متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1382/8/13
بسم الله الرحمن الرحیم
الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
بحث امسال ماه رمضان 82 ما راجع به افراط و تفریط است تندروى کندروى راههاى که کم اش غلط است زیادش هم غلط است یعنى کار با اندازه باید باشد حد وسط حد تعادل حد اعتدال عدل راه مستقیم «اهدنا الصراط المستقیم» دعایى که هر مسلمانى واجب است در هر نمازى بخواند خدایا ما را در راه مستقیم قرار بده حتى آنهایى هم که در راه مستقیم هستند باید بگویند « اهدنا الصراط المستقیم» چون ممکن است تا الان در راه مستقیم باشند یک لحظه دیگر از راه مستقیم پرت شوند یعنى هر راننده پایه یک قدیمى هم باید مواظب باشد که در یک لحظه ممکن است 30 سال است تصادف نکرده در یک آن ممکن است تصادف کنند. پس راه مستقیم راه اعتدال و میانه راه وسط نه چپ نه راست نه پر حرفى نه سکوت نه ولخرجى نه بخل نه ترس نه تهور نه خفقان نه هتاکى نه غلو نه انکار. این راه میانه در همه چیزى خنده گریه عزادارى لباس مصرف تحصیل انسان یک حد معتدلى باشد انسان معتدل، مرحوم نراقى در کتابش مىفرماید اصلا عادل یعنى آدم معتدلى است غیر از عادلى است توى رساله نوشتهاند پیش نماز باید عادل باشد توى رساله که نمىنویسند پیش نماز باید عادل باشد یعنى گناه کبیرهاى از او ندیده باشد این عدل در فقه است اما عادل در لغت، انسان عادل یعنى انسان میزان انسان معتدل نه خیلى خودمانى مىشود نه خیلى قهر مىکند عادله یعنى معتدله البته راه عدل هم خیلى ظریف است خیلى ظریف است راه عدل مثلا شما اگر یک دایرهاى را فرض کنید این دایره مرکزش خیلى… یکى بیشتر نیست از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر. اما راه غیر مستقیم زیاد است دیگر تا هر چه دل ات بخواهد راههاى انحرافى زیاد است.
راه مستقیم، یکى بیشتر نیست
همینطور که دایره یک نقطه بیشتر ندارد خطوط منشعب اش زیاد است راه مستقیم هم یک راه بیشتر نیست و لذا توى قرآن «صراط» جمع نیامده سبیل یعنى راه جمع آمده سبل توى قرآن داریم اما صراط، صرط نداریم صراط یکى است یعنى بین دو نقطه یک خط مستقیم بیشتر نیست اما از این خط مستقیم رد شدیم صدها و هزارها خط ممکن است منشعب بشود راه مستقیم راه اعتدال نه تفریط نه افراط نه افراط نه تفریط نه افراط نه تفریط توى قرآن افراط آمده بله تفریط آمده بله راجع به افراط مىگوید:«و کان امره فرطا»، «و کان امره فرطا» مىگوید گوش ندهید به کسى که کارهایش افراطى است تندرو است تفریط هم آمده.
روز قیامت، روز حسرت به خاطره افراطها و تفریط ها
بله افرادى هستند که حسرت مىخورند که «فرطت فى جنب الله» یعنى کوتاهى کردند کارهاى الهى را کم اش را گذاشتند (هم فُرط آمده هم فَرط) فُرط یعنى افراطى فرطت یعنى تفریطى کم اش بگذارى غصه مىخورد چرا کم اش گذاشتیم چرا آنجایى که باید درس مىخواندم نخواندم چرا این فقیر را مىتوانستم کمک کنم نکردم هم شاگردى من ضعیف بود مىتوانستم 2 ساعت با او کار کنم او هم دو تا نمره پیداکند چرا لذت بردم که درسهاى خودم خوب است و غافل شدم که یک کمکى به او بکنم هر کارى که انسان تواند بکند نکند حسرت خواهد خورد در قیامت یعنى قیامت اسم زیاد دارد «یوم الحساب» هست «یوم القیامة» هست «یوم التلاق» هست تلاق با ت دو نقطه یعنى تلاقى «یوم التغابن» هست یعنى روزى که تغبن آدم مغبون مىشود مىگوید عجب کلاه سرم رفت یکى از اسمهاى قیامت که در قرآن آمده «یوم الحسرة، یوم الحسرة» یعنى روزى که انسان حسرت مىخورد عجب من که صورتم را شستم کاش قصد وضو مىکردم من که کتاب مطالعه کردم چرا یک کتابى مطالعه کنم که مثلا فایدهاش کم بود من که سلام کردم خوب چرا بخاطر خدا سلام نکردم بخاطر اینکه ایشان یک..حساب دیگر بود من که افطارى دادم چرا 4 تا آدم مؤمن با تقوا را دعوت نکردم فقط اینهایى که دوستش دارم دعوت کردم افرادى بودند مومن آدمهاى خوبى بودند منتهى من چون دوستشان نداشتم گفتم ولش کن این را دعوتش نمىکنیم.
دنبال هوى و هوس خودم رفتم من که مىخواستم قدم بزنم ورزش کنم خوب کاش از آن کوچه رفته بودم که به عمه و خالهام هم سلامى کرده باشم من که پول انداختم توى صندوق کمیته امداد براى فقرا چرا براى سلامتى خودم بود پولهایى که مىانداختم قصد مىکردم براى سلامتى همه مسلمانها. به هر حال این افراط و تفریط… به هر حال روایاتى بخوانیم مىفرماید که «رحماء امتى اواسطها» حضرت فرمود در امت من آنهایى مورد رحم قرار مىگیرند که حد وسط باشند آنهایى که خیلى کند مىروند یا خیلى تند مىروند اینها از رحمت خدا دور هستند «ما احسن القصد فى الغنى» آن وقتى هم که پولدارى میانه رو خرج کن نگو آقا دارم، اینطور نیست حالا که شما دارید هر جورى مىخواهید خرج کنید شما داشته باشید هم، مالکیت شما محفوظ است اما حق ندارى اسراف کنى.
میانه روى در حال فقر و ثروت
به شعیب (علیه السلام) مىگفتند که «اصلا تک تأمرک ان نترک مایعبد آباؤنا او ان نفعل فى اموالنا ما نشؤا» «نفعل فى اموالنا ما نشؤا» چرا نمىگذارى ما هر جورى دوست داریم پولمان را خرج کنیم حضرت شعیب (علیه السلام) فرمود درست است شما مالکید پول خودت است حلال هم هست اما حق ندارى اینطور خرج کنى به شعیب (علیه السلام) مىگفتند آخر چرا؟ چرا نمىگذارى «نفعل» انجام بدهیم «فى اموالنا» در اموالمان «مانشوا» هر جورى دوست داریم بابا من دوست دارم پولم را اینطور خرج کنم شعیب (علیه السلام) مىگفت نه حق ندارى. اینطور نیست که شما چون ملک خودت است هر جورى دلت بخواهد مىتوانى بسازى بعضى ساختمانها روز قیامت باید جواب داد «ما احسن القصد فى الغنی» آنوقت هم که غنى هستى باید میانه رو باشى «ما احسن القصد فى الفقر» در فقر هم باید میانه رو باشى شما حق ندارید اینقدر زندگى ات را تنگ بگیرى افرادى هستند در فقر هم تندروى مىکنند «ما احسن القصد فى العبادة» بعضىها در عبادت تندروى مىکنند. تندروى تندروى در عبادت زیاد عبادت مىکنند امام فرمود من مىتوانم یک روزه قرآن بخوانم اما امام رضا (علیه السلام) وقتى هم قرآن مىخواند که زیاد هم مىخواند یک قرآن را چند روزه ختم مىکرد به ما نگفتهاند یک شب تا صبح همه قرآن را ختم کن لااقل من حدیث اش را ندیدهام ولى داریم که… تندروى.
دوام عمل، نه کثرت عمل
«ان احب الاعمال ما دوم علیه و ان قل» بهترین کارها اینست که کار بدون افراط و تفریط بکنیم ولى همیشه، همیشه ولى… یکمرتبه خوشش مىآید یک سکه رونما مىبرد یکوقت مىبینى 6 ماه با هم قهرند شما کاش رونما را نبرده بود عوض رونما یک جعبه شیرینى ارزان برده بودى ولى رفاقتت همیشه بود بهتر از اینست که یکمرتبه خوش ات مىآید یک سکه مىدهى یکمرتبه هم 6 ماه با هم قهرید افراط و تفریط است تندروى و کندروى «احب الاعمال ما دوم علیه» این بچه مدرسه ایىها بعضى هاشان یکمرتبه سه ماه تابستان یک صفحه کتاب نمىخوانند یکبار وقت امتحانها شب تا صبح مىخواند اینها درست نیست ادامه «ما دوم علیه». «ادعوا الناس و بشروا و لاتنفروا» در دعوت و امر به معروف مردم را متنفر نکنید. یک خاطره هست در کتابها که یک غیر مسلمان مسلمان شد یعنى مسلمانى دعوت کرد یک کافرى را آمد مسلمان شد سحر مثلا در خانهاش را زد حالا من درست عبارتهایش را توى ذهنم نیست حالا با کم و زیادش عرض مىکنم در خانهاش را زد گفت بلند شو نماز شب بخوان نماز شب خواند گفت حالا برویم مسجد رفت نماز خواند گفت نه بین الطلوعین خوابیدن مکروه است بنشین عبادت کنیم بعد گفت کجا مىخواهى بروى برویم توى مسجد بنشینیم توى مسجد یکبار دیگر نماز ظهر هم بخوانیم نماز ظهر خواند گفت کجا مىروى صبر کن نماز عصر هم بخوانیم یک 24 ساعت کارى به این کرد گفت آقا مىشود ما همان کافر قبلى باشیم ول مان مىکنى ما این اسلام را نخواستیم این رقمى دعوت کردن…
یک مقدارى باید سبک گرفت تا آنجایى که خدا گفته آزاد باشیم (ما الان اگر در همین حوزه علمیه شرط کنیم که هر کس مىخواهد طلبه بشود باید عمامه بگذارد شما مىدانید ما حدود 50 هزار طلبه را از دست مىدهیم ما حدودا شاید 50 هزار تا کمتر بیشتر خیلى دقیق آمار ندارم مىتوانم بگویم دهها هزار طلبه داریم توى شهرستانها که اینها درس طلبگى مىخوانند ولى کت و شلوارى هستند البته عمامه لباس مقدسى است اما ما نباید روى این لباس مقدس بقدرى بگوئیم که… من یادم نمىرود خودم که طلبه شدم رفتم قم حدود 45 سال پیش اتاق به من ندادند گفتند تو ریش ندارى ریش هایم در نیامده بود گفتند تو عمامه هم ندارى نم یدانم لمعه هم نمىخوانى گفتم خوب چه کنم؟ گفتند که بچه کجایى؟ گفتم بچه کاشان گفتند برو کاشان یک خورده درس بخوان ریش هایت که درآمد عمامه گذاشتى بعد بیا قم من هم به آن بزرگوارى که این حرف را زد گفتم اجازه مىدهى که من یک چیزى برایت بگویم گفت بگو گفتم کاشان ما یک کسى آمد حمام سر حمام که لخت شد سیاه و کثیف بود اینهایى که سر حمام بدنش را دیدند گفتند اه!! اه اه اه!! دو سه تا اه اه کردند ایشان هم عصبانى شد قهر کرد و لباسهایش را پوشید و از حمام آمد بیرون اصلا نرفت توى حمام گفتند کجا مىروى گفت مىروم حمام بعد بیایم حمام حالا حرف شما به من مث… مىگویى برو درس بخوان بعد بیا درس بخوان بابا من آمدهام درس بخوانم هى اینقدر، اینقدر شرطهایش را اضافه نکنید اصلا قیدهایى را که… هر چه بیشتر قید بشود مشتریمان کمتر مىشود.
یک آیه داریم توى قرآن مىفرماید «ان الصفا و المروة من شعائر الله» صفا و مروه یک خیابان سرپوشیده است کنار مسجد الحرام 400 متر است حاجىها باید این راه را بیایند و بروند مىفرماید صفا و مروه شعائر الله من یکوقت داشتم فکر مىکردم چرا خدا نگفته «ان الطواف من شعائر الله» چرا نگفته طواف شعائر است گفته سعى و صفا و مروه… چون اول طواف مىکنى 7 بار حاجى هایى که وارد مىشوند با لباس احرام اولین کارشان اینست که طواف کنند 7 بار بعد از طواف 2 رکعت نماز بخوانند بعد سعى و صفا و مروه قرآن گفته سعى و صفا و مروه شعائر است نگفته طواف شعائر اس من گفتم چرا طواف شعائر نیست خوب طواف که مقدمتر است توى ذهن خودم آمد شاید البته این را با کلمه شاید مىگویم شاید بخاطر این باشد که صفا و مروه خیلى قید ندارد بى وضو هم مىشود صفا و مروه کرد خوابت هم بود طورى نیست اما طواف را حتما باید با وضو باشى یعنى وقتى یک قید زیاد مىشود مشترى هایش کم مىشود من رفتم یک جایى دیدم نوشته با وضو وارد شوید گفتم چه خبره خدا هم یک همچین شرطى نکرده تا… گفته با وضو نماز بخوانید البته خوب است آدم با وضو باشد همیشه البته باز به شرطى که اینجا افراط و تفریط نباشد ما آدم داریم که مىخواهد همیشه با وضو باشد ادرارش رانگه مىدارد و حال آنکه نگه داشتن ادرار بدترین ظلم است. به مرد حکیمى گفتند پسرت بى ادب است گفتند چه کرده؟ گفت پسر شما وقتى داشتیم کاروان مىرفتیم هر کجا ادرارش مىگرفت مىپرید از شتر و اسب پائین همانجا پاى شتر ادرار مىکرد گفت پسر من نیست گفتند چرا پسر شماست گفت اگر پسر من باشد روى اسب ادرار مىکند چون همین مقدارى که یک دقیقه صبر کند بیاید پائین نگه داشتن ادرار در یک دقیقه ضرر دارد داریم اگر کسى وضو دارد حالا بگذارید این مسئله را هم براى مردم بگویم ولو از حرف پرت مىشویم ولى طورى نیست حرف خوبیه داریم اگر کسى وضو دارد وارد مسجد شد اگر برود دستشویى و دومرتبه وضو بگیرد نماز جماعت تمام مىشود با همین وضویى که دارد نماز بخواند یا برود وضویش را تازه کند نماز فرادى بخواند اسلام مىگوید وضویش را تازه کند نماز فرادى بخواند بابا جماعت را از دست مىرود، برود مىدانى جواب… ثواب جماعت چیه؟
نماز جماعت اگر عددش از 10 تا بیشتر شد هیچ فرشتهاى نمىتواند حسابش را بکند فقط حسابش دست خود خداست آن ثواب عظیم را از دست بدهد ولى وضویت را تازه کن بعضىها مىخواهند آدم با وضو باشند مثلا چه گناهى مىکنند بهترین کار اینست که همیشه باشد ولى افراط و تفریط نباشد. ما شرطهایى که… بعضى جاها خدا گفته چشم هر چه خدا گفته چشم هر چه پیغمبر و اهل بیت گفته چشم اما حضرت عباسى توى جامعه ما قیدهایى است که نه خدا گفته نه پیغمبر نه خدا گفته نه پیغمبر یک جایى بودیم هر که ساعت مچى داشت بیرونش مىکردند من به استادش گفتم آقاجان این چه شرطى است که تو مىکنى که ساعت حتما مثل سطل چاه خوب چه فرقى مىکند ساعت مچى باشد یعنى مثلا آیه داریم حدیث داریم پیغمبر گفته چه فرقى مىکند ساعت توى جیب باشد یا به دست باشد البته من حالا خودم ساعت مچى بدست نمىکنم بدلیل اینکه چون معلم هستم معلم هرچه تزئیناتش کمتر باشد براى معلمى قوىتر است چون تا من مىروم ساعت مچى دستم باشد / سعدیا مرد نکونام… یکى مىگوید به! عجب ساعتى این مىگوید خوب بله دیگر یکى مىگوید بابا کار نمىکند از این ساعتهاى کیلویى است… یکى مىگوید تعاونى آموزش و پرورش نهضت سوادآموزى به او داده یکى مىگوید دست کرده که پز بدهد من هى دارم حرف مىزنم مردم دارند ساعت من را قیمت مىکنند هرچه سادهتر باشد… ما مدارسى داریم که قید مىکنند حتما توى مدرسه هم چادر مشکى سر کنند با اینکه دیوارهاى مدرسه حفاظت شده است هیچ مرد هم نیست آخر وقتى که هیچ مرد نیست همه خانم هستند معلم خانم شاگرد خانم هیچ مرد اجنبى نیست خوب چرا چادر مشکى سر کنند؟ بله بیرون براى اینکه ما بتوانیم، بیرون براى ما بتوانیم رنگ و آب را کم کنیم که چشمها و دلها جذب دخترهاى ما نشود آنجا هر چه عفت بیشتر باشد هر چه پوشش بیشتر باشد ارزش است اما وقتى هیچکس نیست در مقابل هیچکس نیست دیگر این چه قیدى است شما مىکنید.
عمل بر اساس دستورات دین، نه سلیقههاى شخصى
به هر حال ببینید یک سرى قیدهایى ما داریم این قیدها… شما هر شرطى را شنیدید بپرسید از کجاى قرآن در آوردید امام رضا (علیه السلام) فرمود وقتى من حرف مىزنم به من بپرسید از کجاى قرآن این حرف را در آوردى حتى امام رضا (علیه السلام) فرمود حدیث هایى داریم که من مىگویم به من بگویید ریشه حدیث کدام آیه است که حدیثهاى من باید وصل به یکى از آیات قرآن باشد یعنى همه آبها باید وصل به قنات باشد وصل به سرچشمه باشد. سلیقه هایى است سلیقههاى شخصى سلیقههاى شخصى توى برنامه ریزیها یک کسى مثلا یک برنامهریزى مىکند که… اجمالا افراط و تفریط افراط و تفریط. یکى عرض کردم اینقدر غیرت دارد که اگر چادر خانمش روى بند باشد، شسته انداخته روى بند خشک بشود میهمان نگاهش به چادر خانمش خورد مىآید داد مىزند آبروى من رفت چرا آبروى تو رفت؟ میهمانها چادر تو را دیدند، خوب دیدند که دیدند مگر میهمان نگاهش به چادر کسى بخورد نه حرام است نه مکروه ولى دادى که تو سر من مىزنى اشکال دارد. آخر من… آقا جان چیه؟ شما افطارى مىخواهى بدهى مستحب است بخاطر مستحب حق ندارى تحمیل کنى به مادرت که همچین غذایى بپزد باید باید هى باید بایدهایى که مىکنى بخاطر اینکه تو مىخواهى پز بدهى یا مىخواهى ثواب کنى؟ بخاطر پز تو یا ثواب تو حق ندارى این رقمى با خانم ات حرف بزنى، افراط و تفریط… یک کسى را مىبینیم توى خیابان حالا مثلا آن طورى که ما مىخواهیم نیست مرده شور ترکیب ات را ببرد با این قیافه آمده توى خیابان.
دورى از افراط در برخورد با خلافکاران
سوال: مىشود به یک آدمى که این رقمى راه مىرود توى خیابان گفت مرده شور ترکیبت را ببرد این کلمه را به یک انسان مىشود گفت؟ حرام است. اگر قیافه او حرام باشد این کلام شما هم حرام است اگر او تفریط است شما هم افراط است. یک کفتر پران دارد کفتر مىپراند خاک توى سرت کنم! اگر کفترپراندن او حرام است کلمه خاک توى سر تو هم حرام است حرام با حرام در! مىگویند یک کسى سرنماز حرف مىزد بغل دستى اش گفت حرف نزن نمازت باطل است گفت هردو با هم یک جفت شد من حرف زدم تو هم گفتى حرف نزن نمازت باطل است با هم… خیلى معروفهاى ما… اینهایى که مىخواهند امر به معروف کنند نهى از منکر کنند باید کلاس ببینند باید کلاس ببینند ما هر چیزى اندازه داریم ریش اندازه دارد ریش تراشیدن حرام است ریش دراز هم دلیل کم عقلى است حدیث داریم هر که مىخواهد ببینند عقل اش چقدره ببیند ریش اش چقدر دراز است ریش اندازه دار در حدى که مثلا از یک مشت… معقول ما مىرویم مکه یک ریش هایى مىبینیم شاید دو وجب حواسمان پرت مىشود مىگوییم «مالک یوم الدین» مىآید از جلوى چشم مان تا آخر «ولضالین» ما گیرهستیم. مکه از این ریش درازهاى طالبان کمتر از ریش یک وجب را قبول نمىکردند با کم و زیادش. ریش نباید از زیبایى انسان کم کند اگر تراشیدن حرام است آن غیرمعقول هم… اصلا کسانى که دست به یک کارهایى مىزنند که نشان بدهند خودشان را امام کاظم (علیه السلام) مىفرماید اینها عقدهاى هستند یعنى یک کمبودى دارد مىخواهد با این عمل مردم را به خودش جذب کند حالا جذب مردم به خود ممکن است از طریق هر جورى باشد سرموتورش را بلند کند نمىدانم یک… یک جورى ملخ مىزند یک جورى… یک جور دیگر عطسه مىکند توى مسجد نشستهاند این یک جورى عطسه مىکند که همه بگویند… مردم بدانید من عطسه کردم آخر کمال دیگرى ندارد جز عطسه اگر کسى کمال ندارد با زور عطسه مىخواهد به خودش…
دورى از رفتارهاى ریاکارانه
توى مسجدها بعضى یک آمینى مىگویند که حواس مردم را پرت کنند همه یک جور دیگر مىگویند آمین این یک جور دیگر مىگوید آمین مثلا دست داریم وقتى مىخواهید دعا کنید دستت را همچین کن اصلا وسط جمعیتى که دستهایشان را همچین کردهاند یک مرتبه یک کسى دستهایش را همچین مىکند این مثل اینکه مىخواهد خیلى چیزها از خدا بگیرد این حرکات حرکات… حدیث داریم اگر کسى بند کفش اش را رنگى قرار بدهد با بند کفش خواسته باشد مردم را متوجه بند کفش اش کند از طریق بند کفش خواسته باشد مردم را متوجه خودش کند این اهل بهشت نیست آیهاش اینست «تلک الدار الاخره» یعنى بهشت «نجعلها» قرار مىدهیم بهشت را براى کى؟ «الذین» براى کسانى که «لایریدون علوا فى لارض و لا فسادا» در «ارض» یعنى زمین «لایریدون علوا» اراده علو و بلند پروازى نداشته باشند «و لا فسادا» کسانى که در زمین نخواسته باشند بلند پروازى کنند و نخواسته باشند فتنه و فساد راه بیندازند بهشت مال آنهاست بعد امام ذیل این مىفرماید افرادى هستند حتى با بند کفش شان «یریدون علوا» یعنى دل اش مىخواهد بند کفش اش از همه بند کفشها مثلا ممتاز باشد.
یک جایى رفتم سخنرانى دیدم یک کسى آمد پاى منبر من نشست این تحت الحنکش همچین بود مثل نماز در نماز گفتهاند گوشع عمامه زیر گلو باشد این مستحب است این توى کوچه هم که راه مىرفت همینطور بود آمد پاى منبر من نشست من دیدم زبانم دارد بند مىآید گفتم آقا من دارد زبانم بند مىآید گفت… گفتم اولا که الان این کار لباس شهرت است گاهى وقتها یک چیزى یک زمانى ممکن است مستحب باشد اما بعدا چون این ور افتاده این لباس لباس شهرت مىشود یعنى با این لباس مىگویند فلانى که همیشه تحت الحنکش باز است با عطسه شهرت بند کفش شهرت آمین شهرت صلوات شهرت دست بلند کردن شهرت) اصلش هر کارى که توجه مردم را بجاى خدا به شما متوجه کند این مضر است حالا یا ممکن است حرام باشد یا ممکن است مکروه باشد یا ممکن است اثر بدى داشته باشد. بنده اگر یک انگشتر دست کنم که این انگشتر من تا مىروم بگویم (قال الصادق (علیه السلام) بجاى امام صادق (علیه السلام) شما یاد همین مقدار ضربه به امام صادق (علیه السلام) است اگر انگشترم درشت نبود طبیعى بود تا مىگفتم امام صادق (علیه السلام) فرمود شما حواست به امام صادق (علیه السلام) بود اما وقتى انگشترى دست مىکنم که تا مىروم بگویم قال الصادق (علیه السلام) شما به جاى امام صادق (علیه السلام) یاد انگشتر من مىافتید این مانع شدهام یعنى این انگشتر مردم را از امام صادق (علیه السلام) برد روى انگشتر خودم. در مکه یک کسى من را دید گفت آقاى قرائتى چرا عمامه ات را برداشتهاى؟ من در مکه عمامهام را بر مىدارم جز یک مواردى گفت شما چرا عمامه ات را بر مىدارى گفتم براى رضاى خدا گفت چرا براى رضاى خدا گفتم من با عمامه بودم دیدم مردم دارند طواف مىکنند یک مرتبه آن بنده خدا از یک شهرستانى از ایران آمده وسط اینکه دارد با خدا حرف مىزند مىگوید اوه!! این قرائتى تلویزیون نیست؟ من این را از خدا جدایش کردهام آوردم سراغ خودم و همین مقدار که این را از خدا جدا کردم متوجه خودم کردم همین ضرر دارد چرا مردم را از خدا متوجه خودت مىکنى؟ آقا شما این… یک حمد بخوان نفس شما انشاءالله شفاست مىگویم ببین من حمد را مىخوانم اما اگر خوب نشد نگویى نفس من است نفس من 30 تاى آن یک ذغال روشن نمىکند. اگر خوب شد خوبى سوره حمد است خوبى نفس من نیست نگذارید ما را ستایش کنند به چیزى که نداریم. یک آیه داریم توى قرآن کسانى که دوست دارند ستایش بشوند به چیزهایى که کارهایى که انجام ندادهاند قطعا اینها جهنمى هستند یعنى شما خوشت بیاید یک تعریفى از شما بکنند که آن کمال را شما ندارى این خانم بسیار خانم با تقوایى است شما خودت مىدانى خیلى هم با تقوى نیستى بگو نه آن خبرها هم نیست بگذارید آیهاش را بنویسم این براى خود بنده خیلى پیش مىآید الان حدود 600 تا مسجد توى جادهها است تقریبا، مسجدهاى قشنگى هم هست مردم که مىخواهند بروند مىگویند خدا پدر آقاى قرائتى را بیامرزد این آقاى قرائتى این مسجدهاى آقاى قرائتى است به من مىگویند آقاى قرائتى واقعا چقدر شما را دعا کردیم چه مسجدهاى خوبى توى جادهها ساختى این مسجدهایى که به اسم من است مثل کاروانسراهایى است که به اسم شاه عباس است نه شاه عباس کاروانسرا ساخت نه قرائتى مسجد ساخت اینها را خود مردم ساختند ارگانها ساختند بانىهاى خیر ساختند مردم ساختند منتهى من اگر دیدم به اسم من تمام مىشود هیچى نگویم
دورى از ستایشهاى بى جا و نابجا
قرآن مىگوید «یحبون» دوست دارند چى چى دوست دارند «یحبون ان یحمدوا» دوست دارند ستایش بشوند «بما لم یفعلوا» به کارهایى که انجام ندادند یعنى خوششان مىآید ستایش بشوند به کارى که انجام ندادهاند قرآن مىفرماید کسانى که خوششان مىآید ستایش بشوند به کار نکرده «فلا تحسبنهم بمفازه» یعنى فکر نکنید اینها اهل فوز و رستگاریند یعنى قطعا جهنمى هستند. قطعا جهنمى است کسى که خوشش بیاید ستایش بشود به کار انجام نداده دکتر نیست حالا دانشجو است معلوم نیست بشود یا نشود آقاى دکتر سالم آقاى دکتر… بگو آقا من دانشجو هستم اینقدر دکتر دکتر راه… سال اولش است حالا رفته دانشگاه آقاى مهندس… بابا من مهندس نشدهام. اگر کسى تعریف شد… آقا واقعا این آقا چقدر خیر است چه خیرى بابا؟! حالا یک کمکى کرده رئیس نیست به او مىگویند رئیس اه… انقلابى نیست به او مىگویند انقلابى مجتهد نیست بنده مجتهد نیستم وارد شدم مىگویند که براى سلامتى آیت الله قرائتى… مىگویم بابا باسمه تعالى من آیت الله نیستم اگر به تو گفتند آیت الله و خودت هم مىدانى که آیت الله نیستى به توى مىگویند آیت الله زیر سیبیلى رد کردى قطعا جهنمى نیستى. قرآن مىگوید نگذارید ستایش بکنند شما را به چیزى که اهلش نیستید سید نیستى مىگویند سید دکتر نیست مهندس نیست آیت الله نیست این مسجدهاى توى جادهها را نساخته به اسم او تمام مىشود اجمالا باید مواظب باشیم هم خودمان اهل افراط نباشیم هم اگر کسى درباره ما تملق مىکند چاپلوسى مىگوید تندروى مىکند جلوى تندروى او را هم بگیریم.
خدایا! ما را از همه تندرویها کندرویها افراط و تفریطها… دور و ما را در راه مستقیم قرار بده. «اهدنا الصراط المستقیم».
«و السلام علیکم و رحمه الله»