متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/9/11
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان امسال گفتيم نگاهی داشته باشيم به سيرهی اهل بيت نه به طور کلّی به طور عبوری جزئی و مرور جلساتی راجع به پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اسلام صحبت کرديم جلساتی راجع به اميرالمؤمنين (علیه السلام) و جلساتی راجع به حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) راجع به حضرت زهرا يک مقداری مطلب ديگر هست میخواهم بگويم. پيغمبر ما وارث همه ی انبياء است وارث آدم و نوح و ابراهيم و موسی و عيسی، خاتم النبيين و وارث همه ی انبياء پيغمبر ما و زهرا تنها وارث پيغمبر ما، به يک معنا میشود گفت زهرا وارث تمام انبياء است چون پيغمبر، زهرا (سلام الله علیها) وارث پيغمبر ماست تنها وارث است و پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما هم وارث همه ی انبياء است اين مقام مهمّی است رواياتی داريم که « ان اللَّه ليغضب لغضب فاطمه و يرضی و لرضاها» رضای زهرا (سلام اللَّه عليها) رضای خدا است، غضب زهرا (سلام اللَّه عليها) غضب خداست، خيلی مقام است. مريم، حضرت مريم مادر يک عيسی است و فاطمه (سلام الله علیها) مادر يازده عيسی، وجود فاطمه (سلام الله علیها) وجود استثنايی است. «فطم» يعنی جداست فاطمه (سلام اللَّه عليها) يعنی يک زن جدا، يک زن استثنايی، دور است از همه يک زن نمونه.
فاطمه (س)، شب قدر پیامبر
حديث داريم هر کس فاطمه را عميق بشناسد شب قدر را درک کرده. کی میخواهد بگويد حديث من تا الان که ريشم همه سفيد شده نمیفهمم يعنی چه؟ چقدر بايد يک انسان جوهر و مقام و مايه داشته باشد که آنقدر با کمال باشد که اشرف هستی پيغمبر اسلام دستش را ببوسد. بوسيدن دست، پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به خاطر اين نيست که دخترش است دستش را میبوسد، توی دين اسلام اين حرکتها برای خويش و قومها نيست همين پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به عمويش میگويد خدا مرگت بده «تَبَتْ يَدا ابی لَهب» بريده باد دست ابی لهب، خوب ابی لهب هم عموی پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است. اگر مسئلهای فاميلی باشد انسان هم بايد يک حسابی برای عمويش باز کند. در دين اسلام ملاکها ارزش است نسبتها و فاميليها حرف بعد را میزند. خدا به نوح میگويد: «انه ليس من اهلک» اگر همه مردم غرق شوند پسر تو هم بايد غرق بشود. گفت « ان نبلی من اهلی» بابا پسر پيغمبر است. فرمود پسر پيغمبر هم خطش کج شد بايد غرق بشود، يعنی دين ما دينی است که سلمان فارسی جزء اهل بيت باشد «السلمان منّا اهل الْبَيت». شيعه و سنی اين حديث را نقل کردند که سلمان ايرانی جزء اهل بيت میشود، پسر نوح که اهل بيت است از اهل بيت خارج میشود. خط کش ما خط کش فاميلی نيست خط کش ارزشها است. دست بوسی فاطمه الزهرا (سلام اللَّه عليها) يک چيزی نيست که حالا بابا است دست بچهاش را میبوسد يعنی حمل يک مسأله عادی (ببخشيد)، حمل يک بستری عاطفی نبايد کرد چون حالا بالاخره بابا است دستش را میبوسد. قرآن به پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) میگويد تو نور هستی «انا ارسلناک شاهداً» من تو را شاهد قرار دادم. بعد میگويد: «و سراجاً» من تو را نور قرار دادم. پس پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نور خداست، چون قرآن میگويد: «انا جعلناک شا هداً و» بعد میگويد: «سراجاً» سراج يعنی چراغ
برنامه دشمن برای خاموش کردن نور پيامبر
اگر خدا به پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) میگويد چراغ است جای ديگری میفرمايد که هيچ کس چراغ خدا را خاموش نمیتواند بکند. «يريدون ليطفعوا نور اللَّه» میخواهند نور خدا را خاموش کنند ولی هر چه بيشتر فوت کنند «يريدون ليطفعوا نور اللَّه» حق میماند. اينجا امسال بحث آمد در خرم آباد ضبط میکنم. توفيقی بود خدمت عزيزان خرمآبادی هستيم. من از خرمآباد يک خاطرهای دارم يک وقتی هم در تلويزيون شايد گفته باشم نمیدانم گفتهام يا نگفتم، جای ديگر که گفتم ولی امروز يک چيزهايی به ذهنم آمد به مناسبت اين هم برای شما بگويم جوانهای خرّم آبادی و هم همه ی ايرانیها گوش بدهند حدود سی سال پيش برادر من سربازی بود در خرّمآباد پادگان بدرآباد، بدرآباد است ديگه، من طلبه نوی بودم. ريشهای مشکی داشتم، طلبه نویی بودم. آمدم خرّمآباد دفعه ی اولم هم بود رفتم پادگان دم در پادگان به برادرم گفتم که میشود بيايم تو، گفت نه بابا اينجا پادگان است شيخ راه نمیدهند به آن دژبانی که دم در وايستاده بود، گفتم آقا میشود من بيايم توی پادگان سخنرانی کنم. گفت بله، گفتم بيايم سخنرانی کنم. گفت مگر اينجا روضه است برو برو آشيخ برو وايستاديم يک سرگردی آمد، بهش گفتيم. گفت آقا شيخ خيلی سادهای بيايی پادگان برای سربازها صحبت کنی همين طور به اين سادگی گذشت. تيمساری آمد هر درجه داری آمد ما التماسش کرديم نشد. برادرم هم ترسيد گفت داداش اگر بيايی تو سخنرانی کنی بعد که تو بروی من را زندان میکنند، ما را به خير تو اميد نيست شر نرسان ما را ديدی برو. گفتم آخه من از قم آمدم تو را ببينم يکی دو تا حديث هم بخوانم. گفت نمیشود، روی آخوند حساساند گفتم من از آخوندی میروم بيرون لباس کت شلوار میپوشم اگر لباس ساده بپوشم میشود بيايم تو. گفت نه.گفتم میشود سربازها بيایند بيرون گفت نه گفتم میشود همشهریها بيایند دم در آخر چند تا کاشونی. گفتم کاشونیها، بگوييد بيایند گفت نه نمیشود. گفتم میشود اسم سخنرانی را نبری من بروم يک چيزی بخرم تو برو به همشهریها بگو برويم يک چيزی بخوريم به هوای چيزی خوردن بياييد. گفت ديگه اون را نمیدانم گفتم پس من میروم شهر يک چيزی میگيرم میآيم اينجا تو برو به دو سه تا همشهريها بگو بيایند چيزی بخورند، آنوقت همين طور که چيزی میخورند من يک حديث میخوانم (از لباس آخوندی رفتم بيرون آمدم خرمآباد 30، 40 کيلو کاهو گرفتم يک جوی آب تميزی بود، يک نهر آبی بود، چشمه بود، يک چشمهای بود آنجا نشستم يادم نيست کجا بود، نشستم شستم مقداری هم سکنجبين و کاسه گرفتم و دو مرتبه يک تاکسی بار گرفتم و اين کاهوهای شسته و اين سکنجبين را بردم آنجا، اين دفعه ديگر آخوند نبودم دژبانم نشناخت من را. برادرمان را خبر کرديم گفتيم که به سربازهای کاشانی بگو بيايند کاهو بخورند، اصلاً هم نگو برادر من آخوند است، اصلاً نگويی سخنرانی کن. بگو آمده کاهو بخوريد. گفت باشد رفت يک هفده نفر از بچههای کاشان را، نمیدانم تو ذهنم هست هفده نفر بود چند نفری هفده، هيجده نفر، اتفاقاً از بچههای کاشان که سربازی بودند، اينها آمدند و من خواستم همين طوری که کاهو میخورند حديث بخوانم. ترسيدم اين دژبان نگاه میکرد خوب يک کسی سخنرانی کند، اونها هم کاهو بخورند خوب بالاخره میگويد چيه. به اينها گفتم من میخواهم صحبت کنم اما شما نگاه به من نکنيد يک الاغی آنجا بود گفتم چند تايتان برويد آنور الاغ، رويتان را آنور کنيد چند تا هم… هر کدامتان يک سمتی بنشينيد که کج و کور نظامی و صفّی ننشينيد. هر کدام دو تاتان به يک سمتی کاهو بخوريد، الاغ هم وسط باشد. من هم با کاهو ور میروم اما عوضی که کاهو بخورم يک حديث میخوانم. خر را گذاشتيم جلو يعنی خر را گذاشتيم وسط قرائتی و خر و سرباز هر کدام به يک سمتی نشستند، کاهو شروع کردند خوردن و من لابه لای کاهو خوردن يک حديث گفتم) اين وضع پادگان ما بود در سی سال پيش در شهر شما که الان هستم امروز صبح يعنی امروز 5/1 همين امروز صبح شخصی آمد پهلوی من، گفت من اميرلشگرم تقاضا دارم بيايی سخنرانی کنی. گفتم کجا. گفت شما که آمدهايد خرمآباد سخنرانی میکنی برای تلويزيون، توی پادگان ما هم بيا. گفتم کجا، گفت من پادگان بدرآبادم. تا گفت بدرآباد ياد…. گفتم عجب (من سی سال پيش میخواستم يک حديث بخوانم مجبور شدم از آخوندی بروم، بيرون کاهو بشورم، هر کدام به يک سمتی بنشينيم با خر و سرباز و قرائتی، همه قاطی شويم يک جوری بايد اين رقمی ما حديث بخوانيم و امروز هم امير لشگر آمده گفته چندين هزار لشگر سرباز بيا حديث بخوان. پس خون شهيد مدنی حرام نشد. خون شهدای ما، شهيد مدنی يکی از پايگاههايش خرمآباد بود. شهيد مدنی نجف بود، منتهی وقتی میآمد ايران چند روز خرمآباد بود، چند روز همدان، مدنیها، صياد شيرازیها، اين عزيزان از ما که شهيد شدند حرام نشد بنده همان قرائتی هستم اون قرائتی هم بهتر از اين قرائتی است چون اون موقع تازه نفس بودم ديگر وارفتهام ولی در عين حال نگاه میکنم اين خونها چه کرد).
استقبال دانشمندان و متخصّصان از امام زمان (ع)
برادرها به همين دليل که جايی که راهمان نمیدادند حالا استقبال میکنند. داريم امام زمان (عجّل اللَّه تعالی فرجه شريف) که ظهور کند همه درها روی حضرت مهدی باز خواهد شد مخترعين کره ی زمين حديث داريم مکتشفين و دانشمندان کره ی زمين خواهند آمد خدمت امام زمان (عجّل اللَّه تعالی فرجه شريف) اسلام خواهند آورد و تمام تخصصشان را خدمت امام خواهند گذاشت همين طور که در ارتش ما بسياری از خلبانهايی که آمريکا تحصيل کرده بودند بسياری از مسئولين رده بالای قوه ی نظامی که تحصيلات عاليه داشتند و قبلاً در اختيار اسلام نبودند خوب مسلمان بودند اما حکومت دست آنها نبود تا امام ظهور کرد، آمدند خدمت امام با امام بيعت کردند که تمام تخصصشان را در اختيار امام گذاشتند.
سختی و آسايش در کنار يکديگر است
«انّ مع العسر يسراً فانّ مع العسر يسرا» آيهای ديگر داريم: «سيجعل اللَّه بعد العسر يسراً» توی قرآن 12 تا «العسر» است، 36 تا «يسر» يعنی مشکلات و آسانیها را پهلوی هم قرار میدهيم مشکلات 13 آسانیهاست. 12 تا کلمه «العسر» است يعنی سختی، 36 تا کلمه «يسر» و در تاريخ ما هم همين طور بوده، کربلا يک نصف روزی امام حسين (عليه السلام) زجر کشيد زير سم اسب رفت. خانوادهاش چی چند روزی اينها اسير بودند اما بعد 1400 سال ماِ میبينيم که کلماتشان، حرفهايشان اين معنای اين است که «انّ مع العسر يسراً» خدا انشاءاللَّه قسمت کند برويد مکه نماز جماعت ميليونی میبينيد يک مرتبه ياد خديجه (سلام اللَّه عليها) میافتيد که عجب يک زن به يک مرد اقتدا میکند. نماز جماعت 3 نفره، علی بود از مردها، خديجه بود از زنها، چه طور نماز جماعت 3 نفری، شده نماز جماعت ميليونی، آدم حالا میفهمد قرآن چه میگويد «و رفعنا لک ذکرک» پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) «و رفعنا لک ذکرک» نام تو را بلند میکنيم نگران نباش «و رفعنا لک ذکرک». تو نيکی کن و در دجله انداز. خيلی اين دعوتی که امروز اين امير لشگر از من کرد تا فهميدم مال بدرآباد است يک مرتبه بدرآباد و بدرآباد را پهلوی هم گذاشتم خيلی برايم شيرين بود. نماز نور خداست، خاموش نخواهد شد. ممکن است يک جايی تارک نماز زياد باشد، عوضش يک نمازهای عاشقانه از کشورهای ديگر برمیخيزد. دوستی را من سراغ دارم يعنی بعداً باهاش دوست شدم نه که حالا دوست من بود استاد دانشگاه است کمونيست بود، بعد مسيحی شد. مکتب مسيحيت را مطالعه کرد قانعش نکرد، چون در مسيحيت حرفهای اشکال دار خيلی است. بعد از مسيحيت آمد مسلمان شد در ميان فقهای اسلامی شافعی، حنبلی و مالکی و جعفری و شيعهای مطالعه کرد همه را. آمد شيعه شد در بين شيعهها آمد ايران رفت خدمت امام عاشق اسلام شد، عاشق امام شد. ايام جنگ بود، رفت جبهه صحنههايی از جبهه را ديد. ساکن اتريش و بچه ی اتريش است. برگشت در آن جا گفت من راه خودم را بعد از چند سال پيدا کردم. بنيان گذار شيعه در آن قبيله شد، قبيله خودش من رفته بودم اتريش، جلسهای داشت همه ی کسانی که شيعه شده بودند، جمع کرده بودند. چه جوانهايی جه خواهرهايی، چه برادرهايی، چه جلساتی، توی جلسه شان هر کس غذای خودش را میآورد. چون میگفت بودجه نداريم، هر کسی مثلاً غذای خودش را میآورد. ايشان صحبت میکرد، بعد همان جا غذا میخوردند حالا کم کم هر سال يک کاروانی از طرفدارانش را بر میدارد میآورد مکه. پسرش را فرستاد ايران فارسی ياد گرفته خيلی راحت و پسرش هم الان حجةالسلام شده. غصّه نخوريد فلانی تارک الصلوة شده بايد غصّه بخوريم اما اگر يک آبی اينجا فرو میرود جای ديگر به صورت يک آب زلال در میآيد، فقط شرمنده خواهد شد که چطور آن از راه دور گرفت و اين از راه نزديک نگرفت. چطور بعضیها با کتاب قرضی نمره بيست آوردند، بعضیها بابايشان کتابفروش است، توی شهرستان کتابخانه هست، هوای معتدل دارند، باز هم نمرهشان ضعيف است. از اين امکانات بايد استفاده کنيم (شما مردم عزيز چيزهايی داريد که استانهای ديگر همه استانها شرايط شما را ندارند استان شما استان پرآبی است، شما با کمبود آب مواجه نيستيد. چند روز پيش من زاهدان بودم، امسالی که همه جا باران آمده باز هم آنجا آب را با ماشين میخرند. پرآبی يک نعمتی است مخصوص شما، يک هوای معتدل مخصوص شماست نه يخ بندان بعضی از استانها را داريد نه داغی بعضی از استانها را. معتدل هوای معتدل همه ی خانها تقريباً اسلحه دارد و همه حالت بسيجی دارند. همه ی نژاد انقلابی هستند. زمانی که استان شما بنی صدر را شناخت و باهاش يرخوردی کرد آن زمان همه ی ايران زنده باد بنی صدر میگفتند. ولی استان شما بنی صدر را قبل از استانهای ديگر شناخت يعنی فهم مکتبی و انقلابی شما بالاست هوايتان هم معتدل است بنابراين در اين شرايط يک شرايطی است که بايد فرق بکنيد بچّههای قم که در کنار قم هستند، بچّههای مشهد که در کنار امام رضا (عليه السلام) هستند بايد فرق بکنند. بچّههای همدان، بچّههای استانهايی که هوايشان سرد است، بايد دو برابر خوزستانیها مطالعه کنند چون آنجا تابستان هم میشود مطالعه کرد خوزستان آتش ازش در میآيد. تابستان هر استانی هر شرايطی دارد، آنوقت خوزستانیها يک شرايطی دارند که باز همدانیها ندارند. هر کسی از آن شرايطش اگر آن طوری که بايد استفاده نکند قيامت حسرت خواهد خورد. قرآن برای قيامت خيلی اسم گذاشته «يوم التلاق»، «تلاق» با ت دو نقطه يعنی تلاقی «يوم الحساب» «يوم القيامه» اسم توی قرآن زياد است، قيامت يکی از اسمهای قيامت «يوم الحسرة» است يعنی روزی که آدم حسرت میخورد عجب) هيچ مکتبی زهرا (سلام اللَّه عليها) ندارد و لذا امام در وصيتنامهاش میگويد «ما مفتخريم که زهرا (سلام اللَّه عليها) از ماست»، «ما مفتخريم که امام باقر (عليه السلام) از ماست» «ما مفتخريم که مذهب فاطمه (سلام اللَّه عليها) از ماست» مذهب فاطمه (سلام اللَّه عليها) را هم برايتان بگويم. فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) از نظر علمی خبر از آينده داشت و کتابی داشت اين زهرا (سلام اللَّه عليها) سرچشمه علم امامها بود. گاهی میرسيدند خدمت امام صادق عليهاسلام. میگفتند آقا آينده چه میشود. امام صادق (عليه السلام) میفرمود بايد بروم کتاب مصحف را بخوانم، مصحف مادرم است. میرفت باز میکرد میخواند میگفت آينده چنين میشود، چنان میشود. يعنی علم زهرا (سلام اللَّه عليها) سرچشمه علم امام صادق (عليه السلام) هم بود. امام صادق عليهالسلام علومش از سه چهار چشمه بود، يکی چيزهايی که خدا بهش القا میکرد، يکی چيزهايی که از جدش شنيده بود، يکی از چيزهايی که از کتاب مصحف مطالعه میکرد.
ماجرای تسبيحات حضرت زهرا (س)
اين تسبيحات حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) را برايتان بگويم ماجرايش چيه. در جنگها خوب اسير میگرفتند، بعضی از جنگها زنها شرکت میکردند. زن اسير داشتيم، مرد اسير داشتيم يک ذره، يک ذره اسلام شده بود طرفداران اسلام «يدخلون فی دين اللَّه افواجا» گروه گروه فوج فوج میآمدند، مسلمان میشدند. کم کم بازار اسلام گرم شد، تنورش داغ شد. فاطمه الزهرا (سلام اللَّه عليها) هم کم کم کارش زياد شد و بچههايش زياد شدند و بچهداری و خانهداری و آموزش و خسته میشد. کارهای خانه هم سنگين بود آرد کردن گندم، مال ايشان بود. تهيه نان و غذا مال ايشان بود. شير دادن و تربيت و آمد و رفت زنهای مدينه و يک روز آمد و گفت بابا جون میشود شما به يک خانمی بگوييد بيايد يک چند ساعت کمک ما بکند يک کلفتی، کنيزی، يک خادمی، يک زنی بيايد توی خانه کمک بکند پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نگاهی کرد و فرمود شما 34 بار اللَّه اکبر بگو، 33 بار هم الحمداللَّه، 33 بار هم سبحاناللَّه. ما کنيز میخواهيم، ايشان میگويد بگو اللَّهاکبر. به نظرم پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) میخواهد بگويد فاطمه جان خواهش میکنم از اين حرفها با بابايت نزن. اصلاً جوابش را چيز ديگر جواب داد فاطمه ی زهرا (سلام اللَّه عليها) چيز ديگری گفت، پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چيز ديگر جواب داد. شايد میخواسته بگويد از اين حرفها را اينجا نزن. گفت باشد خوب فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) هم گرفت که نبايد به پدرش از اين حرفها را بزند. دختر پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مثل باقی دخترها يک نخ مشکی داشت اين 34 تا گره بهش زد همين طور که يک سانت يک گره، يک گره، يک گره، 34 تا گره. گفت باشد هر وقت ذکر بگوييم اللَّهاکبر، اللَّهاکبر، هر يک اللَّهاکبر، الحمداللَّه، سبحان اللَّه، که میگفت يکی از گرهها را از زير دستش رد میکرد. ماجرا بود تا جنگ احد پيش آمد، فاطمه الزهرا (سلاماللَّه عليها) هفتهای دو بار میآمد احد. تقريباً یک ساعت و نيم راه است يا دو ساعت. سر قبر حضرت حمزه، يک روزی مقداری خاک قبر را برداشت گل کرد و از گل خاک حمزه، عموی پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، مهره ساخت تويش را خالی کرد، شد تسبيح تربت، منتهی تربت حمزه. سبحان اللَّه، اللَّهاکبر، اين شد تسبيح حضرت زهرا، تا کربلا پيش آمد به جای خاک احد، خاک کربلا و ثواب هزار رکعت نماز دارد
ياد فاطمه (س)، به دنبال هر نماز
و در تعقيبها هيچ تعقيبی به اندازه ی تعقيب حضرت زهرا (سلاماللَّه) عليها ارزش ندارند. همين 34 تا اللَّهاکبر يعنی ما با نماز با حضرت زهرا با اين تسبيحش متصل میشويم، مثل اينکه با هر آب خوردنی میگوييم سلام بر حسين، مثل اينکه با هر نمازی در سلام میگوييم: «السلام عليک ايها النبی»، مثل اينکه در هر نمازی صلوات بر پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيتش میفرستيم. يعنی ارتباط ما با پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) «السلام عليک ايها النبی»، با اهل بيت پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) تشهدمان صلوات میفرستيم با امام حسين (عليه السلام) به خصوص آب که میخوريم و سجده خاک کربلا نماز ما همراه با ولايت است، نماز ما همراه با شهادت است، يعنی حسين (عليه السلام) فراموش نشود، ولايت فراموش نشود، زهرا (سلام اللَّه عليها) فراموش نشود. خيلی مکتب عجيبی داريم، خيلی مکتب عجيبی داريم. شما يک نماز که میخوانی نماز شما به شرطی قبول میشود که تغذيههای شما درست باشد، اگر غذای شما مشکل داشته باشد در قبولی نماز شما اثر دارد، اگر شما آبروی يک مسلمانی را بريزيد در قبولی نماز شما اثر دارد اگر شما حق فقرا را، زکات ندهيد در نماز شما اثر دارد يعنی اين نماز خواسته باشد پرواز کند شرايطش اين است که آبروی مردم محفوظ بماند غيبت نکنيم، شکم فقرا سير بشود زکاتت را بدهی تغذيه ی خودت درست باشد. خط فکریات، ولايت رهبریات ولايت اميرالمؤمنين را داشته باشی يعنی قبولی نماز چنان، نماز قبولیاش بند شده به کارها که يک نمازگزار واقعی اگر يک نماز درست بخواند همه کارهايش اتوماتيک خودش هم درست میشود، توی نماز ما از طريق تسبيحات حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) با حضرت زهرا آشنا میشويم. فاطمه الزهرا (سلام اللَّه عليها) خيلی مقام داشت. در زمان فاطمه الزهرا (سلام اللَّه عليها) فدک منطقه ی بسيار وسيعی بود درآمدی داشت که اين درآمدش را پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) وصيت کرده بود مال زهرا و فکر زهرا، خود زهرا که زندگیاش ساده بود. علی بن ابيطالب که زاهدترين فرد بود. فدکی که دادند مال زندگی شخصی زهرا (سلام اللَّه عليها)نبود. من در جلسه قبل گفتم يک بار مقداری يک مقدار گردنبند، يک خورده نقره بود گردنبند نقره را پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در گردن زهرا سلاماللَّه عليها ديد، چيزی نگفت ولی عبوس کرد. فوری حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آورد، گفت بده به فقرا.
فدک، پشتوانه اقتصادی اهل بيت (عليهم السلام)
زهرا (سلام اللَّه عليها) زندگیاش زاهدانه و اميرالمؤمنين زاهدانه بود. اما فدک بايد دست اين زاهد باشد که خرج فکرشان بکنند، چون بالاخره اسلام خرج دارد. نبايد گفت آقا برای خدا، ابوالفضل هم که برای خدا جنگيد اسبش جو میخواهد يعنی بايد يک امکانات مادی فکر را دنبال کند اموال خديجه کمک کرد به فکر پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، ولی فدک را گرفتند. گفتند چرا میگيريد يک حديث دروغين ساختند غصب فدک. حالا ما سيره را هم سيره ی فاطمی اونی که پشتوانه ی مالی بود فدک بود درآمد سرشاری داشت منطقه بزرگی بود که اين درآمدش خرج تفکر علوی بشود. آمدند گرفتند فاطمه الزهرا (سلاماللَّه عليها) (يک پارچهای دور سرش پيچيد به زنها گفت بزنيد من میخواهم يک سخنرانی بکنم که اين سخنرانی نيست است میخواهم حکومت را ببرم روی هوا، حکومتی که رهبرش علی ابن ابيطالب نباشد صد هزار نفر در غدير خم گفتند شاهد بودند که گفتند علی چطور شد که حکومت را آدم دو شاهد داشته باشد دادگستری حقش را میگيرد چرا شوهر من صد هزار شاهد داشت نتواند حقش را بگيرد) يک سخنرانی کرد که در حديث و تاريخ آمده آنقدر مردم توی مسجد گريه کردند که در طول تاريخ مسجد نبوی هيچ وقت به اندازه آن روز گريه، يک سخنرانی کرد حدود چهل و پنجاه آيه ی قرآن توی سخنرانیاش گفت کودتا کرد بعد گفتند چرا حق شوهرم را غصب کرديد گفتند حديث داريم «نحن» ما «معشر انبياء» ما گروه انبياء «لا نوّرث» ارث نمیگذاريم. بنابراين پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ارث ندارد، هر چی هست مال همه ی مسلمانها است جالب اين است که اين «نحن معشر انبياء» قرآن است يا حديث، حديث است چطور شد که ما حديث رفتيم بخوانيم شما گفتيد: «کفانا کتاب اللَّه» حديث نخوانيد «کفانا کتاب اللَّه» کتاب خدا کافی است، حديث را نخوانيد،ها چطور شد ما که رفتيم يک حديث بخوانيم گفتيد قرآن هست، حديث نخوان منتهی برای گرفتن فدک خودشان حديث خواندند. يعنی با حديث دروغين فدک را گرفتند و ما حديث راست رفتيم بخوانيم گفتند نه حديث نخوان يک بام و دو هوا «کفانا کتاب اللَّه» کتاب خدا کافی است. ضربه ی علمی شد چون همه ی حرفها که در قرآن نيست، در قرآن که نگفته نماز صبح دو رکعت است در قرآن فقط میگويد: «اقيموا الصلوة» نماز بخوانيد و اما دو رکعتیاش توی حديث است در قرآن میگويد: «و ليطوفوا بابيت العطيف» طواف کنيد اما هفت بار يا هشت بار توی حديث است ما هزاران مسئلهای واجب و مستحب داريم که اصلاً در قرآن وجود ندارد. قرآن يک کتاب قانون اساسی است. توی قانون اساسی که همه تبصرهها نيست قانون اساسی که چند بند کلی دارد، منتهی هر بندیاش مفصلش اهل بيت است. اگر همه ی حرفها در قرآن بود که حضرت نمیگفت «کتاب اللَّه و عترتی» کتاب و اهل بيت. ديگر اهل بيت نمیخواستيم قرآن باز میکرديم همه چيزی توش بود. قرآن کليات را میگويند جزئياتش با اهل بيت است. فدک را گرفتند و اين يک سرمايه کلانی بود و فاطمه الزهرا (سلاماللَّه عليها) سخنرانی کرد چه سخنرانی، بعد توی سخنرانیاش نالهها زد يک ناله هايی زهرا زد که مسجد رفت روی هوا. گريهای از مردم گرفت. به خليفه ی اول گفت چطور شد تو از پدرت ارث ببری، من از پدرم ارث نبرم مگر قرآن نمیگويد: «و ورث سليمان داوود» داوود پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود قرآن مستقيم میگويد: «و ورث سليمان داوود» يعنی حضرت سلميان از حضرت داوود ارث برد. اصلاً زندگی پيغمبران هم مثل زندگی ما است مثل اينکه بگوييم شما پيغمبری نبايد بخوری غذا، شما پيغمبری نبايد بچهات را دوست داشته باشی. مسائل عاطفی، مسائل غريزی، مسائل فطری، مسائل حقوقی که فرقی بين پيغمبر و غير پيغمبر نمیکند که به هر حال خيلی زهرا (سلام اللَّه عليها) حالا با همه ی عظمتش با يک دست آسياب سنگين داشت گندم آرد میکرد بچهاش هم شير میداد يک روز پيغمبر آمد ديد که زهرا دارد با يک دست گندم آرد میکند با يک دست بچهاش را شير میدهد بعد آنوقت تازه ذکر خدا را هم میگويد. يعنی پيغمبر گريه کرد. فرمود فاطمه جان اين تلخیهای دنيا را با شيرينیهای آخرت عوض نکنی «و لسوف یعطیک ربّک فنرضی» نابينا آمد توی خانه ی زهرا (سلام اللَّه عليها) فرمود: وايسا. گفتند يا زهرا نابينا است، چشم ندارد که شما چادر سر میکنی. فرمود بالاخره من عطر زدم. چشم ندارد، ولی ممکن است بوی عطر من در نابينا اثر بگذارد ممکن است او از راه بينی، بوی عطر از من میآيد چشم ندارد، ولی او «هو يشّمّ» شبهای جمعه تا صبح احياء میگرفت و امام حسن (عليه السلام) میگفت گوش دادم از سرشب تا صبح به مسلمانها دعا کرد. گفتم مادر جان يک دعا هم به خودت بکن فرمود: «الجار ثم الدّار» اول بايد به مردم دعا کرد آيه نازل شد که «لا تجعلوا دعاء الرسول البينکم کدعاء بعضکم بعضاً» به پيغمبر محمّد نگوييد، بگوييد يا رسول اللَّه. فاطمه (سلام اللَّه عليها) هم میگفت يا رسول اللَّه. بابايش گفت نه تو يا رسول اللَّه نگو تو بگو يا ابه، من همين که تو به من بگويی بابا، اين کلمه بابايی که تو به من میگويی برای من شيرين تر است که تو بگويی رسول اللَّه. اين مال عموم مردم است تو به من بگو بابا. بگو رد شويم يازده فرزند معصوم به قدری عزيز است که همه ی امامان افتخار میکردند به فاطمه (سلام اللَّه عليها)…
فاطمه (س)، الگوی امام زمان (عليه السلام)
حضرت مهدی (عجل اللَّه تعالی فرجه شريف) حديث داريم فرمود من از مادرم الگو میگيرم الگوی من زهرا مادرم است يک جملهای دارد حضرت مهدی (عجل اللَّه تعالی فرجه شريف) که الگوی من مادرم است. امام حسين (عليه السلام) در کربلا فرمود من مادرم زهرا (سلام اللَّه عليها) است، افتخار میکنم، شما به من میگوييد بيايم بله قربان به يزيد بگويم، میدانيد مادر من کيه، من شير زهرا خوردم کسی که شير زهرا میخورد به يزيد بله قربان بگويد، حواستان کجاست من مادرم زهراست، يعنی کسی که شير زهرا را بخورد زير بار طاغوت نمیرود. امام سجاد (عليه السلام) در مسجد شام تو سخنرانیاش گفت من افتخار میکنم مادرم زهرا است. همه ی امامان ما به زهرا افتخار میکردند و ما هم افتخار میکنيم که علاقمند زهرا (سلام اللَّه عليها) هستيم.
خدايا با آبروی زهرا (سلام اللَّه عليها) دين و دنيای ما، آبرو و عزّت و رهبر و دولت و امت و ناموس و نسل و انقلاب ما را حفظ بفرما (آمين).
«والسّلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»