متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1383/2/3
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
يكى از مسائل مهم اينست كه انسان چيزى را درست بشناسد شناخت درست در هر كارى مهم است يعنى ببينيم كسى كه با او رفيق مىشويم واقعاً آدم درستى است يا نه اين آقايى كه حرف مىزند واقعاً حرفش درست است يا نه.
نترسيدن از مرگ، نشانهى اولياى خدا
يكى از مهمترين مسائل اينست كه آدم خودش را خوب بشناسد چون آدم گاهى هم خودش را نمىشناسد مثلاً فكر مىكند كه خيلى هم قوى است در يك صفحه مىبيند خيلى هم پوك است فكر مىكند خيلى با سواد شده بعد مىبيند نه خيلى هم بى سواد است توى اين خيال بوده.
فكر مىكرده مثلاً به درد اين كار مىخورده بعد مىبيند نه اصلاً به درد اين كار نمىخورد. فكر مىكند ازدواج با اين خوب است فكر مىكند مىبيند عجب، خيلى هم خطرناك بود اصلاً ما اشتباه كرديم همه اينهايى كه مىروند صلاق بگيرند همه كسانى هستند كه قبلاً به همسرشان مىگفتند قربانت بروم بعد هر دو به هم درى وَرى مىگويند طلاق هم مىگيرند تمام اينهايى كه پشيمان مىشوند، به تعداد پشيمانىهايى كه روى كره زمين شده اين نشان دهنده اينست كه اينها در شناختشان دچار اشتباه شدهاند.
فرض كنيد نشانه اينكه رابطه ما با خدا چه جورى است نشانهى اينكه ما واقعاً دانشجو هستيم يا نيستيم عاشق علم هستيم يا نيستيم نشانه دوست خوب نشانه دوست خوب، نشانه، يك چيزى به دلت برات مىشود حالا نمىدانى واقعاً اين الهام الهي است يا وسوسه شيطانى است از كجا بفهميم كه آدم گاهى چيزى به سرش مىافتد كه يك كارى بكند ممكن است خدا به دلت انداخته ممكن است شيطان به دلمان انداخته، هم وسوسه داريم هم الهام داريم اين نشانهاش چيه؟
نماز مىخوانيم نمىدانيم كه نمازمان قبول هست يا نه؟
نشانه انقلابى بودن نشانه اينكه راهمان مستقيم است يا بى راهه مىرويم چند نشانه مىخواهم برايتان بگويم. پس بحثمان اين باشد ميزانها و ملاكها. بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. ميزانها و ملاكها از اول شروع كنيم. 1. نشانه اولياء خدا بودن: خيلىها خودشان را آدم خوبى مىدانند هر كه خودش را آدم خوبى مىداند اصلاً همين كه فكر مىكند آدم خوبى است دليل بر اينست كه آدم خوبى نيست پيداست كه نور ايمانش كم است.
شما اگر با يك چراغ قوه بيايى توى يك سالن چيزى نمىبينى چون نور چراغ قوه كم است فقط اگر بشكهاى، كاميونى، يك گونى بزرگى باشد مىبينى چون نور كم است فقط چيزهاى بزرگ مىبينى اما اگر پرژكتور انداختى نور كه زياد شد حتى ته سيگار هم مىبينى پوست پرتقال را هم مىبينى هر چه نور ايمان بيشتر باشد آدم ضعفهاى ريزش را بيشتر مىبيند اما اگر نور ايمان كم باشد فقط اگر يك بشكه باشد مىبينيم.
نور ايمان، مايهى دورى از گناه
اينكه امامها توى دعاها هى گريه مىكردند… يك سؤال هم اينست كه مىگويند چرا اين قدر گريه مىكردند و نماز شب مىخواندند مناجات مىكرده امامى كه معصوم است ديگر گريه چيه؟ جوابش اينست كه چون آنها نور ايمانشان زياد است حتى پوست تخمه را مىبينند الان اگر كسى به كسى بگويد تو خلاف كردهاى، من خلاف كردهام؟! بابات خلاف كرده ننهات خلاف كرده! از ديوار كسى بالا رفتهام يعنى مثلاً ب… از ديوار كسى رفتهام بالا، كسى را كشتهام، مالى را دزديدهام.
يعنى وقتى به يك كسى مىگوئيم بدى، بدى رفتيم توى خانه مردم، مالى دزديديم، آدمى كشتيم و از اين كارها. اما حالا مثلاً فرض كنيد كه يك كسى سيگار مىكشد دودش بغلى را اذيت مىكند هيچ كس هم احساس نمىكند كه اين هم تجاوز به حريم هوايى مىكند تجاوز به حريم هوايى اگر هواپيمايى از يك كشورى به كشور ديگر بيايد مىگويند ايشان به حريم هوايى تجاوز كرده خوب بنده هم كه سيگار مىكشم و دودش مىرود توى حلق ايشان خوب من هم تجاوز به حريم هوايى ايشان كردهام. ايشان مىخواهد هواى سالم بخورد من نمىگذارم بخورد يعنى هميشه كارهاى بزرگ را مىبينيم هر چه نور ايمان قوىتر باشد…
شما اگر نگاهى به كتابخانههاى دنيا بكنيد اصلاً آدم خجالت مىكشد كه بگويد من با سوادم 100 تا كتاب خواندهايم 200 تا كتاب خواندهايم آخر با 100 تا كتاب و 200 تا كتاب كه آدم دانشمند نمىشود.
ديد كه وسيع شد يعنى كتابخانههاى دنيا را كه ديدى احساس كنيم كه بى سواديم ايمان به خدا كه زياد شد… به امام سجاد (عليه السلام) گفتند خيلى عبادت مىكنى فرمود من كجا على (عليه السلام) كجا! به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفتند خيلى عبادت مىكنى فرمود من كجا پيغمبر (صلي الله عليه و آله) كجا! به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) گفتند خيلى عبادت مىكنى فرمود من كجا عبادت خدا كجا!
اينكه آدم مىگويد قُلّكم پر شد چون غافل مىشود از پولهاى بانك مركزى اگر به پولهاى بانك مركزى نگاه كند اصلاً خجالت مىكشد كه بگويد قُلّكِ من پُر شد يعنى ديد وسيع شناخت آدم را بالا مىبرد. يهودىها ادعايى داشتند هنوز هم اسرائيل دارد اسرائيل خودش را نژاد برتر مىداند مثل سفيد پوستهاى آمريكا كه خودشان را نژاد برتر مىدانند قرآن مىفرمايد كه خيلى فكر مىكنيد كه آدم خوبى هستيد. “ان زعمتم انكم اولياء للّه من دون الناس فتمنوا الموت” (جمعه،6) هر كه فكر مىكند آدم خوبى است نبايد از مرگ بترسد.
(امام (ره) در وصيت نامهاش خيلى مطالب دارد اما يك جملهاش كه خيلى برجسته است، حالا نمىدانم كه شما يادتان هست يا نه وقتى وصيت نامه را در مجلس خواندند خبرگان، به اين كلمه كه رسيد كه فريادى بلند شد از بس گريه كردند بعد هم همين توى سر قبر امام (ره) فقط توى همه وصيت نامهاش اين كلمه را كاشى كارى كردند و نوشتند من با قلبى، من با دلى آرام و قلبى مطمئن و نفسى…. اين طورى من دارم مىروم ولى هيچ دغدغهاى ندارم.)
ترس از مرگ، ناشى از ارتكاب گناهان و خلافها از ولى خدا پرسيدند چرا از مرگ مىترسيم گفت براى اينكه اين طرف را آباد كردهايد آن طرف خراب است از خانه آباد مىخواهيد برويد خانه خراب وحشت داريد اگر آن طرف خانه هم آباد بود از اين اتاق مىرفتيد آن اتاق. حديث داريم مؤمن وقتى از دنيا مىرود انگار لباس كثيف را از تن بيرون مىآورد لباس نو مىپوشد از جاى كم مىرود جاى بزرگ مثل بچهاى كه از رحم مادر مىآيد به دنيا. اگر فكر مىكنيد كه درست است نبايد بترسيد اين نشانه اينست كه ما آرامش داريم يا نه مثلاً به بنده بگويند آقاى قرائتى شما هفته آخر عمرت است اگر من باز هم حديث توى تلويزيون خواندم معلوم مىشود كارم درست است. اگر گفتم راست مىگويى هفته ديگر!؟ خداحافظ من رفتم اگر وحشتم گرفت پيداست اين كارى كه مىكنم درست نيست.
انسان وقتى دلش آرام است.. مثل رانندهاى كه قاچاق بار نكرده پليس مىبيند خوب باشد هم ماشينم سالم است هم خودم سالمم قاچاق بار نكردهام بنزين هم دارم جاده را هم بلدم خيلى راحت 100 تا پليس هم باشد ذرهاى تكان نمىخورد آن كسى دلش تو مىريزد كه قاچاق بار كرده. 1. قاچاق بار كرده 2. گواهينامه ندارد 3. بنزين ندارد 4. گيرى در او هست كه مىترسد پس ترس نشان دهنده اينست كه انسان كارش درست نيست.صدقه براى ملاقات خصوصى با پيامبر
نشانه اولياء خدا: 1. نترسيدن از رفتن و مرگ. نشانه دانشجو بودن: عشق به تحصيل پيغمبر اسلام (ص) نشسته بودن تند تند مىآمدند تنگ گوشش مىگفتند آقا حرف خصوصى نجوا مىكردند پيغمبر (ص) خسته شد بعد هم رويش نمىشد بگويد آقا خسته شدم وِلم كنيد بس است آيه نازل شد هر كس مىخواهد با پيغمبر (ص) صحبت كند بورد به فقير صدقه بدهد بعد صحبت كند تا ديدند پولى شد گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود همه رفتند حضرت امير (عليه السلام) رفت درهم داد آمد يك سؤال خصوصى كرد بعد رفت يك درهم داد باز يك سؤال ديگر گرد هر سؤال مىرفت يك درهم مىداد برمىگشت آيه نازل شد “أأشفقتم” ترسيديد “أن تقدموا بين يدى نجواكم صدقه” در نجوايى كه مىخواستيد بكنيد ترسيديد يك صدقه بدهيد ديديد شما عاشق علم نيستيد پيغمبرِ مفت گيرتان آمده مىگوئيد در گوشى… آخوند مفت استخاره كن شما طناب مفت هم گيرتان بيايد خودتان را خفه مىكنيد. شما عاشق نيستيد.
دانشجو ساعت مچىاش را هم مىفروشد كتاب مىخرد اگر امر داير شد بين ساعت و كتاب مىگويد كتاب اگر امر داير شد بين كفش و… با دمپايى مىآيد دانشگاه اما كتاب مىخرد يعين دانشجو محور برايش علماش است هيچى… خدا رحمت كند آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى يك كتابخانه دارد در دنيا مثلاً اگر چند تا كتابخانه درجه يك توى دنيا باشد يكى كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى است به من مىگفت من يك كتابى را در نجف – مرحوم شد چند سال پيش خدا رحمتش كند – مىگفت كتابى را در نجف ديدم كه ديدم خوب كتابى است پول نداشتم بخرم به كتابفروش گفتم مىشود اين كتاب را براى من نگه دارى من برايت پول مىآورم تا من پول مىآورم به كسى ديگر نفروش گفت مثلاً اگر تا يك ساعت ديگر پول بياورى كتاب مال تو اما بيش از يك ساعت ديگر نمىتوانم معطل تو بشوم مثل اً، مىگفت دويدم آمدم بيرون قبايم را كندم ما اگر قبا را بِكَنيم يك پيراهن داريم و يك عبا چيزى نمىشويم، مىگفت قبا را كندم عبايم را گذاشتم مىگفت قبايم را مثل شقه گوشت كنار خيابان آقا قبا مفت ارزان حراجش كردم خلاصه مىگفت قبايم را فروختم و رفتم كتاب را خريدم.
زحمات علاّمه امينى براى تأليف الغدير
علامه امينى صاحب كتاب الغدير ايشان يك كتابى مىخواست توى كتابخانههاى دنيا توى هندوستان پيدا كرد به پهلوى مسئول كتابخانه رفت گفت مىشود ما فتوكپى بنويسيم گفت امكان ندارد شش ماه بمانيد شبانه روز تمام ساعات كتابخانه را مىنوشت گاهى هم اضافه تقاضا مىكرد اگر هم هستى من باز هم بنويسم شش ماه رونويس كرد كتاب را كل كتاب را رونويس كرد وقتى برگشت از او پرسيدند هواى هند چه جور بود گفت نفهميدم اين قدر غرق در مطالعه بودم نفهميدم اين فوتباليستها گاهى توى زمين چمن مىافتدند استخوان پايشان هم مىشكند اما چنان عاشق گل زدن هستند كه حاليشان نيست.
علامه جعفرى مىگفت توى اتاق نشسته بوديم چراغ من دود كرد من نفهميدم مطالعه مىكردم دود اتاق را گرفت و دود از پنجره رفت بيرون طلبهها توى حياط بودند گفتند اتاق آقا شيخ آتش گرفته در را باز كردم دويدند افتادند روى من گفتم چيه؟ گفتند نمىفهمى؟ گفتم چيه؟ بعد من را كشيدند بيرون بعد ديدم اُه!! اتاقم پُر دود شده من نفهميدهام مىشود كسى جورى عاشق بشود كه حاليش نشود.
اگر به ما بگويند چند كيلومتر مىدويد مىگوئيم دو كيلومتر اما اگر گرگ دنبالمان كند 30 كيلومتر مىدويم يعنى يك توانها و استعدادهايى در انسان است كه در شرايط حساس شكوفا مىشود. (نشانه تحصيل و عشق اينست الان مثلاً مىگوئيم تابستان تعطيل داريم مطالعه مىكنيم يك سرى چيزى جزئى مىآيد مطالعه را كنار مىگذاريم خوب اينها مهم است. (صلواتى بفرستيد). زمانى بود كه ترور مِرور زياد بود نظام احساس كرد كه ممكن است من را هم ترور كنند ديگر حالا ما كه كسى نيستيم خدا رحمت كند مطهرى و بهشتى و… آنها به درد مىخوردند حالا، براى ما هم محافظ گذاشتند گفتم اين محافظ را امتحان كنم دو سه تا تخمه گذاشتم توى جيبام توى ماشين تخمهها را دادم به ايشان ترور هم جدى بود حتى توى خيابان هم مىزدند يك مرتبه ديدم ايشان اسلحه را گذاشت و شروع كرد به تخمه شكستن من زنگ زدم به حفاظت و گفتم آقا اين من را به تخمه كدو فروخت خواهش مىكنم اين را عوضش كنيد. اگر يك كسى واقعاً جدى مىخواهد درس بخواند وللّه امروز هوا گرم است فردا هوا سرد است امروز باران مىآيد فردا برف مىآيد فردا زمستان است من هم پيشنهادم به اينست هم به دانشگاه ما دليلى نداريم تابستان تعطيل كنيم ما تابستان ساعت را عوض مىكنيم مثلاً حالا مطالعه ما 3 بعد از نصف شب درس بخوانيم تا 8 صبح هوا كه داغ شد برويم خانه برويم زير پنكه، كولر مگر ماه رمضان كه مىخواهيم روزه بگيريم سحرخيزى نمىكنيم يك خورده ساعتها را جابجا كنيم چرا روى ميخ بنشينيم بگوئيم آخر آن طرف بنشين. ظهر كه مىخواهيم درس بخوانيم هوا گرم است پس حالا كه هوا گرم است دانشگاه تعطيل است پس حوزه تعطيل است اصلاً نمىشود جابجا بشويم طلبههاى خوزستان نمىتوانند بروند تويسركان دانشجوهاى بندرعباس نمىتوانند بروند ملاير يعنى مطالعه؟)
ترك پيامبر در حال خطبه نماز جمعه
اگر آدم عاشق باشد خيلى كارها را مىشود برنامه ريزى كرد. نشانه عبادت، پيغمبر اسلام سخنرانى مىكرد نماز جمعه بود مثل امروز كه مثلاً جنسى را مىآورند با يك طبلى يك طبلى زدند كه مثلاً جنس ارزان آوردهاند قرآن مىگويد همه بلند شدند و رفتند پيغمبر (ص) همين طور ماند 12 نفر نشستند همه رفتند مثلاً شانه تخم مرغ آمده آيه نازل شد “و اذا رعوا” يعنى وقتى روئيت كردند ديدند “و اذا رعوا تجارة او لهواً” يك تجارتى را كه ديدند جنس تجارت ارزان است يا لهوى ديدند “انفضوا…..” همه مىدوند. تو را ترك مىكنند براى اينكه (قائما) قائم يعنى ايستاده همين طورى كه ايستادهاى “قل” به آنها بگو بابا از وسط خطبه نماز جمعه پا نشود برو خطبه نماز جمعه 2 خطبه دارد بجاى 2 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت بجاى 2 ركعت 2 خطبه است.
البته اين همه معنا دارد اينكه مىگويد 2 تا خطبه بجاى 2 ركعت معنايش اينست كه خطبهها هم خيلى طول نكشد من خطبههاى پيغمبر و اميرالمؤمنين (عليه السلام) آنجايى كه ديدم مختصر بوده خطبه بايد خيلى مختصر باشد خطبههاى نماز جمعه ايران طول مىكشد و اگر خطبهها مختصر باشد شركت كنندهها بيشتر مىآيند البته حالا يك چيز هم هست زمان پيغمبر (ص) اين قدر حوادث نبوده الان گاهى وقتها در يك هفته چندين مناسبت است كه هر مناسبتى را 2 دقيقه خواسته باشى بگويى… به يك آقايى گفتند بالاى منبر سخنرانى كن نيم ساعت بيشتر طول نكشد گفت چى بگويم گفتند راجع به على (عليه السلام) گفت اُه!! رفت بالاى منبر گفت على بن ابى طالب علمى داشت (سوت) تقوا (سوت) زهد (سوت) شجاعت (سوت) هى سوت كشيد آمد پائين گفتند اين چه سخنرانى بود؟ گفت آخر شما گفتيد نيم ساعت موضوع هم على (عليه السلام) بيش از يك سوت نمىشد.
حالا گاهى هم اين قدر حوادث و شرائط هست كه اگر خواسته باشى هر كدام 5 دقيقه هم بگويى كمتر از نيم ساعت هم نمىشود ولى خوب…
نشانههاى دوست خوب
نشانه اينكه ايشان عاشق نماز است… تا حالا سه تا آيه تفسير كردهايم. نشانه دوست خوب مىخواهيم با يك كسى رفيق شويم نمىدانيم واقعاً دوست خوب هست يا نه گاهى وقتها مثلاً عوض مىشود تغيير پيدا مىكند نشانه دوست خوب سه چيز است يكى اينكه رابطه اين دوست با خدا چه جور است اگر با دوست واقعى بالاخره ما دوستها ظرف بستنى هستيم يك بار مصرف 10 سال مصرف 5 سال مصرف 20 سال سال مصرف آن كسى كه از اول با اين بوده به قول دعاى جوشن كبير (يا نعم الرفيق) رفيق واقعى ما اوست آن واقتى كه بابا و ننه يادمان نبود يك اسپرم و تك سلولى بوديم خدا “فى قرار مكين” اصلاً “لم يكن شيئا” هيچى بوديم بعد مىگويد چيزى كه شدى “لم يكن شيئا مذكورا” يعنى چيز قابل ذكرى نبودى بعد مىگوييد “من منّى يُمنى” از منى و نطفه بودى آب اندك بعد مىگويد “فى ظلمات ثلاث” توى رحم مادر توى سه تا تاريكى بودى بعد مى
آن خدايى كه اين همه به من چيز داده اين آقا چقدر راجع به آن خدا تسليم است آن وقت حالا تو كه چيزى به او ندادهاى فوقتش مىخواهى يك كارت برايش بفرستى اگر هم داماد شده تبريك يا دسته گُل يا بستنى پاركى و سينمايى و… آن كه اين همه چيز به او داده تشكر نمىكند آن وقت حالا شما به چه اميدى مىخواهى با او رفيق شوى.
دوم ببينيد رابطهاش با پدر و مادرش چه جور است اين پدر و مادرى كه اين همه زجر كشيده براى ايشان اين چقدر به خدمات پدر و مادر قدردانى مىكند تا شما خدمات كنى و خدمات شما را قدردانى كند.
سوم اينكه با رفيقهاى قبلىاش چقدر وفادار بوده اگر به رفيق قبلىاش جفا كرده ممكن است به شما هم جفا كند پس ببينيد اگر به خدا جفا كرد ممكن است به شما هم جفا كند اگر به والدينش جفا كرده به شما هم جفا خواهد كرد اگر به رفيقهاى قبلىاش… اگر جوانى 4 تا دختر گرفته طلاق داده شما خواهرتان را به او مىدهيد؟ برو بابا اين ده نفر ديگر را هم گرفت و طلاق داد يعنى اگر جوانى سه تا دختر بگيرد و طلاق بدهد قطعاً شما خواهر سرطانى هم داشته باشيد به او نمىدهيد.
كسى كه سه سال رفوزه شده رابطهاش با خدا بد است رابطهاش با والدين تار است رابطهاش با رفيقهاى قبلىاش جفا است به چه دليل من با او رفيق شوم اين هم حديث.
تفاوت رشوه با هديه
نشانه رشوه و هديه، اخيراً اسمش را مىگذارند رشوه ببخشيد، اسم رشوه را مىگذارند هديه يكى مىگفت حق التسريع گفتم يعنى چه؟ گفت به او پول مىدهم كه كار من را سرعت بدهد گفتم اگر حالا اسمش را گذاشتى حق التسريع اشكال برطرف مىشود؟ مثل جوانهايى كه مىگوئيم آقا حلقه طلا براى مرد حرام است مىگويد آقا اين نامزدى است خوب اگر اسمش را گذاشتيم نامزدى اين حلال مىشود.
يك كسى روى منقل جگر بو مىداد گربهها دور منقل جمع شدند يك مرتبه گفت بلاله بلاله اين فكر كرد مثلاً اگر به جگر بگويد بلال ديگر گربهها مىروند بابا طلا حرام است حالا نامزاديه نامزدى… بابا رشوه رشوه است حالا اسمش را مىگذارى هديه اسمش را مىگذارى چشم روشنى.
(يك كسى مىگفت وام مىخواستم از رئيس بانك فكر كردم چه جور… رفتم اداره ثبت شماره سال تولد رئيس بانك را گرفتم روزش يك دسته گل گرفتم و گفتم آقا اين بمناسبت تولد شما گفت راست مىگويى امروز تولد من است؟ هيچى، به من وام داد اينها رشوه واقعى است ولى…)
نشانه الهامات الهى و القاءات شيطانى
نشانه الهامات الهى و القائات شيطانى: يك چيزى به قلب شما خطور مىكند نمىدانى اين خدايى است يا شيطانى چون توى قرآن دو تا الهام داريم آيهاش اينست “ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم” شيطانها وحى مىكنند به طرفدارهايشان يك الهام الهى هم داريم “و اوحى الىام موسى” خداوند به دل مادر موسى (عليه السلام) انداخت كه اين بچه را شيرش بده توى جعببه بينداز توى آب اگر چيزى به شما القاء شد خدايى است يا شيطانى در تفسير الميزان علامه طباطبايى، دو تا “اوحى” داريم “اوحى الىام موسى” “ان الشياطين ليوحون” يعنى هم شيطانها وحى مىكن ند هم خدا، اين چيزى كه به ذهن من آمد خدايى است يا شيطانى الهام الهى است يا القاء شيطانى اگر بعد از آن كه به تو وحى شد باز شدى اين خدايى است اگر قفل شدى شيطانى است مثلاً فرض كنيد يك فقيرى، يك كسى وام مىخواهد بهش نده اينكه مىگويى بهش نده خدايى است يا شيطانى مىگويد ارث بهش نده پيرى دارى كورى دارى حالا نمىخواهد مالت را وقف كنى نمىخواهد حالا بروى مكه بروى… بعد مىروى مكه نمىخواهد خمس بدهى چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است اگر هى قُفلت كرد كه هى نده قرض نده مكه نرو نبخشش، خانهات را بهش نده يك وقت مىبينى پا نمىشود اگر هى قُفلت كرد اين شيطانى است.
اگر گفت كار اين را راه بينداز خدا هم كار تو را راه مىاندازد اين فعلاً پول خُرد مىخواهد آخر بعضىها هستند مىگويى پول خُرد دارى مىگويد نه دارد ها! مىگوئيم بهش بده مىگويد اگر بهش بدهم ممكن است يك ساعت ديگر خودم خواسته باشم بابا اين الان گير است تو ممكن است يك ساعت ديگر گير باشى تو گير اين را حل كن بعد بگو خدايا من گير اين را يك ساعت پيش حل كردم تو هم گير من را وا كن يك فرجى مىشود اگر بعد از القاء باز شدى الهى است اگر بعد از القاء قفل شدى شيطانى است. برو بزنش، آبرويش را مىريزم، دو تا را چهار تا مىكنم اگر هى جوش آمدى… اما اگر باز شدى اى بابا!
يك عالم با كرامتى، خيلى بزرگ بود بعضى از… آيت اللّه حق شناس در جهرم ساكن بود پيرمرد خيلى از علماى وارسته خوب چند تا جوان از دست اين عصبانى شدند گفتند برويم حالش را بگيريم گفتند چه جورى آخر پيرمرد محترم است گفتند مىرويم گوئيم به درد نمىخورى اين شكسته مىشود رفتند آقا ببخشيد ناراحت نمىشويد يك چيزى به شما بگوئيم گفت نه شما پسر من هستيد بگو آقا جان چى مىخواستى بگويى گفتند اصلاً به درد امروز نمىخورى تو آخوند 100 سال پيش هستى گفت به جدم به درد 100 سال پيش هم نمىخورم بيا تو چاى بخور!! ديگر خلع يد شده بود يعنى اگر يك كسى به تو فحش داد حالا وِل كن مقوا نيستيم كه خانم به من جسارت كرده برو بابا ول كن بابا به من توهين… بابا بگذر اگر باز شدى ببخش، بگذر، چيزى نيست اين الهام الهى است.
حالا اگر يكى زد سمت راست من مىزنم راست، چپ، جنوب، شمال اگر بعد از القاء قفل شديم شيطانى است اگر بعد از القاء باز شديم الهى است. (2 تا خودنويس دارى يكى بده به اين بابا الان مىخواهد عروسى كند تالار ندارد تو خانهات بزرگ است بگو بيا خانه ما عروسى كن ديگر پول تالار… آقا يك وقت ميهمانها با كفش مىآيند روى قالى، حالا با كفش بيايند روى قالى تكانش مىدهى تمام مىشود مىرود آقا يك وقت لامپ مىشكند ظرفها… حالا 2 تا بشقاب بشكند، دل مردم بهتر از شكستنى است اين بشقاب مىشكند آن دلش مىشكند تو دل آن را بدست بياور ولو به قيمت اينكه چهار تا بشقاب بشكند اگر بريز و بپاش و سخاوتت بيشتر شد اين الهى است اگر قفل شدى چشمش كور من زحمت كشيدهام تو درس خواندهاى يادش بده نه حالا تقلب سر امتحان قبل از امتحان كمكش كن. بابا حال آشپز مريض است آقا جان بياور ما خودمان مىپزيم من بپزم تو بخورى حالا كه دستت واكسى شد كفشهاى اين را واكس بزن مگر نوكرشم! آن وقت مىدانى اگر كفش آن را واكس زدى دل او را واكس زدهاى او قلبش نسبت به تو شفاف مىشود. تو كفش اين را نورانى مىكنى خداوند دل و مغز او را نسبت به تو نورانى مىكند چرا معامله نمىكنيد چرا بسته شدهايد) چرا مىگوئيد خودم خودم اصلاً اينكه مىگويند ازدواج خوب است يكى از خوبىهاى ازدواج… خوب جوانها مىگويند ازدواج خوب است فقط براس شهوت ما اسلام 10، 15 خوبى دارد يكىاش اينست كه آدمى كه ازدواج مىكند خود مش قف… باز مىشود آدمى كه زن نارد مىگويد خودم، خودم، شلوارم، كيفم، زلفم اما وقتى ازدواج كرد مىگويد خودم، زنم، مادر زنم، پدر زنم، بچهام يعنى يك خورده اين خودم باز مىشود هر چيزى كه انسان را باز كند ارزش است هر چيزى كه انسان را قفل كند ضد ارزش است.
والسلام عليكم و رحمة اللّه