متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1382/5/2
«بسم الله الرحمن الرحیم»
جلساتی است که بحث ما راجع به کمک به مردم است انواع کمک را می خواهم از قرآن بگویم. انواع کمک به مردم موضوع بحث خدمت به مردم از راه زبان، قلم، قدرت، مال همهاش هم آیه داریم. اما از راه قدرت (از راه قدرت) از راه زبان، از راه زبان بعدش هم از راه قلم از راه زبان: «ولایاب الشهداء اذا مادعوا» از راه زبان قرآن می فرماید «و لایاب»، «و لایاب الشهداء اذا مادعوا» این آیه قرآن است. بزرگترین آیات قرآن در قرآن یک آیهای یک صفحه قرآن است یعنی از نوک صفحه شروع می شود تا آخر آیههای قرآن آیه دو کلمهای هم داریم مثل «مدهامتان» دو حرف است اصلا آیه یک کلمهای داریم «قاف» یک آیه قرآن است «صاد» آیه یک حرفی داریم «قاف» آیه دو حرفی داریم «حا میم» آیه سه حرفی داریم «الف،لام،میم» «الف،لام،راء» تا آیهای داریم که یک صفحه است بزرگترین آیات قرآن آیههای حقوقی است ماجرایش اینست که اگر کسی از کسی به کسی بدهکار است من یک جنسی را نسیه می کنم پول ندارم بدهم می گوید که بنویسید می گید (می گوید) که حالا بهش قرض می دیم (می دهیم) خودش می داند نه شوخی نداریم آشنا و جدی هرچه هست مکتوب بماند حتی توی کارهای حقوقی کاغذ بازی هم اشکالی ندارد.
چون قرآن می گوید که «صغیرا او کبیرا» چه یک قاشق چای خوری باشد چه یک تراکتور جرثقیل بنویسید که این جابجا شد من اینرا قرض دادم وام دادم فروختم قسطی نقدی البته نقدی نمی خواهد قرآن می گوید که «لذا تداینتم بدین» وقتی به دین مردم، وقتی بدهکار هستید «فاکتبو» بنویسید «فاکتبوه» (2). بعد می گوید وقتی نوشتید دو نفر هم شاهد بیاورید که آقا اینها هم شاهد بودند که ما اینرا خریدیم بعد هم می گوید اگر به شاهده گفتیم آقا تو که دیدی من خریدم خوب بیا شهادت بده بیا برویم شهرداری بگو بیا برویم ثبت اس… اسناد شهادت بده بیا بگو می گوید برو بابا حوصلهام نمی رسد.
خدمت از راه زبان و سخن
این آیه می خواهد بگوید چرا با زبان کمک نمی کنی «و لایاب» ابی، یابی، اباء یعنی می گویند فلانی اباء کرده یعنی منع کرد، منع نکند «شاهد» یعنی گواه «لذا مادعوا» یعنی وقتی که «اذا» زمانی که «دعوا» دعوت شد اگر دعوت شد اگر کسی گفت آقا جون تو که بودی خوب بیا بگو تو که می توانی با زبانت حق من را بگیری و کمک من کنی، کمک کن این مال کمک زبانی. اگر افراد با زبانشان کمک پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می کردند علمای یهود، علمای مسیحیت قرآن می گوید اینها خوب پیغمبر را می شناختند چون در تورات و انجیل آمده بود که شخصی می آید اسمش محمد است «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و تمام خصوصیاتش هم چنین و چنان است قرآن می فرماید «یعرفونه» یعنی همچین پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را می شناختند «کمایعرفون ابناءهم» ابناء ابن یعنی همینطوری که پسرش را می شناختند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را هم می شناختند اما با زبان نگفتند این آن است اگر علمای مسیح و علمای مسیحیت می گفتند این آن است یهودیها و مسیحیها مسلمان می شدند کتمانت کردند، کتمان حق. تو که می دانی فلانی هروئین آورده می دانی چقدر جوان را نابود می کند؟ بابا چکار داریم نان اش آجر می شه. خوب تو غصه یک نفر را می خوری غصه هزاران جوانی که نابود می شوند را نمی خوری؟ گاهی آدم اگر اطلاع دارد باید بگوید اصلا در جمهوری اسلامی تمام افراد جزو وزارت اطلاعاتند البته آن جایی که مربوط به نظام باشد مسائل شخصی را نباید بگوئیم (حالا یک کسی توی یک کوچه تاریکی یک کسی را بوسید هآی… هآی ندارد دیگه حالا بوسیده که بوسیده خودش عذرخواهی می کند توبه می کند).
حفظ آبروی مردم
گناهان فردی را نباید هوی بکنید. گناهان شخصی، گناهان جنسی گناهای اینها را آبروریزی نکنید بالاخره شهوت است طغیان کرده یک دسته گل آب داده اصلا اگر می توانید خودتان را به تجاهل بزنید، خودتان را به تجاهل بزنید ولی آبروی کسی را… چون بعضی گناها ضرری به جایی نمی زند گناه است اما… ولی… بابا می دانی هروئینی را آورده نسلی را نابود می کند این توطئه می کند علیه نظام مرز در خطر است قرارداد با دشمنان اسلام می بندد تلفنها چنین است اگر کسی اطلاع دارد که کسی علیه جامعه کار می کند واجب است اطلاع بدهد. اما اگر گناه فرد به فرد بود این گفتنش همه جا واجب نیست. تکرار می کنم کتمان اگر کسی آنجا باید حرف بزند، نزند می دانید چه گناه…چه می گوید قرآن می فرماید که برای خاطر یک لقمه نان «یکتمون ما انزل الله» قانون خدا را کتمان می کند «ویشترون به ثمنا قلیلا» برای یک لقمه نان می گوید حالا چه کار داریم نون ما… اگر راستش را بگیم نونم قطع می شود. کسانی که حق را کتمان می کنند به خاطر یک لقمه نان «اولئک مایاکلون فی بطونهم الا للنار» دو جا قرآن گفته خوراک آتش خوردن است یکی مال یتیم خوردن انگار آتیش می خوری.
کتمان حقیقت، از گناهان زبان
یکی از راه سکوت بگوید من حرف نمی زنم می گویند آقا فهمیدی یک پولی ش بده بگو هیچی نگو پوله را بهش می دهند می گویند شتر دیدی ندیدی کسی که به خاطر پول ساکت بشه آنچه درآمد دارد آتشه انگار مال یتیم خورده. در قرآن تکرار می کنم بسم الله الرحمن الرحیم در دوجای قرآن فرموده این غذا آتشه که می خوری یکی مال یتیم یکی حق السکوت پول بگیر که چیزی نگو پول بگیر که اطلاع ندی. یکبار دیگر مسئله را بگویم آنچه ضررش مال نظام است مال امت است خطری که مال امت است گفتنش واجب است حالا قسم هم داده گفته نگو خوب قسم بده یک کسی کار خطرناکی می کند مگه بگو ولله نمی گم تو را به خدا نگیها قسم بده اگر یک میلیون هم قسمت داد که نگو اگر مال نظام است باید بگی. بله ی…یک کسی حالا مثلا یک کار خلاف شخصی کرده از میوههای درخت خورده فرار کرده یا یک چیزی را از یک کسی برداشته می گوید بهش نگو سرقت کرده اینجا باید از مرجع بپرسیم که اینجا بگوئیم یا نگوئیم؟ گناه فرد به فرد را هر که مقلد هر کس است برود بپرسد من مسئله فقهی اش را بلد نیستم اما آنی که بلدم اینست که اگر یک چیزی مربوط به کل امت شد و توطئه خطرناکی بود اینجا باید بگوئیم پس کمک از راه زبان «ولایابا الشهداء اذا مادعوا» کمک از راه قلم «و لایاب ان یکتب» این هم «و لایاب» دارد در همان آیه بزرگ است «و لایاب» اباء نکند، منع نکند «کاتب» نویسنده «ان یکتب» اگر یک جایی می خواهد یک سندی را بنویسد کسی به کسی بدهکار است می خواهد این را تنظیم کند سند کند می گویم آقا شما سواد داری بیابنویس بگو نخیر من نمی نویسم.
خدمت از راه قلم و نوشته
قرآن می گوید منع نکند نویسنده برای نوشتن اگر گفتند بیا بنویس از راه… خوب. بعد هم می گوید «کما علمه الله» این کما علمه الله – یعنی خدا یادت داده شکر این که باسوادی باید از راه قلم کمک کنی. جوانها و طلاب عزیز چیزهای خوب را شما بنویسید خیلی برکت دارد. (خدا لطف کرده البته من دیر به فکر افتادم ولی خوب مثلا حالا از سن 20 سالگی متوجه شدم الان 60 سال م است تقریباً این 40 ساله حرفهایم را نوشتهام نتیجهاش این است که الان دهها هزار ورقه دارم همه فیشها را توی سی دی می ریزند و سی دی را در اختیار همه محققین می گذارند هر طلبهای هر استاد دانشگاهی هر دانشجویی هر کس می خواهد سی دی اش را انشاءالله بعد داریم وارد می کنیم که همه را در اختیار می گذاریم. چون من فردا می میرم) حدیث داریم انسانی که می میرد سه تا باقیات صالحات برایش می ماند یکی مزرعه و درختی که مردم از میوهاش استفاده کنند و بگویند خدا پدرش را بیامرزد یکی اولاد صالحی که برایش دعا کنند شما که نسبت به نماز بچه ات کاهلیها! فردا دیر یا زود هم من می میرم هم شما می میری یک بچه نمازخوان درست نکردی که دعایی به تو بکند حیف تو نیست برای بچه ات خانه کفش و کلاه و جهازیه همه چیز بچه ات را درست کردی فقط به فکر دین بچه ات نبودی حتی تابستانها! انواع کارهای دیگر را پول دادی برای آموزشش اما آموزش برای اینکه این بالاخره خلق است این خلق کتاب خالق اش را بخواند آموزش قرآن برای آموزش قرآنش پول خرج نکردی اولاد صالح، درخت مزرعه خوب باقیات صالحات اینها می ماند و یکی از اینها اینست کتاب خوب نوشته (فکر نکنید نویسنده حتما باید دانشمندان باشند بله کتابهای یک جایی را باید دانشمندها بنویسند الان توی پادگان ما ارتش جمهوری اسلامی نمی تواند به هر جوانی که 2 سال توی پادگان است بگوید که خاطره 5 سطری بنویس (یا 5 صفحهای) بعد یک گروهی هم این خاطرات را بخوانند بهترین اش را یک کتاب کنید هر پادگانی نمی تواند یک کتاب بدهد بیرون. اینقدر جوانها هستند خاطره دارند از خودشان از پدربزرگشان از مادربزرگشان خاطرات شیرین چه اشکالی دارد خاطره و این خاطرهها خیلی مهم است. ما خدا قسمت همه کند در مدینه لباس احرام پوشیدیم از مسجد شجره برویم مکه گفتیم 4،5 ساعت توی ماشین هستیم خوب مستحب است آدم لبیک بگوید خوب مقداری لبیک گفتیم بعد گفتیم آقا نشستیم چی؟ هر کسی یک خاطره بگوید من خودم پاشدم یک خاطره گفتم آقا افرادی که آنجا نشسته بودند یک خاطراتی گفتند!! گفتم الله اکبر چه خاطرات خوبی من مکه که رسیدم فوری خاطرات را نوشتم خاطرات عجیبی است. یادم است یکی شان چون یکی از مشکلات اجتماعی هست می خواهم بگویم یک مشکل اجتماعیه توی خانهها هست به این دلیل این خاطره را می گویم یعنی دو سه هدف دارم یکی خاطره نویسی البته خاطره می خواهید بنویسید یادم باشد یک خاطرهای از… حالا این را بگویم خاطره باید 5 سطر باشدها وارد نیشابور شدیم خوب 3 بعداز ظهر می خواهی چه کنی؟ آنجا یک قهوه خوردیم حالا یا قهوه یا چای به من چه؟! دو ساعتی نشستیم حالا یا دو ساعت یا سه ساعت یا نیم ساعت نوشتن نداره دیگه. نه خاطره که می نویسید آن مغز خاطره را بنویسید.
در سفری به سوی مشهد یک همسفری یک همچین حرفی زد دیگه این سفر پیرمرد بود چی، چی بود چی، چی بود ولش کن آنها را گُل گُل اش را بگو اصلش را بگو خوب آدم گوشت کیلویی چند هزار تومان را آدم نمی خورد چرت و پرت بنویسد که کاغذ هم گران است هرصفحهای چند تومان یکی از خاطرات این بود که می گفت در اراک یک جایی هست می گویند سرقبر آقا حالا من هم نمی دانم کجاست ولی گفتند به تاکسیهای اراک هم بگی (درسته اراکی داریم؟ سر قبر آقا داریم؟) این آقا می گفت یک جایی هست می گویند سر قبر آقا معروف است این آقایی که سر قبر آقاست جد اعلای من است آن آقایی که توی ماشین بود می گتف یکی از علمای تهران بود می گفت این جد من است حالا این قبرش حاجت می دهد حالا چی چی بود قصه این آقا پدرش از دنیا رفته در حالی که توی قنداق بوده کوچولو بوده مثلا مادرش هم به خاطر یتیمی، که دیده یتیم روی دستش است شوهر نکرده تا این بچه بزرگ می شود دور و بر 20 سالش می شود نامزدی می گیرد توی جلسه عروسی به داماد 20 ساله می گویند برو پهلوی عروس می گوید نمی روم می گویند اِه! آبروریزی است جمعیت جمع شدند می گوید نمی روم آقا مگر عروس را نمی خواهی؟ چرا عروس را می خواهم با هم حرف داریم می خواهم خیلی ش هم… می خواهم ولی نمی روم. مادره التماس می کنه دارد آبرویم می ریزد می گوید تو باید شوهر کنی بعد من می روم پهلوی عروس می گوید خیلی خوب حالا این حرفها را نزن زشته فلان می گوید زشته ندارد، تو، من بچه بودم بابام مرده تو به خاطر من 20 سال بی شوهر ماندی اگر ازدواج خوب است تو هم باید ازدواج کنی هرکاری می کنند… بعد هم از قرار معلوم پسره می دانسته که فلان مرد این مادرش را می خواهد مادر هم می گوید پسر بزرگ دارم زشته الا و لابد آقا، دست به دست می شوند زنگ می زنند به هر حال توی همان جلسه عروسی عقد آن مردی که این مادر را می خواهد چون مصلحت هم هست گاهی وقتها عروس و داماد همدیگر را می خواهند صلاح نیست یا پسر معیوب است یا دختر معیوب است یا هر دو هرز هستند یا یکی هرز است اما نه، اینها هر دو میزان بودند جمع می شوند جلسه را دو سه ساعت طولش می دهند هر دو را حاضر می کنند بالاخره عقدی می خوانند بعد به مادر و چیز… می گوید همدیگر را ببوسید بعد می رود توی حجله بعد هم آنها عروسی می کنند بعد هم این مادره وقتی به ازدواج می رسد یک دعایی به بچهاش می کند می گوید خدا انشاءالله هرچه از خدا می خواهی به امی… خدا بدهد. خوب این زن جوانه 14 ساله بوده حالا 30 سالش است.
خوب این زن 30 ساله شوهر می خواهد که چی حالا مثلا تو که شوهر داری شوهر برایت هست و آن هم تو را می خواهد حالا این… تا حالا به خاطر یتیم صبر کردی من دیگر اجازه نمی دهم تو بی شوهر بمانی مرد تو را می خواهد تو هم شوهر می خواهی من هم مانعام من نباید مانع باشم خیلی از پسرها مانعاند خیلی از دخترها مانعاند چرا مانع باشیم؟ خیلی از برادرهای بزرگ مانع برادرهای عقبیاند راه بندان است این وایستاده آن عقبی هم وایستاده خیلی از دخترهای بزرگ مانع دختر عقبیاند دختر عقبی شوهر می خواهد این جلوی هم شوهر نمی کند می گوید می خواهم فوق لیسانس بگیرم. خوب ممکن است دختره دیپلم دارد خواستگار هم دارد دوست دارد شوهر کند ما خیلی مزاحمتهای بی خودی خانوادگی داریم این قبر آقا که هر دعایی می کنند مستجاب می شود به خاطراینکه مادرش از صمیم دل گفته انشاءالله هرچه از خدا می خواهی… خوب این خاطره را گفت و همینطور یکی دیگر یک خاطره من یادم است که 4 ساعت خاطره گفتیم.
این سربازها توی پادگان بنشینند و خاطره بگویند خاطرههای مفید. کمکهای فرهنگی و خیلی از خاطرهها قبل نقش در تلویزیون استها خیلی هاش قابل پخش در تلویزیون است خیلیهاش قابل فیلم است خیلی هاش قابل تئاتر و نمایش است.) کمک از راه قدرت: حضرت موسی (علیه السلام) فراری بود به او گفتند موسی (علیه السلام) «ان الملاء یاتمرون بک لیقتلوک» جلسه شورای امنیت تشکیل دادند شورای امنیت فرعونی که این موسی (علیه السلام) باید سر به نیست بشود بالاخره بدو موسی (علیه السلام) هم جدا گذاشت و در رفت از منطقه حکومت فرعون دررفت و وارد شهر مدین شد تا وارد شد دید دو تا خانم دید یک جایی چاه آب است چوپانها دارند حیواناتشان را آب می دهند دو تا خانم کنار وایستاده رفت جلو گفت خانمها چرا کنار وایستادید از این معلوم می شود که حرف زدن زن و مرد با هم حرام نیست اگر مرد چشمش پاک باشد گفتگو حرام نیست به همان مقدار که نگاه شهوت حرام است به همان مقدار نگاه طبیعی حرام نیست. بعضی مردها خیلی غیرتشان… یک غیرتهای نابجایی که حلال است یا یکسری حلالها را بیخودی حرام می کنیم آنوقت فشاری که حلال را حرام می کنیم باید دید که مردم حرام را هم حلال کنند مثل فنری که دستمان را می گذاریم بیخودی فشار می دهیم خوب نیتجهاش اینست که تا دستمان را برداشتیم فنر می پرد بالا. دیروز رفتم یک جایی یعنی دعوتم کردند تجریش شمال تهران دیدم صد و… چند تا از خانمهای حافظ قرآن دخترهای خوب دبیرستان، دانشجو حافظ قرآن خیلی خوشحال شدم که در تجریش شمال تهران… لذت بردم که چه جلسات خوبی توی تهران است هرجای قرآن را خواندم دیدم پی…قبل از من می خوانند بعد به مدیرشان گفتم شما.
حذف قید و شرطهای غیر ضروری
خانمهای مانتوی را هم راه بدهید حالا یک کسی حجاب اسلامی اش را حفظ کند ولی نگوید اگر می خواهید حافظ قرآن باشید حتما آنطور باش چون اگر الان به طلبهها بگویند هر کس می خواهد آخوند بشود باید سرش را تیغ بزند یک عرق چین سفید هم سر بگیرد خوب آمار آخوندها کم می شود ما الان چند هزار طلبه سوپر دو لوکس داریم یعنی خوش قیافه زلفش هم خوب است قیافهاش هم خوب است لباسش هم شیک است و سوار دوچرخه و موتور و ماشین هم می شود ولی اطلاعاتش هم اطلاعات آخوندی است اطلاعات خوبی دارد قید نکنیم هر کس می خواهد درس آخوندی بخواند باید حتما آن رقمی باشد چون افرادی می خواهند با قرآن آشنا بشوند اما لباس خاصی را فعلا علاقه ندارد آزادش بگذاریم. گفتم دخترهای دیگر را هم راه بدهید بله سر حرام که شد وایستید بگوئید آقا این حرام است اما آنجایی که حرام نیست شما کوتاه بیائید یعنی مراعات کنید. همه مردم را… حدیث داریم ایمان ده درجه است بعضی دو درجه ایمان دارند بعضی 7 درجه بعضی 6 درجه حدیث داریم آنکه ایمانش پررنگتر است سر به سر ایمان ضعیفها نگذارد علاوه بر اینکه ایمان هم فقط به لباس نیست. ممکن است بنده آخوند هستم و شما کت و شلواری وقتی حرف می زنیم شما حرفهایت به تقوا نزدیکتر باشد «ان اکرمکم عندالله اتقکم».
ملاک، تقواست، نه سلیقههای شخصی
ملاک تقواست کما اینکه ملاک خط سیاسی هم نیست گاهی وقتها جناح من است اما دروغ می گوید فاسق است گاهی وقتها جناح ش از نظر سیاسی همفکر سیاسی من نیست اما عادل است مواظب زبانش است این بددهن است آن خوش دهن. بنده وقت نماز با اینکه این توی خط من است می روم مسجدی دیگر که توی خط من نیست یعنی دین تان را با مسائل سیاسی یک جوری نکنید که مسائل سیاسی شما را بی دین کند دین ما عین سیاست است نه اینکه به خاطر سیاسی من پشت سر این آقا نماز بخوانم چون همفکر من است هرچه هم از او دیدم شتر دیدی ندیدی یعنی طناب دیگران پهلوی من مو است موی خودم طناب است اینطور نباشد.
خدمت از راه قدرت بازو
حضرت موسی (علیه السلام) آمد دید دو تا دختر کنار وایستادهاند فرمود شما چرا… شما چرا کنار وایستادید گفتند ما پدر پیری داریم نمی تواند چوپانی کند وما اینجامی خواهیم گوسفند چرانیم وخودش این نکاتی توی آن هست که یک دختر تنهایی بیرون نرود دوتایی بیرون رفتند این خودش یک درس است برای دخترهای جوان دوتایی بودند.دوم حتی المقدور کار بیرون را بدهید به مردهازمانی زنهابیایند بیرون خانه کار بکنند که شوهرشان یا پدرشان توان… گفتند «ان لنا اباشیخا کبیرا» دیگه فهمیدید دیگه آیه قرآن خواندم ولی از آن آیه آسان هاست «لن لنا ابا» اب یعنی… «شیخا» «کبیرا» ما یک پدر پیر داریم نم یتواند چوپانی کند («ان له ابا شیخا کبیرا» صحیح است) خیلی زشته جوان 120 کیلویی جوان 100 کیلویی جوان 90 کیلویی جوان 80 کیلو جوان 75 کیلو همه نشستند توی خانه جدول روزنامه حل می کنند آنوقت خواهرش وسط صف نانوایی آخر این خیلی بده مرد… آخر تو مردی تو باید نان بیاری بخورند زن یک کاری بکند که با آرامش سازگار باشد منتهی چون پدرمان پیر است ما آمدیم چوپانی کنیم گفت حالا چوپانید چرا کنار وایستادید گفت آخر لب چاه چوپانهای مردند ما الان برویم بزها را میشها را آب بدهیم تنه به مامی زنند ما می خواهیم اختلاط زن و شوهر نشود کار می کنیم اما اختلاطها چرا؟ اشکال دارد مثلا دانشجوها باهم باشند منتهی اختلاط هم لازمش است حتما باید مخلوط بشوند؟ کار می کنیم درس هم می خوانیم اما اختلاط نه.
حضرت موسی (علیه السلام) دید دو تا دختر جوانند یک چند تا میش و بز و اینها دارند و منتظ نوبتاند رفت کنار و گوسفندها را گرفت و رفت آبش داد پدره آمد دید دخترها زودتر آمدند خانه گفت چطور شد زود آمدید خانه از این چطور شد زود آمدید خانه باز یک درس است پدر و مادرها باید مواظب رفتار بچه شان باشند چطور شد امروز بچه مان زود آمد چطور شد امروز دخترمان دیر کرد دقت کنیم کجا می روند کجا می آیند و فرمود چطور شد امروز زود آمدید؟ گفتند هیچی یک جوانی آمد احوال ما را پرسید ما خواستیم اختلاط نشود ایستادیم نوبت این بزها را گرفت رفت سر چشمه با قدرت کمک به مردم از راه قدرت با قدرتی که داشتند… حضرت شعیب (علیه السلام) پدر پیر حضرت شعیب (علیه السلام) بود گفت به جوانه بگوئید بیاید آمد گفت که بابام می گوید بیا می خواهد مزدت را بدهد «اجرما سقیت» «ان ابی یدعوک» بابام دعوتت کرده اینکه می گوید بابام دعوتت کرده خودش یک نکته است یعنی دخترها از پسرها دعوت نکنند اگر یک مردی را خواستید بیاورید توی خانه مرد از مرد دعوت می کند می گوید «ان ابی یدعوک» بابام دعوتت می کند خودش عفت است دخترها هم با حیا راه رفتند «تمشی علی استحیاه» عربی هایی که می خوانم قرآن است یعنی دختره با حیا راه رفت.
اجر زحمات دیگران را فراموش نکنیم
آمد گفت بابام دعوتت کرده «اجرما سقیت» یعنی اجر سقایی اجر که بزها را آب دادی از این معلوم می شود اگر کسی برای خدا درس می دهد شما پولش را بده ما الان تابستانی هستیم بعضی از فرهنگیها بعضی از دانشجوها بعضی از اساتید دانشگاه بعضی از طلبهها واقعا تا حالا نشستند کار می کنند پدره هم می فهمد کار می کند ولی می گوید که حالا که او نگفته پول بده پس ما هم نمی دهیم بابا او نگفته پول بده اما شما هم… یک طلبه هرچی می رفت منبر کسی پولش نمی داد یک روز خسته شد رفت روی منبر گفت آقا ما در حوزه علمیه به ما گفتهاند به مردم نگوئید پول بده آیا حوزه علمیه هم به شما گفتهاند به ما ندهید!؟ حالا درسته ما نباید بگوئیم اما شما هم هیچی به هیچی درست است موسی (علیه السلام) برای پول برای اجر سقایی نکرد دلش به حال دو تا دختر سوخت اما پدره حالیشه گفت «اجرما سقیت» اجر سقایی ات را حالا عجب مزدی هم داد؟ گفت یکی از دخترهایم را می خواهم به تو بدهم البته اگر اینطوری باشد همه جوانها حاضرند چوپانی کنند خود پسر… دختره هم گفت اینرا برای کارگری بگیریم توی خانه بیاید کارگرمان بشود برای اینکه هم قوی است قوی است یعنی سریع توانست با همه چوپانها کلنجار برود نوبت بگیرد هم قوی است هم امین است توی راه به ما چشمکی نزد نگاه بدی نکرد «ان خیر من استاجرت القوی الامین» هم قوی است هم امین است گفت خیلی خوب من دخترم را به تو می دهم یکی از این دخترها را بگیر «انی…» بله حالا کار نداریم خلاصه مزد سقایی. کمک از راه بازو موسی (علیه السلام) جوان قوی بود و رفت… کمک از راه مسکن: در قرآن قصه ایست به نام ذی القرنین سوره کهف آیه 94 آمدند پهلوی ذی القرنین و گفتند «ان یاجوج و ماجوج» دو فرقه هستند که ما را اذیت می کنند اینها گاهی به ما حمله می کنند می شود یک سدی بسازید جلوی هجوم اینها را بگیرید گفت بله آهن و مس بیاورید اینها را می سوزانیم با آلیاژی که ترکیب شده باشد از مس و آهن من یک سدی می سازم که هیچکس نتواند سوراخش کند از راه مهندسی. کمک از راه شمشیر قرآن می گوید اگر «و ان طائفتان من المومنین القتتلوا» اگر دو گروه از دو مسلمان با هم درگیر شدند «فقاتل الذی تبغی» یکی زور می گوید همه بسیج شوید صدام به ما هجوم کرد تمام کشورهای اسلامی باید با شمشیر به کمک ما بپا خیزند صدام را سر جای خود بنشانند حالا که خدا نشاند مسلمانها عمل نکردند غیر مسلمانها عمل کردند ولی این آیه مسلمانهاست می گوید «و ان طائفتان» یعنی اگر دو تا طایفه «من المومنین اقتتلوا» اگر دو طا…گروه از مسلمانها با هم درگیر شدند «فقاتل» بپاخیزید بسیجی بکشید کی را؟ «التی تبغی» آنکه زور می گوید همه بسیج شوید یعنی با شمشیر کمک کنید. با دارو و درمان کمک کنید اگر کسی یک نفر را مریض بود با دارو و درمان نجاتش داد انگار همه مردم دنیا را نجات داده من احیی نفسا فکانما احیی الناس جمیعا»
کمک در سلامت و درمان مردم
اگر کسی یک آمپول زن یک آمپولی به من می زند یک پرستار از من پرستاری می کند من خوب می شوم تا آخر عمر هرچه حدیث بخوانم ثوابش آن پرستار و آن پزشک هم دارند. کمک از راه دارو کمک از راه شمشیر کمک از راه زبان کمک از راه قلم کمک از راه خدمت رسانی که می گویند… (می گویند وقت تمام شد). خوب وقت تمام شد که هیچی چقدر می توانیم کار بکنیم که نمی کنیم خیلی می توانیم کار بکنیم، خیلی می توانیم کار بکنیم اینقدر زنها هستند که توی خانه بچه ندارند خانه دارند و اینقدر همسایه هاشان یک زن جوان است به خاطر بچه نمی تواند برود درس بدهد این همسایه بگوید همسایه جان بچه ات که حالا تر و خشک نمی خواهد الحمدلله راه افتاده یکوقت بچه مادره می خواهد شیر می خواهد باید قنداقش را عوض کرد خوب سخت است اما نه یک بچه فقط همبازی می خواهد مهدکودک هم که اینجا نیست یا راهت دور است بچه ات را پهلوی من بگذار شما صبح برو درس بده برگرد من بچه ات را نگه می دارم با پفک نمکی، تخمه، قصه برنامههای تلویزیون، هرچه فقط نگه ش دارم یک مادری اگر بچه همسایهای را نگه دارد این بچه خانم جوان همسایه برود توی دانشگاه برود توی دبیرستان درس بدهد این مادری که بچه داری کرده ثواب در تمام کمالات آن خانم ممکن… مگر من نوکرشم من بچه داری کنم او برود پول پیدا کند نه آقاجون تو برای خدا بچه داری کن آن هم برای خدا درس بدهد بعد هم حالا او پیدا کرد شما سنی از تو درآمده حالا او جوانه تازه پولهایش را جمع کند چه خواهد کرد یا یک یخچال خواهد خرید یا یک ماشین خواهد خرید یا ماشین لباس شویی چه خواهد کرد مثلا چه اشکالی دارد شما بچه داری کنید و او درس بدهد آنوقت نمی دانی شما تنهایی توی خانه می شینی آنوقت محرومی شما اگر یک خورده بچه داری کنید این زن همسایه می رود به 40 تا آدم خیر می رساند سر کلاس به 40 تا بچه درس می دهد خودت را از 40 تا بچه معصوم خیر رساندن خیر فرهنگی به چهل تا بچه معصوم محروم می کنی به خاطر اینکه می گویی من کلفت شم. خیلی می توانیم خیر برسانیم زنهای توی خانه می توانند خیر برسانند چقدر پولها توی بانک است؟ چه افرادی صدها میلیون، صدها میلیون دارند که می توانند جوانهای فامیل را راه بیندازند واقعا اگر این خدمت رسانی زنده بشود چی می شه؟ حقش اینست که باید کلمه نهضت باید به رویش گذاشت حالا مقام معظم رهبری گفته ببینیم کیه که گوش می دهد گوش بدهیم به نفع خودمان است گوش ندهیم هم مردم فوشمان می دهند مردم از انقلاب بد می شوند دل آمریکا شاد می شود که مردم ناراضیاند از نظام ولی خدمت رسانی ما را محبوب می کند ما را مشمول دعای افراد می کند آن کسی که به آب و نان رسید دعا می کند دعای او نسل مرا آباد می کند خدایا تو را به حق محمد (صلی الله علیه و آله) و آل محمد (صلی الله علیه و آله) به ما توفیق خدمت به مردم قربة الی الله خدمتی که دنبالش منت و حبط نباشد خدمت بی آفت مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»