبور بودم به همان مقداري که آنها خرج ميکنند من هم خرج کنم. مثلا آنها کباب ميخوردند. من کباب ميل نداشتم ميخواستم حاضري بخورم. اما چون ديدم ماست بخورم ذليل ميشوم، سر سفره آنها بنشينم يک لقمه ميگيرند به من ترحم ميکنند. من هم سنگين خرج ميکردم که با همسفرهايم احساس حقارت نکنم. اين عزت خيلي مهم است. حديث داريم خدا يک اجازههايي به انسان داده. ولي خدا هرگز اجازه نداده که انسان خودش را ذليل کند. خودتان را ذليل نکنيد. حديث داريم مومن لبخندش توي صورتش است غصه هايش توي دلش است. و حتي حديث داريم بچهات را حق نداري خوار کني. بعضي از پدرها و مادرها تا به يک مهمان ميرسند ميگويند اين بچه را ميبيني اين جان من را به لبم رسانده است. هم درسش عقب است، دو تا تجديدي آورده است. رفتهاش بپزد غذا را سوزانده است. رفته استکان بشورد استکان را شکسته است. اين بچه هم هي خجالت ميکشد. اين مادر هم حالا دور پيدا کرده. يک وقت يک بچهاي چاي ميداد يک جايي. پدرش گفت آهاي گفت بله. گفت آن را جا گذاشتي. گفت در گوشم ميگفتي. چرا رو به روي جمعيت به من گفتي آهاي. تو پدر من هستي. حق تعليم و تربيت داري اما حق نداري من را خوارم کني. چون خوارم کردي من ديگر چارهاي ندارم سيني را گذاشت و رفت بيرون. پدر و مادر حق دارد بچهاش را تربيت کند اما حق ندارد نعره سرش بکشد. داد سرش بزند. حتي در جرم حق نداريم فحش بدهيم خاک تو سرت کنند، رفتي بالا کفتر بازي ميکني. اگر اين کفتربازي ميکند حق امر به معروف و نهي ازمنکر داري اما حق نداري يگويي خاک بر سرت کنند. اگر کسي زناکار بود حق داري شلاقش بزني اما حق نداري بگويي نکبت. بدبخت به تو چه. يا من بدبختم يا خوشبخت. خلاف کردم شلاقم زدند. تو حق جسارت به من خلافکار را نداري. قرآن بخوانم.
6- دوري از ناسزاگويي حتي نسبت به دشمن
قرآن ميفرمايد: «لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ» الأنعام/108. به بت پرستها فحش ندهيد. حق نداريد فحش بدهيد.
آقازاده دکتر بهشتي آمده بود منزل ما. گفتم يک خاطره از پدرت بگو. گفت پدرم عبور ميکرد در يکي از اين کشورها، ايشان چند سال آلمان بود. شايد آلمان بود. هامبورگ. گفت دکتر بهشتي داشت راه ميرفت. جمعي هم بودند و آنجا يک قبرستاني هم بود. يکي از رهبران کفر هم توي قبرستان بود. ضمنا يک سگ هم توي قبرستان بود. يکي به پدرم گفت که آقاي بهشتي اين سگ ميرود سر قبر فلاني فاتحه بخواند. پدرم گفت: بله؟ شما حق جسارت نداري. کافر است، کافر باشد. اگر زنده بود مينشينيم با او استدلالي صحبت ميکنيم. کسي که منطق دارد نبايد جسارت کند. گفت بابا مرده. گفت مرده باشد. مگر ميشود به مرده جسارت کرد. به مرده کافر هم شما حق نداريد جسارت کنيد. مهم است اين.
امام باقر عليه السلام يک رفيقي داشت. يک بار رفيقش يک فحش مادر داد به مادرش. رفيق امام باقر فحش مادر داد به نوکرش. گفت مادر فلان. امام باقر فرمود چرا فحشش دادي؟ گفت اول که اين نوکرم است. گفت خوب نوکر را ميشود فحشش بدهي؟ شاگرد خياط آمده خياطي ياد بگيرد چه حقي داري بهش بگويي پاشو اتاق را جارو کن. من بچهام را ميفرستم پهلوي شما خياطي ياد بگيرد شما چرا ميگوييد برو جارو کن. اينها بلاهاي ما هست. ميفرستيم براي مکانيکي، ميفرستيم براي نجاري، او کار نوکري ميکند. رفيق امام باقر فحش مادرداد به نوکرش، امام باقر گفت چرا فحش دادی؟ گفت: يک نوکرم است؛ دو مادرش کافر است. فرمود به زن کافر هم حق نداري فحش بدهي. حالا که يک چنين حرفي از دهانت بيرون آمد، با اينکه بيست سال است با من دوستي از الان با من رابطهات را قطع کن. برو گمشو، برو کنار. مواظب بايد باشيم که جسارت نکنيم. به شاگرد جسارت ممنوع. به کنيز، به نوکر ممنوع. به مومن جسارت مثل لجن ماليدن به کعبه است. مواظب باشيم اگر از کلمه زکات ناراحت ميشود، کلمه زکات را نگوييم. اگر به خود او مستقيما پول بدهيم ناراحت ميشود از طريق مرجع تقليد به او پول بدهيم. يک دانشجو خودش ميفهمد توي خوابگاه دانشجويي که فلان دختر چادرش کهنه است، کتابهايش کهنه است. ميفهمد پدر و مادر اين دانشجو فقير است. اين پدر و مادرش پولدار است. برود با باباش برود بگويد بابا جان تو پولدار هستي، توي خوابگاه ما يک دختر فقيري هست. صد هزار تومان، دويست هزار تومان، از باباش بگيرد، خود دختر به دانشجو ندهد. چون دانشجو خجالت ميکشد چون هر دو دانشجو هستند. برود بدهد به استاد دانشگاه، به رئيس دانشگاه، به نهاد رهبري در دانشگاه، بگويد آقا اين پول به مناسبت مثلا تولد يک امامي، اين را مثلا عيدي به او بدهيد. يک جوري پول بدهيد که طرف خوار نشود. چه دين قشنگي داريم. توي جاده ديدند يک کسي هي همچين همچين ميکند، دست تکان ميدهد. امام صادق به اصحاب فرمود برويد ببينيد چی است. رفتند و برگشتند. گفتند آب ميخواست. گفت به او داديد؟ گفتند نه. گفت چرا؟ گفتند يهودي بود. گفت خوب يهودي باشد آب به او بدهيد. ما به اهل کتاب، اقليتهاي مذهبي حق نداريم جسارت کنيم. ما نبايد جسارت کنيم. مسيحي است، يهودي است، هر ديني ميخواهد داشته باشد. جسارت ممنوع، توهين ممنوع. ظلم ممنوع.
7- سفارش اسلام به حفظ حقوق مردم
آقا سوال. اگر شمر آمد پهلوي شما خنجرش را به شما امانت داد. گفت اين امانت پهلوي شما باشد، من ميروم هفته ديگر ميآيم. اگر هفته ديگر آمد خنجر شمر را به او بدهم يا ندهم؟ اسلام ميگويد امانت را به صاحبش برگردان گرچه آن طرف کافر باشد. يعني اگر خنجر شمر هم پهلويت گروگان بود، شمر آمد خنجرش را بگيرد به او بده. امانت است. به امانت خيانت نکنيد گرچه آن کسي که امانت داده کافر باشد. پدر و مادر مسلمان نيستند. پدر و مادر متدين نيستند، منحرف هستند. اما قرآن در عين حال ميگويد، «قَوْلًا كَرِيمًا» الإسراء/23. حتي به پدر و مادر منحرف قول کريم. چک داديد به يک بازاري. آن بازاري آدم پستي است. پست باشد. شما به روز چکت بايد وفا کني. سه چيز اسلام ندارد. رد امانت اسلام ندارد. مسلمان يا کافر امانتش را به او پس بده. وفاي به عهد، قول دادي چک دادی، بايد وفا کني. اسلام و کافر ندارد. يکي هم احترام به والدين. اسلام و کافر ندارد. احترام به والدين، رد امانت، وفاي به عهد. اينها اسلام سرش نميشود. اصلا ما، درحرف زدن اسلام سرش نميشود. بگذار قرآن بخوانم چرا از خودم حرف بزنم. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» البقرة/83. ميگويد للناس. با مردم خوب حرف بزنيد. نميگويد(قولو للمومنين حسنا). نميگويد(قولوا للمتقين). نميگويد اگر مومن و متقي بود خوب حرف بزن. همين که طرف انسان است، هرکسي ميخواهد باشد. با انسان بايد قشنگ حرف بزني. بعضيها راحت حرف ميزنند. يادتان هست چند جلسه پيش گفتم. يک چيزي گفتم خنديديد. گفتم به بچهاي گفتند اسم بابات چيه گفت گاو. گفتند چرا؟ گفت همش من ميگويد گوساله. خوب اگر من گوساله باشم، لابد خودش هم. . . . خوب وقتي به بچه بد حرف زدي او هم پاتک ميزند. خب. ديگر چي؟
8- خطر تكرار گناه و پيروي از شيطان
قرآن بخوانيم. بسم الله الرحمن الرحيم. قل أعوذ برب الفلق. من شر ما خلق. يکي از شرور عمل ما است. گناه، انسان معصوم نيست. گناه ميکند. اما در گناه هم. . . اصرار بر گناه خطرناک است. چون بالاخره آدم وقتي گناه کرد، عذرخواهي ميکند. ميگويد خدايا معذرت ميخواهم. بد کردم مرا ببخش. حديث داريم تا گناه کرديد سريع برويد مسجد. بعضيها ميگويند آقا ما. . . . آخه بعضي گناه که ميکنند، شيطان ميگويد که نميخواهد بروي مسجد. برو باقي کارهايت را درست کن مسجد نميخواهد بروي. اسلام ميگويد اگر گناه کردي حتما برو مسجد. چون اگر رفتي مسجد، قرآن بخوانم: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» هود/114. نماز که خواندي آن گناه از بين ميرود. اما اگر گفتي تو که گناه کردي ديگر قابل نيستي بروي حرم. قابل نيستي بروي مکه. وقتي ميگويد تو با اين گناهت ديگر قابل نيستي، اين شيطان سوار ميشود. (سلّط عليهم). يعني شيطان سوار ميشود. «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». يکي از خلقها شيطان است. جواب اينکه خدا چرا شيطان را آفريد گفتيم. خدا شيطان را خوب آفريد. خودش لجبازي کرد. خودش خودش را خراب کرد. يک خلافي کرد، آدم را سرزنش کرد. ميخواست عذرخواهي کند. عوض اينکه عذرخواهي کند، پررويي کرد. آدم خلاف کرد. گفتند گندم نخور، خورد بعد عذرخواهي کرد. هم آدم خلاف کرد، هم شيطان خلاف کرد. آدم عذرخواهي کرد، شيطان پررويي کرد. اين شيطان خودش را شيطان کرد. حالا شيطان، قرآن دارد: «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» البقرة/168. خطوات يعني گام به گام. خطوات جمع خطوه. خطوه يعني گام به گام. سياست شيطان گام به گام است. يعني اول يک لبخند ميزند. بعد شوخي ميکند. بعد يک مهماني ميکند. بعد يک سفر ميرود. همينطور با هم هي رفيق ميشود رفيق ميشود از بستني و شوخي و از لبخند و تلفن و نامه و جک و طنز شروع ميشود، گام به گام. گامهاي شيطان. قرآن ميگويد «وَسْوَسَ إِلَيْهِ» طه/120. وسوسه ميکند. بعد از وسوس اليه. ميگويد «دَلَّاهُمَا» الأعراف/22. دلالت ميکند. اول آدم و حوا را وسوسه کرد، يک خورده که آنها تمکين کردند، راهنمايي کرد، بعد قرآن ميگويد «أَزَلَّهُمَا» البقرة/36. ببينيد. گام اول وسوسه، گام دوم دلالي، گام سوم «أَزَلَّهُمَا». انحراف. درباره باقي آدمها هم، آدمها مختلف هستند. راجع به انبياء راجع به پيغمبران، وسوس اليه. انبياء را وسوسه ميکند. راجع به مومنين، تماس ميگيرد. قرآن ميگويد که: «مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنْ الشَّيْطَانِ» الأعراف/201. تماس ميگيرد از آن شيطانهاي دوره گرد. راجع به آدمهايي که گنهکارند. کار شيطان چيست؟ ورود پيدا ميکند. ميرود توي روحشان. قرآن ميگويد که: «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ» الناس/5. في، يعني ميرود تو. وارد ميشود. راجع به آدمهاي جنايتکار، که ديگر از گناه سر زدند. قرآن ميگويد همنشين ميشود. همنشين ميشود ديگر بيرون هم نميآيد. قرآن ميگويد: «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» الزخرف/36. يعني شيطان ديگر قرين او است. يعني همنشين است، اين ميرود تو بيرون ميآيد. اين ميرود تو ديگر بيرون نمی آید. وقتي ميرود تو ميايستد، اميرالمومنين ميگويد باض شيطان بيضه ميگذارد. تخم گذاري ميکند. بعد تخمگذاري که کرد، شکفته ميشود. شکفته که شد، هينطور يک ذره يک ذره بعد از همنشيني، عرض کنم که حزب شيطان ميشوي. کلمه حزب الشيطان توي قرآن داريم. حزب الشيطان ميشود. بعد از حزب ميرود بالاتر. اخوان الشياطين داريم. اينها همه توي قرآن هستها. حزب الشيطان توي قرآن است. اخوان الشياطين توي قرآن است. بعد از برادري اصلا سرپرست ميشود. اولياء شيطان ميشود. «إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ» الأنعام/121. سرپرست ميشود. بعد اصلا خود شيطان ميشود. شياطين الانس و الجن. گرفتيد چي شد؟ مثل کسي که اول فرش را گروگان ميگيرد. بعد يخچال و طلا را. بعد تلفن و نميدانم ماشين را، بعد خانه را، بعد خودت را زندان ميکند. يعني يک ذره يک ذره، ميآيد همه انسان را ميگيرد. اصلا حرف که ميزندها فکرش شيطاني است. باهاش مشورت ميکني، تمام افکارش شيطاني است. هيچ حرفهايش با قرآن جور نميشود. بعد نگاه ميکند، نگاه شيطاني است. نگاه به قرآن نميکند، نگاه به اولياء خدا نميکند. هر چه نگاه ميکند، نگاه به صحنههاي گناه ميکند. فيلمهايي که ميبيند. اصلا توي اتاقش يک فيلم مفيد نيست. همه فيلمهايش. . . اصلا چشمش شده در آن خط. حرفهايي که ميزند. تمام حرف هايش، انحرافي است. فکر انحراف، چشم انحراف. غذا که ميخورد. همه نوع غذاها. . . قديم ميگفتند حلالي که مشتبه به حرام شده اين کم کم لقمه هايش حرام ميشود. يعني اصلا بدنه غذايش حرام است. ممکنه حالا يک بار يک کسي يک چايي از حلال به او بدهد بخورد. بدنه عمرش حرام است. ببينيد چجوري است. گام به گام. در يک فرد گام به گام. در جامعه هم گام به گام. هم طبقات گام به گام است هم يک آدم. ولذا گفتند شيطان خناس است. خناس، خنس يعني ميرود و برمي گردد. يعني آنقدر هي تلاش ميکند تا موفق بشود. مثل چاي که با آب، مثل تیری که ميزنند چوب نميشکند، آنقدر تبر ميزند تا بشکند. زنها که قند ميشکنند، زدند نشکست، هي ميزنند ميزنند تا بشکند. خناس يعني هي تکرار ميکند تا بشود. در يک آدم سه مرحله دارد. وسواس، دلالت، انحراف. در مومنين، انبياء، مومنين، گنهکار، جنايتکار. آن وقت در جنايتکار هي يکذره يکذره. حزب الشيطان، اخوان الشياطين، اولياء شياطين تا کم کم ميشود خود شيطان. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ. خدايا تو را به حق آبروي آبرومندانت ما غرق در خطرها هستيم، با اين نخ باريک ايمان، نميتوانيم از اين چاه عميق بياييم بيرون. دست ما را بگير. خدايا به حق اوليائت آنچه تا حالا گناه کردهايم ببخش و بيامرز. اموات ما، دوستان ما ببخش و بيامرز. از اين به بعد از همه شرور ديدني و نديدني همه ما را حفظ بفرما. اگر خطري، گناهي از ما سر زد، توفيق توبه و انابه مرحمت بفرما. آنچه شب قدر به خوبان ميدهي، به آبروي همان خوبان، همه آنها را به ما مرحمت بفرما.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته