متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/7/21
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
سورههاي كوچك را تفسير ميكرديم سوره توحيد را گفتيم سوره فلق را گفتيم…. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» بگو پناه ميبرم، اول قرآن ميفرمايد(بسم الله) يعني از خدا كمك ميخواهم آخرش هم ميگويد(اعوذ) اول آن تكيه به خدا آخرش هم پناه به خدا اول خدا آخر خدا، به پيغمبر ميگويد بگو پناه ميبرم ما كه چيزي نيستيم پيغمبر تمام عضوهايش بيمه شده است….. چشم پيغمبر كج نرفت، قلب پيغمبر «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» النجم/11قلب پيغمبر دروغ باور نميكند زبان پيغمبر «وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى» النجم/3 پيغمبري كه خيلي خدا به او توجه دارد بگويد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»(فلق) يعني شكافتن، شكافتن سياهي با سپيده صبح، شكافتن سنگ با خروج چشمه و آب، شكافتن دانه در دل خاك، هر شكافتن عدم با آفرينش و هستي ولي(فلق) با همه……… مشارق و مغارب يكبار توي قرآن آمده است…. يعني همه هستي يك سمت تو تنهايي هم يك سمت….
1- تلاوت قرآن پيامبر، هم وزن اعمال مردم
قرآن ميفرمايد، پيغمبر، من به سه چيز احاطه دارم «وَمَا تَكُونُ فِيشان وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ» يونس/61 در هر شرائطي كه هست، آن قرآني كه تو تلاوت ميكني بعد همه اعمال شما هم يك سمت، ميفرمايد «وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا» يعني من شاهد سه چيز هستم همه كارهاي همه شما، تلاوتي هم كه تو داري تنهائي نظارت دارم كارهايي هم كه تو تنهايي ميكني نظارت دارم يعني توي اين آيه همه مردم يك كفه ترازو هستند كار پيغمبر هم يك كفه، تلاوت هم خودش يك كفه، از اين آيه معلوم ميشود كه تلاوت قرآن چقدر وزن دارد، احاطه خداوند بر همه كارها، احاطه خدا به تلاوت شخص پيغمبر كه قرآن تلاوت ميكند خيلي مهم است.
گاهي وقتها كه كسي مهم است، ميگويند پنج هزار نفر از هيئت آمده بودند خانه ما غذا بخورند، فلاني هم آمده بود، يعني حساب فلاني از همه هيئت جداست، اگر يك شخصيت محبوب و مشهور كه همه مردم او را دوست دارند بيايد توي خانه شما وقتي ديدي…. ما روز عاشورا مثلاً اطعام داديم هيئت ده هزار نفر آمده بودند فلاني هم آمده بود يعني… اينجا ميگويد همه شما هر كاري بكنيد من ميبينم، پيغمبر هم كه قرآن ميخواند من ميبينم، كارهايي هم كه پيغمبر ميکند من ميبينم، يعني حساب پيغمبر از حساب همه جداست «وَمَا تَكُونُ فِيشان وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ» در هر شأني كه هست، قرآني كه تلاوت ميكني، اينها مال شخص پيغمبر است(تكون) فرد است و مال يك نفر است(تتلوا) مال يك نفر است يعني تو يك نفري، كارهايي كه ميكني، تو يك نفري قرآني كه ميخواني. بعد باقي مردم همه با هم «وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا» آنوقت خدا «رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» را يكبار ميگويد، «رَبِّ النَّاسِ» يكبار ميگويد، «رَبِّ الْفَلَقِ» يكبار، (ربك) دويست و چهل و دو بار، خدايي كه تلاوت شخص پيغمبر يك كفه تراوز، همه مردم هم يك كفه ترازو، خدا به اين پيغمبر ميگويد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» الفلق/1 يعني نگو من پيغمبر هستم، چشم تو «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» النجم/17، «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»، زبان تو «وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى»، با همه عصمت و عظمتي كه داري، آخر كار كه قرآن تمام شد بگو «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» الناس/1 آدم از اين آيهها ميفهمد كه هر كس در هر شرايطي نياز به پناهندگي دارد، وقتي پيغمبر با اين عظمت مأمور ميشود كه به مردم بگويد، نميگويد(قل نعوذ) همه با هم پناه ببريد(قل اعوذ) يعني من تنهايي پناه ميبرم، پيغمبر با همه عظمتش مامور ميشود از طريق(قل) كه امر است، پيغمبر با همه عظمتش مامور ميشود كه پناهندگي شخص خودش را به مردم اعلام كند كه من خودم پناه ميبرم اين آدم چه ميگويد؟
يك چيزي را ما فكر ميكنيم كه ساده است، اصلاً ما هستي را ساده گرفته ايم، حالا هي دنيا كه پيشرفت ميكند طبيعت چقدر پيشرفت ميكند در يك ليوان آب اينقدر نيرو است كه بتواند يك شهر را برق بدهد…….. ما ميگوئيم نفت همين است كه توي چراغ است حالا دنياي پتروشيمي چقدر مواد درست ميكند؟ نان چيه؟ همين كه نانوا آرد ميگيرد و نان ميپزد بيش از دويست و شصت گروه بر روي اين نان كار ميكنند، اين چيزها را ساده نگيريد، ما فكر ميكنيم اشك چشم همين آب شوري است كه از چشم بيرون ميآيد، همين آب چشم از ده ماده تشكيل شده است، حالا اين دنداني كه ساده است تا الان، ممكن است بعداً بيشتر بشود، تا الان كه من خدمت شما هستم يازده رقم دندانپزشك در يازده رشته تخصص دارند، يعني يك دندان ما يازده نوع دندانپزشك متخصص دارد، اين چيزها را ساده نگيريد نه طبيعت را ساده بگيريد، و نه ماوراء طبيعت را ساده
2- علم به قيامت کافي نيست، باور لازم است
بگيريد ما خودمان را زدهايم به عالم بي خيالي، اگر آدم بداند اينقدر عمرش را هدر نميداند اگر بداند يك دقيقه چيه، از لحظههاي عمر استفاده ميكند ما باورمان نيامده، مثل حاج آقايي كه ميآيد توي خانه ميگويد من فردا چك هايم برگشت ميخورد پول توي حساب ندارم…… فقط خواب از سر حاج آقا ميپرد، چون حاج آقا ميفهمد كه چه خبر است، فردا آبرويش توي بازار ميريزد، چكاش را برگشت ميزنند، ميآيند او را زندان ميبرند، حاج آقا باورش آمده خواب از سرش پريده، خانم و بچهها فهميدند كه حاج آقا… ولي اين فهميدن به يقين و باور نرسيده است.
الان به هر كس بگويند پهلوي مرده بخواب ميترسد، اما به مرده شور بگويند پهلوي مرده بخواب سرش را ميگذارد روي شكم مرده و ميخوابد، ما هم ميدانيم كه مرده كاري ندارد مرده شور هم ميداند، منتهي ما هنوز باور نكردهايم مرده شور باور كرده است. اگر كسي باور كند ديدش فرق ميكند، ما هنوز باور نكردهايم وگرنه اگر باور كنيم كه خدا ما را ميبيند كه چرا اين آهنگ را گوش ميدهيم چرا وقت را تلف ميكني؟ اگر باور كنيم كه دقيقههاي عمرمان ارزش دارد، چقدر زنجير دست ميگيريد از اينطرف ميچرخاند تمام كه شد از آنطرف ميچرخاند، يك كسي چاي ميخورد… زنجير دست گرفته همچين، تمام كه شد همچين، باورمان نيامده كه بابا اين دقيقههاي عمر مهم است، مردم از پوست پرتقال مربا درست ميكنند، در بعضي از كشورهاي غربي از زباله هايشان استفاده ميكنند، آنوقت ما جوانيمان را همينطور هدر ميدهيم.
3- حضرت خديجه، الگوي مردان و زنان با ايمان
خوشا بحال كسي كه بفهمد خديجه فهميد. خديجه خيلي فهميد، در انتخاب همسر فهميد، اينقدر پولدار آمدند خواستگاريش، خودش را به پول نفروخت، قرآن ميفرمايد زني كه خودش را به پول نفروشد اين امام مردها است، امام مردها؟ باسمه تعالي بله! زن امام مردها؟! بله، «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ» التحريم/11 يعني خدا نمونهاي را خلق كرده است براي مردم با ايمان، حالا اينجا هم شامل مرد ميشود و هم شامل زن ميشود، مثل اينكه ميگوئيم عابرين محترم از پياده رو عبور كنيد، نه اينكه زنها بروند وسط خيابان بگويند عابرين گفته عابرات كه نگفته، اينجا وقتي كه ميگويند عابرين يعني هم عابرين و هم عابرات، ولي به هر حال با اينكه زن است يك كلمهاي گفته كه بيشتر به جنبهي زنها توجه دارد، مردم و همه امت از اين خانم ياد بگيريد، از زن فرعون ياد بگيريد، مگر زن فرعون كي بود؟ گفت «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» التحريم/11 نگفت(اللهم ادخلني الجنة، يا زوجنا من حور العين) ما ميگوئيم خدايا برويم بهشت اين نميگويد خدايا بروم بهشت ميگويد…………..
انتخاب شوهر را از خديجه ياد بگيريد اگر پسر خوبي بود كمالاتي داشت دخترتان را به او بدهيد حتي اشكالي ندارد كه ما دلاّل پيدا كنيم اگر پسر خوب بود، البته خوب نه يعني اينكه خوشگل و تپل، خوبي غير از خوشگلي است، خيلي از خوشگلها خوب نيست و خيلي از معموليها خوب هستند، داماد كيلويي يا متري نيست داماد كمالات است…. يك كسي گفت من در عمرم با خانمم دعوا نكردهام گفتم چه جوري؟ گفت هر وقت من ميآيم خانه زنم نيست و هر وقت زنم ميآيد خانه من نيستم… اين توافقات چيزي نيست حضرت خديجه خواستگارهاي متعدد داشت، گفت من با پيغمبر، تحقير شد او را بايكوت كردند.
خديجه خوب معاملهاي كرد كثير داد كوثر گرفت، مال كثير خودش را داد در عوض خدا به او فاطمه داد «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» الكوثر/1 پيغمبر هم خيلي وفادار بود گاهي يك گوسفند ميكشت گوشت آنرا به زنهايي ميداد كه زماني كه خديجه زنده بوده با خديجه رفيق بودهاند به رفيقهاي خانمش بعد از…. تقريباً هر روز ياد خديجه ميكرد، خديجه مقامي دارد كه امام سجاد(عليه السلام) به او افتخار ميكند…. من نوه خديجه هستم زني شد كه امامان ما به او افتخار ميكنند، خديجه مادر بزرگ يازده عيسي شد، مريم با همه عظمتش مادر يك عيسي بود و خديجه مادر يازده عيسي، كه عيساي مريم پشت سر عيساي خديجه نماز ميخواند…. خيلي خديجه به گردن ما حق دارد يك زن الله اكبر… (هستند زنهايي كه…..
در اندونزي داشتم ميرفتم، سفري پيش آمد من ديدم كه….. روز آخر گفتند تو اصلاً نميخواهي اندونزي را ببيني؟….. خدايا همه مردهها را بيامرز، بچه بودم گفتم آقا ميخواهم بروم چراغاني، گفت محسن! گفتم بله، گفت اين لامپ را ميبيني؟ آنجا هم صدتا مثل اين است گفتم حالا….. گفت آخر شما كه اينجا براي ماموريت آمدهاي يك گشتي هم بزن روز آخر ما گفتيم گشت بزنيم عرض كنم به حضور جنابعالي كه گفتند يك پاساژ است كه فرمش چطوري است،…. رفتيم توي پاساژ…. اين خانمه يادش آمد كه نماز نخوانده توي يك همچين پاساژ مهمي تنهائي يك زن نماز خواند آنوقت…. گفتم قرائتي راستش را بگو تو كه رئيس ستاد نماز هستي اگر يادت بيايد كه نماز نخواندهاي شهامت داري وسط اين پاساژ نماز بخواني؟……… يك مدتي اين خانم اندونزي در مخ من اثر كرد گاهي وقتها آدم نگاه ميكند كه… حضرت امام رفته بود مكه خودش نقل كرد كه رفتم كتابي خريدم تا خواستم پول بدهم صداي اذان بلند شد اين كتاب فرش پول توي دستم بود نگرفت گفتم خوب پول را بگير گفت نماز نماز! يعني كار…. در مخ يك مرجع تقليد پنجاه سال اثر ميكند هنوز من اين نماز زن اندونزيايي برايم الگو است.)
