متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/7/19
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
ماه رمضان 84، سوره فلق را با هم گفتگو ميکرديم. با هم بخوانيم. حرفهاي ديگر هم هست برايتان بزنم. هرکس پاي تلويزيون هم هست، يک سطر بيشتر نيست. يا يک سطر است يا دو سطر.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
تا رسيديم به اين جمله، «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». گفتيم عقد جمع عقدها، گرهها، «النَّفَّاثَاتِ» يعني دميدن. در گرهها ميدمند، گرهها را باز ميکنند. گرههاي اقتصادي را شل ميکنند. يک کسي يک چيزي را ميخواهد بفروشد، ميگويند نفروش آينده گران ميشود. هيچي، النَّفَّاثَاتِ. . . اين نگه ميدارد، بازار سياه درست ميشود. ميخواهد انفاق کند، انفاق نکن فردا خودت پيري داري، کوري داري. «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». در گوشش ميدمد او را از تصميم پول دادن و انفاق بازمي دارد. هر کار خيري ميخواهد بکند، خواستگار آمده براي دخترش. حالا زوده، دهانش بوي شير ميدهد. اينها بچهاند. صبر کن ليسانسش را بگيرد. فوق ليسانس بشود. حالا اين را تحويل نگيريم ممکن است بعدا خواستگارهاي بهتري بيايد. همينطور هي «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». در گوشش ميخواند، تا اين ازدواج را عقب مياندازد. وام دادن را عقب مياندازد. کمک به فقرا را عقب مياندازد. آقا توبه کن، حالا بابا جوانيم، بگذار کيف کنيم پير شويم توبه خواهيم کرد. يعني ميخواهد توبه کند، النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». هي در گوشش ميخواند که او را از توبه بازدارد. يک خلافي کرده ميخواهد به خانمش بگويد خانم من اينجا داد زدم معذرت ميخواهم، اين حرفي که زدم معذرت ميخواهم، به بچهاش، بچه جان من اينجا بيخود عصباني شدم معذرت. . . ، نه زشت است مادر از دخترش يا مرد از زنش، يا پدر از پسرش، عذرخواهي کند. اين شخصيت تو چيز ميشود. اين «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ».
1- مانع شدن شياطين از کارهاي خير
«النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». هر کار خيري ميخواهد بکند. ميخواهد اذان بگويد، ميگويد اذان که درشان شما نيست. به کسي ديگر بگو اذان بگويد. تو مثلا سرداري، تيمساري، اميري، آيت اللهي، تاجري، مشهوري، مدير کلي، وزيري، وکيلي، سفيري، اذان را به يکي از اين بچهها بگو، بگويند. شما درست نيست. ميخواهد اذان بگويد، عارش ميشود. اين «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ».
هر کار خيري را که يک مانعي، فکري، جرقهاي مانع شد که شما آن کار خير را انجام بدهيد، . اين «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» است. يعني در عقد شما، در تصميم شما، آنقدر ميدمد ميدمد ميدمد، تا شما را از تصميم شل کند. «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». حالا، در مقابل «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»، «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» العصر/3است. يعني او انجام ميدهد، اين هي تشويق ميکند. آره اين کار را بکن، آن کار را به کن. تشويق ميکند.
قرآن ميفرمايد: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» العصر/1-3. تواصي يعني اين او را سفارش ميکند، او اين را سفارش ميکند. همديگر را به حق سفارش ميکنند. «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». آيه ديگري داريم در جايي ديگر در قرآن: «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ» البلد/17. سه تا «تَوَاصَوْا» توي قرآن است. «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ». يعني مومن خاصيتش اين است. «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ». «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، سفارش به حق ميکند، «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»، حق را شل ميکند.
2- الهام ربّاني و الهام شيطاني
يک خاطره برايتان بگويم. يک نکته عرض کنم که دو تا الهام داريم. اين را هم بنويسم. «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ». از شر موجوداتي که پي در پي ميدمند در گرهها. حالا عرض کنم که دو تا الهام داريم. الهام دو جور است. يک الهام رباني. الهام خدايي. يک الهام شيطاني. گاهي انسان يک چيزي به ذهنش ميآيد. نميداند اين چيز خدايي است يا شيطاني. با چه خط کشي بفهميم که اين که به ذهن من آمد الهي است يا شيطاني. الهام خدايي را داريم: «وَأَوْحَيْنَا إِلَىام مُوسَى» القصص/7. الهام خدا به غير پيغمبرها هم ميشود. وحي مخصوص پيغمبر است. ولي الهام به غير پيغمبر هم، مادر موسي که پيغمبر نبود ولي قرآن ميفرمايد که «وَأَوْحَيْنَا إِلَىام مُوسَى». يعني وحي کرديم به مادر موسي. يعني به قلبش القاء کرديم. يک الهام شيطاني داريم که قرآن ميگويد: «إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ» الأنعام/121. پس: و أوحي اليام موسي، الهام الهي است. «أَوْحَيْ»، وحي کرديم. «إِلَىام مُوسَى». به سوي «أُمِّ مُوسَى»، مادر موسي. الهام شيطاني اين است که شياطين، «إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ»، يعني وحي ميکند. به کي وحي ميکند؟ «إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ». به دوستانشان. پس ببينيد، وحي هم از طرف خدا ميشود، هم از طرف شيطان ميشود. حالا ما چه کنيم اين وسط. يک چيزي به دلمان آمد، با چه معياري بفهميم اين خداي است يا شيطاني.
علامتش اين است که، اگر بعد از آنکه به دلت برات شد، باز شدي، الهي است. بسته شدي شيطاني است. خب، اگر باز شدي. يک وقت ميگويي که بابا عذرخواهي کن. خلاف کردي عذرخواهي کن. طوري نيست. تو او را ببخش، خدا هم تو را ميبخشد. حالا بگذار داشته باشد. چرا حسودي ميکني. نوش جانش. خدايا به ما هم بده. اگر اين الهامها باز کرد تو را، ببخشش، طوري نيست، اين نيز بگذرد، خدا بزرگ است، ما هم خدايي داريم، «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» الشرح/6، اين تلخيها بعدش شيريني هست. اگر اين چيزها نتيجهاش شد، بعدا شيرين ميشود، توکل کن بر خدا، همه زندگي را اولش از صفر شروع کردند، همه تلخيها بعد شيرين شده، گر صبر کني ز غوره حلوا سازم. اگر نتيجهاش اين شد، اين معلوم ميشود که الهام الهي است که تو را سعه صدر و روح بزرگت ميدهد. اما اگر بگويد، بزنش، چطور او نيامد عروسي ما من هم عروسيش نميروم. او براي من کادو نياورد چشمم کورمن پايم بشکند اگر خانهاش بروم. اگر هي جوش آوردي، اگر قفل شدي، الهام شيطاني است. اگر باز شدي، الهام. . . . . از کجا اين حرفها را ميزند اين آقاي قرائتي؟ از قرآن. «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمْ الْفَقْرَ» البقرة/268. شيطان ميگويد نده. فقير ميشوي، پيري داري، کوري داري، نده. «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمْ الْفَقْرَ». ولي خدا وعده ميدهد به مغفرت و رحمت. وعدههاي خدايي باز ميکند انسان را. وعدههاي شيطاني انسان را قفل ميکند. بسيار خوب، حالا، پس آنهايي که در راه حق هستند، «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، امتحان هوش. دو تايش را من ميگويم، سوميش را شما بگوييد. «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ».
يکي ديگر هم هست. «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ». مرحمة يعني چه؟ مرحمة يعني رحم بهش کن. بابا ببخش. روز فتح مکه يکي شعار داد، گفت: امروز تلافي ميکنيم. امروز تلافي ميکنيم. يعني شما خاکستر ريختيد سر پيغمبر. پيغمبر را اذيت کرديد. وادارش کرديد هجرت کند، اصحابش را شکنجه داديد، حالا امروز فتح مکه، پدرتان را درمي آوريم. فرمود: چرا تو ميگويي امروز تلافي ميکنيم. نگوييد(اليوم يوم الملحمة) بگوييد(اليوم يوم المرحمه). امروز ما به شما مرحمت ميکنيم. رحمت ميکنيم. «تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ». خب. اين را هم بايد حساب کنيم که، گاهي وقتها مثلا ميگوييم: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». شر غير از تلخي است. اين هم يک اصلي است که بايد حساب کنيم. هر تلخي شر نيست. اگر گفتيم «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، اين نکته مهمي استها. «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، شر غير از تلخي است. ممکن است تلخ باشد، اما شر نباشد. هر دردي، درد زايمان سخت است، اما تلخ نيست. بچه دار آدم ميشود. شيرين است. هر دردي و هر تلخي، يک زني که صبح تا شام، صبح تا ظهر توي آشپزخانه ميايستد، زجر ميکشد تا يک غذايي درست کند، اين تلخ هست اما شر نيست. عوضش سر سفره نگاه ميکند، ميبيند چه سفرهاي، مهمانها آمدند، خوردند. لذت ميبرد. خستگي برطرف ميشود. پس هر تلخي شر نيست. مولوي ميگويد که:
گندمي را زير خاک انداختند پس ز خاکش خوشهها برخاستند
بار ديگر کوفتندش زآسياب قيمتش افزون و نان شد جانفزا
باز نان را زير دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهم و سودمند
گاهي وقتها ما با بيل ميزنيم توي سر خاک، اما عوضش شخم ميشود. دانه را زير خاک ميکنيم، اما عوضش خوشه ميشود. خوشه گندم را زير آسياب له ميکنيم. آرد ميشود. آرد را با مشت و مال خمير ميکنيم. بعد اين آرد را ميدهيم به نانوا، هي ميزند توي سرش. پهنش ميکند. بعد کمرش را ميزند به تنور، پوستش را هم با آتش تنور ميسوزاند. تازه نان که شد زير دهن له ميکند. اگر من بغل مثنوي بودم اينها را کمکش ميکردمها. ميگفتم نه، آرد که شد بعد از آرد، نانوا هم توي سرش ميزند، اين نانوا را نگفته مثنوي. بعد کمرش را به تنور ميکوبد، پوست صورتش را با آتش ميسوزاند. خوب اگر اين گندم عقل داشته باشد، ميرود دادگاه شکايت ميکند، ميگويد آقا من از دست بشر شاکي هستم. ميگويد چه شده است؟ ميگويد: اين بشر هفت، هشت، ده تا ظلم به من کرد. اول که من وصل به مادرم زمين بودم، آمد من را درو کرد. چرا از مادرم جدا کرد. دوم، آب داشتم، انداخت زير آفتاب، خشکم کرد. سوم آمد من را له کرد و چي و چي و چي. اي دانه گندم، اي گندمي، اي جوي، تو همه بلاها سرت آمد، اينها شر نيست، تلخ هست، اما، من شر ما خلق. هر شري و هر تلخي. . . . يعني هر تلخي شر نيست. از جمادي مردم و نامي شدم. تو جماد بودي. مواد خاک جماد است. مواد غذايي خاک شد گندم. نامي، نمو ميکند.
گاهي وقتها، وقتي ميگوييم «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، حساب نکنيم که اين شر است. باز يک خاطرهاي نقل ميکنم که: شخصي زير درختي خوابيده بود، خوابش برد، دهانش هم باز بود، يک مارمولک ريز، رفت توي دهانش. يک مردي که اين صحنه را ديد، چنان با عصا و چوب زد به اين خواب، بيدار شد گفت چرا ميزني؟ گفت خفه شو، حرف نزن. يک مشت از اين زردآلوهاي ترشيده را هم گفت بايد بخوري. اينقدر زد تا زردآلوي ترش را خورد. بعد گفت بايد بدوي. او را دواندش. با عصا بيدارش کرد، با زور زردآلوي ترشيده را خورد، با ضرب دواندش. حالش به هم خورد، زردآلوها برگشت. وقتي برگشت مارمولک هم برگشت. از حلقش آمد بيرون. گفت ببخشيدها. همه اينها به خاطر اين بود که من ديدم اگر نزنمت، زردآلو ترشيده را نخوري، ندوي، اين برنمي گردد. گاهي وقتها خداوند زير پاي آدم را داغ ميکند، که آدم برود. چون اگر آدم زير پايش داغ نشود، ميايستد.
3- تلخي و سختيها، عامل رشد و حرکت انسان
قرآن بخوانيم. قرآن ميگويد پيغمبر، «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا» الضحى/6. من يتيمي را به تو چشاندم که وقتي رهبر شدي، بداني يتيمها چهشان است. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ» الضحى/9. تا پيغمبر مزه يتيمي را نچشد، وقتي رهبر شد، نميداند يتيمي چه است. «وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى» الضحى/8. يادت ميآيد خودت هم بي پول بودي؟ من تو را غني کردم. تو هم پس حالا که رهبر شدي، «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ» الضحى/10. يعني گاهي وقتها يک دورههايي را آدم بايد بچشد که بعد فردا وقتي رهبر. . . . اينها را ما نميدانيم چيست؟ يک دختر سه ساله عروسک قنداق ميکند. اين دختر سه ساله خودش هم نميداند چيست؟ ولي خدا اين کار را، اين غريزه را، اين علاقه عروسک قنداق کردن را به دل او انداخته، تا بيست سال ديگر که ميخواهد بچه قنداق کند، آمادگي داشته باشد. هر تلخي شر نيست. «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ». قرآن ميفرمايد: «عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» النساء/19. با خانمهايتان خوب زندگي کنيد. ممکن است شما بگوييد اين خانم من اين مشکل را دارد. بله، ميگويد: فان کرهتمون، اگر کراهت داريد از همسرتان، ممکنه همسرتان، مثلا حالا يک کلمه ناروايي گفته، جسارت کرده، ميگويد خوب جسارت کرده، کمالاتي هم دارد، خدماتي هم کرده. «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ» النساء/19، اگر هم ناراحت هستيد. «فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا». قرآن ميگويد چه بسا، از يک چيزي بدتان ميآيد، ولي «وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا». زندگيت را، بچه هايت را بي مادر نکن. بچه هايت را بي پدر نکن. طلاق يعني چه؟ اين حرفها چيست؟ بدترين حلالها، حديث داريم طلاق است. طلاق حلال است، ولي بدترين و مورد غضب خدا است. مبغوضترين، يعني مورد غضب خدا، بدترين چيزي که خدا غضب دارد، طلاق است. حالا يک جسارت کرده، معذرت بخواهد. تاوانش را هم ميدهد. قورتش بده. پس مگر مسلمان نيستيم. مگر ماه رمضان پاي قرآن ننشستيم. قرآن ميگويد: «وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» الفرقان/63. مومن آن کسي است که اگر يک جاهلي يک چرت و پرتي گفت، در مقابلش عکس العمل نشان ندهد. «قَالُوا سَلَامًا». نگاهش کنيد. «وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ». «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» الفرقان/72. چرت و پرت گفت با کرامت رد شو. شترديدي نديدي. براي يک چهارقد يک قادسيه را آتش نزن. گاهي انسان از همسرش ناراحت است. ولي خوب حالا زندگيت را آتش بزني چه ميشود؟ بعد چه ميشود؟ قرآن ميفرمايد: سوره نساء آيه نوزده. «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ». گاهي تلخيها سبب انس با خدا ميشود.
قرآن يک آيه داريم: «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» الأنعام/42، يک آيه داريم «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ». «يَتَضَرَّعُونَ»، انعام 42، «يَضَّرَّعُونَ» الأعراف/94، اعراف 94. «يَتَضَرَّعُونَ»، «يَضَّرَّعُونَ». هر دو يعني تضرع. يعني گاهي وقتها، ميسوزانمت، حالت را ميگيرم. به کنسي و بدبختي و فلاکت مياندازمت. براي اينکه جيغ بزني. چون تو اگر شکمت سير باشد، جيغ نميزني. يا الله نميگويي. توي بن بست ميگذارمت که با من گره بخوري. حديث داريم: لو لا ثلاثه، اگر سه چيز نبود، انسان خيلي گردن کلفتي ميکرد. المرض و الفقر و الموت. مرض، فقر، موت باعث ميشود که انسان بادش خالي شود. بادي که توي کلهاش است، غرورش بشکند. «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ». «لَعَلَّهُمْ. . . ». پس «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» ميخواستم بگويم، شر غير از تلخي است. سرباز توي پادگان، انواع آموزشهاي رزمي، شبانه، آبي، خاکي. پدر سرباز گاهي توي پادگان درميايد. تلخ هست اما شر نيست. سرما، گرما، امراض. اگر مرض نبود، علم داروسازي هم نبود. تاريکي نبود، مسأله کشف نور هم نبود. اصولا تا تلخيها نباشد، استعدادها شکوفا نميشود.
4- خطر حسادت در روابط اجتماعي
«وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/5. حاسد، حسد يک بلايي است که تا آخر عمر هست. يک. در همه هست. دو. در همه اصناف هم هست. يعني هميشه همه جا، براي همه. حتي توي علما. توي سفرا. توي وکلا. توي رئيس جمهورها، توي تاجرها، توي مذهبيها، غير مذهبيها. حسادت بلايي هست که در همه جا هميشه هست. «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ». . . منتها «إِذَا حَسَدَ». نگفته(وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ). گفته «وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». اذا حسد، يعني وقتي حسدش را به کار ببندد. چون گاهي وقتها آدم حسود هست، اما اظهار نميکند، و دست به کار هم نميشود. «حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». مثلا چاقو هست، ميگويد از. . . . پناه به چاقو نميگويد. . . ميگويد من شر چاقو، اگر قصد چاقوکشي گفته. «إِذَا حَسَدَ» يعني اين چاقو را بردارد خطرناک. . . اذا حسد يعني. . . . ما حسود هستيم. ولي حسد را اعمال بايد بکنيم. . . راجع به حسد من يک چهارچوبي را براي شما معين کنم. حسد چيست؟ حالات انسان.
5- غبطه و ايثار در برابر حسد و بخل
انسان چهار حال دارد. يک وقت ديدش مثبت است. ميگويد هم او داشته باشد، هم او، نوش جانش، من هم ميخواهم. هم من. هم او داشته باشد، خدا به او ببخشد، خدا به من هم بدهد. اين خيلي خوب است. مثبت است. اين را ميگويند غبطه. غبطه يعني حالا خدا او که دارد من هم ميخواهم داشته باشم. حسود منفي است. حسود ميگويد که من ندارم، من نه، انشاء الله که او هم نداشته باشد. او هم نه. چطور من ندارم، او هم نداشته باشد. اين حسد است. ميگويد من که ندارم. انشاء الله او هم که دارد نابود شود. من ندارم او هم نه. . . . اين منفي است. نه. يک وقت ميگويد او بله، او داشته باشد، من نداشته باشم. اين چيست؟ اين ايثار است. ميگويد من هم تشنهام بود طوري نيست، آب را بدهيد به او بخورد. اين ايثار است. يک وقت ميگويند او نداشته باشد. من بله، من داشته باشم. اين بخل است. من داشته باشم، مردم نداشته باشند.
پس انسان در مقابل حالاتش، چهار حالت دارد. يک وقت ميگويد هم او هم من. اين خوب است. يک وقت ميگويد نه من، نه او، نه من. اين حسادت است. يک وقت ميگويد او بله، من نه. ايثار است. يک وقت ميگويد او نداشته باشد، من داشته باشم. بخل است. آخري بخل است. حالات انسان. حالا ما حسود هستيم يا نه. دو تا خط کش الان توي اين جلسه ميگويم، بقيهاش باشد براي جلسه بعد.
6- نشانههاي انسان حسود
علامت آدم حسود اين است که يک نيش ميزند خوبي مردم را از بين ببرد. مثلا ميگويند فاطمه خانم چه غذايي پخت، برو بابا زهرا خانم کمکش کرد. برنجش خوب بود. يعني تا ميگويند فاطمه خانم خوب بود، يک چيزي ميگويند که خوبي او را از بين ببرد. اين حسود است. چه مقالهاي نوشت، از خودش که نيست باباش کمکش کرد. عجب رانندگيي، چه فايده دارد. يک دقيقه ديگر تصادف ميکند. بي کلگي است. چه پولهايي خرج ميکند، از کيه؟ دزديه. چه خوب سخنراني ميکند، از بس که پررو است. من رويم نميشود، خجالتي هستم. يعني تا ميگوييم سخنور، ميگويد پررو. ميگوييم سخي، ميگويد مال مردم است. علامت حسود اين است که يک نيشي ميزند، خوبي مردم را مثل سوزن ميزند، باد توپ خالي ميشودها، سوزن زبانش يا عملش، خوبيهاي مردم را ازبين ميبرد. اين از آدم حسود. اين يکي است.
يک کار ديگر هم ميکند آدم حسود. علامت دوم. باد او را خالي نميکند خودش را باد ميکند. ميگويد زماني که ما ليسانس گرفتيم، اين حسوديش گل ميکند، ميگويد بله من قديم که فوق ليسانس داشتم. تا ميبيند که او ميگويد ليسانس، اين ميگويد فوق ليسانس. ما زماني که جبهه بوديم. اين گفت ما در اين چند سالي که جبهه بوديم. من هفتهاي يک کتاب ميخواندم. والله حالا ديگه چشمام نميبيند يک زماني ما هفتهاي بيست تا کتاب ميخوانديم. آدم حسود دو تا کار ميکند، يا خوبي مردم را لق ميکند. يا اگر نتواند خوبي مردم را لق کند از خوبيهاي خودش جوري ميگويد که آن خوبي مردم تحت الشعاع قرار بگيرد. اين آدم حسود است. علامت حسود است. آن وقت حالا خطر حسد چيست. حسد درد بي درمان است. اين درد، حديث داريم، دردي است که از بين نميرود جز به اين که يا طرفي که به او حسد دارد بميرد يا خودش بميرد. يعني حرف آخر را مرگ ميزند. آدم حسود يا بايد خودش بميرد، حسد تمام شود، يا بايد آن کسي که به او حسد ميبرد، از دنيا برود. غبطه را، چيز خوبي است. غبطه يعني حالا که شما داري من هم داشته باشم. حالا بعضيها متاسفانه غبطه و حسد را قاطي ميکنند. مثلا شما ميبينيد مثلا يک کاري کرده شما هم ميگوييد خوب حالا که اين پارچه را خريده من هم بروم از اين پارچه بخرم. اوه اوه. ميگوييم چيست؟ حسود، حسود. تا ديد من اين چادر را خريدم او هم رفت مثلش را خريد. اين حسود نيست، اين غبطه است. اين خوب است. شما يک چادر خوب خريدي، او هم رفته مثل شما خريده. عيب داره؟ اين کار خوبي کرده. تا ديد دختر من دانشگاه قبول شد، حالا معلم خصوصي گرفته، او هم ميخواهد دخترش. . . . چقدر حسود است. بابا حسود نيست. خوب دختر تو رفته دانشگاه، او هم ميخواهد ياد بگيرد. اگر يک کسي خوبي شما را ياد گرفت اين کمالش است عيبش نيست. ولي متاسفانه ما قاطي ميکنيم. دوشاخه تلفن را ميزنيم توي برق، دو شاخه برق را ميزنيم توي تلفن. اينها دو شاخهاش فرق ميکند. حسد بد است غبطه خوب است. اگر شما يک کاري را کرديد، خوب بود ديگران ياد گرفتند، خوب اين غبطه است. خانم ميرود خانه فاميلش برمي گردد به شوهرش ميگويد آقا تا کي ما توي خانه رهني بنشينيم. تا کي توي خانه اجارهاي بنشينيم. تو هم بجنب. حرکتي بکن براي خانه دار شدن. شوهرش ميگويد ديگر حسوديت گل کرد؟ بابا حسود نيست خانم، خانم که نميگويد انشاء الله خانه مردم خراب شود، ميگويد خانه مردم نوش جانش، تو هم پاشو يک تکاني بخور. اين بي عرضه گي خودش را نميگويد: بسم الله الرحمن الرحيم، من شوهر بي عرضهاي هستم. ميگويد تو حسودي. اگر يک خانمي يک پيشنهادي کرد به شوهرش، شوهرش نگويد خانم حسود است. اگر خانم گفت انشاء الله خانهشان خراب شود، مال دزدي است، مال قر ضي است، اگر يک نيشي زد براي اينکه مردم را خراب کند، اين حسود است اما اگر بگويد: خدا به آنها داده، نوش جانش، خدايا به من هم بده. اين خيلي خوب است.
7- سبقت گرفتن در کارهاي نيک، نشانه مردان خداست
به امام سجاد گفتند چقدر عبادت ميکني؟ گفت من کجا علي کجا. ميخواهم به علي برسم. به اميرالمومنين ميگويند چقدر عبادت ميکني؟ ميگويد من کجا پيغمبر کجا. به پيغمبر ميگويند چقدر عبادت ميکني؟ ميگويد من کجا خدا کجا. (ما عرفناک حق معرفتک). درست خدا را نشناختيم. يعني هي آدم ميخواهد برتر بشود. اين کار خوبي است. ما بايد در خوبيها. . . اميرالمومنين توي دعاي کميل ميگويد(واجعلنا في ميادين السابقين). يعني توي ميداني که سابقين سبقت ميزدند من هم ميخواهم آنجا. . . . اصلا قرآن گفته سبقت بگيريد. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ» البقرة/148. او ميدود بدو که از او جلو بيافتي. استبقوا يعني سبقت بگيريد. سابقوا، فَاسْتَبِقُوا. سابقوا نه فَاسْتَبِقُوا. (فاستبقوا الخيرات ميادين السابقين). اين که آدم دلش بخواهد يک چيزي داشته باشد.
عرض کنم که، مرحوم آية الله طيب چند سال پيش از اصفهان بود و مرحوم شد. مفسر بزرگواري است. مجتهد، مفسر، من در سن بالاي صد سالگي خدمتش رسيدم. ايشان در تفسير اطيب که بسيار تفسير خوبي است، اطيب البيان، ميرسد به سورهاي که حضرت سليمان گفت: «مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ» ص/35 «لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ». خدايا حکومتي به من بده که مال خودم باشد. به کسي ديگر نداده باشي. ايشان ميگويد که ما به اين آيه رسيديم. گفتم چرا پيغمبرمي گويد خدايا يک حکومتي به من بده که مشابهش وجود نداشته باشد. اين چرا مثلا، اين انحصار طلبي براي چيست؟ حالا ديگران هم داشته باشند. گفت يک چيزيم شد. حالا خودش يا از کسي نقل ميکند، نميدانم. الان شک کردم. که چرا حضرت سليمان ميگويد يک چيزي ميخواهم که ديگران، بگوييد، نداشته باشند. شب خواب ديدم حضرت سليمان را. به من گفت، چه اشکالي دارد. مگر اميرالمومنين توي دعاي کميل نميگويد(واجعلني من احسن عبيدک عندک). (و اقربهم منزلة منک). (و اخصهم زلفه لديک). من ميخواهم احسن. (واجعلني من احسن عبيدک)، من ميخواهم احسن بندگان باشم. (و أقربهم منزلة منک)، من ميخواهم منزلتم نزديک ترين منزلت. . . . ميخواهم محبوب ترين فردها نزد تو باشم. ميخواهم. . . اين اشکالي ندارد که آدم بخواهد بهترين آدمها باشد. اين حسادت نيست. ميگفت بلند شدم از حضرت سليمان عذرخواهي کردم که ببخشيد که من گفتم چرا ميخواهي نفر اول باشي. گفت حضرت علي هم ميخواهد نفر اول باشد. اين که آدم بخواهد نفر اول باشد. . . منتها بله يک وقتي ميخواهد، مباهات کند، ديگران را تحقير کند. حديث داريم که اگر يک کسي يک چيزي را ياد گرفت، (ليباهي به العلماء). تا بگويد من را ميبيني؟ من اين کار را کردم. اين مباهاتش بد است. ولو حفظ قرآن. ميخواهد بگويد. . . يک وقت آدم ميخواهد قرآن را حفظ کند براي اينکه قرآن حفظ کردن خوب است، اين خيلي ارزش است. يک وقت ميخواهد يک کاري بکند بگويد من روي دست شما هستم که اين پز بده. اين پز دادنش خطرناک است. خلاصه چاقو خوب است. مثل آمپول، آمپول خوب است، اگر توي رگ بزني باعث اين است که درد کم شود. بغل رگ، توي گوشت بزني آخ بالا ميرود. تا اين آمپول کجا مصرف شود. توي رگ يا بيرون رگ. کليد اين طرف باشد قفل ميشود. اين طرف باشد باز ميشود. چه جوري حرکت کليد. . . . زبان حق بگويد يا باطل. به هر حال خيلي کارها ظريف است. يک وقت غبطه و حسد را قاطي نکنيم.
جلسه تمام. اين آيه را با هم بخوانيم. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5. خدايا به آبروي آبرومندان درگاهت، هر خطري که ما را تهديد ميکند، خود همه ما را از همه آن خطرها حفظ بفرما.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته