متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/8/25
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
اگر خداوند اراده کند انشاء الله بخشهای رمضان امسال درباره سيما و سيره پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلّم) خواهد بود و اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) ولی چون عنوان ما درسهايی از قرآن است در سايه قرآن سيره را بررسی میکنيم.) قرآن میفرمايد: «ولقد کان لکم فی رسول الله اسوة» پيامبر برای شما الگوست. ماه رمضان ماه قرآن است. خوب است که هر چه میگيريم از قرآن بگيريم، بجای خوابها، شعرها، قصهها تاريخهايی که چند درصدش درست و چند درصدش بافتنی است شعرهايی که بعضی درست و بعضی غلو و مبالغه است خوابهايی که بعضی صادقانه و بعضی، شتر در خواب بيند پنبه دانه، به جای چيزهايی که چند در صد درست و چند در صد نادرست است بيائيم سر سرچشمه واقعی و از قرآن استفاده کنيم. قرآن کتاب عجيبی است، کتاب اميد است به انسان اميد میدهد که کارهايت حرام نمیشود. «فمن يعمل مثقال ذرة» ذرهای کار بکنی هدر نمیرود کتابهايی است که تشويق میکند خوبها را، کتاب اخطار است، کتاب نعمتهاست، نعمتهای خدا را ياد میآورد. نعمتهايی را به انسان تذکر میدهد کتاب عقل و منطق است، کتاب فطرت است، کتاب هنر و تاريخ است و کتاب، قرآن، حالا.
بیش از هزار مرتبه خطاب قرآن به پیامبر
ما در سايه قرآن به پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلم) نگاه کنيم. ديشب ما موفق شديم که ديديم جاهايی که خدا نام پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلم) را برده حدوداً هزار بار در قرآن به پيامبر میفرمايد: «تو» از اين هزار بار من ده، دوازده تا را بگويم، اينقدر پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلم) مورد توجه خداوند است يه وقت میگويم که به ابرويت قسم و به چشمت قسم، قربان چشمات، دستهايت، کفشهايت، خاک زير کفشهايت، پيداست خيلی طرف جذب شده که اين رقمی صحبت میکند، هزار بار تقريباً خداوند در قرآن به پيامبر میگويد: «تو» ببينيد: «قرتيک» منطقه تو، «بيتک» خانه تو، «اهلک»، «قومک»، «ثيابک فطهر»، «لسانک»، «صدرک»، «الم نشرح لک صدرک»، «ظهرک»، «يدک»، «عنقک» گردن تو، «عينک» چشمهايت، «جناحک» بازوهايت، «فؤادک»، «نفسک»، «وجهک» صورتت «نساءک»، «بناتک»، «قلبک»، «حولک»، «عندک»، «صلوتک»، اين نمونه اين است که اينقدر قرآن به پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلم) توجه دارد. حدود هزار بار با «کاف و خطاب» يا مشابه آن خطاب بشود خيلی مهم است. در «من لايحضر» حديثی داريم: که خدا به موسی (علیه السلام) فرمود: «اماعلمت ان محمداً (صلّی الله عليه وآله و سلم) افضل عندی من جميع ملائکتی و خلقی» نمیدانی که محمد و اهلبيتش «عليهم السلام» از همه فرشتهها و خلق پهلوی من مهمتر است. صفاتی که انبياء دارند پيامبر ما (صلّی الله عليه وآله وسلم) دارد. صفات انبياء هر چی انبياء ديگر دارند پيامبر ماهم دارد. تمام کمالات انبياء برای پيامبر ما (صلی الله عليه وآله و سلم) هست، کمالات انبياء.
سلام خدا به پیامبران در قرآن
عبوديت: در سوره صافات اسم انبياء را که میبرد همهاش میگويد اين انبياء بنده خالص خدا بودند «سلام علی آل ياسين انه من عبادنا»، «سلام علی نوح فی العالمين انه من عبادنا»، «سلام علی ابراهيم انه من عبادنا»، خداوند سلام میکند بر پيشوايان بعد میگويد اينها عبد ما بودند، اين عبوديت يکی از کمالات است که انبياء داشتند گاهی میگويد: «نعم العبد» خوب بندهای هستند اينها، بعد همين «عبوديت» پيامبر ما هم دارد «اسری بعبده»، «واشهد ان محمداً عبده» بعد میگوئيم «رسوله»، عبوديت کمالی است که انبياء دارند پيامبر ما هم (صلّی الله عليه وآله و سلم) دارد.
2-مخلص و مخلص: میگويند فلانی آدم مخلصی است يعنی اخلاص دارد يعنی گول و ريا و دوز و کلکی در کارش نيست فقط برای خداست. «مخلص» يعنی برای خدا، «مخلص» يعنی خدا او را انتخاب کرده برای خودش. پس «مخلص» يعنی خدا را انتخاب کرد. «مخلص» يعنی خدا او را انتخاب کرده، «مخلص»: يعنی اين خدا را میخواهد، «مخلص» يعنی خدا اين را میخواهد، آدم اگر «مخلص» شد، «مخلص» هم میشود، اخلاص:
اخلاص در عمل، ويژگی اوليای خدا
«انا اخلصنا هم بخالصة ذکری الدار» انبياء را به درجه اخلاص رسانيديم. «انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار» بعد میبينيم پيامبر ما (صلّی الله عليه وآله و سلم) میفرمايد:
«ان صلاتی و سنکی و محيای و مماتی اله رب العالمين»: خدايا نماز و عبادتهايم، نفس کشيدن و نکشيدنم، همهاش مال تو، دربست مال تو.
– حق گرايی: قرآن وقتی تعريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) را میکند، میگويد: «حنيفاً»: يعنی:«حنف»، يا «جنف» «بارح جيمی» يکی نقطه ندارد «حنف» گرايش به حق و «جنف» گرايش به باطل. پيغمبر ابراهيم میگويد: «حنيف» بود. بعد میگويد: به مردم بگو: «منم، انی هدانی ربی، اننی هدانی ربی الی صراط مستقيم دينا ملة ابراهيم حنيفاً و بذلک امرت»
– تسليم حق بودن: انبياء تسليم حق بودند وقتی خدا به پيامبر میگويد ابراهيم بچهات را بکش فوری میخواباند، چاقو را میگذارد بعد میگويد: بردار نمیخواستم خونش ريخته شود میخواستم ببينيم تو دل میکنی يانه؟ ديدم دل کندی، اين رقمی تسليماند. القابی که پيغمبر ما (صلّی الله عليه و آله و سلم) هم همينطور بود. القاب پيامبرها را من يک نگاه اجمالی برايتان بياندازم؛ «صالح» در قرآن آمده که به پيامبر میگويند صالح «محسن»، «صديق»، «صابر»، «امين» «تقی»، «صادق الوعد»، «شکور»، «فاکر»، «مرضی»، «اواب»، «اوان» «وجيه»، «سيه»، «قانت»، «ذی العدل»، «ناصح»، «ذی الايد». تمام لقب هايی که، کمالاتی که آمده برای پيامبر ما هم آمده. اين اجمالا سيمای پيامبر ما در قرآن،
و امکاناتی که بايد بگوئيم راجع به پيامبر ما (صلّی الله عليه وآله و سلم) چه جوری بوده
1 «ما استيغظ من نوم الما خرلله ساجداً»: هر وقت از خواب بيدار میشد اول سجده میکرد.
2 «کان احسن الناس صوتاً بالقرآن»: خوش صدا بود قرآن که میخواند.
3 «يبکی حتی»: آنقدر گريه میکرد تا جايی سجادهاش تر میشد.
4 «ما رأی مقدما فی بين جليس قط»: روبروی مردم پاهايش را دراز نمیکرد.
5 «لا يقطع علی احد کلامه»: کسی که حرف میزد سخن او را قيچی نمیکرد. بگذار حرفش را بزند.
6 «لايجلس و لايقوم الما علی ذکرالله»: می نشست و پا میشد از خدا غافل نبود.
برخورد پيامبر با مهمان
7 «اذاتاه الضعيف اکله معه و لايرفع يده حتی رفع الضعيف يده»: مهمان که میآمد پهلوی او می نشست و اول دست به غذا میبرد نمیخورد ولی با نان و اينها به يه نحوی خودش را مشغول میکرد که قبل از مهمان شروع کند تا مهمان دست بکشد بعد برود تا غذا به دلش بچسبد. امام رضا (عليه السلام) روزهای آخری که زهر او را اذيت میکرد. چون با بردهها و غلامانش با هم غذا میخوردند حضرت هم نشسته بود غلامان غذا میخوردند خبر نداشتند که امام دارد اذيت میشود، تا بردهها غذا خورده و بيرون رفتند. امام رضا (عليه السلام) افتاد روی زمين و غلطيه خيلی، گفتند چی شده؟ گفت: اين زهر دارد مرا آتش میزند گفتند الان، گفت: نه خيلی وقت است، چرا حالا میگويی، گفت من ديدم اگر آخ بگويم اين بردهها غذا به دهانشان مزه نخواهد کرد. من گفتم اگر میسوزم که اين بردهها غذا به دلشان بنشيند اين مقدار توجه مثلاً به مهمان.
8 «ما صافح رجلا قط فنزع يده حتی يکون هوالذی ينزع يده منه» با کسی که دست میداد نگه میداشت اگر او شل میکرد پيامبر (صلّی الله عليه و آله وسلم) شل میکرد. تا او دست را نگه داشته بود پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلم) دست را نمیکشيد چون وقتی دست را میکشی يعنی نمیخواهم ديگه با تو دست بدهم، همينطور دست را نگه میداشت اگر او شل کرد پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلم) شل میکرد. داريم اخلاق پيامبر را میگوئيم که چه جوری بود؟
9 «لا يذم احداً»: مذمت و انتقاد از کسی نمیکرد.
10 «لا يعيره»: «تعيير» يعنی عيب کسی را نقل نمیکرد.
11 «لا يطلب اثراته»: دنبال لغزش مردم نبود. که کسی چه عيبی دارد.
12 «ما کلم بکنه عقله»: پيامبر (صلّی الله عليه وآله و سلم) به مقداری که خودش میفهميد با مردم صحبت نمیکرد به مقداری که مردم میفهمند صحبت میکرد و میگفت ما مأموريم طبق عقل مردم حرف بزنيم. نه آنکه بلديم بگوئيم اونی که میفهمند بگوئيم.
13-«کان يستاک فی کل مرة قام من نومه»: پيامبر ما (صلّی الله عليه وآله و سلم) جوری بود که هر وقت از خواب بيدار میشد مسواک میزد.
14-«اذا بشر بجارية قال ريحانه»: زمانی که خبر میدادند که فلانی دختر زائيده میگفت دختر ريحانه، يعنی گل خوشبوست. «رزقها علیالله» رزقش با خداست. يعنی دختر و پسر برای پيامبر فرقی نمیکرد.
15-موهايش را شانه میکرد، معلوم میشود موهای بلندی داشت که شانه میکرد.
16-در جبهه به دشمن از همه نزديکتر بود.
17-«کان ينفق علی الطيب اکثر مما ينفق علی الطعام» پول عطرش بيشتر از پول غذايش بود.
18-«ما اکل متکناً» غذا که میخورد به حالت تکيه نبود مثل برده مینشست، متکبرانه غذا نمیخورد که تکيه بدهد غذا بخورد.
19-«ليسر اصحابه بالملاعبه اذارده مغموماً» اگر يکی از اصحابش میآمدند پيامبر (صلّی الله عليه وآله و سلم) میديد غمزده است غصه میخورد با او شوخی میکرد. که اين را بخنداند. ببينداين را میگويند جامع. آخه بعضیها مسواک میزنند مرد جنگ نيستند، جبهه میروند دندانهايشان زرد است مسواک نمیزنند بعضی ملا و نمیتوانند حرفهايشان را طبق فهم مردم بزنند هی بال، بال، سطح بالا حرف میزند. کسی که عقل کامل باشد ولی در سطح آدمهای عادی حرف بزند، حرف کسی را قطع نکردن، دست دادن به کسی و نکشيدن (سر سفره برای اينکه به دل کسی بچسبد قبلاً شروع کردن، و حتی اگر سير میشود با لقمه آدم ور برود که مهمان، چون اگر صابخانه بيايد که مهمان روش نمیشود بخورد، مهمان خيلی احترام دارد.
حديث داريم: از مهمان نپرس غذا خوردی يا نه؟ ممکن است 32 بار خورد، خانه شما 33 بار بخورد، نپرس غذا خوردی يا نه؟
حديث داريم: از مهمان نپرس اين غذا را بياورم يا آن غذا را اگر دو رقم داری هر دو را بياور.
حديث داريم: نپرس چی میخواهی نپرس خوردهای يا نه؟ خوب داريم پيامبر را صحبت میکنيم که چه جوری بود.
20-«بعيد الحکمة ثلاته» حرف وقتی حرف میزد سه بار تکرار میکرد تا آنها که کند ذهن هستند و در دفعه اول نمیفهمند. اين خوب است که يک گوينده اگر يه حرفی میزند که يه خورده فنی است يه کلمه آسانی، مثلاً ساندويچ، نان و تخم مرغ و گوجه، که اگر کسی نفهميد ساندويچ چيه؟ از تخم مرغ و گوجه بفهمد. اگر مثلاً میگويد در اين مقطع زمانی، کسانی نمیفهمند مقطع چيه. بگويد حالا، در اين مقطع زمانی و حالا. اگر میگويد در روند تکاملی تاريخ و همينطور که پيش میرويم. يعنی کلمات ساده را بغل کلمات فنی قرار بدهد که اگر طرف فنی را نفهميد، ساده را بفهمد.)
حديث داريم: حضرت رسول يه حرفی که میزد سه بار میگفت که مردم بفهمند، مردمی هم که دير رسیدند بفهمند.
21-حديث داريم: «يحدث حديثاً لوعده العاد لأحصاه» حضرت حرف که میزد جوری حرف میزد که اگر میخواستی کلماتش را بشماری میشد. الان خود بنده يه اشکالی که دارم اين است که بعضیها میگويند که در تلويزيون تند حرف میزنی، به خصوص آن هايی که بايد زبان محلیشان را برگردانند به زبان ديگر، مثلاً خودش يه زبانی دارد با زبانی دارد زبان خودش حرف میزند، عرب، ترک، زبان فارسیاش بعضیها قویاند و بعضی متوسط آنی که متوسط است اگر تند، تند توی تلويزيون حرف بزنم نمیتواند با من بدود يعنی میدود ولی اذيت میشود، حضرت جوری حرف میزد که میگويد که: «يحدث حديثاً»: جوری حديث میگفت، لوعده العاد، ديدهايد بعضیها جوری حرف میزنند که اگر بخواهی حرفش را بنويس، جوری شمرده میگويد که طرف میتواند بنويسد: «لوعده العاد لأحصاه»
22-حديث داريم: «اذا عطسل» وقتی میخواست عطسه کند «يخفض صوته» صدايش را میآورد پائين «تلقاه بثوبه» لباسش را روی صورتش میکشيد «خمر وحبهه» صورتش را میپوشانيد. عطسه نمیکرد تا ذرات ترشحش منتقل شود و اگر احياناً مريض هست منتقل شود، بد عطسه نمیکرد، اصلاً بعضیها افتخارشان به اين است وقتی عطسه میکنند مجلس تکان میخورد، کيف هم میکند متل اينکه از کمالاتش میباشد. بعضیها کمال ديگر هم ندارد. هنرش به عطسه است. حديث داريم وقتی حضرت عطسه میکرد، «نحفض صوته» صدايش را میآورد پائين، «تلقاه بثوبه» لباسی را میکشيد روی صورتش «و خمر وجهه» صورتش را میپوشانيد. پيامبر چه جوری بود بحث امروز ما اين است که پيامبر چه جوری بود؟
23-«لم تکن فاحشا» حرف زشت نمیزد.
کنترل زبان در برخورد با مردم
24-«لا يخبری بالسئيه مثلها» کسی بهش بدی میکرد به آيه قرآن عمل میکرد که: «ادفع بالتی حی احسن» نمیگفت حالا که يه فحش دادی، بابات، نه نه است، جد و آبادت است. اگر يه کسی يه عيبی، جسارتی هم میکرد حضرت میبخشيد.
25-«لم يکن سباباً و لا لعاناً» لعنت به کسی نمیکرد «و لا فحاشا»
26-«و لا فحشا» فحش به کسی نمیداد.
27-«طويل الصمت» خيلی کم صحبت میکرد.
28-«قليل الضحک» خندهاش کم بود و تبسمش زياد قهقههاش کم بود، «ضحک» يعنی خنده «تبسم» يعنی لبخند. پيامبر لبخند خيلی داشت، حرف و سخنرانیاش با لبخند بود. لبخند داشت اما قهقههاش کم بود.
29-«کان اصحابه يذکرون عند الشعر و اشياء به امورهم» دورش جمع میشدند يکی شعر و هر کسی يه چيزی میگفت: «فيضحکون» قه قه میخنديدند و اما پيامبر و «يتبسم» پيامبر هم يه لبخندی میزد اگر افرادی دورش جمع شدند آخه بعضی افراد يه جوریاند، يه جوری هستيم که هيس يعنی جرأت نمیکنيم حرف بزنيم پيامبر ما جرأت میکردند دورش جمع میشدند شعر گفته و از هر دری حرف میزدند و قه قه میخنديدند آن حضرت هم لبخند میزد يعنی مردمی بود، حالگيری نمیکرد که اخمو باشد بگويد: مثلاً میخواهيم جک بگوئيم برويم پشته میخواهيم بخنديم برويم بيرون نمیشود.
30-«رکب حماراً» سوار الاغ میشد «واردف و رائه اسامه» گاهی هم به اسامه میگفت بيا پشت سرمن بنشين، اين الاغ جانش خوب است قوی است میتواند دو تا را بکشد بيا سوار شو. «و هو يعود سعد بن عباده» سعد بن عباده يکی از اصحاب بود میخواستند بروند عيادت (الاغ گفت تو هم بيا پشت سر، دو پشته سوار میشد خيلی کارمان باقی دارد تا به اينها برسيم، الان در جامعه ما آدم سراغ داريم که پشت سر آقا نماز نمیخواند چرا میگويد آقا ساعت مچی است، میگويد: ساعت آقا مثل سطل چاه بايد بيايد بالا، اگر آقا بچههايش جرأت نمیکنند با بابا بگويند و بخندند، يعنی پدری خودش را، خفه شود، حرف نزن، برو گم شو، بچه حرف نمیزند، اصلاً يه دنيا تکبر، پهلوی پيامبر میآمدند شعر میخواندند، گپ میزدند، میخنديدند پيغمبر هم يه لبخند میزد، حتی حديث داريم: گاهی وقتها يه چيزی میگفتند به قول ما جک، پيغمبر خندهاش نمیگرفت اما برای اينکه طرف خيط نشود احتياطاً لبخند میزد، يعنی طرف چيز نشود)
31-«ما ضرب خادماً قط ولاامأة قط» هرگز دست روی زنش بلند نکرد، يک مرتبه هم دستش را روی زنش بلند نکرد و روی خادمش.
32-«و ما نيل منه شيئاً فانتقم صاحبه» اگر کسی به او جسارت میکرد نمیگفت اين عوض اون.
(الله اکبر چقدر ما از پيامبر داريم خدايا ما را بيامرز، سراغ دارم مهمی را که ديدن مهمی رفت، بهش دست داد تا او رفت دست بدهد دستش را کشيد گفت اين در عوض آن که يازده سال پيش آمدم ديدنت تو ديدن من نيامدی. اوه اوه اوه اينقدر کينه، سرکه هفت ساله شنيده بوديم، ولی کنيه يازده ساله، يازده سال پيش چون بازديد من نيامدی حالا بعد از يازده سال، گفت اين عوض آن بله گاهی وقتها روز طنز است مثلاً میخواهند حالا بگويند و بخندند. يه بار ماه ربيع روز شادی بود چند تا طلبه خواستند با استادشان حاج شيخ عبد الکريم حائری مؤسس حوزه علميه قم نقل شد که گفتند امروز شوخی کنيم به هر حال، ماه ربيع است گفت: تا آقا رفت بالای منبر ما بلند شويم و برويم خوب است تا بسم الله الرحمن الرحيم برويم دماغ آقا بسوزد، خبر نداشت يه مرتبه طلبهها رفتند فهميد که طراحی بوده، گفت خيلی خوب دماغ مرا سوزانيديد پس بيائيد برايتان بگويم. از لب درب برگشتند ببينم استاد دماغ سوخته چی میگويد، بنشيند برايتان بگويم تا نشستند او هم از منبر آمد پائين و رفت. (خنده حضار) گفت: خوب اين عوض آن. اين يه وقت مقام، مقام طنز است. حالا يه روز به يه مناسبتی میخواهند بخندند حسابش جداست اما انسان نبايد کينه دل باشد به هر حال.)
33-اما حسن (عليه السلام) فرمود: «تغضبه الدنيا» به خاطر دنيا غضب نمیکرد. اگر خلاف میديد دينی حساس بود، اما به خاطر دنيا که من گفتم عدس پلو، چرا پلوماش پختی، من گفتم آبگوشت چرا پنير آوردی، من گفتم اين رنگ چرا اون رنگ چيزهايی که، آنقدر توی خونهها بين زن و شوهرها و بچهها من اين رنگ چرا اون رنگ چرا اين رقمی، اون رقمی ساختی، من گفتم مشهد چرا رفتيم شيراز من گفتم، سبز رنگ لباس، ساختمان، امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلّی الله عليه و اله و سلّم) درباره اين مسائل در عمرش اصلاً عصبانی نشد.
34-«و لا يغضب لنفسه»: برای کارهای شخصی هم عصبانی نمیشد. افرادی میآمدند پهلوی پيامبر (صلّی الله عليه و اله و سلّم) میگفتند فلانی چنين و چنان، میگفت: عيب مردم را به من نگوئيد میخواهم وقتی نگاه به مردم میکنم نسبت به همه خوشبين باشم، شما میآئيد درباره او میگوئيد وقتی نگاهم به او خورد میگويم اين، اون است که عيبها را دارد، نگوئيد تا من وقتی نگاه به همه میکنم روحم کدر نباشد. اين سيره پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلّم) است.
(وقت ما تمام شد. اخلاقش، برخوردش، لبخندش، حرف زدن با مردماش، عبادتش، مسواکش خط اول جبههاش، زنداری و خادم داریاش، بچهداری و عبادتش، حالا ما چند جلسه درباره سيره پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلّم) صحبت خواهيم کرد.)
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد پيامبرت را به ما بشناسان وما را توفيق بده از بهترين امت پيامبرت باشيم.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»