…… بعضيها هم هستند كه ميگويند اگر بگويم خداحافظ اين قديمي است بايد بگويم مرسي!…. بعضيها آب هستند اينقدر شل هستند كه توي هر ظرفي شكل همان ظرف در ميآيند از خودش هيچ ارادهاي ندارد. خداوند به پيغمبر ميگويد بگو(اعوذ) پناه ميبرم،…. با هم اين سوره را بخوانيم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» بگو پناه ميبرم از شر آفريده ها،….
4- پناه بردن به خدا از استفاده نادرست نعمتها
خدايا پناه ميبرم از بد مديريتي، بعضي ها…. راجع به مديريت چيزي بگويم؟ خدا رحمت كند، سلام و صلوات خدا بر آيت الله شهيد صدر ايشان كتابي دارد بنام اقتصادنا، ما يک وقتي اقتصادنا را زمان طاغوت پهلوي يکي از شاگردان مهم ايشان که الان هم يکي از مراجع هست ميخوانديم، آيت الله شهيد صدر در كتاب اقتصادنا اين آيه را آورده «سَخَّرَ لَكُمْ» سَخَّرَ لَكُمْ، سَخَّرَ لَكُمْ، سَخَّرَ لَكُمْ الانهار، سَخَّرَ لَكُمْ البحر، سَخَّرَ لَكُمْ الشمس، هي ميگويد داديم به تو خورشيد، آب، آخرش گفته «إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» إبراهيم/34 يعني همه چيز داري تو عقلت نميرسد که اينها را خوب مديريت کني، امکانات هست مديريت نيست، اين سوء ولايت مديريت بد، حالا مديريت، تربيت يک رقم مديريت ميخواهد، خانه داري يک نوع مديريت ميخواهد، بيت المال مديريت ميخواهد، همه چيز مديريت ميخواهد، (حتي اين پيشنماز اين مهري هم که نماز ميخواند اين مهر پيش نماز هم مديريت ميخواهد. يک پيش نماز مهر چهار گوش ميخريد گفتند چرا مهر چهار گوش ميخري گفت يکبار مهرم گل بود سرم را که برداشتم مهر گل بود چسبيد تا سرم را برداشتم افتاد تور تور شد رفت. من پيشنماز بودم مهر نداشتم عقبيهاي من پشت سر من چه خاکي توي سرم کنم ديگه تصميم گرفتم مهري که ميخرم چهارگوش بخرم يعني مديريت.
خدا رحمت کند آقاي فلسفي را آقاي فلسفي ميگفت دستمال در کدام کيسه باشد مديريت ميخواهد دستمال يکبار وسط منبر عطسه کردي آب دهنت افتاد روي ريشات فوري همچين کنيد ديگه روي منبر دنبال دستمال نگردي مردم را حالشون بهم بزني يعني در جاي دستمال کجا باشد مهر چه جور باشد اين مديريت است) من يک وقت گفتم چند سال پيش بود کي بود گفتم ما سبزي خوردن را مديريت نداريم ما يک سبزي که ميخوريم چهار بار پول گل کشي ميدهيم، چون کاميون سبزي، سبزيها را با گل ميآورد توي ميدان، پول گلش را هم چون وزن ميکند پول گلش را هم ميگيرد اين مال کاميون. وانت و تاکسي بار گلها را از ميدان ميآورد، سبزي فروش از ميدان تا دکانش، باز هم پول گلش را از ما ميگيرد، ما دو کيلو سبزي ميخوريم نيم کيلو يک کيلو که گل و اينها است، دومرتبه ميريزيم توي سطل، ماشين شهرداري ميآيد اين گلها را بر ميدارد ميبرد توي بيابان، يعني يکبار گل از بيابان تا ميدان، پولش را ما ميدهيم، از ميدان تا دکان بقالي، پولش را ما ميدهيم، از بقالي تا خانه خودمان حمالي ميکنيم، از خانه گل را ميبريم توي بيابان، يعني براي نيم کيلو سبزي سه بار پول گل ميدهيم، اين را ميگويند مخ، اين مديريت در سبزي خوردن است. شکم مديريت ميخواهد الان خلبانها اگر يکي از آنها کتلت بخورد بايد اون يکي ماست بخورد، چون هواپيماي مسافربري دو تا خلبان دارد چون اگر دو تا کتلت بخورند، يک وقت گوشت مسموم باشد، دوتاي آنها حالشان بهم ميخورد، هواپيما ميافتد پايين، يعني اگر اين پختني خورد آن يکي حاضري و برعکس. اين مديريت است، اين مديريت تنظيم، تقسيم، توزيع، تدبير، بد مديريت ميکنيم والا چيزي هست مخ نيست، چيزي هست. برنامه ريزي آموزشي، شبها که بچهها امتحان دارند تلويزيون فيلمهاي پر جاذبه ميگذارد بچه هي فردا امتحان دارد هي يک خورده ميخواند به تلويزيون نگاه ميکند فردا ميبيني يک ميليون بچه روفوزه شد خوب اين مديريت نيست که وقتي بچهها امتحان دارند اين فيلمها را پخش نکند مديريت.
صبح که بچه صبحانه خورده مخش کار ميکند ورزش و نقاشي و خطاطي و کارهاي الکي دولکي، دم ظهر که خسته شد شده گرسنهاش هست حالا رياضي و فيزيک خوب رفوزه ميشود.
5- توجه به تربيت ديني فرزندان
مديريت آموزشي، مديريت ورزشي، مديريت تفريح، تفريح ما مديريت ميخواهد مديريت تربيتي به يک بچه گفتند: اسم پدريت چيه، گفت گاو، گفتند چرا جسارت ميکني، گفت آخه اون همش مرا صدا ميزند گوساله. خوب اگر من گوسالهام لابد خودش هم… ببينيد در اين که چه جوري با بچه حرف بزنيم مديريت ميخواهد که چه کلمهاي را بگوييم، بگذاريد قرآن بخوانم، وقتي بد حرف زدي بچهات هم بد زبان در ميآيد، اين مادري که دخترش را بي حجاب ميبرد توي خيابان، بهش ميگوييم مادر اين دخترت، ميگويد هنوز نه سالش نشده است اين فکر ميکند سر نه سال ميتواند بگويد ايست، فوري ايست، بابا اگر يک کسي هشت سال ترياکي شد نميشود گفت به راست راست به چپ چپ، بله قربان نميکشم، اگر يک کسي معتاد شد ديگه جلوي اعتيادش نميشود گرفت، تو اين بچه را اين رقمي ميآوردي بيرون حالا اون نه سالش نشده است، واجب نيست حجاب، ولي سر نه سال تو ديگر کنترل دستت نيست، حديث داريم بچه را اولين کلمهاي را که در سه سالگي يادش ميدهي اين کلمه را يادش بده، لا اله الا الله هفت ماه و بيست روز، صبر کن حالا اين هفت ماه و بيست روز از نظر علمي، بايد ثابت بشود، بنده حالا بلد نيستم، اين هفت ماه و بيست رو چه خاصيتي. توي اين دوره واقع ميشود بعد از هفت و ماه بيست روز بگو اين کلمه را ياد بده، کلمه دوم محمد رسول الله بعد از يک مدتي که شد مثلاً پنج سالش که شد وقتي نماز ميخواني، بغلت بنشيند، مثلاً شش سالش که شد کم کم صورتش را بشورد، هفت سالش که شد يعني يک جوري اين را همين طور تربيتش کن که اول نه سال ديگه نماز درست بخواند نماز بلد باشد.
اگر ولش کردي حاجي است ميآيد مکه ميگويد السلام علينا و علي ابا عبدالله الحسين، بابا ول کردي حالا سر پيري ميخواهيم درستش کنيم(اون يکي ميگويد السلام علينا و علي عبيدالله ابن زياد، عبادالله الصالحين يکي ابا عبدالله الحسين ميگويد، يکي عبيدالله ابن زياد ميگويد.) نميشود بچه را رها کرد حالا بزار پولها جمع بشود خمس خواهم داد بابا وقتي طناب کلفت شد نميتواني پاره کني سال به سال خمست را بده که… حديث داريم يک قلک بگذاريد هر وقت يک پول حلالي گيرت آمد که صد درصد حلاله اين را بيندازيد بگوييد هدا للحج، حديث است هذا للحج، يک ذره يکي ذره پولت را جمع کن که وقتي ميخواهي بروي مکه يک مرتبه مکه به تو فشار نياورد.
بعضي کارها تدريجي است کما اين که شيطان هم تدريجي است، قرآن ميگويد خطوات الشيطان شيطان گام به گام منحرفت ميکند شما هم بايد گام به گام خودت را هدايت کني، او گام به گام اثر ميگذارد ولي ما فکر ميکنيم به يک امر، نميشود.
(والله هي حرفهايم پرت ميشود نميدانم هي يک چيزهايي ميبينم يک چيزهايي ميشنوم خدايا ما بلد نيستم خودت درستش کن ما سبزي خوردن بلد نيستم لباس پوشيدن بلد نيستيم يک کسي وقتي جوراب ميخريد جورابهاش را چند جفت يکرنگ ميخريد گفتم چرا گفت اگر يک جفت سرمهاي قهوهاي سفيد باشد يک از آنها که سوراخ شد بايد جفتش را دور بياندازم اما وقتي دو سه جفت جوراب همه رنگ است اگر يکي هم سوراخ شد يک لنگش را دور مياندازم يعني در خريد جوراب مخ ميخواهيم.)
(ما يک ليوان درست ميکنيم مال قهوه خوري يکي مال چاي خوري يکي مال شير خوري يکي مال شربت خوري بابا ميشود از اول ليواني درست کند لباس که ميخريم شما اگر يک لباس توسي بخري هم عيد ميپوشي هم محرم اما اگر لباس سفيد بخري محرم خجالت ميکشي بيايي بيرون لباس مشکي ميآيي بيرون ميگويد چه کسي مرده. از رنگ لباس کتابي که ميخريم کتابي که چاپ ميکنيم خانهاي که ميسازيم خانهاي که ميسازيم جوري مديريت است الان مهندسين ما جوري با کمال تأسف خانه ميسازند بعد ميبيني توي اين خانه حياء مراعات نشده است همسايهها مراعات نشدهاند آفتاب مراعات نشده قبله مراعات نشده است نميدانم بسياري از چيزهاي بهداشتي رعايت نشده در ساخت خانه در ساختن، خريدن، فکر کردن، درس خواندن، درياداشت من آيت اللهي را سراغ دارم هشتاد سال بسيار ملا است بسيار بسيار ملا است اما بنده خدا رفته يادداشت کند از اين نوک براي اين که صرفه جويي کند از اين نوک نوشته تا اين جا ريز نوشته حالا هيچ جني نميتواند بخواند هشتاد سال مطالعه به خاطر دو کيلو کاغذ. بابا يک خورد گشاد مينوشتي با خودکار مشکي بنويس که فتوکپياش خوب در بيايد با خودکار سرخ نوشته ريز نوشته است حالا هيچ جني نميتواند بخواند هشتاد سال مطالعه بخاطر يک خودکار مشکي و دو کيلو کاغذ رفت هوا. مديريت در نوشتن هم چيز ما داريم پناه ميبرم من سوءً) امام سجاد ميفرمايد: اللهم اني اعوذ بک من سوء ولايه يعني بد مديريت کنند براي مديريت خوب.
خدايا به مديران ما مديريت مرحمت بفرما
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته