متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1385/11/5
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي
بحث در محرم پخش ميشود، بينندههاي عزيز در محرم بحث را تماشا ميکنند، از چيزهايي که خيلي قرآن تکيه کرده روي آن و حق هم همين است، اين است که آدم يک حرف حقي را که زد پايش بايستد. اگر کسي حرفي را بزند مقاومت نکند ارزشي ندارد. مشکل کربلا اين بود که دوازده هزار نفر دعوت کردند از امام حسين، پاي دعوت نايستادند.
پس موضوع بحثمان اين باشد، استقامت در راه، بد عاقبتي، خوش عاقبتي، خطر بد عاقبتي.
استقامت در راه را قرآن ميفرمايد که «قَالُوا» ميدانيد يعني چه، «رَبُّنَا»، يعني چه؟ «ثُمَّ»، ثم يعني چه؟ «اسْتَقَامُوا» يعني چه؟ استقامت، اين آيه قرآن است، خدا تعريف ميکند ميگويد اينهايي ارزش دارند که «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» گفتند پروردگار ما خداست، «ثُمَّ اسْتَقَامُوا» فصلت/30 استقامت کردند. من يک آماري دارم از قرآن، يعني حالا همه قرآن را هم بررسي نکردم، آنچه خدا به ذهنم آورده، محفوظاتم را نوشتم، ولي بيش از اينها حتماً هست.
1- زهير يار خوش عاقبت امام حسين و بدعاقبتي
براي خوش عاقبتها، يکي زهير، از اين هفتاد و دو نفري که يار امام حسين بودند، زهير اصلا جزء حزب امام حسين نبود، امام حسين هم داشت ميرفت کربلا، زهير هم داشت ميرفت جاي ديگر، اينها در جاده به هم برخورد کردند، يک ملاقاتي کرد، امام حسين مطالبي را براي ايشان فرمود، ايشان گفت پس من ميآيم جزء حزب تو. زهيري که در عمرش خط ديگري بود، يک مرتبه در جاده ملحق شد به امام حسين، آنوقت دوازده هزار نفر که مريد امام حسين خودشان را قلمداد کردند و نامه دعوت نوشتند، امام حسين را تنها گذاشتند. حدود 18 هزار نفر در کوفه صبح با مسلم بيعت کردند که ما جزء تو هستيم، غروب يکي از اينها مسلم را به خانه خودش دعوت نکرد و در کوچههاي کوفه غريب بود. اينکه ميگويند ما اهل کوفه نيستيم، چون کوفه صبح يک جور بود، مردم کوفه، اين راديو کوچکها را ديديد تکانش ميدهي اردو ميخواند، تکانش ميدهي انگليسي ميخواند، تکانش ميدهي، يعني مردم کوفه مثل اين راديوها بودند که يک ميلي متر اين طرف و آن طرف ميشود صوتش عوض ميشود. استقامت در تحصيل. خيلي از دانشجوهاي ما روزهاي اول ورودشان در دانشگاه، حجابشان خوب است، ميروند آنجا جور ديگري ميشوند. راهنمايي است در نماز شرکت ميکند، ميرود دبيرستان يک خورده افت ميکند، ميرود دانشگاه افت ميکند، البته همه را نميگويم، بعضي هم برعکس است، اينکه انسان يک چيزي را گفت بايد پاي کار بايستد، پاي کار ايستادنش خيلي مهم است.
2- سلمان، سلمان ده درصد عمرش مسلمان بود، نود درصد عمر سلمان انحراف بود، يعني اگر مثلا فرض کنيد نود سالش است، از اين نود سال نه سالش مسلمان بود، هشتاد سالش جور ديگري بود، نود درصد عمر سلمان فارسي کج بود، ده درصد، خوش عاقبت شد، به قدري هم خوش عاقبت شد که حضرت فرمود(سلمان منا اهل البيت) سلمان جزء ما اهل بيت شده، يعني اينقدر فتوکپي اهل بيت شده بود.
2- ايمان آوردن بلقيس و مردمان خورشيدپرست
3- بلقيس، بلقيس هم از آن خوش عاقبتها است. بلقيس کيست؟ خانمي بود حکومت داشت، خورشيدپرست بود و تخت بزرگي داشت و جمعيتي داشت و هدهد پرنده آمد خدمت حضرت سليمان، از هدهد پرسيد کجا بودي، دير کردي، گفت منطقهاي را پرواز ميکردم خبري دارم که تو هم خبر نداري، «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبراً» النمل/22 عربيهايي که ميخوانم قرآن است، سليمان با اينکه پيغمبر معصوم هستي يک چيزي بلدم که تو پيغمبر هم نميداني، چي است؟ پرواز ميکردم از منطقهاي، پادشاهي داشتند خانم، خورشيدپرست، مردم هم دور او بودند، بعد حضرت نامهاي نوشت داد به همين هدهد و داد به آن خانم و يکي دو دفعهاي سفر رفت و برگشت، خانم مسلمان شد، يک پادشاه خانمي، شاه بود، اين پادشاه کافر با دو تا نامه مسلمان شد. اما پادشاه بدعاقبت، پيغمبر نامهاي نوشت به پادشاه ايران، نامه پيغمبر را پاره کرد؟ خسرو پرويز، خسرو پرويز نامه پيغمبر را پاره کرد، خوب اين هم بد عاقبت.
3- خوش عاقبت شدن ساحران فرعون
4- يکي از خوش عاقبتها، سحره فرعون، حضرت موسي آمد پهلوي فرعون دعوتش کرد که بيا خداپرست بشو، گفت من؟ خودم خدا هستم، «أَنَا رَبُّكُمْ الْأَعْلَى» النازعات/24 ترجمهاش را بلد هستيد، «أَنَا» يعني من، «أَنَا رَبُّكُمْ» يعني من پروردگار شما هستم، يعني اصلا من خدا هستم، ادعاي ربوبيت ميکرد، بالاخره وقتي موسي دعوتش کرد و معجز هاش هم اين بود که عصا را انداخت، «فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ» الأعراف/107 اژدها شد و گفت اين سحر و جادو است، من الان دستور ميدهم همه ساحرها بيايند، با سحر و جادو کاري بکنند که تو ديگر معجزهات رنگي نداشته باشد، ساحرها آمدند توي دربار و به فرعون گفتند که «أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا» الشعراء/41 آيا براي ما اجري هست؟ يعني اگر ما با سحر و جادو آبروي موسي را ببريم، آيا پولي هم به ما ميدهي؟ «قَالَ نَعَمْ» الشعراء/42 فرعون گفت بله، پولتان ميدهم، اصلا يک کارت سبز ميدهم صاف بيائيد در کاخ، «وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنْ الْمُقَرَّبِينَ» يعني شما جزء مقربين هستيد. بعد وقتي اينها آمدند در يک جايي که حالا جايش هم کجا باشد، زمان کي باشد؟ گفتند يک روز عيدي باشد، چون روز عيد مردم فراقت دارند جمع ميشوند که سحر و جادوها را ببينند، معجزه موسي را هم ببينند، اين خودش مهم است که بعضي کارها، مثلا انتخابات چه روزي باشد؟ جمعه باشد، فلان مسئله چه روزي باشد، اينکه گفتند «مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ» طه/59، «يَوْمُ الزِّينَةِ» يعني روز زينت، يعني روزي که مردم زينت ميکنند، يعني روزي که مردم خوش هستند، شاد هستند، مثل روز سيزده بدر ما، گفتند زمانش کي باشد، گفتند چاشتي، «أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»، «ضُحًى» يعني چاشتي، مکانش کجا باشد؟ گفتند وسط شهر باشد که همه شهر به آنجا دسترسي داشته باشند، «مَكَانًا سُوًى» طه/58 ببين، جا وسط باشد، زمان چاشتي باشد که صبح زود نباشد، آخر شب هم نباشد، روز هم روز عيد باشد. يعني هم روز عيد باشد، هم مردم بيدار باشند، هم وسط شهر باشد. جمع شدند و گفتند «إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ» الأعراف/115 گفتند موسي تو اول يا ما اول؟ هر کدام دوست داريد، اينها سحر و جادوهايشان را مطرح کردند، طناب و عصا را انداختند و اين طناب و عصاها شروع کرد جنبيدن، حالا با جيوه مخلوط کرده بودند، يا چشم بندي بود، موسي جا خورد گفت نکند که اين سحر و جادوها مردم را منحرف کند و خدا گفت که جا نخور، صبر کن، حالا عصايت را بينداز، عصا را انداخت، اژدها شد، همه اين طنابها و عصاها را قورت داد، يک مرتبه قرآن ميگويد «وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ» الأعراف/120 ساحرها همه افتادند به سجده، گفتند «آمَنَّا»، «آمَنَّا» يعني ايمان داريم «بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى» طه/70 ما همان پروردگار موسي و هارون را قبول داريم، فرعون گفت که تکه تکهتان ميکنم، گفتند بکن، «فَاقْضِ» طه/72، «فَاقْضِ» يعني قضاوت کن، هر کاري ميخواهي بکن، ما تا حالا هم اشتباه کرديم عمرمان را صرف سحر و جادو کرديم، حق با ايشان است، خوشا به حال کسي که وقتي فهميد حق با کي است، يک مرتبه صد و هشتاد درجه عوض شود، نگويد نه، من بايد روي حرفم بايستم. از کلمات غلطي که در ايران معروف است اين است که ميگويند حرف مرد يکي است، حرف مرد يکي است به شرطي که حرفش درست باشد، اگر حرفش غلط است، نخير، سريع نگويم من چون گفتم از حرفم برنمي گردم، نه. ساحرهاي موسي هم همه سجده کردند، اينها خوش عاقبت شدند. صبح اينها کافر بودند، چاشتي ايمان آوردند، شب همه شهيد شدند. چون فرعون همه را به رگبار بست، امام ميگويد چطوري انسان عوض شود، صبح اول کافر، چاشت اول مؤمن، غروب اول شهيد.
4- خوش عاقبت شدن برادران يوسف
5- يکي از آدمهايي که خوش عاقبت شدند بچههاي يعقوب بود، بچههاي يعقوب خيلي جنايت مهمي کردند، برادرشان حضرت يوسف را در چاه انداختند، اما بالاخره بعد از سي چهل سال گفتند که اشتباه کرديم، هم به برادرشان گفتند ما را ببخش، که يوسف گفت «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ» يوسف/92 يعني همهتان را بخشيدم، غصه نخوريد، چقدر کمال دارد يوسف، چقدر زيباست که اگر يک کسي آمد گفت من غيبت تو را کردم، حلال کن، بگو حلال، نخير، بيخود غيبت کردي، اصلا از تو نميگذرم، آبروي من را ريختي، روز قيامت ميخواهم يقهات را بگيرم، بابا ولش کن، حالا همين که بلند شده گفته عذرخواهي کردم ببخشش. حديث داريم چند تا چيز را از بچهها ياد بگيريد، يکي اينکه بچهها زود ميبخشند، ساعت 8 با هم دعوا ميکنند، 8. 30 رفيق ميشوند، چند تا چيز را از بچه ياد بگيريد، يکي لطافت روح است، لجباز نيست، بزرگ که ميشوند لجباز ميشوند. حديث داريم اگر دو تا مسلمان با هم رفيق هستند بعد از هم جدا شدند، قهر کردند، روز چهارم برگردند، اگر سه روز بيشتر قهر اينها طول کشيد اينها هيچ کدام مؤمن واقعي نيستند. بالاترين درجه قهر سه روز است. من کسي را سراغ دارم که يک بار ديدم لباس مشکي پوشيده، گفتم کسيتان مرحوم شده؟ گفت بله اخويام، گفتم مگر شما اخوي داشتيد؟ گفت بله من يک اخوي داشتم 42 سال بود با او قهر بودم، ما سرکه هفت ساله شنيده بوديم، اما کينه سي چهل ساله نشنيده بوديم. آدم بالاخره گاهي وقتها سرِ يک مسئله دعوايش ميشود، دعوا پيش ميآيد ديگر، بله، مگر اينکه اين طرف منحرف است، اگر طرف منحرف است که اگر آدم با او رفيق شود منحرف ميشود، آن را بايد براي هميشه با او قهر کرد، اما اگر نه به من فحش داده، ديگر حالا من تا آخر عمر با او قهر کنم بخاطر يک فحش؟ برادران يوسف آمدند گفتند ما تو را در چاه انداختيم، فرمود «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ» آيه قرآن است که خواندم، هيچ غصهاي نخوريد، همين الان بخشيدم، به بابايشان هم گفتند بابا، تو هم، ما تو را سوزانديم، سي چهل سال گريه کردي در فراق يوسف، فراق يوسف را ما بر دل تو نهاديم، حلال کن، گفت خيلي خوب، من هم براي شما استغفار ميکنم، «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» يوسف/98 برادرهاي يوسف هم خوش عاقبت شدند، يعني پيغمبرکش بودند، اينها يوسف را در چاه انداختند به هواي اينکه نابود شود، يعني نيت کشتن پيغمبر خدا را کردند، نيت کشتن حضرت يوسف معصوم را کردند، اما حتي معصوم کشي هم ميشود خوش عاقبت شود. خيلي خوب اين هم يکي.
5- آثار نيت نيک و بد در دنيا
6- در سوره نون والقلم، يک قصهاي هست که ماجرايش به اين صورت است که پدري بود و باغي داشت و ميوههايي داشت و وقت چيدن ميوهها، به فقرا هم ميداد، پدر مرد و چند تا اولاد داشت و اين اولاد گفتند حيف است اين ميوهها را پولش ميکنيم، بيخود بابايمان به فقرا ميداده، ما امسال که بابايمان مرده ميوهها را ميبريم ميفروشيم انبار ميکنيم مثلا، گفتند آخر فقرا ميفهمند، گفتند سحر ميچينيم، تا فقرا خواب هستند ما تمام کرديم ميوهها را، سرِ شب خوابيدند و سحر گفتند يالا پاشو، هيچي، يواش يواش قدمها را يواش برداريد، سر و صدا نکنيد، بي سر و صدا برويم، تا آمدند درِ باغ، ديدند نه اصلا باغ نيست، يک مشت خاکستر است، گفتند اه، راه را گم کرديم؟ گفتند نه، اينکه کوچه باغ پدرمان است، گفتند نيت کرديد به کسي ندهيد، خدا هم به شما نداد، کسي که نيت بد کند سيلي ميخورد، مثلا بگويد بيائيد اين را خرابش کنيم، يک کسي هم نيت ميکند تو را خراب ميکند، بيائيد با هم آبرويش را بريزيم، بيائيد بترسانيمش، پشت ديوار بايستيم، تا ميآيد بپريم توي دلش، بيائيد يک تلفن به او بزنيم، اينکه ميگويند نيت بد گناه ندارد، نيت بد قيامت گناه ندارد، اما نيت بد دنيا سيلي دارد، (من حفر بئراً لاخيه وقع فيه) کسي که چاهي براي برادرش بکند، اول خودش ميافتد در چاه. اگر يک شن انداختي توي ديگ، بيندازيم بلکه انشاءالله برود زير دهان يک کسي، ايناش را که ميکشند آن شن ميافتد توي کاسه خودت، آن شن زير دندان خودت ميرود. يک سنگ گذاشتي يک سنگ جلوي پايت ميگذارند. داريم اگر کسي نگاه بد به دختر مردم بکند، جوانهاي ديگر هم نگاه بد به خواهر خودش ميکنند. نيت فساد براي ناموس مردم داشته باشي، مردها هم نيت فاسد براي ناموس تو دارند، روايت است اينهايي که ميگويم، اينها شوخي نيست، اصلا سعي کنيد نيت بد براي هيچ کس نداشته باشيد. لذت نبريد از اينکه، مثلا در ماشين نشستي فلاني هم ماشين ندارد زيرِ باران است، لااقل غصهات بشود، حالا اگر هم سوارش نميکني بگو خدايا مشکل ايشان را هم حل کن، مشکل من را حل کردي، مشکل ايشان را هم حل کن. لذت نبريم که ما بيست گرفتيم باقيها صفر، از بيست گرفتن خودت لذت ببر، اما از صفر گرفتن ديگران اگر لذت ببري معلوم ميشود باطنت خراب است. مثلا يک کسي به من برسد بگويد آقاي قرائتي تو که ميآيي توي تلويزيون، ما گوش ميدهيم، خوب الحمدلله اين لطف خداست، فلاني که ميآيد تلويزيون را خاموش ميکنم، اگر اينجا کيف کردم معلوم ميشود روح من پست است، يعني لذت ميبرم که مسلمانها گوش به حرف فلان آخوند ندهند، اين خيلي بد است. بيست گرفتي الحمدلله، ولي از اينکه فلاني صفر گرفت جان، صفر گرفت، چرا؟ از پيروزي خودت خوشحال شو، اما از سرنگوني ديگران لذت نبر، دنياست، امروز بهار اين است، آن پائيزش است، فردا برعکس ميشود، آن پائيز ميشود، تو بهار. به عکس ميشود، اصلا به قلب ميگويند، قلب يعني زير و رو، منقلب شد يعني زير و رو شد، همه چيز زير و رو ميشود.
گفتند خيلي خوب، نيت بد کرديد ميوههاي باغ را به کسي ندهيد، خدا هم ميوههاي باغتان را سوزاند. پس يک جمله گفتم، يادتان نرود، حواستان، لابد شما تيز هستيد ديگر، اينکه ميگويند نيت بد گناه نيست، يعني نيت بد در قيامت کيفر ندارد، اما نيت بد در دنيا سيلي دارد. نيت بد کنيد در دنيا سيلي ميخوريد، منتهي در آخرت نميگويند مثلا چرا نيت بد کرديد، در عاقبت روي عمل حساب ميکنند. نيت بد براي کسي نکنيد.
برعکسش، هرچه نيت خوب بکنيد چراغها سبز ميشود، مثلا نيتت خوب باشد، از اول بگويي ما اين اتاق را همچين ميسازيم که، اين خانه را همچين ميسازيم که، اين سالن را همچين ميسازيم که، برنامهات اين باشد که به ديگران هم خير برساني. بعضي از معمارها و مهندسها روي در يک پنجره باز ميکنند، يک دايره کوچولو، لامپ را در آن دايره ميزنند که اگر چراغ روشن است هم حياط روشن شود هم در کوچه مردم استفاده کنند، يعني ميخواهند يک خورده خير نور اين خانه به مردم هم برسد.
تهران ديدم يکي از دوستان ما يک خانهاي ساخته، شير آبِ خنکش را يک کم آورده در کوچه، گفتم شير آوردي، گفت بله، آخر قديميها اين کارها را ميکردند، چرا ما نميکنيم؟ هي معماري جديد و مهندسي و برج، يکي از اين ساختمانهاي لوکس يک شير آب در کوچه نگذاشته، من گفتم نه، خانهاش را هم خيلي لوکس ساخته بود، از آن خانههاي پر گران، اما يک شير آب گذاشته بود، گفته بود يک وقتي مردم ميخواهند بروند تشنهشان شد آب بخورند. نيت خير. ميرويم نان بگيريم، به هر حال ميبينيم نانوايي خلوت است، ما هم يک همسايه پيرمردي، پيرزني داريم، يک نان هم براي او بگيريم. مگر نوکرشم، چشمش کور شود، بچه هايش آمريکا هستند، بابا حالا بچه هايش آمريکا هستند، تو يک نان بگير به او بده، فردا هم يک کسي يک نان ميگيرد به تو ميدهد، در همين دنيا جزا ميدهد. کميته امداد يک خانواده فقير مسيحي را کمک کرد، از آن طرف دنيا يک پول سنگيني براي کميته امداد فرستادند، در همين دنيا آدم جزايش را ميبيند. اينطور نيست که بگويي به من چه، مگر من کلفتش هستم، مگر من نوکرش هستم. اگر نيت خير داشته باشيد خير ميبينيد، نگو به من ربطي ندارد، جزء وظيفه من نيست، من مأموريت اين کار را ندارم، اضافه کار به من نميدهند، حق نميدانم اشتغال به من نميدهند، چي، چي، چي، اينها گفتند توبه کنيم، گفتند خدايا ما نيت کرديم به فقرا ندهيم، باغمان سوخت، ما را ببخش، خدا اينها را بخشيد.
«اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ الْجِنِّ» الجن/1 قرآن ميگويد که يک عده از جنها آمدند بروند صوت قرآن را شنيدند، گفتند بايستيم ببينيم چه ميخواند؟ عجب حرفهايي است؟ فوري گفتند ما به اين حرفها ايمان داريم، بعد که خودشان ايمان آوردند، فوري همين چهار تا کلمهاي که ياد گرفتند به ديگران ياد دادند. يکي از کارهاي خوب اين است که انسان اگر پاي تلويزيون، پاي منبر، در کتابي، يک نکتهاي شنيد، اين را خط بکشد زيرش، يک نقطه بگذارد، بعد به رفيقش بگويد آقا جان، من يک کتاب خواندم، يک مجله خواندم اين صفحهاش را بخوان تو، ممکن است ديگران حوصله کتاب چهارصد صفحهاي نداشته باشند، حالا که ما که اين مقاله يا کتاب را خوانديم، چند جايش مهم است، آن قسمتهاي مهمش را نقطه بگذار، دست به دست بده آن قسمتهاي مهم را ببينند، يک فيلم خوبي است، عجب فيلم مهمي است، الو، خواهر، شبکه فلان اين ساعت را ببين تو، اين خير رساني است. سيب زميني ارزان است، دو کيلو هم براي او بخر، يک کتاب خوبي است، دو تا بخر. يک چيزي فهميديد به هم منتقل کنيد. خير برسانيد، خير ميبينيد. اين جويهاي آبي که ميخواهند آب را برسانند به مزرعه، درختهاي خودشان هم سبز ميشود، اگر اين جوي آب را به مزرعه نرساند خودِ جوب هم زباله دان ميشود، هرکه ادرار دارد، سرِ جوي مينشيند. يعني جوي خالي را زباله دان ميکنند، اما جويي که آب را ميخواهد برساند به مزرعه چون اين جوي دارد خير ميرساند به مزرعه، درختهاي خودش هم سبز ميشود. سعي کنيد خير برسانيد. نابيناست دستش را بگيريد ببريد آن طرف خيابان. صدقه ميدهيد فقط براي سلامتي خودت نده، بگو براي سلامتي خودم، ودفع خطر از همه، نيت همه کن، نيتت را باز کن همه، خير برسانيد.
مي خواهيد يک کسي را تشويق کنيد، ميتوانيد کف بزنيد، خوب اين تشويق است، ولي چيزي براي قيامتت ذخيره نشد، اما اگر گفتي براي سلامتي ايشان يک صلوات بفرستيد، هم ايشان تشويق ميشود، چون براي سلامتياش صلوات فرستاديد، هم يک ذکر خدا براي قيامت شما ذخيره ميشود. چند منظوره، من يک وقت مثل زدم به لب، خدا يک شکاف گفته در صورت به نام لب، ببين چقدر خدا از اين کار ميکشد. مکيدن، بوسيدن، سخنراني، فوت کردن، گرفتن اکسيژن، پس دادن کربن، همه از همين. اين خير، يعني اين برکت کار است که انسان با يک شکافي که در صورت است اين همه برکات باشد.
از خريد، از تحصيل، از مطالعه مقاله، از يادداشت، ميرويم نماز جمعه، آقا بفرمائيد ميرويد نماز جمعه بفرمائيد شما هم سوار شويد. فلان فيلم است، فلان مقاله است.
6- عاقبت نيک پرهيزکاران در دنيا و آخرت
خوب قرآن چند تا آيه دارد ميگويد معطلتان نکنم، «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» الأعراف/128 عاقبت با متقين است. آمدند کربلا جمع شوند امام حسين را بکشند، آنوقت چه شد؟ اينهايي که آمدند به عنوان طرفدارهاي يزيد و بني اميه امام را بکشند به چي رسيدند؟ هيچ کدامشان آبِ خوش از گلويشان پائين نرفت، يعني حرمله که علي اصغر را تير زد، گلويش را پاره کرد، بعد از چند روز ريختند توي خانه او را بکشند، رفت در مستراح خانه، رفت زير يک سبد قايم شد، آوردندش بيرون با آهنِ داغ سوزاندش. همين عمر سعد که گفت من امام حسين را ميکشم که فرماندار ري بشوم، امام حسين را کشت و فرماندار ري هم نشد. قرآن ميگويد اينطور نيست که اگر شما براي دنيا کار بکني، به دنيا برسي، خيليها براي دنيا کار ميکنند، از عاقبت ميمانند، به دنيا هم نميرسند. «مَا نَشَاءُ» الإسراء/18 اگر ما بخواهيم به دنيا ميرسد، «لِمَنْ نُرِيدُ»، «مَا نَشَاءُ» آيه قرآن است، «لِمَنْ نُرِيدُ» هم جمله بعدش است، «مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ» الإسراء/18 اينطور نيست که بگويي اين پسر که خواستگار من است، نماز ميخواند، بچه بدي هم نيست، ولي خانه ندارد، ماشين ندارد، تلفن ندارد، خانواده فقيري است، نه، اين را ردش کن، اين خوب است، اين پسر پولداري است، فاميل فلاني است، فلان، به هواي پول مثلا، حالا کاري ندارد که ايشان فکرش چطور است، اخلاقش چطور است، به هواي فاميل و خانه و ماشين و تلفن زنش ميشود. بعد ميبيني از آخرت ماند، پسر پولدار هم ورشکست ميشود، «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ» الحج/11 قرآن ميگويد «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» زندگي خوش ميخواهيد بايد تقوا داشته باشيد. «وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» طه/132، اينها براي خوش عاقبتها.
اما بدعاقبتها، راجع به بدعاقبتها هم کربلا سيماي خوش عاقبت و بدعاقبت است، الله اکبر، يک نفر مثل حرّ ميآيد توبه ميکند روز عاشورا، خوش عاقبت ميشود، يک نفر مثل زهير خوش عاقبت ميشود، يک نفر مثل خودِ مردم کوفه اول طرفدار، نامه دعوت ميفرستند، بعد امام حسين را ميکشند. خوش عاقبت و بد عاقبت.
7- خطر بد عاقبت شدن مؤمنان گنهکار
راجع به بدعاقبتها آيه زياد داريم، قرآن ميگويد «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» النساء/137 ايمان داشت کافر شد، «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ» البقرة/64 منحرف شد، پسر پاکي بود، الان هرزه ميگويد، چشمش هرز شد، دهانش هرز شد، سيگاري شد، نميدانم، افکار بدي در کلهاش است، اين چشم به حرام نگاه نميکرد، حالا دائما دارد با چشمش گناه ميکند، اگر کسي گناه بکند و توبه نکند، آنوقت اين گناهها جمع ميشود، جمع ميشود، آنوقت يک مرتبه منفجر ميشود بدعاقبت ميشود. قرآن بخوانم، «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى» الروم/10 عاقبت گناهکارها، «أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ» لقمه حرام ميخورد، ميخورد، آنوقت اين لقمه حرام در نسلش اثر دارد.
چرا عاشورا پيدا شد؟ امام حسين سه تا سخنراني روز عاشورا کرد، سخنرانيهاي کوتاه، آخرش فرمود ميدانيد چرا حرفهاي من در شما اثر نميکند؟ (قد ملئت بطونکم من الحرام) شکمتان از لقمه حرام پر شده، اگر شکم لقمه حرام پر شود، ديگر تعليم و تربيت و جهان بيني و ايدئولوژي و امور تربيتي و نميدانم واعظ و منبر اثر نميکند. بايد مواظب لقمه حرام باشيم، گناه گناه ميآورد، لقمه حرام اثر دارد. انسان را بدعاقبت ميکند، امام حسين فرمود دليل اينکه شما اينطور شديد اين است که لقمه حرام خورديد.
8- جلوگيري از اختلاط مردان و زنان در عزاداري ها
برادرها و خواهرها بحث را ايام عاشورا گوش ميدهيد. در آستانه عاشورا هستيم. در عزاداريها شرکت کنيد، من تذکراتي را در جلسه قبل دادم، اين عزاداري که اين همه ارزش دارد با گناه آلوده نکنيد. اختلاط دختر و پسرها، زنها عزاداري کنند براي خودشان، اين درست نيست يک مشت جوان لخت ميشوند سينه ميزنند، يک مشت دختر هم آرايش کرده يا غير آرايش کرده، ميايستند نگاه ميکنند به بدن لخت مردها. اين گناه است. اگر ميخواهيم گناه بکنيم چرا به اسم عاشورا گناه بکنيم؟ درست نيست که تکيه ميزنيم جوانها در تکيه هستند، پيرمردها در مسجد، نماز و امام حسين يکي است، امام حسين ميتوانست نمازش را برود در خيمه بخواند، مخصوصا آمد بيرون خيمه خواند، و سي تا هم تير زدند، نماز امام حسين دو رکعت هم بيشتر نبود، چون دوم محرم آمد، دهم شهيد شد، مسافري که هشت روز است، ده روز که نيست، نمازش شکسته است، نماز شکسته دو رکعت است، من شمردم سي و پنج تا جمله دارد دو رکعت نماز دو تا حمد دارد دو هفت تا چهارده تا، دو تا قل هوالله دارد، دو پنج تا ده تا و چهارده تا، بيست و چهار تا، دو تا رکوع دارد بيست و هشت و چهارتا سجده دارد سي و دو تا، چهار تا هم تشهد دارد، چهار تا کلمه، يعني براي سي و شش هفت تا جمله سي تا تير زدند به امام حسين، اما او نمازش را اول وقت خواند، حتي با اذان گفت، مستحبش را هم رها نکرد، اقامه را گفت، اذان را گفت، آنوقت عزادارهاي ما، اصلش، عزاداري بي جماعت يعني چه؟ يعني سوزن بي نخ، سوزن بي نخ چيزي نميدوزد، عزاداري همراه با نماز اول وقت، عزاداري همراه با تاريخ کربلا، همهاش به طبل و دهل و شعر و اينها سرتان را گرم نکنيد، بالاخره تاريخ کربلا را بايد، يعني هر جواني که در ايران هست بايد بتواند يک مقاله راجع به کربلا بنويسد، چطور شد اينها منحرف شدند، به چه وعدههايي؟ آيا به اين وعدههايي که ميخواست چنين و چنان شود، سرنوشت شمر چه شد؟ سرنوشت هروله چه شد؟ سرنوشت عمر سعد چه شد؟ عاقبت يزيد چه شد؟ خودِ يزيد با اين جنايت چند سال حکومت کرد، محبوبيتش چه شد؟ يعني بايد يک کسي بنشيند تاريخ کربلا را از يک اسلام شناس استفاده کنيد، نماز اول وقت را بخوانيد، در عزاداريها شرکت کنيد.
خدايا، بحث امروزمان را دعا ميکنم، هرچه گفتم دعا ميکنم شما آمين بگوييد. به آبروي کساني که خوش عاقبت بودند همه ما را خوش عاقبت قرار بده. (الهي آمين) به آبروي امام حسين قسمت ميدهيم ما را بد عاقبت قرار نده. (الهي آمين) براي حکومت ري امام حسين را کشتند، براي گرفتن جايزه از يزيد علي اصغر را کشتند، خدايا دنيا را پهلوي ما کوچک کن که براي دنيا گناه نکنيم. (الهي آمين) بحثمان اين بود که انسان ذره ذره آلوده ميشود اول چشمش است يک فيلمي ميبيند، بعد يک ذره يک ذره زبانش، گوشش، فکرش، يک ذره يک ذره همين طور روحش سياه ميشود که ديگر موعظه امام حسين هم در او اثر نگذارد. خدايا ما را از آلودگيهايي که ما را بدعاقبت ميکند حفظ بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته