متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1383/8/3
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين اللهم صل علي محمد و آل محمد
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
بينندگان عزيز بحث را ايامي ميبينند در ماه رمضان 83 كه رحلت و وفات خديجـه كبري(عليها السلام) است و مناسبت دارد كه. . . حالا كه بر اين اساس از خواهرها دعوت شده من مقداري راجع به خديجـه صحبت كنم راجع به حضرت خديجه بايد بگوئيم كه اول زني بود كه به پيغمبر(صلي الله عليه و آله) ايمان آورد اول مرد علي بن ابي طالب(عليه السلام) اول زن خديجـﺔ كبري(عليها السلام).
1- سلام خداوند به حضرت خديجه(س)
يك نكته بگويم، قرآن آيهاي دارد كه فرشتهها به مؤمنين دعا ميكنند «وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» غافر/7 يك زماني مؤمنين به حق، پيغمبر بود و خديجه، و همـﺔ فرشتهها به اين دو وجود استغفار ميكردند و دعا ميكردند. پيغمبر در مورد خديجه فرمود افضل زنان بهشت خديجه است زني بود كه وقتي جبرئيل وحي ميآورد پهلوي پيغمبر، به پيغمبر ميگفت خداوند سلام خديجه را رسانده خداوند به هر كسي سلام نميكند سلامهاي خدا به چند نفر است «سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ» الأنبياء/69 «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ» الصافات/120 «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ» الصافات/79 خداوندي كه سلام به پيغمبران الُوالعزم ميفرستد به خديجه سلام ميفرستد خيلي مهم است خيلي مهم است. خديجه خانمي بود كه سالها بعد از وفاتش هم پيغمبر نامش را ميبرد و هي ستايش ميكرد، دعا ميكرد، گريه ميكرد، اشرف مخلوقات هستي پيغمبر براي اين خانم گريه ميكرد به زنانش ميگفت شما خيال نكنيد كه به پاي خديجه ميرسيد يك زماني همهتان كافر بوديد خديجه به من ايمان آورد نسل من از خديجه است شما زنهاي متعددي هستيد اما نسل پيغمبر از شما نيست.
عايشه ميگويد هر وقت ميخواستيم خودمان را پهلوي پيغمبر عزيز كنيم از خديجه ميگفتيم ستايش خديجه را ميكرديم آنوقت به اين وسيله به پيغمبر نزديك ميشديم. خانمي بود تا موقعي كه او بود پيغمبر با هيچكس ازدواج نكرد. عاشق كمال بود به همين دليل وقتي از صداقت و امانت پيغمبر باخبر شد شخصي را فرستاد و طي يك قرارداد اموال خودش را همراه يك غلام براي تجارت به شام فرستاد يعني پيغمبر اسلام اموال خديجه را برد شام تجارت كرد سودش را برگرداند.
2- نقش همسر خوب در موفقيت مردان بزرگ
بعضي همسرها همسرند بعضي همسرها يارند و بازو هستند آنوقت زن اگر يار باشد در همـﺔ خدمات شريك است ما داريم علمايي را كه كتاب نوشتهاند و در مقدمـﺔ كتابش نوشته كه آنچه به من توفيق داد اين كتاب را نوشتم همفكري و همياري همسرم بود من اگر همسرم نبود اين توفيق را نداشتم يعني ميشود گفت كه خديجه در همـﺔ كارهاي پيغمبر شريك بود در ثواب، خيلي مهم است بعضي كارها اسمش يك كار ساده است مثل مثلاً پليس، ارتش، بسيج، اينها ظاهرش يك شغل ساده است و يكي از صنفهاي جامعه است همينطور كه نانوا داريم بقال داريم ولي بالاخره اگر مملكت امن نباشد هيچ كاري نميشود بكنند پس اين آقايي كه مملكت را امن نگه داشته در همـﺔ عبادتهايي كه ميشود شريك است، پزشك هم همينطور است بنده كه مريض ميشوم ميافتم پزشك و آمپول زن و پرستار تلاش ميكنند من را از مرگ نجات ميدهند به لطف خدا، وقتي بلند شدم تا آخر عمر هر چي حديث خواندم آن آمپول زن هم ثوابش را دارد آن پزشك هم دارد يعني زن ميتواند. . .
3- نقش مادر، در تربيت ديني فرزند
نقش زن خيلي مهم است ما يك آماري داريم از مدارس تهران، لابد همـﺔ ايران اينطور است حالا تهران نمونه است نمونه برداري شده از بچهها سوال كردهايم كه نماز را كجا ياد گرفتهايد؟ سه تا گزينه را نوشتهايم كه علامت بزنيد آيا از خانه ياد گرفتي، يا از مدرسه ياد گرفتي، يا از مسجد، بيشتر نوشتهاند اولين نماز را ما توي خانه ياد گرفتيم سوال شده توي خانه از پدر ياد گرفتي يا از مادر ضربدر زدهاند از مادر، تربيت يك دختر مساوي است با تربيت چند پسر، به پسر كوثر نگفتهاند اما به دختر كوثر گفتهاند، داريم اگر يك چيزي پدر ميخرد ميآورد توي خانه اول بدهد به دختر بعد بدهد به پسر وقتي ميفرمايد زني كه ميزاد يا پسر ميزاد يا دختر اول ميگويد هبه كردم به شما دختر را بعد ميگويد هبه كردم به شما. . . «يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ» الشورى/49 خداوند هبه ميكند دختر را بعد ميگويد هبه ميكند پسر را اسم دختر را قبل از پسر آورده اين جور جاها كه خداوند اسم كسي را زودتر ميبرد يعني يك قدم مقامش بالاتر است مثلاً ميگويد صدقه ميخواهي بدهي ميخواهي به فقير كمك كني «سِرًّا وَعَلَانِيَةً» البقرة/274 يعني اول ثواب مال كار سرّ است بعد ثواب مال كار علني است اول ميگويد نفهمند بعد ميگويد اگر كسي فهميد فهميد اسم سرّ را اول ميبرد وقتي اول ميگويد سرّ بعد ميگويد علانيه يعني ثوال صدقـﺔ سرّي بيشتر است.
قرآن ميفرمايد «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ» البقرة/158 صفا و مروه يك خيابان چهارصد متري سر پوشيده است تقريباً مثل اين سالن منتهي چهارصد متر طول دارد حاجيها بايد هفت دور اين حركت را انجام بدهند حالا ميگويد از كوه مروه شروع كنيم يا از كوه صفا؟ امام ميفرمايد ببينيد كدام كلمه اول است چون اسم صفا جلوتر است پس شما بايد اول از كوه صفا شروع كنيد اگر جايي قرآن ميگويد ليل و نهار پيداست كه روي ليل يك عنايتي است اول اسم ليل را برده اينجا در هديـﺔ بچه ميفرمايد «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ». بعضي جاها اسم مرد را زودتر برده بعضي جاها اسم زن را مثلاً در بحث سرقت ميفرمايد «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ» المائدة/38 مرد دزد زن دزد، اينجا اول اسم مرد را برد چون دزدي توي مردها بيشتر است اما در بحث زنا قرآن ميفرمايد «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي» النور/2 اول اسم زن را برده بعد اسم مرد را برده يعني در مسائل فحشاء نقش زن بخاطر آرايشها و جلوه گريها و كرشمهها و زينتها و لبخندها و گول خوردنها نقش زن بيشتر است، در فحشاء زن كليد است، در سرقت مرد بيشتر سرقت ميكند. (اين كلمات را الكي حساب نكنيد آخر گاهي وقتها ما حساب ميكنيم چيزي الكي است مثلاً خانواده ميگويد صابون بخر، جارو بخر، اسفناج بخر، خربزه بخر، نان بخر، اينها را گفته بخر خيلي خوب ما ميرويم خودمان ميخريم هيچ برنامهاي نداريم كه اول صابون بعد جارو ميگوئيم اينها براي توي خانه است هر كدام را اول خريدي خريدي اينطور نيست كه قرآن اينطور باشد كه خدا ميخواهد چند تا حرف بزند يعني اصلاً تمام كلمات قرآن فرمول دارد اين كلمه چرا دوازده تا برده شده است اين كلمه چرا. . . من بارها اين را گفتهام مثلاً در قرآن كلمـﺔ(يوم) سيصدوشصت و پنج تا توي قرآن هست سال هم سيصدوشصت و پنج روز است سال دوازده ماه است دوازده تا كلمـﺔ(شهر) توي قرآن است اگر صدوپانزده تا كلمـﺔ دنيا توي قرآن است صدوپانزده كلمـﺔ آخرت هم توي قرآن است اجمالاً قرآن يك كتاب ساده نيست اينكه الف و لام دارد اينكه الف و لام ندارد اينكه اول آمده اينكه آخر آمده قصه خيلي دقيق و ظريف است كتابهايي نوشته شده راجع به معجزات ابدي قرآن كه چرا اين كلمه هيجده تا است دليل اينكه اين كلمه نوزده تا است دليل اينكه اين كلمه بيست تا است چرا اين چهار بار توي قرآن آمده چرا اين سي بار توي قرآن آمده اينها همهاش كد دارد و فرمول دارد يك سيب زميني فرمول دارد چند درصد آن نشاسته است چند درصد آن قند است سيب زميني يك چيز سادهاي است ولي اين قرآني كه جلوه علم خداست اين نميتواند ساده باشد) به هر حال زن گاهي بجايي ميرسد مقام زن كه خدا به پيغمبر ميگويد تو كه پيغمبر هستي بايد تاريخ اين زن را براي مردم بگويي مثلاً توي قرآن داريم «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ» مريم/41 پيغمبر لازم است كه تاريخ ابراهيم را براي مردم بگويي كنارش ميگويد «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ» مريم/16 تاريخ مريم را هم بايد بگويي يعني همينطور كه تاريخ مرد را بايد بگويد تاريخ زن را هم بايد بگويد زن. . .
(پيغمبر اسلام بعد از وفات خديجه گاه و بيگاه گوسفندي ذبح ميكرد گوشتش را بين دوستان خديجه تقسيم ميكرد و اين رقم نام و ياد خديجه را گرامي ميداشت. عايشه ميگويد پيغمبر از خانه بيرون نميرفت مگر اينكه از خديجه ستايش ميكرد يعني دائماً پيغمبر ياد خديجه بود ضمناً خديجه زيباترين زنان قريش بود، در ميان زنان پيغمبر بعد از خديجهام سلمه هست كه. . .).
4- دلايل تعدد همسران پيامبر
حالا راجع به اينكه چرا پيغمبر بعد از خديجه زنهاي متعددي را گرفت دلائل زيادي دارد و واقعيت هم دارد من اينرا يكوقت گفتهام بعضي از اين زنها زنهايي بودند كه وقتي مسلمان شدند فاميلشان آنها را از خانه بيرون كرد پيغمبر ايشان را ازدواج داد با يك مسلماني، بعد شوهرش هم توي جبهه شهيد شد هم فاميل او را بيرون كرده هم شوهرش شهيد شده راه به هيچ جا ندارد پيغمبر بخاطر جبران آن دو تا سيلي كه خورده از فاميل سيلي خورده از شوهر هم بي شوهر شده بخاطر جبران آنها. . . وگرنه تمام ازدواجهاي پيغمبر بعد از سن پنجاه و سه سالگي و اين حرفها بود اگر مسئلهاي غير از اين بود انسان وقتي ميخواست ازدواج كند در جوانياش ازدواج ميكند كسي كه. . . پيغمبر كه مكه بود چهل سالگي به پيغمبري رسيد سيزده سال هم كه در مكه بود يك همسر داشت در مدينه هم كه بود شصت هفتاد تا جنگ داشت زنها هم داغديده از خانه اخراج شده پيرزن اين ازدواج ديگر حرفي نيست كه دشمن بتواند سوء استفاده كند بگويد ازدواجهاي پيغمبر بخاطر كاميابي و لذت بوده لذت سن جواني است لذت توي جنگ نميشود لذت با زن پير و داغديده و عيالوار نميشود مسئلهي ازواجهاي پيغمبر مسئله ديگري است.
خديجه خانمي بود با اراده اينكه ميگويم با اراده چون خيلي از زنها گول ميخورند مشكل امروز ما گول خوردن بعضي از زنها. . . بعضي از دخترها از بعضي از جوانها، هستند سر يك مسئله جزئي ممكن است اغفال بشود پسرها يك جور اغفال ميشوند دخترها يك جور، خديجه با اراده بود عاقل بود خانواد? شريفي بود شخصي را پهلوي پيغمبر فرستاد كه پيام داد من بخاطر شرافت و امانت و صداقت و اخلاقي كه در تو سراغ دارم ميخواهم با تو ازدواج كنم پيغمبر مسئله را با عموهاي خودش مطرح كرد كه خديجه ميل دارد با من ازدواج كند مقدمات ازدواج هم فراهم شد حضرت با او ازدواج كرد شترهايي را هم مهريه قرار دادند خطبـﺔ عقد را هم ابوطالب پدر حضرت علي(عليهما السلام) خواند و با اينكه فرزندان متعددي را هم از پيغمبر پيدا كرد اما همه از دنيا رفتند فقط فاطمـﺔ زهرا به يادگار ماند.
(يك روز پيرزني وارد خانـﺔ پيغمبر شد حضرت خيلي به او احترام كرد همه تعجب كردند كه اين كيه كه اينقدر پيغمبر به او احترام ميگذارد وقتي رفت گفتند يا رسول الله اين كي بود؟ فرمود اين از دوستان خديجه بود. شب عروسي. . . (صلواتي بفرستيد). خديجه بيست و پنج سال در خدمت پيغمبر بود و در سن شصت و پنج سالگي از دنيا رفت. خديجه چي داد و چي گرفت؟ اموالش را به پيغمبر تقديم كرد گفت تمام اموال من در اختيار شما خرج دين كن فقط دلم ميخواهد وقتي كه از دنيا ميرودم عبايت را به من بدهي كه كفن من عباي تو باشد حالا اين ايثار را شما. . . حالا من، اگر كسي با خدا معامله كند خدا چه جوري، با او چه جوري برخورد ميكند خدمت شما ميگويم يك نمونه ميگويم كه يك مرد چه كرد.
5- معامله با خدا و گذشت از مال و فاميل
بسم الله الرّحمن الرّحيم موضوعش را حساب كنيم معامله با خدا، از ابراهيم چيزي اينجا دارم كه ميگويم حضرت ابراهيم از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد به خدا رسيد 1- از ستاره و ماه و خورشيد، ستاره پرستان، ماه پرستان، اول هم آمد همراه با ستاره پرستان گفت من هم ستاره پرست هستم بعد گفت ماه پرستم ستاره پيدا ميشد ميگفت ماه درشتتر است با ماه پرستها چند قدم همراه شد و گفت بابا اين هم كه هي در حال تغيير و تحول است پس من خورشيد پرست هستم خورشيد هم كه غروب كرد گفت برو بابا دنبال كار خودت من بايد چيزي را بپرستم كه قابل تغيير و تحول نباشد «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» الأنعام/76 من اينهايي را كه افول ميكند را دوست ندارم از ستاره و ماه و خورشيد گذشت به خدا رسيد، اين يك معامله، خديجه از پول گذشت به فاطمه رسيد پولهايش را داد شد مادر زهرا خديجه كسي است كه امامان ما وقتي ميخواستند از خودشان ستايش كنند ميگفتند من مادر بزرگم خديجـﺔ كبري است يعني كسي بود كه امامان ما به وجود او افتخار ميكردند.
2- از عموي بت پرست گذشت پدر مردم شد قرآن راجع به ابراهيم ميفرمايد «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ» الحج/78 اب يعني پدر، پدر شما مسلمانها حضرت ابراهيم است از عموي بت پرست گذشت پدر خدا پرستان شد، از خانـﺔ بت فرار كرد خانـﺔ توحيد را ساخت، عموي ابراهيم بت پرست بود وقتي ديد ابراهيم خدا پرست است از خانه او را بيرون كرد از خانـﺔ بت او را بيرون كردند آمد خانـﺔ. . . يوسف را به چاه انداختند خدا او را به جاه رساند معامله با خدا اين است امام حسين(عليه السلام) زير سم اسب رفت گنبدش طلا شد اينها به ما ميگويد اگر يك صحنهاي براي خدا. . . من اين حرف را نميزنم خدا راضي نيست خدا جبران ميكند من اين لباس را نميپوشم من اين فيلم را نميبينم گرچه اين داماد خيلي پول دارد، زيباست، ماشين دارد، فاميلش، قبيلهاش، ولي چون شراب ميخورد من با او ازدواج نميكنم، چون اهل نماز نيست من با او وصلت نميكنم، ميترسم بچه هايم تارك الصلا? بشوند، اين معاملهها را بايد انسان با خدا انجام بدهد از يك چيزي بگذري به يك چيزي ميرسي. جانش را در راه خدا تسليم كرد آتش گلستان شد اينها معامله با خداست گاهي وقتها آدم ميگويد او به من سلام نكرد من براي چه به او سلام كنم؟ او ديدن من نيامد من چرا ديدن او بروم، آن به من النگو قرض نداد من چرا گردنبندم را به او قرض بدهم، او مادرش به من فحش داد من چرا روز عيد بروم ديدن مادرش؟ همهاش معامله ميكنيم، همهاش معامله ميكنيم و لذا چون معامله گر هستيم به هيچ جا هم نميرسم هشتاد سال ميدود يك قدم رشد انساني پيدا نكرده چون معامله گر است با خدا معامله كنيم از يك چيزي بگذريم به يك چيزي ميرسيم.
6- گذشت حضرت ابراهيم از فرزند در راه خدا
فرزندش را قرباني كرد، خدا به ابراهيم گفت فرزندت را قرباني كن، اسماعيل را خواباند چاقو را گذاشت خدا گفت چاقو را بردار نميخواهم خون او ريخته بشود ميخواهم دل بِكني خدا جبران كرد، چه كرد؟ به همـﺔ حاجيهاي تاريخ گفت هر كدام ميرويد مكه روز عيد قربان به ياد او يك گوسفند قرباني كنيد ميليارها قرباني به يادگار ماند اينها را ميگويند معامله با خدا. تا آخر عمر بي فرزند بود ولي راضي اواخر عمر خداوند يك اسماعيل و يك اسحاق به او داد آنوقت تمام انبياء از نسل اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام) بودند در خلوت ترين مكانها كعبه ساخت پرجمعيت ترين مكانها شد الله اكبر امام حسين(عليه السلام) يك دعا دارد بنام دعاي عرفه، ميگويد خدايا كور شود چشمي كه تو را نبيند(عميت عين لا تراك) كور باد چشمي كه تو را نبيند، آدم نگاه به قرآن ميكند چقدر قشنگ است چه كتابي را سراغ داريد كه به اين زيبايي ترسيم كند آدم كتاب ميخواند بيست صفحه سي صفحه يك نكته. . . آدم كتابهاي غصه را كه ميخواند ميبيني نود صفحه كه ميخواند يك قصه دارد اين هم خيالي اين هم پايش به جايي بند نيست نميدانم ابرها غرش كرد توپها گلهاها هاها ها، همـﺔ اينها را ميگويد يك قصهاي را ميبافد آخرش هم ميبيني هيچي به هيچي مثل حبابي كه روي آب است به آن فوت ميكني آب ميشود اين قصهها واقعيت دارد «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» الكهف/13 يعني قصهها حقيقت دارد. به قول شهيد مطهري داستان راستان داستان راست است بعضي داستان دروغان است فرق است بين يافتني با بافتني غصه ميخورم و بايد قصه بخورند آنهايي كه يافتنيها را نميخوانند و بافتنيها را ميخوانند كساني كه دستشان را از توي دست خالق برمي دارند دستشان را توي دست خلق ميگذارند خالق كسي است كه با يك اراده هستي درست ميكند با او حرف نميزنند با او رابطه برقرار نميكنند با او گفتگو ندارند آنوقت عشق ميورزند به كساني كه الي آخر. . .
7- خديجه كثير داد، كوثر گرفت
خديجه با خدا معامله كرد، كثير داد كوثر گرفت، مال خديجه كثير بود، كثير يعني زياد، خديجه اموال كثيري را داد خدا كوثر به او داد، فاطمه به او داد.
در بيابان تنها فرياد زد، خداوند به ابراهيم فرمود ابراهيم در اينجا داد بزن گفت كسي نيست داد بزنم گفت تو داد بزن شنوندهات معلوم ميشود «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» الحج/27 تو داد بزن مردم بيائيد مكه تو توي بيابان مكه داد بزن ما بعد از چندين هزار سال صداي تو را به گوش مردم ميرسانيم تو نيكي كن و در دجله اندازد كه ايزد در بيابانت دهد باز، در بيابان تنها فرياد زد تمام زمين لبيك گفتند حاضر شد بچهاش تشنه بماند همانجايي كه حاضر شد بچهاش تشنه بماند باعث شد آب زمزم براي جگرهاي تشنه جوشيد يك بچه را تشنه رها كرد آب زمزم براي هميشه از آن منطقه جوشيد.
عموي بت پرستش به او گفت برو من نميخواهم كه توي خانـﺔ من باشي به عمويش گفت سلام عليك با اينكه او را از خانه بيرون كرد نرفت در را به هم بزند دري وري بگويد نعوذبالله، گفت سلام عليكم به يك بت پرست سلام كرد آنوقت خداوند به او سلام كرد «سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ» الأنبياء/69 او به بت پرست سلام كرد، خدا به او سلام كرد او طفل را تشنه گذاشت خدا بزرگها را آب داد، او در بيابان خلوت داد زد گوشهاي تاريخ شنيد، او تا آخر عمر بچه نداشت ولي همـﺔ انبياء از بچههاي او هستند، او از خانـﺔ بت فرار كرد خانـﺔ توحيد ساخت، اين مرد بود خديجه هم فتوكپي ابراهيم شد وقتي ميخواست زهرا متولد بشود خديجه به هر زني پيغام داد كه بيا من شب زايمانم هست زنهاي مكه هيچكدام نيامدند كنار خديجه، گفتند ما با خديجه قهر هستيم چون خواستگارهاي پولدار و مشهور ديگري بود رفت زن يك پيغمبر شد كه يك بچه يتيم بود حالا كه او دعوت ما را اجابت نكرد خواستگارهايي را كه ما براي او معين كرديم نپذيرفت پس ما هم وقت زايمان سراغش نميرويم آنوقت خداوند زناني غيبي را براي زايمان خديجه فرستاد. (چي ميخواهم بگويم؟ خانمها يك فحش ميخواهيد بدهيد ندهيد يك گناه ميخواهيد بكنيد نكيند به حرام رسيديد دست نگه داريد خدا جبران ميكند نمونـﺔ جبرانش اين ابراهيم آن هم خديجه.)
خدايا تو را به حق آبروي ابراهيم و دودمانش، تو را به حق خديجه و دودمانش، به ما يك ايمان و يقين و ارادهاي بده كه هر كجا تو راضي هستي تصميم بگيريم كه انجام بدهيم هر جا تو راضي نيستي تصميم بگيريم كه انجام ندهيم و ما را در اين گير و دارها هر غلطي كه از ما سر زده ببخش و از اين به بعد ايمان كامل، بدن سالم، عقل قوي، رزق حلال، اولاد صالح، علم مفيد، عمر مبارك، رزق حلال، زريـﺔ طيبه، حسن عاقبت، سعادت و عزت دنيا و آخرت نصيب همـﺔ ما بفرما و آنچـﺔ شب قدر براي خوبان مقدر ميكني براي ما مقدر بفرما.
براي شادي روح حضرت خديجه سه تا صلوات بفرستيد.
والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته