متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1385/8/18
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
چون در محضر مبارک معلمین فردا و معلمات فردا هستیم، بحثی را راجع به اهمیت کار شما صحبت می کنیم، البته افرادی که پای تلویزیون نشستهاند، شهری و روستایی و تاجر و کاسب و کارمند، این بحث برای همه خوب است و من هم سعی می کنم ضمن اینکه برای معلمین و. . . این بحث سعی می کنیم برای همه مفید باشد.
رمز موفقیت کارها چه است؟ گوشه ای از رمز موفقیت در هر کاری؛
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، رمز موفقیتها.
کسی نیست که دلش نخواهد موفق شود، رمز موفقیتها چیست؟
یکی اینکه انسان کاری که می خواهد بکند مسئول، شرائط شخصی و روحی، شرائط خارجی.
اول شرط این است که طرف عالم باشد. یک ساختمان اگر روی نقشه مهندسی نباشد، پایه های هر ساختمان اگر حساب شده نباشد که اگر این ساختمان چند طبقه و با چه آهن شماره چند باید ساخته شود، پی برداری، زمین زلزله خیز است یا نه، نمور است، به نهر می خورد، به آب می خورد، زیرِ زمین، استحکام زمین خاک شناسی شود، یعنی اگر کسی آگاه نباشد خراب می کند. به همین خاطر در رساله نوشتهاند عملِ بدون تقلید باطل است. شما همین طور نماز بخوانید، می گویند مقلد کی هستید؟ می گوید نمی دانم، همینطوری نماز می خوانم، آقا، بنایی می کنی؟ بله، پروانه ساختمان؟ پروانه، ندارم، همینطوری خودم گفتم بسازم. به همان دلیلی که ساختمان پروانه می خواهد، انسان باید تقلید کند، عالِم، علم، بعضی کارها که شکسته می خورد برای اینکه علمی نیست، کارهایی که علمی نیست شکست می خورد.
1- عشق و علاقه به کار، رمز موفقیت
مسئله دوم عشق است، عاشق. افرادی که شکست می خورند چون دوست ندارند. مثلا یک کسی خیاطی را دوست ندارد، شکست می خورد. بنده مثلا ممکن است ذوق شعری نداشته باشم، یک کسی ذوق عرفان دارد، یک کسی ذوق فلسفه دارد، یکی ذوق فقه دارد. اگر کسی انگیزه درونی، عاشق نباشد، ببینید کاشی، سیمان، اگرتر باشد، سیمانِتر پشتش روی آن کاشی می چسبد، اگر سیمان خشک باشد. . . . حتی موعظه، حدیث داریم اگر طرف ذاتا موعظه پذیر نباشد موعظهها حرام می شود، نمی پذیرد، به شرطی موعظه اثر می کند که خودش انگیزه داشته باشد، یعنی گوگرد جایی را روشن می کند که خودش خیس نباشد، اگر پارچهتر باشد، هرچه هم گوگرد را ببری پهلویش، یعنی باید زمینه را داشته باشد. خدا در قرآن می گوید: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى» النمل/80 بعضی از آدمها مرده دل هستند، موعظه اثر ندارد. انبیاء حریف خیلیها نمی شدند. انبیاء هم عالِم بودند، هم عشق داشتند، انگیزه داشتند. پس آن مسئله عشق.
مسئله فراغت، مسئله مهمی است. فارغ؛ خیلیها در کار شکست می خورند چون دلشان چند جا است، اگر دلش چند جا باشد موفق نمی شود. مثلا دارد درس می خواند می خواهد ضمناً ببیند این دختر هم چطور دختری است. همین طور هِی، دومرتبه می آید می خواند، یک دختری از اینجا رد می شود، دوباره باز، این فارغ نیست، فراغت ندارد، تمرکز ندارد، تمرکز مهم است. به ما گفتهاند «لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى» النساء/43 وقت مست سرِ نماز نیایید، «حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» النساء/43 خوابت می آید بخواب بعد نماز بخوان، نگیرید نمازِ. . . اگر وقت دارید، نه اینکه قضا شود، مثلا اول وقت کسل هستی، ولی مثلا یک ساعت بعد نشاط داری، یک ساعت بعد بخوان. نماز با کسالت. حتی می گویند اگر کسی ادرار دارد وضو هم دارد، می بیند نماز جماعت است، خوب نماز جماعت خیلی ثواب دارد، نمازِ جماعت یکی به یکی اقتدا کند می شود هفتاد و پنج تا، دو تا، سه تا، پنج تا، به ده تا که رسید دیگر تا بی نهایت. یک وقت مثل زدم، این مثل را از یکی از وزرای قبل، وزیر آقای پزشکیان داشتیم، آقای پزشکیان، این مثل از ایشان، مثل قشنگی است، پزشک است ما این مثل را از او یاد گرفتیم. می گوید اگر آدم یک انگشت داشته باشد تلفن می گیرد، دو تا انگشت داشته باشد مثلا سطل ماست بلند می کند، مثلا سه تا داشته باشد، سیب زمینی، پیاز، پرتقال، چهار تا داشته باشد سطل آب بلند می کند، پنج تا داشته باشد آمپول می زند، همین طور که انگشتها اضافه شود کار اضافه می شود تا ده تا، به ده تا که رسید دیگر حساب ندارد، یعنی هیچ کس در تاریخ پیدا نشده که بگوید من یک کاری برایم پیدا شده یک آدم یازده انگشتی می خواستند، منتهی من متأسفانه چون ده تا انگشت داشتم استخدام نکردند، یعنی دیگر نداریم کاری که نیاز به یازده تا انگشت داشته باشد، یعنی دیگر محدودیت ندارد. همین طور که انگشتها به ده تا که رسید دیگر محدودیت ندارد، نماز جماعت هم به ده تا که رسید بی نهایت می شود، ولی می گوید اگر بروی دستشویی بعد از ادرار وضو بگیرید نماز جماعت تعطیل می شود، آن ثواب از دست می رود، اسلام می گوید از دست برود، همه ثوابها برود، برو دومرتبه وضویت را تازه کن که وقتی نماز می خوانی در نماز حواست جمع باشد، فراغت.
2- تمرکز در تحصیل و عبادت
در تحصیل، تمرکز، به ما گفتند جایی که نماز می خوانی جلوی درِ باز نباشد که هر کسی می آید نگاهش کنی، به ما گفتند وسط رودخانه نماز نخوان، جلوی آتش نماز نخوان، جلوی آدم نماز نخوان، جلوی عکس نماز نخوان، یعنی هر چیزی که عامل می شود حواست را پرت کند، تمرکز.
یک مردی اگر با خانمش تمرکز داشته باشد، علاقه داشته باشد، زندگی شیرین است، اما اگر خدایی نخواسته، زبانم لال، زن یا مرد دلش جای دیگر باشد، زندگیشان شیرین نیست. نگاه به خانمش می کند، حواسش جای دیگر است. اگر تمرکز در علاقه نباشد، زندگیها متلاشی می شود. پس تمرکز در چی؟ در تحصیل، در عبادت، بعضیها که موفق نمی شود چون هِی. . . علمایی که متخصص در یک رشته ای هستند، موفقتر از آنهایی هستند که در چند رشته متخصص هستند. از یکی از بزرگان، خواجه نصیر الدین طوسی است؟ از یکی از بزرگان، گفت وقتی من مباحثه می کردم با هر صاحب فنی بحث می کردم زمینم می زدند، چون من یک خورده این درس را خوانده بودم، یک خورده آن، چون در چند رشته درس خوانده بودم، وقتی بحث می کردم، آقایانی که در یک رشته متخصص بودند، زمینم می زدند، چون آنها تمرکز داشتند.
خوب؛ پس علم و عشق و فراغت.
3- لزوم سعه صدر معلم و مربی
یکی از مسائل دیگر، مسئله سعه صدر است، بخصوص معلم و مربی، سعه صدر، روحش باز باشد، گیر ندهد که حالا فحشم داد، پشت سرم چی گفت، خوب شد، بد شد، خدا وقتی به موسی گفت تو رهبری مردم را به عهده گرفتی، اولین دعای موسی این بود که «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» طه/25 خدایا اگر بناست من مسئول تعلیم و تربیت شوم، «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» روحم باز شود، به خصوص عزیزانی که معلم کلاسها و مدارس استثنائی می شوند. خوب این خیلی حوصله می خواهد. خداوند پیغمبرها را به چوپانی وامی داشت قبل از نبوت، بعد پیغمبرشان می کرد. چون چوپان باید دوازده ساعت صبر کند که یک بز سیر شود. دوازه ساعت صبر کند تا یک بزغاله سیر شود که این حوصله، تمرین حوصله بود، چوپانی خیلی حوصله می خواهد، چون این یک آدم است، یک حیوان در بیابان، باران، هوای داغ، مشکلات، خارج از منطقه، بعد هم این مسئله حوصله خیلی مهم است.
(آلة الریاسه، سعه صدر) حضرت علی علیه السلام می فرمایند هرکه می خواهد رئیس شود، (آله الریاسه) یعنی آلت و اسباب و وسائل رئیس شدن سعه صدر است. کسی اگر سعه صدر نداشته باشد، یعنی روده روحش تنگ است، یک هسته انار در آن گیر می کند، اصلا یک تلفن به او بکن، به هم می ریزد.
علامت سعه صدر این است که انسان به زبان و در عمل صبر داشته باشد، می گوید این نیز بگذرد، این نیز بگذرد یعنی طوری نیست، من حلالش نمی کنم، من از او نمی گذرم، پدرش را درمی آورم، باید حالیش کنم که یک مَن ماست چقدر کره دارد، باید گربه را دم حجله کشت، اینها همه دلیل بر این است که طرف روحش کوچک است، ممکن است آدم باسوادی هم باشد، اما روحش کوچک است. سعه صدر یعنی بگذرد، گیر نباشد.
افرادی هستند یک شعر داشته باشند به کسی نمی دهند، افرادی هم هستند کل کتابخانهشان را وقف می کنند، روح بزرگ. خدا سلامت بگذارد آیت الله مشکینی را، ما تقریبا چهل سال پیش، طلبه نویی بودیم و ایشان محله ای که نماز می خواند می رفتیم پشت سرش نماز می خواندیم، گفت من یک مقدار کتاب دارم در خانهام، کتاب هایش را در مسجد معصومیه بود پشت میدان میوه قم، ایشان مثلا کتاب هایش را عرضه می کرد، آنوقت بخاطر اینکه آن روز ایشان کتاب هایش را عرضه می کرد یک ذره یک ذره این روحیه بزرگ شد، الان کتابخانه مهمی دارد، کتابخانه آیت الله مشکینی قم، یعنی این روحیه های بزرگ.
از شغل شما بگویم. شهید رجایی یک جوانی بود یتیم، بچه ای بود که خوب یتیم بود، بزرگ شد، در تهران با یک کسی برای خرجیشان دوره گردی می کردند، یعنی با دوچرخه قراضه یک چیزی در بازار تهران می خریدند، در کوچه پس کوچهها، محله فقرا، می فروختند. شریکش برای من گفت یک سال با یک دوچرخه قراضه با شهید رجایی قبل از اینکه معلم شود کار می کردیم، بعد از یک سال هشت هزار تومان گیرمان آمد، گفت نه، تو شش تا بچه داری، شش تومان تو بردار، من فعلا دو تا بچه دارم، دو تومانش را من برمی دارم. کی از دو تومان گذشت رجایی؟ آن زمانی که با دو تومان می شد تهران یک قطعه زمین خرید، الان با ده میلیون و بیست میلیون هم زمین گیرت نمی آید، اصلا رجایی روحش بزرگ بود. یتیم بود، اما بزرگ بود، یک لحظه از دو هزار تومان گذشت. و آدم هم هست اگر یک جعبه گز می خواهد بدهد به یک کسی، نصف روز فکر می کند. دو تا خودنویس در جیبش هست، یکی را می خواهد بدهد به او، یک ربع فکر می کند، بدهم؟ ندهم؟ نکند بدهم پس. . . ما بازاری داریم که وقتی می گوییم حاج آقا پول خرد نمی دهد، دارد، می گوییم چرا؟ می گوید یک بار می بینی یک ساعت دیگر کارش دارم، حتی پول می خواهد بدهد به فقیر، پولهایش را درمی آورد، سیاهها را می دهد به فقیر. با اینکه سفید هم یک دقیقه دیگر خرج می شود، نه سفید توی کیسه می ماند، نه سیاه، اما روحش نمی تواند بگذرد. روح بزرگ علامت موفقیت است، دعاهای بزرگ. نمی گوید من، می گوید ما. سعه صدر.
4- سوز و شور و خیرخواهی برای مردم
سوز علامت موفقیت است، خدا به پیغمبر می گوید می دانی تو چرا به اینجا رسیدی؟ می گوید نه، می گوید در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود، سوز. پنجم سوز. افرادی هستند بی تفاوت هستند، فلان جا سیل آمد و چند نفر غرق شدند، همین طور نگاه می کند به تلویزیون، مثل سیب زمینی، یک آدمهایی هستند می گوید اه، این را خدا رحم کند، یک آدم. . . یعنی چه مقدار خاطره تلخ که شنیدی، دردت می آید؟ سوز. (إرحم ترحم) اگر سوز داشتی، خدا به تو رحم می کند.
اخلاص که از همه مهمتر است. ششم، اخلاص را باید اول بنویسم، چون قرآن می گوید «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا» العنکبوت/69 اگر «جَاهَدُوا» اگر جهادش، «فِينَا»، در راه ما باشد، یعنی فی سبیل الله باشد، «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»، سبیل، راه، راه های متعددی را نشان می دهیم، یعنی هی می گوئیم چه کن، چه کن، به شرط اینکه اخلاص داشته باشیم، اگر برای ما بود، یک وقت می گوییم چرا این شغل را انجام دادی؟ حالا دیگر خرجی زن و بچه، اصلا غرضش خدا نیست، غرضش مردم هم نیست، یعنی نه کاری به خدا دارد، نه کاری به خلق، این دنبال زندگی می گردد. اینها موفق نمی شوند. اگر می خواهید راههای متعدد روی شما باز شود، قصد قربت. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، خدایا بخشی از امت تو یک مشکلی دارند، من وارد این کار می شوم انشاءالله این مشکل را حل کنم، آنوقت می بینید راههایی باز می شود، در ازدواج راه باز می شود، همسر خوب، مراسم خوب، بی دردسر، یک زندگی شیرینی، برای اینکه نیتت خوب بود.
5- حسن نیت، شرط توفیق در اصلاح خانواده ها
قرآن می گوید این عروس و دامادهایی که با هم بد هستند، این زن و شوهرهایی که با هم قهر هستند، اگر افرادی می آیند اینها را با هم آشتی دهند، اگر نیتشان خوب باشد خدا به زبانشان، به دلشان جوش می آورد. آیهاش این است: «إِن يُرِيدَا» اگر داورانی که از طرف عروس و داماد آمدهاند اینها را آشتی دهند، «إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا» النساء/35، اگر هدفشان اصلاح باشد، یعنی حسن نیت داشته باشند، «يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا» النساء/35 خدا بین اینها را که با هم قهر بودند جوش می دهد، به شرط اینکه «يُرِيدَا إِصْلاَحًا» اصلاح طلب باشد، نیتش اصلاح باشد، من به قصد اصلاح آمدهام. و لذا اگر قصد اصلاح کردی خراب هم کنی جریمه نداری. «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ» التوبة/91 چطوری؟ مثلا من می آیم بروم می بینم یک بچه وسط کوچه نشسته یا وسط خیابان، می ترسم بخورد به ماشین، دست بچه را می گیرم، می گویم بیا پاشو، این بچه را می گذارم کنار دیوار که موتور به او نخورد، تا کنار دیوار می نشانی که موتور نخورد، یک مار از سوراخ دیوار می آید بچه را می گزد. پدر و مادر بچه نمی تواند یقه من را بگیرد که آقا تو بچه را کنار سوراخ مار نشاندی، چون من نیتم خیر بوده، اگر کسی قصد خیر داشته باشد، بنده فرض کنید مسئول حمل و نقل هستم، یک باری را روی دوش می گیرم ببرم برای شما، می خواهم کمکت کنم، بعد هم پایم را می گذارم روی پوست خیار و موز، شیشه می شکند، شما حق نداری از من تاوان بگیری، چون من نیتم خیر بوده، اگر کسی نیتش خیر باشد، حتی اگر خراب کند، یک آیه داریم آیه 2 سوره محمد، می گوید «أَصْلَحَ بَالَهُمْ» محمد/2، یعنی دسته گل هایش را هم خدا اصلاح می کند، اگر آدم خوبی باشی خراب هم کنی، اگر آدم خوبی باشی، خراب هم بکنی، نیت، یک حدیث داریم اگر بین خودت و خدا را درست کنی، خدا مشکلات اجتماعیات را حل می کند، حدیث این است، من می خوانم ولی از این حدیث های آسان است، حدیث های آسان، آنهایی که فارسی بلد هستند می فهمند. (من اصلح)، (مَن) یعنی کسی که، (أَصْلَحَ) اصلاح کند، (بینه و بین الله) اگر بین خودت و خدا نیتت پاک است، (اصلح الله بینه و بین الناس) خدا مشکلات اجتماعیات را حل می کند. حدیث داریم ساعاتی را که در مسجد مشغول عبادت هستی، خداوند مشکلات بیرونت را حل می کند. اینهایی که یا نمی روند مسجد فکر می کنند مسجد نرود دو تا بلوز بیشتر می فروشد، یا یک قوری، یک سماور، یا دو متر پارچه بیشتر می فروشد، فکر می کند اگر نماز نرود مثلا یک مقدار سود گیرش می آید. اشتباه می کند، خداوند به مشتری می رسد در دکان این می رسد، به ذهنش می اندازد نه از این نخر، برو از او، چرا؟ چون این الله اکبر معتقد نیست، این می گوید الله اکبر، خدا بزرگتر است، وقت نماز برو مسجد، نه، مشتری اکبر، این چون برای دو فلس مغازه ایستاد، خدا به دل مشتری می اندازد برو از یک مغازه دیگر بخر. حدیث داریم ساعاتی که انسان در مسجد است خدا مشکلات بیرون مسجدش را حل می کند.
داریم که افرادی که نماز می خوانند می دوند، خطاب داریم خدا می گوید کجا می روی؟ ریشت دست من است، می گوید(السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته) بدود، کجا می روی؟ می روی پشت چراغ قرمز می ایستی، تو وایسا یک دعایی بخوان، من چراغها را سبز می کنم. به تیزی نیست، به زرنگی نیست. «أَصْلَحَ بَالَهُمْ» آیه قرآن است، دو تا کلمه است، «جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» العنكبوت/69، آسان است، «إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ» النساء/35، گاهی روانشناسی خواندی، جامعه شناسی خواندی، نفوذ کلامی داری، پول مفصل دادی، ناز می کشی، التماس می کنی، گریه می کنی، اما «أَصْلَحَ بَالَهُمْ» خدا اینها را جوش نمی دهد. یک آیه داریم می گوید که پیغمبر، یک بار تحلیل اقتصادی نکنی، نگو بخاطر مسئله اقتصادی، آخر «لَوْ أَنفَقْتَ»، «لَوْ» یعنی اگر، «أَنفَقْتَ» یعنی انفاق کنی، خرج کنی، «لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً» الأنفال/63، اگر تمام آنچه در زمین است خرج کنی، یعنی تمام پول های کره زمین را خرج کنی، «مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ» نمی توانی بین قلوب مثلا اوس و خزرج را، بین قبیله های عرب را که کینه های طولانی دارند، نمی توانی آشتی بدهی. اگر آشتی دادی، «يُوَفِّقِ اللّهُ» النساء/35، خدا آشتی داد. هنر خودت ندان. ما فکر می کنیم که اگر دخترمان جهازیهاش خوب باشد، داماد دوستش خواهد داشت، فامیل های داماد دخترمان را دوست خواهند داشت، آنوقت چه می کنیم؟ می رود ربا می گیرد، بابا ربا حرام است، هزار تومان بده، من ماهی سی تومان به تو می دهم، هزار تومان بده، ببخشید یک میلیون بده من ماهی سی تومان به تو می دهم. ربا از حرام های قطعی قطعی قطعی است. بگو رسم است، مگر یک چیزی که رسم شد حلال می شود؟ می رود ربا می گیرد با پول ربای حرام جهازیه درست می کند که محبوب شود دخترش، که تصادفا دخترش می رود، خداوند چون این پدر و مادر می خواستند از راه حرام دخترشان را محبوب کنند، آخرش هم می بینی آن محبوبیتی که باید داشته باشد ندارد.
دروغ می گوید، عروس به داماد می گوید بله، من انشاءالله فردا چنین می شود، آنقدر دروغ می گوید این عروس، آنقدر این داماد دروغ می گوید و با دروغ می خواهند خودشان را پهلوی هم عزیز کنند، بعد، چی چی دروغ باز می شود، حالا می گوید بله، بنده اینجا مزرعه اسفناج است، و اسفناج هم آهن دارد، آهن هایش را می فروشیم ساختمان. . . ، بابا فردا سبز می شود معلوم می شود اصلا اسفناج نیست، کاهو است.
6- حقایق کتمان شده، آشکار می شود
دروغ لو می رود، دروغگو رسوا می شود، آیه قرآن است، بخوانم آیهاش را؟ یاد بگیرید، «وَاللّهُ» یعنی خدا، «مُخْرِجٌ» خارج می کند، چی را؟ «مَّا كُنتُمْ»، آنی را که، «تَكْتُمُونَ» کتمان کردید، پنهان کردید، «وَاللّهُ مُخْرِجٌ» البقرة/72 خدا خارج می کند آنچه را کتمان کردید، پنهان کردید، آن را که پوشاندی خدا لو می دهد، اصلا گاهی وقتها در حرف هایش لو می رود، قرآن می فرماید که می گویند دروغگو کم حافظه است، این دروغگو کم حافظه است هم می تواند از قرآن باشد، می گوید که «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ» معرفت پیدا می کند به اینها، «فِي لَحْنِ الْقَوْلِ» محمد/30 در حرف هایی که می زند، در لحن گفتگویش معرفت پیدا می کند، یعنی در حرف هایش می شود فهمید.
یک کسی از این فقرای حرفه ای یک پالتو پوشید با آتش سیگار هم چند جای این پالتو را سوراخ کرد، آمد پهلوی آیت الله کاشانی گفت آقا، من 28 مرداد که شما قیام کردید آمدم راهپیمائی، ارتش شاه به من گلوله زد، این هم جای گلوله هایش، سوراخها را نشان داد، آیت الله کاشانی گفت 28 مرداد توی آن هوای داغ، پالتو برای چی پوشیدی؟ آنوقت دروغ هم دروغ می سازد، دیدید که می گوید قتل های زنجیره ای، دروغها هم دروغ های زنجیره ای، یعنی این دروغ آدم را وامی دارد به یک دروغ دیگر، یک دروغ دیگر، دروغ های زنجیره ای.
دو نفر نشستند گفتند بیا دو تا دروغ بگوییم، گفت دروغ بزرگ، گفت هرچه بخواهی دروغ بزرگ می گویم، گفت بگو ببینم، گفت پدر من یک طویله داشت، یک نفر که سوار اسب می شد از این طرف طویله برود تا آخر طویله، این اسب چند بار حامله می شد می زائید، آخرش هم به اسب آخر طویله نمی رسید. گفت اوه، انصافا طویله پدرت خیلی. . . گفت خوب حالا تو بگو، گفت پدرِ من یک چوبی داشت به قدری بلند بود که هر وقت ابر می شد با چوبش ابرها را جابه جا می کرد، گفت خوب وقتی ابر نبود این چوب راکجا می گذاشت؟ گفت توی طویله پدر تو می گذاشت. این یعنی گاهی یک دروغ آدم را وادار می کند، دروغ دروغ می زاید، اینکه می گوید پول، پول می آورد، دروغ دروغ می آورد. اول یک دروغ گفته، پدر به بچهاش گفت هر وقت آب می خوری با سه نفس بخور، حدیث هم داریم، آب را قورت قورت قورت نخورید، حدیث داریم روی غذای چرب آبِ سرد نخورید، حدیث داریم، حدیث داریم آب را مزمزه کنید، انگار می مکید، یک مرتبه یک لیتر آب را در یک ثانیه سر نکش، کم کم بخور، حدیث هم داریم با سه نفس بخور، یک خورده خوردی، دست نگه دار، بعد، پدر گفت به بچهام اینطور گفتم ولی عمل نکردم، پسرم، بچهام دید من آب می خورم لیوان را قورت قورت خوردم تا آخر، گفت آقاجان، یا مامانی، تو که گفتی آب با سه نفس بخور، چرا خودت با یک نفس خوردی؟ گفت چه کنم؟ گفت خوب این قسمت اولش بود، می گفت دو تا لیوان دیگر هم خوردم که با سه نفس که آن یک لیوان را. . . این چیزهایی که ما می گوییم اگر چیز نکنیم هی پشتش می آید. ولذا گفته(اتقوا الکبر جده و هزله) دروغ شوخی هم نکن، چون دروغ شوخی آدم را به دروغ جدی می کشاند، شوخی شوخی جدی می شود. بگذریم که بعضی از شوخیها هم ریشهاش جدی است.
7- آراستگی ظاهر، از عوامل موفقیت
خوب، یکی از عوامل موفقیت قیافه است؛ واعظ، گوینده، استاد دانشگاه باید قیافهاش مسئله ساز نباشد. ولذا من سفارش کردم به این معلمین نهضت سوادآموزی، آموزشیارهای عزیز ما که سرِ کلاس ساعت مچی دست نکند، چون تا می رود بنویسد یک کلمه را، نگاه به ساعتش می کنند، او می گوید اوه، او می گوید نامزدی است، او می گوید تعاونی نهضت سوادآموزی به او داده، او می گوید نه بابا قلابی است، او می گوید نه کیلویی است، او می گوید دست کرده که پُز بدهد، این دارد حرف می زند، مردم ساعتش را قیمت می کنند. من به طلبهها گفتم هرکدام که می روید منبر، یک انگشتر دستتان باشد، وقت نماز طوری نیست انگشترهای مختلف، اما وقتِ. . . ، اگر چند تا انگشتر دستت باشد، تا می آیی بگویی امام صادق فرمود، می گوید اوه ما پول نداریم نان بخوریم، آقا به اندازه خرجی یک ماه به انگشت هایش، آنچه که قیافه حواس آدم پرت می شود. زلف، ریش، فکل، رنگ لباس، ساعت، انگشتر، هر حرکتی که یک ذره تنش یعنی تمرکز فکر را از بین می برد، طبیعی طبیعی باشد، یعنی باید معلم وقتی آمد صحبت کرد بچه جز مطلب به هیچی فکر نکند، قیافه خیلی مهم است.
یکی هم روان باشد، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، تا نمی داند بگوید بچهها راستش را می خواهید بلد نیستم، انشاءالله فردا تحقیق می کنم به شما می گویم، گیر نباشد، بگوید بلد نیستم. اگر یک بچه ای یک حرفی زد بگوید این سؤال خوبی بود، من این سؤال تو را به ذهنم نیامده بود. بچهها احساس کنند معلم گیر خودش نیست، آخر بعضی معلمها، بعضی پدرها، گیر خودشان هستند، گیر شرق نیست، گیر غرب نیست، اما گیر خودش است، با خودش روان باشد، با مردم روان باشد، با بچهها روان باشد.
خوب حالا می گوید وقت تمام شد.
رمز موفقیت این چیزها می تواند باشد: اخلاص، روانی، سعه صدر، تجربه، فراغت، عشق، علم، اینها همه دست به دست هم بدهد می شود یک استاد دانشگاه موفق، یک آخوند موفق، یک معلم موفق، یک پدر و مادر موفق.
خدایا همه ابزار توفیق را همراه با توفیق نصیب ما بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته