متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/8/16
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان امسال سيره پيامبر را میگوئيم پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چه جوری بود. چون قرآن داريم: «ولقد کان لکم من رسول الله اسوة» همه تان بايد فتوکپی پيامبر باشيد، ما ببينيم پيامبر چه جوری بود حالا ما که نمیتوانيم مثل پيامبر باشيم سعی کنيم کمی به پيامبر نزديک بشويم خود حضرت امير (علیه السلام) فرمود: شما نمیتوانيد مثل من باشيد، ولی يه جوری باشيم ضد پيامبر هم نباشيم، ضد امير المؤ منين هم نباشيم در خط او باشيم، در خط او باشيم ديگه باقی اش را میبخشند جلسه قبل مطالبی گفتم،
رحمت پیامبر نسبت به امّت
توی اين جلسه: خيلی پيامبر رحمت داشت اصلاً پيامبر ما؛ «رحمة للعالمين» رحمت همه بود. اين، پيامبر ما پيامبر رحمت بود. يه آيه داريم قرآن که حضرت عيسی (علیه السلام) به خدا میگويد: «ان تعذبعم» اگر مردم را به خاطر عمل بدشان عذاب کنی «انهم عبادک» بنده خودت هستند هر کاری میخواهی بکن «و ان تغفرلهم فانک انت العزيز الحکيم» در شأن تو بخشی است تو عزيزی تو حکيمی. اين آيه قرآن است وقتی پيامبر اين آيه قرآن را خواند. «فرفع يده» پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دستهايش را بالا برد گفت: من رسيدم قرآن میخوانم به اين آيه رسيدهام که «ان تعذبهم» نکند خدا امت مرا عذاب کند گريه میکنم که مبادا خدا امت مرا عذاب کند. خداوند به جبرئيل گفت؛ «اذهب الی محمد» برو سراغ محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) «و قل»به پيامبر بگو «انا سنرضيک فی امتک» من يه کاری میکنم که تو راضی بشوی. واقعاً صلواتهايی که میفرستيم بايد با جگر و جان صلوات بفرستيم که 1400 پيش اشک میريخته که نکنه ما گرفتار قهر خدا بشويم اين پيامبر.
عيادت پيامبر از بيماران
(و حيف نيست شما بچه دار میشوی اسمت را پيامبر نمیگذاری، توی هر خانهای يک پيامبر يه محمد يه علی، يه زهرا باشد. «فأخبره» بهش بگو خدا گفت: «انا سنرضيک فی امتک و لا نسوءک» ما نمیگذاريم تو غمناک باشی حتی در مقابل يه آدمهايی پررو و بی حيا، يکی آمد توی مسجد پيامبر شروع کرد ادرار، مسلمانها ريختند او را بزنند. گفت بگذار ادرارش را بکند، گفت بيا آقا جان مسجد محل اجتماع مسلمانانها و جای نماز و ذکر خدا است چرا همچنين کردی؟ حالا آب بياوريد من بشويم، آبی آوردند و شروع کردند شستن. يعنی حتی نسبت به افراد بسيار، حالا ما اگر توی مسجد اگر جارتی بکند از مسجد جوری بيرونش میکنيم که وصيت کند بچه هايش هم مسجد نيايند.)
– اگر سه روز يه نفر را نمیديد سئوال میکرد. «ان کان غائبا دعی له» اگر میگفتند سفر است میگفت: خدايا سفرش را بی خطر کن، «ان کان شاهدا» اگر توی شهر بود و نمیآمد میگفت برويم خانهاش، ديدنش، «ان کان مريضاً عاده» اگر مريض بود عيادتش میکرد. يعنی بيش از سه روز اجازه نمیداد کسی رفيقهايش را نبيند حالا مثلاً رفتار ما گاهی زهرا خانم و زهره خانم 9 ماه با هم قهر هستند که چرا در عروسی فاطمه خانم به او گفتند برو توی سواری به اين گفتند برو توی اتوبوس، دو تا حاجی با هم قهر هستند که چرا به او کانادا دادند و به او پپسی، مسائل جزئی و يک کلمه. سه روز بيشتر، حديث داريم: اگر دو مسلمان سه روز باهم قهر کنند و اگر روز چهارم بهم تلفن نکرده و احوالپرسی نکنند و آشتی نکنند، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اينها از دايره اسلام واقعی خارجند.
تواضع پيامبر در برابر محرومان
«کان اشد امن العذراء فی حذرها»: از عروسی که دفعه اول داماد را میبيند، البته عروسهای قديم خيلی با حياء بود، چون عروسهای امروز شش ماه قبل ا زاينکه داماد را ببينند میروند توی پارک بستنی میخورند (خنده حضار) بعضیهاشون، هنوز هم عروسهای، ولی مسئله خجالت توی عروس يه کمال است، زن برایاش کمال است که هر چه میتواند عفتش بالا باشد برای او ارزش است. پيامبر را که میخواهد تشبيه کند «کان اشد حياءاً من العذراء فی حذرها» مثل دختر باکره در شرايط خاص مثلاً روش نمیشود با داماد چيزی بگويد پيامبر با حياء بود، يکی از چيزهايی که ما بايد به آن توجه کنيم مسئله حياء است، بچهها نسبت به پدر، دختر نسبت به پدر و پدر هم نسبت به بچهاش حيا داشته باشد، تو چرا همچنين کلمهای به پدرش گفتی، خيلی وقت پدر و مادرها فکر میکنند که حق دارند فحش بدهند، شما حق داری نه حق فحش، چرا به بچه گفتی نکبت، احمق. سئوال: آيا پدر و مادر جايز است به بچهاش بگويد احمق؟ نکبت، برگم شو؟ حياکم رنگ شده، جسارت میکنند نه پدر و مادر حق دارد جسارت کند نه اولاد، حتی حديث داريم که: اولاد وقتی میخواهد حرف بزند صدايش را زير صدای پدر بگذارد، يعنی: اگر پدر من گفت محسن بايد بگويم بله نه (بلند) بله اگر درجه 13 دارد من14 حرف نزنم من بايد نمره 12 حرف بزنم. حديث داريم که: صدای شما زير صدای پدر و مادر باشد. نه بالای آن، حديث داريم.
مسئله حيا ساختمانها دارد بی حيا شده، اول آشپزخانه اوپن بود، بعد حمامها، بعد مستراحها اوپن میشود، همه، همديگر را میبينند، اصلاً همه ديوارها اوپن شده، اونورو اينور پيدا، يه مقدار ساختمانها و کلماتی که گفته میشود بايد با حياء باشد، اصلاً فيلمهای تلويزيون بعضی هايش بچهها را بی حيا میکند، توسعه جسارت و حياست، احترام چيزی، مايه جشن فارغ التحصيلان دانشگاه بود دعوت شديم برای سخنرانی تهران ما هم فکر کرديم که همه اينها مثلاً بايد يک بحث سطح بالا بگوئيم يه چيزهايی جور کرده بوديم، که رئيس دانشگاه رفت خير مقدم بگويد. گفت آقايان خير مقدم میگوئيم، سپس آقايان فارغ التحصيل امروز که شما تشريف میبريد من تقاضايم به عنوان رئيس دانشگاه اين است شما سالی يک تلفن به ما بکنيد، گفتم آخ آخ يعنی ما بايد وضعمان به اينجا برسد که رئيس دانشگاه برای يک تلفن به دانشجو التماس کند. اين سقوط اخلاق است، شاگرد بايد به استاد بگويد: «بنفسی انت»، خدا جون مرا قربانت کند، «روحی لدالفداء» خداجون مرا قربانت کند ما بايد نسبت به معلم و استاد و مربی عشق بورزيم نسبت به روحانی محل دين را از او گرفتهام عشق بورزيم چرا ما بايد تقاضا کنيم که خواهش میکنم يک تلفن کنيم فارغ التحصيلها بايد يادشان نرود که اين معلم کلاس اولشان است و او بعضی از شاگردها سوادشان از استادشان بيشتر بشود ولی در عين حال او حق استادی دارد. مسئله حيا و ادب و احترام کم رنگ شده، افراد توی اتوبوس نشستهاند 120 کيلو زن حامله وارد میشود يکی پا نمیشود، پيرمرد وارد میشود احترام نمیگذارند. بچه بغل کسی پا نمیشود، بابا يه زن حامله و بچه بغل، پيرمرد وسيه، استاد، مريض پاشو جايت را بده.)
– «لايسئل من شی الما اعطائه»: هر کسی میگفت چيزی بده بهش میداد. حالا امام حسن (علیه السلام) که قربانش بروم نگفته میداد. امام حسن مجتبی (علیه السلام) ديد يه کسی نگاه، نگاه میکنه، پرسيد چرا بمن نگاه میکنی؟ گفت: خيلی اسبت قشنگ است. پياده شد گفت: بگير افسارش را مال تو، اگر تو جذب اسب من شدی مال تو.
يه کسی که دلش به يه چيزی برات شد بهش بدهيد؛ يکی از وزرا میگفت: يه جانبازی پايش را در جبهه داده بود و در ويلچر نشسته بود ما رفتيم روبوسی کنيم، گفت آقای وزير چه عطر قشنگی بوی عطر از شما میآيد اين شيشه عطرت را میشود به من بدهی، میگفت: اين جانباز پايش را در جبهه برای اسلام داده ولی من دلم نيامد شيشه را بدهم گفتم، فکر کردم اين جانباز است، عطر را هم دوست دارم، گفتم يک شيشه عطر برايت میخرم، گفت میخواهی بدهی همين را بده منم سفت گفتم نمیدهم، يکی میخرم سالها وزير بود. میگفت خلاصه نداديم و رد شديم يه مقداری که آقای وزير میرود ادرارش میگيرد میرود ادرار کند تا پا میشود شيشه عطر میافتد توی مستراح و میرود. آقای وزير میگويد درب مستراح را بستم و يک ساعت به خودم سيلی زدم که چيزی که در راه خدا ندهی جايش در مستراح است. اين را خود وزير برای من میگفت. يه کسی که چشم دارد به يه چيزی حالا يه دختر و پسر همديگر را میخواهند، هر دو، يه وقت مصلحت نيست، پسر فاسد و فکر حلال و حرام نيست و دختر توراهم بگيرد لقمه حرام بهش میدهد، بچهها گرايش فساد پيدا میکنند و يه وقت بچه و پسر خوبی است، ايشان آخه من دلم میخواهد همچی، همچی باشد، دختر نمیدهد و دنبال يه آدم پولدار میگردد. وقتی اين چنين میکند، خدا سيلیاش میزند، هر چه خواستگار سراغ دخترش آمد نداد گفت من پولدار میخواهم و در دعايش هم میگفت خدايا يک داماد خرپول قسمتت من کن میگفت خدا داماد قسمت من کرده خر هست ولی پول ندارد، اينطور نيست که شما هر چه بخواهی بهت بدهند قرآن يک آيه دارد میگويد: آنها که سراغ دنيا میروند فکر نکنند که به آن میرسند: «و من اراد عاجله ما نشاء مزيد»: کسی که به فکر دنياست يه مقداری برای هر کس بخواهيم.
يعنی وقتها افرادی زن نمیگيرند برای اينکه دختر فلانی را بگيرند، شوهر نمیکنند که دامادشان فلانی بشود. آخرش هم به آن، اگر يک مواردی است که پسر و دختر بهم میخورند کيف هستند، اين براديها، عموها، دايیها، خواهرها، پدر و مادرها چوب لای چرخ نگذارند، اگر همديگر را میخواهند،گيری هم که ندارد، گير شرعی ندارد اقدام کنيد، راجع به سيره پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) صحبت میکنم.
– «اوسع الناس صدراً»: خيلی سعه صدر داشت، فرق بين پيغمبر ما و باقی پيامبران اين است، باقی پيامبران از خدا میخواستند که بدهد بعد خدابهشان میداد پيامبر ما را نگفته بهشون میداد. موسی گفتند تو پيامبر شدی گفت: اگر من پيامبرم يا اله بده: «رب اشرح لی صدری» يعنی خدا يا سعه صدرم بده موسی (علیه السلام) سعه صدر از خدا خواست و خدا بهش داد. اما پيامبر ما نخواسته خدا بهش داد. خداوند میفرمايد: «الم نشرح لک صدرک» موسی سعه صدر خواست، بهش داد پيامبر ما نخواسته بهش داد، سعه صدر، «اوسع الناس صدراً».
– توضعش «يجالس الفقراء»: پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بافقرای نشست الان اينطور است؟ اگر يه فقيری آمد به خاطر فقرش بغلش نشست، تحقيرش نمیکرد.
– «يخصف الغل»: خودش وصله میکرد کفشهايش را.
– «يرقع الثوب»: لباسش را وصله میکرد.
– «يحلب الشاة»: خودش بزو شير میدوشيد و گوسفند.
– «يکحن مع الخادم اذاعيسی»: وقتی خادم خسته میشد خودش خمير میکرد.
– «يمر الصبيان… »: به بچهها سلام میکرد.
الان چند نفر را داريم توی کوچه به بچهها سلام کند، اصلاً ديدهای بزرگی به بچهها سلام کند. سلام به بچهها چيز تا چيزی را گفتهاند از بچهها ياد بگيريد؛ بچههای کوچولو قهر که میکنند زود آشتی میکنند، آشتی کردن را از بچهها ياد بگيريد. زود گريه میکنند، گريه کردن را از بچهها ياد بگيريد. زود آشتی میکنند و گريه، دلشان لطيف است. خوب
– «يرکب ما امکنه» قيدی نداشت که مرکبش چی باشد، حديث داريم؛ هر چه جلو و پيش میآمد «مرة فرسا» اسب بود سوار میشد «مرة بعيرا»، «مرة حمارا» قاطر، يابو، اسب، گاو، الاغ، يعنی گير نمیداد، اگر میخواهی من بيايم بايد هواپيما برايم بخری، بليط هواپيمايی، چنين و چنان باشد خوب سيره پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را میگوئيم.
– در مجلس مینشست، در مجلس که مینشست به شخص خاصی خيره نمیشد، بعضیها وقتی نگاه میکند به يک نفر نگاه میکنند مثلاً در سخنرانی هم فقط به يک نفر نگاه میکند، به همه بايد نگاه کرد. حتی نگاههايتان را تقسيم کنيد. «يقسم لحظاته بين اصحابه»: به همه اطراف نگاه کنيد «و ينظر الی ذا والی ذاباسويه»
– از هيچ کس توقع احترام نداشت.
– مزاح میکرد ولی در مزاحش قهقهه نبود. آخه ما وقتی هم که شوخی میکنيم فکر میکنيم بايد مسخره کنيم. مثلاً سر به سرش میگذاريم، با سربه سر و هجو کسی خنده میکنيم. پيامبر مزاح میکرد ولی هيچ کس را تحقير نمیکرد.
– دورترين نقطه شهر اگر مريض بود میرفت عيادتش.
– وقتی میخواست بنشيند رو به قبله مینشست. وارد يه سالن، اطاق که میشد میديد قبله از اينور است میرفت مینشست. ما که بايد بنشينم چه اينور و چه اينور و چه اينور و چه اينور تکيه بدهيم. يعنی استفاده میکرد که جهت قبله باشد.
– وارد منزل که میشد هر کجا جا بود مینشست.
– يک مهمان که میآمد جای خودش را به او میداد. و پشتی اش را پشت کمر او میگذاشت.
– چه برده چه آزاد، چه آقا و چه نوکر، هر کس میآمد کاری داشت کار او را انجام میداد.
– گاهی نمازش را مختصر میخواند که به گرفتاری مردم برسد.
رعايت کودکان در نماز جماعت
يک روز نمازش را خواند گفتند: يا رسول الله خيلی نمازت را تند خواندی فرمود: سر نماز ديدم يه بچه جيغ میزند گفتم حتماً مادرش توی جماعت مشغول نماز است، جيغ بچه حواس مادر را پرت میکند من نمازم را تند خواندم که مادر به بچهاش برسد. الله اکبر.
– يه بار حضرت نماز خواند، نمازش را طول داد، گفتند: چرا طول دادی فرمود: در حال سجده بودم کوچولوها آمدند روی کمرم بازی کنند. ديدم کمرم ميدان ورزش شده خواستم بازی بچهها به هم نخورد.
برخورد پيامبر با ستايشهای بیجا
خوب – به قدری عطر مصرف میکرد که توی کوچه که میرفت آن کوچه بو ور میداشت. و میگفتند پيامبر از اينجا رفته امام سجاد (علیه السلام) هم همينطور بود گفتند: امام سجاد (علیه السلام) کجای مسجد نماز میخواند گفتند برويد حصيرها را بو کنيد اونجا که حصير بوی عطر میدهد آنجا امام سجاد. الان مرد میآيد توی خانه دستهايش بوی پی میدهد، دهنش بوی سيگار و لباسهايش بو میدهد. حديث داريم حضرت که لباسهايش را در ديگ میجوشانيد که ضد عفونی شود.
حديث داريم: حضرت مسواک را پشت گوشش میگذاشت مثل نجارها که مداد را میگذارند، مسواکش پشت گوشش بود وقتی از دنيا رفت بدن مطهرش را برداشتند ديدند زير متکايش مسواک است.
حديث داريم: که اگر نبود که امت کارشان سخت شود میگفتم مسواک واجب است.
– يه کسی که حرف چرندی میگفت با يک قيافه کريحانه میگفت نگو اين حرف را.ها ور نزن، تحقيرش نمیکرد بلکه با قيافه کريحانه.
– هر روز 360 مرتبه «الحمدلله رب العالمين» میگفت. (درباره حقوق مردم، يکی از اشراف دزدی کرد گفت بايد چهار انگشتش را از اينجا قطع کنند. اهل سنت از اينجا قطع میکنند، شيعه از اينجا قطع میکند. دليلش هم اين است که به امام جواد (علیه السلام) گفتند: دست دزد را از کجا قطع کند چون قرآن میفرمايد: «فامطعو ايم يهما»
دست را قطع کنيم اينجا را يا اينجا را يا اينجا را. همهاش دست است مثل اينکه اگر چوب به اينجا يا اينجا يا اينجا بخورد میگوئيم دستم. وقتی میگويد دست را قطع کنيد از کجا امام سجاد (علیه السلام) گفت: از اينجا، گفتند از کجا؟ گفت: برای اينکه قرآن در يک جای ديگر میفرمايد: «وان المساجد لله» جای سجده مال خداست – جای سجده، کف دست بايد به سجده برسد. اينجا مال خداست، جای سجده مال خداست. شما اگر میخواهی قطع کنی از اينجا، گفتند از کجا؟ حضرت (علیه السلام) فرمود قرآن در جای ديگر میفرمايد: «وان المساجد لله» جای سجده مال خداست و در سجده کف است بايد به سجده برسد. جای سجده مال خداست شما اگر میخواهيد قطع کنيد بايد اينجا باشد.
– جمع شدند که اين خانه از قبيله فلان است خيلی ريشه دار است قبيله مهمی است اگر قطع او را قطع کنی فتنه میشود الا و لابد بايد دستش قطع و قانون خدا پيادده شود. من و تو نداريم، فقير و غنی هم ندارد. قاطعيت.
(پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سوء استفاده نمیکرد. آخه ما گاهی وقتها سوء استفاده میکنيم پيامبر ما يک پسری داشت از دنيا رفت بنام ابراهيم آن شبی هم که بچهاش از دنيا رفت اين شهابها در آسمان پيدا شدند. سنگهای آسمانی که جدا میشود از کرات برخورد میکند با فضا جرقه میشود. چند تا از اين شهابها قيژ، قيژ، قيژ مردم گفتند به خاطر فوت پسر پيامبر کرات آسمانی بهم خورد. حضرت فوری مردم را دعوت کرد مسجد و فرمود پسر من مثل باقی بچهها مرد، کرات آسمانی به خاطر مرگ پسر من، يعنی نمیگفت عجب هيسی بگذار اينها مريدهای خوبی هستند حالا که مريد شدهاند بگذار مريد باشند) اگر به بنده يک لقبی دادی که اهلش نيستم زير سيبيلی رد کردم مثلاً به يک دانشجو میگويند جناب دکتر، بابا من هنوز دکتر نشدم، مهندس من هنوز مهندس نشدم. اگر يه لقبی را دادند به يک کسی که اهل آن لقب نيست ولی توی دلش خوشش آمد، قرآن میگويد: قطعاً اين آدم بدبختی است: «يحبون ان يحسدوا بمالم يفعلوا» خوشش میآيد ستايش شود به کمالی که اهل آن کمال نيست. مثلاً میگويند «سيد» بگويد من سيد نيستم، دانشمند بسعه تعالی من دانشمند نيستم. اگر يک لقبی دادند به يک کسی که طرف اهل آن نيست اما توی دلش خوشش آمد قرآن میگويد: «يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا» دوست دارد ستايش شود به کارهای نکرده «فلا تحصبهم بمنازة» اصلاً احتمال نده که اين آدم رو سفيد باشد. پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هيچ خوشش نمیآمد که گاهی افراد زيادی پر رنگ برخورد میکردند حضرت میفرمود: خيلی پر رنگش کردی اين خبرها هم نيست. آخه داريم: کسی سلام کرد گفت سلام عليکم شما هم بگو سلام عليکم و رحمةالله، گفت سلام عليکم و رحمة الله بگو سلام عليکم و رحمة الله و برکاته. يه کسی رسيد به پيامبر گفت سلام عليکم و رحمة الله و برکاته فرمود: شما چيزی برای من نگذاشتی. (آن قصه چيزه را يه دفعه در تلويزيون گفتم شنيدهايد که گفتند يه سربازی مسابقه امتحان سياسی عقيدتی ايدئولوژی داری. به او گفتند خيلی آقايی که تو را گزينش میکند تا میگويد سلام عليکم و رحمة، اگر اين را گفت بگو سلام عليکم و رحمة الله و برکاته خيلی پررنگ جوابش بده اين سرباز رفت آن مسئول گزينش گفت سلام عليکم و رحمة الله و برکاته – اين ديد چيزی نماند اين هم به يه مرتبه اولا شد گفت «سبحان ربی العظيم و بحمده» (خنده حضار) همه را تو گفتی لابد بعد بايد برويم رکوع حالا اين. حضرت فرمود شورش را در آوردی.
– حديث داريم «احصوا التراب فی وجوه المداحين» آدمهای چاپلوس را خاک در دهانش بريزند. چون دارد با تملق بت درست میکند. ستارهها و سنگهای آسمانی پيدا شد گفتند به خاطر فوت پسر من است فرمود: نه بيخودی بادش نکنيد، چاپلوسی نکنيد پسر من مثل باقیها مرد که مرد. خوب
– دو کار که پيش میآمد، کار سختش را قبول میکرد. دنبال کارهای سبک نمیگشت خيلی از جوانهای ما کار هست منتهی ميز نيست، البته بعضیها واقعاً مشکل دارند بعضیها کار هست میگويد من، کار ميز میخواهم کار نمیخواهد و لذا حاضر است توی يک اداره الاف شود الان ماچقدر آدم الاف داريم توی ادارهها میگوئيم اين آقا، مسئول سرفه، آن، ايشان مسئول عطسه، ايشان هماهنگی بين عطسه و سرفه (خنده حضار) ايشان، روابط عمومی بين عطسه و سرفه. همينطور الافند و لذا هر چه دلت بخواهد توی ادارههای ما تعطيل است، در دانشگاه و حوزه متأسفانه، کم کاری و بدکاری، ما بايد باورمان بيائيد که کار مردم را راه بياندازيم چقدر ثواب دارد.
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر کسی به يک مسلمانی مراجعه کند که کارش را انجام داد کار خدا را انجام داده، خدمت به مردم خدمت به خداست.
قرآن میخواهد بگويد به مردم وام بده میگويد به خدا وام بده، «من ذالذی يقرض الله قرضاً حسناً» نمیگويد: «يقرض الناس» به مردم وام دهی ولی انگار به خدا وام دادهای.
کار کسی که توی اداره نشسته يه کارگر و کارمندی آمد گفت آقا اين را امضاء کن برو فردا بيا همچين کن و يک دقيقه از پشت صندلی پاشو بگو اينجا، اينجا همچين را بيانداز
حديث داريم: اگر کسی پا شود و کار مسلمانها را راه بياندازد قدمهايی که برمی دارد انگار در مکه سعی بين صفا و مروه کرده، هر کس کاريش داشت پامیشد کارش را انجام میداد.
– انس میگويد: نه سال خادم پيامبر بودم يکبار به من تشر نزد ايراد نگرفت.
حديث داريم: هر وقت پيامبر معما ندار شد تشکش را میداد به مهمان نمیپذيرفت او را سوگند میداد تو را به خدا.
– گاهی سخنرانی میکرد مردم میآمدند مینشستند چهار نفر جا نبود ايستادند. يه بار حضرت عبايش را برداشت ديد آقا ايستاده عبا را پرت کرد گفت ببخشيد عبا را پهن کن روی آن بنشين، روی عبای شما؟! بله عبای پيامبر اين حرفها چيه؟ اين رقمی بود که چند سال به اسلام در دل اروپا رفت ولی اين رقمی که ما الان فاصله بگيريم نمیتوانيم بچههای خودمان را هم دعوت کنيم پيامبر مااسلام را در اروپا برد و در آسيا و ما اسلام خودمان را توی مسجد و مدرسه و خانه هم نمیتوانيم نفوذ بدهيم به خاطر روشها گيرمان گير روشها، الان مشکلات علمی نداريم مشکلات علمی داريم پيامبر ما برخوردهايش اين چنين بود.
خدايا: تو رابه آبروی خود پيامبر توفيق بده خوب بشناسيم و آنطور که پيامبر میخواهد ما آن حضرت را الگو و اسوه خود قرار بدهيم و مابه قول دعا زيارت امين الله میگويد: سنته بسنن رسولک، اولياءک. مارهرو راه پيغمبر قرار بده.
رسولک: قلبش، قلب فرزندش حضرت مهدی عليه اسلام را از ما راضی بفرما.
رسولک: به آبروی زمان – رمضان – و روزه داران تاريخ رمضان و کسانی که متخلق به اخلاقهای کريمه بودهاند، تمام خيرات و برکات ايام شريفه را نصيب همه ما بفرما.
رسولک: رهبر و امت و دولت و ناموس و نسل و ناموس و دين و دنيا و انقلاب، مرز و عزت ما حفظ بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»