متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1385/4/15
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
الهی انطقنی بالهدی والمهمنی التقوی
بحث خودباوری و خودباختگی مطرح بود، یک خورده راجع به خودباختگی صحبت کردیم، و الان هم یک مقداری راجع به خودباوری صحبت می کنیم.
موضوع: خودباوری، دل آرام، نفس مطمئنه، بهداشت روانی، هر لقبی می خواهید بدهید بدهید، کاری به الفاظ نداریم. چیزهایی که باعث می شود که انسان خودش را ببازد گفتیم یا اعتقادات است، یعنی هستی را بی هدف می داند خودش را می بازد؛ مرگ را پوچی و نیستی می داند خودش را می بازد. حرص و طمع خودش را می بازد. پدر و مادرش را تحقیر کردند، یک آدم ذلیل بار آمده، خودش را می بازد. توکل ندارد خودش را می بازد؛ خبر از تمدن خودش ندارد، خودش را می بازد؛ این نمونه هایش را در جلسات قبل گفتیم و عوامل مختلفی هست که خدمتتان گفتیم. مثلاً عوامل اعتقادی، عوامل فرهنگی، عوامل اقتصادی، عوامل خانوادگی، اینها را گفتیم. آنوقت نتیجه خودباختگی این است که آدم خودش را ارزان می فروشد، امضایش را با یک سکه می فروشد، برای خاطر یک بستنی دروغ می گوید، برای رودربایستی دروغ می گوید، راحت دروغ می گوید، راحت امضا می کند، هرجا می خواهند می برندش. یک پولی می دهند، ازش رأی می گیرند، این آدمهای ضعیف و ذلیل و خودباخته در مقابل آدمهای باوقار، دل آرام، نفس مطمئن، این یک مثل کوه است، تکان نمی خورد.
1- نقش جهان بینی الهی و مادّی در زندگی
حالا؛ عواملش را بررسی کنیم، عوامل این خودباوری. 1- جهان بینی، بگوییم دید، دیدِ مستدل، امیدآفرین به هستی و نظام. اگر دیدش، اینکه می گویند جهان بینی یعنی دین، می گویند چه جهان بینی دارد، جهان بینی الهی، جهان بینی مادی، یعنی دید الهی، دید مادی، با عینکی که نگاه می کند به هستی، می گوید این هستی صاحب دارد، حساب دارد، خدا حکیم است، همه کارهایش روی حکمت است، ممکن است همه حکمت خدا را ما نفهمیم ولی کاری خلاف حکمت سر نمی زند، حرفهای خدا صادق است، قول های خدا صادق است، «لَقَدْ صَدَقَكُمْ اللَّهُ وَعْدَهُ» آل عمران/ 152، «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنْ اللَّهِ قِيلًا» النساء/122 چه کسی صادقتر از خداست؟ به آینده خوش بین است، آینده مال ماست، ما مهدی داریم، ما قرآن داریم، آخر تاریخ حق بر باطل پیروز می شود، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» التوبة/33، الفتح/28، الصف/9 قرآن سه مرتبه گفته اسلام کره زمین را خواهد گرفت، همه توطئهها خنثی می شود، پشت پردهها لو می رود، «وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» البقرة/72 هرچه پنهان کنی خدا لو می دهد، این یک دیدی دارد که دیدش استدلالی است، عقایدش مستدل است، امیدآفرین است، مطابق با فطرت است، این یک عامل است.
2- توجه به کرامت و شرافت انسان
عامل دوم توجه به ارزش خودش. ببین، گاهی آدم وقتی توجه به ارزش خودش ندارد خودش را می بازد. مثلا دیدی که یک وقت یک بچه یک لیوان را می شکند، در خانه می گوید حواست را جمع کن، مگر کور هستی؟ گاهی هم می زند روی دست بچه، اما اگر در میهمانی روبروی مهمانها حتی دیس برنج از دست بچه افتاد شکست، مهمانها می گویند آه، می گوید طوری نیست، این بچه است، شکستنی هم برای شکستن است، این بچه است، طوری نیست، آب ریخت، آب روشنایی است، همین خانواده ای که صبح سرِ بچه داد کشیدند، ظهر دیس هم افتاد، هیچ داد نکشیدند، چرا؟ چون ظهر توجه به این که من صاحبخانه هستم، یک کسی هستم، حالا خواهند گفت عجب خانواده بی شخصیتی که برای یک نعلبکی، حال مهمانها را گرفت. یعنی ببینید وقتی شما پشت دوربین هستید، دکمه یقهات را می بندی، درست می نشینی، حتی اگر پشت دوربین عطسه کنی، آه، معذرت می خواهم، در خانه بیست تا هم عطسه می کنیم معذرت نمی خواهیم، اما اینجا چون خودمان را در برابر مردم می دانیم می گوییم معذرت می خواهم، یک سرفه هم می کنیم می گوییم معذرت می خواهم. انسان توجه داشته باشد که پشت دوربین است، این به هر حال، ما خیلی می ارزیم، مخت خیلی می ارزد، در اختیار هر خواننده ای قرار نده. آقا این موسیقی را ارشاد گفته حلاله، در حالی که ارشاد حق ندارد بگوید حلال است یا حرام است، هیچ ربطی به ارشاد ندارد، وزارت است، خوب باشد، وزارت باشد، مگر وزارت مجتهد است؟ اگر این موسیقی تو را تحریک می کند حرام است. حالا دور تا دورش را هم تمبر بزنند، یعنی اگر شما یک گوشتی را می خورید مریض می شوی این گوشت برای شما حرام است، حالا هی بگویید آقا پزشکها تمبر، مهر زدند به آن، دور تا دور یک گوشت هم مهر بخورد وقتی شما خودت می دانی که بخوری مریض می شوی، شما چه کار داری به مهر پزشک؟ مهر پزشک ارزشی دارد، اما خودت هم یک ارزشی دارد، بنابراین توجه به کرامت انسان. شما همین که بفهمی آقا، شما یک آدم تحصیلکرده ای بودی، شما مکه رفتی حاج خانم شدی، حاج خانم چرا این حرفها را زدی؟ چرا از سر قبر پیغمبر آمدی به مردم همچین کلمه ای گفتی؟ تهمت زدی؟ تو حاج خانم هستی؟ تو آخوند هستی؟ آخوند سیگار کشید؟ یعنی اگر توجه داشته باشی که تو روحانی هستی، تو تیمسار هستی، در خیابان دویدی؟ سرداری، زنجیر دست گرفتی همچین کردی؟ اه، زشت است، سرداری تو، یعنی توجه داشته باشیم که ما یک کسی هستیم، خیلی کارها را نمی کنیم، خیلی حرفها را نمی زنیم، خیلی کارها را نمی کنیم. توجه به ارزش خود.
3- نقش همسر و یار همراه در زندگی
خوب؛ از چیزهایی که باعث دلِ آرام است همسر و یار همراه. از چیزهایی که به آدم آرامش می دهد همسر است، اگر همسر، ببینید، نوح زنش با او موافق نبود، پسر هم دیدید که چی شد. فاطمه زهرا با امیرالمؤمنین همراه بود، دیدید بچهاش چی شد. نمی خواهم بگویم اینها تمام علت است، ولی بی اثر نیست، اثر مهمی هم دارد. بنده اگر یک حدیثی در تلویزیون می خوانم اگر خانوادهام به من آرامش دهد، مزاحمم نباشد، خوب بحثم چیز دیگری درمی آید اما وقتی می خواهم بیایم اگر یک کلمه ای بگوید که حواس من را به هم بریزد اصلا همه چیزها قاطی پاتی می شود. یک خلبان همین طور، یک معلم همین طور، یک دبیر، استاد دانشگاه، روحانی، کارمند، پزشک، متخصص، یک همسر همراه نقش مهمی دارد در آرامش و در توفیقات. در همه ثوابها هم شریک هستند. یعنی اگر همسری، نگوید آقا خوب من در خانه بچه داری کنم، غذا بپزم، چی، چی، چی، و پس سهم ما چی می شود؟ اجر شما محفوظ است، در همه خیرها شریک هستی. حتی کارهای ساده، حتما این حدیثی که می خواهم بخوانم از من شنیده اید، فکر می کنم از من شنیده باشید، چون این را یادم هست که گفتم.
عده ای رفتند مکه یک نفر را پهلوی کفشها گذاشتند، گفتند بنشین پهلوی کفشها ما می رویم طواف. امام فرمود آن کسی که پهلوی کفشها نشسته، کفشها را حفظ می کند ثوابش کمتر از آن نیست که دارد طواف می کند. یعنی اینطور نیست که آن آقا طواف می کند، من کفشداری بشوم؟ خدا که نگاه نمی کند به اینکه کی کفش دار است کی طواف می کند، خدا حساب می کند هر دو کار خیر است، در کار خیر همه شریک هستند.
4- محکم کاری در امور دینی و اجتماعی
خوب؛ محکم کاری، از عوامل آرامش است. خیلی آیه داریم برای محکم کاری. مثلا دینت را گفته محکم کاری کن. فقط مرجع تقلید، مرجع هم سعی کن باسوادترین، با تقواترین، بی هوس ترین، دینت را از او بگیر. فلان شاعر شعر گفته، خوب شاعر شعر گفته ما که نمی توانیم دینمان را از شعر بگیریم. عبادت به جز خدمت خلق نیست، بسمه تعالی، اشتباه کردی، خدمت به خلق عبادت هست، اما عبادت به جز خدمت خلق نیست حرف درستی نیست. دین را که نمی شود از شعرا بگیریم، دینمان را که نمی توانیم از فیلسوفها بگیریم، فیلسوفها یک مقدمه ای درست می کنند، یک نتیجه ای می گیرند، فردا ممکن است یکی از این مقدمات لغو شود. اینها با یک مقدمه لغو می شود، ما که نمی توانیم دینمان را از آنها بگیریم.
خوب؛ دینمان را از مقاله بگیریم، از روزنامه بگیریم، از پدر و مادر بگیریم، نه. آقا در معامله قرآن می گوید داد و ستد می کنید بنویسید: «فَاكْتُبُوهُ» بنویسید، «إِذَا تَدَايَنتُمْ» البقرة/282 این قرآن یک آیه داریم در یک صفحه قرآن است، در یک صفحه قرآن همیشه چند تا آیه است اما یک آیه در قرآن است که از نوک صفحه شروع می شود تا آخر صفحه. بزرگترین آیات قرآن مال تنظیم اسناد تجارتی است، یعنی وقتی داد و ستد می کنید بنویسید. کم باشد، صغیر باشد، کبیر باشد، وقتی هم می نویسید دو تا شاهد هم بگیرید، اگر نویسنده هم نیست دعوت کنید از یک نویسنده بنویسد، اگر از نویسنده دعوت کردند، نویسنده ناز نکند. بزرگترین آیات قرآن، آیات حقوقی است. وقتی آدم سند دارد، چک دارد، سفته دارد، حالا ندارد هم «فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ» البقرة/283 گروگان بگیرید، آقا من ده میلیون از شما وام می خواهم، بسیار خوب، برویم محضر یک دنگ خانه، دو دنگ خانهات را به اسم من کن، من پول به تو می دهم، بعد وقتی داشتی پس بده. یک جایی یک چیزی می گویند ضرب المثل است، می گویند از شتر دور بخواب، خواب آشفته نبینی. من اگر به بیست نفر وام دادم اما از بیست نفر گرو گرفتم، راحت می خوابم، این چه بساطی است، بردند، خوردند، هی به هم می ریزد اعصابت، نه آقا از او زمین گرفتی، از او خانه گرفتی، از آن هم ماشین گرفتی، برای دل آرام بنویسید، رودربایستی نکنید، رفاقت بازی نکنید، امروز رفیق هستید به هم وام می دهید، بعد می بینید برد و خورد و فلان.
این محکم کاری که می گویم در کار هم محکم کاری باید باشد. جنازه ای را خاک می کردند، حضرت خشت هایی را هم که به هم می چسباند لای خشتها هم گل می مالید. یک نفر گفت یا رسول الله بابا این مرده، شما هم داری این خشتها را می چینی در لحد، ول کن خاک بریز رویش تمام می شود می رود. فرمود: خدا دوست دارد کسی هر کاری می کند محکم کاری کند، سرهم بندی نکند.
5- نقش تشویق در خودباوری
تشویق. تشویق دیگران باعث می شود انسان خودش را باور کند، اما اگر تشویق نشد طرف دلسرد می شود. عوامل خودباوری، تشویق مردم، تشویق دیگران. قرآن بخوانم: خدا به پیغمبرش می گوید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» التوبة/103 از مردم صدقه و زکات بگیر «وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» التوبة/103، «صَلِّ عَلَيْهِمْ» پیغمبر، «صَلِّ عَلَيْهِمْ» یعنی صلوات بفرست بر مردم، «صَلِّ عَلَيْهِمْ». در آیه دیگر دارد «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ» الأحزاب/56 هم به ما می گوید « صَلُّوا عَلَيْهِ» هم به پیغمبر می گوید «صَلِّ عَلَيْهِمْ» یعنی پیغمبر مردم را تشویق کند، مردم. . . این نظام اسلامی این است، یعنی رهبر به مردم درود بفرستد، مردم به رهبر. این نظام اسلامی است.
6- نشانه جامعه بهشتی و دوزخی
اما نظام جهنمی. نظام جهنمی آیهاش این است، می گوید که «كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ» الأعراف/38 هر دسته ای که ریخته می شوند به جهنم، « لَعَنَتْ أُخْتَهَا» این به آن لعنت می کند، آن به این لعنت می کند. اگر دیدی در یک خانه و کارخانه و بازار و مغازه و اداره و نهاد، اگر دیدی همه به هم درود می فرستند، اینها نظام الهی است، اگر دیدی همه به هم فحش می دهند، اینها نظام جهنمی است، چون آرم جهنم این است: «كُلَّمَا» یعنی هر زمانی، « دَخَلَتْ» داخل شد امتی، هر وقت یک گروهی، امتی وارد جهنم شدند لعنت می کند به آن امت دیگری، این به آن لعنت می کند، آن هم به این لعنت می کند، اگر نظام، نظام درود بود نظام اسلامی است، اگر نظام، نظام لعنت بود جهنمی است، منتهی تشویق هم باید مواظب باشید که به لوسی کشیده نشود. گاهی وقتها مثلا ما می گوییم تشویقش کنید، چه کرده که تشویقش کنیم؟ کاری نکرده. آقا سالروز تولد ایشان است، خوب حالا، خودش چی کار کرده؟ ما یکی از افتخاراتمان این است که تاریخ ما هجری است، یعنی چه؟ یعنی پیغمبر و مسلمانها هجرت کردند، هجرت یک کاری است، مسیحیها تاریخشان میلادی است، میلادی یعنی حضرت مریم، حضرت عیسی را زائید، آخر زائیدن که دست خودش نیست، مگر می توانست که نزاید؟ زائیدن یک کار قهری اجباری بوده ولی هجرت یک کار اختیاری است، بر اساس کار اختیاری، مثلا بگویید جایزه بدهید به این آقای قد بلند، خوب حالا مثلا من قدم بلند است، مگر می توانستم کوتاه شوم؟ بله، جایزه باید داد برای کسی که یک کاری کرده، ما متأسفانه جایزهها را بردند به یک سمتی که، عرض کنم که، هرکس اسمش فلان است، هرکس قدش فلان است، هرکس مثلا، حتی من اعتقادم این است که روی صوت هم نباید جایزه بدهیم، بابا حالا خدا به او صوت داده، به او نداده. حالا باید جایزه به او داد؟ خوب دست خودش نیست، خدا به او داده. مثل اینکه بگوییم هر کی خوشگل است جایزه بگیرد، خوب حالا دست خودش نبوده زشتی و خوشگلیاش که، باید دید خودش چه کرده، یعنی جایزه بر اساس کار انتخابی، اختیاری، این هم کار کمال باشد والا یک کاری که کمال نیست که. . . یک کسی آمد پهلوی من گفت آقای قرائتی شما یک عمره به ما بده، یک وقتی من کسانی که روی قرآن یک کاری کرده بودند یک جایزه هایی به آنها می دادیم، تا حالا حدود صد نفر را ما فرستادیم مکه، اینها مثلا یک کاری کردند، خوب این کار قابل، البته این کار را او باید تعیین کند. گفت آقا یک جایزه ای می خواهم، گفتم چی؟ گفت من قرآن را از این طرفی حفظ هستم، گفتم یعنی چی؟ گفت امتحان کن، از این طرف می خواند، مثلاً « الضَّالِّينَ»، « نَسْتَعِينُ»، « الْمُسْتَقِيمَ» از این طرفی می خواند، من دیدم خیلی زحمت دارد، آخر شما ببین مثلا یک شعر را خواسته باشی از آن طرف کنی، مثلا اصفهان، خواسته باشی از آن طرف خوانده باشی، می شود ناهفصا، چی می شود این؟ این یک چیز دیگر می شود. سعدیا، مرد نکونام نمیرد هرگز، حالا از آن طرف بخواهی بخوانی چی در می آید. . .
من او را امتحان کردم، قرآن را باز کردم دیدم از این طرفی می خواند، هرچی نگاهش کردم گفتم می خواهی برویم دیوانه خانه، گفت چرا؟ گفتم احمقی کردی، ما در قرآن پنج تا دستور دادیم، خوب گوش دهید، ما با قرآن، قرآن را هم باید از قرآن یاد بگیریم چه کار کنیم، تو بیخود دنبال این کار. . .
7- وظایف ما در برابر قرآن
یک، قرائت، به چه دلیل؟ قرآن می گوید « فَاقْرَءُوا» یعنی قرائت کنید، این آیه قرآن است، چند تا آیه بخوانیم؟ هرچه حال داری، « مَا تَيَسَّرَ» به مقدار نشاط، « فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ» المزمل/20 به مقدار نشاط، چه جوری بخوانیم؟ حقّ تلاوت، حقّ خواندن، به چه دلیل؟ برای اینکه قرآن می گوید « حَقَّ تِلَاوَتِهِ» البقرة/121 این هم آیه قرآن است، به چه نحوی بخوانیم؟ ترتیل، قرآن می گوید « وَرَتِّلْ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» المزمل/4 خوب وقتی خواندیم چه کنیم؟ می گوید تدبّر، فکر کن روی آیات، وقتی تدبّر کردیم چه کنیم؟ می گوید عمل، وقتی عمل کردیم چه کنیم؟ می گوید تبلیغ به دیگران. «بِاِسْمِ اللَّهِ» این راهی است که قرآن به ما گفته است، گفته قرآن بخوانید، مقداری که نشاط دارید بخوانید، حق تلاوت، آرام خواندن، تدبر کردن، عمل کردن، به دیگران رساندن، این راه قرآن است، حالا « إِذَا الشَّمْسُ » التكوير/1 یا « كُوِّرَتْ » یا « كُووِّرَتْ»، یا «هَیت لک» یا «هِیت لک»، ور رفتن به تجوید، تجوید خوب است، اما ور رفتن، کسی شصت سال عمرش را صرف، اینها که قاری بین الملل هستند دیگر چقدر می خواهید قاری باشید؟ خوب بروید سراغ تفسیر و تدبر، مگر شما قاری نیستید؟ اگر شما قاری هستید قرآن می گوید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» النساء/136 تو که مؤمن هستی یک خورده برو عمیقتر، شانزده سال قاری است، چهل سال قاری است، خوب است قاری، نمی گویم بد است، می خواهم بگویم یک قدم برود جلوتر، بعضی چیزها را نمی شود تغییرش داد، مثلا حضرت علی اصغر شش ماهه است، نمی شود سال دیگر گفت ببین امسال سال 85 است، بگوییم حضرت علی اصغر هفت ماهه است. بابا یک سری چیزها را نمی شود تکان داد ولی تدبر قرآن را هرچه قرآن را نگاه می کنی حرف از آن درمی آید. قرآن خیلی حرف دارد. حفظ قرآن، بله حفظ قرآن، آیه که نداریم، حدیث هم نداریم، فقط یک حدیث داریم، هرکه قرآن را حفظ کند یادش برود پدرش را درمی آوریم، اما حفظ قرآن یک ارزش است، کسی اگر هوشش خوب است، به مغزش فشار نمی آید، حفظ قرآن یک ارزش است، حفظ قرآن ارزش است، ارزش است، ارزش است، اما به شرطی که به مغز و به بچه فشار نیاید.
آقا قبل از هفت سالگی، پیش دبستانی، بگذار این را بگویم ولو خلاف سلیقه خیلیها است، من روز قیامت گیر خواهم بود اگر این حرفها را نزنم، خدا روز قیامت یقهام را خواهد گرفت، خواهد گفت چرا نگفتی؟ تقیه کردی، ترسیدی، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، حرف خطرناکی می خواهم بزنم، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، (دع) یعنی رها کن، (ابنک) فرزندت را، (سبع سنین) بچه را تا هفت سال به او فشار نیاور، ولش کن، ما به چه دلیل بچه سه ساله و چهار ساله را می گوییم قرآن حفظ کن، با کدام آیه، با کدام حدیث، بله یک وقت تیزهوش است خودش در هوا یک چیزی را گرفت، گرفت، اما ما این را بفرستیم. . . دین ما این را می گوید، شما یک آیه بیاورید یا یک حدیث که ما باید از پیش دبستانی کلاس بگذاریم، یک آیه یا حدیث بیاورید ما برمی گردیم از حرفمان. من نمی دانم دین ما الان دست کی است، چه بودجه هایی هم می دهند برای پیش دبستانی، آنوقت آقا لیسانس گرفته، پول ندارد، نه زن دارد نه خانه نه شغل، بودجه مملکت را می خواهد ببرد برای بچه سه ساله، این چشم است، این گوش است، این آبی است، این سبز است، بزرگ می شود می فهمد. بودجه می گذاریم برای بچهها، فشار می آوریم به مخ بچهها، اسلام گفته فشار نیاور بودجه را هم بده به آن کسی که خانه و زندگی می خواهد. نمی دانم حالا، (دع ابنک)
نگاه به محرومان آرام بخش است، نگاه به محرومان. گاهی وقتها آدم از زندگیش راضی نیست، اما وقتی نگاه کرد به دیگران، نه بابا خیلی چیزی داریم.
8- مقایسه زندگی خود با محرومان نه ثروتمندان
ششم، توجه به دیگران، اگر توجه به دیگران کنیم دیگر خودمان را نمی بازیم. عوامل خودباوری، دل آرام. گاهی آدم خودش را می بازد می گوییم بیا، چرا خودت را باختی؟ قرآن بخوانم، پیغمبر، «كُذِّبَتْ رُسُلٌ» الأنعام/34 تمام انبیاء تکذیب شدند، خبری نیست، «فَاصْبِرْ» هود/49 تحمل کن، «کما صبر اولوالعزم» همه صبر کردند، رزمنده، ترکش در بدنت است؟ خوب صدامیها هم ترکش در بدنشان است، «إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ» النساء/104، «فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ» النساء/104 اگر شما درد دارید، آنها هم درد دارند، اگر اینجا گرانی شد، همه کشورها تورم است. یعنی اگر انسان توجه به دیگران هم داشته باشد که بابا این مشکل عمومی است. وقتی گفت مشکل عمومی است آدم آرام می شود. آخر این جوان فکر می کند این چه وضعی است؟ استاد دانشگاه اگر بگوید دانشجو، ما زمان دانشجوییمان این رقمی درس خواندیم، یک آیت الله العظمی بگوید آقای قرائتی، ما طلبگیمان این رقمی بود، وقتی سختی های دیگران را چشیدیم برای ما عبرت می شود، به ما تحمل می دهد، صبر می دهد، این خیلی مهم است.
خوب؛ موعظه و تذکر. اینها از عواملی است که انسان آرام می شود. موعظه و تذکر، گاهی وقتها آدم ناراحت است، آبروی من را بردند، پشت سر من حرف درآوردند، شب نامه تقسیم کردند، هی ناراحت است که چرا این را دارند در جامعه به رگبارش بستند، تهمت و شایعه. می گوییم ببین، به پیغمبرها می گفتند مجنون، چه فحش هایی می دادند، یک خورده جسارتها را بنویسم. شاعر، آیه قرآن است، کاهن، آیه قرآن است، مجنون، آیه قرآن است، ساحر، آیه قرآن است، «أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» الفرقان/4 یک قوم آخری پشت پرده دارند کمکش می کنند، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» النحل/103 پشت پرده یک کسی دارد یادش می دهد، حرفهایش دست خودش نیست. البته همه را هم یک جا نمی گفتند، یعنی نمی آمدند به پیغمبر بگویند. . . آخر ما که فحش می دهیم می گوییم پدر فلان، مادر فلان، ننه فلان، ما کیلویی فحش می دهیم، آنها نه، فحش هایشان فنی بود، مثلا آیاتی که ریتم داشت، « إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ»، «إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ»، «إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ »، «إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ»، «إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ»، « بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» التکویر/1-9 ریتم او، شعر می گوید، یعنی بر اساس آیات ریتم دار می گفتند. . . بر اساسی که بعضی آیات از غیب خبر می دهد می گفتند کاهن، بر اساسی که حرفهایش اثر می گذاشت روی مردم می گفتند ساحر، حالا، جسارت است دیگر، «إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ» الأعراف/60 به پیغمبر گفتند تو اصلا ضلالت، گمراهی. «إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ» الأعراف/66 اصلا خل هستی. این که به پیغمبر هی می گفتند « لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ» فرمود «لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ» الأعراف/61 نخیر من گمراه نیستم. این که می گفتند «إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ» الأعراف/66 خل هستی، فرمود « لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ» الأعراف/67، «إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ»، «لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ»، «إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ»، « لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ»، ما وقتی دیدیم که بعضیها که خودشان را می بازند، منفجر می شوند، عصبانی می شوند، هیجانی می شوند، این بخاطر حرفهای این و آن است، اما اگر بفهمیم که بابا امام را چهل و سه تا رادیو دری وری می گفت زمان جنگ، الان قبر امام از نفس صدام عزتش بیشتر است. این همه حرف زدند، مثلا کاریکاتور کشیدند پیغمبر عزیز شد یا ذلیل شد، پیغمبر عزیز شد و آنهایی که کاریکاتور کشیدند ذلیل شدند، اینطور نیست که، قرآن گفته «وَمَكَرُوا» آل عمران/54 هرچه می خواهید مکر کنید، «وَمَكَرَ اللَّهُ» آل عمران/54.
بسیار خوب؛ رفتار و آمد باعث آرامش است. گاهی انسان در خانه تنها است، وحشتش می گیرد، این چه شهری است، اینجا گورستان است، اینجا قبرستان است، اینجا آدمهایش مثل مردهها هستند، همین طور که مردهها پهلوی هم هستند ولی خبر از هم ندارند اینجا هم زنده هستند ولی خبر از هم ندارند.
9- صله رحم و رفت و آمدهای خانوادگی
رفت و آمدهای مفید، رفت و آمدهای ساده. مادران ما یکاش جو می پختند، بیست تا خانه جمع می شدند می خوردند، حالا یک میهمانی یک پروژه شده، سه شنبه مربا درست کردن، چهارشنبه ترشیها، پنج شنبه سبزی نمی دانم چی، و لذا سالی مثلا یک ملاقات می کنند، این هم چقدر خرج، چقدر استرس، آرام می وشد زندگی کرد. دو تا پیرمرد بودند هر دو مردند. پدر من، خدا اموات را رحمت کند، رفته بود خانه یکی از حاجی های کاشان، پدر من حاجی بود، او هم حاجی بود، این شیرینی را خرید و گذاشت توی کاسه و گفت حاجی، گفت بله، گفت ببین شکستنی داریم، قدیم شکستنیها را در آن تاقچه های بالای اتاقها می گذاشتند ما می گفتیم رف، گفت ببین شکستنی داریم، حالا شیرینیاش را می خواهیم بخوریم، حالا من بلند شوم بیاورم و ببرم. راحت زندگی می کردند، شد شد، نشد، نشد، الان اگر یک بشقاب بشکند، این خانم کودتا می کند، این بشقاب برمی دارد تمام شکستنیها را گل بشقاب ششم باید رنگ گل آن پنج تا بشقاب باشد. انگار تمام مهمانها با دوربین می آیند فیلمبرداری می کنند، بعد هم در سایت می گذارند، تمام اتریش و بلژیک می فهمند که گل بشقاب ششم به گل بشقاب پنجم نخورد بابا، خودمان خودمان را گیر گذاشتیم، والا راحت می شود زندگی کرد، یک مقدار استرسها وهمی است. خیال می کنیم، وهم است، وهم است، وهم. یک نفر می گفت من شش ماه است زنم با من قهر است، می گفتیم چه کار کردی؟ می گفت زنم خواب دیده که من یک زن دیگر گرفتم. می گویم بابا من چه خاکی به سرم کنم تو خواب دیدی؟ یعنی گاهی وقتها زندگی می رود روی هوا بخاطر خواب و خیال و وهم و خیال، همین طور خیال، حیف، حیف زندگی شیرین را خودمان برای خودمان جهنم می کنیم.
خدایا، زندگی ما را در دنیا بهشتی، در آخرت هم جزای ما را بهشت قرار بده(الهی آمین). از استرسها، ناآرامیها، اضطرابها، از چیزهایی که باعث خودباختگی و هیجان است همه ما را دور بدار(الهی آمین). عوامل آرامش، علائم خودباوری، ایمان، توکل، قناعت، علم، اشتغال، همسری موافق، یار خوب، علم مفید، خدایا آنچه عوامل خودباوری است در ما و جامعه ما روز به روز تقویت بفرما(الهی آمین). رهبر عزیز ما، دولت عزیز ما، امت عزیز ما، مرز عزیز ما، آب و خاک عزیز ما، جوانهای عزیز ما، ناموسی عزیز ما، نسل عزیز ما را حفظ بفرما(الهی آمین). عزیزِ عزیزان، قطب عالم هستی، قطب عالم هستی، یک کتابی آخوندها می خوانند آخرین کتاب است به نام کفایه، مال آخوند خراسانی است، همسر ایشان مریض شده بود دکترای بغداد دیگر جواب داده بودند، دو تا پسر داشت رفتند پهلوی یک کسی که علم غیب داشت، گفتند ببینیم مادرمان خوب شدنی هست یا نه، جواب داد بعد شک کردند، گفتند بیائیم امتحان کنیم، یک چیزی در ذهنمان بیاوریم، در ذهنشان آوردند که حضرت مهدی الان کجاست، دو تا برادرها گفتند در ذهنمان این باشد ببینیم علم غیب دارد یا نه، گفتند آقا در ذهنمان یک چیزی است، بگو ببینیم چی است، این آقا که غیب بلد بود یک خورده فکر کرد، گفت درباره عزیزی فکر می کنید که هستی عالم به ناخن او می چرخد. خدایا به آن عزیز قسم این کشور را در پناه آن عزیز حفظ و ما را از یاران آن عزیز قرار بده(الهی آمین). ظهورش را تعجیل و قلبش از ما راضی و ما را مشمول دعای خاصش قرار بده
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته