به نام خدا
برخی که میلیاردی از بیت المال به نام هنرگرفتهاند،امروز طلبکار نظام شده اند
یکی از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس با اشاره به جلسه هنرمندان با مقام معظم رهبری و انتقادات برخی افراد در این جلسه، اظهار داشت: وام بوده اینها گرفتند، پول بوده اینها گرفتند، امتیاز بوده اینها گرفتند، بعد کجا یک هنر ناب تحویل مردم دادند؟ اگر این باندها نبود و سرمایه گذاری روی نیروهای تازه نفس می شد، دهها شجریان متعهد از دل این سرمایهگذایرها بیرون می آمد.
مهندس سعید قاسمی در گفتوگوی تفصیلی با رجانیوز، در خصوص مباحث مطرح شده در جلسه هنرمندان و اهالی فرهنگ با رهبر معظم انقلاب که هفته گذشته برگزار شد، توضیحاتی داد و به نیازهای امروز در جبهه فرهنگی اشاره کرد که در بسیاری از آنها ضعف وجود دارد.
وی پس از آن به حواشی جلسه هنرمندان با مقام معظم رهبری پرداخت که متن کامل این مصاحبه در ادامه آمده است:
سخنانی که شما در آن دیدار مطرح کردید، یک سری حساسیت هایی ایجاد کرد، محورهای اصلی این اظهارات چه بود؟
در جلسه ای که صاحب منصبان فرهنگی نظام و همه کسانی که در شعر و موسیقی و در کل در عرصه فرهنگی و هنری کشور فعالیت دارند، حضور داشتند، قرار شد عده ای از هنرمندان و فرهنگیان هر کدام در حدود ۵ دقیقه صحبت کنند، به این جهت هرکسی شاه بیت های سخنان خود را بیان می کرد و این برای من هم سخت بود که در وقتی اندک، همه سخنانم را بگویم، لذا زمانی که پشت تریبون قرار گرفتم، به مقام معظم رهبری گفتم که یاد مجمع عمومی سازمان ملل افتادم که فیدل کاسترو قرار بود وقت کمی را سخنرانی کند ولی وقتی رفت در جایگاه یک دستمالی را روی ساعت رومیزی انداخت و یک ساعت صحبت کرد. به آقا عرض کردم من هم دستمال آوردم ولی نه ساعتی وجود دارد و نه این جماعت توافق می کنند که بنده بیشتر صحبت کنم!
به آقا عرض کردم “شما ما را به عنوان مرکز فرهنگی میثاق می شناسید که با رویکردی فرهنگی مشغول فعالیت هستیم، شما روی اساسنامه میثاق یک جمله ای را مرقوم کردید که همان را دستور العمل کارمان قرار دادیم، شما پیوسته دغدغه های خودتان را در غالب ناتوی فرهنگی، شبیخون فرهنگی، جبهه فرهنگی، مهندسی فرهنگی و از این قبیل موارد اعلام کردید، اگرچه برخی آقایان اعتقاد دارند که اصلاً کدام جبهه و کدام دشمن و فرهنگ؟ می گویند این نگاه دون کیشوتی شماهاست به موضوع که توهم برایتان ایجاد شده، چون عرصه، عرصه تبادل و اطلاعات است و این موضوعات وجود ندارد. ولی ما اعتقاد داریم که این لقمه مسموم و وارداتی از خارج است که در دهان داخلی ها گذاشته شده است، ما خطمان با اینها یکی نیست، چون خط ما خط قرآن است لذا اگر کسی تأکید کند که دشمنی وجود ندارد یا نادان و احمق است و یا عامل دشمن.
اما وقتی شما [رهبرانقلاب] لفظ جبهه فرهنگی را به کار می برید، این جبهه شاخصه هایی دارد؛ اول اینکه یک زمینی برای نبرد وجود دارد، دوم دشمن و دشمنیای که میکند، سوم خودی ها، چهارم یک سری سنگر، پنجم میله مرزی ها یا بنچ مارک ها، که شما هم فرمودید اگر ما این میله های مرزی اعتقادی را نداشته باشیم یا عده ای این میله ها را بردارند، این باعث قرار گرفتن خودی ها در جبهه دشمن می شود و آن زمان دشمن هم وقتی ببیند شاخصی وجود ندارد، تحریک می شود که در جبهه خودی قرار گیرد. شاخصه ششم، وجود موانع برای جلوگیری از نفوذ دشمن است، هفتم وجود یگانهای مختلف است، و یک شاخصه هم لجمن (لبه جلویی منطقه نبرد) است.
دو شاخصه عمده، جبهه فرهنگی یکی خط است و دیگری مرکز فرماندهی. این جبهه اگر تشکیل شده، کجاست و مرکز فرماندهی آن دست کیست؟ چرا بچه های ما نمی توانند آن را تشخیص دهند و از آن عبور می کنند؟ چرا نمی فهمند که این خط قرمز است؟ بهترین حالت این است که بگوییم ما جزیره داریم نه خط، به این معنی که هیچ نیرویی مقابل دشمن تشکیل نشده و این جزیره ها هم پدافندی است که این هم جای تأسف دارد که امروز اینقدر باید کوتاهی کردهایم که در موضع دفاعی هستیم، در صورتی که اگر ما فعال بودیم، الآن باید تهاجم فرهنگی می کردیم.”
البته یک جمله ای نوشته بودم که در محضر رهبری نگفتم اما اینجا می گویم؛ با آقا سید مرتضی آوینی که رفته بودیم بوسنی، فیلم تهیه کنیم، وقتی برگشتیم تا فیلم را مونتاژ کنیم، در بخشی از فیلم، یک رزمنده بوسنیایی که موهای تاج خروسی یا به اصطلاح فشن داشت و یک پیراهن رکابی هم تنش بود، روی قبضه اسلحه اش برچسب امام خمینی چسبانده بود و روی سینه اش هم نوشته بود الله اکبر. سید مرتضی گفت وقتی می گوییم تهاجم فرهنگی یعنی همین، که با این فاصله از ایران، پیام امام انتقال پیدا کرده و این مصداق بارز تهاجم فرهنگی است.
بعد به آقا عرض کردم “ما جزیره داریم و سربازهای خوبی هم در حوزه های مختلف هنری داریم ولی اینها انفرادی و حتی خودسر عمل می کنند و به هم دست نداده اند، چون از هم جدا هستند، هم در تدافع و هم در تهاجم نمی توانند آن گونه که باید کار کنند، چون لابلای این جزیره ها، فضاهای خالی وجود دارد که باعث صدمه خوردناشان می شود لذا شاهدیم که اسب تروآ می آید و عبور می کند و سربازهایش را هم خالی می کند و کسی هم نمی فهمد، چرا نمی فهمیم؟ چون در این جبهه نمی دانیم چه کسی نقش اطلاعات- عملیات را دارد، چه کسی نقش تخریبچی را دارد و… شاعر نمی داند امروز شعر نیاز داریم، عکاس نمی فهمد امروز عکس نیاز داریم و از این قبیل موارد،. اشکال این است که همه با هم شلیک می کنند، یکی باید استراحت کند، یکی باید حمله کند، یکی باید پشتیبانی کند و…، به نوعی همه کار می کنند ولی این کار ثمره ای را که مد نظر است، ندارد. این تلفاتی که داریم برای چیست؟ دو اتفاق دارد می افتد یکی اینکه علیرغم اینکه شما [رهبر انقلاب] دید و شناخت عمیق نسبت به مسایل دارید، این آقایان ندارند، به تعبیری، دیده بان ها دیر اطلاع میدهند که کی، کجا، چه کسی، چگونه و چهطور می خواهد عمل کند، دوم اینکه نقشه راه نداریم، این ناکارآمدی در ساختار است، اگرچه در عمل هم نهادهای متعددی در این حوزه مانند صداوسیما، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری و… وجود دارند، ولی موازی کاری می کنند بنابراین کسی توجه نمی کند که در یمن دارند شیعیان را می کشند.”
علت اینکه این ناآگاهی به وجود می آید چیست؟
علت، رسانه ها هستند، الآن این رسانه ها دست صهیونیست هاست، دستور کشتار هم از سوی همین صهیونیست ها در یمن، پاراچنار و… صادر می شود ولی چون رسانه ها را در اختیار دارند، اخبار به دلخواهاشان منتشر می شود و به همان دلیل موازی کاری ها و باهم شکلیک کردن ها، به این ناآگاهی دامن زده میشود.
به هرترتیب، خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم که “یک جایی این آقایان اهالی فرهنگ باید جمع شوند و مرکز فرماندهی را مشخص کنند، چرا که مرکز فرماندهی اجرایی نباید شما [رهبر انقلاب] باشید”؛ می خواهم بگویم که امروز مقام معظم رهبری استراتژیست این جریان هستند و نباید هم کار فکری را انجام دهند و هم کار اجرایی. البته یکی از شیطنت هایی که می شود، این است که آقایان دست روی دست می گذارند تا ببینند آقا چه می گویند.
این مرکز فرماندهی امروز باید ایجاد، حوزه بندی و یگانهای آن مشخص شود، به عنوان مثال بگویند امنیت این محدوده چند کیلومتری دست شماست و اگر هم ناامنیای صورت بگیرد، خود شمای مسئول باید پاسخگو باشید.
این کریستین امانپور الآن در هر برنامه ای به ایران می آید، آیا هنوز برای آقایان ثابت نشده که این خانم خودش یک خط شکن است که باز هم اجازه می دهند در ایران فعالیت کند؟ این خود به تنهایی یک اسب تروآ است، در این معرکه چه کسی مجوز می دهد، به آقای صفارهرندی تماس می گیریم می گوییم، خانم امانپور ۱۵ سال است دارد عداوت می کند و آخرین شیطنت را در مقابل رئیسجمهور کرد، مدل اخبار و عکس هایش دشمنانه است، چرا با او مجوز می دهید، بعد که پیگیری می کنیم می بینیم وزارت ارشاد می گوید ما مسئولیت امانپور را نپذیرفتیم، وزارت اطلاعات اعلام کرده مسئولیت امانپور با آنهاست، خوب چه مسئولیتی، چه چیزی را کنترل می کنید؟ این رها کردن ها موجب می شود جزیره ها به وجود آید، اینها هم باید در مرکز فرماندهی تصمیم گیری شود اما نظارتی نیست، کسی که می خواهد حمله کند، به دلیل اینکه برنامه دارد، کارش راحت تر است چون در پدافند شما نمی دانید که دشمن چه می خواهد بکند، مگر اینکه شما هم برنامه داشته باشید وگرنه آسیب می بینید.
بعد عرض کردم “یک بحث دیگر که هست، NGOهای فرهنگی است که الآن تشکیل شدند اما به دلیل اینکه کار فرهنگی کار سوبسیدی است، دیگر کسی جلو نمی آید، مثلاً عکس فلان عکاس را نمی خرند، چه بشود که یک عکاس، یک عکس ویژه بگیرد تا آن هم از خارج از کشور عکسش را بخرند وگرنه در ایران کسی از این پول ها نمی دهد، اگر شما توسط ارگانهای دولتی حمایت نشوید، هزاران هزار عکس هم بگیری، هیچ ارزشی ندارد، لذا وقتی NGOها تشکیل می شوند، احتیاج دارند که تغذیه مالی شوند و باید به آنها پول تزریق کنند، چون کسی نیست که محصولشان را بخرد، چرا؟، چون جبههی ما جبههی پابرهنگان و مستضعفان است، در همین بحران بالانشینها در اثر زیاد خوردن، بادگلویش را زد و پایین نشین ها جنازه فرزندانشان را تحویل گرفتند، پابرهنگان خون پای کار می آورند و پول هم ندارند که محصول فرهنگی بخرند، هرچند ارزان هم باشد، هم خون بدهد، هم پول بدهد. لذا باید محصول فرهنگی در حجم وسیع در اختیار این قشر قرار گیرد، اما در طرف مقابل، جبهه سرمایه داران برای هر محصول فرهنگی که از سوی دشمنان ما ارایه می شود، پول می پردازد و می خرد، به چه جرمی مستضعفان باید هم خون بدهند و هم هزینهی مالی داشته باشند و هم اینکه حمایت نشوند، در جبهه که حلوا خیرات نمی کنند، اینجاست که NGOها کارایی ندارند، لذا جبهه احتیاج به عنایت دارد و انسجام و فرماندهی می خواهد تا آن خط شکل گیرد.”
