متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1382/9/3
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما در ما رمضان 82 در جستوی راه مستقیم بود «اهدنا الصراط المستقیم» این راه مستقیم چیه؟ گاهی وقتها آدم میگوید چیه قصه نمیداند چیه مثلا نماز چیه؟ زمین میلرزد میگویند نماز آیات نماز زلزله بخوان آسمان باران نمیدهد میگویند نماز باران بخوان چه آمپولی است این نماز که خدا هم به زمین فرو میکند هم به آسمان زمین زلزله میشود نماز آیات نماز زلزله باران نمیآید نماز باران این راه مستقیم چی چیه که همه ما حتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) باید بگوید «اهدنا الصراط المستقیم» پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم باید بگوید با اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سوار بر راه مستقیم است «یس * والقرآن الحکیم * انک لمن المرسلین * علی صراط مستقیم» علی میدانید یعنی چه؟ علی یعنی تسلط.
بحث ما در جستجوی راه مستقیم راه میانه راه وسط راه اعتدال نه افراط نه تفریط چیه ماجرا که پیغمبری که خدا میگوید که «انک» بدرستی که «انک لمن المرسلین» تو از پیامبرانی «علی صراط مستقیم» تو بر صراط مستقیم مسلط هستی با اینکه… تو که تسلط بر راه مستقیم داری تو هم که پیغمبری در نماز باید بگویی «اهدنا صراط المستقیم» چی چیه قصه؟ مثل آدمی که صبح تا شام توی حمام است به آن هم بگوئیم برو زیر دوش صبح تا شام توی حمام است ولی باز هم میگوئیم برو زیر دوش کسی که تسلط بر راه مستقیم دارد باز هم میگوئیم بگو «اهدنا صراط المستقیم» (نمیشود گفت من مخترع برق هستم من مبتکر برق هستم من رئیس سازمان برق هستم من رئیس کارخانه برق هستم تو هم که رئیس کارخانه برق هستی تو هم باید برق خانه ات را روشن کنی. راه مستقیم، افراط و تفریط خیلی شاخه دارد اصلا عدالت توی هستی… اصلا وجود بشر عادل است اگر واقعا دست ما یکی اش بزرگ بود یکی اش کوتاه پای ما یکی اش بزرگ بود یکی اش کوتاه کله ما با سلول، با استخوان نمیخورد اگر اندام یک… مثلا فرض کنید که استخوانهای بدن رشد میکرد اما اعصاب رشد نمیکرد اگر 10 روز استخوان، حالا 10 روز یا یک ماه اگر یک ماه استخوان رشد کند اما اعصاب ما رشد نکند همه بدنمان درد میگیرد آخ آه! میگوئیم چیه؟ میگوید استخوآنها دارد فشار میآورد به بدنام اما اعصاب دنبالش کش نمیآید خیلیه! هوایی که هست هوای طبیعی است اگر هوای ما طبیعی نبود.
یک جوان یک روز آمد توی نهضت سواد آموزی گفت آقای قرائتی میخواهم داماد شوم هیچکس زن من نمیشود گفتم چرا؟ گفتم یعنی چه؟ گفت پوست بدن من بدبو است گفتم پوستت گفت بله، بو کن من دستش را بو کردم دیدم عجب عجب نعمتی است واقعا اگر… مثلا ما اکسیژن میگیریم کربن میدهیم عوض اش درختها کربن میگیرند اکسیژن میدهند اگر همه مان اکسیژن میگرفتیم کربن میدادیم خلاص همه مرده بودیم این زاد و ولد اگر همه 10 سال دختر بزایند 10 سال همه پسر بزایند این مسئله نر و مادگی این مسئله اکسیژن و کربن این مسئله این دست و آن دست مسئله مخ و پا اصلا یک توازن و یک اعتدالی در کل آفرینش وجود دارد اگر نبود چی میشد؟ در قانون تعادل هست میگوید اینجا 2 تا شاهد اینجا یک شاهد اینجا 4 شاهد به این 10 تا شلاق بزنید به این 20 تا شلاق بزنید آن را 30 تا آن را ببخشید آنجا سفت بگیرید آنجا عفو کنید تمام قوانینها طبق حتی نه نسل… نسل آینده را هم میبیند روزه بده… روزه بگیرید در شیرت اثر میکند بچه ات ممکن است مریض شود مادر روزه ات را بخور چرا؟ برای اینکه اگر روزه گرفتن در تغزیه نسل بعد هم اثر میکند تو از حالا روزه ات را بخور برای حفظ جسم نسل بعد)
اعتدال در احکام و تکالیف دینی
خیلی اسلام دین قشنگی است در کارها یکسری کارها را به مرد گذاشتهاند چون قدرت و خشونت میخواهد مرد قدرت خشونت و قاطعیت اش قوی است یکسری کارها را مهر و عاطفه و حوصله میخواهد به زن واگذاشتهاند یک کسی میگفت چرا زنها مثلا فلان شغل را نداشته باشند گفتیم بابا پست که نیست دنبال آن بدوی تکلیف است تکلیف را اگر خدا از روی دوش برداشت باید بگویی قربانش بروم که این تکلیف را از روی دوش من برداشت بعضی کارها تکلیف است و چون آن تکلیف خشونت میخواهد گفتهاند این کار را باید به آدم عاطفی ندهید به آدمی بدهید که یک خورده قلدری اش بیشتر باشد وگرنه اگر عاطفی باشد در مقابل اش گریه کنی دل اش میسوزد و… ببینید اصلا تقسیم کار تنظیم خانواده مرگ و میر شما هیچ میدانید مرگ و میر چه تعادلی است؟ همین مقداری که میزایند با مقداری کم و زیاد میمیرند یعنی همیشه کفه یه جوری است که… وگرنه اگر خدا مثلا مرگ را قطع کند چی میشود؟صبح از خواب بلند میشوی خوب پدرت هست 50 سال دارد پدر پدرت هم هست 90 سال دارد پدر پدرت هم هست 130 سال یک مشت یک قطار پیرمرد تا یک پیرمرد 80 ساله یکی یک آب جوش دهانشان بدهی شب شده دیگر آدم به هیچ کاری… یعنی واقعا میگویم اگر مرگ و میر نباشد این مرگ، اصلا خود مرگ و میر مرض، نعمت است خود مگر و میر همین مریضی نعمت است آدم خیلی گردن کلفت است نه خیر من زیر بار نمیروم یکمرتبه میافتد.
حدیث داریم اگر مرض نبود خیلی انسان گردن کلفتی میکرد این مرض تنظیم باد است همین سرنگون شدن شاه صدام درس است وصل به غرب شویم نمونه شاه وصل به شرق شویم نمونه صدام قرآن یک آیه دارد میگوید به هر قدرتی وصل شوید انگار به تار عنکبوت وصل شدهاید کسانی که سراغ غیر خدا میروند به خانه عنکبوت پناهنده شدهاند دیدید صدام حفظ نشد شاه حفظ نشد پس یک تعادل هست حتی توی… گاهی آدم فراموش میکند یک چیزی را همین نعمت است که دیگر به هوش خودت مغرور نشو… من تیز هوشم همان تیزهوشه یکمرتبه یک چیزی یادش میرود اه! اه ندارد (امام (رحمة الله علیه) فرمود خدا یک دفعه حافظه را از من گرفت یادم رفت که اسم من روح الله است یک ربع فکر کردم که اسم من روح الله است آخر اسمت چیه؟ همین برای امام (رحمة الله علیه) مفید است که یعنی یکوقت مثلا… بداند که هرلحظه در محضر خداست هیچکس نباید خودش را…
تعدیل در باورها نسبت به خدا
امام سجاد (علیه السلام) که مریض میشود میگوید خدایا مریض شدم اما شاید همین مرض من برای تربیت از سلامتی اثرش بیشتر باشد مرض برای تعدیل است در اخلاق تعدیل در عقائد تعدیل همه چیز تعدیل این مسئله مهمی است که عرض کردم. در جلسه… راجع به تعدیلدر… اینکه کارها را به خدا نسبت بدهیم یا به خودمان بعضی همه کارها را به خدا نسبت میدهند بعضی تمام کارها را به خدا نسبت میدهند بعضی تمام کارها را به خودشان نسبت میدهند کدام درست است؟ بعضی همهاش… به قارون گفتند از آن پولهایی که خدا به تو داده بده میگفت خدا کیه؟ «علی علم» آیه قرآن است «عندی» یعنی نزد من یک علمی هست مخ اقتصاد دان هستم من مدیریت بازرگانی دارم من! هر چه به فرعون، به قارون میگفتند بده خدا به تو داده می گفتند «احسن کما احسن الله علیک» یعنی خداوند احسان کرده به تو میگفت نه خیر «علی علم عندی» نمرود میگفت «اذا احیی» اینهایی که مینویسم آیه قرآن است «انا احیی» من حیات میدهم «وامیت» من مرگ میدهم مرگ و حیات دست من است خدا کیه بگویید ببینم دو تا زندانی بیاورید این زندانی اعدام این را آزاد کنید دیدید من یکی را اعدام کردم فرعون میگفت «و هذه الانهار» نمیبینید توی کاخ من چه نهرهایی است «تجری، هذه الانهارانهار نهرها تجری »جاری است «تحتی، تجری من تحتی» ببینید از زیر صندلی من جوی آب رد میشود من کاخ دارم باغ دارم «تحتی» زیر پای من «أنا» من «علی علم عندی» عند من «عندی، أنا، تحتی» بعضیها میگویند من، من پدرت را در میآورم اوه! من میدانی پدربزرگم رئیس کارخانه سکنج است، مدرک، وصل میشود به یک کس هایی خدا را فراموش میکند نوح (علیه السلام) به پسرش گفت پسرجان ایمان بیاور سوار کشتی شو گفت من سوار نمیشوم گفت خدا اراده کرده کفار را غرق کند گفت من، خدا میخواهد من را غرق کند «سا» یعنی آینده «آوی» یعنی مأوا میگیریم «سآوی الی جبل» من تا ببینیم خدا هست «سآوی الی جبل یعصمنی» حفظ میکند من را اینکه میگویند فلانی معصوم است معصومه همان یعصمنی معصوم است یعنی محفوظ است یعنی گناه نمیکند «یعصمنی» یعنی حفظام میکند ما ببینم غرق میشوم «آوی» یعنی مآوا میگیرم محل میگیرم منزل میگیرم سرکوه تا کوه من را… هر چه نوح میگفت خدا این میگفت کوه این شرک است آقاجان، بچهها بیایید سراغ بچهها هیچ نیاز نیست من فوق لیسانسم آقاجان بندگی خدا نکن نه خیر من مراعات بهداشت را میکنم هیچوقت هم مریض نمیشوم! آقاجان بنده الان علم ترقی کرده خانههای ضد زلزله میسازیم دیگر سقف هم خراب نمیشود زود مست میشود دو کلمه بلد است دو فلس پول دارد یک وزنه بلند میکند یک خانه ضدزلزله میسازد
نعمتها را از خدا بدانیم نه خود
قرآن میگویدبابا بد مستی نکن پول داری قارون را توی گل فرو بردند زور داری فرعون را توی آب خفه کردهاند یار داری ابولهب را ملعونش کردند «تبت یدا ابولهب» باور داری همه را پودر میکنم با من کشتی نگیر گردن کلفتی نکن اصلا چیزهایی که داری من به تو دادهام ببینید آقا، آدم گاهی حالا نمیداند چی بگوید یک کسی از شما دعوت میکند میگوید دوست دارم بیایید منزل ما میهمانی افطاری این هم کروکی این هم راهنما انواع پذیرایی را هم برای تو درست کردهام این هم ماشین، ماشین را سوار شو راهنما هم بغلت مینشیند این هم کروکی تشریف بیاورید منزل ما منتظر شما هستم شما اول یک چاقو میزنی این راهنما را میکشی بعد هم سویچ را میگیری ماشین را بر میداری و در میروی این چه جور آدمی باید گفت خدا یک کروکی کشیده گفته طبق این کروکی بلند شوید بیایید این هم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) امیرالمومنین (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) این هم چشم و اعضا عقل هوش این هم سرای ابدی بهشت ما پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و امام حسین (علیه السلام) را زدیم کشتیم کروکی را هم گذاشتیم کنار ماشین را برداشتیم و در رفتیم با همین چشمی که بنا است عبادت کنم خیانت کردم با همین دستی که میتوانستم کار خیر بکنم کار شر کردم یعنی همان ماشینی که میتوانستم بروم توی خانه صاحب از اینطرف در رفتم کفران نعمت که آدم از نعمت هایش بجای اینکه از اینطرف برود از آنطرف میرود حالا… چی دارم میگویم؟
غفلتهای خود را به خدانسبت ندهیم
بعضی همه کارها را، توی اعتدال هستیم نه بگوئید همه کاره خودمان هستیم نه همه کارها را به خدا نسبت بدهیم چرا رفوزه شدی؟ خدا به او داد به مانداد نه آقاجان خدا به هر دوتا داد تو پای منقل نشستی تریاکی شدی او رفت توی کتابخانه چرا همچین شدی ما زن و بچه شانس نداریم نه آقاجان تو در اختیار همسر رفتی سراغ شکل دختر کار نداری که این دختر اخلاقش فسادش او رفت غیر از شکل دنبال که… دختر پدرش کیه مادرش کیه اصلا لقمه حلال خورده این دختر با لقمه حرام بزرگ شده چرا شوهرت همچین شد دیگر خدا برای ما نساخت چرا میگویی خدا قرآن یک انتقادی میکند میگوید چرا هی گردن من میگذارید یک سال خوب است میگوئید «رب اکرمنی» خدا اکرام کرده سال دیگر بد است میگوئید «رب اهاننی» تو به من اهانت کردی «کلا» را گردن من میاندازی «بل لاتکرمون الیتیم» پارسال به تو دادیم به یتیم ندادیم امسال از تو گرفتیم «و لاتحاضون علی طعام المسکین» به مسکین طعام ندادی از تو گرفتیم چرا عیبهای خودت را گردن ما میگذاری الان توی جمهوری اسلامی سیب زمینی گران است خوب این حکومت مان است دست آخوندهاست دیگر بابا آخر آخوندها سیب زمینی را گران کردند ما نمیگوئیم ما مقصر نیستیم ممکن است یک جایی من مقصر هستم اما به حضرت عباس سیب زمینی گردن من نیست ممکن است بگویی آقای قرائتی بحث تلویزیونی ات خراب بود چشم مخلص شما هستم آقا نماز را طول میدهید مسجد خلوت است چشم آقا سخنرانی ات مایه نداشت مردم دیگر جمع نمیشوند مردم گوشت کیلویی 5 هزار تومان میخورند میخواهند شما رفتی منبر یک چیز یاد بگیرند میبینند چیزی یاد نمیگیرند دیگر مسجد، بله آنجایی که مربوط به نوشتن است به تبلیغ است به گفتن است آنکه مربوط به من است من اگر، اگر،ها، اگر شما مقصر را من میدانید بررسی کنیم آنجایی که حق است چشم اما سیب زمینی هم آخر…
یک قصه برایتان بگویم خوشمزه زمان قدیم یک ده بود کاشان بنام (نیاسر) جاده خوب نبود دو سه کیلومتری را سوار اسب شد آمد ما هم یک مکتب خانهای داشتیم توی مدرسههای 40 – 50 سال پیش توی روستاهای بی جاده میگفت گفتند رئیس آموزش و پرورش کاشان دارد میآید بازدید گفتیم نه گفت به خدا میآید گفتیم راست میگویید گفت والله میآید ما تا گفتیم میآید یا نمیآید دیدیم رئیس پیاده شد تا پیاده شد سلام! من دویدم سر کلاس یک مش عباس خادم بود آنجا چپق میکشید مثل پیپ گفتم مش عباس گفت بله گفتم برو بیرون گفت چیه؟ گفتم رئیس آمده برای بازدید برو بیرون میگفت این زود چپقش را خاموش کرد و گذاشت جیبش مثل پیپ میماند حالا، گذاشت جیبش و ایستاد رئیس آمد گفتیم بفرمایید چای گفت نه اول برویم سر کلاس من میخواهم جای دیگر هم بروم گفتیم آقا تشریف داشته باشید من کلاس را آماده کنم گفت نه همین الان برویم میگفت آمد سرکلاس دید اتاق پر دود است.
گفت چرا اتاق دود است گفتم آقای رئیس خدا میداند هیچ شبی دود نبوده امشب تصادف شد میگفت یک دستی کشید دید روی میز خاکستر است این مش عباس چپق که میکشید خاکسترهایش را میریخت روی این گفت این خاکسترها چیه؟ این خاک بر سر گفتیم آقای رئیس خدا میداند هیچ شبی خاکستر نبوده امشب تصادفی است یکمرتبه دیدیم بوی کهنه میآید کهنهای که آتش میزنی حالا کت مش عباس میسوزد سیخ ایستاده متوجه نیست گفت بوی کهنه میآید گفتیم اه! راست میگوید بچهها کبریت روشن کردهاید گفتند نه، نه خیر گفتیم آقای رئیس خدا میداند هیچ شبی بوی کهنه نمیآمد.
امشب تصادف شده بود عجب هی میگوئیم تصادف شده چه خاکی به سرمان کنیم آبرویمان رفت تتمهاش رفت میگفت رئیس گفت بلند شو ببینم به یکی از بچهها گفت، پاشو سوال کند گفتیم ای خاک بر سر بچه از این بدتر دیگر توی کلاس نداریم میگفت تا رئیس رویش را آنطرف کرد به بچه بده گفتم بنشین به بچه خوبه گفتم تو بلند شو این بچه نشست و او بلند شد رئیس تا رویش را اینطرف کرد گفت بگو ببینم شما، به شما گفتم بلند شو؟ گفت نه آقای مدیر به او گفت بنشین به من گفت بلند شو میگفت مدیر، میگفت رئیس آموزش و پرورش گفت ببینم این هم تصادف شده؟ آخر این هم تصادف شده؟
گاهی وقتها همه چیز را گردن تصادف میگذاریم بله یک بار دو بار میشود یک چیزی تصادف بشود آخر همیشه که تصادف نمیشود که من نمیدانم آنهایی که میگویند هستی خدا ندارد چه جوری فکر میکنند آخر تصادف، میشود یکبار یک چیزی را، دری به تختهای بخورد اما این چشمی که چندین تخصص پزشک روی آن کار میکنند پزشک متخصص روی آن کار میکند دندانی که چندین دندانپزشک در چند رشته باید تخصص برای یک دندان چند رشته تخصص داریم برای چشم چند رشته تخصص داریم یک عضوی را افرادی باید کل عمرشان را زحمت بکشند تا یک شاخهاش را بفهمند این همه حساب و کتاب و دقت و فرمول اینها همهاش تصادف است.
اعتدال در قضاوتها و نسبت ها
اعتدال چیه؟ اعتدال یعنی اینکه نگوئیم مقصر آن است یا مقصر آن است بیائیم تقسیم کنیم یکوقتی ما… مثلا بنده خودم یکوقتی عصبانی بودم میگفتم که مثلا فلان کتاب تربیت نمیکند بعد گفتند آقای قرائتی این کتاب را به تو بدهیم تدریس کنی میتوانی بعد دیدم نه یک خوردهاش مربوط به کتاب است خوردهاش مربوط به معلم است اگر کتابی هم ضعیف باشد معلم قوی باشد مثل ماشینی که ضعیف است ولی رانندهاش مکانیک باشد با ماشین متوسط هم میتواند سفر کند اما اگر بهترین ماشین را بدهی دست یک راننده ناشی خراب میکند یعی خورده ماشین مسئله دارد یک خورده هم راننده یک خورده هم جاده یک خورده هم طبیعت که باران است لغزنده است باران نیست یک خورده هم اطلاعاتی که من دارم از جاده پیچها را بدانم یا ندانم یک خورده احتیاط و عدم احتیاطی که من میکنم ببینید در یک تصادف همهاش نگوئید مرگ بر ماشین مرگ بر راننده مرگ بر جاده مرگ بر… تقسیم کنیم آقا، اعتدال نه همه کارها را بگوئید دست خداست «رب اکرمنی رب اهاننی» خدا داد خدا نداد قرآن میخوانم سوره والفجر است میگوید «کلا» این تحلیل تو درست نیست «بل لاتکرمون الیتیم» «ولایحاضون علی طعام المسکین» آقان پولدار که پای بحث من نشستهاید اگر فردا خدا پولتان را گرفت نیست شدید بزنید توی سر خودتان حدیث داریم 8 جا محکم بزن توی سر خودت «فلا یلومن الا نفسه» بزن توی سر خودت یک جا بی دعوت رفتی گفتند جنابعالی کی باشی اگر خیط شدی خجالت بکش خودت را ملامت کن «فلایلومن الا نفسه» دو نفر حرف میزنند گوش ایستادهای «فلا یلومن الا نفسه» خودت را… گاهی باید خودمان را ملامت کنیم «انا کنا…» بگذارید قرآن بخوانم چه قشنگ است چند تا «انا کنا» داریم توی قرآن «انا کنا ظالمین» خودمان ظلم کردهایم «انا کنا طاغین» خودمان طغیان کردهایم «انا کنا خاطئین» خودمان خطا کردهایم این تحلیل درست است.
خوبیها از خدا، بدیها از ما
بچه مدرسهایها وقتی 20 میگیرند میگویند 20 گرفتم به خودش نسبت میدهد وقتی صفر میگیرد نمیگوید صفر گرفتم میگوید معلم به من صفر داد صفر را میگوید داد 20 را میگوید گرفتم خوب این نامردی است چرا آن را میگویی داد آن را میگویی گرفتم. چه منبر خوبی دارد چه مقالههای خوبی مینویسد، از بس که پررو است! نه آقا چرا میگویی پررو است بگو مطالعه کرده بگو تمرین کرده اگر فردا مال تان نابود شد، چقدر از این پولها توی بانک دارید درد مردم را دوا کردهاید قرآن میگوید کسانی که پولشان را کنار میگذارند و از این پولها به نفع فقراء و به نفع گرسنگان کار نمیکنند اینکه میخوانم قرآن است «یحمی بها» یحمی یا تحمی حالا شک کردم «جباههم» از این تکهاش قرآن است «جباههم» جبهه یعنی پیشانی و جنوبهم، جنوب، جنب یعنی پهلو، بغل یعنی پولشان را داغ میکنند به پیشانی و پهلویشان میزنند میگویند «هذا ما کنزتم» این کنز تو بود یعنی پولهایی که کنز کردی پولهایی که خواباندی مشکل مردم را حل نکردی این مزدش است «هذا» یعنی همین «هذا ما کنزتم» اگر نان شور به تو دادند نگو مرگ بر نانوا خمیر شور به او دادهای نان شور به تو داد خمیر تلخ به او دادی نان تلخ به تو داد این تخم را کاشتی این میوه را برداشتی. قرآن بخوانم گردن خدا نیندازید «تنصرالله ینصرکم» چرا مردم به ما اعتنا نمیکنند؟ تو رد میشوی توی 30 تا آدم یک سلام نمیکنی متکبری خوب سلام کن پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به بچهها هم سلام میکرد آرزو داشتند که یکمرتبه قبل از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سلام کنند نمیشد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سلام میکرد آقا میآید و میرود…
یک جشن فارغ التحصیلانی بود تهران برای فوق لیسانسها و نمیدانم ما دعوت شدیم برای سخنرانی من هم حالا فکر کردم اینها همهاش فوق لیسانس هستند ما هم یک بحث خوبی در نظر گرفته بودیم نشستیم رئیس دانشگاه رفت خیر مقدم بگوید و اینها یک چند جمله هم با فارغ التحصیلها صحبت کند گفت من تقاضا میکنم حالا که شما فارغ التحصیل میشوید و میروید سالی یک تلفنی به ما بکنید گفتم اه! واقعا به اینجا رسیدهاند بعضی از جوانها که وقتی از دانشگاه رفتند سالی یک تلفن هم به استادشان نکنند اه اه!!! پس علم رفت بالا عاطفه آمد پائین خوب پس این عدم اعتدال است من اصلا بحثام را عوض کردم رفتم گفتم اگر علم رفت بالا عاطفه پائین بود این نامیزان است علم و عاطفه باید با هم باشد علم و اخلاق باید با هم باشد شما تحصیلکرده هستید رئیس دانشگاه باید التماس کند برای شما میگوید: ببینید گردن من نیندازید «عدتم عدنا» برگردید بر میگردم «تنصر الله ینصرکم» «یتق الله یجعل لهم مخرجا» تقوا داشته باشید من شما را از بن بست نجات میدهم تقوا داشته باشید من شما را از بن بست نجات میدهم خوب باشید من هم با شما خوبم نباشید…
خاطرهای از مرحوم ملاعلی همدانی
خاطرهای را من شنیده بودم از آخوند ملاعلی همدانی از مراجع تقلید از هم دورههای امام (رحمة الله علیه) بود من اهواز شنیده بودم رفتم همدان خانه ایشان از علمای مهم بود گفتم آقا من در اهواز یک چیزی شنیدهام آمدهام از خودتان بشنوم واقعا دیدهاید خودتان دیدهاید گفت چی شنیدی گفتم شما شنیدهام کربلا وارد صحن ابوالفضل (علیه السلام) شدهاید دیدید شلوغ است خیلی سر و صدا گفتید چه خبره؟ گفتند یک بچه از روی منار پرت شده باباش گفته بایست این وسط زمین و آسمان ایستاده گفتم یک همچین چیزی میشود گفت بله گفتم دیدی؟ گفت بله نه من دیدم صحن پرت شد گفتم خب چه کردی؟ گفت پدره را پیدا کردم که اینکه گفت بایست ایستاد گفتم آقا ببخشید میشود بگوئید شما کی هستی؟ گفت من یک کارگر ساده جنس حمل و نقل میکنم حمال هستم گفتم یک آدمی که جنس حمل و نقل میکند میتواند جاذبه زمین را بگیرد وایسا یعنی چه؟ یعنی زمین دیگر جاذبه ندارد خوب مگر طبیعت دست تو است؟ گفت ببین شما ندید بدید هستید من از اول نوجوانی تصمیم گرفتم گناه نکنم هرچه خدا گفته گوش دادم حالا یک کلمه هم ما به خدا حرف زدیم خدا گوش داد چقدر شما برایتان سخت است افرادی که هرچه خدا میگویند اینها گوش میدهند اینها هم دعا که میکنند دعایشان مستجاب میشود شما ندید ب… شما هرچه خدا گفته گوش ندادید بعد هم حالا میگویی خدایا همچین اش کن ببین هرچه من میگویم گوش بده! خدا کارگر تو که نیست که خدای عزیز خدای حکیم با آدم ذلیل حرف زده شما گوش ندادید 3 ساعت به هرکس و ناکسی حرف زدی 2 دقیقه نماز نخواندی یعنی یک دقیقه حرف زدن با خدا باندازه تماشای یک گل بلژیک به مکزیک نیست 4 ساعت نشستهای ببینی توپ بلژیک کجا میرود خوب 5 دقیقه بلند شو با خدا حرف بزن اگر خود شما با خدا قهری آنوقت چه توقعی دارید مددهای غیبی برسد اعتدال نه همهاش گردن خدا بیندازید نه همهاش به خودتان نسبت دهید شما تکان بخور امداد الهی میرسد از تو حرکت از خدا برکت «تنصر، ینصر عدتم عدنا یتق الله یجعل لکم مخرجا» نگو «رب اکرمنی»…
بنابراین اعتدال عقل و علم با هم علم و عاطفه هم باهم تلاش ما و لطف خدا با هم برق منطقه با کلید ما با هم باید با هم باشیم این میشود اعتدال. خدایا در فکر و عمل و گفتار و رفتار در تولید و مصرف و سیاست و اقتصاد در تحصیل و عبادت و ورزش در تمام کارها ما را از تندرویها کندرویها دور و ما را در راه مستقیم در راه اعتدال قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»