هوالمحبوب
سلام علیکم
” همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم. می خواستم فریاد شوق و زمین وآسمان را با فداکاری و آسمان پایداری خود بلرزانم. می خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان ومصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم. می خواستم آنچنان نمونه ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند، طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کسی در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگیرد و راه فرار برای کسی نماند…”
این ها سطرهایی است که رنگشان را از قلم چمران گرفته اند و از خاک به افلاک رسیده اند. یادم هست شمعی را که چمران کشیده بود که خودش را کشیده بود که او همان شمعی بود که برای نور بخشیدن و روشن کردن جهان پر از جهل آمده بود…
همسرش از آن شمع و حال و هوایش می گفت:
((بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه، رفتم. در طبقه اول مرا معرفی کردند به آقایی وگفتند ایشان دکتر چمران هستند. مصطفی لبخند به لبش داشت و من خیلی جا خوردم. فکر می کردم کسی که اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می ترسند باید آدم قسی ای باشد، حتی می ترسیدم، اما لبخند او و آرامشش باعث غافلگیری ام شد. دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضعی خاص گفت: “شمایید؟ من خیلی سراغ شما را گرفتم، زودتر از این ها منتظرتان بودم.”مثل آدمی که مرا از مدت ها قبل می شناخته حرف می زد، عجیب بود. به دوستم گفتم: “مطمئنی دکتر چمران این است؟” مطمئن بود.
مصطفی تقویمی آورد مثل همان که چند هفته قبل سید غروی به من داده بود. نگاه کردم و گفتم: “من این را دیده ام.” مصطفی گفت:” همه تابلو ها را دیده اید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟” گفتم:” شمع. شمع مرا خیلی متاثر کرد.” توجه او سخت جلب شد و با تاکید پرسید:”شمع ؟ چرا شمع ؟” من خود به خود گریه کردم، اشکم ریخت. گفتم:”نمی دانم. این شمع، این نور، انگار در وجود من هست، من فکر نمی کردم کسی بتواند معنای شمع و از خود گذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد.” مصطفی گفت:” من هم فکر نمی کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند.”
پرسیدم:” این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش، آشنا شوم.” مصطفی گفت:”من.”
بیش تر از لحظه ای که چشمم به لبخندش و چهره اش افتاده بود تعجب کردم ” شما! شما کشیده اید؟” مصطفی گفت:” بله، من کشیده ام.” گفتم:”شما که در جنگ و خون زندگی می کنید، مگر می شود؟ فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید.”
بعد اتفاق عجیب تری افتاد. مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من. گفت:” هرچه نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده ام.” و اشکش سرازیر شد.))
همین ها بود که وقتی برای طراحی تصویری به مناسبت شهادت دکتر چمران دست به کار شدم، یاد شمع افتادم وسعی کردم نام شهید چمران رو به گونه ای خطاطی کنم که تداعی کننده شمع باشد.
برای دریافت این تصویر، یک صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بفرستید.
برای مشاهده تصویر در ابعاد اصلی ، روی تصویر بالا و یا اینجا کلیک کنید.
–
لینک کمکی – پیکوفایل
–
برای دریافت فایل لایه باز (psd) تصویر اینجا کلیک کنید.
–
لینک کمکی – پیکوفایل
–
هر گونه استفاده از تصاویر (در قالب بنر ، پوستر و یا امور تجاری) که موجب نشر فرهنگ اسلامی می شود موجب خوشحالی و رضایت ماست.
یا علی مدد
برای دانلود رایگان کلیه فایل های لایه باز ( Psd ) سایت عصر انتظار ( به جز تصاویر ارسالی کاربران ) بر اساس تاریخ انتشار مطلب و نام فایل لایه باز از لینک زیر استفاده کنید :
دانلود رایگان فایل های لایه باز مطالب ، بر اساس تاریخ انتشار مطلب و نام فایل لایه باز
2 دیدگاه
شرمنده شهدا
با سلام
پیشاپیش فرا رسیدن ماه محرم را تسلیت عرض میکنم
فکر کنم مشکل سرورتون تا حدودی حل شده است.
اگر امکان دارد فایل لایه باز این طرح را هم قرار دهید.
واقعا طرحون زیباست .
ممنون
عصر انتظار
سلام برادر
به دلیل مشکلات سرور دانلودی موفق به قرار دادن فایل لایه باز نشدم.
ان شاء الله پس از رفع مشکل قرار خواهم داد.