روز دوم عید با یک سری از بچه ها رفته بودیم عیادت یکی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس و جبهه های حق علیه باطل سردار ملی که ملت نمی شناسند ش. احمد پاریابی که ببینیش جگرت پاره پاره می شود.
احمد پاریاب فرمانده گردان شهادت ، نورچشم حاج همت ، خط شکن جنگ ، سینه سرخی که سینه آن مخزن الاسرار شده است ، شرحه شرحه شده است الآن خونه نشین شده است اون هم تنهای تنها.
پاریاب فرمانده گردانی که حاج همت روش حساب ویژه ای باز می کرد ، دیروز پشت خاکریزها وسط میدان مین ، تو خاک عراق برای شناسایی منطقه و امروز در یک واحد آپارتمان محقر در طبقه چهارم واحد سیزده در شهر قرچک ورامین.
اگر ما داریم راحت نفس می کشیم به خاطر اینه که یه سری ها نفساشون بریده شدو دیگه نفس نمی کشند ، اگر ما داریم راحت نفس می کشیم به خاطر اینه که یه سری ها براحتی نفس نمی کشند و نفسشون به زور بالا می یاد .
سردار ملی که همدم و مونسش شده بسیجیان دریادل پایگاه حر و یه دستگاهی که هر وقت نفسش دنیا روبراش تنگ تر کرد ازش استفاده کند.
از خاطرات جبهه اش هم گفت تعریف می کرد که برای ماموریت رفته بودند و یک لحظه متوجه می شود که یکی از هم رزم هایش نیست پس از تفتیش و بررسی او را پیدا می کند و متوجه می شود که عراقی ها اون روبه درخت بسته بودند و چشم هایش رو با سرنیزه از حدقه در آورده بودند با خودم گفتم در جنگ دیروز چشم رزمنده ها رو در می آوردند وامروز در جنگ نرم با ماهواره و مجله و رسانه هاچشم های جوانان را بیمار و مریض می کنند که به مثابه کور شدن است چون دیگر این چشم توانایی حقیقت را ندارد .
روایت می کرد که در جای دیگری رزمنده های ایرانی را عراقی ها به درخت بسته بودند و خمیر روی سرشون گذاشته بودند و بعدهم اسید ریخته بودند روی سرشون با خودم گفتم امروز هم روی فکر جوان ها افکار مخرب را سم پاشی می کنند و فکر هایشان را منحرف می کنند.
می گفت : شش روز بهمون آب نرسیده بود و هیچ بارانی هم نیامد و بچه های رزمنده از فرط تشنگی سینه هایشان را برهنه می کردند و به خاکریز می چسبوندند تا شاید کمی خنک بشوند با خودم گفتم : امروزهم خیلی ها تشنه اند البته تشنه قدرت و شهوت و منصب اند .
هر چند جمله ای روکه ادا می کرد مقداری آب می خورد خودش می گفت به خاطر آمپولایی که می زنم دهنم خشک میشه باخودم گفتم اگه اون روز آب گیرش نیومد و نتونست قطره ای آب بخوره بعدش کفار عراق شیمیایی هایی زدند که پاریاپ تا آخر عمر زود به زود تشنه آب می شه.
میگفت یه روزی حاج همت بهم گفت پاریاب اگر برای خاک میجنگی یه روزی خودت هم خاک میشی اگر برای آب میجنگی اینقدر بارون میاد که تویه قطره حساب میشی پاریاب برای اسلام ناب محمدی بجنگ که ماندگار خواهد شد .
ده نمکی کارگردان اخراجی ها می گفت : یه روز توی فرودگاه مسکو برای نمایش اخراجی ها رفته بودم دیدم تو فرودگاه شلوغ هستش و یه جایی این جوون های دختر و پسر جمع شده بودند و این دوربین هاست که داره فلش می زنه عکس میگیره اول فکر کردم شریفی نیاشونه ، گلزارشونه ، هدیه تهرانی شونه کسی هستش که اینقدر مردم ریختند دورش رفتم جلو تر دیدم یه پیرمرد نود ساله است ده بیست تا مدال پوسیده بهش آویزونه رو یه لباس سورمه ای پوسیده، دیدم کهنه سرباز جنگشونه . جوون های امروزی دورش جمع شدند دارند عکس یادگاری می گیرند .
سر و دست دارند می شکنند رفتم جلوتر دیدم تو میدون سرخ مسکو یک مقبره ای درست کردند عروس و داماد ها وقتی می خوان برن سر خونه و زندگی شون می آن بالا سر اون سرباز گمنام ادای احترام می کنند و می رن سر خونه زندگی شون مثل مملکت ما نیست تظاهرات راه بیندازند که چرا شهدا رو می خوان تو دانشگاه دفن کنند.