بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین.
یكی از چهرههاى باارزش عالم اسلام و تاریخ حیات بشر، صدر المتألهین شیرازى (اواخر قرن 10- 1050ق) است. شغل پدر ملا صدرا خرید و فروش اشیای قیمتى بود. محل تجارتش شهر شیراز بود. در بوشهر، كارمندانى داشت كه براى او مروارید صید مىكردند و در شهر بصره نیز تجارتخانهاى داشت. وقتی ملا صدرا بزرگ شد و از آب و گِل در آمد، پدرش او را، به تناسب اندیشه و فكر خود، به تجارتخانه هدایت كرد. او مدتى در بوشهر و بصره به رتق و فتق امور پدر پرداخت، تا اینكه یك روز به شیراز برگشت و به پدرش گفت: من علاقهاى به كار شما ندارم! پدر دلیل مساله را جویا شد. گفت: چندی است فكر میكنم و میبینم كار مهمتر، سرمایه سنگینتر، و تجارتخانه بامنفعتترى میتوانم انتخاب كنم.
تفكر و اندیشه، این حركت عالى باطنى، بالاترین عبادت و، به تعبیر روایات، افضل عبادات است. انسان باید هر روز در مدار فكر و اندیشه قرار بگیرد و آن را معطل نگذارد و پرورش دهد، زیرا یكى از بدترین حالات انسان كه قرآن مجید بارها از آن نام برده غفلت است. منظور از غفلت این است كه انسان سرمایه و فضایى برای پرواز داشته باشد، ولى به آن توجه نكند و خود را سرگرم مسائل و خیالات و كارهایی كند كه حداقل سود را برای او دارند و آن سود هم تنها سود بدنى و جسمى است. اشتباه نشود! منظور از این سخن این نیست كه كشاورزی نكنیم، تاجر نشویم، فعال نباشیم، صنعت نداشته باشیم؛ مراد این است كه سرمایه وجودمان را صد در صد خرج این چند كیلو پوست و گوشت و استخوان و خون نكنیم. حقیقت انسان بدن او نیست. بدن خاك تكامل یافتهاى است كه حكم ظرفی خالى را دارد و خداوند این ظرف را با نفس و عقل و روح و حالات عالی روانى پُر كرده است. باید توجه ما بیشتر به محتوای این ظرف باشد. آری، مقداری فعالیت برای سالم نگه داشتن خود این ظرف لازم است. برای مثال، براى سلامت این ظرف باید غذا خورد، ولی نه به این معنا كه همّ و غمّ انسان صرف پر كردن شكم شود و وقتى شكم پر شد دیگر سراغ هیچ برنامه دیگری كه مربوط به محتوای این ظرف است نرود. باید براى حفظ سلامتِ این ظرف لباس پوشید، خانه درست كرد، درآمدی داشت و لاجرم، باید برای تامین آنها شغلی داشت، اما همه اینها باید در راه حفظ سلامت بدن انجام شود. مساله اینجاست كه این مشغولیتها باید یك درصدِ كار باشد و نود و نه درصد بقیه باید صرف این شود كه وجود انسان منبع تولید خیر باشد. حكم دین نیز در این باره روشن است: مواظبت نكردن از بدن و حفظ نكردن سلامت آن گناه است. تامین سلامت بدن از راههایی كه خدا ممنوع كرده نیز گناه است. كسى كه بیكار میشود و نان خود را از كس دیگر میگیرد معصیتكار است. كسی كه با وجود سلامت تن دست خود را براى تأمین نیازهایش پیش مردم دراز مىكند معصیت میكند و مالی كه از این راه به دست میآورد حرام است. توجه به بدن لازم است، اما نه به قیمت غفلت از حقیقت وجود خود. در حقیقت، زندگی انسان نباید طورى باشد كه در مدت هفتاد سال به طول و عرض بدن اضافه شود، ولى روح و عقل و نفس او هنوز مانند زمان شیرخوارگى مانده یا پستتر از آن شده باشد.
پس، باید دقت داشت كه همچنان كه دنیا را آباد میكنیم، باطن و عقل و آخرت خود را نیز در كنار آن آباد كنیم. غفلت بیماری و خواب بسیار خطرناكى است كه از آن در همین دنیا باید بیدار شد، زیرا اگر فرصت از دست برود بیداری سودی ندارد. امیرالمؤمنین، علیهالسلام، مىفرماید: اگر انسان غافل، بعد از مرگ، بیدار شود كه بیدار هم مىشود، آن بیدارى كمترین سودى برایش نخواهد داشت.
قرآن مجید به پیامبر اسلام، صلیاللهعلیهوآلهوسلم، درباره انسانهای غافل مىفرماید:
«واصبر نفسك مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناك عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه وكان أمره فرطا».
با كسانى كه صبح و شام، پروردگارشان را مىخوانند در حالى كه همواره خشنودى او را مىطلبند، خود را پایدار و شكیبا دار، و در طلب زینت و زیور زندگى دنیا دیدگانت را از التفات به آنان به سوى ثروتمندان برنگردان، و از كسى كه دلش را به سبب كفر و طغیانش از یاد خود غافل كردهایم و از هواى نفسش پیروى كرده و كارش اسراف و زیادهروى است، اطاعت مكن.
انسان غافل – بخواهد یا نخواهد – موجودی افراطى است؛ یعنى از حال تعادل بیرون است. به طور افراطى به بدنش مىرسد، ولی به روحش رسیدگی نمیكند؛ به ظرف مىرسد، ولی به آنچه درون ظرف است و دارد مىگندد و از بین میرود توجهی ندارد؛ ظرف را سفید و آن را نقاشى و تزیین مىكند، در حالی كه روح و عقلش در این ظرف دارد مىگندد و تباه میشود.
«كذلك یجعل الله الرجس على الذین لا یؤمنون».
به همین سبب، كمكم تمام محتویات این ظرف نجس مىشود. این فرمایش خداوند است. آدمى كه غافل است و بر اثر غفلت افراط میكند و با تمام وجود دارد براى ساماندهى این بدن خالى تلاش میكند و توجه به هیچ ناحیه و بعد دیگری از نواحى و ابعاد وجود خود ندارد. گام به گام از انسانیت خود فاصله میگیرد
– سخن یوسف به زلیخا
– كل اگر طبیب بودی
– افراط نشانه غفلت است
– درسی از علی (ع)
– اندر فواید بیعقلی
– مقصود از این حكایت آن است
– ادامه ماجرای ملاصدرای شیرازی
– عقل، اولین و با شرافتترین مخلوق خدا
اصفهان – مسجد سید – صفر 1374
پینوشت:
. محمد بن ابراهیم معروف به ملاصدرا و صدر المتألهین فیلسوف بزرگ ایرانی (شیراز، اواخر قرن10-. بصره1050ق). وی در جوانی به اصفهان رفت و نزد میر محمد باقر مشهور به میرداماد حكمت آموخت و علوم شرعی را نزد شیخ بهاء الدین عاملی فرا گرفت و در ریاضی نیز مهارت یافت. مدتی در قم به افاضه مشغول گردید و سپس به امر شاه عباس دوم به شیراز بازگشت و در موطن خود به تدریس و افاده مشغول شد. او هفت سفر به حج رفت و در آخرین سفر در بصره درگذشت و همانجا مدفون شد. او شاگردان بسیار داشت كه از آن جمله باید ملا محسن فیض كاشانی و ملا عبد الرزاق لاهیجی را كه به دامادی او مفتخر گشتند نام برد. از آثار اوست در فلسفه: اسفار اربعه، شواهد الربوبیه، مبدأ و معاد، مشاعر، عرشیه، شرح هدایه اثیریه، حاشیه بر الهیات شفا، تعلیقه بر حكمة الاشراق، و شرح اصول كافی.
صدر الدین حكمت اشراق و حكمت مشاء و فلسفه عرفانی محی الدین بن عربی را در هم آمیخته و حقایق ذوقی را با براهین فلسفی مزج كرده است. خود گوید: نحن قد جعلنا مكاشفاتهم الذوقیة مطابقة للقوانین البرهانیة (اسفار، ج3). صدر الدین بر حكمة الاشراق سهروردی تعلیقهای سودمند نوشته كه در حاشیه شرح حكمة الاشراق قطب الدین شیرازی چاپ شده است. ملاصدرا با اینكه حكیم اشراقی است، طریقه مشائین را نیز میپسندد و ضمن بیان آراء حكمای سلف هر جا كه نظر انتقادی دارد به توضیح آن میپردازد، چنانكه بر خلاف نظر مشائین كه موجودات را حقایق متباین میپندارند، او وجود را كه اصل و حقیقت هر چیز است هیئت واحد میداند و برای آن مراتب متعددی كه از حیث ضعف و شدت و نقص و كمال با هم فرق دارند، قائل است. این نظر ملاصدرا با نظر شیخ اشراق هم متفاوت است، چه سهروردی، شدت و ضعف و نقص و كمال را در ماهیت قائل است نه در وجود.
موضوع دیگری كه ملاصدرا در آن ابتكار نشان داده است، فرضیه مشهور به حركت جوهری است. پیش از او اكثریت حكما از جمله ابن سینا حركت را در اعراض جسم طبیعی میدانستند. ملا صدرا جوهر را نیز متحرك اعلام كرد، ولی تصریح نمود كه تغییری كه بر اثر این حركت در جوهر پدید میآید، تغییری است اشتدادی و استكمالی، و به حقیقت جوهر جسم خدشه وارد نمیسازد و آن را دگرگون نمیكند؛ چنانكه تغییراتی كه انسان را در ادوار مختلف زندگی عارض میگردد از حیث شدت و ضعف كمال انسانیت است نه از حیث حقیقت انسان، یعنی جوهر جسم و هسته اصل وجود او. ملاصدرا از فرضیه حركت جوهری نتایجی چند میگیرد كه از جمله آنها اثبات معاد جسمانی است. قبل از او، حكما در باره بقای نفس و معاد روحانی به تفصیل بحث كرده و دلایلی آورده بودند، لیكن درباره معاد جسمانی معمولا به سكوت برگزار میكردند یا منكر آن میشدند. بیان ملاصدرا در اثبات معاد جسمانی مفصل است و حاصل كلام او این است كه در روز رستاخیز روح انسان به همان هسته اصلی و جوهر ثابت كه ماده جسم است (نه به صورت جسم كه محسوس است و در مدت حیات دستخوش تغییرات و تحولات است) میپیوندد و آدمی به این كیفیت برای پس دادن حساب دوباره زنده میشود. صدرالدین برای اینكه از سب و شتم و تكفیر مصون ماند میكوشید نا مطالب فلسفی را با احادیث و اخبار وفق دهد و مدلل دارد كه شرع و حكمت معارض یكدیگر نیستند و تألیف شرح كافی روی همین نظر بوده است. رك: فرهنگ معین، ذیل مدخل صدر الدین شیرازی.
. بحار الأنوار، ج1، ص109: «قال رسول الله صلى الله علیه وآله: ما عبد الله بمثل العقل، وما تم عقل امرئ حتى یكون فیه عشر خصال». وذكر مثله. بیان: فی ما وقع بعد قوله والعاشرة: وما العاشرة؟ وقوله علیه السلام لم یعبد الله بشئ أی لا یصیر شئ سببا للعبادة وآلة لها ومكملا لها كالعقل، ویحتمل أن یكون المراد بالعقل تعقل الامور الدینیة، والمعارف الیقینیة والتفكر فیها، وتحصیل العلم، وهو من أفضل العبادات كما سیأتی.
– بحار الأنوار، ج79، ص225: سأل معاویة بن وهب أبا عبد الله علیه السلام عن أفضل ما یتقرب به العباد إلى ربهم، فقال: «ما أعلم شیئا بعد المعرفة أفضل من هذه الصلاة، ألا ترى أن العبد الصالح عیسى بن مریم قال: «وأوصانی بالصلاة». وسئل النبی صلى الله علیه واله عن أفضل الاعمال قال: الصلاة لاول وقتها». بیان: «بعد المعرفة» أی معرفة الله أو معرفة الامام، فانها المتبادر منها فی عرفهم علیهم السلام، أو الاعم منهما ومن سائر المعارف الدینیة، والاول یستلزم الاخیرین غالبا ولذا یطلقونها فی الاكثر، والاخیر هنا أظهر والعبارة تحتمل معنیین أحدهما أن المعرفة أفضل الاعمال، وبعدها فی المرتبة لیس شئ أفضل من الصلاة، والحاصل أنها أفضل العبادات البدنیة، والثانی أن الاعمال التی یأتی بها العبد بعد تحصیل المعارف الخمس صلوات أفضل منها، إذ لا فضل للعمل بدون المعرفة حتى یكون للصلاة، أو تكون أفضل من غیرها مع أنه یقتضی أن یكون لغیرها فضل أیضا. وقال الشیخ البهائی زاد الله فی بهائه: ما قصده علیه السلام من أفضلیة الصلاة على غیرها من الاعمال، وإن لم یدل علیها منطوق الكلام إلا أن المفهوم منه بحسب العرف ذلك، كما یفهم من قولنا لیس بین أهل البلد أفضل من زید أفضلیته علیهم وإن كان منطوقة نفی أفضلیتهم علیه، وهو لا یمنع المساواة. هذا وفی جعله علیه السلام قول عیسى على نبینا وآله وعلیه السلام «وأوصانی بالصلاة» الآیة مؤیدا لافضلیة الصلاة بعد المعرفة على غیرها من الاعمال نوع خفاء، ولعل وجهه ما یستفاده من تقدیمه علیه السلام ما هو من قبیل الاعتقادات فی مفتتح كلامه، ثم إردافه ذلك بالاعمال البدنیة والمالیة، وتصدیره لها بالصلاة مقدما لها على الزكاة. ولا یبعد أن یكون التأیید لمجرد تفضیل الصلاة على غیرها من الاعمال من غیر ملاحظة تفضیل المعرفة علیها، ویؤیده عدم إیراده علیه السلام صدر الآیة فی صدر التأیید، والآیة هكذا: قال إنی عبد الله آتانی الكتاب وجعلنی نبیا وجعلنی مباركا أینما كنت وأوصانی بالصلاة والزكاة ما دمت حیا».
. مساله غفلت آدمی در قرآن بارها طرح شده است. از جمله در این آیات: یونس، 92: «فالیوم ننجیك ببدنك لتكون لمن خلفك آیة وإن كثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون». ق، 22: «لقد كنت فی غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك الیوم حدید». اعراف، 136:«فانتقمنا منهم فأغرقناهم فی الیم بأنهم كذبوا بآیاتنا وكانوا عنها غافلین». انعام،131 «ذلك أن لم یكن ربك مهلك القرى بظلم وأهلها غافلون». یونس، 7: «إن الذین لا یرجون لقاءنا ورضوا بالحیاة الدنیا واطمأنوا بها والذین هم عن آیاتنا غافلون». روم، 7: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون». یس، 6: «لتنذر قوما ما أنذر آباؤهم فهم غافلون». احقاف، 5: «ومن أضل ممن یدعو من دون الله من لا یستجیب له إلى یوم القیامة وهم عن دعائهم غافلون».
. امیر المومنین درباره دنیا و زندگی انسان در آن میفرماید: نهج البلاغه، حكمت 463: «الدنیا خلقت لغیرها ولم تخلق لنفسها». نهج البلاغة، حكمت 456: «ألا حر یدع هذه اللماظة لاهلها؟ إنه لیس لانفسكم ثمن إلا الجنة فلا تبیعوها إلا بها».
. مرحوم مجلسی (بحار الانوار، ج70، ص 61) در ذیل روایتی مینویسد: «عن ابی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: إن فی طلب الدنیا إضرارا بالاخرة وفی طلب الاخرة إضرارا بالدنیا، فأضروا بالدنیا فانها أحق بالاضرار» (كافی، ج2، ص131). بیان: یؤمى إلى أن المذموم من الدنیا ما یضر بأمر الاخرة، فأما ما لا یضر به كقدر الحاجة فی البقاء والتعیش فلیس بمذموم ولنذكر معنى الدنیا وما هو مذموم منها، فان ذلك قد اشتبه على أكثر الخلق، فكثیر منهم یسمون أمرا حقا بالدنیا ویذمونه، ویختارون شیئا هو عین الدنیا المذمومة، ویسمونه زهدا ویشبهون ذلك على الجاهلین. اعلم أن الدنیا تطلق على معان الاول حیاة الدنیا وهی لیست بمذمومة على الاطلاق، ولیست مما یجب بغضه وتركه، بل المذموم منها أن یحب البقاء فی الدنیا للمعاصی والامور الباطلة، أو یطول الامل فیها ویعتمد علیها، فبذلك یسوف التوبة والطاعات، وینسى الموت، ویبادر بالمعاصی والملاهی، اعتمادا على أنه یتوب فی آخر عمره عند مشیبه، ولذلك یجمع الاموال الكثیرة، ویبنى الابنیة الرفیعة، ویكره الموت لتعلقه بالاموال، وحبه للازواج والاولاد، ویكره الجهاد والقتل فی سبیل الله، لحبه للبقاء، أو یترك الصوم وقیام اللیل وأمثال ذلك لئلا یصیر سببا لنقص عمره. والحاصل أن من یحب العیش والبقاء والعمر للاغراض الباطلة، فهو مذموم ومن یحبه للطاعات وكسب الكمالات وتحصیل السعادات فهو ممدوح، وهو عین الاخرة فلذا طلب الانبیاء والاوصیاء علیهم السلام طول العمر والبقاء فی الدنیا، وقد قال سید الساجدین: عمرنی ما كان عمری بذلة فی طاعتك فإذا كان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی إلیك. ولو لم یكن الكون فی الدنیا صلاحا للعباد، لتحصیل الذخایر للمعاد، لما أسكن الله الارواح المقدسة فی تلك الابدان الكثیفة، وسیأتی خطبة أمیر المؤمنین علیه السلام فی ذلك، وسنتكلم علیها إنشاء الله تعالى. الثانی: الدینار والدرهم وأموال الدنیا وأمتعتها، وهذه ایضا لیست مذمومة بأسرها بل المذموم منها ما كان من حرام أو شبهة أو وسیلة إلیها وما یلهی عن ذكر الله ویمنع عبادة الله، أو یحبها حبا لا یبذلها فی الحقوق الواجبة والمستحبة، وفی سبل طاعة الله كما مدح الله تعالى جماعة حیث قال «رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذكر الله وإقام الصلوة وإیتاء الزكوة» (النور، 37). وبالجملة المذموم من ذلك الحرص علیها وحبها، وشغل القلب بها، والبخل بها فی طاعة الله وجعلها وسیلة لما یبعد عن الله، وأما تحصیلها لصرفها فی مرضاة الله وتحصیل الاخرة بها فهی من افضل العبادات وموجبة لتحصیل السعادات. وقد روی فی الصحیح عن ابن ابی یعفور قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام: إنا لنحب الدنیا فقال لی: تصنع بها ماذا؟ قلت: أتزوج منها وأحج وأنفق على عیالی، وأنیل إخوانی واتصدق، قال لی: لیس هذا من الدنیا، هذا من الاخرة. وقد روی نعم المال الصالح للعبد الصالح ونعم العون الدنیا على الاخرة وسیأتی بعض الاخبار فی ذلك فی أبواب المكاسب إنشاء الله تعالى. الثالث: التمتع بملاذ الدنیا من المأكولات والمشروبات والملبوسات والمنكوحات والمركوبات والمساكن الواسعة وأشباه ذلك، وقد وردت أخبار كثیرة فی استحباب التلذذ بكثیر من ذلك، ما لم یكن مشتملا على حرام أو شبهة أو إسراف وتبذیر وفی ذم تركها والرهبانیة، وقد قال تعالى: «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده والطیبات من الرزق» (الاعراف، 32). فإذا عرفت ذلك فاعلم أن الذی یظهر من مجموع الایات والاخبار على ما نفهمه أن الدنیا المذمومة مركبة من مجموع أمور یمنع الانسان من طاعة الله وحبه، وتحصیل الاخرة، فالدنیا والاخرة ضرتان متقابلتان، فكلما یوجب رضى الله سبحانه وقربه فهو من الاخرة، وإن كان بحسب الظاهر من أعمال الدنیا كالتجارات والصناعات والزراعات التی یكون المقصود منها تحصیل المعیشة للعیال، لامره تعالى به وصرفها فی وجوه البر، وإعانة المحتاجین والصدقات، وصون الوجه عن السؤال وأمثال ذلك، فان هذه كلها من أعمال الاخرة، وإن كان عامة الخلق یعدونها من الدنیا. والریاضات المبتدعة، والاعمال الریائیة، وإن كان مع الترهب وأنواع المشقة فانها من الدنیا لانها مما یبعد عن الله ولا یوجب القرب إلیه، كأعمال الكفار والمخالفین، فرب مترهب متقشف یعتزل الناس ویعبد الله لیلا ونهارا، وهو أحب الناس للدنیا، وإنما یفعل ذلك لیخدع الناس ویشتهر بالزهد والورع ولیس فی قلبه إلا جلب قلوب الناس، ویحب المال والجاه والعزة، وجمیع الامور الباطلة أكثر من سایر الخلق، وجعل ترك الدنیا ظاهرا مصیدة لتحصیلها، ورب تاجر طالب للاجر لا یعده الناس شیئا وهو من الطالبین للاخرة لصحة نیته وعدم حبه للدنیا. وجملة القول فی ذلك أن المعیار فی العلم بحسن الاشیاء وقبحها وما یجب فعلها وتركها الشریعة المقدسة، وما صدر فی ذلك عن اهل بیت العصمة صلوات الله علیهم، فما علم من الایات والاخبار أن الله سبحانه أمر به وطلبه من عباده، سواء كان صلاة أو صوما أو حجا أو تجارة أو زراعة أو صناعة أو معاشرة للخلق أو عزلة أو غیرها وعملها بشرائطها وآدابها بنیة خالصة فهی من الاخرة وما لم یكن كذلك فهو من الدنیا المذمومة المبعدة عن الله وعن الاخرة. وهی على انواع فمنها ما هو حرام، وهو ما یستحق به العقاب، سواء كان عبادة مبتدعة أو ریاء وسمعة أو معاشرة الظلمة أو ارتكاب المناصب المحرمة أو تحصیل الاموال من الحرام أو للحرام وغیر ذلك مما یستحق به العقاب. ومنها ما هو مكروه كارتكاب الافعال والاعمال والمكاسب المكروهة وكتحصیل الزوائد من الاموال والمساكن والمراكب وغیرها مما لم یكن وسیلة لتحصیل الاخرة، وتمنع من تحصیل السعادات الاخرویة. ومنها ما هو مباح كارتكاب الاعمال التی لم یأمر الشارع بها، ولم ینه عنها إذا لم تصر مانعة عن تحصیل الاخرة، وإن كانت نادرة، ویمكن إیقاع كثیر من المباحات على وجه تصیر عبادة كالاكل والنوم للقوة على العبادة، وأمثال ذلك وربما كان ترك المباحات بظن أنها عبادة بدعة موجبة لدخول النار، كما یصنعه كثیر من أرباب البدع.
. نهج البلاغه، حكمت 64: «اهل الدنیا كركب یسار بهم وهم نیام». نهج البلاغة، خطبة 28: «ألا وإنی لم أر كالجنة نام طالبها ولا كالنار نام هاربها». تفسیر المیزان، ج 13، ص 258: «عن على علیه السلام: الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا». قرآن كریم نیز در سوره مومنون آیات 99-108 به این بیداری دیر هنگام و مجازات این دسته از انسانها اشاره میكند: «حتى إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون * لعلی أعمل صالحا فیما تركت كلا إنها كلمة هو قائلها ومن ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون * فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ ولا یتساءلون * فمن ثقلت موازینه فأولئك هم المفلحون * ومن خفت موازینه فأولئك الذین خسروا أنفسهم فی جهنم خالدون * تلفح وجوههم النار وهم فیها كالحون * ألم تكن آیاتی تتلى علیكم فكنتم بها تكذبون * قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا وكنا قوما ضالین * ربنا أخرجنا منها فإن عدنا فإنا ظالمون * قال اخسئوا فیها ولا تكلمون».
. كهف، 28.
. الدعوات، قطب الدین راوندی، ص 124؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 270: «وعن ابن عباس قال: مكث یوسف علیه السلام فی منزل الملك وزلیخا ثلاث سنین، ثم أحبته فراودته، فبلغنا – الله أعلم – أنها مكثت سبع سنین على صدر قدمیها وهو مطرق إلى الارض، لا یرفع طرفه إلیها مخافة من ربه، فقالت یوما: ارفع طرفك وانظر إلی، قال: أخشى العمى فی بصری، قالت: ما أحسن عینیك! قال: هما أول ساقط على خدی فی قبری، قالت: ما أطیب ریحك! قال: لو سمعت رائحتی بعد ثلاث من موتی لهربت منی، قالت: لم لا تقرب منی؟ قال: أرجو بذلك القرب من ربی، قالت: فرشی الحریر فقم واقض حاجتی، قال: أخشى أن یذهب من الجنة نصیبی؟ قالت: اسلمك إلى المعذبین قال: إذا یكفینی ربی».
. شعر از ملك ایرج است. پسر فتحعلیشاه قاجار و پدر بزرگ ایرج میرزا.
. روم،10.
. مرحوم عمران صلاحی چه زیبا این واقعیت را به تصویر میكشد. میگوید: مرگ از پنجره بسته به من مینگرد/ زندگی از دم در/ قصد رفتن دارد./روحم از سقف گذر خواهد کرد./در شبی تیره و سرد/تخت حس خواهد کرد / که سبکتر شده است./ در تنم خرچنگی است / که مرا میکاود/ و مرا میجود آرام آرام./ خوب میدانم من / که تهی خواهم شد/ و فرو خواهم ریخت./ توده زشت و کریهی شدهام./ بچههایم از من میترسند./ آشنایانم نیز/ به ملاقات پرستار جوان میآیند!
. از گلستان سعدی است.
. مثنوی معنوی، مقدمه دفتر اول.
. شعر از عباس شهری است. (مولف)
. انعام، 125: «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام ومن یرد أن یضله یجعل صدره ضیقا حرجا كأنما یصعد فی السماء كذلك یجعل الله الرجس على الذین لا یؤمنون».
. (شیخ) محمد بن حسین عاملی (منسوب به جبل عامل) معروف به شیخ بهائی دانشمند بنام عهد شاه عباس بزرگ (بعلبك 953 ق- اصفهان 1031ق). پدرش عز الدین حسین در سال 966 به ایران مهاجرت كرد و بهاء الدین در ایران نشأت یافت و تالیفاتی به فارسی و عربی پرداخته كه مجموع آنها به 88 كتاب و رساله بالغ میشود. از آن جمله است: دو مثنوی فارسی (نان وحلوا – شیر و شكر)، جامع عباسی (در فقه)، خلاصة الحساب، تشریح الافلاك، كتاب اربعین (به عربی)، كشكول كه مجموعهای است از نوادر حكایات و علوم و اخبار و امثله و اشعار عربی و فارسی. وی به فارسی و عربی شعر میسروده. جنازه او را به مشهد انتقال داده در مسجد گوهرشاد دفن كردند.
. منسوب به فندرسك. (میر) ابوالقاسم فیلسوف و عارف قرن 11ق (اصفهان 1050 ق). از اكابر حكما و عرفای امامیه است كه در حكمت طبیعی الهی در ریاضی و همه علوم عقلی تبحر تمام داشته و در علوم مزبور وحید زمانه بوده است. از سلاطین با شاه عباس كبیر صفوی و شاه صفی و از علما با شیخ بهائی و میرداماد معاصر بود و تدریس قانون و شفای او در آن زمان مورد استفاده افاضل و اعیان قرار میگرفت. میرفندرسكی به هندوستان سفر نمود، در نزد ملوك هند مانند پادشاهان ایران بسیار محترم و معظم بود و با آن همه فضل و كمال و احترام بسیار كه نزد سلاطین و تمامی طبقات مردم داشت از مجالست اكابر اجتناب مینمود و اغلب اوقات خویش را با دراویش و فقرا و ارباب ذوق و حال میگذرانید. وفات میرفندرسكی در زمان شاه صفی صفوی در سال هزار و پنجاه هجری در حدود هشتاد سالگی در اصفهان اتفاق افتاد و وی در تكیهای كه به نام تكیه میر مشهور است و در اول قبرستان تخت فولاد واقع میباشد مدفون گردید و كتابهای او را به موجب وصیت خودش به كتابخانه سلطنتی شاه صفی انتقال دادند. یك پرده نقاشی كهنه منسوب به میرفندرسكی در همین تكیه در مقبره حاج حسینقلی خان ایلخانی بختیاری موجود است كه در طرف راست پرده صورت میر و در طرف چپ آن تصویر شیخ بهائی است. تالیفات میرفندرسكی عبارت است از: تاریخ الصفویه، تحقیق المزلة، رساله صناعیه در تحقیق حقیقت علوم و ذكر جمیع موضوعات صنایع، شرح كتاب المهارت (المهابارت) از كتب حكمای هند كه معروف به شرح جوك است، مقولة الحركة و التحقیق فیها. فندرسكی گاه در اوقات فراغت خویش به سرودن اشعار حكیمانه و غزلیات عاشقانه میپرداخت و بهتر و معروفتر از همه اشعار او قصیده نغزی است به مطلع ذیل كه ابیات آن به سی و دو میرسد: «چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی / صورتی در زیر دارد هرچه بر بالاستی».
. میرمحمد باقر بن محمد استرآبادی مشهور به میرداماد (1040 یا 1041ق). از فلاسفه و دانشمندان معروف عصر صفویه كه مورد توجه مخصوص شاه عباس بوده است. منشأش استرآباد و محل تحصیلش مشهد بود و بیشتر عمر خود را در اصفهان به سر برد. وی از تلامذه شیخ حسین عاملی و شیخ عبدالعالی و بعضی از اكابر دیگر بود. ملاصدرای شیرازی از شاگردان وی بود. میرداماد در فقه و حكمت تالیفات متعددی دارد و از آن جمله است: «الصراط المستقیم»، «قبسات»، «انموذج العلوم»، «التقدیسات» و غیره. میرداماد شاعر نیز بوده و در شعر «اشراق» تخلص میكرده است. یك مثنوی به نام «مشرق الانوار» سروده است.
. آلبرت اینشتین فیزیكدان آلمانی (اولم 1879 – 1955م). وی به سال 1940 به تابعیت ایالات متحده آمریكا درآمد. آثار متعددی در باب فیزیك نظری نوشته و تحقیقات او درباره بعد چهارم، نیروی اتمی و مخصوصا فرضیه نسبیت موجب تحول علوم گردیده است. اینشتین طرفدار صلح پایدار بود. در 1921 به اخذ جایزه نوبل نائل آمد.
. بقره، 30.
. ص، 71ـ72: « إذ قال ربك للملائكة إنی خالق بشرا من طین فإذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین».
. إقبال الأعمال، سید ابن طاووس، ج2، ص66.
0 حافظ شیرازی.
استاد حسین انصاریان