مطلب دیگری که خدمت آقا عرض کردم این بود که گفتم “یک خوفی دارم و مطمئنم بعداً دوستان به بنده خرده می گیرند و آن اینکه این آقایان بنا دارند با سخنان شما همان کاری را بکنند که با فرمایشات حضرت روح الله کردند، یعنی اینکه نهایت از کلام جنابعالی یک صحیفه درست می کنند، آن هم در کتابخانه و نه در دستور کار و نه به شکل اجرایی و نه کتب درسی و دانشگاهی و نه در حوزه، چون قرار نیست فرمایشات شما تبدیل به نقشه راه شود.”
چرا من این حرف را زدم؟ برای اینکه امروز شاهدیم که فرزندان ما از زمانی که وارد مدرسه می شوند، در هر کرسی تحصیلی و رشته ای، در کل کتابهای هر سال، بین دو خط تا دو صفحه مطلب راجع به انقلاب و دفاع مقدس به فرزندانمان خوراک داده می شود.
خدمت رهبری عرض کردم “مگر می شود با دو خط و دو صفحه پدافند کرد؟ کی اینها می خواهد در درس و مشق قرار گیرد، اگر در کتابهای تحصیلی نباشد، در کجا باشد؟ در صدا و سیما؟ در صدا و سیما طی سال چند فیلم در این حوزه ها ساخته می شود؟ چند نمایشگاه مرتبط برگزاری میشود؟ یک اردوی راهیان نور هرساله برگزار می شود که خیلی ها نمی توانند بروند، مگر همه مطالب هم در راهیان نور انتقال داده می شود؟ مگر در ۵ روز می شود جنگ را روایت کرد.
ما یک تجربه ای داریم به نام بنیصدر، که این تجربه برخی محسنات هم داشت؛ اول اینکه بنیصدر، سید بود، دوم اینکه بچه آیتالله بود، سوم اینکه دکترا و کتاب اقتصاد اسلامی داشت، چهارم اینکه در مناظرهها، همه توده ای ها و التقاطی ها را شکست می داد و آخرین حسن آن هم اینکه همه روحانیت پشت او بودند و از ۱۲ میلیون رأی، ۱۱ میلیون به او رأی دادند. چه اتفاقی پیش آمد که بنیصدر خائن شد، مدرک این آقا از لانه جاسوسی توسط محسن وزوایی فرمانده عملیات تسخیر لانه جاسوسی که آن قطعات اسناد را به هم چسباندند، به نام مستعار SDLOR1 بیرون آمد و مشخص شد آن زمانی که دانشجو بوده، به عضویت شبکه های اطلاعاتی در آمده است.
نکته دیگر اینکه وقتی این موضوع را به امام خمینی گفتند، امام چه کرد؟ آیا به سرعت در تلویزیون پخش کرد؟ خیر، گذاشت تا وقتش برسد، بنیصدر فرمانده کل قوا بود، بین رزمندگان و بسیجی ها اختلاف افتاد، گفتند چه شده که امام موضع گیری نمی کند، حالا که همه چیز مشخص شده است، همین حرف هایی که امروز برخی در مورد مقام معظم رهبری می زنند، آن روزها هم بود، می گفتند امام چرا تشخیص نمی دهد، اما امام عین یک دموکراسی تمام عیار عمل کرد، چون در غیر این صورت، مردم به هم می ریختند، میوه باید می رسید تا به زمین می ریخت، و اینگونه شد که این آقا با مسعود رجوی آرایش کرده از کشور فرار کرد. خوب یک بار این اتفاق افتاد، حالا اگر این تجربه را فرزند من در انتخابات داشته باشد، می فهمد که در انتخابات صرف سبز بازی و سید بودن ملاک نیست، صرف شعار دادن نیست، ولی الآن بچه ما رأی می دهد، در حالی که هیچ از جنگ و انقلاب نمی داند. چه کسی مقصر است؟ الآن در نسل چهارم انقلاب هستیم، بعد با این فرزندان مواجهیم که شناخت ندارند و با همینها می خواهیم جبهه ای تشکیل دهیم که مقابل دشمن بایستد، اینطوری است که زمانی که درگیری به وجود می آید، این بچه باید ظرف ۵ روز، سره را از ناسره تشخیص دهد، ممکن است بچه شهید یا همسر شهید باشد.
من در آن جلسه خدمت آقا، خطاب به دوستان عرض کردم که همه شما بچه حزب اللهی هستید و انقلابی، ولی بیایید پرتقال فروش معرکه را پیدا کنید.
یک تجربه تلخ دیگر را هم در آن جلسه مطرح کردم که دوستان ما را هم ناراحت کرد، هر چند مقام معظم رهبری با دقت عنایت کردند. گفتم “حضرت روح الله در جنگ تا دقیقه ۹۰ فرمان مقاومت و پایداری دادند، اما یکباره و به شکل غافلگیرانه قطعنامه ۵۹۸ را به عنوان جام زهر پذیرفتند، که هنوز هم نمی دانیم علت آن چه بود؟ اعتقادمان این است که در زمان شما هم می تواند این اتفاق بیفتد، نه تنها اعتقادمان بر این است بلکه این اتفاق افتاد، در دولت گذشته بود که نمایندگان مجلس نامه نوشتند و گفتند جام زهر را بنوشید که خوشبختانه این آرزو را به گور بردند، و چه قشنگ گفته کاظم کاظمی که:
خدایا اگر دستبند تجمل نمی بست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا از آن گوشهی کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و می برد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را”
این سودا را در سر می پرورانند اگر چه که دور از واقعیت نبود و نامه هم نوشتند ولی به لطف خدا نقشه هایشان نقش بر آب شد، ولی یک حرف دارم و آن، اینکه واقعیت این است که ما سربازهای خوبی برای شما نیستیم، شما خیلی به ما امید بستید ولی ما سرباز های خوبی نیستیم و خیلی با آرمانهای امام، شهدا و شما فاصله داریم.”
یک شعر دیگری هم بود که رویم نشد مقابل آقا آن را بخوانم چرا که پیش خودم گفتم بیشتر از این، ایشان را ناراحت نکنم ولی دوست دارم اینجا بگویم:
مگر در جستجوی ربنایی تازه باشیم
وگرنه صد دعا زین دست یک نفرین نخواهد شد
مترسانیدمان از مرگ ما پیغمبر مرگیم
خدا با ما که دلتنگیم سرسنگین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد
بگو تا انتظار این است اسبی زین نخواهد شد
یک سری حرف هایی هم زدیم که نشان دهیم این جبهه نقاط قوتی هم دارد. گفتم که “این نقاط قوت همیشه باعث پیروزی این جبهه خواهد شد، و آن اینکه دشمن ما درک درستی از ما ندارد، آنها باید بدانند که این طرف، ما وارث نسلی هستیم که هنوز هم بعد از گذشت بیست و چند سال، وقتی پشت نوشته های پیراهن های فرزندان روح الله را از خاک بیرون می کشیم، روی آنها نوشته شده:
ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم”
وقتی این شعر را خواندم، بسیاری از جمعیت حاضر متأثر شدند و تکبیر گفتند و در نهایت بنده خطاب به حضرت آقا گفتم که “من جسارت کردم که در مقابل شما اینگونه صحبت کردم.”
واکنش های بعد از جلسه به صحبتهای شما چه بود؟
بعد از آن جلسه بسیاری با من تماس گرفتند که آقا را اذیت کردی و عده ای هم صحبت های من را حرف دل خواندند، به هر حال برخی دوست دارند که ما در لاک خودمان باشیم تا آنها هر کاری می خواهند، بکنند و خون به دل رهبری کنند اما کور خواندند چون ما بنا نداریم این اتفاق بیفتد و اگر چه در این مسیر، تلفات هم بدهیم به راهمان ادامه می دهیم.
گویا یک سری از هنرمندان و اهالی فرهنگ به این جلسه دعوت شدند ولی بهصورت قهر گونه در جلسه حضور پیدا نکردند، چه دلیلی برای این نیامدن وجود داشت؟
قبلش هم می دانستیم که برخی دعوت شدند ولی نخواهند آمد، هرچند که عملکرد این افراد دردآور است ولی با این اوصاف هنوز هم که هنوز است این ها را دوست می دانیم، اگرچه امام به ما آموخت ملاک حال فعلی افراد است، به بنده خبر دادند خیلی ها دعوت بودند ولی گفتند نمی آییم، چون که سه نقطه! من نمی دانم این جریان چه طلبی از این کشور و نظام دارند، مگر قرار است مقام معظم رهبری بهخاطر حرکات نابخردانه برخی افراد از شما دلجویی کنند؟ این ها ناراحتند که در انتخابات علیرغم بهکار بردن هرگونه نیرنگی، رأی نیاوردند، حالا قهر کردند، بهجای اینکه بهخاطر گذشته خود از ملت و رهبری عذرخواهی کنند، طلبکار هم شده اند، اولاً می خواهم به این آقایان بگویم کجای کار هستند؟ به قول معروف قطره دریاست اگر با دریاست، کدام هنر؟ چند مستند و فیلم ساختید، خیال می کنید می توانید سر مردم منت بگذارید؟ هنر هنوز هم استخوان آن نوجوانی است که روی زمین والفجرها افتاده است، اتفاقاً امام را هم ندید و تنها با فرمان یک حاج همت از پشت بی سیم به او گفتند بمان، و آن بچه ماند و شهید شد.
هنر این نیست که برخی ها میلیاردها تومان پول بیت المال را بگیرند، بعد فیلم «چهل سرباز» تحویل این ملت دهند، بعد هم در روزهای بحران به جای آنکه سره را از ناسره تشخیص دهند، این جماعت احمق، سمفونی “ای کاشها” به مقام معظم رهبری می نویسند و می گویند نمی آیم. این آقای نوری زاد که آن فیلم مسخره و بی مفهوم را ساخت و کلی هم پول بیت المال را به جیب زد، امروز از چه کسی طلبکار است؟
یا مثلاً آقای مجید مجیدی آمد گفت خیلی از دوستان می خواستند بیایند ولی دلشان شکسته بود، نیامدند. من میخواهم بپرسم دلشان از چه کسی شکسته و برای چه؟ همین آقای مجیدی فیلم انتخاباتی آن کاندیدا را ساخت که خدا می داند همان فیلم جبهه اسلام را شکست. بعد هم همین ایشان می گوید من بارها گفتم آن مادری که فرزندش معتاد بوده، هنرپیشه نبوده است و از این حرف ها، البته مقام معظم رهبری هم به او یادآوری کردند که انگار آقای مجیدی چون زمان جنگ نبودند، آن روزها را یادشان رفته است.
اگر شما فیلم برای یک جریانی، -به اصطلاح موج سبز- ساختی که بتوانی امتیاز بگیری و حالا رأی نیاوردید، از چه کسی طلب کار هستید، البته آقای ده نمکی هم به حق پاسخ دادند که ما هم حرفهای خیلی زیادی داریم، همین ها وام های میلیاردی و بودجه های میلیاردی برای فیلم های بی مفهوم می گیرند و همیشه هم خر ملا را سوارند ولی در روزهای بحران یک باره غیب می شوند.
این آقای شجریان که امروز ادعا دارد و منت سر ملت می گذارد، بیاید بگوید در زمان هشت سال جنگ آیا یک بیت شعر برای رزمندگان خواند؟ آیا یک بیت شعر برای دفاع مقدس خواند که امروز می رود ساز بیبیسی و صدای امریکا را کوک می کند، بعد هم شعر می خواند که تفنگت را زمین بگذار. می شود بگویید در زمان جنگ چهکار کردید، الآن جیره خوار عموسام شده اید.
هنر از دیدگاه ما این نیست که این آقایان مطرح می کنند و نمایش می دهند، هنر از نظر ما همان است که امام خمینی فرمودند “تنها هنری مورد قبول قرآن است که سیقل دهنده اسلام ناب محمدی، اسلام ائمه هدی، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان است که مایه شرم دشمنان باشد، هنری زیبا و پاک است، کوبنده سرمایه داری و کمونیزم خون آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط و سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام امریکایی باشد.”
لذا خیلی از این آقایان مسلمان هم هستند و نماز و روزه را هم به جا می آورند و اتفاقاً اهل هنر هم هستند ولی کدام هنر؟ هنری که در خدمت اسلام امریکایی باشد یا اسلام ناب محمدی؟
امام می فرمایند “هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی است، هنر در عرفان اسلامی ترسیم عدالت، شرافت، انسانیت و تجسم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است، هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالو صفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا لذت می برد، تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهان خواران شرق و غرب و در رأس آنها، امریکا و شوروری را بیاموزد.”
حالا آقای شجریان اگر که هنر تو تا حالا توی این مسیر نبوده که نبوده، از دیدگاه ما، شما هنرمند نیستید، اینکه هفت پرده آواز بخوانید، اگر نبود مافیایی که به شما میلیاردها تومان پول بدهد که بخوانید و بسازید، کجا شما هنرمند می شدید، آقای شجریان حق ندارد حرف بزند تا وقتی که حق آن مادر شهید ادا نشده است، برخی هنرمندان جیره خوار از سانفرانسیسکو و کالیفرنیا و نیویورک و واشنگتن امروز طلبکار نظام شده اند.
مقام معظم رهبری همچون علیابنابیطالب آنجایی که لازم باشد، می جنگند، چه بسا اینکه امروز ایشان ۳ جنگ با قاسطین، مارقین و ناکثین داخلی را پشت سر گذاشتهاند، اتفاقاً همه هم خودی بودند. رهبری به جنگ اینها رفت ولی در هیچ یک از این جنگها، شروع کننده ایشان نبودند.
معروف است که در جنگ با خوارج، حضرت علی(ع)، ابن عباس را فرستاد تا با آنها صحبت کند که برگردند. از حدود ۸ هزار نفر، حدود ۴ هزار نفر از جنگ منصرف شدند، امروز هم همین است. مقام معظم رهبری نمی خواهد با اینها بجنگند بلکه می خواهد اینها را به راه بیاورد، این جلسات هم در همین راستا است، هرچند این آقایان ذیحق نیستند ولی باز هم با اینها مدارا می شود، در حالی که این طرف، کلی مفقود الاثر و شهید و جانباز داریم، تازه اگر حقی هم داشتید، آن زمانی بود که در مقابل مردم قرار نمی گرفتید، نه اینکه امروز در برابر رأی اکثریت مردم صف آرایی کرده اید، امروز شما از چه کسانی خط می گیرید؟
وام بوده، شما گرفتید، پول بوده، شما گرفتید، امتیاز بوده، شما گرفتید، بعد کجا یک هنر ناب تحویل مردم دادید؟ اگر این باندها نبود و سرمایه گذاری روی نیروهای تازه نفس می شد، دهها شجریان متعهد از دل این سرمایهگذاریها بیرون می آمد. در همان جلسه یک بنده خدایی پیش من آمد، گفت فلانی من را میشناسی؟ من جزء همان گروه آباده هستم که شعر مادر برام قصه بگو را سرودیم و خواندیم، به او گفتم کجایی، چرا صدای شلیکت نمی آید، برگشت به من گفت آقای قاسمی این ابزار دست مافیا است و گرنه من گروه سرود جدید تشکیل دادم و کارهای قشنگی هم دارم ولی حاضر نمی شوند، پخش کنند.
کسانی که در زمان جنگ آنگونه خدمت کردند، امروز باید پشت صف رانتخواران بایستند، حداقل اگر پیشکسوت هستید، آبروی خود را هم حفظ کنید و تا آخر با نظام بمانید، نه اینکه با فلان خواننده زن ایرانی که در امریکا فحشا می کند و با مسعود رجوی و رضا پهلوی همنوا شوید.
برخی از چهره هایی که انتظار نمی رفت چنین رویکردی در قبال نظام داشته باشند، در جلسه با رهبری حضور نیافتند، چرا؟
جواب ما به این آقایان این است که یک انتخاباتی برگزار شد، شما باختید دیگر این بچه بازی ها چیست که در می آورید، این آقایان یا تا الآن نفهمیدند که این قصه فقط انتخابات نبود بلکه براندازی بود یا همنوایی می کنند، ما هم می دانیم قطع شدن وام ها و بودجه های آنچنانی برای ساخت فیلمهای مبتذل و استفاده از دختران بزک کرده در فیلمها و این قبیل موارد سخت است ولی امروز مردم این راه را انتخاب کرده اند و شما حق ندارید در برابر نظر آنها بایستید، ۱۶ سال خوردید و بردید و هر کاری کردید، حالا امروز تن به رأی مردم بدهید.
برخی حواشی هم در جلسه به وجود آمد که گویا بسیاری از حاضران در جلسه را ناراحت کرد، این حواشی جنجالی چه بود؟
جدای از اینکه مجری برنامه چندان به شرایط مسلط نبود، حتی بسم الله الرحمن الرحیم هم نگفت و در مدیریت زمان هم بد عمل کرد، برخی حواشی هم بود که ناراحت کننده به نظر می رسید. در بین جلسه یکی از سرداران که خودش باید عامل نظم باشد، بی ادبانه بین صحبت آقا پرید و گفت من صحبت دارم، علیرغم اینکه سه مرتبه مقام معظم رهبری تذکر دادند که نظم جلسه را به هم نریزید، این آقا از وسط جمع با صدای بلند آمد پشت تریبون و یک مطلب پیش پا افتاده ای مطرح کرد که البته رهبری جواب این آقا را به خوبی دادند، جلسه را اداره کردند. به عنوان یک نظامی اگر یک چنین حرکتی در ستاد مشترک انجام شده بود، هر کسی بود، حداقل یک ماه برایش زندان در نظر می گرفتند و بعد هم چون متولی، حرمت امام زاده را نگه نداشت، بی نظمیهای دیگری را نیز شاهد بودیم، مثلاً یک آخوندی بلند شد گفت ما حرف داریم و با پرویی آمد و از خودش تعریف کرد.
این که می گوییم جبهه فرهنگی شلخته است، همین است که مشاهده می کنید، وقتی حرمت به عنوان یکی از مولفه های فرهنگ اسلامی نگه داشته نمی شود، این اتفاق پیش می آید.
به هر ترتیب امیدواریم در جبهه فرهنگی علیرغم کمی و کاستی ها بتوانیم با یک مرکز فرماندهی و نیروهای اجرایی گوش به فرمان در برابر حربه های فرهنگی دشمن مقابله و حتی حمله کنیم.
این آقای شجریان که امروز ادعا دارد و منت سر ملت می گذارد، بیاید بگوید در زمان هشت سال جنگ آیا یک بیت شعر برای رزمندگان خواند؟ آیا یک بیت شعر برای دفاع مقدس خواند که امروز می رود ساز بیبیسی و صدای امریکا را کوک می کند، بعد هم شعر می خواند که تفنگت را زمین بگذار. می شود بگویید در زمان جنگ چهکار کردید، الآن جیره خوار عموسام شده اید.