هوالمحبوب
زیر و بم این تاریخ پر از فراز و نشیب سی ساله انقلاب اسلامی را که می نگری پر است از حوادثی که گاه و بی گاه تلنگری است که به همراهش، همراهان و بی راهه رفتگان را آن چنان عیان می کند که دیگر در شب تردید تصمیم، نه نیازی به چراغ است و نه ماه، که راه نمایان کند و مسیر را مشخص.
گاهی به دست بد دلان، سینه مردی آسمانی همچون بهشتی نشانه می رود که او را برای هوشیارترین مردم زمان و جهان بدنام کند و عظمت خدمتش و شکوه اندیشه اش را خرد جلوه دهد.
و گاهی همین دست های بی پایه و همین مغزهای آلوده و همین هایی که به ناکجا آباد چشم دوخته اند و دلبسته اند، عزم دیگری جزم می کنند تا اندیشه پلیدشان را باز هم به رخ این مردم بکشند.
به جهلشان و به کینه قلبیشان قلم می زنند و نامه می نویسند و امضاء جعل می کنند و این را به آن و آن را بع این می دوزند تا مگر دروغی سرهم کنند تا مگر حرف های کهنه شان را کسی گوش دهد و رقص مرگشان در این ثانیه ثانیه های پایانی عمرشان را کسی به نظاره بنشیند.
از این در عجبم که این غماش،ذره ای کیاست به خرج نمی دهند تا تئوری جدیدی برای تخریب شخصیت ها پیدا کنند. و این بار نوبت علامه ای است که مظلومیتش چیز تازه ای نیست. از حجتیه ای نامیدنش از دیرباز تا همین چند روز که از زمزمه های وبلاگی و خبری گرفته تا نقل های کوچه و بازار که برچسب انحرافی بر او می اندازند؛ آنقدر مضحک است که نیش خند هر آنکه ذره ای نسبت به این مرد بزرگ که حضرت امام خامنه ای (که جانم فدای او باد) او را ابن سینای زمان نامیده است؛ شناخت دارد بر لبانش می نشاند.
حسرت امروز من نه برای حرف ها و قلم های جاهلانه ای است که به علامه مصباح روا داشته اند که اندوهی است بر جانم به حال این جاهلانی که جهلشان دامنگیر جوانانی است که نمی دانم اندیشه هاشان را به تاراج کیان سپرده اند؟!
اما برای آنان که راه را می بینند و بی راهه می روند چه اشکی می توان ریخت؟ و برای آنانی که راهبر دارند و چشمانشان به راهی است که به سوی ناکجا آباد است چه حسرتی می توان داشت؟!
شاید فقط می توان دعا کرد که خدا چشم ما را تنها و تنها به راهی بدوزد که سر انگشتان امام سید علی (روحی فداک) آن را نشانمان می دهد. ان شاء الله تعالی….
یک دیدگاه
برادر
سلام
ان شاءالله خدا خير بده
هم علامه مصباح رو و هم شما رو