به نام خدا
مرکز سابان وابسته به اندیشکده آمریکایی بروکینگز طی گزارش مفصلی راهکارهای لازم برای براندازی نرم در ایران و حمایت از مخالفان نظام را قبل از انتخابات طراحی کرده بود.
آنچه در محوریابی ذیلالذکر گزارش ۱۶۰ صفحهای مرکز سابان مشهود است، “کار ویژه ” اغتشاش عمومی، و گسترش و سپس استمرار آن تا مرحلهفروپاشی است که خنثی کردن آن هوشیاری عمومی را میطلبد.
در روزهای اخیر از سوی مرکز سابان The Saban Center at the Brookings Institution)) ، ایالات متحده، با بررسی سناریوهای مختلف علیه ایران، در کنار گزینههای مطرح دیپلماتیک و نظامی، موضوع تغییر حکومت در ایران را از طریق کودتای مخملی، با ایجاد اغتشاش و هدایت آن توسط اپوزیسیون، تا مرحله فروپاشی و سپس حملهنظامی و اشغال کشور، در شرایط فعلی مناسبترین گزینه تشخیص داده است.
این مرکز در گزارشی با عنوان “کدام راه به سمت ایران ” گزینههای استراتژی جدید آمریکا در قبال ایران را بررسی کرده است.
این گزارش توسط شش تن از استراتژیستهای وابسته انستیتو بروکینگز به نامهای “کنت ام پولاک ” مدیر سابان، “مارتین ایندیک ” سفیر اسبق آمریکا در سرزمینهای اشغالی، “دانیل ال بای من “، “سوزان مالونی “، “مایکل ای اُ هانلون “، “بوروس ریدل ” تهیه شده است.
فصل ششم این گزارش به عنوان “انقلاب مخملی “، مناسبترین راه برای تغییر حکومت را حمایت گسترده از انقلاب مخملی در ایران دانسته که در ادامه نیز آن را بهترین راه حل مشکلات آمریکا با ایران معرفی کرده که کمترین هزینه را در بر دارد.
نویسندگان این گزارش هدف اصلی این گزینه را براندازی حکومت ایران و ایجاد حکومتی که بیشترین همراهی را با منافع آمریکا داشته باشد، عنوان کردهاند و گفتهاند که تعامل با اپوزیسیون داخلی جمهوری اسلامی، برگ برندهای در دست آمریکاست که از طریق آن به ایران فشار وارد ساخته و رفتار حکومت ایران را تغییر دهد.
در ادامه این گزارش چهار چوب زمانی این سناریو شده و آمده است: انقلاب مخملی نیازمند وجود رهبران محلی در صحنه است و لذا چارچوب زمانی آن منوط به شرایط حادث شده و پیدایش این رهبران محلی، در آن شرایط خاص است که ممکن است در چند هفته یا چند سال پدید آید.
موسسه سابان در ادامه این گزارش نگرش کلی به این سیاستها را چنین برشمرده است:
– این که چگونه میتوان جرقهای زد تا انقلاب مخملی صورت بگیرد، هنوز مبهم است، زیرا انقلابهای مخملی بسیار پیچیدهاند.
– گفته میشود که مخالفان جمهوری اسلامی، علاقهمند به آمریکا هستند، لذا میتوانند انقلابی را رقم زنند که به منافع آمریکا کمک کند.
– ممکن است برخی رهبران پراگماتیست درون جمهوری اسلامی، متوجه اصلاح درونی سیستم شوند و اتفاقی مشابه پرسترویکا و گلاسنوست شوروی در ایران پدید آید که طی آن ابعاد رفرم با مبانی آن حکومت در تعارض قرار گیرد و موجب فروپاشی و تحقق انقلاب مخملی شود.
– هم چنین ممکن است آشوبهای خیابانی مانند آنچه در عصر چائوشسکو در رومانی و فردیناند مارکوس در فیلیپین، جمهوری اسلامی را متزلزل ساخته و فرو بپاشاند.
– آمریکا باید چند نقش متفاوت را در تحقق انقلاب مخملی در ایران ایفا کند، از جمله واگذاری کمکهای مالی، و حمایت از رهبران محلی انقلاب مخملی.
ریموندتانتر از کمیته سیاست ایران میگوید که ما باید از دانشجویان و سایر گروهها، برای انقلاب مخملی حمایت مخفی کنیم: اینانپول، فکس، اینترنت، و حمایت نیاز دارند.
– آمریکا از طریق رسانههایی که تحت حمایت او هستند مانند VOA و رادیو فردا، باید افراد منتقد کمتر شناخته شده را به جامعهی ایران معرفی کند.
– لایحهی حمایت از ایران آزاد که در سال ۲۰۰۶ تصویب شد به حمایت مالی و سیاسی از انجمنهای جامعه مدنی و حقوق بشری مطبوعات ضد حکومت میپردازد.
– دولت آمریکا برنامههایی تصویب نموده که از طرحهای تغییر حکومت در ایران حمایت میکند.
*الزامات
همچنین استراتژیستهای اندیشکده آمریکایی بروکینگز حمایت آمریکا از اپوزیسیون ایرانی، حمایت آمریکا از رهبران محلی اپوزیسیون، خنثی کردن توانایی دستگاههای امنیتی ایران در مقابله با انقلاب مخملی و نیازمندی به اطلاعات بینظیر و دقیق و همچنین پول قابل توجه را از الزامات جدی انقلاب مخملی خود ذکر کرده اند.
در ادامه این گزارش دو گونه رهبر به شرح ذیل برای اجرای این سناریو در نظر گرفته اند:
– یافتن رهبران محلی مناسب که شریکهای بومی خوبی برای آمریکا در ایجاد آشوب و اغتشاش باشند.
– طیفشناسی عناصر اپوزیسیون که میتوانند انقلاب مخملی را برای آمریکا تولید کنند:
-۱ اصلاح طلبان. شواهد نشان میدهد که رفرمیستها درصدد ایجاد یک حکومت سکولار در ایران هستند.
-۲ روشنفکران. این روشنفکران در دوره رئیس جمهوری خاتمی مشروعیت دینی نظام ایران را زیر سوال میبردند و اکنون نیز میبرند، اما با سانسور روبرو شدهاند.
-۳ سازمانهای دانشجویی، کارگری و جامعه مدنی. دانشجویان و کارگران پیاده نظام انقلاب مخملی هستند که در واقعه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در حمایت از خاتمی به صحنه آمدند، دفتر تحکیم وحدت، اکنون خود بر سر اتخاذ استراتژی درگیر کشمکشهای درونی است.
-۴ رضا پهلوی. وی به عنوان فرزند شاه سابق، خود را کاتالیزوری(تسریع کننده) میشناسد که سلطنت مشروطه را در تقابل با جمهوری اسلامی دنبال میکند اما هواداری در ایران ندارد.
– بسیاری از رهبران اپوزیسیون علیه یکدیگر عمل میکنند. اکبر گنجی از ژورنالیستهای اپوزیسیون میگوید که اپوزیسیون سازمان یافته نیست و ما رهبر نداریم.
– تاکنون رهبر کاریزماتیکی برای اپوزیسیون ایران پیدا نشده است.
در ادامه این گزارش آمده است: برنامهریزی برای حمایت از انقلاب مخملی در ایران خیلی بیش از آن که تاکنون واشنگتن کمک کرده، برای ارتباطات و هزینههای سفرها و…، پول نیاز دارد، آمریکا باید واقعیت فساد مالی در اپوزیسیون و هدر رفت بخشی از این پولها را بپذیرد.
این گزارش افزوده است: مداخله در امور داخلی یک کشور دیگر برای موفقیت نیازمند اطلاعات دقیق است، آمریکا باید از رهبرانی در انقلاب مخملی حمایت کند که توانمند باشند و توسط دستگاه امنیتی ایران خریداری نشوند، متاسفانه ما (آمریکا) در ایران سفارتخانه نداریم و امکان سازماندهی رهبران و اپوزیسیون را نداشته و ائتلافهای درون ایران را متوجه نمیشویم. جامعهاطلاعاتی آمریکا (شامل ۱۶ سازمان اطلاعاتی) باید برای کسب اطلاعات از درون ایران به جستجوی خود شتاب دهد.
همچنین در بخش دیگری از این با تأکید بر لزوم مداخلهنظامی آمریکا در امور ایران، آورده است: برای تحقق یک انقلاب مخملی، حکومت ایران باید اراده خود را برای برخورد و سرکوب انتظامی آن از دست بدهد، بعید به نظر میرسد که حکومت ایران توانایی برخورد قهرآمیز با انقلاب مخملی را نداشته باشد. اگر تجمعاتی در ایران صورت گیرد و ارتش و سپاه پاسداران و بسیج و پلیس، آن گونه تضعیف نشده باشند که کنار بنشینند، در آن صورت آمریکا باید برای مداخلهنظامی و دفاع از آن تجمع کنندهها آماده شود.
استراتژیستهای مرکز آمریکایی سابان ” تغییر حکومت، از بین رفتن یکی از اصلیترین دشمنان آمریکا با هزینه بسیار پایین و بدون تهاجم تمام عیار با انقلاب مخملی، تضعیف حکومت ایران و تغییر رفتار آن در صورت عدم تحقق انقلاب مخملی، قویتر کردن نفوذ اطلاعاتی آمریکا در ایران و رهایی آمریکا از عدم تعهد به تغییر رژیمهای خاورمیانه و تحقق شعار دموکراسی با تغییر حکومت در ایران را جمله محاسن این سناریو دانسته و معایب آن را نیز چنین برشمرده اند:
– ایران برای ممانعت از انقلاب مخملی، به خوبی سنگرسازی کرده است، سوزان ملانی معتقد است جمهوری اسلامی همه نوع فاجعهای غیر از طاعون را سپری کرده است: جنگ، ایزوله شدن، بیثباتی، حملات تروریستی، انتقال رهبری، خشکسالی، زلزلههای عجیب، و… لذا حکومت بسیار مستحکم است.
– نتایج رژیم چنج و تغییر حکومت مشخص نیست، از کجا معلوم که حکومت جایگزین، به نفع آمریکا کار کند، امیدواری در این است که میزان تنفر کمتر از دورهجمهوری اسلامی باشد.
– حمایت آمریکا، موجب نفرت بیشتر ایرانیان میشود و از آن به “بوسهی مرگ ” یاد میگردد. دکتر عباس میلانی میگوید که حتی اصلاح طلبان نیز از آمریکا میخواهند که کمتر به آنها پول بدهد، زیرا در چشم مردم بد میشوند.
– نظام جمهوری اسلامی در برابر انقلاب مخملی، حاضر است به خاطر ایدئولوژی خود مقاومت کند.
در کل این سناریو در ۹ فصل شامل تحزیر ایران، وسوسه کردن تهران، یک راه را تا انتها رفتن، گزینه اسیراک، واگذاری به نتانیاهو، انقلاب مخملی، الهام بخشیدن به شورش، کودتا و پذیرش غیرقابل قبولها طراحی شده است.
در پایان این سناریو نیز به شرح ذیل نتیجه گیری شده است:
* مهندسی سیاست یکپارچهی ایران: تجمیع گزینهها
– هیچکدام از سیاستها در قبال ایران، حتی در صورت تعیین موفقیت توسط مقامات مسئول، شانس موفقیت بالایی را ندارند. هیچ گزینهای تمامی منافع ملی آمریکا را با هزینهی کم و حداقل ریسک تأمین نمیکند.
– به بیان دیگر، کلیهی سیاستها، پتانسیل بالایی در نقشآفرینی با یکدیگر را دارند.
– در واقع، مشکل ایران به قدری بزرگ است که، هر سیاست واقعمدارانه در قبال ایران حداقل باید از دو گزینه یا بیشتر تشکیل شده باشد.
– حکومت اُباما متوجه این واقعیت شده است.
– از این گذشته، تمامی این سناریوها میتواند به عنوان تهدیدات ضمنی در رویکرد اقناعی مطرح باشد، که در این صورت از بهکارگیری هرکدامشان بهتر خواهد بود. به بیان دیگر، ایالات متحده میتواند عدم تمایل ایران بر سر مذاکرات را به عنوان سختتر شدن گزینههای خود اعلام کند، که در آن صورت گزینهی نظامی مقبولیتی بیش از آنچه اکنون دارد پیدا خواهد کرد. استنباط بر این است که اگر تهران تمایل به سازش ندارد، پس خودش را در جنگی قرار دادهاست که تمایلش را ندارد. این تهدیدات قابلیت این را دارند که به عنوان جایگزین در سیاست ایالات متحده در قبال عدم پذیرش سازش از سوی ایران مطرح شده، همچنانکه اُباما مرتباً عدم دور کردن گزینهی نظامی در تصمیمگیری را تکرار میکند.
– در صورت رد مذاکرات ایران در سیاست اقناعی، تمامی رویکردهای تغییر رژیم همچنان، به عنوان روشهای جذابتر مطرح خواهند بود. و مطمئناً روشهای تغییر رژیم، تبعات دیپلماتیک کمتری از سوی منطقه و دولتهای اروپایی علیه آمریکا خواهد داشت.
* تغییر رژیم
– اگرچه مطالعهی هر سیاست در تلفیق با گزینههای دیگر کاری غیرعملی مینماید، اما در مطالعهی تطبیقی و ارائهی استراتژیهای متفاوت همهجانبهای که دولت اُباما بتواند در غالب آن گزینههای متفاوت را یکپارچه کند، سودمند خواهدبود. تغییر رژیم، استراتژی دیگری است که نقش بسیاری از متغیرها را در برخواهد گرفت.
– تاجاییکه امکان بهرهگیری از هر سه روش تغییر رژیم – انقلاب مخملین، شورش و کودتا – وجود دارد، دولت آمریکا پیگیری هر سه مورد با هم را در دستورکار خود قرار میدهد، تا شانس موفقیت بیشتر از پیگیری هر مورد به تنهایی باشد. انتخاب هر سه روش به دلیل اثر همافزایی و سینرژی نیز بهتر خواهد بود. به علاوه، این فشار چند جانبه بر تهران، سبب خستهشدن تواناییهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم در روند تصمیمگیری شده، و احتمال انجام خطا را بیشتر کرده تا سایر روشها موفق شوند.
– سیاست براندازندهی حکومت ایران باید شامل طرحتهاجم تمام عیار باشد تا بتواند در صورت بروز اتفاقات افراطی مورد استفاده قرار گیرد. مطمئناً در صورت شکست حمایتهای آشکار و پنهان، در سیاست تغییر رژیم، رئیسجمهور باید آماده تنها راه حل باقیمانده یعنی تهاجم باشد.
– در نهایت باید اذعان داشت که کلیهی راههای تغییر رژیم نیازمند موافقت دولت آمریکا هستند به جهت آنکه در صورت مقابله به مثل ایران، بتوانند از پشیبانی نظامی (حداقل به صورت حملهی هوایی) برخوردار باشند. انقلابات مردمی تنها زمانی به نتیجه میرسند که دولتها نخواهند و یا نتوانند از نیروهای نظامی خود علیه مردم استفاده کنند، دفع شورشها نیز نیاز به مداخلهی نظامی مستقیم دارد، چه در هنگام رخداد یک فاجعه، مانند آنچه در خلیج خوکها رخ داد، و چه در هنگام نزدیک شدن به پیروزی نهایی، مانند افغانستان در سال ۲۰۰۱٫ کودتا نیز در اغلب اوقات نیاز به خنثی کردن واحدها و تأسیسات ویژهای دارند که به آنها اجازه میدهد تا گسترش یابند.
– بهعلاوه، تغییر رژیم نیازمند پیگیری همزمان با گزینهی تحدید میباشد. در صورتیکه آمریکا اقدام به براندازی حکومت ایران کند، شرارت ایران در خارج سبب گسترده شدن منازعه به بحران اقتصادی، سیاسی و نظامی میشود. ایالات متحده میخواهد با انکار ایران، به تهدید علیه همسایگانی دست بزند که به گروههای مخالف و شورشها کمک میکنند. جریمه، بازدارندگی نظامی، انزوا و مبارزهی اقتصادی عناصر کلیدی تحدید را به تصویر میکشند، تا به این عنوان بتوان، به سیاست تغییر رژیم کمک کنند.
– همانطور که در بخشهای قبلی بیان شد، دلیل بسیار مهم یکپارچه کردن سیاستهای متفاوت در قبال ایران، همان است که بتوان تغییرات را در صورت شکست یک یا چند گزینه پیش برد. توجه به پیامدهای غیرمنتظره سیاست جدید، بسیار حائز اهمیت است چرا که طبیعت چندگانه و دینامیک خاورمیانه مستعد پیآمدهای غیرمنتظره و تصادفی است. پیچیدگی و تناوب سیاست در قبال ایران، نتیجهی بازهی وسیع تغییرات و حساسیت بالای آنهاست.
– ظهور یک رهبر کاریزماتیک اپوزیسیون در ایران میتواند تمامی معادلات آمریکا در خصوص ایران را چینش مجدد کند. اما اگر ایران شکست خورده و یک نفر سربربیاورد و محبوبیت عامه یافته و برتری جوید، آنگاه تفکر آمریکایی با ظهور یک ماندلا، هاول، بولیوار و یا یک لخ والسای ایران – کسی که بتواند وحدت اپوزیسیون ایرانی و اجماع توده را به وجود آورد، -تغییر شکل مییابد. اولا ظهور این مرد یا زن، میتواند گزینهی تغییر رژیم را محتملتر از زمان حال کند. (وما پشتیبانی آمریکا از انقلاب مردمی را در بروز حتمی یک رهبر رد نخواهیم کرد.) و دوم آنکه برای ایالات متحده خوشایند نخواهد بود که به شخصی خیانت کند که توانسته است یک اپوزیسیون دموکراتیک را از طریق گالوانیزه کردن مردم سازماندهی کند. ممکن است دولت آمریکا متقاعد گردد با پشتیانی از شورشها و حمله هوایی، ایران را تحت فشار قرار دهد تا از کشتن و زندانی کردن آن رهبر کاریزمایتک توسط ایران ممانعت بهعمل آورد. و اگر ایران دست به چنین کاری بزند، آنگاه حمایت سیاسی داخلی آمریکا و حمایت دیپلماتیک بینالمللی، برای سیاستهای بیشتر تهاجمی آمریکا از جمله تهاجم زمینی فراهم میشود. و اگر این رهبر از ایالات متحده درخواست عدم تحریک قومیتها و عدم حملهی نظامی را بنماید تا اینکه تلاشهایش خراب نشود، آنگاه آمریکا قطعاً گزینههای تهاجمی را کنار خواهد گذاشت.
– آخرین نکته، برجستگی سیاستهای ایران در میان کلیهی مسائل پیشروی آمریکاست. واضحترین موضوع این است که دولت اوباما در شرایطی باید تصمیم خود مبنی بر اولویتبندی در سیاست ایران را بگیرد که در میانهی بدترین بحران اقتصادی در ۸۰ سال اخیر قرار گرفته است. در این شرایط رقابتی بر سر مهمتر بودن، بین سیاستهای مطرح شده در قبال ایران و نیازهای اقتصادی آمریکا صورت میگیرد.
* کدام راه به سوی ایران؟
– یکپارچه کردن سیاستها در قبال ایران، موضوعی بسیار پیچیده و مبهم است.
– نادیده انگاشتن ایران دیگر مانند گذشته یک راه واقعگرایانه نیست. ایران در یک بازهی وسیع عمل میکند و موجبات نگرانی آمریکا را فراهم میکند و در این میان اهمیتی به سردرگمی آمریکا نمیدهد.
– و ما به دنبال زمانی هستیم که نه تنها ایران برای آمریکا سمی در خاورمیانه محسوب نشود که حتی دوست او باشد.
لازم به ذکر است که مرکز سابان که توسط میلیاردر صهیونیست “حیم سابان “(Chaim Saban) راهاندازی شده است، وابسته به انستیتو بروکینگز است.
انستیتو بروکینگز همان نقشی را در تصمیمسازی استراتژیک برای حزب دموکرات به ریاست جمهوری اوباما ایفا میکند، که انستیتو امریکن اینترپرایز برای دولت جمهوری خواهان به رهبری بوش ایفا مینمود.
ویژهنامه “کودتای مخملی ” در خبرگزاری فارس