متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/6/31
«بِِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي
مدتهاست بحث ازدواج را مطرح ميكنيم. مهمترين كار كارهاي فرهنگي است، من نمونه كارهاي فرهنگي را ميخواهم اينجا بگويم. يكي از كارهاي فرهنگي الگوهاي موفق است، بيان نمونههاي موفق، عرض كرديم اگر مردم ازدواجهاي خوبي داشتهاند براي خودشان، خواهرشان، بستگان و همسايگانشان، در يك صفحه بنويسند كه چطور يك ازدواج آسان شد اينرا فيلم سازي كنند و نمونههاي موفق را نشان بدهند.
مسئله ترغيب به قناعت، به زندگي ساده، سيما و تلويزيون هر چه فيلم ميگيرد از شمال شهر است يك اِلّا هم دارد، زندگيهاي عرفي را نشان نميدهد خانههاي سوپر دولولس، آشپزخانه آنچناني يعني برنامههاي ما ترغيب به ساده زيستي نيست خيلي از آنها. . .
1- اعتماد به نفس، شرط اول همسرداري
مسئله اعتماد به نفس، جوان بايد خودش جوهر داشته باشد. . . گير من اينست كه خيلي حرف ميزنم و نميدانم اين حرفهايي كه ميخواهم بزنم گفتهام يا نگفتهام حالا يك جايي گفتهام شايد هم بيرون تلويزيون بوده است، يكي از مسئولين مهم مملكتي فقير بود و پدرش هم كارگر بود خودش هم جمعهها با دمپايي پاره يا پا برهنه ميرفت عملگي ميكرد براي خريد قلم و كاغذ، شانزده سالگي هم داماد شد بعد هم كه دبيرستانش تمام شد و رفت دانشگاه و مهندسي و بعد هم شد مسئول مملكتي از مسئولين مهم، ميگفت به مادر خانمم گفتم حالا من يك كسي شدهام يك زماني پسر شانزده ساله بودم عملگي ميكردم جمعهها براي خريد قلم و دفتر، بابام هم كارگر سادهاي بود چطور تو جرأت كردي به يك پسر شانزده سالهي فقير دخترت را دادي؟ ميگفت من ديدم كه تو روي پاي خودت هستي اعتماد به نفس داري تو جوهر داري، گفتم ميشود كه به من بگويي كه جوهر چيه؟ گفت مادر تو آمده بود خانه ما براي روضه زنانه هفتگي، تو آمدي شانزده ساله بودي، كه مادرت را برداري و ببري خانه در خانه باز بود ديدي روضه خوان روي منبر است زنها هم پاي منبر نشستهاند اما هنوز روضه تمام نشده كه مادرت را ببري نگاه كردي توي حياط ديدي حوضي است كه سر آن خالي است بغل حوض هم چاه آب بود تند تند تا آقا روضه ميخواند از اين چاه آب كشيدي و سر حوض را پر كردي من فهميدم كه تو روي پاي خودت هستي يعني منتظر ابلاغ و بخشنامه و ذي حسابي و جمع بندي و ماموريت نيستي نژاد تو نژاد كار است يعني منتظر كسي ديگر نيستي من از اين خصلت تو خوشم آمد ولذا دخترم را دادم به تو. جوان ما بايد اعتماد به نفس داشته باشند يعني كساني كه با دست خالي شروع كردند يك كارهاي مهمي هم كردند.
مي خواستم عمامه بگذارم طلبهها براي عمامه گذاشتن جشن ميگيرند نظير جشن عقد، رفتم پيش آيت الله العظمي گلپايگاني كه من ميخواهم عمامه بگذارم جشن عمامهام را از سهم امام. . . ايشان فرمود من عمامه گذاشتم و جشن هم نگرفتم و پول امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را هم خرج نكردم تو هم عمامه بگذار و جشن نگير يا اگر هم ميخواهي بگيري از پول امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نباشد.
حاج احمد آقا ميگفت كه امام(رحمة الله عليه) دويست تا كتاب بيشتر نداشت هم رهبر شد و هم مرجع، يعني امام با دويست تا كتاب روي پاي خودش بود با دويست تا كتاب آدم ميتواند هم رهبر جامعه باشد و هم. . . آدمهايي هستند اعتماد به نفس ندارند تا ميگويي چيزي را مطالعه كن ميگويد فرصت مطالعاتي، كولر گازي، كامپيوتر، اينترنت، كتابخانه، آدم اگر جوهر داشته باشد بدون بخشنامه سر حوض را پر ميكند بدون جشن آيت الله العظمي ميشود بدون اينترنت و كامپيوتر رهبر ميشود اين اعتماد به نفس ميخواهد.
2- تشويق به ازدواج زنان بيوه
دلگرمي به ازدواج مجدد كساني كه در ازدواج شكست خوردهاند، ما خانواده شهيد داريم كه ميگويد اگر من شانس ازدواج داشتم شوهرم شهيد نميشد البته بعضي از آنها به ندرت هستند، و فكر ميكند كه اگر حالا شوهرش شهيد شد بايد تا آخر عمر بيوه بماند يا دختري است كه شوهرش تصادف كرده است يا معتاد درآمده است به هر حادثهاي برخوردهاند و زندگي را رها كردهاند ميگويد من ديگر شانس ندارم. كي گفته تو شانس نداري آقاي داروين در دو رشته دانشكده شكست خورد پدرش پزشك بود او را فرستاد رشته پزشكي توي دانشكده پزشكي رد شد باباش ضمن اينكه پزشك بود روحاني مسيحيها هم بود يعني كشيش بود دنبال درس آخوندي رفت باز هم شكست خورد رفت دنبال علوم طبيعي شد داروين، ناپلئون كه فكر ميكنيد خيلي مهم است در چهارده عمليات شكست نظامي خورد در عمليات پانزدهم موفق شد ما فكر ميكنيم كه اگر يك جا شكست خورديم، اصلاً گاهي وقتها شكستها خوب است، يكي از علماي بزرگ خيلي مقام بالايي پيدا كرد گفتند چرا؟ گفت بخاطر اينكه من در منبر شكست خوردم گفتند چطوري؟ گفت من رفتم بالاي منبر بجاي اينكه بگويم يك صلوات بلند ختم كنيد گفتم يك بسم الله بلند ختم كنيد همه خنديدند. بنده خودم روي منبر يك مرتبه بجاي اينكه بگويم امام حسين(عليه السلام) گفتم شمر(عليه السلام) گاهي وقتها آدم يك جاهايي ضربه فني ميشود ولي همين ضربه فني مقدمهاي ميشود براي بعد، اين ميتواند موفق بشود.
حالا اين دختر در كنكور رد شده خوب رد شده، مگر خيلي مهم است؟ آمدم خانه دخترم گفت بابا در دانشگاه قبول شدهام گفتم شدي كه شدي گفت عجب باباي بي احساسي هستي! گفتم حالا مثلاً برقصم حالا مثلاً خيلي دانشگاه مهم است شما بنويس هر كس رفت دانشگاه خوشبخت ميشود و هر كس نميرود بدبخت ميشود، ما همچين قانوني نداريم خيليها رفتند دانشگاه خوشبخت نشدند خيليها هم دانشگاه نرفتند. . . البته دانشگاه ارزش است ولي اينقدر ارزش نيست كه تو فكر كني تمام سعادتها توي كنكور است و تمام بدبختيها اينطرف كنكور است گاهي وقتها آنطرف كنكور بدبختي هست گاهي وقتها هم اينطرف كنكور خوشبختي هست خودتان را اينقدر گير ندهيد گير ميدهيم، حديث داريم كه به خدا گير ندهيد ميخواهي بروي مكه بگو(اللهم ارزقني حج بيتك الحرام) آنهايي كه گير ميدهند ميگويند خدايا به من پول بده كه برويم مكه خوب به تو چه، ما اينقدر حاجي داريم كه بدون پول رفته مكه و اينقدر آدم داريم كه پول دارد و مكه نرفته حديث داريم كه به خدا نگو با چه واسطهاي واسطهاش را به تو چه، بگو خدايا به من عزت بده يكوقت ميبيني. . .
يك ترشي فروش بود زير راه پله، يك جايي يك متر در دو، متر ترشي ميفروخت ولي آدم خوبي بود گفت خدايا ميشود طوري بشود كه تمام اين خيابان را ببندند براي تشيع جنازه ما؟ پسرش گفت بله شما آيت الله هستي كه خيابان را براي شما ببندند؟ متلك گفت، اتفاقاً اين ترشي فروش روز شهادت امام كاظم(عليه السلام) از دنيا رفت چون سيد خوبي بود مردم گفتند دو كار يك كار كنيم روز شهادت است بازار بسته است همه آمدند، تشيع جنازهاي از اين ترشي فروشي شد كه. . . گفتند ديدي چه متلكي به بابا گفتي خدا ميخواهد بگويد تو فضولي نكن ما فضولي ميكنيم.
يك كسي به خدا تلگراف كرد و گفت خدايا يك كاميون اسكناس ميخواهيم كه خوش باشيم جواب آمد يك كاميون اسكناس ميدهيم با دو تا پسر هروئيني گفت نه، دو مرتبه گفت يك گوني اسكناس بفرست كه خوش باشيم گفت يك گوني اسكناس به تو ميدهيم با يك دختر كچل گفت آقا نميخواهم گفت يك ساك اسكناس بده گفت يك ساك اسكناس ميدهم با تنگي سينه گفت آقا نميخواهم بعد گفت همان روزي خودم را بده گفت بيا، گفت تدريجاً ميرسد فضولي موقوف! ما نبايد فكر كنيم كه عزت ما از طريق كنكور است از طريق، از طريق. . . بعضيها ميگويند يك پسر خالهاي داشتيم پسر عمهاي داشتيم اين رفت تهران به كجا رسيد، ما توي شهرمان بوديم گرسنگي ميخوريم اينقدر آدم هست كه توي تهران است و چهل سال است كه گرسنگي ميخورد به هر دري زده است باز نشده و اينقدر آدم هست كه پشت يك تپه زندگي ميكرده يك مرتبه پشت تپه يك بلواري كشيدهاند يك اتوباني كشيدهاند زمينهاي تپه هم گران شدهاند آدم هست پشت تپه پولدار ميشود و آدم هم هست كه وسط بازار تهران بدبخت ميشود براي خدا تكليف تعيين نكنيد حديث داريم خدا ميگويد بشر تو بندگي بكن خدايي ياد من نده من خيلي سال است كه خدا هستم من بلدم كه خدايي كنم تو بلد نيستي كه بندگي كني.
3- آمادگي براي برخورد با مشكلات
به مردم اعتماد بدهيم، به مردم آمادگي بدهيم براي برخورد با مشكلات، دنيا پر از مشكل است اينكه آقا. . . يكي از بزرگان نقل شد كه آيت الله سيد حسن اصفهاني اگر اشتباه نكرده باشم، از مراجع تقليد مهم بود لب رودخانه كرج نشسته بود يك كيسه دستش بود كه هي كاغذ از توي كيسه در ميآورد و ميريخت توي رودخانه گفتند چيه؟ گفت نميخواهد بدانيد گفتند نه آقا بگو چيه؟ گفت گوني فحش است! من فحشهايي را كه برايم ميآيد ميريزم تو كيسه گاهي كه ميآيم اينجا ميآيم و ميريزم توي رودخانه ما هم از ايشان ياد گرفتيم نامههايي كه ميآمد انتقادهايي كه از ما ميشد جمع ميكردم يكبار مدير نهضت يكي از استانها آمد گفت آقا به من نامه فحش نوشتهاند گفتم بيا فايل را باز كردم به او گفتم شما يك نامه فحش برايت نوشتهاند من اين همه نامه گفت پس هيچي آقا خداحافظ! قرآن ميفرمايد طوري نيست «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ» الأحقاف/35 باقي پيغمبرها هم اين مشكلات را داشتهاند بنا نيست كه زندگي. . . همه مشكلات را داشتهاند با مشكلات بايد دست و پنجه نرم كنيم پنج سال از زندگيام گذشته بود اول زندگيام بود بي پول شدم رفتم خانه استادم گفتم آقا زماني كه شما طلبه بودهاي بي پول هم شدهاي؟ گفت خيلي، گفتم يك خاطره به من بگو كه حال بيايم گفت در قم درس ميخواندم وارد خانه شدم خانمم حامله بود جيغ كشيد كه ميخواهم زايمان كنم يا الله ماما ميخواهم ميگفت دويدم توي كوچه ديدم هيچي پول ندارم رفتم توي خانه خانمم گفت چه كردي؟ باز آمدم توي كوچه ديدم هيچي پول ندارم هي رفتم خانه و آمدم توي كوچه فكرم به هم ريخت ميگفت آيت الله العظمي بروجردي زنده بود رفتم در خانه را زدم در را باز كردند خادم گفت چيه؟ گفتم اين نامه را بده به آقا ميگفت يك نامه نوشتم روي نامه اين آيه نوشتم «وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا» مريم/25 مريم يكدفعه حامله شد ميخواست زايمان كند گيج شد گفت حالا خواهند گفت تو بي شوهر چگونه حامله شدهاي؟ وحشتش گرفت خدا گفت نترس درخت خرما را تكان بده خرما تازه برايت ميفرستم ميگفت توي نامه نوشتم مريم درخت را تكان بده خرما تازه ميآيد! گفتم اينرا بده به آقا، گفت آقا رفته بخوابد، گفتم تو را به خدا اگر خوابش نگرفته آنرا بهش بده گفت باشد آقا هم ديده بود و خنديد گفت خانمش درد زايمان دارد و پول ندارد زود به او پول بدهيد به من گفت آقاي قرائتي بي پولي تو به اينجاها رسيده گفت حالا حالاها خيالم راحت است من حالا حالاها پول دارم.
گاهي وقتها غصههاي ديگران را هم ببينيد، يك ديوانه توي كاشان بود ميگفت همه مردم غصه دارند اگر غصهها را از مردم بگيريم بريزيم توي يك فلكه همه مردم ميشوند مردم بي غصه، بگوئيماي مردم بي غصه دور فلكه جمع شويد دنيا جاي غصه است خودتان يكي از غصهها را برداريد ميگفت مردم دور فلكه جمع ميشوند نگاهشان به غصههاي ديگران بيفتد ميگويند آقا تو را به خدا غصهي خودم را بدهيد يعني اگر غصههاي ديگران را ببينيم ميگوئيم زنده باد غصه خودمان بنابراين يك جواني كه ميخواهد ازدواج كند وحشت نكند غصه داري؟ ديگران هم داشتهاند قرآن ميگويد به تو متلك گفتند؟ به تمام انبياء گفتند ساحر به همه ميگفتند اين مشكلات را همه داشتهاند.
دلگرمي به اينكه اگر در يك ازدواج شكست خورديد. . . ناپلئون چند بار شكست خورد؟ داروين در چند رشته شكست خورد؟ . . . هميشه حادثهها فاجعه نيست شعار قشنگي است. حالا يك زني حرف زشتي به شوهرت زده ميگويد نه. . . ميداني چي به من گفت. . . خوب يك چيزي گفت اين حادثه است اين فاجعه نيست موها را طناب نكنيد ساقهها را تنه درخت نكنيد از جرقهها جريان درست نكنيد حادثهها فاجعه نيست «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» الفرقان/72.
4- ايستادگي در برابر تهمتها و تحقيرها
خدا رحمت كند شهيد محراب مدني را، يك جايي داشت راه ميرفت بچهها ميگفتند سلام عليكم سلام عليكم گفت آقاي قرائتي اين بچههايي كه امروز به من سلام ميكردند يك زماني همين بچهها به من جسارت ميكردند اينقدر به اين بچهها سلام كردم تا بالاخره اينها. . . آيت الله قائمي خدا رحمتش كند از علمايي بود كه آيت الله بروجردي فرستاده بود آبادان آنجا هم زمان كسروي منحرف گروههايي داشت و فعاليتهايي ميكردند چون ميدان براي آخوند نبود يكمرتبه ديدند نماينده آيت الله بروجردي وارد آبادان شد گفتند اينرا بايد بشكنيم گفتند هر روز يك تهمت ميزنيم يك روز گفتند اين شيخ چند تا زن دارد يكبار ديگر گفتند قاچاقچي است يكبار ديگر گفتند اين. . . هر روزي براي اين آقا يك چيزي. . . آقاي قائمي براي من ميگفت كه يكبار گفتم جمع شويد من حرف آخر را بزنم اينها فكر كردند كه حرف آخر يعني اينكه بزنم و بروم فكر كردند بخاطر متلكها و شبنامهها و سي ديها ميخواهم بروم بخاطر نامه و اينها من بريدهام و شكسته شدهام ميخواهم بروم، ميگفت هم دوستان جمع شدند و هم مخالفين، مسجد پر شد ميگفت رفتم بالاي منبر گفتم بسم الله الرّحمن الرّحيم اينجانب عبدالرسول قائمي نماينده آيت الله العظمي بروجردي در آبادان مدتي است كه آمدهام شبنامههايي پخش كردهايد كه من زنهاي متعدد دارم، بشنويد باور كنيد، شنيديد كه من با قاچاقچيها رابطه دارم، بشنويد باور كنيد، شنيدهايد كه من خمس و سهم امام را از مردم ميگيرم و به فاميلهاي خودم ميدهم، بشنويد باور كنيد، اما اگر شنيديد كه من خسته شدم و از آبادان رفتهام بشنويد و باور نكنيد من هستم! ميگفت تا اينرا گفتم ديگر تمام شد. مقوا نيستيم كه با باران آب بشويم به هر حال اعتماد به نفس. . .
از طريق بيان پاداشها، شما هر چه سختي بكشي اجرت بيشتر است اصلاً اين سختيها استعداد شما را روبه رشد ميدهد به ما گفتهاند كه روزه بگير تا ما سالي يكبار گرسنگي بچشيم تا بفهمي كه گرسنهها چي ميكشند، گاهي سختيهاي امروز گامي است براي اينكه اگر فردا پولدار شدي حاليت بشود كه گرسنگي يعني چه، وعدههاي خدا، مشكلات بالاتر، شما يك مشكل داري افرادي مشكلات بالاتري دارند. به هرحال براي اينكه زندگي گرم بشود اينها مال ازدواج بود براي بعد از ازدواج هم يك تذكراتي بدهم من اينجا نوشتهام، چيزهايي كه زندگي را گرم ميكند و چيزهايي كه زندگي را سرد ميكند يعني گرم كن و سرد كن اينجا آوردهام اما وسائل گرم كن:
زن و شوهرها با هم راست حرف بزنند كاري كنيد كه مردتان دروغگو نشود ميپرسد كه شما خمس دادي؟ ميگويد بله يك ميليون ميگويد پس شما پنج ميليون داري پس چطور شد كه من گفتم بيا طلا بخريم گفتي پول ندارم؟ ! تو براي من طلا نخريدي حالا ميروي خمس ميدهي؟ اگر اينطور شد آنوقت مرد ميگويد نه بابا هر روز چكم برگشت ميخورد يعني كاري ميكنيم كه. . . تحمل كنيم و مرد هر چه هست بيايد و توي خانه بگويد حساسيت نشان ميدهيم آن هم باقياش را نميگويد باقياش را كه نگفت زندگي منافقانه ميشود.
برخورد، كجا بودي؟ رفته بودم خانه مادرم، چي برايش بردي؟ ده هزار تومان به او دادم يك بستني هم برايش بردم خوب چرا براي ما كه سه ماه است ميگويم بستني بخر نميخري؟ بابا حساسيت نشان نده همچين عروس خيز ميگيرد كه. . . اين حساسيتها باعث ميشود كه مرد دروغگو بشود خانمها اگر ميخواهيد زندگيتان شيرين بشود حساسيت نشان ندهيد.
ادب خيلي مهم است گاهي يك كلمه بي ادبانه مثل سوزن ميماند يك سوزن ميرود توي توپ، بازي فوتبال لغو ميشود گاهي يك كلمه مثل سوزن توي توپ ميماند ادب خيلي مهم است.
5- اظهار محبت و دوستي به همسر
مهرباني، حديث داريم مرد به خانمش بگويد من تو را دوست دارم، منتهي اينرا هم صادقانه بگويد چون طرف ميفهمد راست ميگويد يا دروغ. من يكوقت مهمان داشتم بچه مهمانم را بوسيدم ديدم بچه خودم كوچولو بود سه ساله بود ديدم دارد نگاه ميكند بچه خودم را هم بوسيدم گفت بابا گفتم بله، گفت تو من را الكي بوسيدي! راست ميگفت من برق از چشمم پريد چون او را بوسيدم بعد ديدم كه آن دارد نگاه ميكند بوسيدم من چشم هايم خيره شد او هم رفت توي اتاق و برگشت گفت بابا گفتم بله؟ گفت ديدي چي به تو گفتم چشم هايت را همچين كردي! همچين حال ما را گرفت كه. . . اينطوري است، مهرباني، منتهي مهرباني صادقانه اگر آدم ميگويد دوستت دارم راست بگويد. اشتباه خودت را بپذير آقا من اشتباه كردم يك آقايي روي منبر اسم آيت الله بروجردي را گفت بايد ميگفت(قدس سرّه) يعني خدا رحمتش كند گفت خدا عمرش بدهد يعني توي جلسه فاتحه گفت خدا عمرش بدهد ديد خيلي بد شد گفت چرا نگويم خدا عمرش بدهد كسي كه اين مسجد را دارد خدا عمرش بدهد كسي كه اين همه طلبه دارد خدا عمرش بدهد! بابا جان بگو اشتباه كردم راحت شويم همه فهميدند كه داري دست و پا ميزني بگو باسمه تعالي اشتباه كردم. پشت سر يك آقايي نماز ميخوانديم گفت(مالك يوم الدين) ايستاد بعد برگشت گفت آقا وضو نداشتم خودتان بخوانيد اقرار به اشتباه راحتتر از اين است كه آدم نماز بي وضو بخواند بعد هم احتياطاً بخواند خيلي. . . آقا من اشتباه كردم بايد به بچه گفت بچه جان من اشتباه كردم اقرار به اشتباه خيلي زندگي را شيرين ميكند.
وعده و وعيد اشتباه ندهيد، حديث داريم كه حتي اگر به بچهات گفتي ميخواهم چيزي بخرم بخر نگو حالا اين بچه است اگر قول دادي بخر وعده و وعيد ندهيد.
اگر يكوقت زن و شوهر دلتنگ شدند فوري اينرا جبران كنند نگذارد كه كهنه بشود يعني سيمانتر روي آن كاشي ميچسپد سيمان كه خشك شد ديگر كاشي روي آن نميچسپد نگذاريد كه ناراحتيها كهنه بشود من يادم نميرود كه دو تا آدم مهم به هم رسيدند با هم دست دادند يكيشان تا رفت دست بدهد آن يكي دستش را پيش گرفت گفت چرا؟ گفت يازده سال پيش من آمدم ديدنت تو بازديد من نيامدي اين عوض آن! بابا سركه هفت ساله شنيده بوديم كينه يازده ساله؟ كينه را نگذاريد كه كهنه بشود حتي حديث داريم گناه هم كه كردي شب كه ميخواهي بخوابي بگو خدايا من امروز گناه كردم من را ببخش خدايا من را ببخش يك عذرخواهي بكن و بخواب.
درك شرايط ديگران، زن و شوهر همديگر را درك كنند شوهر چه شغلي دارد چه سختيهايي دارد چه مشكلاتي دارد ميآيد توي خانه آن شانزده تا مشكل دارد اين هم ميگويد هفده و هجده و نوزده. من رفتم پيش يكي از بزرگان شروع كردم به مشكلات مملكت را گفتن ايشان دستش را بلند كرد و گفت آقاي قرائتي ببين اين دست من نازك است شما هي چاقو بر ميداري و همچين ميكني خوب پاره ميشود ميخواست به من بگويد ظرفيت من هم بي نهايت نيست من هم محدوديت دارم اينقدر به من فشار نياوريد مشكل است برو خودت حل كن همه مشكلات را بايد من حل كنم؟ من هم از آنوقت ديگر مشكلات را سعي كردم يا خودم حل كنم يا. . . منعكس نكنم به قسمتهاي بالا.
روشن كردن توقعات و دوري از سردرگمي، گاهي وقتها عروس و داماد با هم بد هستند آدم نميفهمد كه چيه؟ بگو آقا علت اينكه ناراحتم اين است حالا يا عذرخواهي ميكند يا توجيه ميكند گاهي وقتها آدم نميداند كه اين مرد چرا عبوس كرده است، آقا بنده از اين رنگ قرمز بدم ميآيد بنده از اين رنگ مشكي بدم ميآيد من كه ميآيم توي خانه يك لباس سفيد بپوش يك لباس كرمي بپوش رنگ شاد بپوش تو هر وقت ميروي بيرون رنگ شاد ميپوشي و هر وقت ميآيي پيش من. . . مثل اينهايي كه تشيع جنازه ميروند. يك كسي ميدويد خانه گفتند چيه؟ گفت زنم از عروسي برگشته الان لباسهايش را در خواهد آورد من ميخواهم تا لباسهايش را در نياورده من هم نگاهي به او بيندازم الان لباس كهنه هايش را براي من خواهد پوشيد توقعاتتان را بگوئيد.
پس چي زندگي را شيرين ميكند؟ ادب، برخورد صادقانه، اعلام دوست داشتن، مهرباني، عيب خودت را بپذير، وعده بيخودي ندهيد، گذشت، دلتنگيها را سريع جبران كن، موقعيت همديگر را درك كنيد، توجه به چيزهاي جزئي گاهي وقتها ميگويد بابا اين جزئي است، درست است كه اين جزئي است اما اين جزئي براي او كلي است بچه ميگويد بابا ببين ميپرم، بچه ميخواهد از يك متري بپرد ميگويد بابا نگاه كن، نگاه كردن بابا براي بچه مهم است ميگويد برو بابا مسائل اقتصادي سياسي. . . مسائل اقتصادي و سياسي سر جايش اما فعلاً نياز اين بچه را هم بايد تأمين كنيد مسائل جزئي را جزئي نگيريد گاهي اين مسائل كلي است از اين جزئي هاست كه كليها درست ميشود اين چيزها زندگي را شيرين ميكند.
6- قضاوتِ عجولانه، عامل تلخ شدن زندگي
چيزهايي كه زندگي را تلخ ميكند: قضاوت شخصي و عجولانه، چرا نرفتي تشيع جنازه فلاني تكبر داري؟ بابا صبر كن ممكن است شايد رفتهام شايد خيابان را گم كردهام ممكن است توي ترافيك ماندهام هم توبيخ ميكند و هم قضاوت ميكند كه تو متكبر هستي صبر كن بعد بپرس رفتهاي يا نرفتهاي چطور شده كه نرفتهاي چرا سلام نكردي به مادر من؟ بابا سلام كردم گاهي وقتها بسياري از تلخيهاي خانوادگي بخاطر اين است كه طرف قضاوت شخصي و قضاوت عجولانه ميكند.
گاهي خودستايي ميكند، من زماني كه داشتم پايان نامه فوق ليسانس مينوشتم. . . اين ميخواهد به زنش ميگويد كه تو سيكل داري اين گاهي خودش را بزرگ ميكند به معناي بزرگي كه خودش را. . . ما داشتهايم افرادي كه متكبر بودهاند و طرف را تحقير كردهاند سيلي خوردهاند شما ميگويي آقا براي ما سخنراني كن. . . شما از كجا ميداني شايد همانكه تحقير ميكنيم قبول بشود من ديروز چند تا سخنراني تلويزيوني داشتم غروب هم بنياد مستضعفين بچههاي مناطق محروم آورده بودند توي اردوگاه ديروز رفتم اردوگاه آبعلي براي بچههايي كه از استانهاي محروم. . . بچههاي راهنمايي بودند ديشب آخر شب فكر ميكردم پنج تا بحث تلويزيوني من قشنگتر بود يا اين صحبتي كه براي بچههاي راهنمائي استانهاي محروم داشتم، به نظرم خودم آن بيشتر به دلم چسپيد آدم نميداند كه كدام قبول ميشود يكوقت ميبيني كه خدا آنرا قبول كرد و اينرا قبول نكرد.
كسي از خواب بلند شد نياز به حمام داشت آب نداشت خاك خشك هم نداشت ديد آفتاب دارد ميزند با همان بدن شروع كرد نماز خواندن چون لباسش نجس بود و بدنش هم نجس بود هي از خودش بدش ميآمد تند وتند ميخواند بعد از نماز هم زد توي سرش و گفت خاك توي سرت با اين نمازت! بعد گفت خدايا اگر مردي اين نماز را قبول كن! بعد از مردن خوابش را ديدند گفتند حالت چطور است؟ گفت خدا همان نماز را قبول كرد گفتند چرا؟ گفت براي اينكه باقي نمازها غرور داشتهام ولي اين نماز را غرور نداشتهام.
باباي من توي يك خانه پانصد متري است ولي تو توي يك آپارتمان چهل متري آنوقت كه تو خانه بابات را توي كله داماد ميزني زندگيات شيرين ميشود؟ من با چند ميليون جهازيه آمدم تو يك زيلو هم نداشتي، خوب حالا با اين حرف زندگيات شيرين شد؟ قضاوت عجولانه نكنيد تحقير نكنيد.
گوش نداند زندگي را تلخ ميكند خانم حرف ميزند مرد. . . دارم با تو حرف ميزنم ميگويد من فعلاً اين روزنامه را بخوانم اين اخبار را گوش بدهم اين تجربه شده است، من خودم گاهي وقتها مشغول مطالعه هستم خانوادهام دارد حرف ميزند ميگويد من دارم با تو حرف ميزنم چرا گوش نميدهي؟ من برايم اين كتاب مهمتر است ولي او ناراحت ميشود حق با خانم است گوش ندادن زندگي را تلخ ميكند.
7- خطر شوخيهاي بي جا و سرزنش همسر
بعضي شوخيها، شوخي با جدي اثرش يكي است اگر من يك سيخ طلا زدم توي چشم شما و شما گفتي آخ من كور شدم من بگويم ببخشيد اين سيخ طلا بود حالا اين يا طلا بود يا آهن يا چُدن بالاخره من كور شدم نميشود طرف را از بين برد و گفت شوخي كردم حالا يا شوخي كردي يا جدي من آبرويم رفت به اسم شوخي نميشود كه. . . بايد مواظب بعضي از شوخيها باشيم.
سرزنش خيلي مهم است بعضي گناهان را آدم ميگويد خدايا ببخش او هم ميبخشد(واستغفروا) داريم يعني خودتان از خدا عذرخواهي كنيد يك آيه داريم كه ميگويد پيغمبر اگر هفتاد بار هم به اينها دعا كني من نميبخشم، چه گناهي است كه اگر پيغمبر هم هفتاد بار دعا كند خدا نميبخشد قرآن ميگويد آن گناهي كه مردم را مسخره ميكردي، مسخره نكنيد پسر چهارده سالهاي كه به سن تكليف رسيده ميگويد يا الله شما ميگويي تو هنوز مرد نشدهاي بيا تو! اين بچه ميخواهد دين داشته باشد دختر عمهها و دختر خالهها به او متلك ميگويند من يادم نميرود كه چهارده سالم شده بود به سن تكليف رسيده بودم هي ميگفتم يا الله گفتند بيا تو، تو هنوز مرد نيستي! يكوقت خانه خوابيده بودم يكي از همان دخترها آمد گفت محسن آقا محسن آقا بلند شو ميخواهم برايت چادر سر كنم! متلك ميگفتند اگر مومني را بخاطر ايمانش. . . يك خانمي دارد نماز ميخواند ميگويد اه! دارد نماز ميخواند، تا حالا فكل داشته حالا در آستانه نيمه شعبان ميگويد يا حضرت مهدي من با تو يك قرارداد ميبندم ميخواهم فكلام را كسي نبيند ميگويد شيخ شدهاي؟ نه بابا. . . حديث داريم اگر مومني راه حقي را برود دوستان او به او متلك بگويند بخاطر آن كار اگر پيغمبر هم هفتاد بار در حق اينها دعا كند خدا اينها را نميبخشد خيلي مهم است متلك نگوئيم.
ايجاد ترديد. . . تمام شد. . . يك كسي تصميمي دارد حالا بالاخره يك حلقه آوردهاند يك خطبه خواندهاند انشاءالله ميخواهند. . . والله شما تحقيق كردهايد كه اين پسر كيه؟ شما فكر نميكني اگر صبر كني عروس بهتري گيرت بيايد، بابا چرا. . . «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» الفلق/4(نفاثات) يعني فوت ميكند(في العقد) يعني عقد و گره، ميآيد به گره فوت ميكند كه به هم بزند، از آنهايي است كه ميآيد فوت ميكند كه كار انجام نشود. تصميمات ديگران را به هم نزنيم زندگي تلخ ميشود، ذهنيت بد داشتن به هم ميزند، بعضيها هستند ميگويند من هر وقت اين را ميبينم راجع به ايشان حساس هستم بيخود حساسي، ذهنيت دارد از اول عينك سرخ ميزند همه شلغمها را لبو ميبيند اين از اول عينكش سرخ است ذهنيت. . . وقتم تمام شد بس است.
بييندگان بحث را وقتي ميبينند كه در آستانه تولد آقا امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هستيم نيمه شعبان بعد از شب قدر از بهترين شبهاست حديث داريم اگر كسي بتواند شب نيمه شعبان تا صبح نخوابد و احياء بگيرد آن شبي كه همه مردم خوابند و دلها خواب رفته است دل اين بيدار است و بسيار شب عزيزي است.
خدايا تو را به حق مولود اين ماه امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همه مشكلات ما را برطرف بفرما.
در همه لحظات دست ما را بگير.
دولت ما رهبر ما جوانان ما نسل ما ناموس ما مرز ما انقلاب ما هر چه كه به ما دادهاي در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما.
خدايا هر وقت كه امام علي(عليه السلام) يارانش را ميديد لذت ميبرد به ما توفيق بده جوري عمل كنيم كه هر وقت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به ما توجه ميكند يا لذت ببرد يا لااقل از ما غمناك نشود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته