متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/8/27
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
ماه رمضان امسال سيره پيامبر و اهل بيت (عليه السلام) را میخواهيم داشته باشيم راجع به پيامبر قسمتهايیاش را گفتيم نه همه ابعاد زندگی فقط قسمتهايی، گوشه هايی از زندگی پيامبر را ولی خواسته باشيم مفصل صحبت کنيم شايد يکسال طول بکشد میخواهيم وارد سيره اميرالمؤمنين (عليه السلام) بشويم، چه جوری زندگی میکرد، منتهی هر چه بيشتر بگوئيم هم خود بنده بيشتر خجالت میکشم هم بعضی ديگه بايد خجالت بکشند و من شک داشتم بگويم يا نگويم. گفتم حالا ما بگوئيم اسلام اين است حالا ما فاصله مان با اسلام چقدر است؟ که به هر حال ما نمیتوانيم حق را نگوئيم اگر يه کسی لباسش تميز نيست نبايد بگوئيم از نظافت صحبت نکند، بگوئيم نظافت اين است منتهی حالا لباس من لک دارد. حق را بگوئيم.
پس موضوع بحث: سيره علوی…اميرالمؤمنين چه جوری بود؟
دوری امام علی (علیه السلام) از تملّق
يکی از مسائلی که حضرت علی (عليه السلام) داشت از تملق خيلی بدش میآمد برخلاف ما که میرويم قبل از آنکه اين شهر نيازش چيست میبينم چند تا پيش پرده برای ما نوشتهاند پارچههای خير مقدم را مینويسيم و بعضی از سازمانها من يه جايی رفتم فاتحه آدمهايی که نشسته بودند فاتحه میخواندند بعد ديدم پردههايی که زدهاند چند نفرند همه هم آرم يک سازمان بود يعنی آن سازمان قبل آنکه بگويد کی مرده فاتحه بخوانيد نوشته روی منم که اين فاتحه را گرفتهام. خيلی خوشمان میآيد از تملق. اميرالمؤمنين (عليه السلام) میفرمايد: مؤمن آن است که وقتی تعريفش را میکنی غصه بخورد؛ «اذا زکی احدهم خافوا» وقتی تزکيه میشود میگويند فلانی چقدر آدم خوبی است میترسد. «انی کرهت استماع الثناء» من بدم میآيد که کسی تعريفم را بکند. اين يک بلای شايعی است در جامعه ما، القابی که میدهند، همه هم به هم تملق میگوئيم، خلاصه اين يک مسئله مهمی است. به خصوص که اگر طرف نا اهل باشد که خيلی هم خطرناک است داريم؛ «اذا مدح الفاجر اهتز عرشالله» اگر يک آدم فاجری را تعريف کردی عرش خدا به لرزه در میآيد. (مادر يک بنده خدايی مرده بود دفتر يک آقا يک آية الله العظمايی نوشت که خبر فوت مادرش يه آيةالله العظمی رسيد ايشان به شدت ناراحت شد. میخواستند تسليت بگويند وقتی آوردند آقا امضا کند آقا گفت: من به شدت ناراحت نشدم دروغ است رفتند نوشتند خبر فوت مادر شما به آقا رسيد ناراحت شد کلمه شدت را نياوردند، رفتند امضاء کند گفت: راستش را میخواهيد ناراحت هم نشدم به هر حال پير مردی بوده (مادر بوده؟!) در سن نود سالگی من ناراحت نشدم دروغ است، چه بنويسم؟ حالا ننويسيد مگر لازم است تسليت بگوئيد. آخه ايشان جزو علاقهمندان و مريد شما بوده، گفت باشد). يه کسی سهم امامی را آورده بود خدمت امام خمينی (ره) ضمناً يک تقاضايی هم داشت امام فرمود من اين تقاضای شما را گوش نمیدهم تو فکر میکنی منت گذاشتی بر من؟ ما بر شما منت میگذاريم که سهم امام شما را میگيريم و به فقرا میرسانيم. شما بر ما منتی نداريد. اول من فکر کردم اين از امام خمينی (ره) است حضرت امام بنيانگذار جمهوری اسلامی، بعد ديدم حديث از امام معصوم (عليه السلام) است. که امام جواد (عليه السلام) فرمود: اگر يه وقتی سهم امام میدهيد منت نگذاريد سر کسی؛ حالا تملق گاهی قوی از ضعيف میخواهد و گاهی ضعيف هم از قوی تملق میخواهد؛ عدهای از تجار تهران رفتند پهلوی يکی از مراجع گفتند: اگر شما اجازه میدهيد نصف سهم امام را به خود ما که فبها. گفت: نه سهم امام مال امام زمان (عليه السلام) است. اينطور نيست که، ممکن است يه آقايی اجازه بدهد که نصفش را خودت بده اما اينکه شما شرط کنيد که ما به شرطی سهم امام میدهيم که نصفش را بدهم به شما، بنده يه همچنين شرطی را قبول ندارم میخواهيد بدهيد يا پا شويد برويد. اجمالاً تملق، باج دادن، تواضع نامورد خيلی بد است، و خيلی الان کشور ما تملق زياد شده.
دوری از مکر و حیله با مردم
مسئله دوم: بعضیها را میگويند فلان تيز و زرنگ است، سياستمدار؛ اميرالمؤمنين (عليه السلام) میفرمايد: «لولا ان المکر و الخديعة فی النار لکنت امکر الناس» اگر نبود که خدعه و کلک جايش در آتش است من از همه کلکم بيشتر بود. بلدم کلک بزنم اما جای کلک. (ما فکر میکنيم تيزبازی کنيم، يه کسی بود اداره ثبت شماره شناسنامه رئيس بانک را ديده گرفته بود و به مناسبت روز تولد رئيس بانک تبريک گفته بود الو روز تولد شما را تبريک میگويم او هو گيج شده بود که شناسنامهاش را باز کرده بود ديده بود راست میگويد امروز روز تولدش هست که خودش خبر نداشته، تبريک گفته برای اينکه میخواهد از بانک وام بگيرد. بعضیها هستند عمرشان را صرف چی میکنند، کلی پول خرج میکرد تا شماره تلفن خانه و پلاک ماشين و پلاک خانه يکی باشد چه آدمهايی روی کره زمين نفس میکشند پول سنگين خرج میکرد که مثلاً دلش میخواهد،چقدر پولهای ما اين رقمی میشود پول میدهم که شش گل يکی باشد، همين بشقاب با اين قيمت اگر يکی گلش سرخ و يکی سبز باشد قبول نمیکنيم، شهر را زيرورو میکنيم که گلهايش، آن بنده خدا هم که پلو میخورد توجه ندارد که گل آن سبز يا سرخ است حال که سبز است نگاه کند آن شش تا هم سبز است آقا ببخشيد بشقابها را نشان بدهيد ببينيم گلها مثل هم است الکی پول میدهيم پولهای الکی چيزی که نه خود و نه مهمان توجه دارد توی دنيای خيال آنقدر ولخرجی میشود يه سری کارها را روی حساب، توی دنيای همه همينطور است؛ من حدود سی سال پيش فکر کردم که چه آخوندی بشوم چون چند رقم داريم از دفتر عقد و ازدواج و واعظ و مدرس و ملا و فقيه و مفسر، گفتم بشويم آخوند اطفال پزشک اطفال داريم ما هم بشويم آخوند اطفال، الگو هم نداشتم مثلاً مثل چی خودمان میشويم الگو، يه مشت بچه جمع کرديم و تخته سياه و شروع کرديم قصه گفتن، توی کوچه هم که راه میرفتم بچهها عقب من میآمدند، معلم بچهها و اولين آخوند تخته سياه ما بوديم. يکی به من رسيد و صحنه را ديد و گفت آقای قرائتی تو خيلی سياستمداری گفتم کجای کار من به سياست میخورد، گفت: اين بچهها چهل سال ديگر که تاجر بشوند سهم امامشان را به تو خواهند داد. من ديدم واقعاً بعضیها مرض ماليخوليايی دارند از تدبير و برنامه ريزی گذشته، ديوانه شدهاند بعضیها تدبير میکنند طرحهای دراز مدت دارند بعضی خلند و عقلشان را از دست دادهاند. ماليخوليايی گرفتهاند بعضیها اينها زرنگی نيست فکر میکنيم فلانی رفت دانشگاه زرنگ شد، آنقدر آدم داريم رفت دانشگاه تحصيلات عاليه دارد هزار و يک مشکل دارد، فلانی رفت تهران وضعش خوب شد و فلانی رفيق فلانی، فاميل، از فلانی دختر گرفت و داماد فلان. بله بعضی اينطور میشود ولی اين قانون نيست. دو نفر اگر آمدند تهران خوب شدند هزار نفر آمدند گرسنگی خوردند. دو نفر رفتند نجف ملا شدند هزار نفر هم رفتند هيچی نشدند (؟!!) اميرالمؤمنين (عليه السلام) میفرمايد: اين برنامه هايی که شما میگوئيد. يک پدر پيری داشتم مرد حکيمی بود حرفهای پختهای میزد خداوند همه اموات را رحمت کند. گفتند: فلانی رفت تهران پولدار شد. گفت: نه آقا تهران کسی را پولدار نمیکند، خيلیها هم رفتند تهران گرسنگی خوردند، بعد از چند سال برگشتند. فلانی کاشان تاجر بود ورشکست شد باقی آورد، توی ماشين نشست رو به تهران، از کاشان تا تهران جاده قديم ساعتها گريه کرده آن گريههايی که کرد چرا آبرويش کاشان ريخته، توی هر روستايی میرفت با آن همه گريه، زمين روستا هم رشد میکرد نگوئيد تهران وضعش را خوب کرد، گريهها وضعش را خوب کرد. گاهی وقتها ما فکر میکنيم اين از زرنگی ماست. يه طلبهای بی پول شده بود خيلی اين ور و آن ور زد پول گیرش نيامد رفت توی حرم برای ما بفرست. همينطور که داشت حرفهايش را میزد که تمام شد، يه کسی آمد گفت سلام احوال شما من از ايران میآمدم نجف پدر شما را توی بازار ديدم گفت اگر پسر مرا ديدی اين صد تومانی را بده، يک صد تومانی داد. صد تومانی را گرفته و جيب خود گذاشتم و گفتم يا علی اين صد تومانی مال آقام هست اين مال تو نيست گفتم از خودت بده اين را گفتيم بعد آمديم خانه ديدم پول نيست دويديم توی حرم و جای کفشداری و خيلی حالمان گرفته شد. نداشتيم آنقدر ناراحت نبوديم آخه آدم بچه نداشته باشد اما بچه داشته باشد و روی دستش بميرد داغش را میبيند میگفت داغ صد تومانی، که صد تومانی قديم هم خيلی بود يکی، دو روز با حال دمغ اين قصه را به استاد گفتيم که آقا ما امروز، دو سه شب پيش يه همچنين حادثهای برای ما رخ داد، گفت: خيلی کار بدی کردی شما برو در حرم و توبه کن توبه فارسی توبه عربی «استغفرالله ربی و اتوب اليه» توبه فارسی حرف گاف توش است (؟!!) نمیتوانم توی تلويزيون بگويم برو توبه فارسی کن، چرا؟ غلطی کردهای و نسبت به حضرت علی (عليه السلام) جسارت، درست است مال خود است ولی هزار و يک شرط میخواهد. اول پدرت را بايد توی بازار ببيند آقايت توی بازار باشد و آن لحظه اين آقا يادش باشد، و بهم برخورد کنند و آقات صد تومان داشته باشد و آنقدر تاب بخورد تا همين دقيقهای که میآيی حرم، توی همين دقيقه بيايد حرم، هزار و يک شرط توش است. درست دسته پول مال آقات است ولی بهم پنگوندن اينها، ارتباطات اينها هزار و يک فرمول بايد به هم ربط پيدا کند تا اين صد تومان به تو برسد همه را فراموش کردی گفتی از آقام است. برو توبه فارسی کن، میگفت رفتيم و چون استاد است گفتيم يا علی معذرت میخواهيم صيغه توبه فارسی را هم خوانديم تا میگفت توبه فارسی کردم يک مرد عربی آمد گفت آقا من سه شب پيش اينجا پول را پيدا کردم اگر شما نشانهاش را کسی دارد بگويد من بهش بدهم میگفت نشانهاش را داده و گرفتم و گفتم يا علی از تو، از تو است خداحافظ. ما تا حالمان گرفته نشود تمکين نمیکنيم يعنی حتماً بايد سرمان به سنگ بخورد. بعد مثلاً احساس کنيم، فکر نکنيم مثلاً حالا که مسابقات المپياد نفر اول شديم يا وزنه بردار يا دو تا گل زديم فکر نکنيم از خودمان است هزار و يک مسئله شرط بايد به هم جور شود و خدا را فراموش نکنيم.
توکّل بر خدا، نه مردم
حديث داريم: هر کس اين کلمه را بگويد مشرک است. اگر فلانی نبود (من فلج میشدم) مثلاً بگويد اگر باران نبود من فلج بودم اگر قالی بافی نبود، اگر دامداری و کشاورزی و فلانی رئيس جمهور نبود اگر پسرعمهام مدير کل کجا نبود. هر کسی اين کلمه را بگويد اگر فلان چيز يا فلان کس نبود من فلج بودم امام (عليه السلام) میفرمايد: اين شرک است. بايد بگويد: خدا کار مرا درست کرد منتهی از طريق فلانی، هيچ کسی به چيزهايی کسی، حديث داريم: ايمان کسی کامل نمیشود مگر کسی که به آنچه در دست خداست ايمانش بيشتر باشد به آنچه در دست خودش میباشد. میگوئيم خوب من که وضعم جور است بنده الان میآيم پشت تلويزيون میگويم مطالعه و خواب که کردهام و خيلی صاف و قبراقم. همين الان نگاه به حرف میکنم يادم میرود چی بگويم و میخوانم نمیفهمم. گاهی شاعر هم چه فکر میکند شعر نمیآيد میخوابد از خواب میپرد شعر میآيد. گاهی وقت انسان اسم خودش را هم فراموش میکند. گاهی وقت يک طرحهايی به ذهنش میآيد فی البداهه. اختراعشان را از خودشان ندانند الهامی است خدا به ذهنشان انداخت مکتشفين خدا به ذهنشان انداخت، هر کس هر چی دارد احساس کند از اوست: «الولا کراهية الغدر لکنت من ادهی الناس» اگر نبود که کلک و تيز بازیها زشت است من خيلی تيز بودم. آخه میآمدند به اميرالمؤمنين (عليه السلام) میگفتند: معاويه سياستمدار است و تو سياست نداری. (روزهای اولی که رفتم توی تلويزيون يکی آمد به من نصيحت کرد تند، تند حرف میزنی و هی میگوئيد، امام صادق (علیه السلام) فرمود، قرآن داريم، حديث داريم اينطوری حرفت طی میکشد شما بگو يک حديث را باز کنی عبارتها را گرانی است البته آن زمان هم ارزان بود مال بيست و دو، سه سال پيش است، الان گوشت کيلوئی چند هزار تومان بايد يک آيه و حديث بخواند نمیشود يک حديث را هی آب توش کرد. بازی با الفبا، گفت: علمت طی میکشد گفتم هر وقت طی کشيد میگوئيم: بسم الله الرحمن الرحيم مردم عزيز ايران ما اين همه سال است توی تلويزيون ديگه حرف نداريم بزنيم راست را میخواهی بلد نيستم طلبی که نداريم ما که از تلويزيون پول نمیگيريم که، بنده توی اين بيست و چند سال از تلويزيون پول نگرفتهام، يک سفر عمرهای البته ما را مهمان کردند تلويزيون برای اينکه دروع نگوئيم يک سفر مکه ما را بردند، عمره ولی به هر حال، حالا تمام شد طلبی نداريم ما که از شما و شما از ما، نه نان میخواهيم نه رأی نه نام، نه هيچی، خداحافظ، يه آقا ديگه بيايد، از لطف خدا تمام نشده و نخواهد شد چون وصل به قرآنم و هر وقت قرآن حرفهايش تمام شد حرفهای من هم تمام میشود بله ممکن است يک مثل و حديثی را تکرار کنم اما تکرار کردن، تکرار لازمه تربيت است بايد يک سری، خود اذان و نماز تکرار است من يک بخش دارم که چرا توی سوره الرحمن 32 بار گفته «فبای الاء ربکما تکذبان» 16 فايده برای تکرار نوشتهام بعضی چيزها بايد تکرار شود، شلاق چند تا که زدی طرف آدم میشود شلاق کافی نيست، زندگی ما با تکرار گردش خون توی قلب است اگر يک بار خون در قلب بگردد که، اصلاً تکرار نفس ما زندهايم، مگر کشورهای ديگر سالگرد پيروزيشان را هر سال جشن نمیگيرند اين تکرار است، گردش خون تکراری، گل بو کردن تکراری، با يک بار بو کردن گل که انسان آن را دور نمیاندازد، اصلاً فلسفه تکرار، جاهايی که بايد تکرار شود، بحث تکرار يک بحث مهمی است يه وقت خواهم داشت، ممکن است يه چيزی را تکرار کنم ولی فرق میکند بين تکرار يا اينکه ندارم بگويم از بی چيزی تکرار میکنم.)
– برخورد با توقعات برادر: اميرالمؤمنين، عقيل يک روز آمد گفت که: «والله لتجعلنی واسود فی المدينه سواء» تو مرا در مدينه با يک برده سياه يه جوری میدانی، من عقيلم، عقيل برادر حضرت علیام، برادر رهبرم و برده سياه تو هر دو را يه جور میدهی؟
فقال (عليه السلام): «اجلس اما کان هينها احد ليتکلم غيرک» بنشين، کسی غير از تو نبود حرف بزند، اول يه خورده تحقيرش کرد چون يه کسی که میگويد: من، پهلوی اين، من و اين، اين يه خورده به خاطر اينکه بادش خالی شود فرمود: «و مافضلک عليه الا بسابقة او تقوی» اگر سابقه دينی است بيشتر باتقوايت بيشتر ارزش داری وگرنه از نظر بيتالمال تو و يک برده سياه يک جوری
سخت گیری امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیت المال
يکبار ديگه عقيل، اين عقيل سه، چهار بار آمد پول اضافه بگيرد، اين يکبار بود و يکبارش را هم همه نشنيدهايد آهن را داغ کرد، قصه آهن توی بورس است همه میدانند،
يکبار ديگر عقيل آمد گفت: آقا يه چيز اضافه به ما بده گفت: خيلی خوب جمعه بيا عقيل جمعه آمد و رفتند نماز جمعه حضرت وقتی خطبه هايش تمام شد گفت که: «ماتقول من کان فی هؤلاء اجمعين» نظر تو چيست که در جمعيت نماز گذاران جمعه خيانت کنيم فرمود: خيلی بد آدمی است کسی که خيانت کند به اين مردم مسلمان نماز گذار، فرمود: «فأنت تأمرنی ان آخون هولاء و اعطيک»: تو که میگويی سهم اضافه بده يعنی خيانت کنم به اين مردم. از اين معلوم میشود که همه آموزشها همه سرکلاس نيست، گاهی آموزشها را بايد بر دارد، گاهی هم توی نماز جمعه.
– يکبار ديگر يکی آمد از حضرت علی (عليه السلام) يه چيز اضافهای بگيرد اين ديگه مال عقيل نيست يکی ديگر بود. گفت: برويم پشت بام حضرت علی (عليه السلام) ايشان را برداشت رفت پشت بام گفت اينجا کجاست گفت بازار است. گفت آن دکان است برو قفلش را بکش يه خورده چيزی توش هست برادر بياور بيرون، گفت: آقا قفلش را بکشم دزدی نيست. فرمود: دزدی از يک نفر است میگويی اشکال دارد تو که میگويی بيتالمال را بدهم به تو دزدی از کل جامعه است. دزدی از يک نفر زشت ولی از همه جامعه زشت نيست؟ ببينيد اين شيوه آموزش را آخوندها، روحانيون عزيز، فرهنگيان عزيز، اساتيد دانشگاه عزيز، گاهی وقتها آموزش سر کلاس نيست، بايد رفت تاب خورد. به امام (عليه السلام) گفت: پاشو قيام کن انقلاب و کودتا کن، رژيم طاغوت است، چيه، چيه، چيه، شما حزب اللهیها، ياران تو، ما همه، تا خون در رگ ماست، سرباز توئيم، رهبر ما يالا، خيلی دارد بی روغن سرخ میکند، خيلی خوب باشه برويم گشتی بزنيم امام ايشان را برداشت دنبال گشت زدن رسيد به يک جايی گفت آقا برو بزها را بشمار بيا، گله بزی، ميش چيزی بود، رفت شمرد و گفت 17 تا حضرت فرمود اگر من به اندازه اين ميش آدم راستگو و مريد باوفا داشتم قيام میکردم، يعنی کلتون حرف میزنيد. واقعيات شما 17 تا هم نيستيد، اگر امام صاف میگفت 17 تا يادش میرفت اين را بردش يه خورده تابش داد برو ميشها، بزها را بشمار بعد اين لفت، اين مقدار چيزها توی ذهنها میماند.
– شيوه تعليم و تربيت اين است که گاهی انسان چيزهايی را با تشبيح با تمثيل، با اردو، با حرکتهای اين رقمی
– يک برخوردی هم با امام حسين (عليه السلام) داشت که خيلی، صبحی کلافه شدم من اين را صبحی ياد گرفتم امروز صبح هم منقلب شدم يک مدتی هم شک داشتم که بگويم يا نه (خيلی خطرناک است گفتن اين، خيلی حديث خطرناکی است ولی حالا من میگويم چون استخاره کردم بگويم خوب آمد خيلی حديث خطرناکی است) يعنی آبروی خيلیها ريخته میشود. ولی در عين حال آبروی اسلام باشد گر چه آبروی هزار تا مثل من ريخته بشود يعنی هزار تا مثل ما نابود بشويم اما اسلام برود بالا. يک روز امام حسين (عليه السلام) مهمان داشت نان نداشت نسيه نانی قرض کرد گفت و به قنبر گفت توی بيت المال عسل نداريم؟ گفت: يک مشک عسل از يمن آمده، گفت: بالاخره اين مشک عسل از مسلمانهاست و من هم از آنها هستم شما مثلاً يک فنجانی، يک مقداری، عسلهايی که سهم ماست ما امروز از مهمان پذيرايی کنيم، قنبر هم يک مقدار عسل از سر خيک، مشک برداشت، امام حسين (عليه السلام) مهمانی کرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: عسل را بياوريد تقسيم کنيم قنبر مشک را که آورد ديد سر خالی است علت را پرسيد، حالا ببين حضرت چقدر حواسش جمع است الان کشتی آهن توی دريا گم میشود کامپيوتر هم نشان نمیدهد، سر مشک خالی است فرمود چرا؟ گفت: قصه اين است فرزند عزيز شما امام حسين مهماندار شد نمیدانست چکار کند نان هم نسيه کرد يه خورده عسل بهش داديم بخوانم از روی آن بخوانم امام حسين (عليه السلام) را حاضر کرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) شلاق کشيد روی امام حسين (عليه السلام) تا شلاق کشيد امام حسين گفت: به حق جعفر داداشت، تو را به حق (عمی الجعفر) جعفر طيار برادر حضرت علی (عليه السلام) بود بنيانگذار اسلام در آفريقا همان نماز جعفر هم که میگويند اميرالمؤمنين (عليه السلام) خيلی جعفر را دوست داشت اگر کسی به اميرالمؤمنين میگفت: به حق داداشت. گفت تو را به حق عمو، شلاق را نگه داشت. فرمود بحق عمی الجعفر، بعد فرمود که: «ماحملک عن اخذت منه قبل القسمه» چی وادارت کرد که قبل از تقسيم عسل به مسلمانها تو گرفتی، فرمود: مهماندار شدم و در ثانی يه خورده سهم ما که میشود که. من بيش از سهمم که برنداشتم «ان لنا فيه حقا» بالاخره ما يک حقی داريم. و در ثانی شما حق مرا بده من برمی گردانم شما طلبت شما سهم مرا الان بده من سهم را مال او برمیگردانم به مقدار فنجان و ظرفی که گرفتهام، فرمود: «فداک ابوک» هم شلاق بلند میکند هم میگويد: پدرت قربانت برود. علی قربانت برود، فقط حرفم اين است که حق داری سهم تو هم از عسل میشود منتهی صحبتم اين است که چرا زودتر از ديگران بردی. «وان کان لک فيه من حق و ليس لک ان تنتفع بحقک قيل ينفع المسلمون بحقهم» من اشکالم اين است که چرا قبل از مسلمانها خارج از نوبت گرفتن، اما، حسين جون اگر نبود که ديدم پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) لبهايت را میبوسد، به لبهايت شلاق میزدم «لااله الاالله» بعد: «ثم دفع الی قنبر در هماً» يک درهم به قنبر داد «وقال اشتر به خير عسلا» برو بهترين عسل را توی بازار بخر بريز سر ظرف پرشود. «اشتر به خير عسل تقدر عليه» بهترين عسلی که میتوانی برو بخر، عقيل میگفت: «کانی انظر الی يدی علی» عقيل میگويد من انگار يادم هست که علی در مشک را گرفته بود «و هی علی فم الظرف و يقلب اقنبر العسل فيه» و قنبر عسلی که از بازار خريده بود سر ظرف برمی گرداند که مشک پرشود، «ثم نشده» سپس در مشک را بست «وجعل يبکی» زار زار علی گريه میکرد و میگفت: «اللهم اغفرلحسين نانه لايعلم» حسين را ببخش که او توجه نداشته. اين اگر اين است خدا بيامرزد خوبهای ما را بدها که ديگر هيچی خدا خوب، خوبهای ما را بيامرزد. استانی که از گرسنگی میميرند پولش خرج موسيقی و کنسرت و، شکم گرسنه است داريم تنبک میزنيم، خود تنبک زنها گرسنه است، خود فوتباليست پول ندارد داماد شود، و خود واليباليست و هنرمند، خيلی از هنرمندهای ما بودجه برای تنبک دارند ولی دخترش جهازيه ندارد و برای پسرش را که میخواهد داماد کند اطاق ندارد، هزار و يک مشکل واقعی داريم خودمان را به دلنگ، دولنگ خوش کردیم يکی از خياناتی که به هنر شد کلمه اين بود که يک مشت جوان تحصيل کرده عمر جوانی، شکمها گرسنه، اشتغال و مسکن و ازدواج نيست هيچ مشکلات واقعی حل نشده و ما دلمان را به لامپها سبز و سرخ در استخر، باباجون يک مقداری من نمیدانم چی، اگر دين است ما فاصله مان از دين زياد است، البته آدمهای با تقوا هم زياد داريم، آدمهایی هم که مواظب هستند کم نداريم، آدمهای مخلص خيلی داريم آدمهايی که کار میکنند پول نمیگيرند و کار میکنند به کسی نمیگويند و اسمشان ثبت نيست، اينقدر از اوليای خدای گمنام هست کم میخورند من اين حديث را خواندم برای آن قشری که، دين ما اين است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) «فجعل يبکی و يقول، اللهم اغفرلحسين و انه لايعلم» از اين چی میفهميم، به همين خاطر اميرالمؤمنين بعد از هزار و چهارصد سال مانده و در آينده روز به روز جلوهاش، هر چه دنيا به سمت ظلم بيشتر میرود، قدر علی، و هر چه تشنگی بيشتر بشود قدر آب خنک بيشتر میشود علی روز به روز زنده میشود (ولی ما باهمه زنده باد، مرده بادهايمان يک سال، چهار سال، 8 سال، 10 سال، 20 سال، مصرفيم ما همه پودر شديم چون واقعيت ما کم رنگ است، هر چه به عمق کار برسيم واقعيت بيشتر میشود و بايد مواظب بود) برادرها و خواهرها هی نگاه نکنيد فلانی، و فلانی چه کار کرده، کار به فلانی نداشته باشيد؛ «انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتی» پيامبر فرمود: من قرآن و علی و قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) را در بين شما گذاشتم. اين رفتار علی است که میفرمايد حتی اگر عسل حق حسين است زودتر از ديگران نبايد بردارد. خوب آقايان حزب اللهی حضرت عباسی خودتان را مقايسه کنيد عيب کار ما هم اين است که تا يه چيزی توی تلويزيون گفتم مردم میگويند بله فلان فرماندار و شهردار و وزير و وکيل و سفير، هيچ وقت نمیگويد من بد هستم خود شما را میگويم بینی و بين الله اگر تو ادارهای که هستی آشپز گوشت را تقسيم کند بگويند امروز آشپز مريض شده خودتان برويد سر ديگ برداريد حضرت عباسی همه گوشتها را برای خودتان بر میداريد، و نفر آخر غير آب زردچوبه و سيب زمينی و گوجه چيزی برايش نمیماند يا نه؟ ما در تقسيم يک اشکنه عادل نيستيم همه مان با هم خرابيم الا برای اينکه آدمهای خوبی هم هستند آخه عيب ما اين است که تا میگوئيم دزدی، بله پدر فلان کاميون را دزديد، بله تو هم تخم مرغ را دزديدی، اگر میگوئيم تجاوز به حريم هوايی يا صدام نيافتيد که آمد اينجا را بمباران کرد شما هم که سيگار میکشی، بابا اين آقا نشسته میخواهد نفس بکشد تو هوای او را آلوده و تجاوز به حريم… سيگاری هم که توی اتوبوس و آن هم يک نوع تجاوز به حريم هوائی میکند، ما وقتی میگوئيم عادل نيستيم با علی فاصله داريم، بايد فاصلهها را روز به روز کم کنيم ياد او نباشيم که دو ميليون و صد ميليون و يک ميليارد خورد، شما هم هم، يه يک کسی اسمش (محرم) بود میگفت من ماه محرم از عشق حسين ديوانه میشوم و به شعر میگفت که: محرم در ماه محرم از عشق حسين ديوانه میشود شعرش اين بود. ديوانه شود (محرم) در ماه محرم (رفيقش گفت:) در ماه صفر هم ده ماه دگر هم. تو هميشه ديوانهای، حالا اگر بحث اين باشد که ما فاصله داريم آن بزرگ هم بنده هم هم و او هم هم، زمان شاه سخنرانی میکرديم مسجد شاه اصفهان خيلی شلوغ بود شبهای قدر سی، چهل هزار نفر مسجد و اطراف پر، من ديدم آنجا نمیشود تخته سياه گذاشت يک حديث داريم «ليس منی» پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين از ما نيست از ما نيست کسی که کلک بزند، کلاهبرداری کند و حديثهای اينچنينی از ما نيست کسی که گناه بکند گفتم الان اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد چه کسانی را از مسجد بيرون میکند پاشو، قم تو کلاهبرداری کردی، پاشو برو بيرون زکات نمیدهی، چه کسانی «ليس منی، ليس منی»، «کذب من زعم انه منا» اينها را گفتم فردا ديدم اصفهانیها يک طنزی برای ما درست کردهاند اصفهانیها خوش چيزند، مبتکرند، تو خيلی کارها از جمله اين. گفتند: ديشب فهميدی چی شد؟ قرائتی آمد يک بحث شروع کند که اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد دست چه کسانی را گرفته و از مسجد بيرون میکند، کلاهبردار و خمس ندادهها، بيرون رفتند و خلاصه گوش میداديم ديديم صدا قطع شد فکر کرديم برق قطع شده بعد فهميديم امام زمان (عليه السلام) دست خود قرائتی را هم گرفته از مسجد بيرون کرده (خنده حضار) حالا. با توجه به اين خط که اميرالمؤمنين داده فاصله ما زياد است آقايان بيت المال را توپ توش نبنديد فردا يا امروز دير يا زود همه ما میميريم حالا اين اشتباهی که کرديد زود جبران کنيد. اميرالمؤمنين سريع جبران کرد آقا جون، حالا ماشين بيتالمال را استفاده شخصی کردی سريع يک ماشين شخصی داری يک سال عوض او، بگو خدايا من ساعتها از ماشين دولت استفاده شخصی کردهام حالا از ماشين شخصیام کار دولتی میکنم يه جوری جابجا کنيم مثل حضرت امير (عليه السلام) فرمود: با اين پول عسل بخر بريز سر مشک تا آن ملاقهای که از عسل برداشته شده جايش پر شود تا يادتان هست که چه کردهايد جبران کنيد ماه رمضان هم وقت اين کار است چقدر تا حالا پول در مالت هست خمس سادات و حق فقرا را ندادهای و اينور و آنور کم و زياد کردهای تا يادت هست جبران کن اينها حق است قبل از آنکه بميريم خودمان را پاک کنيم.
خدايا! تورا به حق محمد و آل محمد ما را با علی و رفتارش آشنا و توفيق پيروی از اين راه را مرحمت بفرما.
(البته نمونههای جاندار و زنده دارم که چه افراد اولياء خدا داريم که چقدر درباره بيت المال احتياط میکنند.
خدايا! آنها را هم به سلامت بدار، و اينهايی که تقوايشان میلغزد و کم میآورند، يعنی پشت بام میخواند بروند ولی نردبانشان دو پلهای است و دينشان به اندازه بارشان نيست به آنها هم تقوای و ايمان بيشتری مرحمت بفرما.)
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»