بسم الله
ارزش معرفت
خداوند متعال از آغاز خلقت انسان، معرفت به وجود انسان و خودشناسى را به او آموخت تا این موجود بىنظیر هستى، به موقعیت و ارزش خود آگاه شود. بدین ترتیب، تا زمانى كه انسان زنده است، باید قدر خود را بشناسد و مراقب باشد كه این ارزش والا را به هیچ قیمتى، در هیچ حادثهاى از دست ندهد. حمله به این ارزش و شكستن آن، گناه سنگینى محسوب مىشود و انبیا فرمودهاند كه شكنندگان بنیان شخصیت، ملعون و محروم از رحمت خدایند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله مىفرماید :
« إنَّ هذَا الإنسان بُنْیانُ اللّه »1.
این انسان، ساختمانى خدایى است.
شگفتآور است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله كلمه بنیان را از نظر ادبى، به كلمه مباركه «اللّه» اضافه كرده است. این اضافه، اضافه تشریحى است ؛ یعنى اضافهاى كه ارزش مضاف را نشان مىدهد. در این جا چند نمونه از زیبایىهاى ادبى به كار رفته در قرآن اشاره مىكنیم :
«یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُوا نُورَ اللّهِ»2.
در این جا كلمه نور به «اللّه» اضافه شده است. خداوند نمىگوید كه دشمن مىخواهد نور خدا را خاموش كند ؛ زیرا خود خدا خاموش شدنى نیست و هیچ قدرتمندى نیز قادر به خاموش كردن نور وجود مقدس او نیست. خداوند نمىگوید : «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللّهِ» مشركان، كفار و منافقان، در هر زمانى و نه فقط در زمان پیغمبر، جمع شدهاند تا نور خدا را از بین ببرند. هجوم براى خاموش كردن نور خدا همیشگى است، دیروز بوده، امروز هست، فردا هم خواهد بود.
تا وقتى كه آنان زیر فشار زحماتشان نابود شوند و دیگر كسى نماند كه خواهان خاموشى نور خدا باشد.
حكومت دوازدهمین گوهر ولایت
آن زمان، زمانى است كه عدل خدا به دست دوازدهمین گوهر ولایت، سراسر زمین را خواهد گرفت. آن زمان، دیگر دل تاریك، قلب مكدر و فكر پستى پیدا نمىشود كه اندیشه خاموشى نور خدا را در باطن خود بگذارند. آن زمان، زمانى استكه نور خدا قلب همه انسانها را فرا مىگیرد و مردم كمترین احساس خلأى در هیچ برنامه ظاهرى و باطنى نمىكنند و آرامش الهى در ظاهر و باطن زندگى حاكم مىشود. آن روز، روزى است كه عدالت در باطن مردم نفوذ مىكند؛ مردم در امنیت كامل به سر مىبرند و همه انسانها در این فكرند كه به همدیگر كمك كنند. جامعه در آن زمان، پیكرى واحد و بىدغدغه و اضطراب است.
امام باقر علیه السلام مىفرماید : در آن زمان، اگر یك دختر هجده ساله زیبارو، به تنهایى از وسط بازار بغداد، با شترى كه یك طرف آن، بار طلا و طرف دیگر بار نقره دارد، از بازار بغداد، یعنى جایى كه اغلب مردم، جز شكم و شهوت به چیزى نمىاندیشند،
راه بیفتد و به بازار شام برود، هیچ چشمى پیدا نمىشود كه به او نگاه بیندازد و هیچ دست هرزى نیست كه اموالش را غارت كند.
البته اكنون نیز افرادى هستند كه نور خداوند وجودشان را فرا گرفته است و از هر ناپاكى و پلیدى دورند :
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً »3.جز این نیست كه همواره خدا مىخواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت برطرف كند ، و شما را چنان كه شایسته است [ از همه گناهان ]پاك گرداند .
خداوند در جاى دیگر از قرآن مىفرماید :
«فِى بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَن تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ »4.
[این نور ] در خانههایى است كه خدا اجازه داده [شأن ومنزلت وعظمت آنها]رفعت یابند ونامش در آنها برده شود .
نور الهى در آن جایى مىتابد كه خداوند اذن دهد.
«یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاْءَصَالِ * رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تَجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءِ الزَّكَوةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالاْءَبْصَارُ »5.همواره در آن خانهها صبح و شام، او را تسبیح مىگویند. مردانى كه تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمىدارد [ و ] پیوسته از روزى كه دلها و دیدهها در آن، زیر و رو مىشود ، مىترسند .
آثار معرفت نفس
امنیت محض، آرامش كامل و طهارت و نور خالص، در افرادى است كه خود را شناختهاند، قدرشناس خود هستند و حافظ گوهر گرانبهاى شخصیت انسانىاند. اگر همه جامعه از نور خدا پر شود، آن جامعه، جامعه امن و پاكیزه و جامعه آرامش و حركات مثبت مىشود. پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره چنین جامعهاى مىفرماید : دیگر جز خیر، توقع نكن و تا قیامت هم به انتظار ظهور یك شر نباش. چنین جامعهاى دیگر زمینهاى براى ایجاد شر ندارد. در جامعه نور و پاكیها، دیگر خلأى نیست كه شر تولید كند. خلأ باعث خرابى و فاسد شدن است ؛ اما از انسان خداپرست، جز خیر توقع نمىرود. انسان در كنار این گونه اشخاص، احساس امنیت مىكند.
«وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ »6.و خدا كامل كننده نور خود است ، گرچه كافران خوش نداشته باشند .
در این جا كلمه «نور» به ضمیرى كه به «اللّه» برمىگردد، اضافه شده است. «وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» ؛ خداوند تمامكننده و كامل كننده نور خود مىباشد ؛ یعنى تدبیر همه امور، برعهده پروردگار است. او را رشد مىدهد، این خاك خلق شده را در این خرابه عالم، به انسان تبدیل مىكند، انسانهایى چون ابراهیم، محمد، فاطمه زهرا و على تربیت مىكند .
معناى نور در قرآن
«وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ». این اضافه، تشریحى است ؛ یعنى درهم شكستن این نور، كه به پروردگار اضافه شده، توسط شیاطین امكان ندارد.
منظور از این نور چیست؟ امام باقر و امام صادق علیهما السلام مىفرمایند :
« النُّور و اللّهِ هُوَ الأئِمَّة »7 .
این نور، نور ائمه است كه خاموش شدنى نیست.
طاغوتیان با همه هزینههایى كه كردند، موفق نشدند نور ائمه را خاموش كنند.
قبل از انقلاب اسلامى ایران، یكى از دولتىهاى زمان طاغوت، ما را براى تماشاى كتابخانه لنینگراد كه هماكنون در دست روسیه است، برد. این كتابخانه، در آن زمان، پانزده میلیون جلد كتاب داشت و انواع كتابها در آن یافت مىشد ؛ اما در یكى از اتاقهاى این كتابخانه، در جایى مخصوص، یك كتاب، با امنیت كامل، روى یك بشقاب طلا نگهدارى مىشد. این كتاب، « نهج البلاغه » امام على علیه السلام بود.
آرى، على نور الهى بود. گفتارش نیز پرتوى از آن نور بود، كه هرگز به دست هیچ قدرتى خاموش نمىشود ؛ زیرا على به خدا اضافه شده است : «أشهد أنَّ علیّا ولىُّ اللّه».
انسان باید متوجه باشد كه خود را به چه منبعى وصل كرده است.
مقام غلام سیاه امام حسین علیه السلام
نقل شده است كه امام حسین علیه السلام غلام سیاه چهره بد بو و كوتاه قدى داشت. این غلام، به امام حسین علیه السلام وفادار بود و خود را به نور الهى متصل كرده بود. او را «مولا الحسین» (غلام حسین) مىگفتند. وقتى این غلام به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام سر او را به زانوى خود گرفت، صورت بر صورتش نهاد و اشك ریخت و گفت : «اللهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ!» ؛ خداوندا! بالاترین آبرو را به این غلام من ببخش! «بَیِّضْ وَجْهَهُ و طَیِّبْ ریحَهُ»8.
شب سیزدهم محرّم، وقتى امام زینالعابدین علیه السلام به بنىاسد فرمود : چون این اجساد را نمىشناسید، من همه آنها را به شما معرفى مىكنم.
به امام علیه السلام گفتند : این اجساد سه شبانهروز، با این وضع، در این بیابان گرم افتادهاند ؛ اما چنان بوى عطر و نسیم دلانگیزى این بیابان را فرا گرفته كه انسان تعجب مىكند. این بوى عطر از چیست؟ امام زینالعابدین علیه السلام فرمود : بیایید تا جاى آن را به شما نشان دهم. آن گاه آنان را بالاى سر جنازه آن غلام سیاه برد و فرمود : این عطر، از این جنازه است. عطر دیگر شهدا را هم در قیامت حس خواهید كرد ؛ چون دنیا گنجایش آن را ندارد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید :
« شیعَتُنا منا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طینَتِنا » .
شیعیان ما از ما هستند و از سرشت ما مىباشند .
در این جا كلمه «شیعه» به ضمیر جمع «نا» اضافه شده است.
وعُجِنُوا بمآءِ وِلایَتِنا 9.
وبا كیمیاى ولایت ما عجین شدهاند .
كلمه ولایت نیز به «نا» اضافه شده است.
امام علیه السلام مىگوید : هر كس به ما اضافه شود، در دنیا و آخرت با ما است ؛ چون خورشید هر چه به جلو مىرود، شعاعش را هم به دنبال خود مىبرد. روز قیامت امامان ما هر جا بروند، ضرورتا شیعیان وفادار را هم به دنبال خود خواهند برد.
وصل شدگان به منبع نور
نقل شده روزى در بصره درِ خانهاى را زدند. صاحب خانه در را باز كرد، فردى نامهاى به دستش داد و رفت. مرد نامه را باز كرد و خط محبوبش، امام حسین علیه السلام را دید.
آتش است این بانگ ناى و نیست باد
هر كه این آتش ندارد، نیست باد10
كلمه به كلمه نامه، جلوه خدا بود : «كَلامُكُمْ نُورٌ». در كلمه به كلمه نامه، سعادت و كرامت موج مىزد. امام علیه السلام نوشته بود كه مىخواهم نزد من بیایى و با من باشى. انسانى كه اضافه به خدا است، خدا نیز او را بالا مىبرد. كسى كه اضافه به ائمه و انبیا است، آنان نیز او را مىخواهند و در سختترین شرایط زمان، او را سالم نگه مىدارند.
مرد، فرزندانش را صدا زد و گفت : فرزندانم! محبوبم برایم نامه نوشته و این خط و امضاى او است.
از خون دل نوشتم نزدیك دوست نامه
إنّى رأیتُ دهرا فى هجرك القیامه11
محبوبم مرا خواسته است. من با رسیدن این نامه، دیگر كارى در این دنیا ندارم. آن گاه از همسر و فرزندانش خداحافظى كرد. فرزندانش گفتند : پدر! همه دروازهها را بستهاند و كسى نمىتواند وارد شهر شود. مرد گفت : من مىروم.
عشق از اول چرا خونى بود
تا گریزد آنكه بیرونى بود12
من مىروم و از دروازه بصره عبور مىكنم. جگر گوشه زهرا علیهالسلام مرا خواسته است و من باید بروم.
آن گاه به راه افتاد و رفت. اسبش را مىتاخت و مىگفت : تا توان دارى، تندتر برو و مرا به محبوبم برسان!
نزدیك مكه كه رسید، به او گفتند كه حسین به سوى عراق رفته است. او نیز منزل به منزل رفت تا به كربلا رسید. بعد از ظهر روز عاشورا، یك ساعت پس از شهادت ابى عبداللّه علیه السلام چشمش به لشكر انبوه عمر سعد افتاد. گمان كرد كه لشكر امام حسین علیه السلام است. با خود گفت : اینان همگى به دنبال محبوب من هستند! جلوتر رفت و گفت : مولاى من كجا است؟ پرسیدند : مولاى تو كیست؟ گفت : حسین بن على علیه السلام .
آنان نیز گودال قتلگاه را به او نشان دادند و گفتند : محبوبت آن جا است. گفت : حسین بن على كشته شد؟ گفتند : بله.
همان لحظه از اسب پایین آمد و به سوى پیكر امام به راه افتاد، آن را بوسید و گفت : حسین جان! منتظرم باش! من نیز چند لحظه دیگر به تو مىپیوندم.
آن گاه شمشیرش را كشید و به سوى دشمن حمله برد ؛ اما نتوانست از كنار گودال قتلگاه دور شود. وقتى كه زخمى شد بر زمین افتاد، بدن زخمىاش را به كنارى كشید و با همان حال، دو تن از افراد دشمن را كشت. پس از آن، افراد دشمن به سوى او حمله بردند و او را به شهادت رساندند.
تنها خراب كننده بنیان انسان
«الإنسان بُنیانُ اللّه» ؛ انسان بنیان خدا است.«مَلْعُونٌ مَنْ هَدَمَ بُنْیانَهُ» ؛13 كسى كه ساختمان وجود انسان را نابود كند، از رحمت خدا محروم است.
بنابر آن چه خداوند در قرآن بیان فرموده و سخنانى كه از انبیا و ائمه نقل شده است، تنها تیشهاى كه مىتواند بنیان انسان را خراب كند، گناه است.
«وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الاْءِثْمِ وَالْعُدْوَ نِ»14.و یكدیگر را بر گناه و تجاوز، یارى ندهید .
«وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»15.و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزدیك نشوید .
«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ»16.و به مال یتیم، نزدیك نشوید.
«وَ لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَىآ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً »17.و نزدیك زنا نشوید كه كارى بسیار زشت و راهى بد است .
«وَ لاَ یَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً»18.و از یكدیگر غیبت نكنید ، آیا یكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد ؟
«إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ »19.یقیناً خدا ستمكاران را دوست ندارد .
«إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ »20.همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .
«وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْفَسَادَ »21.و خدا فساد و تباهى را دوست ندارد .
«وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ »22.و پروردگارت به مفسدان ، داناتر است .
«یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لاَ تَأْكُلُوآا أَمْوَ لَكُم بَیْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلاَّآ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ »23.اى اهل ایمان ! اموال یكدیگر را در میان خود، به باطل [ و از راه حرام و نامشروع ] مخورید ، مگر آنكه تجارتى از روى رضایت میان خودتان انجام گرفته باشد .
تنها تیشه خراب كننده این ساختمان گناه است و اگر این ساختمان خراب گردد، تنها ابزار بازسازى آن، توبه است.
توبه راستین
نقل است كه فردى به حضرت على علیه السلام گفت24 : على جان! من گناه بزرگى مرتكب شدهام كه جریمه آن بسیار سنگین است. یا باید مرا بكشى یا از بلندى پرتابم كنى و یا به آتش بسوزانى.
امام فرمود : اصلاً سخنان تو را قبول ندارم، از این جا برو! مرد برخاست كه برود ؛ اما دوباره گفت : على جان! راست گفتم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : ادامه نده، برو! دیگر این سخنها را تكرار نكن.
جوان رفت ؛ اما آرام نشد و برگشت و گفت : على جان! از كارى كه كردهام، بسیار ناراحتم. امام على علیه السلام فرمود : سه بار به این كار اقرار كردى. اكنون از بین مجازاتهایى كه گفتى، با كدام یك موافق هستى؟ جوان گفت : مرا باید آتش بزنى، من لیاقت این دنیا و استفاده از نعمتهاى خدا را ندارم. من گناهى بالاتر از زنا مرتكب شدهام.
امام على علیه السلام فرمود : به كسى چیزى نگو و فردا به آن بیابان دور افتاده بیا كه كسى تو را نبیند. من آن جا این مجازات را در حق تو اجرا مىكنم.
روز بعد، امیرالمؤمنین در آن بیابان، آتشى روشن كرد و به جوان گفت : آیا حاضرى؟ جوان گفت : بله، سپس برسید یا على اگر در این آتش بسوزم، آیا گناهم پاك مىشود؟ امام فرمود : بله، حتما. جوان گفت : اكنون مىخواهم دو ركعت نماز بخوانم. امام فرمود : بخوان.
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ »25.از صبر و نماز، یارى بخواهید و یقیناً این كار، جز بر فروتنان ، گران و دشوار است .
جوان در سجده آخر نماز، زار زار گریست و گفت : مولاى من! من با تو مخالفت كردم. این حق من است كه مرا بسوزانند ؛ اما من خود را به دست على سپردم تا مرا بسوزاند. از تو مىخواهم كه پس از مرگ، دیگر مرا به آتش جهنم نسوزانى .
امیرالمؤمنین هم در گوشهاى به سجده افتاد و او نیز شروع به گریه كرد و گفت : الهى! این جوان را به من ببخش و از مجازات دنیایى او بگذر! آن گاه امیرالمؤمنین با همان حال برخاست و به سوى جوان رفت، دست او را گرفت و گفت : ملائكه را به گریه انداختى، برخیز، خدا تو را بخشید.
آرى، هر ساختمانى كه ویران مىشود، بازسازى مىگردد. ساختمان وجود انسان نیز، با توبه بازسازى مىشود و به مدد الهى، مسیر كمال را در پیش مىگیرد كه این، وعده خداوند به انسانها است.
——————————————————————————–
1 . تفسیر الكشّاف: 1/554.
2 . توبه (9) : 32.
3 . احزاب (33) : 33.
4 . نور (24) : 36.
5 . نور (24) : 36 ـ 37.
6 . صف (61) : 8 .
7 . الكافى: 1/194.
8 . بحار الأنوار: 45/23.
9 . بحار الأنوار: 56/303.
10 . مثنوى معنوى ، مولوى
11 . دیوان اشعار حافظ شیرازى
12 . مثنوى معنوى ، مولوى
13 . تفسیر الكشّاف: 1/554.
14 . مائده (5) : 2.
15 . انعام (6) : 151.
16 . انعام (6) : 152.
17 . اسراء (17) : 32.
18 . حجرات (49) : 12.
19 . شورى (42) : 40.
20 . لقمان (31) : 18.
21 . بقره (2) : 205.
22 . یونس (10) : 40.
23 . نساء (4) : 29.
24 . وسائل الشیعة : 18.
25 . بقره (2) : 45.
استاد حسین انصاریان