متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1382/2/18
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
خوب بینندگان عزیز بحث را در ماه ربیع بعد از محرم و صفر میبینند. موضوع بحث من «عزّت» است با عزت فردی، عزت خانوادگی، سیاسی، اقتصادی، موضوع بحث «عزّت» خوب، موضوع بحث «عزّت»؛ راجع به عزّت قران میفرماید: «ان العزة لله جمیعا»؛
قدیم تفسیرش را با دردسر میگفتیم دیگر الان بی دردسر بگوئیم، عزّت فقط مال خداست، تمام عزّت مال خداست. یک وقتی ثبت نام کردند در حزب بعث که با قدرت حزب بعث عزیز بشوند، رفت روی هوا، یک زمانی شاه ایران حزب رستاخیز درست کرد، افرادی برای اینکه خود شیرینی کنند سبقت میگرفتند که اسمشان را در حزب رستاخیز بنویسند شاه رفت و حزبش، هر کس یک عَلَم شَنگهای راه انداخته که خدایی نبوده رفته روی هوا، خداوند قول داده آن عزّتی که همیشه هست عزّت من است. «ان العزة لله جمیعا».
انسان عزیز، نفوذناپذیر است
معنای عزّت را در تلویزیون بارها گفتهام یکبار دیگر هم بگویم چون مشتریهای تلویزیون عوض میشوند نسلهای نوی میآیند روی کار. «عزّت» یعنی نفوذناپذیر. به زمین سِفت عربها میگویند: ارض عِزاز هر چه کلنگ میزنی فرو نمیرود دستی که چرب است عربها میگویند عزیز است چرب است آب را پَس میزند آب و تبربیل را پَس میزند، عزیز یعنی هر کاری میکنند که درش اثر کنند پس میزند، پول را پس میزند، او را میترسانند اصلاً هر چه میخواهند در او نفوذ کنند، پس عزت یعنی نفوذناپذیر و نشکن، قدرتمند، معنای عزت چیست؟ عزت به معنای نفوذناپذیر. نشکن، مقتدر، معنای عزت این است، خدا که عزیز است. توی دنیا آنهایی که زور دارند و نفوذ ناپذیرند، گیر هم دارند آدمهایی هستند توی دنیا عزیزند، قوی و مقتدر ولی گیر دارند، خدا عزیزِ غفور است. در قرآن داریم «عزیز غفور» «عزیز حکیم» آیهای دیگر داریم «عزیز رحیم» یک آیه داریم «عزیز علیم» یکی «عزیز حمید» اینها همه در قرآن است، و یکی داریم «عزیز وهّاب». «عزیز حمید» بعضیها عزیزند ولی دل سفت هستند، همین طور که خودشان سفت و مقتدرند قلبشان هم ولی خداوند «عزیز رحیم» است. عزّتش همراه با رحمد است. بعضیها قدرت دارند اما سوادی ندارند، نفوذناپذیر است امّا یک آدم قُدّی است، نمیشود با پول و زور و تهدید هیچ جوری نمیشود او را عوض کرد ولی مُخَش خیلی سواد ندارد. این عزّت خداوند همراه با علم و حکمت و ستایش و رحمت و بخشش بر مغفرت. در آیات قرآن کلمه عزیز با این القاب آمده. خوب چه کنیم که عزیز شویم؟ بگویم، قرآن گفته، نسخهای داده هر کس میخواهد عزیز بشود بعضیها فکر میکنند که اگر خانهشان سوپر دولوکس ساختند مردم میآیند صوت میکشند. اما هر کس میآید فحش میدهد که از کجا آورده؟ از کجا آورد؟ به خیال خودش فکر میکند که با این خانه دلها را جذب میکند. و حال آنکه فحش را جذب میکند، بعضیها فکر میکنند که اگر این حرکت را بکند عزیز است یا این حرف را بزند، هر کس دنبال عزت میگردد. با این عکس بگیرد، با این فلان کند، توی این فیلم بازی کند، با فلانی شریک بشود، داماد و عروس فلانی بشود، همه مردم به یک نحوی دنبال عزّت میگردند.
راه رسیدن به عزّت در قرآن
قرآن میگوید: کج میروی بسم الله الرحمن الرحیم، آیه قرآن است سوره فاطر آیه 10؛ «من کان یرید العزه»: هر کس واقعاً میخواهد عزیز بشود. «فان العزّة لله جمیعا» عزّت فقط دست خداست «الیه یصعد الکلم الطیت» حرف حق و ذکر حق به سوی او بالا میرود، «والعمل الصالح یرفعه» عقاید درست و عمل صالح سبب عزّت است. دیگران چی؟ چند تا حدیث هم برای دیگران: «من اتحزّ بغیرالله اهلکه العزّ» هر کس خواسته باشد به بند شدن به این و آن عزیز بشود هلاک میشود. عرض کردم در بحثهای قبل شاه به آمریکا وصل شد و صدام به شوروی، عزّتشان را از اینها میخواستند قرآن میفرماید بعضیها به مال عزتشان را میخواهند و بعضی به نفرات «انا اکثر منک مالا و اعزّ نفراً» من سرمایهام از تو بیشتر و نفراتم از تو مقتدرتر، گاهی میگفتند: «بعزة الفرعون نحن الغالبون»؛ به فرعون میگفتند به عزتت قسم،
– «من اراد عزّاًها بلا عشیره» اگر کسی میخواهد با اینکه فامیل ندارد عزیز بشود «و غنا بلا مال» و میخواهد غنی شود و پول نداشته باشد. بدون سلطنت هیبت داشته باشد. باید «فلینتقل من ذُلّ معصیة الله الی عزّ طاعته»: اگر کسی اهل تقوی بود، دوستش دارند و از افراد با تقوی حساب باز میکنند اصلاً یک آدم با تقوی توی کوچه راه میرود تمام لاتهای کوچه برای او، ایشان حسابش جداست. حتی یک دختر و پسر یک جایی میخواهند با هم شوخی کنند، یا حرفی بزنند نگاه میکند اینجا مسجد است، اصلاً کاشیهای مسجد میگوید برو اون وَر نه خدا عزیز است که کاشیهای مسجدش هم عزیز ما میگوید اینجا نه و ایشان را باهاش شوخی نکن، هر کس میخواهد عزیز بشود فکر نکند اگر انگشتر من مهریهام فلان، جشنم را فلان تالار، خیلی مردم با این مراسم و هارت و هورتها خواستند عزیز بشوند و نشوند.امیرالمؤمنین علی (ع) روی خاک نشست عزیز شد و معاویه کاخ داشت و عزیز نشد، رفتم شام قبر معاویه را نشان کسی نمیدهند منتهی ما با یک وسایلی گفتیم میخواهیم ببینیم افرادی را دیدیم به هر حال رفتیم چه منظرهای دیدم از قبر معاویه؟ قبر خاکی توی یک اطاق یک گربه هم روی قبرش بود شما مقایسه کنید معاویه و امیرالمؤمنین اون روی خاک، و اون توی کاخ نشست. امام حسین (ع) زیر سم اسب رفت و یزید توی کاخ بود. خانه امام خمینی (ره) در جماران با کاخ شاه. موسای چوپان با فرعون «انا ربکم الاعلی».
هر کس بخواهد عزیز شود گناه را بگذارد کنار عزیز میشود. راه عزت، راههای عزت را بگویم، 1. 2. 3. 4. 5. 6. 13 تا اینجا نوشتهام.
راه رسیدن به عزّت در روایات
امام صادق (ع) فرمود:
1.«طاعة ولاة العدل تمام العزّ»: اگر میخواهید عزیز بشوید دستتان را در دست رهبر عادل بگذارید. «ولاة العدل» ولی عادل، رهبر عادل، اگر دستتان در دست رهبر عادل باشد عزیز هستید.
از زمانی که ایران دستش را گذاشت در دست امام خمینی (ره) عزیز بود.
2.اتحاد: حدیث داریم شما «عزیزون بالاجتماع». خطبه 147 اگر میخواهید عزیز بشوید متحد بشود متفرق بشوید ذلیل میشوید.
قرآن میفرماید: «ولا تنازعوا»، نزاع نکنید درگیری نشوید.
ما اگر این خط بازهای سیاسی در مملکتمان نباشد خیلی زورمان بیشتر است، بخش عظیمی از عمر ما صرف حذف همدیگر میشود. اصلاً توی مملکت ما سران خطوط هم موفق نیستند بله ممکن است یک دورهای بهارشان باشد منتهی تا میرود بخندد پائیزش شروع میشود. یعنی کنار بهارش پائیز است میگوید اِ ما که گفتیم همه مردم با ما هستند. معلوم شد خیلی هم مردم با ما نیستند بنابراین اگر عزّت میخواهید متحد بشوید، «عزیزون بالاجتماع» قرآن میگوید: «و تذهب ریحکم» بادی که به پرچمتان میخورد میایستد آن بادی که کشتی شما را به حرکت در میآورد. اگر با هم متفّرق بشوید کشتیتان میایستد.
دوم – راه حق: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «من یطلب العزه بغیر حق یذلّ»: کسی که طلب عزت کند. مثلاً میخواهد عزیز بشود اما به غیر حق با راه باطل میخواهد عزیز بشود. رفیق با باطل، حرف باطل، مقاله باطل، امضاء باطل، قرارداد باطل، کسی که از راه باطل میخواهد عزیز بشود. «یذلّ» ذلیل میشود. عمر سعد میخواست از راه کشتن امام حسین (ع) فرمانداری شود. این همه میگویند «اللهم اللعن عمر سعد». هزار و چهارصد سال است مردم لعنتش میکنند. میخواست از راه باطل عزیز بشود. یکبار دیگر بخوانم امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «من یطلب» شاید هم «من طلب» باشد. «من طلب العزة بغیر حق» اگر کسی خواسته باشد از راه باطل عزیز بشود.
به امیرالمؤمنین (ع) گفتند یک کمی حقوق به طلحه و زبیر اضافه بده، یا یک کمی به فلانی و فلانی، حقوق اضافه بده، اینها خواهند رفت و از تو جدا خواهند شد. فرمود که شما به من سفارش میکنید که با پول دزدی بروم مکه، شما میخواهید با رشوه و پارتی بازی من حکومتم را تثبیت کنم، همین هستم من یک قِران اضافه به کسی نمیدهم گفتند: میروند گفت: بسمه تعالی بروند. ما در دنیای طلبگی خودمان که خیلی زیاد دیدهایم که افرادی با یک زد و بندهایی خواستهاند عزیز بشوند نشده.
کسب عزّت با بندگی خداوند
در مناجات شعبانیه داریم؛ «الهی بیدک لا بید غیرک» خدایا به دست توست نه به دستی غیر از تو «زیادتی و نقصی» زیادی و نقصم دست توست دیگه چی. روایتی داریم که میفرماید خدا چیز نقل میکند امام نقل میکند که خداوند میفرماید:
«وضعت العزّة فی خدمتی» من عزّت را در بندگی خودم قرار دادم «و الناس یطلبونها فی خدمة السطان» مردم، عزت این است که مردم بنده من باشند مردم فکر میکنند که عزّت این است که در خدمت شاه باشند در خدمت رئیس، فکر میکند آنجا. خوب.
امام صادق (ع) فرمود: «طلبت العزة فوجدته فی الصدق» هر کسی میخواهد عزیز شود راست بگوید. خیلی نویسندههای یک مطلبی را از یک کتاب مینویسند آدرس آن کتاب را نقل نمیکنند بعداً میگویند دزدی علمی کرد. این نمیخواهد بگوید من این حرف را یاد گرفتهام میخواهد بگوید از خودم هست. خوب بگو این حرف. هی خاطره به ذهنم میآید خاطرات زیاد که به چه دروغهایی.
امام صادق (ع) میفرماید: دنبال عزت گشتم دیدم عزّت فقط در صداقت است. من بلد نیستم نمیدانم، ندارم، نمیدانم، همین است که هست، صاف حرف بزنید، جوانها میخواهند داماد بشوند، آنقدر در ایام نامزدی به عروس دروغ میگویند بناست که در یک شرکتی با پسر عموها فکر میکنم این شرکت در خاورمیانه یک باشد، همینطور یک بستنی میخورند دروغ میگویند، دختر هم میگوید بله من دیپلم خیاطی گرفتهام اخیراً در یک هنرستان است. بعد میبینی نه پسر پول دارد خیاطی دختر هم یک کیسه ماست را میتواند دورش را چرخ کند (خنده حضار) با دروغ میخواهد عزیز شود بابا راستش را بگو، با دروغ، بازار اگر مردم بگویند ایشان راست میگوید. میگوید این جنس جنس متوسطی است اگر خوب میخواهی فلانی، مردم بفهمند دکتر است با جانشان بازی نمیکند، تا مرض را تشخیص ندادد میگوید آقای مریض من مخلص شما هستم. تو را سَرَم نشد، مَرَض تو را تشخیص ندادم. مرضت را نفهمیدم. دکتر فلانی تخصصش از من بهتر است. اگر مردم بفهمند این بازاری راست میگوید. این آخوند و این دکتر، بفهمند صداقت است. خدا رحمت کند (شهید) مفتح را میگفت: یک کسی آمد پهلوی من یک چیزی گفت من فهمیدم این حرف مالِ کیست. گفت مالِ کیه؟ گفت خودم بهش رسیدهام. بعد دیم هر چه میگوید حرفهای فلانی است. آخرش خلاصه بعد فهمیدم از فلانی است. ولی نمیخواست بگوید. گفتیم خیلی خوب این را برای همیشه حذفش کنیم چون از اول دروغ میگوید. از اول بگویند. شاگرد فلانی هستم این حرفها هم از خودم نیست از فلانی است حالا اشکال دارد بگویی من شاگرد فلانی هستم.
تکلّم طبق فهم مردم: بعضیها که عزیز نیستند طبق فهم مردم حرف نمیزنند.
حدیث داریم: من کتم. کتمان کند. «کتم الصعب من حدیثنا جعله الله نوراً بین عینیه و رفعه و رزقه العزة فی النار». هر کسی حدیثهای سنگین ما را برای مردم نگوید. بعضی حدیثها سنگین است برای مردم خیلی حدیثها مثل شکر است، شکر را بریزی توی حلق طرف این را باید آب کرده و شربتش کرد. خیلی حدیثها را اگر صاف بگویی که امام گفته. طرف میپَرَد بالا آمپرش میپَرَد بالا. تحمّل نمیکند، مزاجش نمیکشد، جابر جعفر دهها حدیث بلد بود. امام صادق (ع) فرمود این حدیثها را تو بدان ولی به مردم نگو فهم عرفی مردم این حدیث را تحمل نمیکند.
قناعت، رمز عزّت
قناعت سبب عزت است: حدیث داریم: «القناعة تعدی الی العزّ» میخواهی عزیز بشوی به همین مقدار راضی باش، یک دوچرخه سوار که با دوچرخهاش قانع است با موتور و ژیانش قانع است بهتر از این است که از همه بانکها حتی بانک خون وام میگیرد که یک ماشین لوکس بخرد دوچرخه سواری که مستقل است یعنی گونی استقلالی از قالی قرضی عزّتش بیشتر است میگوید: اگر میخواهی عزیز باشی قانع باش.
اینهایی که ساکتند عزیزند: «احفظ لسانک» میگوید اگر حرف نزنی عزیزی، خیلیها که خراب میشوند یک چیزی گویند حرفشان بی ربط است. مردم میگویند ما فکر میکردیم این دانشمند است چیزی سرش نمیشود دیدی چه چرندی، حرف میزند – تا مرد سخن نگفته باشد – عیب و هنرش نهفته باشد، قرآن هم این شعر را میگوید: یعنی این شعر برداشت از قرآن است، قرآن میگوید: یوسف حرف زد. عزیز مصر گفت ماشاءالله چه جور حرف میزد: «فلّما کلّمه قال انک لدنیا مکین امین»: وقتی یوسف حرف زد عزیز مصر گفت پس تو وزیر اقتصاد شود، «فلّما کلّمه» همین که حرف زد. گاهی وقتها آدمها محترمند دو، سه دقیقه حرف میزنند دیگر هر وقت او را میبینی ای بابا همان است که اول حرفها را زد.
میخواهید عزیز باشید حتی المقدور که حرف بزنید. دیگر چی؟
طمع نداشتن: انصاف داشتن. «من ینصف الناس من نفسه لم یزده الا» هر که انصاف داشته باشد عزیز است. یک پیرمردی میرود بغل بخاری مینشیند زمستان، پدر جان این بخاری که ارث پدرت نیست که نشستی گرم شدی پاشو برو یک آقای دیگر تازه آمد. انگار ارث پدرش هست با اینکه دعا میخواند جوان میآید فحش به او میدهد. پیرمرد است زار زار گریه میکند امام جوانها میگویند این آدم خودخواهی است. وقتی میرود یک جای مینشیند از سر جایش بلند نمیشود توی اتوبوس نشستهای یک طرف گرم و یک طرف سرد است بگو آقا، ده دقیقه تو نشستهای شرکت واحد یا قطار است بگو ما در خیلی خوب شما بچه بغلت هست بیا حالا شما حالا برادر بچّه یا هم سن هم هستی یک مقدار من نشستهام حالا انصاف، بنده قبلاً آمدهام، آن هم که ایستاده میگوید ای بی انصاف خدا خیر از عمرت نبینی من چهل دقیقه استت بالا سرت ایستادهام رحم ندارد خیر نبیند انشاءالله (خنده حضار) این میخواهد حقّش را وصول کند این هم تمام سلولهای بدنش فحش میدهد به اینکه روی صندلی نشسته (خنده حضار) میگوید: اگر میخواهد عزیز باشی انصاف داشته باش بگو 20 دقیقه من نشستهام 20 دقیقه هم تو بنشین.
حرص و طمع، رمز ذلّت
«بقاء العز باماتة الطمع»: اگر میخواهی عزّتت باقی بماند طمعت را قطع کن. به مال مردم. ما دو تا کک داریم اگر در کیسهات را کک زدی عزیز زبانت هر چه میخواهی حرف میتواند بگوید اما اگر در کیسهات را باز کردی، دیگه به زبانت باید کک بزنی، یعنی کسی که جیبش را باز کرد میخواهد پول از مردم بچاپد دیگر نمیتواند هر حرف حقّی را بزند. چون میبیند حرف بزند مردم پولش نخواهند داد کسی که میخواهد راحت و با عزّت حرف بزند باید جیبش را کک بزند اگر کک جیب را باز کردی باید به لبت کک بزنی، کک جیب و کک لب، میخواهی عزیز باشی باید کار به پول مردم نداشته باشی. آدمهایی توی ماشین راه میروند اصلاً همراهش ماشین قیمت میکنند این ماشین چند است 14 میلیون بابا 16 میلیون، اخیراً گران شد این ماشین چند است اصلاً همین طور تا خانه 40 ماشین قیمت میکند بابا ول کن برو، حالا قیمت بکنی که به تو نمیدهند، ذکر خدا بگوید یک نوار خوب بگذار. دیگر نمیدانم فکر کار خودت را بکن همراش تمام ماشینها را قیمت میکند هر روز یک ساعت شبی میرود توی بنگاه بالاخره زمین چند است هر شب روزنامهها را میخواند سکه چند شد. اینها ذلیلند ذلیل طلا و خاک و قالی و ماشین هستند تو بشری قرآن میگوید چرا خودت را حرام کردی.
«أرضیتم بالحیوة الدنیا» تو خلیفه خدایی «نفخت من روحی» روح خدا در تو است، «سخر لکم خلق لکم، متاعاً لکم». ابر و باد و مه و خورشید و فلک مال توأند – حالا مثلاً تو اسیر این شدهای؟ حیف نبود زبان تو که میتوانست حرف حق بزند این کلمه زشت را گفتی. این چشمی که میتواند امام زمان (ع) را ببیند، حیف بود تا با آن گناه کردی. حرفهایم را جمع کنم بحث امروز چی بود گفتم بسم الله الرحمن الرحیم.
موضوع بحث «عزّت» است آقایانی که دیر آمدهاند پای تلویزیون. من هی گفتم دیر پیچ تلویزیون را باز کردید، گفتند آقای قرائیت مگر تلویزیون شما پیچی است؟ (خنده حضار) گفتم خیلی خوب حالا حالا آنهایی که دیر آمدند پای تلویزیون.
بحث امشب این بود «عزّت» معنایش یعنی نفوذناپذیر، مقدر، یکی گفتیم منبع و منشأ و تمام و سرچشمه عزت، تمام و کمال «ان العزة لله جمعیاً» تمام عزّت دست خداست. کلمه عزت در خدا به عزیز غفور، حلیم، رحیم، علیم، حمید، وهاب، عزت خدا همراه با رحمت مغفرت و بخشش است این دونا بعد گفتیم قرآن میگوید هر کس میخواهد عزیز بشود، «من کان یرید العزّة» عزت اگر میخواهد بروید در خانه خدا «من اعتّز بغیر الله اذکر العزّ» در خانه غیر خدا برویم عزیز نمیشویم، ذلیل هم میشوید. راههای انحرافی را گفتم، بعد گفتم قرآن، روایات میگوید، «عزت طاعة ولاة العدل تما العزّ» عزّت میخواهید رهبر عادل پیدا کنید، پیدا کردید «الحمدلله» دستتان را از دست ولایت فقیه بیرون نیاورید.
دوم: عزت، توکل، عزّت میآورد و اتحاد، صداقت، قناعت، سکوت، انصاف و طمع نداشتن، اینها هم عوامل عزّت است در روایات. و این مال عزّت فردی بود، عزّت اجتماعی هم این است که مسلمانها اجازه ندهند کفّار بر آنها حکومت کند. این آیه قرآن است که عزت مسلمانی به این است که؛ «لن یجعل الله لکافرین علی المؤمنین سبیلاً»: خداوند هیچ راه نفوذی را برای کفار قرار نداده. کفّار هیچ نفوذ و سطهای بر مسلمانها داشته باشند عزّت اسلامی اقتضا میکند که ما نگذاریم احدی از بیگانگان در هیچ یک از سرنوشت ما دخالت کنند.
خدایا: به عزت حسین (ع) و عزّت اسلام و عزّت خودت و دین و اولیاءت تمام کشورهای اسلامی را به عزّت واقعی برسان.
تمام افراد امت اسلامی را عزیز کن.
دشمنان ما را که قابل نیستند ذلیل کن.
آنهایی که قابلند، منحرفین قابل را هدایت کند.
کسانی که به ما عزّت دادند، انبیاء و اوصیاء، امام خمینی (ره) شهداء، هر کسی در عزیز بودن ما اثر دارد. ارواح مقدمشان را از ما راضی و ما را پاسدار این عزّتها قرار بده.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته