متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/7/23
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي
رمضان امسال سال 84 با سورههاي کوچک آشناتر شويم. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» الإخلاص/1 را گفتيم حالا در اين جلسه هم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» الفلق/1 را ادامه بحثها را داريم چون ماه رمضان ماه قرآن است و اين آيات را تقريباً تمام ايرانيها حفظند با هم مکان و زمان و زبانمان را با قرآن آشنا کنيم با هم ميخوانيم همين دوتا آيه را يا همه سوره را.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
«قُلْ» بگو «أَعُوذُ» پناه ميبرم به پروردگار «فَلَقِ» به خداي شکافتن، شکافتن از طريق آفرينش، شکافتن از طريق دانهها در دل خاک، شکافتن سياهي شب با سپيده صبح.
1- پناه بردن به خدا در همه حال
کلمه «أَعُوذُ» فعل مضارع است، در ادبيات عرب فعل مضارع براي استمرار است، چون شيطان هميشه وسوسه ميکند، چون وسوسه شيطان و خطرات دائمي است، ما هم بايد پناهندگيمان دائم باشد. اگر هر شب توي منطقه ناامني هست، پس بايد هر شب اسلحهمان آماده باشد. «أَعُوذُ» نميگويد(عذت) ميگويد «أَعُوذُ» يعني پناه ميبرم «أَعُوذُ» غير(عذت) است(عذت) مثل «قُلتُ»، «أَعُوذُ» يعني دائماً پناه ميبرم، براي اين که خطر دائمي پناه دائمي ميخواهد، «قُل أَعُوذُ» نميگويد(قل نعوذ) ميگويد «أَعُوذُ» پيغمبر بگو من پناه ميبرم يعني با اين که پيغمبر هستي باز هم خطر تو را تهديد ميکند «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» از شر آفريدهها از شر آنچه آفريد.
2- خطر نفس، از مهم ترين خطرات
«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» را گفتيم. «مَا خَلَقَ» چيه 1- خود ما و نفس ما، يکي ديگران. درباره خطرات خود گفتيم، خودمان هم خطر داريم، بله گاهي آدم خودش براي خودش خطر است برادرها و خواهرها اين را بارها گفتم اجازه بدهد تکرار کنم، هيچ ميدانيد دليل اين که خدا ما را نميبخشد، مقصر خود ما هستيم، خودمان باعث ميشويم خدا ما را نبخشد چطور؟ براي اين که مردم را نميبخشيم، همين که ما آنها را نميبخشيم، اين يک قيدي است که خدا هم ما را نبخشد چون قرآن ميگويد «وَلْيَعْفُوا» النور/22 يعني همديگر را عفو کنيد بعدش ميگويد «أَلَا تُحِبُّونَ»: آيا محبت نداري دوست نداري «أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» دوست نداري خدا ترا ببخشد اگر خوشت ميآيد و دوست داري که خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش، پس اگر خدا تو را نميبخشد براي اين که تو مردم را نميبخشي چرا نميبخشي؟ «بسم الله»، همين الان بگو خدايا يک افرادي پشت سر من حرف زشت زدند تحقير کردند خار کردند تهمت زدند ظلم کردند کتک زدند در مالم در فکرم در آبروم لتمه زدند به من، خدايا براي اين که من دوست دارم تو من را ببخشي، خدا توي قرآن گفته است ببخش تا ببخشمت، پس گير توي خودمون است، نفس ما، ميگويم من نميبخشمش، آبرويم را ريخته، حلالش نميکنم، ميخواهم لب پل صراط يقهاش را بگيرم، بابا ولش کن حالا دم پل صراط اينقدر مردم گير هستند ديگه گير تو يکي نباشند.
وقتي نفست ميگويد نبخشش، وقتي توي دلت کينه هست که مردم را نميبخشي، پس خودت گير خودت هستي. خودت نميبخشي بله خودمان «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» يکي از شرها خودمان هستيم کينهاي هستيم نميبخشيم، خدا هم نميبخشد، من پناه ميبرم از علم بي فايده که گفتم قلب سنگدل ميشود، نفسي که حرص داره سير نميشود، گفتم قناعت نميکنه ميداني مشکل ازدواج يکي(نفساً لا تشبع) است روز اول عروسي يک کيلو لباس بيشتر ندارند عروس و داماد ماشين لباسشويي ميخواهند ماشين لباسشويي هم گران است ازدواج عقب ميافتد دختره گريه ميکند پدره اعصابش خورد ميشود يک پدر محترمي رفت يک انباري را برداشت و باز کرد و يک چيزهايي ازش کش رفت خواستنش توي دادگاه گفتند آقا تو اين کاره نيستي تو دزد نيستي تو آدم محترمي هستي، زد به گريه، گفت من دخترم را عقد کردم، داماد ميخواهد دخترم را ببره جهازيهاش جور نيست چند شب است دخترم نميآيد غذا بخورد من هم نتوانستم جهازيه جور کنم و ديدم دخترم سر سفره گريه ميکند قيچي شدم بريدم، رفتم کليد انداختم به فلان انبار، يک مقدار چيز برداشتم براي جهازيه دخترم. يک پدر آبرومند را آخر عمرش چهل سال با عزت کار کرده، پدر آبرومند را وادار به دزدي ميکند آبروي چهل ساله پدرش را ميريزد براي ماشين لباسشوئي اين خطر است.
3- زياده خواهي، عامل ذلت و خواري
« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» يکي از شر ما خلق(و نفساً لا تشبع) است(و نفساً) پناه ميبرم از نفسي که(لا تشبع) سير نميشود.
حالا سير نميشود، يعني چشم هم چشمي، (و نفساً لا تشبع) داماد شده بودم به من گفتند اگر ميخواهي عروس را بياوري، دور خانه را بايد تزئينات کني، خوب کاشان هم بازار قاليش راست است، ما هم طلبه جواني بوديم، لباسهاي آخونديمان را پوشيديم رفتيم بازار که چند تا قالي بگيريم از تاجرها قرضي به ديوار خانه آويزان کنيم که عروس ميآوريم، توي راه گفتم يعني چه؟ بروي پهلوي تاجر گردنت را کج کني که پهلوي فاميل عروس گردنت را صاف کني حالا نه اونجا کج کن نه آنجا صاف کن، برگشتم، گفتند: چه کردي؟ گفتم: رفتم توي کوچه حساب کردم چرا براي اينکه پهلوي فاميل عروس گردنم صاف باشد پهلوي هر کس و ناکسي گردن خم کنم، نه گردنم را خم ميکنم نه گردنم را صاف، بعد هم عروس که خواهد فهميد که اينها قرضي است خوب بگذار از روز اول بداند ما همينيم که هستيم، هيچي برگشتيم.
گاهي وقتها افرادي براي يک چيزهايي خودشان را به آب و آتش ميزنند، ولي خوب آدمهايي هم هستند خوب فکر ميکنند. پريشب يک جواني را ديدم، يک ماجرايي را پدرش براي من گفت. گفت ما با داماد قرار گذاشتيم که من جهازيه ندهم، دو تا پتو، با يک چند تا ظرف، اون پولي که ميخواهم کمد و چوب و نميدانم سيسموني و عروسک و ماشين و نميدانم فرض کنيد که ماشين لباسشوئي و يخچال و همه چيزهايي که ميخواهيم بخريم يک چند ميليوني بدهم به داماد چند ميليون هم داماد رويش بگذارد، يک خانه کوچولو بخريم، خوب آدم عاقل هم داريم، آدم هم داريم که خانه اجاره کرده کمد از در خانه داخل نميرود، بعد از خانه همسايهها از کوچه پشتي کمد را با طناب کشيدند پشت بام، بابا تو که نان نداري بخوري، گفت نانش نداره اشکنه، بادش دماغ را ميشکنه، يعني باد دماغ داره.
يک مثلي هست که ميگويند نان نداره که بخورد، ترب ميخورد که اشتها بيايد، آخه تو که خانه نداري، خانه اجارهاي قرضي توي کوچه بن بست تنگ، حالا اين کمد را، حالا لباست را تا کن بگذار کنار. عرض کردم(و نفساً) نميشود، نميشه، مگه ميشود، مگه ميشه، بله شد، خيلي از حرصها و چشم و هم چشميها شر است، دين را به باد ميدهد، آبرو را به باد ميدهد، آدم ذليل ميشود، تحقير ميشود.
خدايا پناه ميبرم « قُلْ أَعُوذُ» بخوانيد «بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، شر ما خلق يکي از آن شر نفس است، اگر قرآن ميگويد ميخواهي بري بهشت اين نفست را نگهدار «وَنَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى» النازعات/40-41 اگر ترمز نفست را کشيدي، ميخواهي غيظ کني، خودت را نگه دار خودت را نگه دار.
4- شرط استجابت دعا، اجابت دعوت خدا
(و دعاءً لا يسمع)ي پناه ميبرم از دعايي که لا يسمع، دعايي که شنيده نميشود، هر چه دعا ميکند مستجاب نميشود، آقا چرا خدا دعاي ما را مستجاب نميکند، جواب تو هم حرف خدا را مستجاب نميکني، قرآن هم داريم «اسْتَجَابَ» يوسف/34 يعني خدا دعا را مستجاب ميکند، هم داريم «اسْتَجِيبُوا» الشورى/47 شما هم حرف خدا را جواب بدهيد، «اسْتَجَابَ» يعني خدا مستجاب ميکند، «اسْتَجِيبُوا» يعني شما گوش به حرف خدا بدهيد، چند تا کار خدا گفته، گفته «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» المؤمنون/1-2 چند رکعت نماز با حال خواندي، در عمرت يک رکعت نماز خواندي که حواست جمع باشد، قرآن ميگويد «إِنْ تَنصُرُوا اللَّهَ» محمد/7 اگر خدا را ياري کنيد «يَنصُرْكُمْ» خدا هم شما را ياري ميکند، خدا ميگويد «أَوْفُوا بِعَهْدِي» البقرة/40 شما به عهد من وفا کنيد «أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» من هم به عهد شما وفا ميکنم، قرآن ميگويد «اسْتَجِيبُوا» شما جواب من را مثبت بدهيد من هم «اسْتَجَابَ» من هم حرفهاي شما را جواب ميدهم، قرآن ميگويد «فَلَمَّا زَاغُوا» الصف/5 اگر کجش کردي «أَزَاغَ اللَّهُ» من هم کجش ميکنم آنجا که خدا گير ميدهد ما گير گذاشتيم، مثل اينکه شما وارد خانه ميشويد ميبينيد دزد رفت توي خانه، ميگوييد اين مرد کي بود رفت توي خانه، دزده، آهان بگذار برود تو سرداب، ميرود توي زيرزمين، تا ميرود توي زير زمين، در را قفل ميکنيد بعد زنگ ميزنيد نيروي انتظامي، خانه فلاني زود زود زود دزد تو سرداب آمده در را رويش قفل کردم، نيروي انتظامي ميآيد و ميگويد چرا رفتي، ميگويد صاحبخانه در را قفل کرده، ميگوييم بله من در را قفل کردم، منتها چون با پاي خودت رفتي من هم در را قفل کردم، چون با پاي خودت رفتي من در را قفل کردم، «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ» کج شدي کجت کردم، «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضًا» البقرة/10 تو مريض بودي. اگر خدا «يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» النحل/93 خدا گمراه ميکند خدا هدايت ميکند، چه کساني را خدا گمراه ميکند «وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ» البقرة/26چون فاسق بودي خدا گمراهت کرد، چون دزد بودي در را رويت قفل کردم به نيروي انتظامي گفتم، دزد که حق ندارد بگويد من که تقصير ندارم، اين در را روي من قفل کرده، بله تقصير داشتي که آمدي تو، همين که آمدي تو من در را قفل کردم.
(من تواضع لله رفعه الله): هر که تواضع کند خدا عزتش ميدهد. امام حسين رفت زير سم اسب گنبدش طلا شد(و من تکبر) کسي که متکبر شد(خذله الله) پناه ميبرم از نفسي که دعاي ما مستجاب نميشود. حال بگذريم که بعضي دعاها که مستجاب نميشود دلايلي دارد. حديث داريم هر که ميخواهد دعايش مستجاب بشود لقمهاش حلال باشد، دعا طلب خير است، خيلي چيزهايي که ما ميخواهيم خير نيست خيال ميکنيم، بعد گفته «أَسْتَجِبْ لَكُمْ» غافر/60 «لَكُمْ» يعني به نفع شما، اين دعا «لَكُمْ» نيست(عليکم) است اگر به له باشد، مستجاب ميشود اما اگر بر عليه باشد چي؟
5- خطر تظاهر و خودنمايي
خوب عرض کنم به حضور شما که يکي از خطرها اين است که آدم ظاهرش خوب باشد باطنش بد باشد. اميرالمؤمنين ميفرمود: (اللهم اني اعوذ بک من ان تحسن في لامعتن عيون علانيتي و توقبه فيما ابتنو لک سريرتي محافظاً علي رعا الناس من نفسي به جميع ما انت مطلعً اليه فعبدواٌا للناس حسن واهري و اوفذي اليک به سوأ عملي تقربً علي عبادک و تبادواً من مرضاتک) اميرالمؤمنين ميگويد: يکي از خطرات اين است که آدم ظاهرش را خوب قرار بده اما باطنش. . . مهر نمازش بزرگه ولي حواسش پرته، مهرش دراز شده اما حضور قلبش، سجادهاش را ديدي بخصوص بعضي از سجادهها مثل سجاده خانمها به اندازه يک بقچه حمام وزنش است دو کيلو سه کيلو چند رقم تسبيح صد دانه سي و چهار دانه، سر منگوله دار، بي منگوله، يک پارچه از مکه يک پارچه از. . . به اندازه يک بقچه حمام سجادهاش وزنشه، اما يک رکعت نماز باحال نخوانده، خدايا پناه ميبرم، محراب را ميبيني چه محرابي، چند ميليون خرج محراب کرده، اما پيش نماز مسجد گرسنگي ميخوره، منار دراز امّا مؤذن توش نيست.
پناه ميبرم از منار بي بلال، پناه ميبرم از سجاده بي حضور قلب، پناه ميبرم از کتابخانههاي لوکسي که مطالعه کننده نداره، ظاهر شيک ظاهر شيک ظاهر شيک، حالا پناه ميبرم از اين که ظاهرم خوب باشد، امام سجاد ميفرمايد اگر توي جامعه من را عزيز ميکني پهلوي نفسم ذليلم کن که غرور نگيرم توازن باشد(لا تحدث لي عزاً ظاهرا) هر چه توي جامعه عزت ظاهري براي من بوجود ميآوري، در باطن خودم را بزرگ نبينم. خوب(اللهم اني اعوذبک من شر ما عملت و من شر ما لم اعملٌ) خيلي قشنگه، ميگويد خدايا از کارهايي که کردم پناه به تو ميبرم که چه غلطهايي کردم و از غلطهايي که نکردم باز هم به تو پناه ميبرم.
6- خطر از دست دادن دين در مصيبت ها
چون يک سري خطرها هم هست که هنوز پيش نيامده، بنده الان اينجا نشستم واقعاً دين دارم؟ چه ميدانم دين دارم يا نه؟ چون هنوز من توي بورسم، توي سرازيري اگر يک ماشين تند ميرود ماشاءا. . . کف بزنيد، بابا سرازيري است، توي سرازيري هر بشکهاي بنز است بيام وه است، توي سرازيري که معلوم نيست ماشين سالم است، توي گردنهها معلوم ميشود، ما الان ميداني چرا ميگوييم دين، دين که ما ميگوييم، چون نون توش است، اين که ميگوييم دين چون نان تويش است، اگر يک وقتي دين باعث شد که نانمان قيچي شد آنوقت ميشود ديو، شيطان هم ميآيد ميشود ديو، بگذار نانمان قطع شود آنوقت ببينيم دين داريم يا نه؟
يک مثل زدم، توي ايران مشهور شد، گفتم اگر ميخواهيد ببينيد قرائتي دين دارد يا نه، سه تا تلفن به او کنيد، دينش معلوم ميشود، الو بفرمائيد صدا و سيما از اين هفته و از اين سال ماه رمضان برنامه شما قطع شد، الو بفرمائيد نيروي انتظامي، ماشين و حافظت پاسدارهايي که به شما داديم تا 24 ساعت برگردان، الو بفرمائيد آقا خانه سازماني که از دولت در اختيار شما گذاشتيم را لطفاً تخليه کنيد، سه تا تلفن به من بشود، چيزهاي که به من دادند از من بگيرند، بعد معلوم ميشود دين هست يا دين نيست و لذا اميرالمؤمنين ميگويد: خدايا پناه به تو ميبرم(من شر ما عملتَ و من شر ما لم أعمل) از خطراتي که هنوز پيش نيامده، خدايا پناه ميبرم از تلفنهاي نشده، از تلفنهايي که شده، پناه ميبرم که توي تلفن چقدر حرف زدند، اوه خانم بر ميدارد، هي شوهرش ميگويد بابا اينقدر تلفن نکن من راضي نيستم پول تلفن زياد ميشود، ميگويد اگر ميشود يک صندلي هم بخر که من پاي صندلي راحت بشينم، چون اگر ايستاده دو دقيقه حرف ميزند، اگر بشيند بعضي خانمها تخته صندلي را ميبرند بغل خوابشان همينطور خوابيده صحبت ميکند انگار قهوه خانه قنبره چهل دقيقه، شوهرش داره جون ميکنه، واقعا شبهه کنيد اگر بيش از دو سه دقيقه حرف ميزنيد از شوهرتان اجازه بگيريد، اگر شوهرتان راضي نباشه ميگويد بابا خوب تلفن ميخواهي بکني دو سه دقيقه، تلفن مال اضطراره خوب حالا کم حرف بزن، آقا بله الحمدلله آشي خورديم و به سلامت، حالا يکاش خوردماش خوردم ميشود يک ثانيهاش خورديم، ميگويد بله رفتيم سبزي خريديم سبزيها را شستيم و بالاخره سبزيها را هم ميگويند نميدانم با چي چي شستيم بعد بالاخره عدس گرفتيم پاک کرديم آن را قابلمه را گذاشتيم سر چراغ، بابا ولم کن، بگواش خوردم ايناش خوردن را اينقدر که پول سبزي ميدهد و عدس، اينقدر هم پول تلفن ميدهد. يک کسي کاشان ما سوار خر شده بود، خره نميرفت، هي پاش را ميزد زير شکم الاغه، هي ميگفت هن هن، اين الاغه نميرفت، آخرش گفت اينقدر که پام را از اين طرف آوردم، اگر از اين طرف رفته بودم رسيده بودم.
حالا شوهرها دو تا پول بايد بدهند، يکجا پولاش و سبزي يک جا پول گزارشي که خانم از ايناش به دخترها و دامادها و خواهرها و بردارش ميگويد، البته همه که اين طور نيستند بعضيها اين طورند، تلفن اگر صاحبش راضي. . . آب هم همينطور است اگر حمامي راضي نباشه شما گيري نميتواني بگويي من وسواسي هستم.
7- دوري از اسراف در مستحبات
امروز يک کسي ميگفت من يک بشکه آب ميريزم براي غسلم، خدا از سر تقصيراتت بگذرد، ميخواهد با وضو باشد با يک ليوان آب ميتواني وضو بگيري چرا ده تا ليوان وضو ميگيري، آخه آدم مستحب با وضو باشد ولي مستحب بشرطي است که اسراف نکند، اسراف گناه کبيره است، حضرت امام توي رسالهاش تحريرالوسيله نوشته، اگر کسي نصف ليوان آب دور بريزد اسراف کرده است، نصف ليوان آب بيخودي اسراف است، اسراف گناه کبيره است و گناه کبيره آدم را فاسق ميکند، اين ميخواهد مستحب انجام بدهد آب ميريزد، پناه ميبرم از کارهايي که انجام دادهام از کارهايي که انجام ندادهام، چقدر ما اسراف کرديم توي وزارتخانهها چه خبر است، اوه اوه صرفه جويي معنيش اين نيست که رفاهيات و زمين ورزش، آخه گاهي هم سمپاشي ميکنند شيطنت ميکنند نه هر که ميخواهد ورزش کند هيچ جلوي تفريح را نميگيريم فقط پولهاي ولخرجي را جلويش را بگيريم اگر جلوي ولخرجيها را بگيريم يعني آنجايي که ميشود خرج نکرد نکنيم يکساله دو ساله فقر ايران برطرف ميشود.
حالا من يک چيزي از آموزش و پرورش بگويم، ما تقريباً دويست ميليون جلد کتاب داريم براي آموزش و پرورش براي بچهها، دويست ميليون پانصد تومان، چهارصد تومان حالا نميدانم چقدر کمتر بيشتر دويست ميليون پانصد تومان چقدر ميشود، ماشين حساب ندارم دويست ميليون پانصد تومان چقدر پول ميشود، آنوقت به همه معلمين نميشود يکي چند ميليون وام داد، مشکل مسکنشان حل بشود. لااقل توي شهرهاي کوچک که ميشود حل شود يعني ما دوسال بچه هامون کتاب را تميز نگه دارند مشکل معلمها حل شده، نميخواهيم وقتي هم طرح ميکنيم ميگويند آقاي قرائتي ببين کتاب وقتي يکسال خوانده شد از نظر جامعه شناسي از نظر روانشناسي يک ژستهاي کارشناسي هم ميگيرند که بسياري از کارشناسها را بنده يک جو هم قبولشان ندارم.
کارشناس مخ است نه مدرک، ممکنه شما مدرک داشته باشيد مثل من ممکن است عمامه داشته باشم دين نداشته باشم، ممکنه کسي عمامه نداشته باشد دين داشته باشد، دين غير از عمامه است، مدرک غير از عقل است، ما داريم آدمهايي که مدرک دارند اما سوز، شور، عشق ندارند، اگر هواپيما بود مأموريت قبول ميکند اتوبوس قبول نميکند.
اگر يک کاري بود که با کار نازک نان کلفت بخورد کارشناس است، اگر گفتند يک کار کلفت بکن نان نازک بخور اصلاً فرار ميکند از جمهوري اسلامي ميرود بيرون از ايران.
مي گويد از نظر جامعه شناسي و از نظر رواني و از نظر نميدانم چي چي تربيتي، آقا روانشناس که تنها تو نيستي، دنيا ديگر هم روانشناس دارد، خوب گوش بدهيد چه ميگويم، ما کشوري داريم کاغذ توليد ميکند و به دنيا صادر ميکند، در خود آن کشور کتابهاي آموزش و پرورش را نه بار ميخوانند، يعني نه بار اين بچه ميدهد به بچه ديگر، بچه ديگر به بچه ديگر. کاغذش را ميفروشد به دنيا، آنوقت ما بايد نفت بفروشيم با دلار کاغذ بخريم، ما گدائي ميکنيم اين کاغذ را ميخريم، يکبار مصرف ميکنيم، او که کاغذ ميفروشد نه بار. اين حرفها چي چيه؟ مثلاً علماي قديم يک کتاب را نسل اندر نسل ميخواندند آنوقت علماي قديم از نظر روانشناسي کمبود دارند.
گفتيم آقا اذان صبح بگو، گفت آخه اذان صبح مردم خوابند، از خواب ميپرند، رواني ميشوند، ميگويم پس همه دنيا ديوانهاند، چون همه دنيا اذان صبح ميگويند، کشورهاي اسلامي فقط جمهوري اسلامي ميگويد رواني. ماه رمضان که مسجدها اذان صبح ميگويند مردم ماه رمضان ديوانه ميشوند، چي چي ميگويي رواني، اون جاي ديگر است دنبال چه ميگردي.
صد و شصت و پنج تا موشک افتاد دزفول، زمان جنگ، مردم دزفول چون دين داشتند رواني نشدند، يکي از اين موشکهاي دزفول بيفتد دانشکده روانشناس غربيها، اساتيد دانشکده روانشناسي رواني ميشوند. هي توي سر ما نزنيد من روانشناسي را قبول دارم، منتها ميگويم اين که ميخواهي شما هر چيز را تحليل کني اين اون نيست که ميگويي، کارشناس را قبول دارم تخصص را قبول دارم روانشناس را هم قبول دارم اساتيد دانشگاه را هم احترام ميگذارم اما بعضي که اسراف يعني معلم گرسنه است کاغذ اسراف ميشود، اسراف و گرسنگي معلم را نميبيند، اين اصطلاحات روانشناسي را سرپوش ميگذارد به يک بزرگواري گفتم اين چيه داري ميسازي، مسجد ميسازي بساز، گنبد هم ميسازي بساز، چون گنبد بهترين سقف است، چون از نظر فني هم از همه سقفها محکمتر است، هم در مقابل باد و طوفان و هم هوا را ميکشد زيرش، از پنجرههاي زير تخليه ميشود، گنبد از نظر معماري و فني بهترين سقف است، گنبد طوري نيست، اما اين منار، حالا دو تا ميخواهي چکار کني، خود جمکران دهها و صدها هزار نفر روي خاک ميخوابند، بغلشان منار ميرود بالا، آدمه جا ندارد سيمان ميرود بالا.
آخه آدم نميداند اينها را چه جوري بگويد، ميگويند اينها جزء شعائر مذهبي است، اين شعائر مذهبي را امام صادق نفهميد، پيغمبر نفهميد، تو فهميدي. به اسم شعائر مذهبي که ما نميتوانيم ولخرجي کنيم، توي خانه خانمها ولخرجي ميکنند ميگوييم خانم اسراف است، ميگويد آبرو داريم، حالا آبرو داري يعني حضرت زهرا بي آبرو بود. مسئله ديروز يادتان نرود، ديروز يک چيزي گفتم يک کسي يک فيلسوفي سيگار ميکشيد، يک نابينا بغلش نشسته بود، گفت آقا چقدر سيگار ميکشي، گفت از بس که تو عالم سير و سلوک و عرفان و فلسفه و لاهوت و ملکوت و جبروت دارم فکر ميکنم، گفت پس حضرت علي بايد هروئين بکشه. آخه اگر اين شعائر مذهبي است اين شعائر مذهبي را اهل بيت نفهميدند، نغوذُ بالله.
ولخرجي ميکنيم با اسم آبرو، پس حضرت زهرا آبرو نداشت که ساده زندگي کرد. اين را ميگوييم شعائر مذهبي اين را ميگوييم درشان ما. اينشان را اميرالمؤمنين متوجه نشد براي خودمان درست ميکنيم، ميگوييمشان ما اين است، آبروي ما اين است، عزت نظام است.
اتفاقاً يک چيزهايي داريم که پيغمبر عکس اين فکرها آمده، چون روز فتح مکه پيغمبر سوار يک الاغ بي پالان شد، يک کسي گفت بيا پايين، گفت چيه؟ گفت آخه روز فتح مکه، رهبر مسلمانها سوار يک الاغ بي پالان شده، گفت الاغه خيلي جان دارد تو هم بيا پشت سر من دو پشته، يعني اين که ميگفت بيا پايين ميگفت عزت اسلام، پيغمبر فرمود ولش کن اين حرفها را، تو هم بيا سوار شو دو پشته، عزت اسلام وقتي است که بگوييم توي کشور جمهوري اسلامي شکم گرسنهاي نيست، عزت اسلام به منار و کاشي و محراب نيست، عزت اسلام به لوستر نيست، عزت اسلام اين است که توي اين مسجد، آخوندش چه ميگويد، هيئت امنا چقدر مخ دارند، چند تا جوان را جذب کردند، عزت مسجد به جذب جوانها است، به لوستر و منار و کاشي و محراب نيست، اصلاً خط را گم کرديم خط را گم کرديم به همين خاطر حالا.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» يکي از شرها نفس است، حرص ميزنيم، يکي از شرها دعايي است که مستجاب نميشود، يکي از شرها کينههايي است که داريم، اينها خطرات خودمان است. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد همه ما را از اين غل و زنجيرهاي بد، از اين مفاسد بد اخلاقي، مفاسد اجتماعي، اقتصادي، خانوادگي از اين عيبهايي که مثل غل و زنجير ما را قفل کرده و نميگذارد درست فکر کنيم از همه اين شرور، همه ما را برهان. نور يقين و علم و معرفت و خلوص و عبوديت و مزه فهم دين و عمل به دين و نشر دين را به همه ما بچشان
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته