بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین.
از نظر قرآن كریم، كار عقل تنها درك روابط فیزیكى میان عناصر نیست. در غیر این صورت، خداوند متعال درك كنندگان این روابط را سرزنش نمىكرد و آنها را اهل غفلت نمىخواند. قرآن كریم درباره این دسته از مردم میگوید:
«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون».
آنها تنها ظاهرى محسوس از زندگى دنیا را مىشناسند و از آخرت كه سراى ابدى و داراى نعمتهاى جاودانى و حیات سرمدى است بىخبرند.
این گروه، براى كسب و كار، كسب درآمد، جمع كردن ثروت، و آبادی ظاهر دنیا درك خوبی دارند و در این نقطه با تمام موجودات زنده عالم یكساناند؛ زیرا زنبور و موریانه و مورچه هم در كندو یا لانههای خود دنیاى آبادى دارند. مورچه در لانه خود تهویه مطبوع درست مىكند و تابستان و زمستان هواى لانهاش را با آن تأمین مىكند. در ضمن، لانهاش را چنان میسازد كه اگر آب باران سطح بیابان را بپوشاند، آب به لانه او راه پیدا نمىكند. لانهاش را نیز چند طبقه مىسازد: طبقهای براى كارگران، طبقهای برای پرورش و تربیت نوزادان، طبقهای براى ذخیره غذاى زمستان، و طبقهای دیگر برای دفن اموات. مورچه دانههاى نباتى را ذخیره میكند و با آنها كارى مىكند كه نه سبز میشوند و نه فاسد؛ یعنی دانه گندم و برنج و جو را چهار یا پنج ماه زیر زمین نگاه مىدارد و كاری میكند كه سبز نمیشوند! گوشت حیوانات و بدن حشرات را هم طوری نگه میدارد كه در مدت شش ماه فاسد نمیشوند! همه این كارهای مهم را مورچهای كوچك انجام میدهد. اگر چنین رفتاری را بر اساس عقل بدانیم، مورچه باید از موجودات عاقل روی زمین باشد، در حالی كه هیچ كس، از جمله قرآن مجید، رفتار مورچه را مبتنی بر عقل نمیداند. از نظر قرآن، هیچ یك از كارهای مهمی كه مورچه یا هر موجود دیگری انجام میدهد مربوط به عقل نیست، بلكه برخاسته از واقعیتی است كه پروردگار از آن به «هدایت تكوینى» تعبیر میكند و دانشمندان نام آن را «غریزه» گذاشتهاند.
تعالیم اسلامی این دسته از فعالیتهای انسان را «فضل» معرفی كردهاند و قرآن مجید كسانی را كه در زندگی تنها بر این جنبه خود تكیه كردهاند افرادی ظاهربین و غافل معرفی كرده است:
«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون»
به عبارت دیگر، این انسانها درك خوبی از دنیا دارند، ولی از زندگى پاك و از حیات معقول و حیات الهى – كه سبب شكوفایى درخت ایمان و اخلاق حسنه و عمل صالح در آدمی است- غافل هستند. علت مساله این است كه آنها عقل الهىشان را در زندگی به كار نمىگیرند و فقط از هدایت غرایز و شهوات خود در زندگی استفاده میكنند. درست است كه غرایز و شهوات آنها را موفق به درك روابط فیزیكى مهمی در دنیا كرده است، ولی اگر آنها عقل خود را نیز به كار میگرفتند، صاحب آثار عجیب و فوق العادهای میشدند كه با دستاوردهای غریزه و شهوت به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند.
– عقل و تصدیق حق
– لذت زندگى امیرالمؤمنین (ع) در چه بود
– عقل طاقت دو ریال اضافه را ندارد
– آرزوی عبدالله بن مسعود
– آثار عقل و نشانههاى آن
– خداوند عقل بىنهایت است
– یرضى للناس ما یرضى لنفسه
– همه دیوانهاند
– استعمال الحلم عند العثره
– سخنی كه سبب بیدارى شد
اصفهان – مسجد سید – صفر 1374
پینوشت:
. روم، 7.
. در این باره سه كتاب مفید وجود دارد: زنبور، موریانه، و مورچه. هر سه از تالیفات موریس مترلینگ كه انسان را با زندگی عجیب این سه موجود آشنا میكند.
. توضیح این مطلب مقدماتی لازم دارد. نخست اینكه در روایات مفهوم علم با آنچه امروزه به آن علم گفته میشود فرق دارد. در روایات آمده است:
-رسول الله صلى الله علیه وآله: «العلم ثلاثة وما سوى ذلك فهو فضل: آیة محكمة، أو سنة قائمة، أو فریضة عادلة». كنز العمال، ح 2865.
– عنه صلى الله علیه وآله: «إنما العلم ثلاثة: آیة محكمة أو فریضة عادلة، أو سنة قائمة، وما خلاهن فهو فضل». كافی، ج1، ص32، ح1.
– الإمام الكاظم علیه السلام: «وجدت علم الناس فی أربع: أولها أن تعرف ربك، والثانیة أن تعرف ما صنع بك، والثالثة أن تعرف ما أراد منك، والرابعة أن تعرف ما یخرجك من دینك». كشف الغمة، ج3، ص 45.
– الإمام علی علیه السلام: «من زاد علمه على عقله كان وبالا علیه». و: «كل علم لا یؤیده عقل مضلة». غرر الحكم، ح 8601، 6869.
– الإمام علی علیه السلام: «العلوم أربعة: الفقه للأدیان، والطب للأبدان، والنحو للسان، والنجوم لمعرفة الأزمان». بحار الانوار، ج1، ص218، ح42.
– رسول الله صلى الله علیه وآله: «العلم علمان: علم الأدیان، وعلم الأبدان». بحار الانوار، ج 1، ص220، ح 52.
از تفاوت موجود در این روایات دانسته میشود كه هر علمی كه در راستای رشد عقل نباشد گمراهی است. از این رو، علم آن است كه منشأ شناخت و هدایتی باشد. در این میان، بعضی علوم برتر از بعض دیگرند كه علم دین، پزشكی، زبان، و نجوم به لحاظ منفعتی كه دارند بیشتر مورد توجهاند. نكته در این است كه هر كس در كنار علوم مفید برای زندگی در دنیا از علمی كه هدایت او را در بر دارد خالی یا بدان بیتوجه باشد سایر دانستههایش نیز بیفایدهاند و این سبب تفاوت علم با فضل است.
. نحل، 125.
. نحل،90.
. انعام، 122: «أو من كان میتا فأحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس كمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها كذلك زین للكافرین ما كانوا یعملون».
. در این باره روایتی نقل شده است كه فرق مكر معاویه و عقل علی علیهالسلام را بیان میكند: كافی، ج1، ص11: «محمد بن عبد الجبار، عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان قال: قلت: فالذی كان فی معاویة؟ فقال: تلك النكراء! تلك الشیطنة، وهی شبیهة بالعقل، ولیست بالعقل».
. نهج البلاغه، خطبه 33: «قال عبد الله بن العباس دخلت على أمیر المؤمنین علیه السلام بذی قار وهو یخصف نعله فقال لی ما قیمة هذا النعل؟ فقلت: لا قیمة لها، فقال علیه السلام: والله، لهی أحب إلی من إمرتكم إلا أن أقیم حقا أو أدفع باطلا».
. انعام، 91.
. انعام، 122.
. آخوندِ خُراسانی، مُلاّمُحَمَّد كاظِم (1255ـ1329 ق/ 1839ـ 1911 م)، فقیهِ اصولی و مرجع تقلید شیعه و رهبر سیاسی عصر مشروطیت. وی كوچكترین پسر ملاحسین واعظ هراتی بود. ملاحسین در مشهد ساكن شده بود و محمدكاظم در همان جا زاده شد و علوم مقدماتی را فرا گرفت و ازدواج كرد. در 1277 ق/1860 م مشهد را به سوی سبزوار ترك كرد. در آنجا، چند ماهی در نزد حاج ملاهادیِ سبزواری (د 1289 ق/1872 م) فلسفه خواند. سپس به تهران سفر كرد و نزد ملاحسین خویی و نیز میرزا ابوالحسن جلوه (د 1314 ق/1896 م) به تحصیل فلسفه ادامه داد. در 1279 ق/1862 م راهی نجف شد و تا زمان درگذشت شیخ مرتضی انصاری (1281 ق/1864 م) یعنی مدت 2 سال و چند ماه، از درس فقه و اصول او استفاده كرد. پس از وفات شیخ انصاری در محضر میرزا محمد حسن شیرازی (د 1312 ق/1894 م) به تعلم فقه و اصول پرداخت. از درس استادان دیگری مانند سید علی شوشتری (د 1283 ق/1866 م)، شیخ راضی نجفی (د1290 ق/1873 م) و سید مهدی قزوینی (د1300 ق/1883 م) نیز بهره گرفت. در 1291 ق/1874 م كه میرزای شیرازی از نجف به سامره رفت و در آنجا به تدریس پرداخت، آخوند نیز مانند بسیاری از شاگردان استاد مدتی در سامره ماندگار شد، اما پس از چندی، به توصیه میرزا، به نجف بازگشت و كار تدریس را آغاز كرد. میرزای شیرازی آخوند را به فضل میستود و طلاب را به استفاده از درس او تشویق میكرد. پس از درگذشت میرزا حوزه سامره از رونق افتاد و همه نظرها بار دیگر به سوی حوزه نجف و زعیم آن معطوف شد. آخوند خراسانی به عنوان جانشین میرزای شیرازی و بزرگترین مرجع تقلید عالم شیعه مشخص گردید. علما و طلاب از همه نقاط جهان تشیع به سوی نجف روی آوردند و در مجلس درس او شركت كردند. به ویژه تعداد شركتكنندگان در درس اصول او به قدری زیاد بود كه تا آن زمان مانند آن شنیده نشده بود. این تعداد را در آخرین دوره درسی اصول آخوند، از 1200 تا 2000 تن گفتهاند كه بنا بر اقوال گوناگون، بیش از 100 یا 400 تن از ایشان مجتهد مسلم بودهاند.
آخوند در عین اشتغال دائم به كارهای علمی و تربیت طلاب و اداره حوزهای كه در حال رونق روزافزون بود، رویدادهای سیاسی ایران را نیز با دقت دنبال میكرد. نشانههایی حاكی از ابراز مخالفت وی با اخذ وام توسط مظفرالدین شاه از روسیه تزاری و تلاشهای او در راه روشن ساختن اذهان مردم نسبت به پیامدهای اینگونه اقدامات وجود دارد. اما شهرت آخوند به عنوان رهبر سیاسی از دوران فعالیت شدید وی در جنبش مشروطیت آغاز شد. آخوند به همراه دو تن از مجتهدان بزرگ معاصر خویش، میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی، با ارسال نامهها و تلگرامهایی برای رهبران دینی و سیاسی در داخل كشور و نشر اعلامیههای روشنگر در رأس رهبران جنبش قرار گرفت. علامه میرزا محمد حسین نایینی نیز در این راه به او یاری میرساند و از جمله طی كتابی تحت عنوان تنبیه الامّة و تنزیه الملّة كوشید نظام مشروطه را از دیدگاه شریعت توجیه و اعتراضات علمای مخالف مشروطیت را رد كند. آخوند خراسانی خود تقریظی بر این كتاب نوشته و ضمن آن «مأخوذ بودن اصول مشروطیت را از شریعت محقه» اعلام كرده است.
آخوند و یاران همراهش به نظام مشروطه به عنوان وسیلهای برای تحدید ظلم مینگریستند و شركت در جنبش مشروطیت را بر همه مسلمانان واجب میشمردند. وقتی محمدعلی شاه به سلطنت رسید (1325 ق/1907 م)، آخوند اندرزنامهای برای او فرستاد و او را به رعایت موازین شرع و عدالت و كوشش در راه تأمین استقلال كشور دعوت كرد، اما محمدعلی شاه كه علیرغم تظاهرش به همراهی با مشروطه قصد حكومت به شیوه استبداد را داشت، سرانجام كار را به بمباران مجلس كشاند. آنگاه، آخوند به نبرد خویش بر ضد وی شدت بخشید. او حتی كوشید از نیروی ایرانیانِ آزادیخواهی كه در استانبول ساكن بودند، برای تقویت نبرد با خودكامگی محمدعلی شاه استفاده كند. همچنین وقتی آگاه شد كه محمدعلی شاه قصد دارد با گرو گذاردن جواهرات سلطنتی از دولت روسیه وامی دریافت كند، طی تلگرامی برای «انجمن سعادت ایرانیان» كه توسط گروهی از ایرانیان آزادیخواه در استانبول تشكیل یافته بود، از آنان خواست «به توسط سفراء و جراید رسمیه دول معظمه» رسماً اعلام دارند كه به موجب اصل 24 و 25 «نظامنامه اساسی»، دولت ایران حق هیچگونه معاهده و استقراض بدون امضای پارلمان ندارد و نیز جواهرات موجود در خزانه تهران متعلق به ملت ایران است و هرگاه وامی به محمدعلی شاه داده شود، ملت آن را معتبر نخواهد شمرد و در برابر آن مسئولیتی نخواهد داشت. پس از آن آخوند طی اعلامیهای كه میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی نیز آن را امضا كردند، از مردم ایران خواست كه از پرداختن مالیات به مأموران محمدعلی شاه خودداری كنند و در سرنگون ساختن حكومت او بكوشند. این 3 تن، همچنین طی اعلامیهای، از انقلابیون مسلمان قفقاز، تفلیس و مناطق دیگر خواستند كه به كمك انقلابیون تبریز بشتابند و به استبداد قاجاریه پایان دهند.
اسناد وزارت خارجه انگلستان حاكی از آن است كه دولتهای روس و انگلیس در این دوران با یكدیگر توافق كرده بودند كه به منظور آرام ساختن مردم، شاه را به قبول نوعی مشروطیت صوری وا دارند و از سوی دیگر، همه تلاش خود را برای دور ساختن علمای دینی از منازل فعالیت سیاسی به كار برند. از این رو، دو دولت طی یك یادداشت مشترك از آخوند و سایر رهبران مشروطهخواه مقیم عراق خواستند كه فعالیت سیاسی خویش را متوقف كنند و رهبران گروههای مشروطهخواه داخل كشور را به میانهروی فرا خوانند. در این یادداشت همچنین آمده بود كه پایان بخشیدن به فعالیتهای سیاسی به سود خود مجتهدان خواهد بود. علما به اشاره تهدیدآوری كه در این یادداشت بود، وقعی ننهادند و به ویژه آخوند همچنان آشتیناپذیر باقی ماند. از این تاریخ، در رسانههای گروهی انگلستان مطالبی شدیداً خصمانه بر ضد آخوند انتشار یافت. در همین ایام، علمای نجف تحت رهبری آخوند تصمیم گرفتند به منظور كسب آگاهی بیشتر از كیفیت نبرد مشروطهخواهان ایران و شرایط كار و نیز رهبری مشروطهخواهان از نزدیك، دستهجمعی به ایران سفر كنند، اما وقتی به كربلا رسیدند آگاهی یافتند كه نیروهای سپهسالار تنكابنی و سردار اسعد بختیاری تهران را اشغال كرده و محمدعلی شاه را از پادشاهی بر كنار ساختهاند. پس از آن، سران سیاسی جنبش بر بیاعتنایی خود نسبت به مذهب و روحانیون افزودند. در نتیجه، گروهی از علمای مخالف مشروطه، از جمله آقاسید كاظم یزدی كه شركت در این جنبش را حرام شمرده بودند. به نكوهش علمای مشروطهخواه پرداختند. آخوند از عملكرد سران سیاسی مشروطیت به شدت انتقاد كرد، اما همچنان به دفاع از اصل مشروطیت ادامه داد. سرانجام به منظور كسب آگاهی از نزدیك و جلوگیری از كجرویها، تصمیم گرفت به همراه جمعی دیگر از علما به ایران سفر كند، اما ناگهان در نجف درگذشت. مرگ او طبیعی تلقی نشد و اینكه عمال انگلستان او را مسموم ساختهاند محتمل مینماید. 14 ماه پیش از آن، شیخ عبدالله مازندرانی به مناسبتی اعلام داشته بود كه زندگی او و آخوند آماج تهدید گشته است.
آخوند خراسانی به سبب تبحر و نوآوریهایش در فن اصول، شهرت علمی عظیمی كسب كرده است. مهمترین اثر او، كفایة الاصول، كتاب درسی طلاب در پایان دوره سطح است كه غالباً پایه كار مدرسان خارج اصول میگردد. بیش از 100 تن مجتهد بر این كتاب حاشیه نگاشتهاند. از شاگردان بلند آوازه آخوند، میرزا ابوالحسن مشكینی، شیخ محمد حسین كاشفالغطاء، شیخ محمد جواد بلاغی، آقاضیاءالدین عراقی، آقا شیخ محمدعلی شاهآبادی، سید محسن امین عاملی، آقاسیدابوالحسن اصفهانی، حاجآقاحسین قمی، سید محمدتقی خوانساری، سید عبدالحسین حجت، سیدحسن مدرس، شیخ محمدحسین اصفهانی (كمپانی)، سید صدرالدین صدر، حاجآقاحسین بروجردی، سید عبدالله بهبهانی، سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حكیم، سیدمحمود شاهرودی و آقابزرگ تهرانی را میتوان نام برد. از آثار مهم آخوند كتب و رسائل زیر شهرت بیشتری یافتهاند: كفایة الاصول، تعلیقة علی المكاسب، دُرر الفوائد فی شرح الفرائد، الفوائد الفقهیة و الاصولیة، تكملة التبصرة، شرح تكملة التبصرة، الاجتهاد و التقلید، كتاب فی الوقف. رك: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل مدخل آخوند خراسانی.
. «عبد الله بن مسعود: من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وآله، (رجال الشیخ، 8). وقال الكشی فی ترجمة أبی أیوب الانصاری: وسئل (الفضل بن شاذان) عن ابن مسعود وحذیفة؟ فقال: لم یكن حذیفة مثل ابن مسعود، لأن حذیفة كان ركنا، وابن مسعود خلط. ووالى القوم ومال معهم وقال بهم. روى عبد الله بن مسعود عن رسول الله صلى الله علیه وآله، وروى عنه عبیدة السلمانی (كامل الزیارات، الباب 4، فی حب رسول الله صلى الله علیه وآله الحسن والحسین علیهما السلام، الحدیث 5). ویأتی فی ترجمة محمد بن أبی حذیفة من الكشی أن عبد الله بن مسعود كان شریكا فی قتل عثمان، وهو من الاثنی عشر الذین أنكروا على أبی بكر، ذكره الصدوق فی الخصال: فی أبواب الاثنی عشر، باب الذین أنكروا على أبی بكر جلوسه فی الخلافة، الحدیث 4. وذكر فیه عدة من الروایات، عن ابن مسعود، عن رسول الله صلى الله علیه وآله، أنه یكون بعده اثنا عشر خلیفة بعدد نقباء بنی إسرائیل، باب الخلفاء والائمة بعد النبی صلى الله علیه وآله اثنا عشر، الاحادیث 6 إلى 11. أقول: هذه الروایات التی رواها الصدوق – قدس سره – كلها ضعیفة، ولو صحت لم تعارض ما ذكره الفضل بن شاذان من أن ابن مسعود والى القوم ومال معهم. ویدل على أنه لم یتبع أمیر المؤمنین علیه السلام ولم یشایعه بل استقل فی أمره: ما نقل من فتاواه فی الفقه وما ورد من الروایات فی تخطئته، فمنها: ما رواه محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی ابن الحكم، عن عبد الله بن فرقد، والمعلى بن خنیس، قالا: كنا عند أبی عبد الله علیه السلام ومعنا ربیعة الرأی فذكرنا فضل القرآن، فقال أبو عبد الله علیه السلام: إن كان ابن مسعود لا یقرأ على قراءتنا فهو ضال، فقال ربیعة: ضال؟! فقال: نعم ضال، ثم قال أبو عبد الله علیه السلام: أما نحن فنقرأ على قراءة أبی. الكافی: الجزء 2، باب النوادر من كتاب فضل القرآن14، الحدیث 27. وروى الصدوق فی الفقیه، عن الصادق علیه السلام أنه قال: أفسد ابن مسعود على الناس صلاتهم بشیئین، بقوله: تبارك اسم ربك وتعالى جدك… وقوله: السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین، یعنی فی التشهد الاول (الحدیث). الفقیه: الجزء 1، باب الجماعة وفضلها، الحدیث 1190. وروى الشیخ عن أبی طالب الانباری، قال: حدثنی الحسن بن محمد بن أیوب الجوزجانی، قال: حدثنا عثمان بن أبی شیبة، قال: حدثنا یحیى بن أبی بكر، عن شعبة، عن سماك، عن عبیدة السلمانی، قال: كان علی علیه السلام على المنبر، (إلى أن قال): إن عمر بن الخطاب وقعت فی إمارته هذه الفریضة فلم یدر ما یصنع! فقال له أصحاب محمد صلى الله علیه وآله: أعط هؤلاء فریضتهم: للابوین السدسان، وللزوجة الثمن، وللبنتین ما یبقى، فقال: فأین فریضتهما الثلثان؟ فقال له علی بن أبی طالب علیه السلام: لهما ما یبقى، فأبى ذلك عمر وابن مسعود !… الحدیث. التهذیب: الجزء 9، باب فی إبطال العول والعصبة، الحدیث 971. والمتلخص مما ذكرناه: أن عبد الله بن مسعود لم یثبت أنه والى علیا علیه السلام وقال بالحق، والله العالم. ثم إنه قد اعتنى علماء العامة بشأنه، وهو متسالم علیه عندهم فی الفضل والتقى، قال ابن حجر فی تقریبه: عبد الله بن مسعود بن غافل (بمعجمة وفاء) ابن حبیب الهذلی أبو عبد الرحمان، من السابقین الاولین، ومن كبار العلماء من الصحابة، مناقبه جمة وأمره عمر على الكوفة، ومات سنة اثنتین وثلاثین أو فی التی بعدها بالمدینة. أقول: على هذا الاساس أثنى علیه السید المرتضى فی الشافی، واستدل بروایاته على المخالفین جدلا».
. ابن سیه نمیری در تاریخ مدینه (ج 1، ص 121) مینویسد: پیامبر اكرم در طول حیاتشان داخل قبر 5 تن رفت كه یكی از آنها عبدالله ذوالبجادین است: «ولم ینزل صلیاللهعلیهوآله فی قبر أحد قط إلا فی خمسة قبور: منها قبور ثلاث نسوة، وقبرا رجلین، منها قبر بمكة، وأربعة بالمدینة: قبر خدیجة زوجته، وقبر عبد الله المزنی الذی یقال له: عبد الله ذو البجادین، وقبر أم رومان أم عائشة بنت أبی بكر، وقبر فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علی».
. قال ابن هشام: إنما سمی ذو البجادین، لانه كان یرید الاسلام فمنعه قومه وضیقوا علیه حتى خرج من بینهم ولیس علیه إلا بجاد – وهو الكساء الغلیظ – فشقه باثنین فائتزر بواحدة وارتدى بالاخرى، ثم أتى رسول الله صلى الله علیه وسلم فسمی ذو البجادین.
– یكی از لقبهای ذوالبجادین اوّاه بوده است. الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج 3، ص 285: وأخرج ابن مردویه عن جابر رضى الله عنه ان رجلا كان یرفع صوته بالذكر فقال رجل لو ان هذا خفض صوته، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: دعه فانه أواه. وأخرج الطبرانی وابن مردویه عن عقبة بن عامر رضى الله عنه ان رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لرجل یقال له ذو البجادین انه أواه وذلك انه كان یكثر ذكر الله بالقرآن والدعاء. وأخرج ابن مردویه عن ابن عباس رضى الله عنهما ان النبی صلى الله علیه وسلم أدخل میتا القبر وقال رحمك الله ان كنت لاواها تلاء للقرآن. وأخرج ابن جریر وابن أبى حاتم وأبو الشیخ وابن مردویه عن عبد الله بن شداد بن الهاد قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الاواه الخاشع المتضرع. وأخرج ابن جریر وابن المنذر والطبرانی وأبو الشیخ عن ابن مسعود قال الاواه الدعاء. وأخرج أبو الشیخ عن زید بن أسلم قال الاواه الدعاء المستكین إلى الله كهیئة المریض المتاوه من مرضه. وأخرج عبد الرزاق والفریابی وابن أبى شیبة وابن جریر وابن المنذر وابن أبى حاتم والطبرانی وأبو الشیخ عن أبى العبید قال: سألت عبد الله بن مسعود عن الاواه فقال: هو الرحیم. وأخرج ابن جریر وابن المنذر وابن أبى حاتم من طریق على عن ابن عباس قال: الاواه المؤمن التواب. وأخرج أبو الشیخ عن ابن عباس قال: الاواه الحلیم المؤمن المطیع. وأخرج ابن أبى حاتم عن أبى أیوب قال: الاواه الذى إذا ذكر خطایاه استغفر منها. و… .
. البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 5، ص 23: قال ابن إسحاق: وحدثنی محمد بن ابراهیم بن الحارث التیمی، أن عبد الله بن مسعود كان یحدث قال: قمت من جوف اللیل وأنا مع رسول الله فی غزوة تبوك، فرأیت شعلة من نار فی ناحیة العسكر فاتبعتها انظر إلیها، قال: فإذا رسول الله وأبو بكر وعمر وإذا عبد الله ذو البجادین قد مات وإذا هم قد حفروا له، ورسول الله فی حفرته، وأبوبكر وعمر یدلیانه إلیه، وإذا هو یقول: أدنیا إلی أخاكما. فدلیاه إلیه، فلما هیأه لشقه قال: اللهم إنی قد أمسیت راضیا عنه فارض عنه. قال یقول ابن مسعود: یا لیتنی كنت صاحب الحفرة.
ابن اثیر در أسد الغابة (ج 1، ص 56) به نقلی وفات او را در مدینه دانسته است: روى … سعید بن أبى سعید المقبرى وحده حدیثا واحدا وهو قال جئت لیلة أحرس رسول الله صلى الله علیه وسلم فإذا رجل میت فقیل هذا عبد الله ذو البجادین وتوفى بالمدینة وفرغوا من جهازه وحملوه فقال النبی صلى الله علیه وسلم ارفقوا به رفق الله بكم فانه كان یحب الله ورسوله. وهو حدیث غریب لا یعرف الا من هذا الوجه.
. بحار الأنوار، ج1، ص97.
. حدید، 28.
. حدید، 12.
. حدید، 19.
. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص318.
. از صائب تبریزی است.
. پس از شهادت امام حسین علیهالسلام ابتدا قیام توابین روی داد كه به شكست آنان انجامید. اما در سال 66 ق مختار ثقفی (1- 67 ق) برای خونخواهی امام قیام كرد.
. هارون الرشید (148-193ق) بزرگترین خلیفه عباسی. در سال 170ق پس از هادی به خلافت رسید. در اوایل خلافت، مدت سه سال تحت نفوذ مادرش بود، ولی پس از مرگ مادر یحیی بن خالد برمكی را در سال 178ق به وزارت برگزید و امور خلافت را به دست یحیی و فرزندانش سپرد. هارون مردی متعصب و در عین حال عیاش و خوشگذران بود. تجمل و حلال دربار او مشهور است. نسبت به علویان كینه شدیدی داشت. قدرت یحیی و فرزندانش جعفر، فضل، محمد، و موسی او را سخت بیمناك كرد، چنانكه همت بر نابودی آنان گمارد. جعفر را كشت و سایر برامكه را به زندان انداخت و اموال ایشان را ضبط كرد. هارون هنگامی كه به عزم رسیدگی به تعدیات حاكم خراسان و جنگ با خوارج مشرق ایران در حركت بود درگذشت. رك: فرهنگ معین، ج6، مدخل هارون الرشید.
. بهلول ابو وهیب بن عمرو صیرفی كوفی، یكی از عقلای مجانین معاصر هارون الرشید (كوفه حدود 190ق/ 806 م). وی در كوفه نشو و نما یافت. هارون و خلفای دیگر از او موعظه میطلبیدند. او در همان شهر ادب میآموخت و سپس به صورت مجانین درآمد. وی را اخبار و نوادر و اشعار بسیار است. رك: فرهنگ معین، ج5، ذیل مدخل بهلول.
. قلم، 51: «وإن یكاد الذین كفروا لیزلقونك بأبصارهم لما سمعوا الذكر ویقولون إنه لمجنون».
. ابوالمجد مجدود بن آدم شاعر و عارف معروف ایرانی قرن ششم (غزنین، اواسط یا اوایل نیمه دوم قرن 5 – بین 525 و 545.ق) او پس از رشد در شاعری به دستگاه غزنویان راه جست و مسعود بن ابراهیم و بهرامشاه بن مسعود را یاد و مدح كرد، ولی نصیبی نبرد و از ممدوحان رضایتی نیافت و دردناك و مستمند در چنگ آز گرفتار بود تا دست به دامن عرفان زد و از جهان و جهانیان دست شست، چنانكه بهرامشاه از پی اعزاز او خواست تا خواهر خود بدو دهد، نپذیرفت. وی چند سال از دوره جوانی خود را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذرانید و گویا در همان ایام كه در بلخ بود، راه كعبه پیش گرفت. بعد از بازگشت از سفر مكه، مدتی در بلخ به سر برد و از آنجا به سرخس و مرو و نیشابور رفت و هر جا چندی در سایه تعهد و نیكوداشت بزرگان محل به سر برد تا در حدود سال 518 به غزنین بازگشت. یادگار این سفر دراز مقداری از قصاید و اشعار سنایی است كه در خراسان سروده و كارنامه بلخ كه در شهر بلخ ساخته. تغییر حال و مجذوب شدن او نیز در اثنای همین سفر به بلخ روی داده. وی را شاگرد و پیرو ابویوسف یعقوب همدانی دانستهاند. سنائی پس از بازگشت به غزنین تا پایان حیات در آن شهر به گوشهگیری و عزلت گذراند. در همین دوره، به نظم مثنوی حدیقه الحقیقه پرداخت. آرامگاه سنائی در غزنین زیارتگاه است. وی دوستدار آل علی بود. سنائی در تغییر سبك شعر فارسی و ایجاد تنوع و تجدد در آن موثر بوده است. در آثار او دو سبك مختلف مربوط به دو دوره زندگانیاش دیده میشود. در مرحله نخست سنائی شاعری درباری و لهو پیشه بود و برای تحصیل دینار از مدح كسی امتناع نداشت. در مرحله دوم، شاعر افكار اخلاقی و عرفانی خود را اظهار داشته و سبك حقیقی خویش را بدین وسیله ایجاد كرده است. از آثار اوست حدیقة الحقیقة، طریق التحقیق، سیرالعباد الی المعاد، و كارنامه بلخ. رك: فرهنگ معین، ج 5، مدخل سنائی.
. غزنوی، منسوب به غزنه، غزنی، یا غزنین. سلسلهای كه در ایران شرقی پس از سامانیان سلطنت كردند. دوره سلطنت این خاندان را به دو قسمت باید تقسیم كرد: – دوره اول: در دوره پادشاهی عبدالملك سامانی غلامی ترك به نام «الپتگین» به امارت طخارستان رسید و سپس در غزنین به حكومت پرداخت. پس از مرگ او، پسرش اسحاق و بعد از مرگ او غلامش بلكاتگین به حكومت رسیدند، ولی موسس واقعی این خاندان سبكتگین غلام و داماد الپتگین است. وی در شهر غزنین حكومت و سلسلهای ایجاد كرد كه به مناسبت پایتخت سلسله در این شهر، به غزنویان شهرت یافتند. جانشین او محمود كه مردی دلیر و شجاع بود قلمرو خود را از مشرق و جنوب ایران بسط داده دولتی نیرومند به وجود آورد. وی بر امرای صفاری، سامانی، آل زیار، و آل بویه غلبه كرد و چند بار به هند لشكر كشید و غنایم بسیار به پایتخت خویش آورد. پس از محمود، فرزند او (محمد) شاه شد و پس از اندك مدتی فرزند دیگرش مسعود به سلطنت رسید. وی اگر چه دلیر بود، اما شرابخوارگی و عیاشی و سوء تدبیرش سلطنت او را از میان برد و مایه غلبه سلجوقیان بر ایران شد. دورة اول حكومت غزنویان با شكست مسعود از سلاجقه در نزدیك حصار دندانقان مرو (431 ق) و قتل او به دست غلامانش به هنگام فرار از غزنین (432 ق) به یایان میرسد. – دوره دوم: پس از آخرین شكست سپاهیان غزنوی به سال 431، سلطان مسعود به سرعت به جانب غزنین عقب نشست و بعد از این شكست خراسان و خوارزم و گرگان و ری و اصفهان از چنگ غزنویان بیرون رفت. وی به سوی هندوستان پیش رفت، ولی چون به نزدیك رباط ماریكله رسید، غلامان و لشكریانش بر خزاین سلطان زدند و آن را غارت كردند و امیر محمد را كه همراه سلطان آورده بودند به امارت برداشتند و مسعود را اسیر كردند و به قلعه كسری بردند و بكشتند. امیر مودود پس از آگهی از واقعه مسعود به غزنین تاخت و با محمد و لشكریان عاصی جنگید و همه مخالفان پدر را از میان برد. بدین گونه، دوره دوم حكومت غزنویان آغاز شد و از سال 432 تا 582 یا 583 یعنی 150 سال ادامه یافت. در این دوره، از مودود تا تاج الدوله خسرو ملك سیزده پادشاه بر جای محمود غزنوی تكیه زدند. از دوره سلطنت مودود تا عهد پادشاهی ابراهیم بن مسعود مدتی میان سلجوقیان و غزنویان جنگ و ستیز ادامه داشت تا سلطان ابراهیم و ملكشاه صلح كردند بر اینكه هیچ یك از جانبین قصد مملكت دیگری نكند. شاهان غزنوی پس از شكست مسعود از سلجوقیان تنها به افغانستان و سیستان و ولایت سند اكتفا كردند، لیكن به تدریج دایره حكومت ایشان تنگتر شد، خاصه كه سلاطین غوری در این میان قوت میگرفتند و قلمرو حكومتشان وسعت مییافت، و حتی غزنین را نیز در اواخر عهد غزنویان – یعنی در پایان سلطنت خسرو شاه بن بهرامشاه (547-555 ق) از دست آنان بیرون آوردند. بنا به بعض اقوال، پایتخت غزنویان بعد از این واقعه به لاهور انتقال یافت تا آن شهر را نیز به سال 583ق غیاث الدین غوری تسخیر كرد و خسرو ملك آخرین پادشاه غزنوی را مقید و محبوس كرد و سپس او و همه شاهزادگان غزنوی را از میان برد. افراد سلسله غزنوی و سال جلوس آنان از این قرار است: ناصر الدوله سبكتگین (جلـ367ق/977م)، اسماعیل بن سبكتگین (جلـ387 ق/997 م)، یمین الدوله محمود بن سبكتگین (جلـ.389ق/999م)، جلال الدین محمد بن محمود (جلـ421 ق/1030 م)، ناصر الدین مسعود (اول) بن محمود (جلـ421.ق/1030م)، جلال الدوله محمد بن محمود برای بار دوم (جلـ433ق/1031م)، شهاب الدوله ابوسعد مودود بن مسعود (جلـ433 ق/1031 م)، مسعود (دوم) ابن مودود (جلـ.440 ق/1048 م) بهاء الدوله ابوالحسن ابن مسعود (اول) (جلـ440 ق/1048 م)، عزالدوله عبد الرشید ابن محمود (جلـ441 ق/1049 م)، [طغرل غاصب كه غلام محمود بود، 40 روز حكومت كرد و در سال 444 درگذشت]، جمال الدوله فرخزاد بن مسعود (جلـ444ق/1052م)، ظهیر الدوله ابراهیم بن مسعود (جلـ451 ق/1059 م)، علاء الدوله مسعود (سوم) (جلـ492 ق/1099 م)، كمال الدوله شیرزاد بن مسعود (جلـ508 ق/1114 م)، سلطان الدوله ارسلان شاه بن مسعود (جلـ509 ق/ 1115 م)، یمین الدوله بهرامشاه ابن مسعود (جلـ512ق/1118م)، معزالدوله خسرو شاه بن بهرام (جلـ547 ق/1152 م)، تاج الدوله خسرو ملك بن خسرو شاه (جلـ.555 ق/1160 م- فـ 582 ق/1186 م). رك: فرهنگ معین، ج6، مدخل غزنویان.
. بچههاى این زمان تون حمام را ندیدهاند، تون حمام بیرون حمام بود و با پلههای فراوان به پایین مىرفت. در حقیقت، دخمهای بود پر از وسایل سوخت. این وسائل هم دودزا بود و هم روغنی و چرك و كثیف. خود تونتاب هم قیافه عجیبى داشت: لباسهاى چرك، سیاه، روغنى، قیافهاش هم همین طور. به هر حال، اقتضای شغلش این بود. (مولف)
. این حكایت در نقد و تفسیر مثنوی مرحوم علامه جعفری آمده است. (مولف)
استاد حسین انصاریان