متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1385/10/7
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
بينندگان عزيز، زماني بحث را پاي تلويزيون ميبينند که شهادت امام باقر(ع) است. مقداري راجع به آقا صحبت ميکنيم و سيماي حضرت را در حدي که ميتوانيم با بيست و پنج شش دقيقه الي نيم ساعت صحبت کنيم، البته 7 دي سالروز نهضت سوادآموزي هم هست که آن را هم دو سه دقيقه صحبت خواهيم کرد و اما بحث اصلي ما امام شناسي است.
مادرِ امام باقر زنِ بسيار کامل و وارستهاي بود که يک وقتي ديواري داشت خراب ميشد، اشاره کرد گفت به حق مصطفي بايست، ديوار ايستاد. مردان خدا نفسشان و دعايشان مستجاب ميشود، اينها ولايت تکويني دارند. اصلا اگر يک مرد خدايي يک جايي باشد قهر خدا آنجا نازل نميشود. اين جوانهاي سوپردولوکس تحصيل کرده، قدر اين پيرهاي مؤمن را داشته باشند.
خداوند به فرشتهها گفت برويد قوم لوط را زير و رو کنيد شهرشان را، اينها اهل گناه هستند. فرشتهها گفتند «إِنَّ فِيهَا لُوطًا» العنكبوت/32 در اين شهر حضرت لوطِ پيغمبر هست، خدا فرمود «نَحْنُ أَعْلَمُ» ما عالِم تريم، ميدانيم پيغمبر اينجاست، وقتي ميگويم عذاب کن به پيغمبر ميگويم برو، وقتي شهر از پيغمبر خالي شد شهر را زير و رو ميکنيم. از اينکه فرشتهها گفتند «إِنَّ فِيهَا لُوطًا» پيداست که فرشتهها هم ميدانند که اگر يک جايي يک مرد خدايي باشد، خدا به خاطر آن مردِ خدايي، آن منطقه را عذاب نميکند. «إِنَّ فِيهَا لُوطًا» حضرت لوط اينجاست. فرمود «نَحْنُ أَعْلَمُ» ما هم ميدانيم، منتهي به او ميگوييم برو. يک کسي گفت هواپيماي به اين بزرگي را چطوري ميدزدند؟ گفت تا زمين است بزرگ است، نميشود دزديد، ميگذارند برود هوا، آنجا کوچک که شد، آنجا ميدزدند. مردِ خدا ميتواند وجودش، دعايش، رفع بلا کند. مادرِ ايشان اينگونه بود.
1- سلام پيامبر گرامي به امام باقر عليه السلام
پيغمبر به جابر گفتاي جابر، تو آنقدر عمرت طولاني ميشود که بعد از من علي ابن ابيطالب را درک ميکني، امام حسن را درک ميکني، امام حسين را درک ميکني، امام سجاد را درک ميکني، امام باقر را هم درک ميکني، سلام منِ پيغمبر را به امام باقر کوچولو برسان. و خيلي جابر احترام ميکرد. يک نفر گفت بابا تو ميداني چند سالت است؟ يک پيرمرد از اصحاب پيغمبري، آخر اصحاب پيغمبر يکي يکي ميمردند، ديگر هر کدام سنشان طولاني بود، خيلي ارزشي ميشدند که ميگفتند اين پيغمبر را درک کرده. تو پيرمرد حدود صد ساله، آنوقت دستِ يک بچه دو ساله را ميبوسي؟ گفت خدا يک چيزهايي به او داده، آن چيزها را به من نداده. اين هم مالِ پيرمردها که پيرمردها هم مغرور نشوند به پيريشان. ممکن است بچهها يک چيزهايي داشته باشند که پيرها نداشته باشند. تا حالا دو تا حرف زديم. يکي بچهها قدرِ پيرها را داشته باشند، گاهي در اين پيرها اولياي خدايي هستند که بخاطر آن ولي خدا، به مردم منطقه خدا رحم ميکند. خيلي عروس و دامادها نگويند اگر در خانه مادرِ پيرت است من نميآيم. ميخواهي من را ببري بايد خانه دربست باشد. آخر عروسها الان طي ميکنند، ميگويند من در خانهاي که مادرت باشد، پدرت باشد، زندگي نميکنم. تو چه ميداني؟ گاهي وقتها يک استکان چاي که دست اين پيرمرد ميدهي، بخاطر اين پيرمرد دعاي تو هم مستجاب ميشود. اين پيرزن است، حالا ميخواهيم مثلا برويم تفريح، ميخواهيم برويم حج، عمره، سوريه، مشهد، سفر، عيد، فلان، اين پيرمرد غرغر خواهد کرد، اين پيرزن غرغر خواهد کرد، حالمان را خواهد کرد، جيم شويم، يواش برويم، به او نگوييد. اين مثلا فکر ميکند که اگر او را جا گذاشت، سفرش خوش ميگذرد، آنوقت اين ميگويد بله، حالا ما چون پير شديم، ديگر کسي محلمان نميگذارد و جيم ميشود و براي اينکه خودشان خوش باشند، من را در خانه ميگذارند و بالاخره آه او ميگيرد، آن عروس و داماد و زندگي شيرينشان با يک حادثه تلخي از بين ميرود. شايد اگر او را سوار ميکرديد با خودتان ميبرديد بخاطر وجود او دفع بلا از شما ميشد.
بچهها قدرِ پيرها را داشته باشند، پيرها هم فکر نکنند حالا که پير هستند همه چيز بلد هستند. نه، خيلي وقتها يک بچه دو ساله مثل امام باقر مقامي دارد که جابر صد ساله حامل سلام پيغمبر است و آن صد ساله بايد دست اين دو ساله را ببوسد.
2- روايت امام باقر از جابر انصاري
خوب؛ امام باقر چون کوچولو بود گاهي افراد ظرفيت نداشتند، آخر حدود سالها طول کشيده بود، حالا بعضي مردم عقلشان در چشمشان است، مثلا فکر ميکنند حالا امام بايد هشتاد کيلو، نود کيلو باشد، حالا اين امام است؟ ما گوش به حرف اين بدهيم؟ خيلي وقتها امام باقر حرف هايش را از زبان جابر نقل ميکرد، ميگفت جابر ميگفت که پيغمبر فرموده، اين هم خودش يک درس است، جابر گفته که پيغمبر فرموده، يعني با اينکه امام باقر امام بود، حرفهايي که ميخواست بزند اگر مخاطبش ظرفيت نداشت، نميگفت من ميگويم، ميگفت جابر گفته، جابر را که قبول داري صد سالش است، او پيغمبر را درک کرده، جابر از پيغمبر نقل کرده. از اين چه ميفهميم؟ اين را ميفهميم که در امر به معروف و نهي از منکر گاهي حرف شما اثر ندارد، مثلا شما تشکر کني کسي گوش به حرف شما نميدهد، شما بيايي يک امضا از فلاني بگير، بگو آقا شما يک تشکر کن. بگو آقاي فلاني، ايشان يک کاري کرده، ميخواهم از او تشکر کنم، منتهي تشکر من زور ندارد. شما اين لوح را امضا کن، بله، اين کار را ميشود کرد.
بنده آمدم در يک شهري، گفتم آموزشيارهاي نهضت سوادآموزي، به مناسبت 7 دي من به شما سلام عرض ميکنم، ميگويد خوب، ميخواستي سلام هم نکني؟ حقوق نهضت را ميخوري، يک سلام هم نميخواهي بکني؟ خيلي زحمت کشيدي، اما اگر بگويم خدمت امام بودم، امام به من فرمود سلام مرا به معلمين نهضت سوادآموزي برسان، آنوقت سلام امام زور دارد. اينطوري است. يعني نخواهيد کاري را به اسم خودتان بکنيد، اگر فکر ميکنيد که اگر اين کتابخانه را وقف کنيد، ممکن است در آينده تحولاتي زير و رو شود، ولي اگر بگويي اين وابسته به کتابخانه آستان قدس رضوي است، اين وابسته به حوزه علميه قم است، اگر فکر ميکنيد يک چيزي اثرش بيشتر است، اسم خودت را محو کن. من گاهي ميروم بيمارستان، اين بيمار خواب است يا بي حال است يا مريض است، من را نميشناسد، به عنوان يک آخوند نگاه ميکنم، ميگويم اگر به او بگويم من محسن قرائتي هستم که در تلويزيون هستم، ميگويد حال شما؟ خيلي خوش آمديد، يعني اگر ميداني بگويي قرائتي هستم خوشحال ميشود بگو، اگر ميداني بگويي من از طرف فلاني آمدم، امام سلام رساند، آن را بگو، ملاک اين است که چه کاري اثرش بيشتر است. نگو چون محله خودمان است، بايد بروم محله خودمان روضه. ممکن است حسينيه محله ديگر از آقايش بيشتر چيزي ياد بگيري، نگو چون همزبان ما است به اين رأي بدهيم. چون اين آخوند است، از اين دفاع کنم. محله بالاست، محله پايين است، يعني در امر به معروف و در نهي از منکر، اثر کار بيشتر است.
3- دعوت از مسئولان براي آموزش بي سوادان
بنده رسماً به مناسبت هفتم دي تقاضا ميکنم؛ رؤساي آموزش و پرورش، مسئولين و معلمين دبستانها، راهنمائيها و دبيرستانها، عده کمي ديگر بيسواد مانده در کشور، 45% باسواد داشتيم اول انقلاب، سال 55 تقريباً 55% مردم ايران بي سواد بودند، الان بالاي 80% باسواد هستند. يک الله اکبر ديگر بگوييم، بيسوادي ريشه کن ميشود، لااقل در سنهاي 10 تا 50 ساله، منتهي آموزشيار عزيز ما که خدمتشان هستيم، اين که در را ميزند ميگويد بي سواد هست بيايد، اين زن بي سواد نسبت به آموزشيار احساس تکليف نميکند، ميگويد خيلي خوب، باشد، وقت کردم ميآيم. اما اگر مدير مدرسه بي سوادها را دعوت کند، چون بچههايي که در مدرسه هستند پدرهايشان بي سواد هستند بعضيها، بعضي مادرها بي سواد هستند، اگر مدير مدرسه به بچه بگويد فردا مادرت را بياور، اين بچه گريه ميکند، چادر مادرش را ميکشد، با زور مادرش را ميبرد، بعد مدير مدرسه از پدر و مادر بي سواد دعوت کند، دعوت مدير مدرسه زورش از دعوت آموزشيار درِ خانه بيشتر است. خوب اين کار را بکنيد، خيليها هم اين کار را ميکنند، دستشان درد نکند، بعضيها هم اين کار را نميکنند. اين کار را بکنيد. بنده اگر يک انگشتر بدهم به اين رئيس هيأت کيف نميکند، ميگويد خوب اين پنج تومان، ده تومان ميارزد، اما اگر انگشتر را دادم به مقام معظم رهبري، گفتم شما اين انگشتر را بگير مالِ شما، بعد شما اين را به من بده، بگو من از طرف شما اين را بدهم، ميگويد چه کرده؟ ميگويم مثلا ايشان ظهر عاشورا وسط خيابان يک نماز جماعت باشکوهي راه انداخت. بعد به رئيس هيأت ميگويم اين انگشتر را آقا دادند، يک کاف داريم در قرآن، کافِ شخصيت است. ميخواهم بگويم حرفهايم را مستند به قرآن کنم. قرآن ميفرمايد که «خُذْ» التوبة/103 بگير «مِنْ أَمْوَالِهِمْ» از اموال مردم بگير، چي بگير؟ «صَدَقَةً» صدقه، زکات است. بعد ميفرمايد وقتي زکات گرفتي «وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» پيغمبر تو بر اين مردمي که زکات ميدهند، صلوات بفرست. بعد ميفرمايد «إِنَّ» بدرستي که «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» يعني صلواتي که تو ميفرستي براي اينها سکينه و آرامبخش است. بگويم پيغمبر صلوات را رساند مهم است، بگويم اين انگشتر را آقا داده مهم است، «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» اين خيلي مهم است، اين را ميگويند کاف شخصيت، يعني ببين امضاي چه کسي پاي آن است؟
يکي از کارهاي امام باقر عليه السلام که در آستانه شهادتش اين بحث را ميشنويد اين است که امام باقر ميديد خودش حرف بزند خواهند گفت اين بچه، کوچولو، دارد ما را نصيحت ميکند. حديث هايش را از مسير جابر نقل ميکرد، خواسته باشيم لقب دانشگاهي به آن بدهيم، بايد بگوييم روانشناسي تبليغات، يعني چه کنيم که اين حرف را بپذيرد، بگويد من گفتم کم ميپذيرد، بگويم او گفته.
4- علم غيب امامان معصوم عليهم السلام
خوب؛ امام باقر علم غيب داشت. يک کسي درِ خانه را زد، يک خانمي حالا کنيز بود، يکي از اين زنهاي توي خانه آمد لبِ در، اين آقا که در را زد تا ديد اين کنيز است، خوب شايد هم زيبا بوده، لابد زيبا بوده ديگر، اين همين طور دست کرد در سينه اين، تا دست کرد توي سينه اين امام باقر گفت چه ميکني؟ خيلي خجالت کشيد، آمد گفت آقا از پشت ديوار هم شما ميبيني؟ گفت خوب ما اگر از پشت ديوار نفهميم که فرق ما با شما چيست؟ ديگر از اين کارها نکني. يعني امامها برايشان ديوارها حجاب نيست ولذا رواياتي داريم که هر هفته امام زمان عليه السلام کارهاي شما را ميبيند و کارهاي ما بر امام عرضه ميشود، و يک آيه هم در قرآن داريم، آيهاش اين است: «سَيَرَى اللَّهُ» التوبة/105، «يرَى» يعني رؤيت ميکند، «سَيَرَى اللَّهُ» خدا ميبيند، «عَمَلَكُمْ» عمل شما را خدا ميبيند، بعد ميگويد «وَرَسُولُهُ» و رسول خدا هم ميبيند، «وَالْمُؤْمِنُونَ» التوبة/105 مؤمنون هم ميبينند، آنوقت روايت داريم مراد از مؤمنين، اهل بيت پيغمبر هستند، امامان معصوم هستند، چون همه مؤمنين نميبينند که، خوب من و شما هم مؤمن هستيم، من عمل شما را ميدانم؟ شما عمل من را ميداني؟ من و شما که خبر نداريم چه کرديم. خدا گفته مؤمنين عمل شما را ميبينند، پس معلوم ميشود اين مؤمنين همه مؤمنين نيستند، بعد روايت ميگويد آن مؤمنين اهل بيت هستند، امام باقر در اين روايت فرمود اگر ما پشت ديوار را نبينيم پس فرقمان با شما چيست؟
شبِ شهادت امام باقر است يک خورده از امام باقر صحبت کنيم. ميگويد پهلوي امام باقر نشسته بودم(فنظرت اليه) يک نگاه ميکردم، (جعلت افکر في نفسي و اقول لقد عظمک الله فکرت و کرمک و جعلک حجهً علي خلقه) داشتم در عظمت امام باقر فکر ميکردم، يک مرتبه امام باقر گفت که فکرت بيش از اينهايي که فکر ميکني هستيم، يعني آنکه تو فکر ميکني در ذهن است، ما از اين که در فکر شما هست، بالاتر هستيم. اين هم مهم است.
خوب؛ حتي مخالفين، اهل سنت، تعبيراتي دارند که امام باقر(کان مقصد العلماء من کل البلاد) از همه بلاد و شهرها ميآمدند خدمت امام و مقصد علما امام بود، ميآمدند از او استفاده علمي ميکردند.
خوب؛ ابواسحاق ميگويد(لم ار مثله قطّ) احدي مثل امام باقر نديدم. باز مثلا ميبينيم که از اهل سنت تجليلهايي که از امام باقر عليه السلام شده.
رواياتي داريم امام باقر به دو نفر فرمود(شرقا او غرّبا) به شرق برويد يا به غرب برويد، حرف حسابي ميخواهيد پهلوي ما است. بيخود جاي ديگر را در را نزنيد.
حالا من حداقل بنده زشت است بگويم يک ميلياردم، بايد بگويم يک قطره پهلوي يک اقيانوس، دو سه کلمه از کلمات امام باقر را بلد هستم، مقداري بفهمي نفهمي بويي از تفسير قرآن من استشمام کردم، الان کتابهايي را که در رشتههاي علوم انساني، رشتههاي مديريت، جامعه شناسي، روانشناسي، اينها کتاب هايش را ميخوانند، تمام سرفصل هايش را که ميبينم، ميبينم آيه از اين قشنگتر و حديث از اين قشنگتر نداريم. و ما چون مزه قرآن و حديث را نچشيديم، اين تيترها و سرفصلهاي کتابهاي دانشگاهي خيلي پهلويمان جلوه دارد. الان هم در تلويزيون ادعايم اين است، هرکس پاي تلويزيون نشسته توجه کند. در مسائلي که مربوط به جامعه شناسي و روانشناسي و اسلام شناسي و نميدانم حتي دکتراي معماري دارد، ميگوييم آقا در دکتراي معماري در دانشگاه، همين ديشب در دانشگاه علم و صنعت يک کسي گفت آقا من دارم دکتراي معماري ميخوانم، اسلام راجع به چي ميگويد چي، راجع به خانه سازي، معماري خانه، مهندسي خانه، من چند تا آيه برايش خواندم فوري نوشت گفت اصلا اينها در کتابهاي ما نيست. امام باقر فرمود اين طرف و آن طرف نزنيد، (شرّقا او غرّبا) يکجا ميگويد(يمينا و شمالا) به راست برويد يا به چپ برويد، حرف حسابي هرچه بخواهيد علم نابش پهلوي ما است، چون ما علممان از طرف خداست، خدايي که ما را آفريده او ميداند راه سعادت ما چي است، همان علوم را به ما ياد داده.
خوب؛ يکي به امام باقر گفت که شنيدم شما عقد موقت را اجازه دادهايد، فرمود نه من اجازه دادم، خدا اجازه داده، رسول خدا اجازه داده، من بر سنت رسول خدا حرف زدم، حالا شما خليفه دوم حرام کرده، داريم که اگر خليفه دوم ازدواج موقت را و صيغه کردن را حرام نميکرد، احدي زنا نميکرد. جز آدمهاي شقي. آنچه زنا ميشود براي اينکه جلوي عقد موقت را گرفتند. دانشجو است نميتواند ازدواج دائم کند، اصلا زن بيوه است و پسر جوان نميآيد او را بگيرد. اصلا در سفر خارج از کشور است، ميخواهد تا برگردد ايران سالها بدون همسر آفت پذير است. اگر ميخواهيد جلوي زنا را بگيريد، امام باقر فرمود که من افتخار ميکنم اين را گفتم، شما به دينِ خودتان باشيد، من دينم دينِ پيغمبر است. البته افرادي هم که ازدواج موقت ميکنند سوء استفاده ميکنند، حساب مردهاي عياش و هوسباز، ازدواجهايي که زندگيها را به هم ميزند، ازدواجهايي که روي کينه زن اول آدم ميرود زنِ دوم ميگيرد، آن آفت هايش بايد جلوي آفت هايش را گرفت، ولي بالاخره هميشه در طولِ تاريخ آمار زنها از مردها بيشتر بود. چند سال پيش، حدود 12 سال پيش، دادستان تهران گفت 500 هزار زنِ جوان بيوه در تهران است. من سؤال ميکنم 500 هزار زنِ جوان بيوه چه کنند؟ هرچه شما ميگويي انجام ميدهيم. يک خوره تعصب را بگذاريد کنار. رأي ميگيريم امروز. بگوييد اين 500 هزار تا چشمشان کور که شوهرشان مُرد، بسوزند و بسازند. عاطفه و عقل يک همچين اجازهاي ميدهد؟ 2- بگوييم پسرها بروند اين زنها را بگيرند. پسرها ميروند زنِ بيوه بگيرند؟ 3- بگوييم زنهاي بيوه بروند گناه کنند، اجازه ميدهيد؟ 4- بگوييم زنهاي بيوه همه باتقوا باشند تا آخر عمر گناه نکنند، يک همچين چيزي هست؟ آخر شما يک راهي را براي من بگو، من در تلويزيون تبليغ کنم. 1- بسوزند و بسازند، همه با تقوا هستند، هيچ دسته گلي آب نميدهند، با جوانها ازدواج کنند، گناه کنند، کدام را رأي ميدهيد؟ بسوزند و بسازند، درست نيست، بگوييم هم پانصدهزارتا تقوا دارند، يکيشان دسته گل آب نميدهد، درست نيست. بگوييم جوانها بيايند سراغ اينها، درست نيست. بگوييم گناه کنند درست نيست. مردهايي که امکان ازدواج برايشان هست و استفاده سوءاستفاده نميکنند، زندگيشان به هم نميخورد، چون گاهي وقتها انسان ميرود يک زندگي تشکيل دهد، يک زندگي قبلش را به هم ميريزد، در يک شرايطي اسلام اجازه داده، حکومت اسلامي هم بايد نظارت کند، از نيازهاي واقعي يا از سوءاستفادهها، نيازها را جواب دهد، سوءاستفادهها را جلويش را بگيرد. به امام باقر گفتند شنيديم ازدواج موقت را، گفت بله ميگويم.
به امام باقر گفتند، شبِ شهادت امام باقر است، گفتند که مادرت آشپز است، فرمود خوب حالا مگر عيب است؟ افتخار ميکنم مادرم آشپز است، اصلا آشپزي يک هنر است، الان خيلي از دخترهاي تحصيلکرده ميگويند مگر من آشپزم؟ مثل اينکه بگويم مگر من هنرمندم؟ اصلا آشپزي هنر است، ما اصلا لقب هنر را غلط، ما الان يکي تنبک ميزند ميگوييم هنرمند، ما الان کسي تنبک بزند ميگوييم هنر است و هنر، آشپزي هنر است.
5- امام باقر عليه السلام شکافنده علوم
به امام باقر جسارت کردند، گفتند(انت) فلان، کلمهاش را من نميتوانم بگويم، فرمود من آني که تو گفتي نيستم، من باقر هستم. باقر يعني شکافنده، ديديد نوک قايق تيز است؟ يعني آب را ميشکافد، ديديد نوک هواپيما تيز است؟ فضا را ميشکافد. باقر يعني فرو ميرود در علم، از درون علم مطلب ميکشد بيرون، مثل غواص. باقرالعلوم، يعني امام باقر خيز ميگيرد، در درون علوم ميرود و علوم جديد استخراج ميکند.
حالا؛ يک کسي خانه امام باقر مهمان بود، امام باقر عليه السلام يک غذايي به او داد و گفت که غذا خوب بود؟ گفت بله، غدا خوب بود، اي امام باقر روز قيامت چطور جواب خدا را خواهي داد با اين غذاي خوبي که ميخوري؟ خشک مقدسي کرد، گفت قرآن ميگويد «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِيمِ» التكاثر/8 يعني روز قيامت از نعمتها سؤال ميشويد، کي گفت يک همچين عسلي، يک همچين خرمايي در خانه شما باشد؟ امام باقر فرمود اينکه ميگويند روز قيامت از نعمتها سؤال ميکنيم، يعني روز قيامت سؤال ميشود دنبال کي بوديد، رهبر شما کي بود؟ رهبرتان کي بود، نعمت واقعي نعمت رهبري است، نه خرما و کشمش. اگر قرآن ميگويد روز قيامت از نعمتها سؤال ميکنند، يعني آيا اين رهبر معصومي که به شما داديم، گوش به حرفش داديد يا کفران کرديد، رفتيد قانون ديگر؟ قرآن نعمت است، قانون خدا نعمت است، قانون خدا را گذاشتيد کنار، قانون غير خدا را گرفتيد. رهبر معصوم را گذاشتي کنار، رفتي دنبال طاغوتها، نعمت اينها هستند، کشمش و خرما نعمت نيست فقط، گرچه آن هم نعمت است. روزهاي جمعه امام پول زيادي به فقرا ميداد و ميفرمود که افراد عاقل، يعني اينهايي که عقل بيشتري دارند سعي ميکنند کارهايشان در زمان خوبي انجام دهند. افرادي هستند شبِ قدر اصلا هرچه هم که در طول سال ميخواهند بدهند، چکش را در شب قدر مينويسند. چون شب قدر يک افطاري به اندازه هزار افطاري است، يک تومان، هزار تومان است، يک ميليون به اندازه هزار ميليون است. ميگويد من در طول سال چقدر ميخواهم بريز و بپاش کنم؟ هرچه ميخواهم انفاق کنم چکش را شب قدر مينويسد. و چون. . . امام باقر روز جمعه انفاقش بيشتر بود.
6- توجه به خواستههاي همسر در خانه
خوب؛ ميگويد آمدم خانه امام باقر، ديدم امام خيلي شيک نشسته، ريشها را رنگ کرده، چه فرشي، خيلي، عطري و لباسي و. . . گفتم خوب اين امام است؟ پس کو زهد؟ کو تقوا؟ خيلي امام خوش تيپ است. امام متوجه شد که من تعادلم به هم خورده، فردا گفت که شما فردا هم بيا، ما وقتي رفتيم فردا آمديم و ديديم امام رفته توي يک اتاق ديگر روي حصير نشسته، گفتيم آقا ديروز قالي بود، امروز. . . فرمود من زنم پولدار است، پولي داشته، آن اتاق مالِ خانم است، از پولهاي خودش آن اتاقش را قشنگ کرده، من هم وقتي ميروم اتاق آن خانم، طبق ميل آن خانم لباس شيک ميپوشم. اين اتاق خودمم است. و اينکه به ما گفتند در تشييع جنازه نخنديد، وقتي ميبينيد فضا اين است که همه گريه ميکنند، شما خندهات هم گرفت نخند. ماه رمضان وقتي همه روزه هستند، گرچه دکتر به شما گفته روزهات را بخور، اما وقتي همه روزه ميخورند، روبروي مردم روزه نخور. يعني مراعات افکار عمومي را. . . حديث داريم(المؤمن يأکل بشهوت زوجته) يعني مؤمن طبق ميل خانمش غذا بخورد، به خانم ميگويد خانم ميگويد چه درست کنم؟ مرد ميگويد هرچه تو دوست داري، هرچه تو دوست داري همان را درست کن من ميخورم. يعني اختيار خانه را و مديريتش را بده به او. اگر خانم ميخواهد اين غذا را درست کند، اگر خانم ميگويد نگو نخير، من گفتم پلو و عدس، چرا ماش درست کردي؟ پلو و عدس گفتم. حالا ديگر سرِ عدس و ماش اينقدر مردسالاري نکن. يک سؤال هم هست اسلام ميگويد مرد سالاري يا زن سالاري؟ هيچ کدام، نه مردسالاري، نه زن سالاري، هرچه خدا گفته. خدا اختياراتي به مرد داده، اختياراتي به زن داده.
حالا؛ و لذا در قرآن کلمه «حُدُودُ اللَّهِ» النساء/13 زياد داريم، بسياري از کلمات «حُدُودُ اللَّهِ» براي زن و شوهر است. يعني در آداب همسرداري حدود الهي را جاري کنيد، هيچ مشکلي پيش نميآيد. گاهي وقتها زن و شوهر دعوايشان است که آن ميگويد اول برويم خانه عمه من، آن ميگويد اول برويم خانه خاله من، سرِ همين. من ميگويم آن رنگ لباس، خانم ميگويد آن رنگ لباس، بگذار هرچه دوست دارد بپوشد ديگر. اصرار نکنيد، فقط آن که به ما گفتند اصرار کنيد اين است. به خانمت اينطور بگو، بگو قرآن ميگويد جوري حرکت نکن که «فَيَطْمَعَ» الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا الأحزاب/32 يعني طمع کند، «فَيَطْمَعَ الَّذِي» طمع کند کسي که «فِي» يعني در، «قَلْبِهِ مَرَضٌ» يک جوري حرکت نکن کسي که در قلبش مرض است در تو طمع کند. يعني حالا عطر ميزني، ببين اگر عطر بزني در کوچه، اگر با اين تيپ بروي، چشمهاي هرزهاي پيدا ميشود که چشمش دنبال تو ميافتد. جوري راه برويد باوقار باشد. اين آيه قرآن است. «فَيَطْمَعَ» طمع کند، نميگويد(الذين) کساني که، «الَّذِي» يعني يکي، ممکن است بگويي به من چه؟ يک چشم ناپاک هم هست، من بخاطر يک چشم ناپاک امل شوم در خيابان؟ ميگويم نه، يک نفر هم اگر ميدانيد در جامعه، يک نفر هم، «الَّذِي» گفته، (الذين) نگفته، حتي اگر يکي چشمش دنبال تو هست، جوري لباس بپوش، مشيات اين رقمي باشد.
يک نفر از بني اميه آمد گفتاي امام باقر، من ناراحتم، گفت چرا؟ گفت براي اينکه از دودمان بني اميه هستم و بني اميه را هم قرآن ميگويد «وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» الإسراء/60، امام فرمود تو يکي حسابت جداست، چون قرآن ميگويد «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» إبراهيم/36 هرکس تابع هرکس باشد دنبال او است، گرچه تو ريشهات از خانواده بني اميه است، ولي چون تو تسليم گفتار ما هستي، حساب تو از آنها جداست. آخر گاهي وقتها ميگويد که حالا مثلا از فلاني است، بله، چه اشکالي دارد، اصلا اين چهارده معصوم ما شش تايشان مادرهايشان اسير بوده، يعني کنيز بودند، کنيز بوده ولي مادر امام شد. يعني خيلي. . . بابا رفتي از فلان فاميل گرفتي، بعضي شهريها فکر ميکنند که، شهر مقام دارد ده مقام ندارد. از دهات دختر گرفتي؟ بسياري از دخترهاي دهاتي از بسياري از دخترهاي شهري بهترند. بگذار تو با اين تيپت رفتي از فلان فاميل گمنام گرفتي؟ چه اشکالي دارد؟ ممکن است فاميل گمنام باشد، دخترش خيلي از دخترهاي مشهور بهتر باشند. اين مرزبنديهايي که ما کرديم که محله پايين و محله بالا، شهري، دهاتي، فلان، بيسار. حتي تحصيل هم اينطور نيست. تو فوق ديپلم رفتي دختر شش کلاسي گرفتي؟ اينقدر دخترهاي شش کلاس درس خوانده کمالاتشان از دخترهاي ديپلم بيشتر است. شما همين طور که قديم ميرفتيد آزمايش خون، الان هم ميروند، شما برو آزمايش فکر بده، فکرتان به هم ميخورد؟ نه، چه کار داري حالا پدرش مبل ميسازد يا کفاش است يا قصاب است يا نانواست يا کارمند دولت است يا کارگر است، چه کار به شغل پدرش داري؟ شما حساب کنيد که آزمايش فکر. اي کاش اين ازدواجها يک خورده قبل از آزمايش خون يک گروهي بودند اينها را آزمايش فکر ميکردند. اينها فکرهايشان به هم ميخورد؟ نه، گاهي هر دو هم خوب هستند ولي به هم نميخورند. مثل اسفناج و گلابي، اسفناج و گلابي هردو خاصيت دارد، اما اينها قابل پيوند نيستند. آزمايش فکر مهمتر از آزمايش خون است. امام باقر وقتي ميخواست دعا کند بچه هايش را دعوت ميکرد ميگفت من دعا ميکنم شما آمين بگوييد. بحثهايي ميکرد با گروههاي منحرف و آنها را مجاب ميکرد. شهادت امام باقر را تسليت ميگوييم و اما 7 دي مناسبت نهضت سوادآموزي هم داريم.
راجع به نهضت سوادآموزي امام پيام بابرکتي دادند، خدا رحمت کند دکتر بهشتي، خدا رحمت کند دکتر باهنر، اينها پرچم نهضت سوادآموزي را بلند کردند و آموزشيارهاي ما هم انصافا زحمت فراوان کشيدند، از حقوق ماهي هزار تومان و دو هزار تومان گرفته، هنوز هم با کمال تأسف با کمال تأسف، باز هم بگوييم با کمال تأسف حق التدريس آموزشيارهاي ما با حق التدريس آموزش و پرورش تفاوت دارد و اين تبعيض را انشاءالله مسئولين حل کنند. خوب امام فرمود که از حوائج اوليه براي هر ملتي در رديف بهداشت و مسکن، بلکه مهمتر از آنها، آموزش عمومي است، اين پيام از امام است. پيام مفصل است، يکي دو سطرش را يادگار امام بخوانيم.
7- بخشي از پيام امام خميني درباره سوادآموزي
«ما بايد در برنامه دراز مدت فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبديل کنيم. براي مبارزه با بيسوادي به طور ضربتي و بسيج عمومي قيام کنيم. تمام بيسوادان براي يادگيري و تمام خواهران و برادران باسواد براي ياددادن به پا خيزند و وزارت آموزش و پرورش با تمام امکان به پا خيزد. تعليم و تعلم عبادتي است که خداوند تبارک و تعالي ما را بر آن دعوت کرده است. ملت عزيز اميدواريم که با همت والاي خود بدون فوت وقت ايران را به صورت مدرسه دربياوريم. »
اين نهضت سوادآموزي کارهاي خوبي کرد. اول که چهرههاي موفقي ما داريم که از نهضت سوادآموزي در روستا و شهر پيدا شدند، آمدند سه چهار سال، يعني تا مقدماتي و تکميلي را خواندند، بعد هم ملحق شدند به آموزش و پرورش و الان ليسانس هستند، که ما خواستيم تمام ليسانسها را دعوت کنيم خدمت مقام معظم رهبري، حسينيه را پُر کنيم از کساني که ليسانس شدند و اينها همه از نهضت سوادآموزي بوده. خوب اگر يک کسي از سوادآموزي آمد ليسانس شد، حضرت عباسي به اندازه يک کارخانه نميارزد؟ چطور افتتاح يک کارخانه خيلي مقام دارد، اگر کسي افتتاح يک کارخانه کند؟ اين آموزشيار رفته اين را آورده بيرون و اين را راه انداخته و حالا شده ليسانس، فوق ليسانس، چند تايشان هم دکتر هستند. اگر افتتاح کارخانه مقام است، اينها هم هزارها آدم اينطور است. و ما بايد تشکر کنيم از مسئولين، بخصوص بعضي استاندارها، ببينيد استانهايي داريم بي سواد زيادتر است. اينجا را خود استاندار بايد از بودجههاي استاني خرج کند. مثل اينهايي که مريض هستند و ما يک اشکنهاي سرِ سفره ميگذاريم، يک آبگوشتي، منتهي آن کسي که مريض است خودش وسطِ غذا يک قرص درمي آورد ميخورد. بعضي استانها با پول ملي و با پول تهران واينها نميتوانند بي سوادي را حل کنند، خود استاندار و مسئولين آموزش و پرورش بايد از خودشان يک قرص دربياورند، تزريق کنند به بدنه اين کار و انشاءالله با يک بسيج نيروها ما بتوانيم يک جشني بگيريم. و الان هم رفتيم در خط اينکه روستاهايي که بين ده ساله تا 50 ساله به حداقلي رسيده بي سواديشان، يک جشني بگيريم و جشنها را شروع کنيم، هي روستا به روستا، شهر به شهر جشن بگيريم و رقابتي در اين کار باشد انشاءالله، اين هم جزء آرزوهاي من است. هر روزي شوراهاي شهر، حالا اين شوراهاي شهر هم که هر که رأي آورد، شوراي روستا، ميخواهيد چه کنيد شما؟ برادر و خواهري که در شوراي شهر رأي آورده، بگذار من يک چيزي برايتان بگويم. هر کاري ميخواهي بکني بايد بيايي سراغ دين. اگر ميخواهي مردم را ببيني، مردم در مسجد دعوت کن. هم با وضو ميآيند نماز ميخوانند، آنجا همديگر را ببينيد. جاي مقدس اجتماعاتتان در مسجد باشد. اگر ميخواهيد به فقراي توي روستا کمک کنيد، والا دولت پولي که بدهد به شما فقيرها را سير کني ندارد. هنر داري که داريد انشاءالله، اين زکات را احيا کنيد، زکات از پردرآمدها بگيريد، به کم درآمدها بدهيد. يعني اگر ميخواهيد شکم سير کني بايد بروي سراغ زکات، ملاقات مردمي بايد بروي سراغ نماز، اگر هم ميخواهي يک يادگاري از خودت بگذاري، شما که شوراي روستا هستي خانهها را دانه دانه ميشناسي که کدام خانه بي سواد در آن است. کمک کن به آموزشيار نهضت سوادآموزي، اين بي سوادها را دعوت کن که اين خانم بگويد که اين زماني که ايشان شوراي روستا شد، ده بار در خانه ما را زد و دعوتم کرد، من ديگر از رو رفتم. آن خانمي که با آموزشيار و دعوت آموزشيار نميآيد، با دعوت شوراي شهر بلکه بيايد و اين بگويد زماني که تو رئيس شورا بودي، زماني که شما عضو شورا بودي من باسواد شدم. يعني يادگاري ميخواهيد سوادآموزي، ملاقات ميخواهيد نماز جماعت، کمک به فقرا ميخواهيد زکات. من تقاضا ميکنم انشاءالله اين کار را بکنيد. 7 دي را به همه تبريک ميگويم. ضمناً شهادت آيت الله غفاري هم که با شکنجههاي زمان شاه شهيد شد آن هم 7 دي بود.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را قدردان نعمتهاي خودت قرار بده. (الهي آمين) کمتر از آني ما را به خودمان واگذار نکن. (الهي آمين) معرفت امام، مودت امام، اطاعت امام را روز به روز در ما شعله ورتر بفرما. (الهي آمين) سلام ما را به نوسوادان برسانيد، سرِ کلاسها عرض کنم ميرويد با افرادي که بي سواد هستند و آمدهاند باسواد شوند، سلام ما را به آنها هم برسانيد.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته